سيد قطب و اسلام‏گرايى معاصر

سيد قطب و اسلام‏گرايى معاصر

واژه‏هاى كليدى: سيد قطب، جاهليت، حاكميت، جماعت، گروه‏هاى اسلام‏گرا، القاعده.
مقدمه‏
بصّام تيبى(Bassam Tibi) در كتاب چالش بنيادگرايى(The Challenge of Fundamentalism) سيد قطب را به عنوان يكى از دو پدر روشن‏فكر(Entellectual Fathers) جنبش بنيادگرايى اسلامى مدرن معرفى مى‏كند.1 عرب شناس فرانسوى ژيل كوپل(Gilles Kepel) نيز سيد قطب را بزرگ‏ترين ايدئولوگ تأثيرگذار بر روى جنبش اسلام‏گرايى معاصر قلمداد مى‏كند2 و اين در حالى است كه جان اسپوزيتو( EspositoJohn) وى را معمار اسلام راديكال معرفى مى‏كند. به نظر اسپوزيتو، سيد قطب پدر جنبش‏هاى افراطى مسلمانان در سراسر جهان است. در بسيارى از موارد، حركت او از يك روشن‏فكر تحصيل كرده، كارمند دولتى و ستايش‏گر غرب به سوى كسى كه دولت‏هاى آمريكا و مصر را محكوم مى‏كند و از مشروعيت جهاد نظامى دفاع مى‏كند، تأثير زيادى بر نظامى‏گرى‏ها، از جمله ترور كننده‏هاى انور سادات تا پيروان اسامه بن لادن و القاعده، داشته است.3 مرورى بر ادبيات به جا مانده از اسلام راديكال از دهه 1980 به بعد نشان مى‏دهد كه سيد قطب تأثير غير قابل انكارى بر روى اين جنبش‏ها داشته است.4 يا حداقل يكى از دو شخصيت مهم در اين زمينه بوده است؛ نفر دوم نويسنده پاكستانى ابوالاعلى مودودى‏5 است.
ايدئولوژى سيد قطب از متفكران مختلفى تأثير پذيرفته است؛ اولين شخص ابن تيميه مى‏باشد. وى نيز همانند ابن تيميه جوامع را به دو گروه تقسيم مى‏كند كه در يك طرف، نيروهاى خوب قرار دارند و در طرف ديگر نيروهاى بد (شيطانى)، حدّ ميانه‏اى وجود ندارد.6 در واقع اهميت سيد قطب در اين است كه استدلالات استفاده شده توسط ابن تيميه عليه حكم‏رانان كافر را به گونه‏اى تفسير كرد كه بتوان آنها را به مشكلات اسلام در دنياى مدرن تعميم داد.7 از متفكران دوره معاصر نيز حسن البناء، مؤسس اخوان المسلمين مصر و ابوالاعلى مودودى، بنيان‏گذار جماعت اسلامى پاكستان، تأثير زيادى بر روى او داشته‏اند؛ به تبعيت از البناء و مودودى، قطب نيز غرب را به عنوان دشمن تاريخى اسلام و مسلمانان و تحت عناوينى از قبيل صليبيون و استعمارگر تفسير مى‏كرد.8
سؤال اصلى پژوهش حاضر اين است كه انديشه سيد قطب چه تأثيرى بر اسلام‏گرايى معاصر و به ويژه راديكاليسم اسلامى داشته است؟ به ديگر سخن كدام جنبه از انديشه‏هاى وى از سوى اسلام‏گراهاى تندرو معاصر مورد استفاده قرار گرفته است؟ بدين منظور ابتدا مهم‏ترين مفاهيم انديشه وى؛ يعنى جاهليت، حاكميت و جماعت را توضيح داده و سپس تأثير او بر اسلام‏گرايى معاصر و به ويژه القاعده را به طور اجمال مورد بررسى قرار خواهيم داد.

1. سيد قطب؛ قدرت انديشه‏
به طور كلى بر اساس سير تاريخى، نوشته‏هاى سيد قطب و يا حيات فكرى وى به سه دوره تقسيم مى‏شوند؛ دوره اول دهه 1930 است كه وى منتقد ادبى مى‏باشد. در نوشته‏هاى اين دوره، بسيارى از مباحثى را كه هيچ ارتباطى با اسلام نداشته‏اند مطرح كرده است از جمله در جايى در ضرورت جدايى دين و هنر سخن گفته است. دوره دوم از اواخر دهه 1940 شروع مى‏شود و تا 1964 ادامه پيدا مى‏كند. در اين دوره سيد قطب نوشته‏هاى خود را در مورد ضرورت ايجاد يك جامعه بر اساس قوانين شريعت اسلامى انتشار داد. على رغم اين كه وى بين سال‏هاى 64 - 1954 در زندان به سر مى‏برد، اما به نوشتن خود ادامه مى‏دهد. دوره سوم در سال 1964 و زمانى شروع شد كه وى ضرورت استفاده از زور در صورت لزوم و براى سرنگونى رژيم‏هاى موجود را مورد تأكيد قرار داد. قتل عام زندانيان اخوان المسلمين در سال 1965، اين ايده را در او تقويت كرد كه تنها با يك حركت راديكالى مى‏توان سيستم قديمى را از بين برد و سپس يك جامعه ايده‏آل بر اساس قوانين خداوندى ايجاد كرد.9 پژوهش حاضر بر روى دوره‏هاى دوم و سوم نوشته‏هاى قطب و تأثير آنها بر روى اسلام‏گراهاى معاصر متمركز خواهد شد.
از نظر نگارنده، انديشه سيد قطب در پاسخ به سه سؤال اصلى بوده است:
1. وضعيت فعلى جهان و به ويژه دنياى اسلام و علل آن چيست؟ 2. وضعيت مطلوب كدام است و به چه سمتى بايد رفت؟ 3. راه حل مشكل در چيست؟ پاسخ به سه سؤال مذكور سه مفهوم جاهليت، حاكميت (عبوديت) و جماعت را تداعى مى‏كند كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت.10

1 - 1 - جاهليت‏
واژه جاهليت چهار بار در قرآن آمده است.11 بعد از صدر اسلام اين واژه در نوشته‏هاى ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب نيز آمده است. ابن تيميه مسلمانان معاصر خود را جاهلى خواند و عبدالوهاب نيز اعتقاد داشت كه وضعيت مسلمانانِ دنيا حتى آنهايى كه در شبه جزيره عربستان به سر مى‏برند، همانند وضعيت دوره جاهلى قبل از اسلام است. در اوايل قرن بيستم اصلاح طلب معاصر محمد عبده و رشيد رضا، ويژگى‏هاى جوامع خود را با عصر جاهليت مقايسه كرده و متذكر شد كه بعضى از جوامع اسلامى در عصر حاضر از نظر اخلاقى و مذهبى بيشتر از مردمان دوره جاهليت، فاسد شده‏اند و آيات قرآنى مورد اشاره، بيشتر شامل حال آنها مى‏شود.12
با اين همه، شخصى كه واژه جاهليت را وارد دنياى مدرن كرد، كسى نبود جز مودودى و شاگردش ابوالحسن ندوى (1903 - 1979م)، آنها جوامع غربى و كمونيست را جاهلى ناميدند اما همانند سيد قطب هيچ گاه آن را به جوامع اسلامى تسرّى ندادند. از نظر مودودى دولت‏هايى در عصر جاهليت به سر مى‏برند كه مخالف فرهنگ، اخلاق، روش و تفكر و رفتار اسلامى مى‏باشند. ندوى نيز دوره روم و يونان باستان را با جوامع مدرن اروپايى يكسان دانسته و آنها را جاهلى خواند. در همان سال كه سيد قطب كتاب معروف خود معالم فى الطريق را چاپ كرد (1964)، برادرش محمد قطب نيز كتابى با نام جاهليت در قرن بيستم‏13 نوشت و مدعى شد كه همه جهان در عصر جاهليت به سر مى‏برند. بنابراين ريشه واژه جاهليت به سيد قطب برنمى‏گردد، بلكه وى بيشتر از ديگران به جنبه‏هاى راديكال آن پرداخت.14
جامعه جاهلى از نظر سيد قطب چه نوع جامعه‏اى است؟ وى در پاسخ به اين سؤال و در كتاب معالم فى الطريق (نشانه‏هاى راه) چنين پاسخ مى‏دهد:
هر جامعه‏اى كه اسلامى نباشد، جاهلى است؛ اگر بخواهيم تعريف دقيق‏ترى ارائه دهيم، بايد بگوييم كه جامعه جاهلى، جامعه‏اى است كه در ايمان، عقايد و قوانين آن چيزى به غير خدا پرستش مى‏شود. طبق اين تعريف همه جوامعى كه در حال حاضر وجود دارند، در قلمرو جاهليت قرار مى‏گيرند.15
در ادامه، قطب همه جوامع موجود را بررسى مى‏كند. از نظر وى در رأس جوامع جاهلى، جامعه كمونيستى قرار دارد؛ اول اين كه وجود خداوند را انكار مى‏كند و دوم اين كه به جاى خداوند، حزب در آن مورد پرستش قرار مى‏گيرد. ايدئولوژى و سيستم كمونيستى، ارزش انسان را تا حد يك حيوان و حتى ماشين پايين مى‏آورد. در مرحله بعدى جوامع بت پرستى از قبيل هندوستان، ژاپن، فيليپين و آفريقا قرار دارند كه به خدايگان ديگرى در كنار يا بدون اللَّه اعتقاد دارند. همه جوامع يهودى و مسيحى نيز جزء جوامع جاهلى هستند. چرا كه آنها از اعتقادات اوليه خود دور شده‏اند و از قوانين ساخته دست بشرى اطاعت مى‏كنند. بالاخره تمام جوامعى نيز كه خود را اسلامى مى‏خوانند، در جاهليت به سر مى‏برند. در جوامع مسلمانان، عده‏اى به سكولاريسم اعتقاد داشته و رابطه خود با دين را انكار مى‏كنند؛ عده‏اى ديگر نيز تنها در زبان به دين اقرار مى‏كنند، ولى در زندگى اجتماعى به طور كامل آن را طرد مى‏كنند؛ عده‏اى نيز قوانين دل‏خواه خود را مى‏سازند و آن را به اسم «شريعت خداوند» ارائه مى‏دهند. همه اين جوامع در يك چيز مشترك‏اند و آن اين كه تنها از خداوند اطاعت نمى‏كنند.16
سيد قطب با توجه به آيه پنجاه سوره مائده در كتاب در سايه‏هاى قرآن (فى ظلال القرآن) جاهليت را چنين تعريف مى‏كند:
همان طور كه خداوند در اين آيه شرح مى‏دهد، جاهليت، حكومت انسان بر انسان است. در اين حكومت عده‏اى بنده ديگران مى‏شوند و بدين ترتيب عليه خواسته خداوند شورش مى‏كنند و الوهيت خداوند را مورد انكار قرار داده و آن را به انسان واگذار مى‏كنند. جاهليت يك دوره [خاص‏] از زمان نيست بلكه به شرايطى اطلاق مى‏شود كه ديروز وجود داشته، امروز و فردا نيز وجود خواهد داشت. بشريت در هر زمان و مكانى تحت حاكميت خداوند قرار دارد و بر اساس شريعت او زندگى مى‏كند. اگر از اين شرايط خارج شود و تحت حكومت قوانين ساخته دست بشرى قرار گيرد، از راه منحرف شده و در جاهليت قرار مى‏گيرد. كسانى كه حكومت خداوند را رد مى‏كنند حكومت جاهليت را قبول دارند و كسانى كه شريعت خداوند را قبول ندارند، شريعت جاهلى را قبول داشته و در جاهليت زندگى مى‏كنند.17
به نظر سيد قطب در ساير ملك‏ها و مرام‏ها به غيراز اسلام «مردم خدايان متعددى را عبادت مى‏كنند؛ همه آنها را لايق پرستش مى‏دانند و در برابر همه كرنش و تعظيم مى‏كنند و با همه حق بندگى مى‏گذارند... اين وضع اجتماعى كه مبتنى بر پرستش بندگان است در هر زمان و مكان و محيط و با هر شكل و لباسى كه ظاهر مى‏شود، در منطق اسلام نظام جاهليت مى‏باشد و منفور و مطرود است».18 بنابراين، «معيار ضرورى و كافى تشخيص اسلامى بودن يا جاهلى بودن جامعه‏اى، در نوع عبادت و حاكميتى نهفته است كه در جامعه اعمال مى‏شود. در جامعه اسلامى تنها خداوند مورد ستايش قرار مى‏گيرد و حاكميت نيز در اختيار اوست. اما در جامعه جاهلى فرد يا چيز ديگرى به جز خداى يكتا مورد پرسش قرار گرفته و حاكميت در دست او قرار مى‏گيرد.»19
سيد قطب در كتاب معالم فى الطريق و در بخشى به نام «تمدن واقعى اسلام است»، نظرات خود را در مورد جوامعى كه خود را مسلمان مى‏خوانند و در واقع جاهلى هستند، چنين بيان مى‏كند:
از نظر اسلام، تنها دو نوع جامعه وجود دارد: جامعه اسلامى و جامعه جاهلى. جامعه اسلامى جامعه‏اى است كه اسلام در آن به كار گرفته مى‏شود. اسلام؛ يعنى ايمان، ستايش خداوند، قانون‏گذارى، سازمان اجتماعى (تئورى) خلقت و (شيوه) رفتار. جامعه جاهلى نيز جامعه‏اى است كه اسلام در آن به كار نمى‏رود. جامعه جاهلى نه بر اساس ايمان استوار است، نه بر اساس جهان بينى اسلامى، نه ارزش‏ها، نه مفهوم تساوى حقوقى، نه خلقت و نه شيوه رفتارى آن... بنابراين جامعه‏اى كه قانونش بر اساس قانون الهى (شريعت اللَّه) استوار نيست، نمى‏تواند جامعه اسلامى باشد. هرچند كه افراد آن جامعه ادعاى مسلمانى داشته باشند و حتى نماز بخوانند، روزه بگيرند و به زيارت حج بروند. جامعه‏اى كه يك اسلام ساخته و پرداخته، به جاى اسلامى كه خداوند وضع كرده و توسط پيامبرش تشريح شده، خلق كند و به طور مثال ادعاى «اسلام روشن‏فكرانه» بنمايد، نمى‏تواند اسلامى باشد... جامعه جاهلى مى‏تواند چهره‏هاى گوناگون به خود بگيرد: نفى وجود خدا و تبيين تاريخ از طريق ماترياليسم و تضاد، به عبارت ديگر اجراى سيستم معروف به «سوسياليسم علمى». به رسميت شناختن و قبول وجود خداوند، و در عين حال محدود دانستن قلمرو قدرتش به آسمان‏ها و محروم كردن او از امور اين جهانى. چنين جامعه‏اى وجود خود را بر اساس قانون الهى و ارزش‏هاى جاودانه‏اى كه او اساس و پايه آن را وضع كرده، قرار نداده است. اگر چه به مردم اجازه مى‏دهد در كتيبه‏ها، كليساها و مساجد به عبادت و ستايش خدا بپردازند، اما نمى‏گذارند تقاضا كنند كه قانون الهى بر آنها حاكم باشد. بنابراين جامعه مذكور يا صلاحيت الهى خداوند بر زمين را انكار مى‏كند و يا آن را بى‏تأثير مى‏گرداند،... اين جامعه نيز به اين نسبت يك جامعه جاهلى است.20
به همين دليل است كه سيد قطب، جاهليتِ قرن بيستم را وخيم‏ترين نوع جاهليتى مى‏داند كه در تاريخ بشريت بر روى زمين ظاهر شده است. به نظر وى تلاش‏هاى پيامبر براى از بين بردن دشمنانش آسان‏تر از تلاش‏هايى است كه بايد براى پايان دادن به جاهليت در عصر حاضر، صرف شود. وى دليل اين امر را در دشمنى دوگانه‏اى مى‏داند كه مؤمنان بايد با آن مبارزه كنند؛ دشمن خارجى (عمدتاً فرهنگ غربى) و دشمن داخلى در ميان دنياى اسلام.21
با توجه به تئورى سيد قطب راجع به جاهليت، مى‏توان سه نكته را از آن اخذ كرد: اولاً، جاهليت عبارتست از رد حاكميت خداوند به سبب حاكميت بشر؛ ثانياً، جاهليت به دوره خاصى مربوط نمى‏شود و به شرايط اجتماعى و روحى جامعه مربوط مى‏شود كه در هر زمانى ممكن است وجود داشته باشد. اين واژه به دوره‏اى دلالت مى‏كند كه به طور متناوب در تاريخ تكرار شده است؛ ثالثاً، وى بين اسلام و جاهليت مقايسه خشكى(Stark contrast) انجام مى‏دهد. از نظر وى همه جوامع در جاهليت به سر مى‏برند و هر جامعه‏اى غير از جامعه اسلامى، جاهلى مى‏باشد.22

1 - 2 - حاكميت و عبوديت‏
در راستاى كم اهميت جلوه دادن ايده‏آل‏هاى ناسيوناليست‏ها، قطب بر روى دو مفهومى كه قبلاً توسط مودودى ابداع شده بودند، تأكيد كرد: حاكميت و عبوديت.23 ايده حاكميت مودودى بر اين عقيده است كه حاكم مطلق و نهايى همه موجودات خداوند مى‏باشد. طبق اين حاكميت بندگان هيچ گونه حقى براى سؤال كردن و سرپيچى از دستورات خداوند ندارند و خداوند، مالك و ناظر همه چيز در جهان است.24 از ديدگاه مودودى «حاكميت به هر معنا كه تصور شود مخصوص پروردگار است حاكم حقيقى و واقعى اوست و اصولاً حكومت جز براى او شايسته نيست.»25
از نظر مودودى «ريشه پليدى در جهان تسلط انسان بر انسان است چه به صورت مستقيم و چه به صورت غير مستقيم... وقتى الوهيت و ربوبيت انسان بر انسان مقرر و محرز مى‏شود، استثمار و نابرابرى مفرط و غير قانونى به نهايت درجه حاكم مى‏گردد و در پى آن روح انسانى به ناچار از آزادى طبيعى خود محروم مى‏ماند و قلب و روح و استعدادها و شايستگى‏هاى ذاتى او تابع چنين محدوديت‏هاى آزاردهنده‏اى مى‏گردد و سبب عقيم ماندن رشد و تكامل وى مى‏گردد.» از نظر وى «تنها راه نجات از اين بيمارى وحشتناك انكار همه خدايان دروغين (انسان، حزب، سازمان و...) و شناختن خداوند به عنوان تنها اللَّه و رب و قادر متعال مى‏باشد.»26
بر همين اساس، مودودى نوع خاصى از حكومت را براى جامعه اسلامى طرح‏ريزى مى‏كند كه آن را تئودموكراسى(Theo - Democracy) يا حكومت دموكراتيك الهى مى‏نامد.
حكومت خدايى مختص طبقه خاص و كاهن و مشايخ (بر خلاف تئوكراسى اروپايى) نيست بلكه در اختيار تمام مسلمانان است و همه آنها به حكم كتاب خدا و سنت پيامبر در تمام امور و شئون مداخله و مباشرت دارند... در اين حكومت براى تمام مسلمانان در دايره محدود به حدود پروردگار توانا حق اقتدار شناخته شده است و قوه مجريه با رأى مسلمانان انتخاب مى‏شود و از طرف آنان عزل مى‏گردد و در پيش‏آمدهاى اجتماعى اگر حكم روشن شرعى به آن ديده نشود با رأى جمع مسلمين قطع و فصل مى‏گردد.27
بنابراين طبق نظر مودودى دولت اسلامى سه ويژگى اصلى دارد كه وى آنها را از آيات قرآن استنباط كرده است: اولاً، «هيچ فرد يا خاندان يا طبقه يا حزب يا ساير طبقات در دولت هيچ گونه حق حاكميت ندارند، چرا كه حاكم حقيقى فقط خداست.» ثانياً، هيچ كس جز خدا حق ندارد در امر تشريع دخالتى كند.» و ثالثاً، دولت اسلامى فقط بايد براساس مشروعات و قوانينى كه از جانب پروردگار نازل شده، تأسيس شود.»28
تفاوت ديدگاه قطب راجع به حاكميت با مودودى تنها در تأكيدى است كه قطب بر روى ايده حاكميت دارد. از ديدگاه وى حاكميت الهى به حدى گسترده است كه حاكميت همه بشريت و قدرت‏ها را در برمى‏گيرد. حاكميت غير الهى طاغوت مى‏باشد، كه غير مشروع، غير مذهبى و استبدادى است.29 از نظر قطب حاكميت قبل از شريعت قرار دارد. وى با استناد به آيه 164 سوره آل عمران خاطر نشان مى‏كند كه در اسلام نبرد براى اصلاحِ مفاسد اجتماعى و اخلاقى بعد از نبرد براى استقرار حاكميت اسلام قرار دارد. به ديگر سخن، بعد از استقرار حاكميت اسلام، همه مفاسد اجتماعى و اخلاقى اصلاح خواهند شد. در واقع عمل به شريعت تنها در سايه استقرار حاكميت اسلام ميسر خواهد شد و حاكميت در اسلام مختص خداوند است. ترجيح اين عقيده در انديشه سيد قطب اين است كه هيچ گونه زندگى اسلامى بدون اعتقاد به حاكميت خداوند امكان‏پذير نيست.30
سيد قطب جهان بينى اسلامى را بر دو پايه استوار مى‏داند:
الوهيت و عبوديت، الوهيت خاص «اللَّه» است و عبوديت كه موجودات ماوراى ذات او در آن مشتركند. خداى تعالى در صفات و ويژگى‏هاى خداوندى يكتاست و بندگان، همان‏گونه كه در بندگى مشترك و يكسانند، همان‏طور از خواص الوهيت مبرا و برهنه‏اند... الوهيت، خاص اللَّه تعالى است و عبوديت از آن هر آن چه جز اوست و برقرارى رابطه خلق و خالق بر اساس عبوديت است و بس، نه رابطه‏اى بر اساس نسبت و پيوند و نه مشاركت و مشابهت در ذات يا صفات يا مختصات وى.31
از نظر سيد قطب يكى از جنبه‏هاى دين اسلام، عملى بودن آن است. بدين معنا كه بايد در تمام جوانب زندگى انسان به كار گرفته شود. قوانين آن نيز تنها در جامعه‏اى به مورد اجرا درخواهد آمد كه حاكميت خداوند را پذيرفته باشد. اسلام تنها يك تئورى سياسى نيست، بلكه راه و روش زندگى مى‏باشد. بنابراين اولين شرط براى ايجاد جامعه اسلامى اين است كه اعضاى آن به «لا اله الا اللَّه» اعتقاد داشته و تنها از خداوند اطاعت كنند و قانونى را بپذيرند كه طبق شريعت اللَّه بنا شده باشد. تنها در چنين صورتى است كه اسلام مى‏تواند مشكلات به وجود آمده را حل كند. اما اگر بخواهيم اسلام را تنها در قالب تئورى ارائه دهيم، در واقع از روش و ديدگاه الهى به راه و روش ساخته دست بشر(man-made) تقليل داده‏ايم و اين در حالى است كه چنين روشى نمى‏تواند از آن چه كه خداوند ساخته است، برتر باشد.32
سيد قطب در فصل پنجم از كتاب معالم فى الطريق تحت عنوان «لا اله الا اللَّه: تنها روش زندگى در اسلام»، اعتقاد به پرستش بى‏چون و چراى خداوند و اطاعت از فرامين وى را تنها روش زندگى دانسته و اعلام مى‏دارد كه جامعه‏اى، اسلامى خواهد بود كه همه قوانين شريعت را اجرا كند. به عبارت ديگر ويژگى متمايز كننده جامعه اسلامى با ساير جوامع در اين است كه تنها بر پايه پرستش خداوند بنا شده است. در واقع «لا اله الا اللَّه» تنها روشى است كه اولين گروه مسلمانان بر پايه آن به وجود آمد و در ادامه با تكيه بر آن توانست جامعه اسلامى را به وجود آورد و با جامعه جاهلى به مقابله بپردازد.33 از اين رو قطب، تعريفى تازه از دارالاسلام و دارالحرب ارائه مى‏دهد كه تا آن زمان سابقه نداشته است؛ به نظر وى تنها يك مكان بر روى زمين وجود دارد كه مى‏توان آن را سرزمين اسلام يا دارالاسلام ناميد. اين سرزمين جايى است كه دولت اسلامى استقرار يافته و شريعت اسلامى حاكم باشد، بقيه جهان، دارالحرب خواهد بود. مسلمانان نيز تنها به دو صورت مى‏توانند با دارالحرب رابطه داشته باشند؛ يا معاهده صلح برقرار كنند و يا اين كه بجنگند.34
از ديدگاه سيد قطب اسلام نمى‏تواند هم‏زمان با نظام جاهلى به موجوديت خود در دنيا ادامه دهد و حتى نمى‏تواند با چنين نظامى در يك سرزمين مشترك هم‏زيستى مسالمت‏آميز داشته باشد. اين امر در طول تاريخ اسلام سابقه نداشته است. بنابراين يا بايد اسلام بماند و يا جاهليت؛ امكان ندارد كه جامعه‏اى نيمه اسلامى و نيمه جاهلى متصور شد. اگر چيزى حقيقت نداشته باشد، پس دروغ است. تركيب و هم‏زيستى حقيقت و دروغ نيز امكان‏پذير نيست و نمى‏توان حقيقت را تقسيم كرد. وى با توجه به آيه‏هاى متعددى از قرآن كريم‏35 نتيجه مى‏گيرد كه تنها دو روش براى زندگى بشريت وجود دارد و روش سومى در كار نيست؛ جامعه‏اى اسلامى و مطيع خداوند و پيامبر او و جامعه جاهلى.36
با توجه به انديشه‏هاى سيد قطب در مورد حاكميت خداوند به نظر مى‏رسد كه «پديد آمدن جامعه اسلامى، يك ضرورت انسانى و فطرى و غير قابل تخلف است كه امروز يا فردا و اين جا يا آن جا، بالاخره انجام خواهد گرفت... انجام مى‏گيرد تا از «نابودى انسان به وسيله نابودى ويژگى‏هاى او» جلوگيرى كند و زندگى انسان را كه فقط در صورت وجود داشتن انسان و پرورش صفات ويژه‏اى، قابل وجود است، از فنا و نابودى مصون بدارد.»37
سيد قطب با جامع الاطراف خواندن طرز فكر اسلامى آينده را در قلمرو اسلام مى‏داند:
ترديدى نيست كه آينده در قلمرو اسلام خواهد بود... برنامه كامل و همه جانبه اسلام و نياز بشر به اين برنامه خود بزرگ‏ترين گواه ابديت اين آيين و حاكميت مطلق آن در روزگار آينده است. بدون ترديد اسلام در آينده، رسالتى بزرگ بر عهده دارد، رسالتى كه هيچ عقيده و هيچ برنامه ديگرى قادر بر اداى آن نيست و فقط اسلام است كه از جانب پروردگار نامزد برگزارى آن مى‏باشد. بنابراين بشر نمى‏تواند روزگار درازى خود را از اسلام بى‏نياز بداند و نسبت به آن بى‏اعتنا بماند. اين حقيقت روشن و غير قابل انكار بيش از اين نيازمند تكرار و تأكيد نيست.38
از نظر سيد قطب راه رسيدن به پيروزى كه همان سيطره اسلام است، آسان نمى‏باشد:
حتمى بودن ولادت؛ هرگز به معناى نبودن درد زايمان نيست! راه به سوى يك جامعه اسلامى، راهى بس دراز و دشوار و انباشته از خار دامنگير است... و دشوارترين مسئله در اين راه عبارت است از: هم‏سطح ساختن دريافت‏ها، انديشه‏ها، اخلاق، روش و بالاخره واقعيت اين زندگى آميخته به تمدن مادى با ملكيت اسلام و با اين همه، بالاخره اين يك ضرورت انسانى و فطرى است، واقعيتى است كه ناگزير بايد قدم به عرصه وجود نهد و ولادت يابد... اين ولادت، مستلزم زايمان است و زايمان هرگز بدون رنج و ناراحتى نيست.39

1 - 3 - جماعت‏
سيد قطب راه حلِ مشكل ايجاد شده در جوامع كنونى را حاكميت خداوند و اجراى شريعت و به عبارت ديگر بازگشت به اسلام مى‏داند. به نظر وى تنها اسلام است كه راه نجات را به ممالك اسلامى نشان مى‏دهد چرا كه «اين دين... عملى‏تر از هر مسلك ديگرى است كه بخواهيم به نام شركت در تمدن بشرى آن را انتخاب كنيم.»40 بنابراين «بايد در پى وصل آن چه از قوانين قطع شده برآييم و به دنبال آن چه مايه اجتماعات پيشين بوده، برويم و شايستگى اين دين را براى به پا داشتن اجتماعى جديد بفهميم.»41
سيد قطب وضعيت امروزى بشريت را اسفناك دانسته و معتقد است كه «در لبه پرتگاه قرار گرفته است زيرا نه تنها بالاى سرش، خطر نابودى او را تهديد مى‏كند (چون اين مسئله نشانه شيطان است و نه خود آن)، بلكه به اين خاطر كه در قلمرو ارزش‏هايى كه مى‏توانست در پرتو آن زندگى كند و پيشرفت هم‏آهنگ داشته باشد دچار ورشكستگى شده است.» از نظر وى هم ايدئولوژى غرب و هم ايدئولوژى شرق، يعنى «ايدئولوژى‏هاى فردگرا و جمع‏گرا، هر دو شكست خورده‏اند، اكنون در بحرانى‏ترين دوران‏ها و به هنگامى كه آشوب و بردگى حاكم است، نوبت اسلام فرا رسيده و فرصتى براى امت اسلامى است كه نقش خود را ايفا كند... عصر اسلام است، اسلامى كه اختراعات مادى اين جهان را رد نمى‏كند بلكه آن را اولين وظيفه بشر مى‏داند، زيرا خداوند انسان را خليفه خود در جهان قرار داده، تا - تحت بعضى شرايط - به عبادت خداوند بپردازد و اهداف انسانى را تحقق بخشد.»42
از نظر سيد قطب علت تشكيل نشدن جامعه اسلامى عدم پذيرش مكتب اسلام به منزله برنامه زندگى است.43 در واقع اگر اسلام بخواهد نجات بخش باشد بايد حكومت كند.44 بازگشت به اسلام نتايج مهمى نيز در پى خواهد داشت: «برگشت به سوى اسلام به ما فقط تحقق يافتن عدالت اجتماعى را در زندگى نمى‏بخشد. روش اسلام تنها بازگردانيدن امنيت و اطمينان و توكل نيست، بلكه همراه عدالت اجتماعى داخلى، در خارج از سرزمين‏هاى خود نيز، شخصيت، پرستيژ و عظمتى به ما مى‏دهد و ارزش و مقامى خاص نيز در اجتماعات بين‏المللى به ما مى‏بخشد.»45 هدف اسلام نابودى همه جوامع جاهلى است:
اسلام با قاطعيت و صراحتِ ويژه خود مرز ميان اجتماع اسلامى و اجتماع جاهلى را مشخص مى‏كند. مردمى كه در سايه نظام اسلامى زندگى مى‏كنند و برنامه اسلامى را كه از آن طرز فكر عالى الهام مى‏گيرد، بى‏كم و كاست به كار مى‏بندند، مسلمانند و ديگران پيرو هر مكتبى و گزارنده هر برنامه ديگر، آلوده بت پرستى و گرفتار جاهليت‏اند، همان جاهليتى كه اسلام براى در هم كوبيدن و ويران كردن اساس آن در جهان طلوع كرد.46
اما چگونه و با استفاده از چه وسيله‏اى مى‏توان به اسلام بازگشت؟ راه حل مشكل چيست؟ سيد قطب معتقد بود كه خيزش اسلامى ميسر نمى‏شود مگر با استفاده از «جماعت انداموار جنبشى» يا «گروه مؤمن» يا «نسل قرآنى يگانه» و يا «گروه پيش‏تازى» كه به نسل نخست صحابه تأسى كنند، نسلى كه تنها از سرچشمه سيراب شده و در تاريخ شأنى يگانه دارد.47 به نظر وى «بايد پيش‏تازى پيدا شود تا در گرماگرم جاهليت كنونى حاكم بر كل زمين، به پاخيزد. پيشتاز بايد توان تصميم‏گيرى داشته باشد كه چه زمان از جامعه جاهلى پيرامون خويش كناره بگيرد و چه هنگام با آن تماس برقرار كند».48
مودودى و سيد قطب نيز همانند اغلب تئورسين‏هاى اسلامى در مورد انقلاب، نحوه گسترش اسلام، شيوه عملكرد پيامبر اسلام را به عنوان روش رسيدن به اين هدف بازگو مى‏كنند. در ابتداى راه اين عمل بايد مخفيانه صورت گرفته و صرفاً به دعوت اكتفا شود؛ در مرحله بعدى گروه كوچكى سازمان‏دهى شود كه هيچ هدف سياسى نداشته باشد. اين گروه بايد از غير مؤمنين جدا شده و از آنها فاصله بگيرد. منتها اين جدايى لزوماً فيزيكى نمى‏باشد، بلكه در حين زندگى در اين جوامع بايد از نظر روحى از آنها جدا شد، در مرحله سوم اين گروه به تبليغات گسترده و جمع‏آورى طرف‏دار بپردازد و در نهايت از نيروى نظامى استفاده كند. (جهاد)49
پس از رها شدن از قيد از خود بيگانگى ناشى از جامعه جاهلى و الهام گرفتن از قرآن، پيشتاز آماده دست زدن به عمل خواهد شد:
ما بايد به قرآن برگرديم، آن را به كار برده و تعاليمش را به مرحله عمل درآوريم... تا آن چه را از ما مى‏خواهد، درك كنيم و كوتاه سخن، بودن را بياموزيم!... سپس نفوذ و تأثير جاهليت را از روح خود بزداييم و آن را از شيوه تفكر، قضاوت و رسوم خود دور كنيم. نخستين وظيفه ما ايجاد تحول در جامعه و تغيير دادن واقعيت جاهلى از رأس تا پايه است... براى آغاز كار، بايد از دست جامعه جاهلى خلاص شويم، ارزش‏ها و ايدئولوژى آن را رها كنيم. نبايد ارزش‏ها و ايدئولوژى خود را براى نزديك‏تر كردن آنها به جامعه، حتى ذره‏اى تضعيف نماييم! روش‏ها و راه ما با آن فرق دارد، حتى اگر تنها يك گام به طرف آن برداريم، عقايدمان از بين خواهد رفت و نابود خواهيم شد.50
سيد قطب فرايند گذار از جاهليت به اسلام را اين چنين تشريح مى‏كند:
انسان به اين عقيده كه از يك منبع پنهانى ناشى مى‏شود و تنها از قدرت خداوند روح مى‏گيرد، ايمان دارد. موجوديت واقعى جامعه اسلامى با ايمان اين انسان آغاز مى‏شود... اما اين انسان، تنها الهام نمى‏گيرد تا آن را صرفاً براى خود به كار ببرد، بلكه روح آن را نيز به مورد اجرا مى‏گذارد: اين امت ماهيت اين عقيده... قدرت عظيمى كه آن را به اين روح منتقل كرده، [را مى‏شناسد و] مسلماً مى‏داند كه بيشتر از آن نيز انجام خواهد شد،... هنگامى كه سه نفر فرد مؤمن ايمان و عقيده پيدا كنند، اين شعار برايشان مفهوم پيدا مى‏كند: اكنون شما يك جامعه اسلامى مستقل جداى از جامعه جاهلى هستيد، كه به اين آيين ايمان ندارد... از آن لحظه جامعه اسلامى در عمل موجوديت پيدا مى‏كند. يك نفر ده نفر، ده نفر صد نفر، [صد نفر] هزار نفر و هزار نفر بيست هزار نفر مى‏شود... و بدين ترتيب جامعه اسلامى ظهور مى‏كند و ريشه مى‏گيرد. در ضمن، ميان اين جامعه تازه تولد يافته كه جدايى خود از جامعه جاهلى را اعلام كرده است و جامعه جاهلى كه كسى نمى‏تواند از آن كناره‏گيرى كند... مبارزه دايمى است و جهاد تا روز قيامت به طول مى‏انجامد.51
از نظر تحليلى، دو مرحله را مى‏توان از تولد پيشتاز تا استقرار جامعه اسلامى، تصور كرد؛ مرحله اول بلوغ معنوى است كه هدفش آزاد كردن فرد مسلمان از قيد از خود بيگانگى جاهلى است. اين مرحله تنها در سطح نظرى نخواهد بود، بلكه دريافتى براى اجرا و عمل مى‏باشد. سيد قطب اين مرحله را به دوره حضور پيامبر در مكه تشبيه مى‏كند «دوره سازندگى زيربنايى عقيده و جماعت و جنبش و وجود بالفعل.» مرحله دوم نبرد عليه جامعه جاهلى است؛ دوره سكونت پيامبر در مدينه دراين مرحله جاى مى‏گيرد. در اين مرحله بر مسلمانان واجب است كه براى جهاد قيام كنند. در واقع مفهوم جهاد تمامى اين جريان را، از تلاش فردى گرفته تا تفكر درباره قرآن و مبارزه مسلحانه، دربرمى‏گيرد.52
«جهاد» يكى ديگر از واژه‏هايى است كه مودودى و قطب به كار برده‏اند و رابطه نزديكى با جاهليت دارد. مسئله اصلى مورد بحث مودودى و قطب اين است كه جهاد فقط دفاعى نمى‏باشد. اين مشكل از آن جا ناشى مى‏شود كه بسيارى از مخالفان اسلام سعى دارند تا چهره‏اى وحشى از اسلام نشان دهند كه براى اسلام آوردن غيرمسلمان از اجبار و زور استفاده مى‏كند. از نقطه نظر مودودى اين تفسير نادرست است و اسلام از خشونت استفاده نمى‏كند. جهاد تنها عليه حكومت‏ها و يا حاكمانى استفاده مى‏شود كه از تبليغ اسلام جلوگيرى مى‏كنند، چرا كه در زمان پيامبر نيز بعد از اين كه حاكمان ايران و روم از تبليغ دين اسلام جلوگيرى كردند، مورد حمله قرار گرفتند. در نتيجه هدف جهاد از نظر مودودى به دست آوردن آزادى تبليغ مذهبى مى‏باشد. مودودى و قطب بر اين باور هستند كه هيچ حكومت غير مسلمان اجازه گفت‏وگوى آزاد با مردمش را درباره اسلام نمى‏دهد. در نتيجه جهاد مبارزه‏اى عليه جاهليت است و تا زمانى كه همه دولت‏ها در جاهليت به سر مى‏برند و حاكميت غير اسلامى را پذيرفته‏اند جهاد ادامه خواهد داشت.53
در آخر سيد قطب بر اين باور است كه پيروزى نهايى با اسلام است:
نه مسئله را سبك مى‏شماريم و نه معركه را بى‏خطر... ولى نتيجه را حتمى و تضمين شده مى‏دانيم... همه چيز، مؤيد اين حقيقت است... همه چيز حقيقى و فطرى و همه چيز در طبيعت جهان و در سرشت انسان... بسى موانع و انبوهى از واقعيت‏هاى موجود در سر راه اين «نتيجه حتمى» خودنمايى مى‏كنند... ليكن اين همه جز خس و خاشاكى نيست... انبوه است آرى... ولى انبوه خس و خاشاك!54

2. تأثير سيد قطب‏
كتاب معالم فى الطريق سيد قطب به منزله شالوده‏اى براى جنبش‏هاى اسلام‏گراى معاصر درآمده است. گروه‏هاى اسلام‏گراى سرتاسر دنيا، وى را به عنوان اصلى‏ترين ايدئولوگ خود معرفى مى‏كنند. شيخ نابينا عمر بن عبدالرحمن كه هم اكنون در زندان ايالات متحده به سر مى‏برد، تأثيرگذارترين شخص بر انديشه‏هايش را سيد قطب معرفى مى‏كند. علاوه بر اين، تأثير او بر ادبيات اسلام‏گراهاى معاصر نيز چشمگير است. آنها جهاد را به عنوان تنها راه پيش روى خود در نظر مى‏گيرند.55
تعداد زيادى از كتاب‏هاى سيد قطب به زبان‏هاى خارجى ترجمه شده‏اند. دفتر سازمان دانشجويى فدراسيون بين‏المللى اسلامى(International Islamic Federation of Student Organization) مستقر در كويت بسيارى از كتاب‏هاى او را به زبان‏هاى انگليسى ترجمه كرده است. اين ترجمه توسط اتحاديه دانشجويى مسلمانان(Association Muslim Student) به ايالات متحده انتقال پيدا كرده و در آگاهى مسلمانان مقيم آن كشور تأثير بسزايى داشته است. علاوه بر اين نوشته‏هاى او در ميان اعضاى هيئت مسلمانان آمريكايى( Muslim MissionAmerican) (كه به مسلمانان سياه(Black Muslim) مشهورند) نيز شناخته شده مى‏باشد و آنها از نوشته‏هاى او در تبليغ اسلام استفاده‏هاى فراوانى كرده‏اند.56

2 - 1 - قطب و اسلام‏گرايى معاصر
به نظر ژيل كوپل سه نوع برداشت متفاوت از آراى سيد قطب وجود دارد. مهم‏ترين برداشت كه راديكال‏ترين آنها نيز مى‏باشد، تفسير قطب از جاهليت و تكفير را به همه نقاط جهان و به همه انسان‏ها تسرى داده است؛ دومين برداشت، تفسيرهاى او را تنها به حاكمان كشورهاى اسلامى ارتباط مى‏دهد؛ سومين برداشت، تفسيرى نمادين است كه اعتقاد دارد، تفسير قطب از جاهليت را تنها بايد از نظر معنوى بررسى كرد و نه از نظر مادى، بيشتر پيروان اين نحله فكرى را كسانى تشكيل مى‏دهند كه در خارج از زندان زندگى مى‏كردند و عضو اخوان المسلمين بودند.57 برداشت مورد نظر پژوهش حاضر، نوع اول مى‏باشد.
نوشته‏هاى سيد قطب، سه كاركردِ مهم براى جنبش‏هاى اسلام‏گراى تندرو داشته است: اول، اين كه نوشته‏هاى وى توجيهات فكرى تمايلات ضد غرب‏گرايانه را هم در بُعد فرهنگى و هم در بُعد سياسى فراهم كرد. دوم، اينكه دلايل استقرار جامعه‏اى اسلامى طبق موازين شرعى را ارائه كرد. سومين كاركردِ نوشته‏هاى سيد قطب اين بود كه حقانيت سرنگون كردن همه دولت‏هاى جهان و از جمله دولت‏هاى اسلامى را با استفاده از جهاد سازمان‏دهى كرد.58 در واقع بيشترين تأثير بردكترين خشونت‏زا در دنياى معاصر اسلام از آن سيد قطب است.59
نوشته‏هاى سيد قطب در ميان گروه‏هاى اسلام‏گراى مصرى نيز گسترش ويژه‏اى داشته است. مشهورترين اين گروه‏ها «تكفير» و «الهجرة» مى‏باشد كه وزير كشاورزى مصر را در سال 1977 ترور كرد. شكرى مصطفى رهبر اين گروه كه در سال 1975 دستگير شد، يكى از رهبران فكرى خود را سيد قطب معرفى كرد. گروه بعدى جهاد اسلامى مصر بود كه در سال 1981 انور سادات را ترور كرد. سومين گروه برجسته جماعت اسلامى مى‏باشد كه آشوب‏هاى فراوانى را در دهه 1990 به وجود آورد.60
در بين گروه‏هاى راديكال فلسطينى نيز، قطب، شخصيت برجسته‏اى مى‏باشد كه نمونه‏اى واقعى براى انقلاب اسلامى معرفى مى‏كند. حماس، معروف‏ترين گروه فلسطينى مى‏باشد كه در اساسنامه خود جاهليت را به نقد كشيده است. رهبر معنوى حماس، شيخ احمد ياسين نيز يكى از كسانى است كه دولت مصر در جريان دست‏گيرى سيد قطب در سال 1965 او را نيز دستگير كرد.61

2 - 2 - قطب و القاعده‏
تأثير قطب بر روى سازمان القاعده به طور آشكارى غير قابل انكار مى‏باشد.62 اسامه بن لادن، تحت نظر محمد قطب، برادر سيد قطب و دوست صميمى وى عبداللَّه عزام تحصيل كرده است. محمد قطب، كتاب‏هاى برادرش را در عربستان سعودى ويراستارى و به چاپ رسانده است. اين دو نفر فلسفه موسوم به قطبى گرايى(Qutbian philosophy) را به شاگردان خود آموزش داده و آنها را به داشتن روحيه‏اى انقلابى تشويق مى‏كردند. همان‏طور كه سيد قطب در كتاب معالم فى الطريق از پيش‏آهنگ، تحت عنوان پيام‏آور اسلام در سراسر جهان ياد مى‏كند، بن لادن نيز در اعلاميه 1996 خود، القاعده را به منزله پيش‏آهنگ در نظر گرفته است.63 علاوه بر اين ديدگاه ضد يهودى اسامه بن لادن نيز متأثر از انديشه‏هاى سيد قطب بوده است.64
ايمن الظواهرى نيز كه نفر دوم القاعده مى‏باشد، در زمان شهادت سيد قطب، دانش آموز بوده است. وى به شدت تحت تأثير اعدام قطب قرار گرفته و بلافاصله بعد از مرگ وى عضو گروه‏هاى نظامى مى‏شود. بعد از ترور انور سادات در سال 1981 وى نيز يكى از اشخاصى بود كه دستگير شده و سه سال زندانى شد.65 ايمن الظواهرى در كتابى كه در سال 2001 در روزنامه الشرق الاوسط به چاپ مى‏رسد، اعلام مى‏دارد كه گفته‏هاى سيد قطب بيش از هر كسِ ديگرى براى آنها آموزنده بوده است، چرا كه او به سبب گفته‏هايش اعدام شد. به نظر وى «سيد قطب ثابت كرد كه اتحاد در اسلام خيلى مهم است و نبرد بين اسلام و دشمنانش نسبت به اختلافات داخلى دراولويت قرار دارد. علاوه بر اين مشخص نمود كه هدف از مبارزه چيست؛ براى خداوند و شريعت است يا براى ماديات ساخته دست بشر و يا براى كسانى كه ادعا مى‏كنند بين خداوند و انسان قرار دارند. اين افشاگرى‏ها كمك شايانى به جنبش اسلام‏گرا نمود تا بتواند دشمنانش را شناسايى كند... سيد قطب نمونه بارز كسى است كه طرف‏دار عدالت مى‏باشد. او رو در روى ظالم درباره عدالت صحبت كرد و جان خود را به عنوان بهاى آن پرداخت كرد. ارزش كلمات او وقتى افزايش يافت كه معذرت خواهى از جمال عبدالناصر را رد كرد.» به گمان، الظواهرى بر خلاف تصور رژيم ناصر، اعدام سيد قطب جنبش جهاد اسلامى جديدى را در مصر و جهان اسلام پايه‏گذارى كرد كه الظواهرى خود را جزء آن مى‏داند.66

3. نتيجه‏گيرى‏
با توجه به انديشه‏هاى سيد قطب و گروه‏هاى تندرو اسلام‏گراى معاصر بدون ترديد اين گروه‏ها تحت تأثير وى قرار گرفته‏اند. در واقع كتاب معالم فى الطريق قطب به منزله مانيفستى براى گروه‏هاى اسلام‏گرا درآمد. در بين نويسندگان اسلام‏گراى قرن بيستم، سيد قطب هم از جهت شمار تأليفات و هم از لحاظ عمق و گستره تأثيرگذارى، جايگاهى ويژه دارد. شايد بتوان اعدام او را يكى از مهم‏ترين دلايل رواج انديشه‏اش قلمداد كرد. همان‏طور كه پيش‏تر نيز ذكر شد، سازمانى كه توسط بن لادن و الظواهرى تأسيس شد، همانى است كه ربع قرن قبل از آنها، سيد قطب از آن تحت عنوان «گروهى پيشتاز و فرا ملى» ياد كرد. نوشته‏هاى اين دو نفر به طور آشكارى نشان مى‏دهد كه آنها به شاخه قطبى گرايى(Qutbian) در اسلام‏گرايى معاصر تعلق دارند.

پى‏نوشت‏ها
1. كارشناسى ارشد انديشه سياسى اسلام، دانشگاه علامه طباطبايى.
2. Bassam Tibi, The Challenge of Fundamentalism: Political Islam and the New World Order (Berkely: Uc Press, 1990) p.92.
3. Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam (Massachuesetts: Harvard University Press, 2002) p.27.
4. John L. Esposito, Unholy War, Terror in the Name of Islam (Oxford University Press, 2002) pp.8, 56,111; and: John
Esposito, The Islamic Threat: Myth or Reality (New York: Oxford University Press, 1992) p.126.
5. Roxanne L. Euben. Enemy in the Mirror: Islamic Fundamentalism and the Limits of Modern Rationalism (Princeton:
Princeton University Press, 1999) p.54.
6. براى بررسى جامعِ انديشه مودودى به منبع زير مراجعه شود:
Charles J. Adams, Mawdudi and the Islamic State, in: Voices of Resurgent Islam, Edited by John. Esposito (Oxford
University Press, 1389) pp.99-133.
ژيل كوپل، پيامبر و فرعون: جنبش‏هاى نوين اسلامى در مصر، ترجمه حميد احمدى چاپ دوم (تهران: كيهان، 1375) ص 39 - 36.
Yvonne Y. Haddad, Sayyid Qutb Ideologue of Islamic Revival, p.73, in: Voices of Resurgent Islam, Edited by John L.
Esposito, pp.67-98 (Oxford University Press, 1983).
كوپل، پيشين، صص 40 - 40.
Kepel, op.cit,pp.23-24.
7. Yoram Schweitzer and Shaul shay, The Globalization of Terror. The chanenge of Al-Qaeda and the Response of the
International Community (New Brunswick (USA) and London: Transaction publishers, 2003) p.16 and: Esposito, Unholy war,
Terror in the Name of Islan, op.cit, pp.58-9.
براى بررسى بيشتر در مورد تأثير ابن تيميه بر روى افراطگرايى انقلابى مدرن به منبع زير مراجعه كنيد:
Johannes J.G. Jansen, The Dual Nature of Islamic Fundamentalism. (Ithaca, NY: Cornell University Press. 1997).
8. Michael Doran, The Pragmatic Fanaticism of Al-Qaeda: An Anatomy of Extremism in The Middle Eastern Politics,
Political Science Quarterly (6/22/2002) available at: http://www.ibauza.net/doran.htm
9. Esposito.op.cit,p.61; and see: Virgiana Murr, The Power of Ideas: Sayid Qutb and Islamism, Rockford College Summer
Research Project (2004) available at: http://www.stephenhicks.org/Murr%20on%Qutb.pdf
على اصغر حلبى، تاريخ نهضتهاى دينى سياسى معاصر، چاپ اول (تهران زوار، 1382) صص 284 - 21)؛ و نيز:
Kepel, op.cit pp.34-35.
John Gray, Al-Qaeda and what It Means to Be Modern (New York and London: the New Press, 2003) pp.22-23; Hadad,
op cit, pp.70,85,89.
Leonard Binder, Islamic Liberalism: A Critique of Development Ideologies (The University of chicago press, 1988) p.179.
Ibid, p.175.
Kepel. op. Cit.p.25; Schweitzer and Shay, op.Cit. p.15; and see: Ladan Boroumand and Roya Boroumand, Terror, Islam
and Democracy, Journal of Democracy, V.13, No.2, pp.5-20 (April 2002) p.8.
10. John C. Zimmerman, Sayyd Qutb's Influence on the ll Septembr Attacks Terrorism and political Violence, Vol.16,
No.2, pp.222-152 (Summer 2002) p.224; and:
مجيد مرادى، «تقرير گفتمان سيد قطب»، علوم سياسى، سال ششم، شماره 21، ص 195 - 216 (بهار 1382) ص 197 - 198.
11. براى بررسى جامع و كاملِ مفاهيم جاهليت در انديشه سيد قطب به دو منبع زير مراجعه شود:
Sayed Khatab, Hakimiyyan and Johiliyyah in the thought of Sayyid Qutb, Middle East Studies, Vol.38, No.3, pp.145-170
(July 2002).
William Shepard, Sayyid Qutb's Doctrine of Jahiliyya, International Journal of Middle East Studies, No.35, pp.521-545
(2003).
12. احزاب آيه 33؛ فتح آيه 26؛ مائده آيه 50؛ عمران آيه 154.
13. shepard, op.cit, pp.522-523.
14. محمد قطب، جاهليت قرن بيستم، ترجمه صدرالدين بلاغى (تهران: اميركبير، 1360).
15. Leonard Binder, Islamic Liberalism: A Critique of Development Ideologies (The University of chicago press, 1998)
p.179.
 
16. سيد قطب، معالم فى الطريق (بيروت، قاهره: دارالشرق: 1980)، در ژيل كوپل، پيامبر و فرعون: جنبش‏هاى نوين اسلامى در مصر، ترجمه حميد احمدى، چاپ دوم (تهران: كيهان، 1375) و
Sayed Qutb, Milestones, ch.5 available at: http://www.yongmuslims.ca/online library/milestones/hold/.asp.
17. همان، ص 98 - 101 و Qutb, Ibid, ch.5.
18. به نقل از: Shepard, op.cit, p.524.
19. سيد قطب، آينده در قلمرو اسلام، ترجمه سيد على حسينى خامنه‏اى، چاپ دوم (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369) ص 23.
20. كوپل، پيشين، ص 51 .
21. قطب، معالم، ص 116 - 117؛ و Qutb, Milestones, ch.4
22. Schweitzer and Shay, op.cit, p.17.
23. Shepard, op.cit,pp.524-525.
24. مرادى، پيشين، ص 199؛ و: Kepel,op.cit.p.26.
25. Binder.op.cit.p.175\\.
26. ابوالاعلى مودودى، قانون اساسى در اسلام، ترجمه محمد على گرامى (قم: دارالفكر، 1351) ص 55 .
27. ابوالاعلى مودودى، تئورى سياسى اسلام، ترجمه محمد مهدى (تهران: بعثت، بى‏تا) ص 20 - 22.
28. ابوالاعلى مودودى، نظر سياسى اسلام يا جمهورى اسلامى، ترجمه زين العابدين زاخرى (تبريز: ابن سينا، بهار 1358) ص 13؛ و: مودودى، تئورى سياسى اسلام، ص 28 - 29.
29. ابوالاعلى مودودى، سيستم سياسى اسلام، ترجمه م.م. بحرى (تهران: رسالت قلم، 1361) ص 32؛ و مودودى، تئورى سياسى اسلام، ص 27؛ و مودودى، نظر سياسى اسلام يا جمهورى اسلامى، ص 15.
30. Binder, op.cit, p.176.
31. Khatab, op.cit, p.154.
32. سيد قطب، ويژگيهاى ايدئولوژى اسلام، ترجمه سيد محمد خامنه‏اى (تهران: بعثت، بى‏تا) ص 377.
33. Qutb, Milstones, ch.2.
34. Ibid, ch.5.
35. Ibid, ch.9.
36. ترجمه: مائده آيه 46؛ شورى آيه 15؛ الذاريات آيه 50.
37. Qutb, Milstones. Ch.01.
38. قطب، ادعانامه‏اى عليه تمدن غرب و دورنمائى از رسالت اسلام، ص 27.
39. سيد قطب، اسلام و صلح جهانى، ترجمه سيد هادى خسروشاهى، و زين العابدين قربانى، چاپ چهارم (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368) ص 34 - 35.
40. قطب، ادعانامه‏اى عليه تمدن غرب، ص 317.
41. همان، ص 289؛ و قطب، مقابله اسلام با سرمايه‏دارى، ص 33.
42. قطب، عدالت اجتماعى در اسلام، ص 39.
43. قطب، معالم، ص 5 - 7؛ و Qutb, Mielstones, introdaction.
44. قطب، ادعانامه‏اى عليه تمدن غرب، ص 321.
45. قطب، مقابله اسلام با سرمايه‏دارى، ص 53 .
46. قطب، عدالت اجتماعى در اسلام، ص 432.
47. قطب، آينده در قلمرو اسلام، ص 25.
48. كوپل، پيشين، ص 53 - 54؛ و مرادى، پيشين، ص 240؛ و
Schweitzer and Shay, op.cit, p.71.
49. قطب، معالم، ص‏12؛ و Qutb, Milestones, introdaction.
50. Binder, op.cit, p. 183; and see:
David Zeidan, The Islamic Fundamentalist View of Life as a Perennial Battle, Middle East Review of International
Affaires, No.4, pp.26-53 (December 2001) p.31, also available at:
http://www.merria.idc.ac.il/journal/2001/issues4/zeidan.pd and in: Barry and Judith Rubin, Anti-American Terrorism and the Middle East, (Oxford University Press, 2002) pp.11-26.
51. قطب، معالم، ص 22؛ و Qutb, Milestones, ch.1.
52. قطب، معالم، ص 189 - 190؛ قطب، آينده در قلمرو اسلام، ص 137 - 139؛ و
Qutb,Milestones, ch.7.
53. كوپل، پيشين، ص 55؛ مرادى، پيشين، ص 205.
54. Binder, op.cit,p.181.
55. قطب، ادعانامه‏اى عليه تمدن غرب، ص 334.
منبع زير بررسى دقيقى از تأثير انديشه‏هاى سيد قطب بر روى جنبش‏هاى اسلام‏گراى معاصر به عمل آورده است:
Rengron id not the enemy, the National Review,16 october, 2001.David
56. Murr, op.cit.
57. Haddad, op.cit, p.68.
58. Kepel, op.cit, pp.30-31.
59. Zimmerman, op.cit, p.223.
60. Robert Irwin, Is this the man who in Inspired Bin Laden? The Guardian No.1, 2001.
61. Shopard, op.cit, p.535.
براى بررسى گروه‏هاى بنيادگراى معاصر در مصر به منبع زير مراجعه شود:
Barry Rubin, Islamic Fundamentalism in Egyption Politics (New York: Palgrave Macmillan, 2002).
62. Zimmerman, op.cit, p.239.
63. Rjohan Gunaratna, Inside Al-Qaeda: Global Network of Terror (London, New York: I.B. Tauris and co Ltd, 2002)
pp.100-101.
64. Zimmerman, op.cit, p.240: Shepard, op.cit, p.537; Gunaratna, op.cit, pp.95-166.
براى بررسى بيشتر رجوع شود به:
Bin laden, Declaration of war Against American Occupyint the Land of the Two Holy Places, (26,8,1996) wailable at:
http://www.Azzam.com/html/articlesdeclaration htm.
65. Zeidan, op.cit,p.37.
66. Ibid, p , and: Murr.op.cit.
67. Aman Al-Zawahiri, Knights Under the Prophet's Banner, Part 3. Serialized in Al-Sharg al Awsat (London) 2-10
December 2001, Trans, Foreign Broad cast Information Service, document FBIS-NES-2001-1202, maintained on-line by the
Federation of American Scientists, available at:
http://fas.org/irp/world/para/aymao-bk.Html.