انجمن هاى مشروطيت

انجمن هاى مشروطيت

اما بسيارى از اعضاى اين انجمن ها بدون توجه به مصالح اجتماعى هر فعاليت و اقدامى كه خود به مصلحت روزگار مى ديدند و يا در چارچوب منافع مى دانستند، عمل مى كردند. به گفته «مخبرالسلطنه» هر كس بيشتر ناسزا مى گفت مشروطه خواه تر بود.
شاهزادگان، اعيان و اشراف نيز انجمن تشكيل داده و حتى فرزندان روحانيون بزرگ آن دوره نيز در اين انجمن ها عضويت داشتند. انجمن هايى كه بسيارى از افراد آنها مسلح بودند. اما در دوره محمدعلى شاه تعداد اين انجمن ها افزايش چشمگيرى يافتند. گروهى از مورخان تعداد آنها را بيش از ۱۰۰ انجمن مى دانند. تقى زاده يكى از فعالان دوران مشروطيت نيز تعداد اين انجمن ها را در اوج فعاليت هايشان ۱۴۴ انجمن مى داند و ايوانف روسى در كتاب «انقلاب مشروطيت ايران» تعداد آنها را ۱۴۰ نفر اعلام داشته است. دكتر ملك زاده نيز تعداد آنها را بالغ بر ۲۰۰ انجمن و كسروى آن را ۱۸۰ انجمن اعلام داشته است.
به تصريح بخشى از منابع تاريخى بسيارى از انجمن هاى ياد شده عملاً موجب ناامنى و ايجاد بحران سياسى در كشور شدند. احتشام السلطنه در خاطرات خود در خصوص اين انجمن ها معتقد است: «تشكيل انجمن هاى ايالتى و ولايتى كه مى توانست مايه قوام و دوام رژيم مشروطه بشود و با انجام تكاليف قانونى خود نقص مشهور مشروطيت را كه سرانجام موجب سرخوردگى مردم از مجلس شد، رفع كند به كارهايى پرداخت كه نه تنها خارج از تكاليف قانونى بود بلكه بالفعل در تخريب آن اساس مقدس و ملى، عامل اصلى و موثر بود. به همين دليل بود كه روز به روز مجلس قوام و موقعيت خود را در نزد مردم از دست داد و انجمن هاى ايالتى و ولايتى قوز بالاقوز شد. اين انجمن ها وظايف قانونى مجلس را بر عهده گرفته بودند و اعتنايى به مجلس نداشتند.»
يكى از انجمن هاى فعال دوران مشروطيت «انجمن آذربايجان» به رياست سيدحسن تقى زاده بود كه گفته مى شود ۲۹۶۲ عضو فعال داشت و محل آن در تهران در خيابان اكباتان بود. انجمنى كه تا آخرين دوره حيات مجلس اول، با شاه مبارزه كرد. شعبه اصلى اين انجمن «كميته دهشت» بود كه وظيفه ترور مخالفين را بر عهده گرفته بود. در راس آن حيدرخان عمواوغلى قرار داشت و به گروهى آنارشيست تبديل شد كه اقداماتشان حتى مورد تائيد آزاديخواهان منطقى نبود و حتى ثقه الاسلام به دليل رفتار محمدعلى خان تربيت (شوهرخواهر تقى زاده) اطرافيان خود را از همراهى و همگامى با شخص تقى زاده منع كرد. عمواوغلى از مجاهدين غيرايرانى بود كه به پنج زبان ارمنى، گرجى، روسى، فارسى و تركى تسلط كامل داشت. وى از ابتداى شكل گيرى انقلاب مشروطيت به ايران آمده بود و در كليه شورش هاى انقلابى زمان مشروطيت فعاليت پرشورى داشت و نسبت به حذف مخالفين بسيار جدى و قاطع بود.
رقيب اصلى انجمن آذربايجان «جامعه آدميت» بود كه رياست آن را عباسقلى خان آدميت عهده دار بود و در اهداف خود «اعتدال» را توصيه مى كرد و از هرگونه تندروى خوددارى مى كرد. سخنگوى انجمن آذربايجان نيز «ملك المتكلمين» عضو برجسته انجمن سرى مشروطيت و يكى از روشنفكران عضو كميته انقلاب بود. كميته اى كه عملاً حوادث را هدايت مى كرد. برنامه ريزى براى قتل شيخ فضل الله نورى از جمله تصميمات كميته اى بود كه شخص ملك المتكلمين يكى از اعضاى تاثيرگذار آن بود. وى به دليل انديشه هاى روشنفكرى اش به بابى گرى نيز متهم بود. سخنگويى ملك المتكلمين نشان مى داد كه اين انجمن فقط منحصر به آذرى ها نيست اما اين كه چرا نام اين انجمن «آذربايجان» گذاشته شد بى ترديد دليل اصلى اش آن بود كه رهبران آن عمدتاً آذرى ها بودند. فرصت الدوله شيرازى شاعر مشهور آن دوران نيز كه متهم به بهايى بودن بود و يا شاهزاده سليمان ميرزا اسكندرى و محمدخان كمال الملك نقاش مشهور نيز از اعضاى انجمن آذربايجان بودند.
قتل اتابك امين السلطان، صدور فرمان قتل محمدعلى شاه در ۲۵ محرم سال ۱۳۲۶ و نيز جنگ و گريز روز گلوله باران مجلس از مهم ترين اقدامات اين انجمن بود. ترور اتابك بى شك يكى از پيچيده ترين موضوعات عصر مشروطيت است. در رابطه با اين ترور عده اى معتقدند اتابك به دستور لژهاى فراماسونرى و در جريان رقابت هاى بين آنها كشته شد، گروهى نيز ترور اتابك را به كميته سرى، گروهى ديگر به انجمن آذربايجان و برخى نيز به مجاهدين قفقازى و حزب اجتماعيون عاميون قفقاز نسبت مى دهند.
از ديگر اعضاى برجسته اين انجمن معاضدالسلطنه پيرنيا بود. وى در آغاز خدمات دولتى خود كنسول ايران در باكو بود و تا سال ۱۳۲۳ قمرى در تفليس و ديگر شهرهاى قفقاز مقيم بود و در ميان نخبگان دوستان زيادى داشت. او همچنين از بنيانگذاران انجمن آذربايجان و از اعضاى موثر كميته سرى انقلاب ايران بود. پيرنيا در ابتدا رياست انجمن يادشده را برعهده داشت، اما پس از كناره گيرى وى تقى زاده رئيس آن شد. وى همچنين در دوره اول مجلس شوراى ملى، عضو هيات رئيسه بود. وى در دوره محمدعلى شاه به شدت عليه وى مبارزه كرد اما پس از انحلال مجلس اول به دستور شاه، به سفارت انگليس پناهنده شد و سپس به استانبول رفت و فعاليت هاى خود را ادامه داد.