فراز و فرود کانون مترقي

دو حزب مردم و مليون هيچگاه نتوانستند در ميان مردم ايران طرفداراني پيدا کنند و به دو حزب مؤثر و جهت‌دهنده و دو رکن يک نظام سياسي باثبات و قابل اطمينان تبديل شوند. از سوي ديگر اهميت استراتژيک ايران براي آمريکا به حدي بود که نمي‌توانست ايران را در وضعيتي رها کند که احتمالاً منجر به يک قيام و نهضت عمومي يا کودتاي نظامي يا حداقل بي‌ثباتي شود و رقيب قدرتمند و در کمين نشسته (اتحاد شوروي) از آن استفاده کند. در اواخر دهه 1330ش و به‌ويژه با روي کار آمدن دمکراتها، آمريکاييها به اين نتيجه رسيده بودند که پيشبرد نوعي اصلاحات بدون دمکراسي (که با حداقلي از دمکراسي درون حزبي و درون حاکميتي مي‌توانست تلفيق شود) مي‌تواند کارآمدي رژيمهاي وابسته را در مقابل شوروي و مطالبات سوسياليستي مخالفين تضمين نمايد. آنان مي‌پنداشتند با انجام اصلاحات در چنين چارچوبي خواهند توانست به بحرانهاي حاکميت متزلزل پهلوي پايان داده و موقعيت اميدوارکننده‌تري براي تداوم حضور بدون دغدغۀ خود در ايران فراهم سازند. در آن مقطع شخص شاه بسيار ناتوان و موقعيتش آسيب‌پديرتر  از آن بود که بخواهد در برابر خواستهاي آمريکاييان، احياناًٌ مقاومت يا مخالفتي بنمايد. به ويژه اينکه آمريکاييان تا حدي پنهان هم نمي‌کردند که اگر فردي کارآمدتر از شاه را شناسايي کنند در جايگزين کردن او درنگ نخواهند کرد. اما عجالتاً حرف‌شنوي بي‌قيد و شرط شاه و طرحهايي که رولينگ آمريکايي براي انجام اصلاحات فوري و ضروري در ايران ارائه داده بود، مي‌توانست دامنۀ نگرانيهاي آمريکاييان را کاهش دهد. رسيدن علي اميني به نخست‌وزيري در آستانۀ دهۀ چهل در اين چشم‌انداز بود.


آمريکاييان البته ساختار سياسي حاکميت در ايران را نيز نيازمند تحول و نوسازي جدي‌تري مي‌دانستند که آن نظام دو حزبي ظاهراً موجود ولي به واقع ناتوان و مفقود، ياراي تأمين اين مقصود را نداشت. به عبارت ديگر آمريکاييان در تلاش بودند طيف گسترده و جديدي از نخبگان سياسي، اقتصادي و اجتماعي را به حاکميت وقت تزريق کنند که علاوه بر اعتماد متقابل قادر باشند تصوير جديدي را که آمريکاييان از آينده سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران در ذهن داشتند محقق سازند و شخص شاه هم البته نمي‌توانست نسبت به اين نگرش حاميان آمريکايي خود با بي‌اعتنايي برخورد کند.


بدين ترتيب و در راستاي فراهم آوردن تمهيدات لازم براي تحقق اين اهداف، زمينه‌هاي تکوين و شکل‌گيري هسته‌هاي اوليه کانون مترقي در سال پاياني دهه 1330 فراهم آمد. برخي از اعضاي کانون مترقي هم بعدها تصريح کردند که طرح شاه و حاکميت براي کنار نهادن سياستمداران قديمي و سالخورده که ديگر در راستاي اجراي طرحهاي موسوم به انقلاب‌ سفيد نمي‌توانستند مؤثر واقع شوند، مقدمات تشکيل اين کانون را فراهم کرد و بدين ترتيب «مقتضيات ايجاب مي‌کرد که جاي آنها را گروهي بگيرد که اوامر او [شاه] را بهتر گوش مي‌کنند. اين گروه را حسنعلي منصور تشکيل داد که مردي باهوش، فعال، با اراده و سرشار از جاه‌طلبي و بلندپروازي بود». 1


اين جمعيت به رياست و مديريت حسنعلي منصور «گروه پيشرو» ناميده ‌شد و از همان آغاز تحت حمايت و هدايت ضمني يا مستقيم محافل آمريکايي و طرفداران سياست آن کشور در ايران قرار داشت. در فروردين 1340 گروه پيشرو رسما، نام «کانون مترقي» را بر خود نهاد. هر چند کانون مترقي به ظاهر مقاصدي غيرسياسي و عمدتاً فني، اقتصادي و اجتماعي را در اساسنامۀ خود گنجانيده بود، با اين حال در زماني نه چندان طولاني در رأس تشکلهاي سياست پيشه آن روزگار قرار گرفت. بسياري از اعضاي مؤسس و اوليه آن ساليان قبل با منصور دوستي نزديکي داشتند و در شوراي اقتصاد که در آغاز امر به رياست وي اداره مي‌شد عضو بودند و عمدتاً هم از دانشگاههاي اروپاي غربي و آمريکا فارغ‌التحصيل شده و گرايش آشکاري به حمايت از سياستهاي غرب و آمريکا در ايران نشان مي‌دادند.


کانون مترقي خيلي زود پبشرفت کرد و توانست نظر مساعد شاه را به خود جلب کند. اعضاي مؤسس آن حدود بيست نفر بودند و تا ارديبهشت سال 1341 شمار اعضايش به بيش از دويست نفر افزايش يافت و از همان زمان هم تلاشهاي پيدا و پنهان بسياري از سوي حاکميت و نيز محافل نزديک به آمريکاييان صورت گرفت تا اعضاي کانون مترقي در مديريتها و مشاغل مهم و حساس اداری و سیاسی به کار گرفته شوند. در دوره نخست‌وزيري علي اميني که خود مهره مورد علاقه آمريکاييان (به ويژه کندي رئيس جمهور و دار و دسته او از حزب دموکرات) بود، آمريکاييان به او «توصيه» مي‌کردند «براي پستهاي مهم و حساس دولتي از وجود اعضاي کانون [مترقي] استفاده نمايد». بدين ترتيب آشکار بود که آمريکاييان در سياست آينده ايران براي کانون مترقي نقش جدي و سرنوشت‌سازي در نظر گرفته‌اند. 2


اعضاي اوليه و بنيانگذاران کانون عبارت بودند از: حسنعلي منصور (رئيس کانون مترقي)، دکتر منوچهر کلالي (نايب رئيس)، ضياالدين شادمان، منوچهر شاهقلي و اميرعباس هويدا. ديگر اعضاي مؤسس و کارگردان کانون مترقي عبارت بودند از: محسن خواجه‌ نوري، اميرعباس هويدا، فتح‌الله ستوده، ايرج منصور، محمدعلي مولوي، فريدون معتمد وزيري، منوچهر گودرزي، عبدالعلي جهانشاهي، محمود کشفيان، فرهنگ شفيعي، عطا‌الله خسرواني، هوشنگ نهاوندي، منصور روحاني، ظهيري، ناصر يگانه، محمد نصيري، هادي هدايتي، قاسم رضايي، غلامرضا کيانپور، محمد سام، عبدالرضا انصاري، اميرقاسم معيني، عبدالمجيد مجيدي، احمد هوشنگ‌ شريفي، منوچهر گنجي، غلامرضا نيک‌پي، جواد منصور، کريم‌پاشا بهادري، همايون جابر انصاري، ايرج وحيدي، حسين کاظم‌زاده، فرهنگ مهر، احمد کاشفي، باقر عاملي، ناصر گلسرخي، منوچهر تسليمي، فرخ نجم‌آبادي، عبدالحسين سميعي، مجيد رهنما، حسين تدين، يدالله شهبازي، مهرانگيز دولتشاهي، پروين صوفي، پروين‌دخت صفي‌نيا، فرخ‌رو پارساي، فخري رهرو، سيف‌الله وحيدنيا، قدرت‌الله موثقي، علي‌نقي عاليخاني، صادق احمدي، محمد يگانه، قاسم معتمدي، فريدون مهدوي، و علي هزاره.


اکثريت قريب به اتفاق اين افراد پس از تشکيل حزب ايران نوين باز هم از اعضاي برجسته و کارگردانان مؤثر آن حزب شدند. 3 حسنعلي منصور، محسن خواجه‌نوري، اميرعباس هويدا، منوچهر شاهقلي و فتح‌الله ستوده به عنوان اعضاي هيأت مديره در فروردين 1340 طي نامه‌اي خطاب به شهرباني کل کشور تقاضاي اجازه‌نامه براي تأسيس کانون مترقي کرده بودند، که با اين درخواست با هماهنگي ميان شهرباني و ساواک در ارديبهشت همان سال موافقت شد. 4 کانون مترقي مباني فکري و به اصطلاح عقيدتي خود را تحت عنوان «اصول عقايد و نظرات کانون مترقي» در هفده بند که در 9 مهر 1340 از تصويب اعضاي آن گذشت، 5 گنجانيد و قريب به تمام محتواي اين اصول طرحهايي را در بر مي‌گرفت که حاميان آمريکايي رژيم پهلوي قصد داشتند در چارچوب گسترده‌تر اصلاحات سياسي، اقتصادي، اجتماعي در ايران به انجام رسانند.


اساسنامه کانون مترقي که در بيست و هفتم فروردين 1340 به تصويب رسيده و در ارديبهشت همان سال مورد تأييد و موافقت شهرباني کل کشور و ساواک قرار گرفته بود، شامل چهار فصل و سي و سه ماده بود.


حسنعلي منصور از همان آغاز کوشيد افراد تحصيلکرده و در عين حال متمايل به غرب و آمريکا را به عضويت کانون مترقي بپذيرد و نيز براي ايجاد فضاي تبليغاتي لازم براي توسعه و تقويت فعاليتهاي کانون مترقي با بسياري از مديران روزنامه‌ها و نشريات تماس گرفت و آنان را ترغيب نمود تا به عضويت اين کانون درآيند. در آن مقطع به ويژه آمريکاييان مي‌کوشيدند فضاي تبليغاتي لازم را براي پر سر و صدا ساختن و نيز گسترش نفوذ و فعاليتهاي کانون مترقي فراهم آوردند. در بيست و دوم اسفند 1340 ساواک گزارش کرد که محافل آمريکايي براي انتصاب بيش از پيش اعضاي اين کانون به پستهاي مهم سياسي و اداري در ارکان حاکميت دست به فعاليت پردامنه‌اي زده‌اند. 6


در مراسم اولين سالگرد تأسيس و پايه‌گذاري کانون مترقي، در فروردين 1341، حسنعلي منصور با برشمردن موارد پيشرفت فعاليتهاي اين کانون طي يک سالي که از حيات آن سپري مي‌شد، اظهار اميدواري کرد در آينده‌اي نه چندان دور، اعضاي آن بيش از پيش افزايش يابد و فعاليتهاي آن گسترش پيدا کند. در اين جلسه که خيل گسترده‌اي از مديران نشريات و روزنامه‌ها و خبرنگاران و نيز نويسندگان جرايد دعوت شده بودند، حسنعلي منصور تأکيد کرد که با فراهم آمدن زمينه‌هاي لازم حيطه فعاليتهايش را به امور سياسي هم سرايت خواهد داد. 7


اينک آشکار شده بود که کانون مترقي مورد توجه شاه و آمريکاست و در آيندۀ سياسي کشور نقش قابل توجهي خواهد داشت. شاه اميدوار بود از طريق اعضاي اين کانون که عمدتاً افرادي تحصيلکره و نوگرا و متمايل به آمريکا بودند، طرحي که بعداً به انقلاب سفيد معروف شد، با سهولت بيشتري به اجرا درآيد. شاه در اوايل خرداد 1342 با اعضاي کانون مترقي ملاقات و از فعاليت آنان تمجيد کرد و از آنان خواست او را در پيشبرد اهداف و مقاصدي که در شئون مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي کشور دنبال مي‌کند، ياري دهند. شاه همچنين کانون مترقي را به عنوان «دفتر مطالعات اقتصادي و اجتماعي» خود تعيين و در هشتم خرداد 1342 در اين باره «فرماني» صادر کرد. ساواک در پانزدهم خرداد 1342 در اين باره (به نقل از روزنامه  اطلاعات) گزارش کرده است: 


             کانون مترقي از سه سال پيش از گروهي افراد تحصيلکرده و روشنفکر که از کارشناسان امور اقتصادي ـ اجتماعي و حقوقي مي‌باشند تشکيل گرديد و در اين فاصله بدون هيچگونه تظاهر مطالعات دقيق و عميقي در کليه امور مملکتي به عمل آورد و ضمناً مرکز اجتماع و همکاري و هماهنگي افراد متجانس و علاقمند به اصول و هدفهاي مشخص قرار گرفت. هيأت مديره و روساي کميته‌هاي فني کانون مترقي چند روز پيش حضور ملوکانه شرفيابي حاصل نمودند و برنامه‌هاي کانون و علاقمندي افراد آن را در اجراي صحيح هدفهاي مترقي و انقلاب عميق اقتصادي و اجتماعي ايران که به رهبري شاهنشاه آغاز گرديده است بيان داشتند.


             شاهنشاه رويه صحيح و اصول منطقي و هدفهاي مترقي کانون را مورد توجه و حمايت کامل قرار داده و طرز کار و فعاليت اين گروه متجانس و روشنفکران و اين مرکز علمي و فني را ستوده و مقرر فرمودند فرماني در تعيين اين کانون به سمت دفتر مطالعات اقتصادي و اجتماعي شخص معظم‌له صادر گردد.


             شاهنشاه در اين شرفيابي فرمودند که آرزوي ديرين من بود که روشنفکران و افراد تحصيلکرده مملکت بدون توجه به منافع و نظريات شخصي دور هم گرد آيند و نيروي واقعي روشنفکران مملکت را که مغز متفکر و مديران واقعي ملت ايرانند با تحولات عميق اقتصادي و اجتماعي و برنامه‌هاي مترقي هماهنگ ساخته و متکي به منافع طبقات زحمتکش دهقانان و کارگران انقلاب ايران را حفظ و حراست نمايند. امروز راه براي شما باز و هموار است که نيروي فکري و علمي خود را در اين طريق به کار اندازيد و به روي اصول و هدفهاي مشخص در ساختمان ايران نوين سهم مؤثري داشته باشيد.


             خوشبختانه کانون مترقي چنين فکري را پايه‌ريزي نموده است و در آينده با پيوستن افراد متجانس و همفکر تقويت شده و مقام حقيقي خود را به دست خواهد آورد.


              در پايان شاهنشاه اظهار فرمودند که کانون مترقي به عنوان دفتر مطالعات اقتصادي و اجتماعي شخص معظم‌له تعيين خواهد شد و در آينده کليه اموري که مورد علاقه باشد به وسيله اين کانون مورد بررسي دقيق قرار گرفته تا مسائل مملکت با مطالعه و دقت و امعان نظر بيشتر به مرحله اجرا گذارده شود. فرمان زير نيز در اين مورد از طرف دفتر مخصوص شاهنشاهي براي آقاي حسنعلي منصور رئيس کانون مترقي ارسال گرديد. فرمان ملوکانه؛ هيأتي که به نام کانون مترقي از اشخاص تحصيلکرده و متخصص و روشنفکر و علاقمند براي مطالعات عميق و دقيق در امور اقتصادي و اجتماعي براي رفاه و آسايش و تعالي و ترقي ملت و کشور ايران تشکيل گرديده موجب مسرت و رضايت خاطر ما گرديد و به منظور ابراز  علاقه و توجه خاص به اين موضوع به موجب اين دستخط مقرر مي‌داريم که کانون مزبور به نام دفتر مطالعات اقتصادي ما تعيين گشته و اعضاي آن به عنايات و توجهات مخصوصه مستحضر باشند. کاخ مرمر هشتم خرداد 1342. 8


طي سال 1341 جلسات اعضاي کانون مترقي هفته‌اي يک‌بار و معمولاً در بعد از ظهر روز سه‌شنبه در محل کانون در خيابان ايرانشهر برگزار مي‌شد. هر چند کانون مترقي مدعي بود، عمده هدفش بررسي و فعاليت در مسائل اجتماعي و اقتصادي کشور است، از نيمه دوم سال 1341 به بعد آشکارا مجموعه فعاليت‌هايش به مسائل سياسي مهم کشور معطوف شده بود. به گزارش ساواک، در جلسات کانون بر خلاف مفاد اساسنامه‌اش «مسائل مهم مملکتي مطرح و [دربارۀ آنها] مذاکره مي‌شود». 9 همزمان با طرح برگزاري انتخابات دوره بيست ‌و يکم مجلس شوراي ملي در شهريور 1342 کانون مترقي بر دامنه فعاليت‌هاي سياسي خود افزود و با تأييد و حمايت حاکميت توانست حدود چهل تن از کانديداهايش را روانه مجلس کند. اينک فعاليت و جاه‌طلبي سياسي در صدر برنامه‌هاي کانون مترقي و اعضاي ريز و درشت آن قرار گرفته بود. در نيمه مهر 1342 ساواک گزارش کرد که فعاليتهاي سياسي و پارلماني کانون مترقي ناقض مفاد اساسنامه آن است؛ اما اعتراف کرد که اعضاي اين گروه از سوي شاه و نيز محافل آمريکايي حمايت و پشتيباني مي‌شوند. در آن برهه ساواک تعداد اعضاي کانون مترقي را دويست تن ثبت کرده است که به شدت خود را مدافع اصول ششگانه انقلاب‌سفيد شاه مي‌دانند و تقريباً همگي آنان در بخش‌هاي مختلف حاکميت و دولت داراي نفوذ و اعتبار هستند. ساواک پيش‌بيني کرد با مطرح شدن نخست‌وزيري حسنعلي منصور در آينده‌اي نه چندان دور، بر تعداد اعضا و طرفداران کانون مترقي در کشور افزوده شود و نفوذ آن در بخش‌هاي مختلف کشور گسترش پيدا کند. با اين حال ساواک تصريح کرد که اين کانون به‌ويژه در ميان مردم کشور نفوذ و ارج و اعتباري ندارد. 10


حزب سابقاً اکثريت مليون مدتها بود که ديگر در عرصه سياسي و اجتماعي کشور نقشي نداشت و اساساً براي دوره جديدي که در عرصه سياسي و اجتماعي ايران در حال شکل‌گيري بود واصلاحاتي که با هدايت آمريکاييان اجرا مي‌شد، به حزبي جديد با چهره‌هايي متفاوت نياز بود. حزب مليون، در دوران نخست‌وزيري اقبال نشان داده بود که توانايي لازم را براي تحقق طرح‌هاي جديد حاکميت ندارد و تفکر حاکم بر آن حزب متعلق به «ماقبل دوران انقلاب ‌سفيد» است! علاوه بر آن، تحولات پس از انتخابات تابستاني دوره بيستم در سال 1339 ديگر آبرويي براي اين حزب باقي نگذاشته بود. بنابراين پاسداري از برنامه‌هاي انقلاب سفيد و اجراي آن نيازمند پي ‌افکندن حزب نويني بود که بنيانهاي آن در چند ساله اخير در حال تکوين و شکل‌گيري بود. مدتي پس از اعلام موجوديت و تشکيل حزب ايران نوين روزنامه ارگان اين حزب، نداي ايران نوين، طي مطلبي در اين باره يادآور شد:


«هنگامي که حزب مليون دکتر اقبال بر اثر تقلبات انتخاباتي که صورت گرفت اعتبار خود را از دست داد، شاه به تشويق ساير دلتمرادن [و با توصيه حاميان آمريکايي‌اش] حزب جديدي به نام ايران نوين را ايجاد کرد که بيشتر اعضاي هيأت مرکزي آن گروهي موسوم به کانون مترقي بودند.» 11


بدين ترتيب خبر تشکيل قريب‌الوقوع حزب جديد با محوريت اعضاي کانون مترقي حداقل از اول مهر 1342 و در آستانه افتتاح دورۀ بيست‌ويکم مجلس شوراي ملي بر سر زبانها افتاد. در آغاز امر گفته مي‌شد که اين تشکل جديد «حزب کنگره» نام خواهد گرفت و استدلال مي‌شد که «مؤسسين اين حزب شرکت‌کنندگان در کنگرۀ آزادزنان و آزادمردان» بوده و قرار است در مجلس نقش حزب اکثريت را بر عهده بگيرد. در آن برهه هنوز به طور قطع آشکار نبود که نقش حزب اقليت را همان حزب مردم بازي خواهد کرد و گمان بر اين بود که براي ايفاي نقش اقليت و مخالف حزب ديگري تأسيس خواهد شد. 12


در مهر ماه 1342 ساواک گزارش کرد که سران و کارگردانان کانون مترقي که در مجلس بيست‌ و يکم هم داراي اکثريت (البته هنوز نسبي) بودند در حال فراهم آوردن مقدمات تشکيل حزب جديدي هستند. 13 پيشاپيش وعده داده مي‌شد که اين حزب در دست تأسيس از بنياني قوي و مستحکم برخوردار خواهد شد و نظام سياسي حاکم بر کشور را بار ديگر و البته با چارچوبي قدرتمندتر «بر مبناي سيستم حزبي استوار» خواهد نمود. 14


در آبان 1342 گفته مي‌شد که حسنعلي منصور به سرعت در حال تدوين و تنظيم اساسنامه حزب در دست تأسيس خود است و قصد دارد نام تمام اعضاي کانون مترقي را به عنوان اعضاي مؤسس حزب اعلام کند. برخي محافل بر اين تصور بودند که پر و بال دادن بيش از اندازه حاکميت به اين تشکل جديد نشان مي‌دهد که «مي‌خواهند در ايران سيستم تک‌ حزبي برقرار گردد» و اين نگرش باعث شده است تا در درون مجلس و نيز بيرون از آن «گربه‌هاي مرتضي علي که يار و غار و عضو لاينفک هر حزبي که در ايران تشکيل شده [بوده‌اند] آماده‌اند که فوراً به اين حزب [آينده‌دار] بريزند». 15 عده‌اي نيز حدس مي‌زدند که با تأسيس حزب ايران نوين، هر دو حزب مردم و مليون رسماً منحل خواهند شد وحزب جديد تحت رهبري حسنعلي منصور «در حقيقت حزب واحد ايران خواهد» شد و «رقيبي در صحنه سياسي کشور نخواهد داشت.» 16 که اين حدس ده سال بعد با تشکيل حزب رستاخيز درست از آب درآمد.


روز يکشنبه بيست‌ و چهارم آذر 1342 فرارسيد و حزب ايران نوين رسماً اعلام موجوديت کرد و حسنعلي منصور، رئيس کانون مترقي، به عنوان نخستين دبيرکل اين حزب جديدالتأسيس انتخاب شد. در پي آن برخي از نشريات کشور نسبت به آينده اين حزب به اظهار نظر پرداختند.


مدير مسئول خواندنيها به اين حزب جديد خوشامد استهزاآميز و طنزآلودي گفت و دست‌اندرکاران آن را تلويحاً تازه‌کار و ناشي و نالايق خواند:


             در اين هفته با اعلام موجوديت حزب ايران‌ نوين، يکي ديگر از نواقص مهم و مؤثر مشروطيت سراپا کمال ما، که فقدان حزب بود، جبران شد و مادر عليل و عقيم دموکراسي طي زايماني مصنوعي فرزندي بر فرزندان ناقص و ناخلف و عليل و کم رشد رکن اول و چهارم مشروطيت، که مجلس و مطبوعات باشند، افزود و بدين وسيله يک عده نان‌خور جديد و گوينده لااله‌الا‌الله به اسم دايه و پرستار و لـله و مربي بر عده مفت‌چران کشور اضافه گرديد. من نمي‌دانم حزب ايران نوين تا چه اندازه موفق و منصور خواهد بود. به نظر من بايد مجال داد که اينان هم يک چند اگر بهتر مي‌زنند بستانند بزنند، مشروط بر اينکه از سر گشادش نزنند!!


             هيچ مانعي ندارد که افرادي تازه کار و ناشي و نالايق و يا خدايي نکرده بد، کار خوب و مفيد انجام دهند. و نيز ممکن است افراد مجرب و لايق اشتباه بکنند. ولي هرگز نبايد اجازه داد افراد ناشي، نالايق و مغرض بد هم عمل کنند. 17


صفحه 2

___________________________


منابع :

1. مصطفي الموتي، ايران در عصر پهلوي، چ ‌اول، لندن، پکا، خرداد 1371/مه 1992، ج12، صص 462-463.

2. فصلنامه مطالعات تاريخي، س1، ش3، تابستان 1383، صص 239-241.

3. همان، ص 241، و کابينه حسنعلي‌منصور به روايت اسناد ساواک، ج 1، چ 1، تهران، مرکز بررسي اسناد تاريخي، 1384، ص 54 و آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد ساواک)؛ و محمود تربتي ‌سنجابي، قربانيان باور و احزاب سياسي در ايران، چ اول، تهران، علمي، 1375، صص 279-280 .

4. آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد ساواک).

5. براي اطلاع بيشتر بنگريد به: حزب ايران ‌نوين به روايت اسناد ساواک، ج 1، چ اول، تهران، مرکز بررسي اسناد تاريخي، 1383.

6. آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد ساواک).

7. همان.

8. همان.

9. همان.

10. همان.

11. روزنامه نداي ايران ‌نوين، س1، ش21، ص 1.

12. خواندينها، س 24، ش 3، سه‌شنبه 6 مهر 1342، ص 3.

13. آرشيومؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي (اسناد ساواک).

14. خواندينها، س 24، ش 13، شنبه 11آبان 1342، ص 6؛ و همان، س 24، ش 16، سه‌شنبه21آبان 1342، ص 4.

15. خواندينها، س 24، ش 21، شنبه 9 آذر1342، ص 9. 

16. همان، س 24، ش22، سه‌شنبه 12آذر 1342، ص 8.

17. همان، س 24، ش 26، سه‌شنبه 26 آذر 1342، صص 3-4.