مكاتبه آخوند خراساني با ادوارد براون

مستشرق و ايران شناس شهير انگليسي ادوارد جي براون(Edward Granvil Browne- 1826-1926) دو كتاب مهم درباره ايران نوشته است.يكي انقلاب مشروطيت ايران و ديگري تاريخ ادبيات ايران.البته او نوشته هاي ديگري هم درباره ايران دارد.براون در زمان مشروطه چند نامه به آخوند خراساني نوشته و مرحوم آخوند هم چندين مرتبه در جواب او رقيمه و نامه مرقوم فرموده است.ولي تا به حال فقط دو نامه از براون و يك جواب از آخوند خراساني به دست آمده است. در اينجا يك نامه از ادوارد برون و در پي آن جواب مرحوم آخوند خراساني خواهد آمد.در مشروطه دوم كه مفاسدي روي داد مرحوم آخوند خراساني به همراه يار ديرينش شيخ عبدالله مازندراني اقدام به تفسيق سياسي تقي زاده و لزوم اخراجش از ايران مي نمايند.ادوارد براون در اين نامه پس از ذكر مطالبي و درخواست از آخوند خراساني براي توصيه به برخي قبايل جنوب ايران در عدم چپاول و دزدي! از آخوند مي خواهد اجازه دهد تا وزير خارجه مستعفي و نيز تقي زاده به ايران بازگردند.مرحوم آخوند كه بر قضاياي افراد فوق مطلع است بدون اينكه با جواب تند دل براون را برنجاند از قبول خواسته او دوري كرده و پرهيز مي جويد:

...................................................

27 جمادي الاوّل سنة 1329 از دارالفنون كمبريج[Cambridge]در ممالك محروسه انگلستان عرض شد. 

حجة الاسلاما؛ تعليقۀ كريمه كه چند ماه قبل از اين در جواب عريضه اي  كه به جهت اظهار بعضي ملاحظات در حقّ سياست دولتين انگليس و روس نسبت به ايران به سرافرازي اين كمينۀ خيرخواه! ايران مرقوم فرموده بودند و اصول آن را به آقا عبدالرّسول يزدي نوشتم، ولي چون نمي خواستم بي جهت مزاحم اوقات خجستۀ آن بزرگوار گردم لهذا تن زده سكوت ورزيدم، تا اين ايام كه به زيارت رقيمه اي ديگر از آن جناب كسب شرف و افتخار نمودم، و چون در آن فرموده بودند كه گاه گاهي عريضه بنويسم، لهذا امتثالاً لامركم العالي بتسطير اين كلمات جسارت نمودم:

اوّلاً بر خود واجب مي دانم كه آن حضرت را تهنيت كنم از حسن تدبيري كه بي شكّ و شبهه باعث نجات فارس و طرف جنوبي ايران از مداخلۀ اجانب شد. چرا كه بعد از آن تهديد نامۀ خاطر پريش، سه ماه ،نه بلكه هفت ماه مرور كرد، و به اعتراف همه حال اغتشاش كه بر فارس خصوصاً و بر ساير ولايت هاي جنوبي عموماً غالب بود خيلي زائل شد، و نعمت امنيت و آرام حاصل شد، و سخن مداخله قطع گرديد، ديگر اقداماتي كه آن حضرت و ساير علماء كبار فرموده بودند سبب شد كه جميع مسلمانان و خصوصاً مسلمانان هند در مقام شكايت و دادخواهي بر آمدند حتي در خود لندن، و معلوم همه شد كه به قول شيخ سعدي:

 چو عضوي به درد آورد روزگار   دگر عضوها را نماند قرار

وچون حكومت اينجا خيلي طالب محبت و ميل مسلمانان هندوستان است، اين هم سبب شد كه از خيال اوّل خودشان برگشتند، ولي با وجود اين ترقّي به هيچ وجه غفلت نبايد ورزيد كه از قراري كه مسافرين و مخبرين خبر مي دهند مناسبات فيمابين قبايل جنوب خصوصاً فيمابين بختياري ها و قشقائيها  خوب نيست و خصومتي و رقابتي كه اينها با هم دارند داراي خطر عظيم است از براي مصالح دولت علّيۀ ايران؛ و به قول تقرير رسمي كه درين اواخر از طرف حكومت انگليس چاپ و منتشر گرديد و محض اطلاع ساكنين آن صحن اقدس نسخه اي از آن به عنوان آقا عبدالرّسول يزدي فرستاده خواهد شد قبيله اي كه بيش از همه غارتگر و فتنه انگيز است قبيلۀ كوه كيلويه است خصوصاً شعبه اي از آن كه به احمد بوير مسمّي است.

و پر واضح است كه هر گاه قوافل تجّار غارت شود خصوصاً اگر آدم هم كشته شود تجّار داد و فرياد مي زنند و شكايت پيش حكومت مي برند و طالب مداخله مي گردند ولي اگر چنين بهانه اي نباشد نمي توانند بهانه اي براي مداخله پيدا بكنند. و به نظر بنده خود حكومت اينجا چون مشغول اصلاحات داخلي است نمي خواهد متعرّض چنين كار پر خطري شود مگر آنكه الحال تجّار او را مجبور بكند، اگر چه هميشه اشخاص مقتدر هستند كه محض اغراض شخصيه و حبّ جاه و مال و قوّت و شهرت مثل چنگيز خان و تيمور و ساير سلاطين قهرمان طالب استيلا و تعرّض مي باشند و متّصل پي بهانه مي گردند، چنانچه سبب اصلي در استيلاي مغول ها و تاتار ها بر ايران در قرن هفتم كه آن همه شرارت وخيمه بر آن مترتب گرديد كشته شدن بعضي تجار مغول به دست خوارزمشاه بود، پس خيلي لازم است جهالّ قبايل ايران چنين بهانه اي به دست اجانب ندهند و بفهمند كه در صورتي كه قطع الطريق و دزدي هميشه مذموم و قبيح است در چنين موقع نازكي كه ايران افتاده است نوعي از خيانت به وطن باشد.

حالا كه معلوم و مبرهن شد كه كلام حضرات آيات الله چه نفوذي دارد حتي در قلوب اين قبايل متهوّر خودسر، اميد چنان است كه به هيچ وجهي از وجوه ازين كلام خير انجام ساكت نباشند و متصل به نصيحت اين ايلات اشتغال فرمايند تا كم كم بفهمند كه قوّتشان و ناموسشان در اتّحاد و انقيادست نه در مردم آزاري و افساد.

درين روزها چند تا كاغذ از ايران چه از ايراني ها چه از انگليسي ها رسيده است و يك مسافري امروز از تبريز آمد يك مژده اي كه آورد اين بود كه عدد قشون روس در تبريز تقليل شده است، حتي گفت كه اگر چه حسابي درست ممكن نيست، به خيال خودش بيشتر از سيصد يا چهارصد سرباز روس در آنجا نمانده است و ديگر گفت كه عمارتهائي كه در قزوين از براي خودشان ساخته بودند آنها را تخريب كرده چوب ها و سنگ ها را فروخته اند، از قراري كه همه مي نويسند والا حضرت نائب السلطنه با كمال حكمت و مدارا رفتار مي كند، ولي يكي از مخبرين انگليسي كه خيلي ايران دوست است و خوب بر بواطن امور واقف است خيلي اظهار تأسف مي كند كه اشخاصي مستعد و وطن پرست و عاقل و مجرب كه اگر عيبي دارند منحصر به تندروي كه آن هم از كثرت حبّ الوطن و تنفر از مدارا با اهل ظلم ناشي است خارج از كارها باشند خصوصاً جناب ميرزا حسين قلي خان نوّاب كه سابقاً وزير امور خارجه بود تا به واسطۀ مقاومت با روس ها و شجاعتي كه رو به روي آنها به خرج داده بود آخر مجبور استعفا بكند و مخبر روزنامۀ تيمس [Times] محرمانه به مخلص نوشته بود كه در شجاعت و همّت و كاركني و درست گوئي و درست كاري عديم المثال بود حيف كه چنين شخصي از اجزاء حكومت نباشد، ولي مطمح بغض و استكراه دولت شمالي[روس] گرديد و اينها در زوال او كوشيدند.

عرض ديگري كه اگر جسارت نباشد مي خواستم عرض بكنم اين است كه درين اواخر دو كاغذ داشتم از آقاي سيّد حسن تقي زاده كه حالا در اسلامبول منزوي بلكه منفي[=تبعيدي] است، و چون در مدّتي كه اينجا بود خيلي آشنا بوديم و كمال صدق و درست كاري او را ببراهين قاطعه و دلائل ساطعه ثابت كردم، و بعد مسموع شد كه قدري تند روي مي كند، حتي در افواه افتاد كه [از جانب شما علمي نجف] تكفير شده است اگر چه بعد معلوم شد كه اين خبر اصلي ندارد باري محض آن دوستي كه در ميان ما بود به ايشان نوشتم كه تند روي نكنند و خصوصاً به قدر مقدور حضرات آيات الله را تقويت بنمايند، كه اميد ايران بل اميد اسلام در ايشان مركوزست، و اين همه فداكاري ها در راه حبّ الوطن كرده اند چنانچه همه، چه در ايران و چه در خارج از ايران مي دانند، در جواب نوشتند كه : «در اطاعت و اجابت هر نوع نصايح خالصانۀ عالي با جان و دل حاضرم و مستدعيم كه مثل يك معلم شفيق آنچه به خاطر شريف مي رسد بدون هيچ ملاحظه به مخلص بنويسيد كه خدا شاهد است كه با كمال خلوص از آنها استفاده مي كنم و باز خدا شاهد است كه هيچ گناهي عملاً نكرده ام و اگر خطائي از من سر زده كه خودم با همه نوع دقّت ملتفت نشده و نمي شوم خلوص نيت خود را كه فقط دارائي من در عالم است كفّارۀ آن قرار مي دهم و از خداوند مي خواهم كه كه مصائب ايران را كم كرده بر بلاياي شخصي من بيفزايد و با بدبختي ابدي من نجات ايران را فراهم نمايد.»

حالا شخصي كه اينقدر جوياي بهبودي وطن خود باشد ولو خودش در ميان هلاك و مضمحل شود آيا جاي افسوس نيست كه چنين در گوشۀ عزلت افتاده باشد؟

امشب چون خيلي دير شده است بيش از اين زحمت نمي دهم، هميشه منتظر فرمايشات و دعاگوي دوام بقاي شريف آن وجود مسعود بوده و هستم.

كمترين خير خواهان ايران

 ادوارد برون انگليسي



3 رجب 1329 نجف، كامبريج

 حضرت العالم الفاضل دكتر ادوارد برون (دامت افاضاته و فضائله)

 مقام رياست روحاني مسلمين جعفري خاطر آن جناب را مسبوق مي نمايد.

رقيمۀ كريمۀ آن جناب فخامت نصاب را با يك خوشوقتي كامل مطالعه كرده بر تمام مطالبش مطّلع شدم، نصايح مشفقانه و ارشادات خالصانه را با يك توجه مخصوص استقبال كرده ملاحظۀ آنها را باعث عواطف مفرّحه و ارتياح حسيّات باطنيۀ خودم تصور نمودم. سفارش و تشويق به عشاير و ايلات و ساير طبقات در حفظ امنيّت و سدّ راه بهانۀ متجاوزين دائماً با تلگرافات و مكتوبات شده و مي شود و با اينكه عامل هاي استبداد و ارتجاع با تحريكات خارجي بدون تفويت وقت دقيقه در جهالت عنصر غالب كار مي كنند اوضاع فعلي اطمينان بخش هستند تا بعد چه ظاهر شود.

از بابت وزير خارجۀ سابق آقاي حسينقلي خان نوّاب و آقاي تقي زاده و ساير دوستان صميمي ايران ،رياست روحاني كاملاً مطلع است و خيرخواهي و خدمات آنها را مسبوق است، امّا بدبختانه اين تغييرات لازمۀ قهري زمان ثوره و انقلاب است به واسطۀ آنكه خادم خيلي زود با خائن مشتبه مي شود، مقام روحانيت هم كه مداخله در اين جزئيات را در عهده ندارد، مع ذلك اميد است كه به زودي تمام امورات تدارك شده كارها به اشخاص لايق سپرده شوند.

حالا حسيّات صميمانۀ خودم را تكرار كرده و به همين قدر اكتفا مي نمايم.

محمد كاظم خراساني

...............................................

منبع: مجلّۀ يادگار، سال اوّل، شمارۀ 2، صفحۀ 46 تا 51- مجموعۀ خطوط مشاهير دكتر قاسم غني

همين دو نامه به همراه يك نامه ديگر در كتاب "سياست نامه خراساني" هم آمده است.