سیدجمال‌الدین اسدآبادی آینۀ هویت

سیدجمال‌الدین اسدآبادی آینۀ هویت

وی، در رسالۀ نیچریه و مجلۀ عروۀالوثقی، علل عمدۀ انحطاط ایران و اسلام را، عمدتاً فرهنگی، به‌ویژه تفرقه، تعصب منفی و خودباختگی دانسته و ازاین‌رو در پی ارائه اجزای راستین هویت ملّی و دینی مردم کشورهای اسلامی بوده است. در مقالۀ زیر تلاش‌های هویت‌بخش او در قلمرو کشورهای اسلامی بیان گردیده است.
یکی از مسائل مهم دو قرن پیش در جهان اسلام مسئلة شیوۀ تعامل وحدت ملّی و وحدت دینی بوده است که سید جمال‌الدین اسدآبادی، ضمن ارائۀ طرحی فرهنگی متکی بر جامعیت دین اسلام، از یک‌سو، و نادیده نگرفتن ابعاد متنوع و گوناگون «ملّیت»، «مذاهب اسلامی»، «مردم»، و «اندیشۀ جهان‌وطنی»، از سوی دیگر، راهکارهایی را نشان داده است که به‌رغم تقابل دو سدّ محکم استعمار خارجی و سلطنت مطلقۀ داخلی با آنها، مسلمانان را به جنبش‌هایی وادار کرد که در سرزمین‌هایی از مصر تا هندوستان، موجودیت آن دو مانع را با مشکلی اساسی مواجه کرد. اندیشة وحدت سید جمال حول محور خودآگاهی از درون و مبارزه با جهل و ناآگاهی مسلمانان از گذشتة تاریخی خود، در دهه‌های پس از او تا اکنون همچنان به صورت راز و رمز ایستادگی در مقابل تهدیدات خارجی مورد توجه اندیشمندان است. درد مشترک مسلمانان در مواجهه با نفوذ استعمار و حمایت آن از سلطنت‌های مطلقۀ ضعیف و همچنین شخصیت عمل‌گرای سید جمال از او چهره‌ای شناخته‌شده و متعلق به همۀ مسلمانان ساخته بود. او بر طرح وحدت اسلامی به معنای اتحاد سیاسی جهان اسلام به‌رغم تنوع ملّیت‌ها و حکومت‌ها تأکید کرد و هم‌گرایی دول اسلامی را برای حفظ هویت جوامع اسلامی الزامی دانست که این به معنای تأسیس یک دولت واحد اسلامی در کل جهان اسلام نبود.
زمانة سید جمال
در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی جهان اسلام، سید جمال به «بیدارگر شرق» مشهور است. تلاش‌های فراوان او در جوامع اسلامی جایگاه ویژه‌ای برای او ایجاد کرده، به‌طوری‌که تأثیر این رهبر حوزۀ اندیشه و عمل در خور بررسی و تأمل است.
قرن نوزدهم میلادی، همان زمانۀ تاریخی است که به علت توجه جدی کشورهای اروپایی به مشرق‌زمین، زمینة طرح مسائل پراهمیتی می‌گردد که این مسائل، به عنوان ویژگی‌های آن دورۀ تاریخی، آن را از قبل و بعد از خود جدا می‌سازد. از یک طرف عصر جهانی شدن تجارت بود که بورژوازی قرن نوزدهم اروپا پایه‌های تحولات فرهنگی و سیاسی خود را بر آن بنا کرده بود و از طرف دیگر سرزمین‌های مشرق‌زمینی که هم‌زمان با اروپا توسعه پیدا نکردند؛ لذا تقابل نابرابر در این مواجهه باعث شد نگاه مرکزمحوری اروپاییان به تمدن خود آنان را به نظریۀ مرکز ــ پیرامون رهنمون سازد که بر این مبنا، با تکیه بر قدرت‌های اقتصادی و نظامی خود، مشرق‌زمین را حوزۀ پیرامونی تمدن خود بدانند و هویت آن را نادیده بگیرند و به منظور توفیق خود، با سلطنت‌های مطلقه و ناآگاه مشرق‌زمین بر جهل و ناآگاهی مردمان بیفزایند.
این توسعه‌طلبی و سلطه‌گری غرب واقعیتی بود که یکی از مراکز عمدۀ مشرق‌زمین، یعنی سرزمین‌های اسلامی، با آن مواجه بودند. این سرزمین‌ها، از زمان سقوط خلافت عباسی (۶۵۶٫ق)، به تدریج مرکزیت واحد خود را از دست داده بودند، حال‌آنکه قبل از آن، تقابل مفاهیم تاریخی همچون «دارالاسلام» و «دارالکفر» در منابع تاریخ‌نگاری اسلامی نوعی، مرزبندی سیاسی، فرهنگی، عقیدتی و نظامی را یادآور می‌شود که هر یک در درون خود نمادهای وحدت را برخوردار بودند.
بی‌شک در قرن سیزدهم هجری قمری/ نوزدهم میلادی آنچه موفقیت طرح‌های بیگانگان را در سرزمین‌های متلاشی‌شده و توسعه‌نیافتة دارالاسلام مضاعف می‌کرد ضعف وجهة خارجی سلطنت‌های مطلقه در مواجهه با آنان بود، حال‌آنکه همین سلاطین در عرصة داخلی بر امور رعایا حاکم بودند و در اعمال سلطه، ظلم و تعدی بر آنان هیچ مرزی نمی‌شناختند. از سوی دیگر مردم کشورهای اسلامی، علاوه بر جهل و ناآگاهی، از وضع جهان دگرگون‌شده در قرن نوزدهم غافل بودند و معادلات جهانی و تحولات موجود را درک نمی‌کردند و شاید اخبار جدا شدن قسمت‌های شمال و شمال غربی و مشرق ایران را می‌شنیدند.
در چنین شرایط تاریخی، ظهور سید جمال‌الدین اسدآبادی (۱۲۵۵ ــ ۱۳۱۴٫ق/۱۸۳۹ ــ ۱۸۹۷٫م ) رویدادی مهم در تاریخ اندیشه و تحولات جوامع اسلامی محسوب می‌شود. سید جمال، ضمن آگاهی از علوم اسلامی، عرفان و فلسفه، از علوم جدید و دانش‌های غربی و ماهیت مناسبات و معادلات جهانی آگاهی داشت و به زبان‌های خارجی مسلط بود. وضعیت آن زمان و تهدیدهای جدی باعث شد او هم‌زمان در حوزة نظر و عمل در نجات سرزمین‌های اسلامی و مسلمانان بکوشد. یکی از طرح‌های نظری و عملی او تلاش برای ایجاد وحدت و همبستگی میان مسلمانان و آماده کردن آنان برای مقابله با تهدید مشترک بود. او در حوزة نظری و مباحث هویتی به چاپ مقالات پراهمیت در روزنامة عروه‌الوثقی و سخنرانی و نگارش رساله‌های انتقادی همّت گمارد. و به منظور اجرای اهداف و افکار خود به مهاجرت‌های خواسته و ناخواسته دست زد. کارشکنی‌های استعمارگران، که او را ویرانگر نقشه‌های خود می‌دیدند، علیه او با اعمال فشار بر حکومت‌های تحت سلطۀ خود به منظور ایجاد محدودیت برای او و تبعید و اخراجش مانع از تحقق آرمان‌های واقعی او گردید. اما سید جمال، ضمن تلاش‌های خود، برای ایجاد وحدت بین حکومت‌های سرزمین‌های اسلامی و همچنین وحدت مسلمانان، دو نظریه داد و سبب جنبش‌های اجتماعی و سیاسی استقلال‌طلبانۀ پراهمیت، چه در دورۀ حیات خود و چه پس از آن، گردید.
اجزای گفتمان هویت‌ساز سید جمال
سید جمال در تقسیم‌بندی کلّی پنج عامل اصلی را برای همبستگی و هویت مشترک اقوام و ملل برشمرده است: دین، زبان، اخلاق، منافع، و سرزمین. از دیدگاه او اشتراکات اقوام در این موارد از آنان هویت یگانه‌ای می‌سازد. تحلیل او از این عامل و گزینش این عناوین ارتباط کاملاً تنگاتنگی با شرایط تاریخی و حیات اجتماعی جوامع اسلامی معاصر وی دارد.[۱]
۱ــ جامعیت دین اسلام:
سیدجمال، به عنوان یک پیشوای مذهبی، ضمن درک جهان‌شمولی دین اسلام، آن را مستعدترین عامل در ایجاد یگانگی و یکپارچگی بین سرزمین‌های اسلامی می‌دانست. سید جمال در بررسی عامل دین، به عنوان محور اتحاد جمعیت بسیاری از مسلمانان و سرزمین‌های گستردۀ دورة خود، هم به وجهۀ فرهنگی دین اسلام توجه داشت و هم در حوزۀ عمل‌گرایی خود بر بُعد جهادگری و فریضۀ جهاد در اسلام تأکید می‌کرد و می‌گفت: «اسلام دین پیکار و سخت‌کوشی است». از نظر او مسلمانان برای نجات خود در برابر حکومتی که بر نابودی اسلام مصمم است راهی جز توسل به زور ندارند و بر این اساس بود که از قیام مهدی سودانی حمایت کرد. وی، گرچه تعارض مهدی سودانی با عقاید شیعی را می‌شناخت، در عروه‌الوثقی از دلاوری‌های او و یارانش اخباری آورده است.[۲]
سید جمال بر ضرورت و فایدة دین تأکید می‌کرد و معتقد بود که دین اعتقادات، عواطف، گرایشات و انگیزه‌ها را در خود دارد که با این اصول به واقعیت فرهنگی، اجتماعی و جامعه‌شناختی در تاریخ تمدن جوامع شرقی مبدل شده و علاوه بر این در ارتقای اخلاقی، تمدنی و سعادت معنوی و مادی انسان و جامعه مؤثر است؛ لذا ضرورت احیای دین را گوشزد می‌کرد. او نیاز جوامع اسلامی به دین را به خاطر مقابلۀ مشترک و متحدانه علیه تعرضات استعمار غرب الزامی‌تر می‌دانست تا ضمن تکیه بر روح اعتقادات دینی، به وحدت روش و عمل در مقابل مسائل مشترک دست یابند؛ لذا در اندیشۀ سید جمال، دین عامل اساسی و جامعی برای رهایی از بدبختی، انحطاط و پریشانی بود.
وی تنوع و تعدد مذاهب درون ادیان و اقوام و ملل را در سایۀ گوهرِ مشترک دیانت مانعی بر سر راه وحدت و شکل‌گیری هویت مشترک دینی نمی‌دانست و ضمن تلاش در وحدت و تقریب مذاهب اسلامی و ادیان الهی، صلح جهانی را در سایۀ وحدت سه دیانت اصلی پیش‌بینی می‌کرد.
سید جمال، در راه مبارزه با ستیزه‌ها و تفرقه‌افکنی‌های استعمار انگلستان، اعتقادات دینی را ابزاری کارآمد برای بسیج توده‌ها علیه آنان می‌دانست. بر این اساس و به منظور ایجاد روح کلی و مشترک در مسلمانان معتقد بود که آنان اول باید به کسب استقلال فرهنگی و سیاسی و احساس هویت مشترک بیندیشند و سپس توسعه و اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و … را در نظر بگیرند. در غیر این صورت خطر هویت‌باختگی، بی‌ایمانی و سرسپردگی، آنان را تهدید می‌کند. او در این بحث مخالف اصلاحات سلاطین و حاکمیت‌های سرزمین‌های اسلامی، از جمله اصلاحات عثمانی و تلاش‌های ناصرالدین‌شاه و خدیوهای مصر، بود.
او، ضمن پذیرش و فهم اهمیت اصل اقتباسات جدید، هر گونه سنخیت نداشتن آنها با باور، هویت و مواریث تاریخی مسلمانان را خطری اساسی قلمداد کرده و بر همین اساس از سنخیت نداشتن تنظیمات ترکان عثمانی و حکومت مصر انتقاد نموده و معتقد است آنان، با چنین برنامه‌هایی، زندگی سیاسی و اجتماعی را آشفته‌تر کرده‌اند. سید جمال، در ادامۀ بحث از شیوۀ اقتباس مناسب، الگوی رفتاری مسلمانان صدر اسلام و شیوۀ اقتباس آنان از فلسفۀ یونانی را، که پس از تقویت پایه‌های ایمان خود علوم یونانی را فرا گرفتند، پسندیده دانسته است.[۳]
سید جمال‌الدین اسدآبادی اخذ دانش جدید را ابزاری برای تقویت هویت و استقلال مسلمانان تلقی می‌کرد و حفظ موجودیت شرق را به کسب دانش وابسته می‌دانست تا از طریق آن وسیله‌ای برای مقابله با غرب و حفظ آزادی خود بسازند.[۴]
بازگشت به اصل خود و پیشینۀ تاریخی:
سید جمال پس از طرح این پرسش که: آیا مسلمانان استعداد ترقی اجتماعی، پیشرفت علمی و فرهنگی و نیل به تمدن شکوفا را دارند، پاسخ داده که در گذشتۀ تاریخی مسلمانان، یکبار این معجزه رخ داده است: «پیشینیان ما از جاهلیت رسته و به اخذ و اقتباس از یونان و فارس آموختند و بر آن افزودند و رواج و رونق دادند و تمدنی بنا نهادند که اروپای امروز وامدار اوست».[۵]
در مباحث مربوط به تأکید و تکیه بر هویت تاریخی و دینی خود، سید جمال مسلمانان را خطاب قرار داده که رمز نجات از انحطاط و کسب رهایی، استقلال و شکوفایی مجدد در این آیۀ قرآنی است: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند وضع قومی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آنان خود وضعشان را تغییر دهند.»[۶]
او مسلمان بودن واقعی را با عقب‌ماندگی، ضعف و ذلت در تضاد کامل دیده و گفته است که «مسلمانان تا مسلمان بودند عالم به فضل آنان شهادت می‌دادند. تا هنگامی که دولت اسلامی در شرق و غرب پرچمدار پیشرفت علمی بود، بزرگ‌ترین مراکز علمی و فلسفی در عراق و اندلس قرار داشت، ولی هنگامی که این دولت رو به انحطاط نهاد، عقب‌نشینی علمی هم در بلاد اسلامی آغاز شد … زمامداران به مخالفت با علوم پرداختند و استبداد سیاسی هم به این امر کمک نمود».[۷]
در اندیشۀ سید جمال، دین یکی از ارزش‌های بازدارندة غلبۀ غرب بر سرزمین‌های اسلامی است که کارکرد برون‌اقلیمی و گسترده و جامع‌تری نسبت به هر یک از عوامل پنج‌گانۀ هویت‌ساز دارد.
اسلام از مسلمانان امتی متشکل و متعصب نسبت به هویت دینی خود ساخت و صلیبیان را به عقب‌نشینی وادار کرد و حالا هم برای مقابله با استعمار از آن بهره می‌برد. علت ضدیت استعمار با دو عامل ملّیت و دین همین وجه ایستادگی آنان است.
۲ــ تعصب مثبت (وطن‌پرستی آگاهانه):
سید جمال در عروه‌الوثقی در مقالات اتحاد و حاکمیت و به‌ویژه در مقالۀ «تعصب»، ضمن انتقاد از فهم نادرست غربیان از «فناتیک» (Fanatics = تعصب)، آثار مثبت آن را در ملّیت و هویت بر شمرده است: ۱ــ تعصب عامل پیوند ملّی و وسیله‌ای است که بنیان ملّت‌ها با آن استوار می‌شود؛ ۲ــ تعصب، پراکندگی ملّت را تحت نام واحدی جمع می‌کند و به مجموع افراد یک مملکت خلقت واحدی می‌بخشد؛ ۳ــ وحدت ملّی زاییدة تعصب و پافشاری فرد در تقویت ملّت و تلاش او در رفع ضرر آن است.[۸]
سید جمال از جایگاه تعصب در ایجاد وحدت ملّی تفسیری ارگانیک کرده که بیانگر اهمیت این کلیدواژة ذهنی و مفهوم و معنای آن در تحلیل اوست. او گفته است: «تعصب، روح کلی است که قرارگاه آن صورت ملّت و هیأت آن است و سایر ارواح مردم به مثابۀ حواس و مشاعر آن‌اند و همین که به یکی از مشاعر، عنصر بیگانه‌ای که مناسبتی با آن ندارد بپیوندد روح کل منفعل می‌گردد… (لذا) استقامت طبع و رسوخ فضیلت در هر ملّتی بر اساس درجۀ تعصب در آن و همبستگی بین افراد وابسته است و هر کدام به منزلة عضو سالم در یک بدنِ زنده است…».[۹]
واژة تعصب یکی از مفاهیم کلیدی سید جمال در بحث ملّیت و هویت‌سازی است. او نبودِ آن را در هر جامعه‌ای بلای مضر و باعث بلایای فراوان دانسته است و به‌طوری‌که نبود آن به تنهایی سبب فروپاشی ساختمان ملّت و مرگ روح کلّی آن می‌شود. نتیجۀ این امر مستحیل شدن ملّت در ملّت‌های دیگر و از دست دادن استقلال هویتی خود و ازخودبیگانگی است.
سید جمال، ضمن تأکید بر عامل تعصب ملّی و وحدت پیشینۀ تاریخی، فرهنگی، اقلیمی، سرزمینی و زبانی به عنوان عوامل هویت‌بخش، عامل فراملّی دین و اصالت و کارکردهای آن در شکل‌گیری وحدت فراملّیتی را بسیار مهم دانسته و معتقد است برای‌ آنکه در بین مسلمانان عامل دین کارایی خود را به خوبی نشان دهد، باید از غیرت و تعصب بیهوده به نژاد دوری جست؛ چون این احساس مسلمانان را از هم جدا می‌کند و این مسئله هضم آنان را در درون استعمار راحت‌تر می‌سازد.
در واقع همچنان‌که دین را فراتر از عامل ملّیت و مفید و جامع‌تر از آن دیده، فواید تعصب دینی را هم به مراتب مؤثرتر در امر وحدت همة مسلمانان و مقابله با بحران حضور استعمارگران دانسته است.[۱۰]
نگاه به درون، به عنوان رویکرد سید جمال، در تلاش‌های او برای تشویق مسلمانان به شناخت درونی از خود، بازگشت به اسلام، احیای سنّت سلف صالح و تقویت بنیادهای اخلاقی، انسانی و دینی مسلمانان به منظور هویت‌بخشی بازتاب داشت. به نظر او، با توجه به نفوذ عمیق دین در بطن جامعه، برای آن در درمان دردها و مشکلات می‌توان جایگاه زیربنایی قائل شد و ازاین‌رو طرح تجدید حیات دینی و نظریۀ اتحاد اسلام او بر اساس عامل‌های دینی طراحی شد.
گفتمان حرکت و هویت دینی سید جمال در مقابل گفتمانِ فاقد وجاهتِ اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی، یعنی گفتمان انحصار ناسیونالیسم باستان‌گرا که بر ستیزه با اندیشۀ دینی، تأکید می‌کرد و افرادی همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده مطرح کردند، قرار گرفت. سید جمال، ضمن سرزنش چنین گفتمانی، معتقد بود این افراد، که از واژه‌های مشابه و متضاد اما «دهان پرکن» و عبارت‌های کوتاه و بی‌سروته استفاده می‌کنند، راهِ علاج مشکلات جوامع اسلامی را درک نکرده‌اند.[۱۱]
مبنای تلاش سید جمال برای احیای هویت مشترک مسلمانان تأکید بر راهکارهای فرهنگی و خودآگاهی درونی مبتنی بر دین بود. او ضمن ارائۀ تعریفی انقلابی از اسلام و پویایی دینی، استعمار و سلطنت مطلقه را مورد هدف قرار داده بود.[۱۲]
۳ــ خودباوری و ملّیت:
در گفتمان هویت‌بخش سید جمال، برای نیل به هویت یگانه باید از «خودباختگی و خودشیفتگی» پرهیز کرد. او این دو اصطلاح منفی و مضر را در مقابل اصطلاح مؤثر و مفید «خودباوری» قرار داده و به منظور تقویت حس خودباوری مسلمانان، همواره از عظمت، جلال و شکوه تمدن نخستین اسلام سخن گفته است.[۱۳]
دومین عامل عمده و اساسی از نظر سید جمال در بحث هویت‌سازی «ملّیت» است. او چهار عامل وحدت را، که مکمل هم هستند، این چنین برشمرده است: عامل انسانی، قومی، فنّی و دینی. سید جمال سپس دو نوع وطن‌گرایی را از هم تفکیک کرده است: ۱ــ وطن‌گرایی به معنای نژادپرستی، تعصب و تنگ‌نظری قومی که این وجه از وطن‌پرستی را ناپسند، مضر و عامل مشکلات و امری نارسا دانسته است؛ ۲ــ ملّت‌خواهی به معنای احراز هویت تاریخی و تجلی فرهنگی و تاریخی یک قوم که از این وجه وطن‌پرستی، به صورت ابزار و سلاحی علیه استعمارگران بهره می‌برد. وی آموزش چنین حس وطن‌پرستانه‌ای را در مدارس عامل رعب و وحشت بیگانگان می‌دانست.
سید جمال، ضمن تأیید هویت مبتنی بر وطن و ملّت، معتقد بود که دفاع از جان، مال، ناموس، شرف و خانه برای هر صاحبخانه‌ای امری عقلایی و طبیعی است و این مسئله را همة داعیان حق در هر ملّتی پذیرفته‌اند. او در عروه‌الوثقی گفته است: «بر ماست که پرچم وطن‌پرستی را برافرازیم و از طریق شهامت دینی آتش غیرت وطنی را برافرازیم تا دسیسه‌های انگلیسی بی‌خاصیت شود».[۱۴]
سید جمال، علاوه بر ستایش از تعصب دینی، جایگاهی هم برای تعصب و وابستگی به زبان و وطن قائل است، اما گفته است که باید توجه کرد که «این میل مقدس به حدی نرسد که با عدالت و حقانیّت مضادّه بوده و موجب ابطال حقوق و باعث جور و تعدی دیگران گردد یا آنکه سبب حقدهای بی‌جا و عداوت‌های بی‌جا شود».[۱۵]
تعریف سید جمال از ملّت عمدتاً در جاهای مختلف در ذیل اصطلاح ملّیت مفهوم واحد سیاسی ضد حکومت مطلقه را می‌رساند، اما در بحث تعصب دینی، هویت اسلامی علیه کفار استعمارگر را مورد توجه قرار داده است و این هر دو تعریف و اندیشۀ سید جمال برآمده از شرایط تاریخی زمانه و وجود دو تهدید عمدۀ بومی و بین‌المللی در جهان اسلام و هم‌دستی این دو با هم علیه مسلمانان است. او بر واحد سیاسیِ «ملّت» برای کسب استقلال و رهایی از ظلم داخلی و استعمار خارجی مانور داده و ضمن برشمردن حقوق ملّت، آنان را از هویت فاسد سلطنت‌های مطلقه آگاه کرده و مشکل اصلی را در ایران «سلطنت سلطان ضعیف و سست عنصر » دانسته است.[۱۶]
۴ــ خلق و خوی مشترک:
از دیدگاه سید جمال، اشتراک در خلق‌وخوی و عادات و طبیعت مردمان سرزمین‌های اسلامی و تفاوت آنان با سایر ملّت‌ها در این وجوه، مرز تعیین‌کنندة دیگری برای هویت‌بخشی خواهد بود. او گفته است: «افغان‌ها مردمانی نیک‌نهاد و با طبیعتی ملایم می‌باشند … آنها در عمل ثابت کرده‌اند که در مقایسه با انگلیسی‌ها، که دشمنان آشتی‌ناپذیر می‌باشند، ملایمت بیشتری دارند». او از قتل عام سه‌هزار زن، پیرمرد و کودک افغان در یک دهکده به دست انگلیسی‌ها سخن گفته و معتقد است که ادعای آنان در بهره‌مندی از تمدن و فرهنگ دروغ است و «انگلیسی‌ها یک ملّت شرور و سنگدل هستند که تعلیم و تربیت هم نمی‌تواند طبیعت ذاتی آنان را تغییر بدهد، اما افغان‌ها و هندی‌ها فطرتاً مردمان خوب و انسان‌دوستی‌اند و جهل آنان ناشی از سلطۀ انگلیسی است».[۱۷]
۵ــ تهدیدات خارجی:
سید جمال، در گفتمان وحدت‌مدار خود، اندیشه و ادعاهای کوسمو پولیتانیسم (Cosmopolitianism = جهان‌وطنی و جهانی بودن) را نقد و ارزیابی کرده و گفته است: «چقدر بی‌معناست شعار مشهور این مدعیان که … من خانواده را از خودم و وطن خود را از فاملیم و جهان را از وطنم بیشتر دوست می‌دارم» «درست است که انسان می‌تواند فامیل خود را از شخص خود و وطن خود را از فامیل خویش بیشتر دوست داشته باشد، ولی نمی‌تواند جهان را از وطن خود بیشتر دوست بدارد». به نظر می‌رسد که سید جمال طرح چنین مباحثی را تلاش استعمار برای سلطۀ بیشتر می‌داند که از طریق تحقیر هر گونه تعصب و وطن‌‌دوستی درصدد است درهای ورود و سلطۀ خود را باز کند. او ضمن اعتقاد به تفکر «اسلام‌وطنی» قائل به محوریت و اشتراک منافع، فرهنگ و همۀ امور سرزمین‌های دارالاسلام بوده است. سیدجمال مطمئناً ارتباطِ بین اندیشه و ادعاهای جهان‌وطنی با مسئلۀ تجارت آزاد جهانی آن روزگار و آثار مخرب و ویرانگر آنها را بر جوامع اسلامی دیده بود. از نظر وی در بحث جهان‌وطنی تلاش برای انهدام هویت دارالاسلام مد نظر بوده است تا زمینۀ هر گونۀ مقاومت جمعی و پر قدرت را حذف کنند و با طرح بحث تجارت آزاد جهانی، فقر و فلاکت اقتصادی را هر چه بیشتر بر مسلمانان تحمیل سازند. از آثار این تجارت جهانی تقلیل ۲۸ هزار کارگاه صنعتی در کاشان به هشت عدد کارگاه در طی چهل سال بود.[۱۸]
از دیدگاه سید جمال اندیشۀ جهان‌وطنی گیاهی بود که فقط در زمینی رشد می‌کند که قابلیت هیچ نوع ثمری نداشته باشد. به عقیدۀ او ملّتی که در آن اندیشة جهانی‌وطنی (جهانی بودن) به مثابۀ عقیدة اکثریت مورد قبول واقع گردد نابود می‌شود. از نظر سید جمال نمونة قربانیان اندیشۀ جهان‌وطنی ایران و یونان بوده است. در واقع او طرّاح چنین مباحثی را کشورهای قدرتمندی دانسته است که درصددند ملّت‌ها و هویت‌ها را در درون اندیشۀ خود هضم کنند تا از این طریق به همۀ منافع و مقاصد خود برسند.
سید جمال، به عنوان پیشوای مذهبی و آگاه به شرایط تاریخی قرن نوزدهم، در مقابل تهدیدات فرهنگی استعمارگران راه حل مقابله را ارائۀ برنامة فرهنگی متقابلی دانسته و حرکت دینی را به خاطر جامعیت آن هویت‌بخش‌ترین عامل شمرده و بر ذهنیت تاریخی و جایگاه تاریخ در احیای هویت و اعتمادبه‌نفس مسلمانان و خودآگاهی تاریخی اعتقاد راسخ داشته، به‌طوری‌که آگاهی تاریخی را مهم‌تر دانسته و دیگران را به تلاش در این راه هم ترغیب کرده است. میرزا آقاخان کرمانی گفته است که در سال ۱۳۰۷٫ق که کتابی در ادبیات فارسی به عنوان «’آیین سخنوری‘ نوشتم بر یکی از بزرگان (سید جمال) عرضه نمودم و او پس از تمجید و تحسین فرمودند: بسیار خوب. ولی ما امروز مهم‌تر و لازم‌تر از لیتراتور (= ادبیات) چیزی دیگر لازم داریم و آن هیستوار (تاریخ) است. اما نه تاریخی که در شرق معمول و متداول است، به‌طوری‌که خوانندگان را مقصودی از آن جز شنیدن قصه و افسانه … و ریشخند و خوشامدگویی و بیهوده‌سرایی نباشد، بلکه تاریخ حقیقی مشتمل بر ذات وقایع و امور به همان شکل که بوده تا مشوق غیرت و محرک ترقی و موجب تربیت ملّت بتواند شد و خواننده، با مطالعه آن، خود را از عالم غفلت و عرصۀ بی‌خبران بالاتر بیاورد». کرمانی گفته بر اساس این توصیة سید جمال طرح نوشتن کتاب «آئینۀ سکندری» را در حوزة تاریخ ریخته است.[۱۹]
در بین مفاهیم هویت‌بخش مورد نظر سید جمال، واژة «مردم» هم جایگاه ویژه‌ای داشته است. او جهل و ناآگاهی مردم را در مقابل ورود اندیشه‌های غربی و مدرنیسم، تهدیدی بزرگ علیه هویت تاریخی و فرهنگی جوامع مشرق‌زمین دانسته است. بر این اساس بر عامل فرهنگی و انسانی و مفاهیم هویت‌بخش از جمله «مردم» برای گذار موفقیت‌آمیز از مسائل تأکید می‌کرد. سید جمال در جهت نشان دادنِ راه به مردم و ایجاد خودآگاهی دینی و تاریخی در آنان کوشید. در نگاه او «مردم» متن اصلی جامعه و همة تغییر و تحولات بزرگ هستند که بدون دگرگونی در آنان هر تغییر و تحولی ناممکن است.[۲۰] او توجه به مردم، به عنوان بستر اصلی حرکت، را مستلزم توجه به فرهنگ و مذهب آنان می‌دانست و تلاش برای آموزش تاریخی به مردم و بازگشت به درون را، ضمن بررسی رابطۀ مردم، ملّیت و فرهنگ، برای تقویت هویت جوامع پراهمیت تلقی می‌کرد.
او بر تحول فرهنگی و آگاهی در بین مردم و جوامع تأکید کرده و معتقد است که در صورت به وجود نیامدن تحول در بطن جامعه (مردم) هر گونه موفقیتی، آنی است که راه به جایی نمی‌برد. او به‌جز این امر تأکید دارد که اگر تحولی در مردم و فرهنگ آنان رخ ندهد و گروهی دیگر جانشین حاکمیت شوند، این گروه جدید همان راه گذشتگان را ادامه می‌دهند؛ چون این گروه هم در همان جامعه و از همان مردم تربیت گرفته‌اند. بنابراین او در ادامۀ دفاع و تلاش برای توجیه برنامۀ فرهنگی خود در امر هویت‌سازی، در بحث از مفهوم مردم، بر لزوم تحول در ساختارها و آگاهی در خود مردم را توجه نموده است.
بااین‌حال سید جمال، به‌رغم شخصیت عمل‌گرای خود و تلاش برای احیای هویت مردم مسلمان، بیش از هر کسی در روزهای آخر عمرش متوجه کاستی‌های کار خود و فهم بیشتر جایگاه مردم شده و در نامه‌ای نوشته است: «دوست عزیز … کُشته می‌شوم برای زندگی قوم، ولی افسوس می‌خورم از اینکه کِشته‌های خود را ندرویدم … از کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملّت کاشته بودم. چه خوش بود تخم‌های بارور و مفید خود را در زمین شوره‌زارِ سلطنت فاسد نمی‌نمودم. آنچه در مزرعه کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر غرس نمودم فاسد گردید … سیل تجدد به سرعت به طرف شرق جاری است…».[۲۱]
به‌رغم تأکید این پژوهش بر مبانی فکری و فرهنگی هویت‌ساز در گفتمان سید جمال، عمده برنامة او برای ایجاد وحدت و هویت یکپارچه و همسویی منافع مسلمانان متوجه برنامة سیاسی او و متوجه حکومت‌های سرزمین‌های اسلامی بود؛ چون تجمع تمام عوامل قدرت و ثروت در دست حکومت‌ها و فقر و ضعف اقتصادی و فرهنگی اجتماعات مسلمانان او را به تلاش در ایجاد تحولات از بالا معتقد ساخته بود و بر این اساس تمام عمر خود را به مسافرت‌های سخت و دشوار به دربار سلاطین و تلاش در توجیه آنان برای وحدت اسلامی و مبارزه با استعمار گذراند.
۶ــ نظریۀ خلافت اسلامی:
او در جبهة سیاسی، به شکل مناسبی، بین نظریة وحدت اسلامی و تأسیس حکومت واحد اسلامی با تداوم حیات حکومت‌های ملّی تلفیق ایجاد کرده بود و این دو را در تضاد با هم نمی‌دانست. وی راه حل رسیدن به این مقصود را در تجدید عظمت گذشته و «تحقق دین خالص در امت اسلامی» می‌دانست.[۲۲]
سید جمال، در آغاز، «اتحاد اسلام» را حول محور خلافت اسلامی مطرح کرد، اما پس از بی‌اعتنایی سلاطین و کارشکنی‌های استعمار، بیشتر بر مفهوم وحدت حول محور ملّیت، پیوند ملّی، احساس وطن‌دوستی و وطن‌پرستی تأکید کرد. او همدستی سلاطین سرزمین‌های اسلامی با استعمارگران و تلاش استعمار در بزرگ جلوه دادن تفاوت مذاهب و فرقه‌های دینی را عامل اصلی توفیق نیافتن طرح وحدت سیاسی دارالاسلام دانسته است. بر این اساس سید جمال گفته است: «… شماها تا می‌توانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه به قلع و قمع اشخاص … سعی کنید تا موانعی را که میانة الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید».[۲۳]
نتیجه:
اندیشۀ جامع و چند بعدی سید جمال‌الدین اسدآبادی نه نقطة پایان بلکه مرحلۀ مهمی در هویت بخشیدن به جوامع اسلامی و ملّیت‌های درونی آن در تاریخ معاصر بوده است. سید جمال در فضای باثبات و آرامی ظهور نکرد که صرفاً بیندیشد و اندیشه‌های خود را به نگارش درآورد، بلکه تهدیدهای موجود او را در جهت ایجاد و احیای خودآگاهی دینی، ملّی و تاریخی و سیاسی در بین دولت‌ها و ملّت‌های سرزمین‌های اسلامی به حرکت در آورد و راه او در بین ملّت‌های مسلمان و اندیشمندان اسلامی ادامه یافت.
نیاز امروز به فهم یگانه و مشترکی از منافع جهان اسلام و ملّیت‌های موجود در آن به خاطر مسائل مختلف بیشتر هم شده است؛ تلاش کشورهای قدرتمند در کشاندن بحران‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به خاورمیانه و جهان اسلام پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی افزایش یافته است تا تنها نیروی مقاومت در مقابل پذیرش و تسلیم در برابر هویت غربی به زانو درآید. آنان علاوه بر تهاجم همه‌جانبۀ خود، از تنوعات فرهنگی و اجتماعی سرزمین‌های اسلامی، وجوه اختلاف و تفرقه‌افکنی می‌سازند تا همة ثروت و موقعیت استراتژیک مسلمانان را در قبضۀ قدرت خود درآورند. هرچند طرح نظریۀ جهانی‌سازی (Globalization) با نظریۀ برخورد تمدن‌ها از سوی آنان تضادی آشکار دارد و نقشه‌های آنان مبنی بر حذف هر گونه مقاومت هویت‌ها را روشن می‌سازد، لزوم خودآگاهی درونی دینی و ملّی کشورهای اسلامی در قالب سازمان کنفرانس اسلامی و سایر تشکل‌های ذی‌نفع برای حفظ هویت الزامی است.
پی‌نوشت‌ها
________________________________________
[۱]ــ سید جمال اسدآبادی، نیچریه، تهران: کتابخانه شرق، بی‌تا، صص ۲۴ ــ ۲۰ و ۷۳ ــ ۷۰
[۲]ــ حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، چ ۳، ۱۳۷۲، ص ۱۰۲
[۳]ــ همان، ص ۱۱۱
[۴]ــ هشام بشیر شرابی، روشنفکران عرب و غرب، ترجمۀ عبدالرحمان عالم، تهران: وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ۱۳۶۹، ص ۵۳
[۵]ــ سیدجمال اسدآبادی، دربارۀ اسلام و علم، مقدمۀ حمیدالله حیدرآباد و میرزاعباسقلی واعظ چرندابی، ترجمه و تصحیح سیدهادی خسروشاهی، تبریز: چاپ علمیه، ۱۳۴۸، ص ۵۵
[۶]ــ سید جمال اسذآبادی، «چرا اسلام ضعیف شد»، ش ۱۹، صص ۱۷۰ ــ ۱۵۹
[۷]ــ سیدجمال اسدآبادی، دربارة اسلام و علم، همان، ص ۵۵
[۸]ــ عروه‌الوثقی، «تعصب»، ۱۲۹۱هـ . ق و ۱۲۹۸ هـ . ق، ص ۴۲ و ۵۳
[۹]ــ همان، ص ۵۳
[۱۰]ــ همان، ص ۵۹
[۱۱]ــ عروه‌الوثقی، «گذشته و حال ملّت و علاج دردهای آن»، ۱۲۹۶ هـ . ق، ص ۱۶ و ۱۸ و ۲۲
[۱۲]ــ مقالات جمالیه، به اهتمام لطف‌الله جمالی، تهران: سحر، ۱۳۵۶، ص ۱۰۶
[۱۳]ــ عروه‌الوثقی، «گذشته و حال ملت و علاج دردهای آن»، همان، ص ۲۳
[۱۴]ــ همان، ص ۱۵۶
[۱۵]ــ مقالات جمالیه، همان، صص ۱۴ و ۱۳؛ عروه‌الوثقی، همان، صص ۳۹۳ ــ ۳۸۳
[۱۶]ــ سیدجمال اسدآبادی، درباره اسلام و علم، همان، صص ۲۱ ــ ۱۹
[۱۷]ــ عروه‌الوثقی، «تعصب»، ۱۲۹۸ هـ . ق، ص ۴۵
[۱۸]ــ برای اطلاع بیشتر رک: عبدالرحیم کلانتر ضرابی، سهیل کاشانی، تاریخ کاشان، تصحیح ایرج افشار، تهران: ابن‌سینا، ۱۳۴۱، فصل‌های مختلف
[۱۹]ــ محمدرضا فشاهی، از گاتها تا مشروطیت، تهران: گونتبرگ، ۱۳۵۴، ص ۴۹۷
[۲۰]ــ کریم مجتهدی، سیدجمال و تفکر جدید، تهران، نشر تاریخ ایران، صص ۵۰ ــ ۳۸
[۲۱]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تصحیح علی‌ اکبر، تهران: آگاه، ۱۳۴۹، ص۶۸ و ۶۹
[۲۲]ــ عروه‌الوثقی، «اتحاد اسلامی»، به اهتمام سیدهادی خسروشاهی، قم، ۱۳۴۹، ص ۴۵
[۲۳]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، ص ۶۹