مدرس از منظر امام خميني

مدرس از منظر امام خميني


از زمان نهضت مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي تعداد قابل توجهي از مراجع، روحانيون برجسته سياسي و عالمان نامدار ظهور كرده و هر يك در عصر خود تأثيرگذار بوده‌اند. بسياري از اين مراجع و علما الزاماً ديدگاههاي يكساني نيز در قبال تحولات سياسي روز نداشته‌اند براي مثال آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري نگاه يكساني با آيات عظام بهبهاني و طباطبائي راجع به تحولات مشروطه نداشته‌اند مع‌الوصف امام خميني از همه اين روحانيون برجسته به نيكي ياد كرده‌اند.
با اين حال نگرش مثبت امام نسبت به بعضي از اشخاص به مراتب پررنگ‌تر از ديگران بوده است. براي مثال وقتي گفتار امام را در مجامع مختلف پي‌مي‌گيريم ملاحظه مي‌كنيم كه نام مرحوم مدرس، از نظر تعداد يادآوري، بسيار بيش از ديگر روحانيون سياسي و نامدار قرن معاصر آمده است. اين نكته در نگاه اول پيداست، اما براي اينكه مطلب با دقت بيشتري ارائه شود بخشي از سخنان امام از اين جهت مورد بررسي قرار گرفت و معلوم شد در گفتارها و نوشته‌هاي ايشان از ابتداي شكل‌گيري انقلاب تا شهريور 1361، تا آنجا كه برخورد كرده‌ايم، حداقل 26 بار از مدرس نام برده شده است در حالي كه جمع يادآوريهاي ايشان از حضرات آيات ميرزاي شيرازي، آخوند خراساني، سيد‌يزدي، نوري، نائيني و كاشاني ـ‌ رضوان‌ الله عليهم ـ بر روي هم به تعداد مزبور نمي‌رسد،‌ و اين در حالي است كه حضرات نامبرده همگي از مراجع تقليد بوده‌اند. اين آمار از مجلدات صحيفه‌نور،جلد يك تا شانزده، برآورد شده، يعني شامل سخنان ايشان پس از شهريور 61 و قبل از شروع نهضت نمي‌شود، نيز اگر گفتاري به صحيفه راه نيافته باشد از اين محاسبه بيرون است. البته تذكر اين نكته لازم است كه نام نبردن از كسي دليل بر رد يا تعريض نسبت به او نيست، و اين معني ـ‌به ويژه ـ در حق امام، مؤكد است، زيرا شيوه ايشان مبني بر احترام گذاشتن و حريم نگه‌داشتن نسبت به مراجع است.
بنابراين مي‌توان به طور قطع گفت به ياد نياوردن يا كمتر به يادآوردن افرادي كه نام برديم به هيچ وجه دليل بر كم بودن ارادت امام نسبت به ايشان نيست اما، از سوي ديگر، هيچ شكي نيست كه يادآوري مكرر سيد مدرس در گفتارهاي مختلف و در خطاب و با گروههاي متنوع، در شرايط گوناگون و با كيفيتي كه تشريح خواهد شد دليلي قطعي بر ارادت خاص و حساب شده‌ي امام خميني نسبت به مدرس است.
يادآوري امام از روحانيان ـ غير از مدرس ـ معمولاً با يك مناسبت ويژه است، مثلاً اينكه «در مسأله حجاب فلان كس اينطور گفت». گاهي نيز فراتر از اين است مثلاً از اين قبيل كه «فلاني هدفش عمل به اسلام بود». اما در يادآوري‌هاي ايشان از مدرس معمولاً تكيه بر اين نكته است كه مدرس يك انسان تمام عيار و يك الگوي قابل تبعيت، و بالاخره يك اسوه بود.
به تعبير ديگر مي‌توان گفت: هريك از روحانيان غير از مدرس در سخن امام فقط از جهتي ستايش شده‌اند ولي وقتي نوبت به مدرس كه مي‌رسد ستايش از همه جهت است و مدرس الگوي تمام عيار يك روحاني سياسي شناخته مي‌شود. اين كيفيت كه شرح داده شد ويژه‌ي مدرس است و درباره هيچ كس، اعم از روحاني و غير روحاني، در سخنان امام، ديده نشده است.
حال، با توجه به مقدمات فوق به چند نمونه از قضاوتهاي امام درباره‌ي مدرس توجه مي‌كنيم، اين قضاوتها معمولاً كلي و راجع به تمام شخصيت مدرس است.

الف ـ سرسختي مدرس:
قديم‌ترين اظهار نظري كه از امام، درباره مدرس، در اختيار داريم چند موردي است كه در كتاب معروف كشف اسرار آمده است. اين نوشته مربوط به سالهاي بعد از استعفاي رضاشاه است، و در آن ذيل عنوان «چرا رضاخان با علما بد بود؟» چنين مي‌خوانيم:
... او با مرحوم مدرس، روزگاري گذرانده بود و تماس خصوصي داشت. فهميد كه با هيچ چيز نمي‌توان او را قانع كرد. نه با تطميع و نه با تهديد و نه منطقي صحيح داشت كه او را قانع كند. (رضاخان) از او حال علماي ديگر را سنجيد و تكليف خود را براي اجرا كردن نقشه‌هاي اربابهاي خود، فهميد. 1
قطعه فوق را از كتاب زندگينامه پيشوا، نقل كرديم، زندگينامه پيشوا نام جزوه‌اي در شرح زندگي امام و پاره‌اي از سخنان و نقطه نظرهاي ايشان است كه قبل از پيروزي انقلاب توسط انتشارات 15 خرداد جمع‌آوري و چاپ شده است.

ب ـ تبلور استقلال روحانيت شيعه در وجود مدرس:
در تاريخ 18/6/1343، در حالي كه حدود يك سال و سه ماه از واقعه پانزده خرداد 1342مي‌گذشت، امام خميني ضمن يك سخنراني مفصل و تحليلي، در مسجد اعظم قم، چند جمله‌اي درباره مدرس گفته‌ اند كه هم اكنون در دسترس و قابل مطالعه است و عيناً نقل مي‌شود. در اين جملات به حيثيت استقلالي روحانيت تشيع اشاره، و مدرس به عنوان يك نمونه بارز ذكر شده است:
«... شما خيال مي‌كنيد كه روحانيت اسلام را مي‌شود مثل روحانيت مسيح كرد، هيچ امكان ندارد. روحانيت شيعه مستقل است، اتكاي به هيچ كس ندارد بيائيد بگوئيد يكي اتكاء دارد اين روحانيت مستقل كه اتكاء ندارد به هيچ جا اين طلاب محترمي كه با سي چهل تومان در ماه ساخته‌اند و زحمت مي‌كشند نمي‌ترسيم كه طرفدار يك مملكتي و يك دولت ديگري باشند، اينها مستقلند در افكار خودشان، از اينها آدم در مي‌آيد، از اينها مدرس بيرون مي‌آيد، از اينها سيد‌حسن مدرس در مي‌آيد...» 2
درباره‌ي «نظر امام نسبت به مدرس» نمونه ديگري كه مربوط به قبل از انقلاب باشد به دست نياورديم.
ج ـ تأثير يك انسان مسلمان:
در تاريخ 31/2/58 در حالي كه حدود سه ماه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته بود دانشجويان دانشكده حقوق ملاقاتي با امام داشته‌اند. ايشان ضمن هشدار نسبت به نقشه‌هاي اجانب در مورد مؤسسات آموزشي و تربيتي مسلمانان به خواسته اساسي اسلام در امر تربيت اشاره كرده، فرمودند:
اسلام مي‌خواهد انسان درست كند، مي‌خواهد آدم درست كند. يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درست شود يك وقت مي‌بينيد كه يك مدرس از كار در مي‌آيد. يك مدرس مثل يك گروه است جلوي قدرت رضاخان را، آن قدرت شيطاني مي‌ايستد، مي‌ايستد تنها. با پيرمردي خودش مي‌ايستد جلويش را مي‌گيرد و جلوي شوروي كه مي‌خواستند به ايران حمله كنند مي‌گيرد. 3

د ـ يك مجلس و يك مدرس:
درتاريخ 16/3/58 طي ديدار دانشجويان دانشگاه شيراز با امام، ايشان پيرامون شخصيت مدرس و نفوذ او در مجلس، گفتند:
... آنها از مدرس مي‌ترسيدند. مدرس يك انسان بود. يك نفري نگذاشت پيش برود كارهاي او راتا وقتي كشتندش، يك نفري غلبه مي‌كرد بر همه‌ي مجلس، بر اهالي كه در مجلس بودند غلبه مي‌كرد، يك نفري، يك نفري تا توي مجلس نبود ( من آن وقت مجلس رفتم، ديدم، براي تماشا، بچه بودم، جوان بودم، رفتم) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اينكه چيزي در آن نيست، مثل اينكه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن ـ عرض بكنم ـ‌ قباي كرباسي وقتي وارد مجلس مي‌شد ـ ‌يك مجلس ـ طرحهايي كه در مجلس داده مي‌شد،‌آن كه مخالف بود مدرس مخالفت مي‌كرد و مي‌ماساند مطلب را. 4

ه‍ ـ وارستگي و آزادگي
در تاريخ 7/6/61 اعضاي هيأت دولت با امام ديدار داشتند. در گفتار مفصلي كه در اين ديدارتوسط امام ايراد گرديد، شمه‌اي از حالات و وضع زندگي مدرس و چگونگي برخورد او با صاحبان قدرت بيان گرديد و آثار وجودي اين روحيه در زندگي شخصي و اجتماعي مردم و اهل سياست، تشريح شد. متن اين گفتار را ـ كه خيلي خودماني و صميمي بيان شده ـ به دليل اهميت محتوا و جامعيت سخن و موقعيت مجلس و مخاطب ـ تقريباً ـ به طور كامل مطالعه مي‌كنيم: 5
شما ملاحظه كرده‌ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده‌ايد كه يك سيد خشكيده‌ي لاغر ـ عرض مي‌كنم ـ لباس كرباسي (كه يكي از فحشهائي كه آن شاعر به او داده بود، همين بودكه تنبان كرباسي پوشيده) يك همچو آدمي در مقابل قلدري كه هر كس آن وقت را ادراك كرده مي‌داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمد‌رضا شاه بود، آن وقت يك قلدري بود كه شايد تاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس، در خارج ـ فلان ـ كه يك وقت گفته بود سيد چه از جان من مي‌خواهي؟ گفته بود كه مي‌خواهم تا تو نباشي. مي‌خواهم تو نباشي. اين آدم كه ـ مي‌آمد ـ‌ (من درس ايشان يك روز رفتم)‌ مي‌آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهري است حالا، درس مي‌گفت. من يك روز رفتم درس ايشان، مثل اينكه هيچ‌كاري ندارد، فقط طلبه‌اي است دارد درس مي‌گويد. اينطور قدرت روحي داشت. در صورتي كه آن وقت در كوران آن مسائل سياسي ـ و چيز ـ بود كه بايد حالا بروند مجلس و آن بساط را درست كند. از آنجا، پيش ما، رفت مجلس. آن وقت هم كه مي‌رفت مجلس، يك نفري بود كه همه از او حساب مي‌بردند. من مجلس آن وقت را هم ديده‌ام، كأنه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد.با اينكه با او بد بودند ولي مجلس كأنه احساس نقص مي‌كرد وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس مي‌آمد مثل اينكه يك چيز تازه‌اي واقع شده. اين براي چه بود؟ براي اينكه يك آدمي بودكه نه به مقام اعتنا مي‌كرد و نه به دارائي و امثال ذالك. هيچ اعتنا نمي‌كرد، نه مقامي اورا جذبش مي‌كرد. ايشان وضعش اينطور بود براي اينكه وارسته بود، وابسته به هواهاي نفس نبود. «اتخذ‌ هوي الله» نبود. اين،‌هواي نفساني خودش را اله خودش قرار نداده بود، اين اله خودش را خدا قرار داده بود. اين براي مقام و براي جاه و براي وضعيت كذا نمي‌رفت عمل بكند، او براي خدا قرار داده بود. اين براي مقام و براي جاه و براي وضعيت كذا نمي‌رفت عمل بكند، او براي خدا عمل مي‌كرد. كسي كه براي خدا عمل مي‌كند، وضع زندگيش هم ‌آن است. ديگر از آن وضع بدتر كه ديگر نمي‌شود برايش. براي چه ديگر چه بكند، از هيچ كس نمي‌ترسيد. وقتي كه رضاشاه ريخت به مجلس فرياد مي‌زدند آن قلدرهاي اطرافش كه زنده باد كذا و زنده باد كذا، مدرس رفت ايستاد گفت كه مرده باد كذا. زنده باد خودم. خوب، در مقابل او شما نمي‌دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعني چه و او ايستاد، براي اين بود كه از هواهاي نفساني‌آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود. 6

پانوشت‌ها:
1ـ زندگينامه پيشوا، ص 33.
2 ـ صحيفه‌‌ي نور، ج 1، ص 97.
3 ـ همان، ج 6، ص 231.
4 ـ صحيفه‌ي نور، ج 7 ، ص 63.
5ـ سخنان امام در صحيفه نور بدون تصرف و اصلاح نقل شده و در اينجا نيز از همين شيوه ـ جز در مورد علامت‌گذاري ـ تبعيت شده است.
6 ـ صحيفه‌نور، ج 16، صص 268 و 269