نقش سردار اسعد در اعدام شیخ فضل الله نوری

نقش سردار اسعد در اعدام شیخ فضل الله نوری

نقد عملکرد سردار اسعد بختیاری

این قلیل افراد که یکباره احساس کردند آنچه به هم بافتند ، رشته شد و تخیلاتشان به حاشیه رانده شد ، جاروجنجال به راه انداختند. اگر چه حقیقتاً مایل نبودم که موضوع نقد عملکرد سردار اسعد را دنبال کنم اما برای زدودن فضای سرشار از تعصب ، جهل و غفلتی که  یکی دو نفر ایجاد کردند و بر اساس درخواستهای بیشمار کاربران محترم و با هدف روشنگری ، در چند بخش عملکرد سردار اسعد را به نقد می کشم.

شیخ فضل الله نوری کیست؟
يكي از نكات منفي در عملكرد سران فاتح تهران ، دستگيري و اعدام « شيخ فضل الله نوري » بود. اقدامی که از آن با عنوان جنایت قرن نام می برند. شيخ فضل الله نوری والاترین روحانی و مجتهد دوران مشروطه در تهران بود که از نفوذ زیادی در بین مردم برخوردار و مورد وثوق علماء و مراجع نجف اشرف نیز بود. وی در تحصن و مهاجرت علماء و احاد مردم نقش بسزایی ایفا کرد. مشروطیت تا حد زیادی مرهون مجاهدت وی بود. در كتاب « تلاش آزادي » از زبان شيخ آمده است: « در ابتداء من هم طرفدار مشروطيت بودم بعد ملتفت شدم كه اين نغمه بيگانه است و هيچ مربوط به آشنا نيست.فوراً عقيده ي ديانتي مرا بازداشته از رفیقا گسستم و در منزل خود منزوي شدم.»(باستانی پاریزی ،1383 : 166 تا 167).

در کتاب « تاريخ پيدايش مشروطيت » نیز در خصوص لوايح شيخ و ديدگاه وی در باره مشروطه آمده است : « من مخالف مشروطه نيستم قرآن را شاهد عقيده ام قرار دادم که مخالف با مشروطه نيستم والله من با  مشروطه مخالفت ندارم ... با اشخاص بی دين و فرقه ضاله و مضله مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد سازند.»(ادیب هروی ، 1331  : 139)
شيخ فضل الله نوري شريعت خواه و خواستار ديده باني و نظارت علماء در تصويب قوانين بود تا مصوبات مجلس شوراي ملي با موازين شرعي مخالفتي نداشته باشند. به همین دلیل از طرف روشنفكران لاييك و سكولار و برخي طرفداران مشروطه به شدت مورد حمله قرار گرفت. دولت انگليس نيز  که حضور دین را در عرصه سیاست به زیان سلطه و نفوذ خود می دانست ، از شیخ بسيار ناخرسند بود زيرا شيخ دریافته بود که انگلیس با وارد کردن مهره های خود در جنبش مشروطه چه خوابی برای ملت دیده است و معتقد بود اگر مقصود از مشروطيت تقويت اسلام بود انگليس حامی آن نمی شد.  انگليسی ها که از هوشیاری و بصیرت شیخ بسیار بیمناک شده بودند از اعدام وي بسیار خوشحال شدند و استقبال نمودند. نماينده ي انگليس در گزارشي كه به « سرادوارد گري» داده است، مي نويسد: « شيخ فضل الله براي مملكت خود خطر بزرگي بودخوب شد ايران او را از ميان برداشت.»(باستانی پاریزی،1383: 164)

چرا اعدام؟
یکی از نکات منفی عملکرد سران گروههایی که وارد تهران شدند ، دستگیری و اعدام شیخ فضل الله بود. آنها می دانستند که این کار ریسک بزرگی است و می تواند پیامدهای ناگواری برایشان داشته باشد. اما ماموریت داشتند که با عجله شیخ را اعدام کنند. زیرا با این کار در حقیقت به روحانیتی که در پیروزی مشروطه نقش اول را ایفا کرد ، زهر چشمی نشان می دادند و به حضور دین در عرصه سیاست پایان می دادند. اعدام شيخ دو پيامد ناگوار بدنبال داشت: نخست: اينکه از اين به بعد مشروطه صحنه رقابت و ستيز ميان روحانيون و اسلام گراها از يک طرف و برخی روشنفکران ، دموکراتها و وابستگان به بيگانگان از سوی ديگر می شود. اینکار سبب شد تا بين فاتحان تهران ، سران مشروطه ، روحانيون ،  مجاهدين و آزاديخواهان اختلاف ايجاد شود و در نيات و مقاصد هم ترديد پيدا كنند. مراجع و علماء ايران و نجف نيز در اهداف و نيات  فاتحان تهران شك كردند.
ديگر: اينکه با اعدام شيخ راه برای حرمت زدايی از دامن روحانيت زدوده شد و آزار و اذيت و ترور مراجع و روحانيون تراز اول آسانتر گردید.
 مرحوم جلال آل احمد در کتاب «غربزدگی» در باره نتایج و عواقب اعدام شیخ می نویسد: « شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف مشروطه که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه به عنوان مدافع مشروطه باید بالای دار برود و من می افزایم و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی ... و به هر صورت از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام مملکت ما افراخته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.»

ماجرای دستگیری و اعدام
 فاتحان تهران برای در امان ماندن از هر انتقاد و مصون ماندن از هر گزندی ، « يفرم خان  » ارمنی را مامور دستگیری شیخ کردند. وی به اتفاق چند نفر مسلح ،   شبانه به منزل شيخ ريخته وي را  دستگير ، کشان کشان بيرون آورده ، سوار درشکه نموده  به اداره نظميه در ميدان توپخانه برده و به حبس انداختند. شيخ عليرغم توصيه ي سفراي كشورهاي بيگانه حاضر نشد به  سفارت بيگانه پناه ببرد. با حبس شیخ ، سريعاً دادگاهي تشكيل گرديد. اين دادگاه فرمايشي با سرعت و ظرف کمتر از يک ساعت ، راي به اعدام شيخ صادر کرد. برای فرو نشاندن خشم مردم و در امان ماندن از هر گزندی  شایع کردند که علمای نجف با اعدام شیخ موافقت کردند. قبل از اینکه از رای و نظر آیت الله طباطبائی و آیت الله بهبهانی که در تبعید بودند و هنوز به تهران باز نگشته بودند ، جویا شوند( اگر چه با هم اختلافاتی داشتند). با شتاب و با عجله زیادی ، بلافاصله بعد از صدور رای ، شيخ در تاريخ 13 رجب 1327 قمری در ميدان توپخانه در ميان بهت و شگفتی مجاهدين و آزاديخواهان  واقعي و مردم متدين به دار آويخته  شد.  برخی از طرفداران دو آتشه مشروطه نيز کف زدند و ابراز خوشحالی کردند« شيخ در محکمه به کساني که او را محاکمه کرده و حکم اعدامش دادند. گفت: اينها ( قاضيان ) در روز قيامت آيا جواب مرا خواهند داد نه من مرتجع بودم و نه سيد عبدالله[ بهبهانی ] و سيد محمد [ طباطبا يی ] مشروطه خواه فقط می خواستند که مرا کنار کنند والا در ميان من و آنان موضوع ارتجاع و مشروطيت در ميان نبود و در آخرين لحظه اين شعر را به زبان آورد:
                               اگر نا مهربان بوديم رفتيم      اگر بار گران بوديم رفتيم .» (امیرخیزی ،  1339 :389)

 قضات« دادگاه عالی » که وظیفه محاکمه شیخ را بر عهده داشتند ، همگی از عناصر تندرو و افراطی بودند و اشخاص ميانه رو در جمع آنان ديده نمی شود ،  این اشخاص که غالباً فراماسون بودند ، عبارتند از:
1- شيخ ابراهيم زنجانی رييس محکمه ، دادستان و روحانی طرفدار حزب دموکرات که فتوی اعدام شيخ را صادر کرد.
2- ميرزا محمد نجات مدير روزنامه نجات
3- جعفرقلی خان بختياری سردار بهادر پسر سردار اسعد
4- سيد محمد ملقب به امامزاده
5- نصرالله خلعتبری اعتلاء الملک
6- جعفرقلی خان يکی از ساکنين استانبول
7- عبدالحسين کاشانی وحيد الملک شيبانی
8- عبدالحميد خان غفاری يمين نظام
9- ميرزا علی محمد خان مجاهد( تربيت ) خواهرزاده تقی زاده
10- احمد علی خان مجاهد
11- منتصرالدوله پيشکار محمد ولی خان سپهدار
12- ابوالفتح خان کجوری
13- حاجی خان سالار فاتح برادر ابوالفتح خان

به هنگام به دارآويختن شيخ جمعيت كثيري اجتماع كرده بودند. سرهنگ «خليل پرچم» داماد شيخ در اين باره مي گويد: « وقتي بسوي چوبه دار مي رفت .... عبايش را پرتاب كرد ( مردم ) قاپيدند... عباي نازک... پرتاپ کرد ( مردم )  قاپيدند ... در هنگام دار زدن ... گفت خدايا خودت شاهد باش من  آنچه را بايد بگويم به اين مردم گفتم ...د ر اين دم آخر هم باز به اين مردم مي گويم كه موسس اين اساس لامذهبين هستند كه مردم را فريب داده اند. اين اساس مخالف اسلام است محاكمه من و شما مردم بماند پيش پيغمبرمحمد ابن عبدالله(ص) ...عمامه را برداشت و تكان تكان داد. گفت از سرمن اين عمامه را برداشتند.از سر همه برخواهند داشت اين را گفت وعمامه اش را هم همان طور ميان جمعيت پرتاب كرد قاپيدند.......سردمداران آن (فاجعه)  يكي( سيد عبدالله  بهبهاني) درست سرسال آقا در همان دهه اول ماه رجب توي خانه اش گلوله باران  شد. يكي ديوانه شد(سيد محمد طباطبايي) و همش مي گفت شيخ فضل الله حق  داشت او بهتر از ما  مي فهميد. آمديم سركه بيندازيم شراب عمل آمد. يكي به تير غيبي گرفتارشد.  يكي كه مهم بود( سردار اسعد) از دو چشم كور شد. آن يكي هم كه از همه مهمتر بود با تفنگ شكاري اش خودكشي كرد( سپهدار).»(باستانی پاریزی ، 1383 : 170)
علاوه بر شيخ فضل الله نوری ، افرادی مانند: صنيع حضرت ، رييس قورخانه ، مفاخرالملک حاکم تهران ، آجودان باشی و ميرهاشم تبريزی نيز اعدام و مشيرالسلطنه ، کامران ميرزا ، موقرالسلطنه ، سعدالدوله ، مخبرالدوله و مجلل السلطان تبعيد شدند.

قضاوت کنید
به فرض اینکه شيخ فضل الله نوری  اشتباهاتی داشت آیا سزاوار بود در يک دادگاه کاملاً فرمايشی و ناعادلانه و بصورت شتاب زده و بدون اينکه مستحق اعدام باشد ، به اعدام محکوم و به دار آويخته شود؟ اعدام عجولانه  شيخ با آن جايگاه علمی و درجه اجتهاد و محبوبيتی که در بين مردم داشت ، کاری ناشايست از طرف فاتحان تهران بود که با روح مشروطيت و آزاديخواهی کاملاً منافات داشت. سران فاتح کاری کردند که نظیر آن در کشورهای اروپایی که مدعی دموکراسی هستند ، اتفاق نیفتاد. آیا پس از فروپاشی دوران سلطه کلیسا و برقراری حکومتهای جدید در اروپا ، اسقفها و رهبران کلیسا به دارآویخته شدند؟ شیخ فضل الله یک مجتهد بود می توانست بر اساس نظر و رای خود عمل کند. آیا سردمداران این واقعه از این موضوع بی اطلاع بودند؟
آیا پذیرفتنی است بگوییم کسانی که مدعی مشروطه خواهی بودند ، بر خلاف  روح ، اصول و آداب مشروطیت به اعدام کسی اقدام کردند که در برقراری مشروطیت سهم زیادی داشت؟!

چه کسانی در اعدام شیخ نقش داشتند؟
حال این پرسش مطرح می شود آیا علی قلی خان سردار اسعد در اعدام شیخ نقش داشته است؟ به چند دلیل پاسخ این پرسش مثبت است یعنی سردار اسعد در اعدام شیخ نقش موثری داشت. این دلایل عبارتند از:
1- در بین رهبران و سران نیروهایی که وارد تهران شدند ، دو نفر یعنی « محمدولی خان تنکابنی» معروف به « سپهدار اعظم» و « علی قلی خان بختیاری» معروف به «سردار اسعد» از همه قویتر ، با نفوذ تر و تاثیرگذارتر بودند. یکی از این دو نفر به سمت وزارت جنگ و دیگری به سمت وزارت داخله منصوب گردید. تقریباً تمام امورات کشور در دست این دو نفر بود و در همه كارها دست داشتند. قدرت این دو شخص به حدی بود که سفیر انگلیس پیش بینی می کرد که مدعی تاج و تخت نیز باشند از اینرو سلطنت را به آنان تعارف کرد. هیچ عزل و نصبی بدون نظر این دو نفر انجام نمی گرفت. انجام هر کاری نیز منوط به اخذ موافقت این دو نفر بود. این دو نفر به سمت هر حزب و جناحی که تمایل پیدا می کردند ، نفوذ و قدرت آن حزب و طیف چندان برابر می شد.  با سقوط استبداد، برای اداره مملکت و  تصمیم گیری در امور مختلف ، مجلس عالی تشکیل گردید.پس از مدتی «هئیت مدیره »جای آن را گرفت.در کتاب «رهبران مشروطه» آمده است:« در روز 25 رجب به جای مجلس عالی ، هئیت مدیره موقت به ریاست وثوق الدوله برای نظارت در امور کشور تشکیل شد. سپهدار و سردار اسعد نیز در این هئیت عضویت داشتند و گرداننده اصلی هئیت نیز خود این دو نفر بودند.(صفایی ، 1363 :273)
سید حسن تقی زاده که دوست صمیمی سردار اسعد بود ،( تقی زاده کسی است که وقتی با نامه علمای نجف در اخراجش از مجلس مواجه گردید و همچنین به خاطر نجات از خشم مردم ، به خانه سردار اسعد پناه برد.  تنها کسی که حاضر شد وی را پنهان کند ، سردار اسعد بود و به واسطه حمایت وی توانست از مملکت خارج شود) در این باره می نویسد: «هیات اجرایی به اسم هیات مدیره تقریباً در حدود بیست نفر گویا انتخاب شد که آنها هم روز دائماً دور هم بنشستند. تقریباً جانشین مقام سلطنت بودند مرکزشان هم قصر گلستان بود آنها عبارت بودند از همین دو سردار (سپهدار و سردار اسعد) و وثوق الدوله و مستشارالدوله و غیره. اینها مملکت را اداره می کردند.(تقی زاده ، 1368 :140)»

حال سوال می شود آیا انجام کاری بسیار بزرگ یعنی اعدام یک مجتهد تراز اول و با نفوذ بدون موافقت این دو نفر شدنی بود؟

2- تقریباً در همه کتابها و منابعی که در باره عوامل تاثیرگذار در اعدام شیخ اشاره ای داشته اند ، چند  نفر را در صدور رای اعدام شیخ بسیار موثر قلمداد کرده اند: ممتازالدوله ، وثوق الدوله (از طریق اغفال نایب السلطنه) ، محمدولی خان تنکابنی و سردار اسعد. بطور کلی موافقت این سه نفر نایب السلطنه ، سپهدار و سردار اسعد برای انجام هرکاری لازم بود. مخالفت هر کدام از این اشخاص می توانست مانع از اعدام شیخ گردد. برای اثبات این مدعا باید به خاطر آورد  وقتی که دولت تصمیم گرفت ، قوام را مجازات کند ، تهدید سردار اسعد چنان کارگر افتاد که دولت از بیم و ترس بختیاری ها از مجازات قوام صرف نظر کرد.(رجوع کنید به مبحث تریده های فرهنگی)
به اقرار و اعتراف بسیاری در این دوره سردار اسعد صاحب چنان قدرت و نفوذی شده بود که بسیاری وی را صدراعظم تراش خطاب می کردند ، می توانست در انتخاب صدراعظم حرف اول را بزند. آیا کسی که این همه نفوذ و قدرت داشت و اصطلاحاً وزیر تراش و صدراعظم تراش بود ، نمی توانست در اعدام شیخ فضل الله دخالت داشته باشد؟ « تقی زاده » که افراد قدرتمند و بانفوذ در حکومت موقت را ذکر می کند ، در ادامه خاطرات خود می نویسد:« در این وقت مستبدین بزرگ را می گرفتند و بعضیها را تبعید کردند و بعضی را کشتند از آن جمله شیخ فضل الله نوری را محاکمه کردند و گویا در میدان توپخانه دار زدند.( تقی زاده ، 1368 :149)»
3- در کتاب « رهبران مشروطه » در باره نقش سردار اسعد در اعدام شیخ فضل الله آمده است:« سردار اسعد که می توانست از این جنایت جلوگیری کند ، شریک این مسئولیت گردید. سپهدار و سردار اسعد ، عضدالملک (نایب السلطنه) را اغفال کردند و الا او نمی گذاشت چنین حادثه ای روی دهد. وی پس از اطلاع بر این حادثه بسیار ناراحت شد و به سپهدار و سردار اسعد و یپرم ناسزا گفت.( صفایی ، 1363 : 273)» .
4- «خسرو معتضد»  سردار اسعد را عامل اصلی اعدام شیخ فضل الله معرفی می کند و در مقاله ای با عنوان « چگونه شیخ فضل الله نوری را در میدان سپه بدار کشیدند» می نویسد:« سردار اسعد بدون اطلاع عضدالملک که از هواخواهان شیخ بود تصمیم دستگیری و اعدام او را به اطلاع اعضای حکومت موقت رسانید و قرار بر این شد که او را محرمانه دستگیر نمایند.». صفایی معتقد است این تصمیم در منزل سپهدار گرفته شد.(صفایی ، 1363 :272)»
5- بسیاری از همتباران گرامی سردار اسعد را «پدر مشروطه» خطاب می کنند. یعنی استقرار مجدد مشروطه مدیون وی است. اگرچه این موضوع محل تردید و حرف و حدیث بسیار است و در جای خود بحث خواهد شد. آیا این پدر ، بینانگذار و یا احیاگر نمی توانست مانع از اعدام شیخ گردد؟ اگر وی دارای چنان قدرت و نفوذی بود که توانست مشروطه را مجدداً برقرار کند ، آیا نمی توانست از قدرت و نفوذش استفاده کند و از اعدام شیخ ممانعت به عمل آورد. آیا  کسی که پدر مشروطه خوانده می شود و برای برقراری مشروطه جانفشانی می کند ، نباید به لوازم مشروطیت اعتنا داشته باشد و برای جاری شدن آداب و رویه های مشروطیت کوششی نماید؟ تصور می شود ، مهمتر از برقراری مشروطه ، حفظ کیان مشروطیت است. اینکه اصول ،آداب و روشهای مدنی و دموکراتیک در جامعه عملی گردد. بدون تردید کسی که با مبانی فکری مشروطیت آشنایی و الفت دارد ، به آسانی تن به کشتن افراد آنهم شخصیتهای بانفوذ و اسم و رسم دار نمی دهد؟ یقیناً نمی خواهیم بگوییم که وی مشروطه را بازگرداند ، اما در این قبیل امور دخالتی نداشت. اگر چنین بگویم ، بدون تردید خود را فریب داده ایم. منطقی تر این است که بگویم هیچ کاری بدون اخذ موافقت سردار اسعد که یکی از قدرتمند ترین اشخاص بلکه قدرتمندترین شخص در این دوره است ، انجام نمی گرفت. به نقل از « کسروی» وی در همه امور دست داشت. سردار اسعد به واسطه حضور سواران و تفنگداران بختیاری در تهران ، چنان قدرتمند شده بود که حتی یک سوار بختیاری شخصاً به خزانه مر اجعه می کرد و مطالبه پول می کرد. حال در نظر بگیرید وقتی یک سوار و تفنگچی بختیاری از این قدرت برخوردار بود ، سردار اسعد از چه قدرتی برخوردار بوده است.( البته بسیاری از کلانتران و متعمدین بختیاری با عملکرد سردار اسعد مخالف بودند و سردار اسعد بسیاری از برنامه های و نقشه های خود را از بختیاری ها پنهان می کرد)
6- یکی از اعضای دادگاه عالی که در کسوت قاضی وظیفه محاکمه شیخ را بر عهده گرفت ، جعفرقلی خان سردار بهادر پسر سردار اسعد است. اتفاقاً از بین آن همه بختیاری که در تهران حضور داشتند ، تنها بختیاری که در گروه قضات این دادگاه عضویت داشت ، جعفرقلی خان بود. آیا عضویت جعفرقلی خان در  گروه قضات دادگاه ، نمی تواند دلیلی باشد که بر دخالت سردار اسعد در اعدام شیخ صحه می گذارد؟ آیا جعفرقلی خان بدون جلب نظر و موافقت پدر به این دادگاه پیوست؟
7- تمام مورخان و صاحب نظران اذعان دارند که بسیاری از حوادثی که در دوران مشروطه و بعد از آن به وقوع پیوست ، سر از تاریکخانه های تشکیلات مرموز و مخفی فراماسونری در می آورد. کارگردان و صحنه گردان این قضایا فراماسونها بودند. بیشتر اعضای دادگاهی که شیخ را محاکمه کردند نیز فراماسون بودند. علی قلی خان سردار اسعد و پسرش جعفرقلی خان نیز فراماسون بوده و در لژ بیداری عضویت داشتند. آیا این مساله در کنار اصرار انگلیسی ها برای اعدام شیخ مبین این واقعیت نیست که سردار اسعد به عنوان یک فراماسون بر حسب پیمانی که بسته بود ، مجبور بود مطابق خواست تشکیلات فراماسونری نظر و رای به اعدام شیخ بدهد؟(رجوع کنید به داستان مناظره ای شتاب زده – بخش و سوال اول)
8- سرهنگ «خلیل پرچم» داماد شیخ که از نزدیک شاهد همه چیز بوده است ، آشکارا اعلام می کند ، چه کسانی در اعدام شیخ نقش داشته اند، وی در این باره به وضوح می گوید: « سردمداران آن (فاجعه)  يكي( سيد عبدالله  بهبهاني) درست سرسال آقا در همان دهه اول ماه رجب توي خانه اش گلوله باران  شد. يكي ديوانه شد(سيد محمد طباطبايي) و همش مي گفت شيخ فضل الله حق  داشت او بهتر از ما  مي فهميد. آمديم سركه بيندازيم شراب عمل آمد. يكي  به تير غيبي گرفتارشد.  يكي كه مهم بود( سردار اسعد) از دو چشم كور شد. آن يكي هم كه از همه مهمتر بود با تفنگ شكاري اش خودكشي كرد( سپهدار).»( باستانی پاریزی ، 1383 :170)
ملاحظه می فرمایید ، داماد شیخ فضل الله در معرفی سردمداران اعدام شیخ ، نامی از سردار اسعد می برد اتفاقاً وقتی به وی می رسد ، تاکید می کند « یکی که مهم بود» یعنی نقش وی بیشتر ، برجسته تر و پر رنگتر از دیگران بود.

منابع:

1- آل احمد ، جلال « غرب زدگی»
2-اديب هروی « تاريخ پيدايش مشروطيت » مشهد ، چاپخانه خراسان ،1331.
3-  اميری خيزی ، اسماعيل « قيام آذربايجان و ستارخان »  تبريز ،کتابفروشی تهران ، 1339
4- باستانی پاريزی ، محمد ابراهيم « تلاش آزادی » تهران ، نشر علم ، 1383.
5- تقی زاده ، سید حسن « زندگی طوفانی ، خاطرات سید حسن تقی زاده» تهران ، انتشارات
       علمی ، چاپ اول،1368.
 6-  صفایی ، ابراهیم « رهبران مشروطه »، تهران ، انتشارات جاویدان ، 1363.
7- معتضد، خسرو «چگونه حاج شیخ فضل الله نوری را در میدان سپه بدار کشیدند » تهران ،
      انتشارات مجله ترقی، بدون تاریخ.