روحانی مشروطه‌خواه همدان

روحانی مشروطه‌خواه همدان

انقلاب مشروطه ايران از وقايع حساس و سرنوشت‌ساز تاريخ معاصر اين کشور است که مبنای بسياری از تحولات و تغييرات اساسی و زيربنايي در ايران شد و دستاوردهای فرهنگی، سياسی، و اجتماعی چشمگيری را به دنبال داشت و ظهور مسائل جديد و نو در جامعه را موجب گرديد، از جمله: مجلس شورای ملّی، قانون‌گرايي، تحديد قدرت و تفکيک قوا، توسعۀ مشارکت زنان، تشکيل نمادهايي چون انجمن‌ها و احزاب سياسی، و نشان داد که مشروطه، برخلاف آنچه بيگانگان و مخالفان شايع کرده‌اند، آشی نبود که در سفارت انگلیس پخته شده باشد، بلکه حاصل تجربیات به‌هم‌‌پیوستۀ پدیده‌هایی بود که دست کم از زمان عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه ــ از همان زمانی که پژواک گام‌های منحوس سالدات‌های روسيه در شمال شرق ايران و مداخلات دول استعماری در امور داخلی ايران شنيده و ديده شد ــ آغاز گرديد، و طی زمان با وقوع رويدادهای فراوان تکامل يافت و با انقلاب مشروطه به بار نشست. در به ثمر رسيدن انقلاب مشروطه آزادی‌خواهان و مشروطه‌طلبان بسياری تأثیرگذار بودند که با فعاليت‌های خود، چه در سطح کشور و چه منطقه‌ای و شهری، تحول و تسريع در پيروزی انقلاب و به حرکت درآمدن مردم را باعث شدند، در تمام مراحل انقلاب از صدور فرمان مشروطيت تا استبداد صغير همواره يار و ياور آزادی‌خواهان و انقلاب بودند. شيخ محمد باقر بهاری همدانی از جمله روحانيان و مراجع بسيار فعال در اين زمينه است که در تحول منطقۀ غرب کشور به ويژه همدان بسیار تأثیرگذار بود. به همين دليل در این مقاله سعی شده است با بررسی جايگاه اين روحانی مبارز در حوادث مشروطه و بازخوانی زندگی سياسی وی، زوايای تازه و ناگفتۀ آن مورد توجه و دقت قرار گیرد.
 
بهاری در عرصۀ علم و دانش
حاج‌شيخ‌ محمدباقر بهاری، فرزند شيخ محمدجعفر، در آخر ذی‌الحجه 1275.ق در روستای بهار همدان متولد شد. خاندانش از علمای دين بودند و جدش فقيهی عالم به شمار می‌رفت. محمد باقر تحصيلات ابتدايي خود را نزد پدرش و حاج ملا عباس بهاری فرا گرفت و پس از آن به مدرسۀ علميۀ همدان رفت، سپس برای تکميل تحصيلات خود عازم بروجرد شد. وی دروس اصولی و فقه استدلالی را نزد آيت‌الله حاج‌ميرزا محمود بروجردی آموخت و از سوی ايشان اجازۀ اجتهاد يافت، بعد از آن رهسپار نجف اشرف شد و به مدت 21 سال از محضر درس آيات عظام ملاحسين‌قلی همدانی، ميرزای شيرازی، شيخ حسن مامقانی، علامه نوری و آخوند خراسانی کسب فيض نمود. همچنين از شيخ لطف‌الله مازندرانی و علامه ميرزا حسين نوری و آيت‌الله آخوند خراسانی اجازه دريافت کرد. وی پس از مدت یاد شده عازم زيارت مرقد امام رضا(ع) گشت و پس از بازگشت از مشهد به همدان وارد شد. محمدباقر بنا به خواهش بزرگان و مردم اين شهر در همدان اقامت نمود (1216.ق) و منصب اجتهاد و امامت مسجد جامع و توليت موقوفات آن را عهده‌دار گرديد و مسجد یاد شده را تعمير و گذرگاه آب آن را احيا کرد. آيت‌الله بهاری به خاطر تقوا، عدالت و زهدی که داشت به سرعت طرف توجه مردم قرار گرفت و بر اجرای احکام شرع طبق قوانين اسلام همت گماشت که در اين زمينه هيچ گونه تبعيض و ترحمی قائل نبود، به نحوی که يک بار با دستان خود گردن يک مرد فاسق را در قبرستان ميرزا تقی در حضور مردم زد و حد را به اجرا گذاشت. بهاری از علمای اعلام و مراجع عظام شيعی و از فعالان نهضت مشروطيت ايران است و شهرت وی و آنچه از لحاظ تاريخی و اجتماعی اهميت دارد، مربوط به سهم عظيم وی در جنبش مشروطه‌خواهی همدان است. او نظریات سياسی خود راجع به مشروطيت را در رسالۀ «ايضاح الخطاء فی الردع عن الاستبداد»، که در نکوهش استبداد است، نگاشت. از او شصت عنوان کتاب و رساله طبق الذريعه باقی مانده و از جمله می‌توان به حاشيۀ «علی القوانين» (در اصول)، «روح‌الجوامع» (در رجال)، «الدره الغروره» (در توسل)، «تعليقه علی المکاسب» (در فقه)، «الدعوۀ الحسينيه» در سه جلد، حاشيه بر شرح «الفيه» ابن ملک، «نثارالباب»، کتاب «النور البيان» و ... اشاره کرد. پس از رحلت وی کتابخانه عظيمی که شامل نسخه خطی منحصر به فردی بود، باقی ماند که توسط نوادگان وی به فروش رسيد که خوشبختانه توسط کتابخانه آيت‌الله مرعشی نجفی خريداری، و در مجموعه‌ای به نام آيت‌الله بهاری سامان‌دهی شده است.  
 
بهاری و مشروطیت
با شروع انقلاب مشروطه، شيخ محمدباقر بهاری از جمله روحانيانی بود که به شدت از آن حمايت نمود و به مخالفان با صراحت اظهار کرد: «با وجود اينکه تحکيم و استقرار اين رسم سياسی باعث کسادی کار ما شد و دکان‌های ما را تعطيل می‌کند ولی مع ذالک می‌بايد در راه تعميم آن کوشش به خرج داد.»
در زمان مهاجرت علما به قم، آيت‌الله بهاری نيز در روز پنجشنبه، 17 جمادی‌الثانی 1324.ق عازم اين شهر شد و در بين راه با رسيدن نامۀ روحانيان مهاجر به او و اطلاع از پيروزی آنان به همدان بازگشت.
پس از مراجعت آيت‌الله بهاری، صفا علی ظهيرالدوله، حاکم همدان، به بهاری نوشت: اگر بنای رفتن داشتی چرا مرا خبر نکرديد که لوازم سفر شما را فراهم کنم که راحت باشيد. بهاری در جواب وی گفت: «و عليکم السلام، اولاً ان شاءالله تعالی موفق باشيد، و ثانياً تلگرافی برای دربار مبارک به اين مضمون فرستاده بودم. چند روزی گذشت، اثری معلوم نشد و استفسار از حال آقايان هم ممکن نبود. از کثرت دلتنگی در کمال خفا به بهار رفته در کمال سبک‌باری عازم قم گرديدم. غير اين طور در نظر اين رو سياه اسباب همهمه و اغتشاش بود، و الحمدلله و له الشکر ديشب دو ساعت از شب گذشته به زيارت تلگراف ارکان الاسلام شيد الله ارکانهم فائز گشته بنای مراجعت شد. در اثنای راه رقيمه سرکار زيارت شد. ولی چون وقت حرکت در بهار وعده از ما خواسته بودند و اجابتش ميسور نشود و مال بعضی از لوازمات سفر هم در آنجا استفاده شده بود و لذلک امشبه را بهار رفتم، صبح بعد از آفتاب ان‌شاءالله رو به خانه خواهم آمد. ديشب دو تلگراف و اعلانی نوشته نزد عمده التجار حاجی شيخ تقی فرستادم. خوب است آن‌ها هم به نظر شريف برسد. خداوند توفيق شکرانۀ اين نعم عظمته را بر همۀ ماها کرامت فرموده آناً فأناً رواج دين اسلام را بيشتر گرداند. ميان راه به اين چند کلمه جسارت شده و تفصيل موقوف بر مشافهه و ملاقات است. محمد باقر.»
پس از صدور فرمان مشروطيت، شيخ محمدباقر طی تلگرافی به دربار از صدور فرمان مشروطيت تشکر نمود.
در اين مرحله بهاری ضمن همراهی با انقلاب مشروطه، در تقويت مشروطه‌خواهان نيز کوشيد و در قضیۀ قحطی نان در همدان به خاطر احتکار گندم به دست مالکان و انتخاب نمايندگان همدان برای مجلس شورای ملی، فعالانه عمل کرد.
با انتخاب شيخ تقی وکيل‌الرعايا به نمايندگی همدان در مجلس شورای ملی از سوی عده‌ای از روحانيان، تاجران و حاکم همدان، گروهی اعتراض کردند و خواهان برگزاری انتخابات مجدد بر اساس نظام‌نامه شدند که از میان آن‌ها آيت الله بهاری در نامه‌ای جداگانه به ظهيرالدوله خواهان اجرای نظام‌نامه شد.
ظهيرالدوله در جواب نامۀ روحانيان نوشت: «موافق نظام‌نامه گويا همين طور که ساير طبقات حق دخالت در تعيین وکيل حضرت آقايان را ندارند، حضرت آقايان هم حق را نداشته باشند.»
آيت‌الله بهاری در نامۀ مجددی در 4 ذي‌قعده به ظهيرالدوله خواهان اجراي دقيق نظام‌نامه و مداخله نکردن ماموران وكاركنان دولت در انتخابات شد، اما ظهيرالدوله جواب قبلي را تكرار كرد.
شيخ محمدباقر به‌رغم نامه‌های یاد شده پس از مدتی متوجه شد که در کنار خوانين مستبد قرار گرفته که البته بر اثر تنبيه و تهديد تاجران مشروطه‌خواه و نیروهای انقلابي آذربايجان مقيم همدان (امثال نوبری) به اصل قضيه بيشتر واقف شد و جانب اصناف، اهالی و وکيل منتخب آنان را گرفت. ظهيرالدوله در اين اوضاع سعی کرد خود را کنار کشد و حساسيت خاصی ايجاد نکند و مشکل را توسط خود آن‌ها و خارج از حاکميت حل کند که همين طور نيز شد. به همين خاطر در ذي‌قعده 1324.ق آيت‌الله بهاری در مسجد جامع اعلام کرد: «و... هر کس در خصوص گندم شما اقدام کرده خدا به او طول عمر بدهد ... دعای حاجی شيخ تقی وکيل‌الرعايا بر همۀ ماها و شما لازم است؛ زيرا که زحمت کشيده و در تهران برای شما گندم خريده و اما من هم از زندگانی دنيا هيچ چيز ندارم، و هر چه دارم مال من نيست و مال ديگری است.»
شيخ با بيان اينکه از مال دنيا چيزی ندارم، از خوانين قراگزلو که خواهان عزل وکيل‌الرعايا بودند برائت جست و در صف مقابل آنان قرار گرفت؛ چرا که همان زمانی که مخالفت با انتخاب وکيل‌الرعايا شروع شد، عنوان گرديد که بعضی از روحانیان برای اين کار از خوانين پول دريافت کرده‌اند.
آيت‌الله شيخ محمدباقر بهاری در 22 شعبان 1325.ق از سوی روحانيان شهر همدان به نمايندگی انجمن ولايتی همدان انتخاب شد و سال‌ها رياست آن را بر عهده داشت. در همين زمان بهاری از انجمن همدانی‌های مرکز به نام اکباتان درخواست نمود که خواسته‌های مردم همدان در برقراری نظم و امنيت را به گوش مجلس شورای ملّی و وزارت داخله برسانند و جواب را برای انجمن ولايتی ارسال نمايند.
مرحلۀ دوم فعاليت سياسی بهاری با وقوع استبداد صغير آغاز شد. در 22 جمادی الاول 1326 محمدعلی‌شاه به قزاقان تحت فرماندهی بالکونيک لياخوف روسی دستور داد مجلس شورای ملّی را به توپ ببندند و مقاومت مجاهدان نيز نتيجه‌ای نبخشيد. به دنبال اين کودتا، مردم همدان به رهبری شيخ محمدباقر خواهان اعادۀ مشروطيت شدند.
به‌رغم اعلام حمايت اکثر روحانيان همدان از محمدعلی‌شاه، از جمله محمدباقر رضوی؛ امام‌جمعۀ همدان، ابراهيم رضوی، و محمدحسين طباطبايي، شيخ محمدباقر بهاری به شدت با محمدعلی‌شاه به مخالفت برخاست و خواهان استقرار مشروطيت شد و رهبری نیروهای انقلابي و مجاهدان را عهده‌دار گرديد. در همان زمان سيد جمال واعظ اصفهانی، یکی از مشروطه‌خواهان بنام ايران، برای فرار از دست محمدعلی شاه و رفتن به عتبات عاليات به همدان وارد شد. اختيارالدوله، رئيس تلگراف‌خانۀ همدان، ورود او را را به رئيس‌الوزرا اطلاع داد، به همين دليل دربار از ميرزا محسن مظفرالملک، حاکم جديد همدان، خواست که او را دستگير نمايد، اما از آنجا که او با سيد جمال روابط دوستی داشت، برای رهايي‌اش تدبيری انديشيد. وی از يکی از نزديکان خود که در ميان روحانيان همدان اعتبار و نفوذی داشت درخواست نمود که از علمای همدان بخواهد که با ارسال تلگرافی به محمدعلی‌شاه شفاعت سيد جمال را بکنند، پس از اينکه متن این تلگراف آماده شد آن را پيش حاج شيخ محمدباقر بهاری بردند، او متن را خواند و تحسين کرد و اظهار نمود حال ملايان همدان معلوم است، اگر من اول تلگراف را امضا کنم بر عده‌ای که خود را اعلم و اتقی می‌دانند گران می‌آيد، ببريد بعد از اينکه آن‌ها امضا کردند من هم امضا می‌کنم. وقتی که متن تلگراف را نزد امام جمعه بردند، نه تنها وی امضا نکرد، بلکه ديگران را هم از اين اقدام بيم داد.
شايد شيخ محمدباقر به اين دليل آن را امضا نکرد که باعث شود حس رقابت بين روحانیان ایجاد نگردد و به نوعی آنان را به امضای تلگراف تشویق نمايد يا اينکه می‌دانست با مخالفت شديدی که وی با دربار و محمدعلی‌شاه داشته است، که بعداً شديدتر هم شد، امضای وی نه تنها رهايي سيد را موجب نمی‌گردد، بلکه امکان داشت نتيجۀ عکس دهد و تسريع در اقدامات خصمانۀ دربار را موجب گردد.
در همين زمان آيت‌الله شيخ محمدباقر بهاری با فعال کردن انجمن ولايتی همدان، بر اوضاع شهر و منطقه مسلط شد و به افرادی که با مشروطيت و آزادی‌خواهان مبارزه می‌کردند، هشدار داد و آن‌ها را از اين کار بر حذر داشت و در زمينۀ ايجاد امنيت نيز اقداماتی انجام داد؛ از جمله اموال تجار همدانی را، که خوانين کليايي و چهاردولی (چرداوری) به سرقت برده بودند، توسط حاج محمد شفيع، از اعضای انجمن، پس گرفت و در دفتر خاصی در انجمن ثبت نمود. به دنبال اقدامات بهاری و فعال شدن انجمن، معتمدالدوله، از عمال حکومت، طی گزارشی به صدراعظم نوشت که منظور شيخ محمدباقر از کامل شدن اعضای انجمن ولايتی اعادۀ مشروطيت است که آن نيز مخالف شرع می‌باشد. وی برای جلوگيری از فعاليت آيت‌الله بهاری از صدراعظم خواست که این روحانی را به تهران احضار نمايد. صدراعظم نيز طی نامه‌ای به عنوان امر دين شيخ محمدباقر را به تهران فرا خواند، اما شيخ نه تنها نرفت، بلکه جواب سختی به وی داد و گفت: «حضور صدراعظمی که الی حال عدل و ظلم از هم تمييز نداده يا دام تزويد برای گمراه کردن اين روسياه نهاده، سخن نيکان می‌گويد و علامتی ندارد. حسنات پيش‌شمرده غفلت از کردار فعلی دارد. شمر هم در صفين در رکاب حجت خدا جهاد کرده، در عمل خلاف فرموده‌های حجج‌الاسلام، جداً کيد داری جان من به لفظ حلوا دهان شيرين نمی‌شود و بدن قدرت نمی‌گيرد، حقانيت و مراتب ديانت حجج الاسلام و اتباع متظلمه آن‌ها بر کسی مخفی نمی‌گردد ...از طهران آمدن من اگر اميد تغييری در احکام حجج‌الاسلام است معاذالله، برو اين دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشيانه، و اگر غرض ديگر است بيان شود تا تکليفم بدانم، آنچه لازم بود به موعظه حسنه عرض شده تأمل فرماييد که شما را به راه خدا خواندم و يا به آتش جهنم دعوت نمودم، ثمر درستی نمی‌بينم، هر تلگرافی که باب کيف نباشد جواب نمی‌دهم، تا وقتی که تکليف جلوگيری باشد حاضرم، وقتی که اقتضای باز ايستادن کرد ساکت می‌شوم، ... در مذهب شماها مجازاتی دارد شخصاً برای مجازات علنی حاضرم، يار و ياوری جز خداوند قهار ندارم. محمدباقر 29 صفر 1327.» شيخ محمدباقر با اين جواب به صدراعظم و دولتيان متذکر شد که حامی واقعی مشروطيت، آزادی‌خواهان و مجاهدان است و امور دين را روحانيان بهتر می‌توانند حفظ و حراست کنند. وی مجدداً در 13 ربيع‌الاول 1327.ق طی تلگرافی از صدراعظم به خاطر کشتن سيدجمال واعظ و ملک‌المتكلمين انتقاد کرد و همچنين از توطئۀ آنان برای مسموم نمودن آيت‌الله خراسانی پرده برداشت و تنها راه علاج اين نابسامانی‌ها را اعادۀّ مشروطيت اعلام نمود. «... اگر اين ذوات خبيثه نبودند اين همه خون مسلمانان ريخته نمی‌شد و آن چند بزرگوار در مأمن مسلمين به آن طور فظيعی که تخم عداوت در دل‌های شيعيان پاشيد، شهيد نمی‌گرديدند و بعد از آنکه سوء قصد آن خبيث ديگر به آيت‌الله خراسانی مدالله تعالی ظله علی القاصی و الدانی، در عتبات واضح گرديد که سم قاتل همراه برداشته و اسماً به زيارت کربلا و در باطن ياليتنی معکم گويان خواست ملحق به جماعت شمر و عمر سعد گردد و کار الله ويردی را ثانی پيدا شود و به فضل خدايي تيرش به سنگ آمده، حضرت آيت الله هم عفو و اغماض فرمودند ...
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذرد رسوا کند
به منّت اعادۀ مشروطيت اميد علاج اين مفاسد هست و تعويق باعث تزايد و شدت است و گمانم اين است که موافقت صادقانه با ملّت در کم‌زمانی در عامۀ مفاسد مسدود و همه را در رفاه و آسايش گرداند. به تاريخ 13 ربيع‌الاول 1327ــ محمدباقر.»
در همدان ایجاد واحدی نظامی متشکل از مجاهدان انقلابی برای مبارزه با استبداد فقط مختص مجاهدان و سوسيال‌دمکرات‌ها نبود، بلکه جناح مذهبی به رهبری آيت‌الله شيخ محمدباقر بهاری گروهی مسلح برای دفاع از مشروطه ایجاد کرده بود. همين گروه بنا به دستور شيخ محمدباقر قصد داشت زمانی که آيت‌الله بهبهانی را تحت‌الحفظ به تبعيدگاهش «بزهرود» کرمانشاه می‌برند وی را از دست مأموران آزاد سازد که البته هوشياری محافظان مانع از اين کار شد.
با تشکيل اردوی مجاهدان و دسته‌های نظامی در همدان آيت‌الله بهاری با صدور اعلاميه و نشر آن از مردم خواست که فقير و غنی، مرد و زن، پير و جوان هر کس به اندازۀ توانايي خود برای دفاع از اسلام و دفع دشمن از کشور مبلغی به حجرۀ شهبندر يا حجرۀ حاج خليل يا انجمن ولايتی و صندوق مسجد جامع تحويل دهد و در عوض قبض اعانه دريافت نمايد و مردم برای اطمينان از سوء استفاده نکردن از مبالغ فوق می‌تواند بر نحوۀ مصرف آن نظارت داشته باشند، به علاوه از مجاهدان خواست اگر برايشان مقدور است، بدون دريافت پولی خدمت نمایند.
مجاهدان همدان به رهبری آيت‌الله بهاری درصدد بودند نيرویی برای کمک به مجاهدان گيلانی و بختياری برای فتح طهران اعزام کنند، که از پيروزی مجاهدان و فتح طهران اطلاع یافتند. با پيروزی مشروطه‌خواهان و خلع محمدعلی‌شاه، وزير داخله طی تلگرافی از فعاليت‌های انجمن ولايتی همدان و اقدامات آيت‌الله بهاری در راه اعادۀ مشروطيت تقدير و تجليل نمود.
هنوز مدت چندانی از پيروزی نیروهای انقلابي و اعادۀ مشروطيت نگذشته بود که به خاطر برگزاری انتخابات انجمن ولايتی در رمضان 1327.ق، بين حاکم وقت همدان و کميتۀ ستار اجتماعيون‌عاميون، از يک‌سو، و آيت‌الله بهاری، از طرف ديگر، اختلاف نظر پديد آمد. در اين زمان انجمن یاد شده تعطيل و مردم دل سرد شده بودند، آيت‌الله بهاری بر منبر آن‌ها را به تشکيل مجدد انجمن تشويق می‌کرد و مکرر می‌گفت مرا انتخاب نکنيد.
در اين زمان آيت‌الله بهاری، با ارسال تلگرافی به وزير داخله، از حکومت همدان شکايت نمود و خواهان برقراری نظم و امنيت در همدان شد؛ چرا که در اين هنگامه بازارها تعطيل شدند و چند نفری نيز به قتل رسيدند و حاکم وقت همدان در حضور مردم و توسط فريد السلطان پيام‌های ناشايستی برای حاج شيخ محمدباقر بهاری حواله کرد که اين موضوع به درگيری بيشتر میان آن‌ها انجامید. این وضعیت به گونه‌ای بود که معتمدالدوله همچون زمان استبداد صغير از وزير داخله خواست که آيت‌الله بهاری را به تهران احضار نمايند که وزير اعلام کرد احضار وی باعث خواهد شد اغتشاش بيشتر گردد. از سوی ديگر آيت‌الله بهاری اعلام کرد اخذ مبلغ يک قران از هر خانه برای نظميه، مخالف مذهب جعفری است و گفت اين ترتيبات جز به جز بايد به نجف رود و هر گاه روحانیان آنجا امضا فرمودند صحيح و مجری است و الا غلط است. البته آيت‌الله خراسانی در جواب سؤال بهاری در اين خصوص اعلام کرد: «علاوه بر اينکه احداث اين گونه بدعت‌ها شرعاً از اعظم کبائر و محرمات است، به مقتضای قانون اساسی هم نه بلديه و نه غير بلديه هيچ يک از اين ادارات در هيچ بلد و ولايتی هیچ گونه تحميل و احداث ماليات غير قانونی را که در مجلس ملی امضا و تصويب نشده باشد حق ندارد. اگر بلديه همدان بخواهد تخلف کند، شرعاً مرتکب اعظم کبائر و قانوناً هم مواخذ و مسئول است.» در پی این حوادث ميرزا ابوالقاسم محمودزاده، رئيس مجاهدان همدان، در 12 شوال 1327.ق از آيت‌الله بهاری به وزارت داخله شکايت کرد و حتی در همدان اعلاميه‌ای منتشر ساخت مبنی بر اینکه خودش طبق دستور آيات عظام نجف اشرف عمل می‌کند که به ناچار از آيات عظام در اين خصوص سؤال شد و جوابی که آيت‌الله خراسانی برای آيت‌الله بهاری ارسال نمود، موضوع را تکذيب نمود: «ابداً تا کنون نه به واسطه نه بلا واسطه به مشاراليه چيزی ننوشته فقط طی يک مکتوبيه در شهر صيام خدمت ثقۀ‌الاسلام آقای حاجی‌باقر مجتهد دامت تأييداته معروض شده، از ايشان خواهش نموديم که تمام مجاهدين اسلام‌پرست وطن‌خواه را به ترک اسلحه و رفع يد از تعريضات و موجبات انزجار قلوب اکيداً نصيحت کند. به شخص مشاراليه ابداً چيزی نوشته نشده و هرگز طرف خطاب نبوده است.»
با توجه به جوابيۀ آيت‌الله خراسانی می‌توان گفت که علت مخالفت محمودزاده و کميتۀ ستار با آيت‌الله بهاری، به دليل تلاش بهاری در جلوگيری از بی‌نظمی و اجرای دستورات آيات عظام نجف بوده است. در استعلام مجددی که در مورد شرارت محمودزاده از آيت‌الله خراسانی شد، وی کتباً در اين خصوص به آيت‌الله بهاری نوشت: «بلی مفاسد اعمال و شنايع رفتار استبداديه مشاراليه و کميته‌بازی‌ها و تحميلات ظالمانۀ او را به اسم اعانه و غيره ذلک محقق و معلوم است. تمام اين اهتمامات و زحمات و مجاهدات ملّت مظلومه برای اين مطلب بود که ايادی ظالمانه و تعديات مستبدانه اين قبيل ظالمين رفع شود، حال هم رفع شرع و ظلم او را از اهالی همدان جداً از اوليا امور ايديهم الله تعالی خواسته سابقاً به عموم ملّت اعلام و باز هم اکيداً اظهار می‌داريم که هر حکم و اعلانی که در همدان يا غير همدان از جانب کميتۀ سريه يا ستاريه يا غير آن‌ها از مجامع و انجمن‌های غيررسميه اظهار شود، حکم طاغوت و پيروی و معاونت آن به منزلۀ پيروی و اعانت جبت و طاغوت است. جلوگيری از تمام انجمن‌های غير رسمی هم وجوباً از اوليای امور ايدهم تعالی خواستيم و ان‌شاءالله تعالی به رفع.» تمام مکاتبات و تلگراف‌هاي آيت‌الله خراسانی به همدان، از طرِيق آيت‌الله بهاری ارسال می‌گشت و در واقع بهاری نمايندۀ وی در همدان محسوب می‌شد. آيت‌الله خراسانی در اين خصوص در 22 ذی‌الحجه 1327.ق به مردم همدان نوشته بود: «تاکنون به خاطر نداريم که در مصالح عامه مملکت و ملّت حکمی کتباً و تلگرافاً به همدان بدون توسط جناب مستطاب شرِیعتمدار مدار صفوه الفقها العظام ثقۀالاسلام آقای حاجی شيخ باقر مجتهد بهاری دامت تأييداته فرستاده باشيم بعد از اين هم هيچ حکمی در امور راجعه به مصالح عامه بدون توسط ايشان فرستاده نخواهد شد و اگر ديگری حکمی اظهار، بدون آنکه ثانياً صحت صدور آن را واسطه کنند و به توسط ايشان تصديق کنيم معتبر نخواهد بود.» بدين ترتيب موضع آيت‌الله بهاری تأييد گشت.
به دنبال این حوادث، آيت‌الله بهاری در منبر مدام از مردم می‌خواست که نمايندگان انجمن ولايتی را انتخاب کنند و از سوی ديگر تلاش می‌کرد که نظم را برقرار نمايد و از اجحاف عده‌ای از مجاهدان و کميتۀ ستار جلوگيری کند. به همين دليل گروهی در مقابل به اذيت و آزار وی دست زدند و نسبت به او توهين‌هايي روا داشتند، تا جايي که گروهی از مردم برای ساکت کردن مخالفت از آيت‌الله خراسانی در اين خصوص به شکل سؤال، کسب تکليف کردند: «کسانی که در مقام توهين و اذيت وجود مقدس حضرت مستطاب حجت‌الاسلام آقای شيخ محمدباقر مجتهد بهاری مد ظله برآمده حال تکليف مسلمانان با آنان چيست، بيان فرماييد.»
آيت‌الله خراسانی در جواب اعلام کرد: «بحمدلله تعالی آقای ثقۀ‌الاسلام حاجی شيخ باقر بهاري ايده لله تعالی از عظام علمای اعلام و اساطين اسلام و حفاظ شرع سيد انام عليه الله افضل صلوۀ و الاسلام‌اند حفظ مقام و رعايت احترام و اجرای احکام ايشان شرعاً واجب، و اذیت و توهين ايشان حرام است. بر عموم مردم همدان دار توفيقهم اعلام می‌شود که غرض از اين همه رخصت و خسارت دو سه ساله حفظ حدود و شئون علمای حقۀ معدلت‌خواه جناب مستطاب معظم‌اليه در اجرای احکام الهی عزاسمه و رفع ظلم و محو بدعت و جلوگيری از حرکات ظالمانه مستبدانه و حفظ اموال و اعراض و نفوس مسلمين و ترويج شريعت سيدالمرسلين(ص) ... است.»
پس از اين اعلام نظر صريح و قاطعانۀ آيت‌الله خراسانی، مخالفان بهاری تا مدتی عقب نشستند و اختلاف بين بهاری و حاکم همدان، پس از مکاتبات متعدد با وزارت داخله برای رفع این مشکل و پیگيری‌های وکيل‌الرعايا (نمايندۀ مردم همدان در مجلس شورای ملّی) و وساطت روحانيان شهر بر طرف شد. و در انتخابات 10 جمادی‌الاول 1328.ق آيت‌الله بهاری نخستين فردی بود که به عنوان نمايندۀ مجلس ولايتی برگزيده شد.
پس از انتخابات، شيخ محمدباقر در نامه‌ای به وزارت داخله اتحاد و اتفاق عموم شهر را اعلام کردند.
در سال 1328.ق به موجب فصل دوم از متمم قانون اساسی رسماً مقرر گرديد که برای مراقبت در مخالفت نکردن قوانين موضوعه با احکام شرعيه پنج نفر از علمای طراز اول بر اين مصوبات نظارت داشته باشند. بر همين اساس در سوم جمادی‌الاول 1328.ق، آيات عظام خراسانی و مازندرانی طی نامه‌ای بيست نفر از مجتهدان عدول عارف به مقتضيات عصر را به مجلس شورا معرفی کردند تا مجلس بر حسب آرا و قرعه پنج نفر از آن‌ها را انتخاب نمايد.
شيخ محمدباقر بهاری يکی از افرادی بود که توسط آيات عظام معرفی شده بود. مجلس با قيد قرعه پنج نفر از ميان ليست بيست‌نفرۀ علمای نجف را انتخاب نمود. با استعفای آقا ميرزا سيد علی حايری يزدی از عضويت هيأت پنج‌نفره، مجلس در روز 28 شعبان 1328.ق بر حسب قرعه حاج شيخ محمدباقر بهاری را به جای او انتخاب نمود، اما آيت‌الله بهاری در 5 رمضان طی تلگرافی استعفای خود را از هيأت خمسۀ علميه به مجلس شورای اسلامی اعلام کرد: «حضور مبارک حضرت امجد آقای رئيس مجلس مقدس شيدالله ارکانه. از وصول تلگراف محترم محفوظ، حاجی شيخ تقی سابق‌ها و ثقۀالاسلام يزدی ... استخراج در اين فقره فرموده جوابی معروض متأسفانه خاطرنشان امنای ملّت نگرديده که از ميان معرفی‌شدگان عظام من جمله اين احقر انتخاب فرموده‌اند. حقيقت از جهاتی عجز داشته به کمال انکسار اظهار بی‌توفيقی کرده معذرت می‌خواهم و از ... خدمات سخت دريغی نبوده و عوائق بی‌حصر است. محمد باقر.»
 
بهاری و اولتیماتوم
آيت‌الله بهاری که در تمام عرصه‌ها آمادۀ دفاع از دين مبين اسلام و مشروطيت بود، در اوایل سال 1329.ق که دولتين روسيه و انگلستان به بهانۀ فقدان امنيت در ايران نيروهای خود را از شمال و جنوب وارد خاک کشور کردند ــ البته نيروهای روسی قبلاً به آذربايجان و جاهای ديگر وارد شده بودند ــ وی بار ديگر رهبری مردم را به دست گرفت و نسبت به اين رفتار و بهانه‌جويي دو دولت طی يادداشتی، که تمام مردم همدان، اعم از مسلمان، يهودی و نصاری، آن را امضا کرده بودند، به سفرای خارجی در تهران اعتراض کرد.
آيت‌الله بهاری شخصاً در مخابرات حضور يافت و مراتب اعتراض و انزجار خود و مردم همدان را به همه جا اعلام نمود و به دنبال آن بنا به دستور علمای نجف در همدان «هيأت علميه اتحاديه» را در محرم 1329.ق تشکيل داد و خود رياست آن را بر عهده گرفت تا بدين وسيله با علما و ساير مردم ايران ارتباط داشته باشد تا همگی با وحدت و يکپارچگی در کل کشور بتوانند با اجانب مقابله نمایند. در اين هيأت شصت الی هفتاد نفر از علمای همدان شرکت داشتند. در اتحادنامۀ علما و مردم همدان در اين خصوص در 18 محرم 1329.ق چنين آمده است: «... هذا ما اهالی همدان از تاريخ ذيل با هم متفق و متحديم که تبعاً لآيات الله فی الانام در موجبات امنيت و آسايش که بالاخره حفظ بيضه اسلام است ساعی و جاهد بوده و به آواز بلند برادران ساکنين ولايات را به همراهی و اتحاد با يکديگر در اين مقصد مشروع دعوت می‌نماييم.»
آيت‌الله خراسانی با ارسال تلگرافی به آيت‌الله بهاری از اين اتحاد و اتفاق اظهار امتنان نمود و از وی و مردم همدان خواست که با اتحاد کلمه به تکليف خود عمل کنند و در حفظ دين و وطن اسلامی کوشا باشند. در اين زمان آيت‌الله بهاری رياست انجمن ولايتی را به امام‌جمعۀ همدان واگذاشت و درگير مسائل هيأت علميه اتحاديۀ همدان شد.
دولت روسيه در ذي‌قعدۀ 1329.ق شفاهی و سپس در 7 ذي‌حجۀ همان سال کتباً به دولت ايران اولتيماتوم نمود که مورگان شوستر را از ايران اخراج کند. به دنبال آن نيروهای روس به تبريز، قزوين و مشهد تجاوز کردند و تعديات بی‌حد و حصری مرتکب شدند. در پی انتشار اين خبر مردم و روحانیان همدان به مبارزه عليه روس‌ها برخاستند. اين مبارزه زمانی ابعاد گسترده‌تری پيدا کرد که علمای نجف اشرف تلگرافی مبنی بر مبارزه با روس‌ها به روحانيان ايران از جمله آيت‌الله شيخ محمد‌باقر بهاری مخابره کردند.
شيخ محمدباقر بهاری با توجه به اعلام خبر اولتيماتوم و دستور علمای نجف اشرف به فعاليت برخاست و مردم و طلاب را آمادۀ هر گونه مقابله با نيروهای روسيه که به همدان نزديک می‌شدند، کرد. فرزند وی محمدحسين در اين‌باره می‌نويسد: مرحوم مخبر فرهمند، که رئيس ادارۀ کل مخابرات همدان بود، صورت تلگرافی را به پدرم داد و منتظر جواب ماند. پدرم آن را گرفت و مشغول مطالعۀ آن شد، ما هم به صورت پدر نگاه می‌کرديم، ديدم وی رنگ صورتش تغيير پيدا کرد. پس از لحظاتی به رئيس مخابرات گفت: به آن‌ها بگو چيزی که شما می‌گوييد، هرگز نمی‌شود، ولی مرحوم فرهمند مکرراً به پدرمان می‌گفت: آن امپراتوری روسيۀ کبير است و پدر گفت: جواب همان است که به شما گفتم ... . وقتی طلاب برای درس حاضر شدند، پدر فرمود قصد دارد که در مسجد جامع سخنرانی بنمايد. فوراً اين خبر در شهر پخش شد، تا آنکه مسجد از جمعيت پر شد. پس شيخ بر روی منبر جا گرفت، بعد از خطبه‌ای حکم جهاد صادر کرد. برای همۀ مردم حتی غير مسلمان‌ها و بعد کالاهای روسيه را تماماً حرام اعلام کرد و به کلنل محمدتقی که در آن زمان فرماندۀ پادگان (آترياد) همدان بود دستور داد که ميدان مسجد شاه قديم را برای تمرين کسانی که آمادگی دفاع را دارند خالی و آماده نمايد.
آيت‌الله بهاری پس از صدور فرمان جهاد عليه روس‌ها خود پيشاپيش مردم حرکت نمود و با سلاح‌هايي که در زرادخانۀ شهر موجود بود، مردم را مسلح کرد و همگی مشغول مشق نظامی و تيراندازی شدند و بنا به دستور شيخ نيز علما و طلاب عبا و عمامه‌ها را کنار گذاشتند و در ميدان‌های خارج شهر برای مدتی مشغول تمرين نظامی شدند، تا هر گاه سربازان روس خواستند وارد شهر شوند به مقابله با آن‌ها برخیزند. بنا به دستور وی طلاب همدان تلگرافی مبنی بر آمادگی در دفاع از کشور و مشروطيت به مجلس شورای ملّی و مدارس عاليۀ مرکز مخابره کردند. اين حرکت و قيام شيخ با پذيرش اولتيماتوم روسيه توسط دولت ايران فروکش نمود و بحران موقتاً خاتمه یافت.
 
حملۀ سالارالدوله و دفاع از مشروطیت
آخرين دفاع شيخ محمدباقر از مشروطيت در زمان شورش ابوالفتح‌ميرزا سالارالدوله، پسر سوم مظفرالدين‌شاه برای تصاحب تاج و تخت همراه محمدعلی‌شاه مخلوق در 1329 الی 1331.ق بود. سالارالدوله در اين زمان غرب ايران را محل تاخت و تاز خود ساخته بود و شهرهای اين منطقه را يکی پس از ديگری تصرف می‌کرد.
در همدان نيز گروهی از سالارالدوله حمايت کردند و زمينه‌های ورود سپاهيان او را به شهر فراهم آوردند. تا جايي که عده‌ای در روز سه‌شنبه 6 شعبان 1329.ق طی تلگرافی به سالارالدوله اعلام حمايت و اطاعت کردند.
در مقابل مشروطه‌خواهان به رهبری آيت‌الله بهاری در مقابل جاه‌طلبی‌های او به مبارزه و مقاومت دست زدند. سالارالدوله برای رسميت بخشيدن به ادعای سلطنت خود نامه‌هايي در اين خصوص برای مراجع مختلف شهرهای ايران، از جمله شيخ محمدباقر بهاری نوشت. اين تلگراف زمانی به دست شيخ رسيد که مجتهد مقتدر همدان برای رفع خطر سالارالدوله جمعی از طبقات شهر و علما را به منزل خود فرا خوانده بود تا برای مقابله با سالارالدوله و جلوگیری از ورود او به شهر دسته‌های نظامی تشکيل دهند برای اینکه تا رسيدن نيروهای دولتی و مجاهدان از تهران بتوانند ايستادگی نمايند. سالارالدوله در اين تلگراف به شيخ خاطرنشان ساخته بود: «... از طرف ما برای به دست گرفتن امور سلطنت اقدام به عمل آمده است، از آنجايي که شما را پدر روحانی خود می‌دانيم، انتظار داريم که در تشديد مبانی قدرت ما نهايت کوشش را مبذول داريد. آنچه لازم باشد از طرف ما مجاهدت به عمل خواهد آمد.»
شيخ محمدباقر با مشاهدۀ تلگراف دچار حيرت شد و آن را به حضار نشان داد و از آن‌ها خواست که جواب تندی برای سالارالدوله فرستاده شود. اما از آنجايي که عموم آقايان مرعوب اقدامات مسلحانۀ سالارالدوله بودند، از پذيرش اين خواسته شانه خالی کردند. ناگزير خود شيخ تلگراف تندی مبنی بر مخالفت با شورش سالار، که با اين بيت آغاز می‌شد، به او مخابره کرد:
«ای مگس عرصۀ سيمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری»
علاوه بر این تلگراف، شيخ محمدباقر بهاری از مردم خواست هيچ‌گونه همراهی با سالارالدوله نداشته باشند و به او کمک نکنند. تلگراف تند و اقدامات شيخ چنان بر روحيۀ سالارالدوله تأثیر نهاد که وقتی از کرمانشاه به قصد تصرف همدان نيروهای خود را رهبری می‌کرد، جرأت نکرد مستقيماً وارد همدان شود. اما به‌رغم اين تلاش‌ها سپاهيان عشايری سالارالدوله همدان را تصرف و غارت کردند و انجمن ولايتی و دواير دولتی را به آتش کشيدند. برای مقابله با اقدامات آيت‌الله بهاری، يک گروهان توپدار روی تپۀ مصلا به سرکردگی فتحعلی توپچی مستقر شدند و قصد به توپ بستن خانۀ شيخ واقع در کوچۀ ذوالرياستين را داشتند، که مريدان شيخ و مردم شهر به رهبری شيخ محمدرضا، برادر شيخ محمدباقر بهاری، و صفدر بهاری مانع از این اقدام شدند و سربازان را خلع سلاح کردند.
 
آرای بهاری در مورد مشروطه
فعالیت‌های سیاسی، دینی و نظامی شیخ محمدباقر در انقلاب مشروطه در دو قالب نظری و عملی شایان توجه است. وی با تشکیل اردوی ملّی و مجاهدین، در استبداد صغیر، هدایت انجمن ولایتی، اعتراض به اولتیماتوم روسیه و مبارزه با سالارالدوله در عمل به انقلاب مشروطه کمک کرد. در زمینۀ نظری نیز با نگاشتن رسالۀ «ایضاح الخطاء» مبنی بر نکوهش استبداد در مقام پاسخگویی به آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری برآمد. بهاری که بين مشروعه و مشروطه هيچ تعارض و تخالفی نمی‌ديد در اين رساله کوشيده است اين موضوع را به اثبات برساند. وی دربارۀ علت نوشتن رساله چنین اظهار کرده است: «کلماتی که از ... ديده شد که اجله علمای اسلام را در باب مشروطيت تخطئه نمود و ايضاح خطای شخصی لازم گرديد.»
بهاری در خصوص معنی و مفهوم مشروطيت نوشته است: «موصوف اين کلمه که مؤنث است، دولت و سلطنت است نه چيز ديگر و نظر در او هم به تصرفات مملکتی سلطان و معنای مشروطيت آن‌ها توقف داشتن آن‌هاست و مشروطه به امضاست و رضای امنا و خيرخواهان ملت است و حاصل آن می‌شود که تصرفات شخص سلطنت و منصوبين او و اتباع آن‌ها در تحت اين قاعده درآيد و منحصر در صوابديد امنا رعيت شده، تجاوز از او ننمايد.»
شيخ در اين تعريف مشروطيت را اصلی می‌داند که طبق آن بايد کارها و امور کشور با مشورت منتخبان مردم انجام شود و هدف خير و صلاح ملّت باشد و در صورت تصويب امنای ملّت، سلطان و ماموران وی حق اجرا و دخل و تصرف پيدا می‌کنند.
آيت‌الله بهاری راجع به فواید و اهداف مشروطيت، نوشته است: «اگرچه از واضحات است که اقدام به مشروطيت برای فرار از ضرر استبداد است و حس علاحده در خود او معتبر نيست و فرار از مضرات استبداد در حس اقدام به او نسبی است از جمله فوايد مشروطيت اتحاد و موافقت ميان سلطان و رعيت است که موجب تعاضد در موارد حاجت می‌گردد و رفاه رعيت و ايمنی آن‌ها از ظلم فوق‌العاده می‌شود.» و در جای ديگر نوشته است: «مشروطه می‌گويد که سلطان را در تصرفات مملکتی حدی باشد که انتظام و استقامت و استقلال مملکت از دست نرود و ملّت هم آسوده باشد از تعديات زايده رفاه شوند و نتايج و فوايد ديگر که اهل دول مشروطه دريافته‌اند، ملّت ايران هم به او برسند.»
شيخ محمدباقر در مورد سلطنت معتقد است: «همچنان که يک گله بايد دارای يک شبان باشد تا آن را از شرّ گرگ حفظ کند، مردم نيز بايد سرور و سلطانی داشته باشند که آنان را از ظلم رهايي بخشد و عدالت را برقرار نمايد. تا جايي که خداوند آنان را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: قرار نبود که به جمع‌آوری مال بپردازيد، بلکه قرار بود که نالۀ مظلوم را از درگاهم برگردانی، به عبارتی ثمرۀ سلطنت غير معصوم، همان حفظ نظم و معاش دنياست و اين فقره قدر جامع ميان سلاطين روی زمين است و می‌گويد: «اسلام سلطان را به جو و عدل تقسيم کرده و سلطان عدل در غيبتِ ولی امر برای حفظ بیضۀ اسلام لازم است. اما لوازماتی و شرايطی دارد و در اسلام تکليف مردم و سلطان نيز متقابلاً مشخص شده است. سلطان نبايد ظالم بوده و از دين خدا خارج باشد و اگر از شرايط عدل اسلامی عدول کرد و مردم برای جلوگيری او شرايط گذاشته امضای امنای مردم را پيش آوردند، برای فرار از تهديد و ظلم است نه اينکه دين خداوند ناقص است.» وی در مورد مشروطۀ مشروعه گفته است: «اگر مشروعيت را وصف سلطنت قرار می‌دهد که به وجهی مشروعيت نخواهد داشت و محل رخصت شرع نمی‌گردد و از وصف به خداست که بگويي نجس پاک و حرام و حلال و تلخ و شيرين و سياه و سفيد الی غير ذلک، و اگر وصف مشروعيت است که شرعيت به غير ظلم جايي جائر شبهه در او نيست و ابداً غير مشروح ندارد خوب بيان می‌کرد که همه بدانند.»
او در مورد درخواست مجاهدان مشروطه‌خواه چنین اظهار کرده است: «آن‌ها خواهان اعادۀ مشروطيت هستند که دارای مقدماتی است که مقدمه‌اش همراهی و مساعدت سلطان و اگر اين حالت پيش بيايد مقصود حاصل شده است. تلاش مشروطه‌خواهان محدود بودن ظلم و بالسویه بودن آن است، در حالی كه استبداد هيچ چارچوبی را نمی‌پذيرد.» از سوی ديگر دفاع مشروطه‌خواهان از شهر و ديار خود و حفظ امنيت آن را در مقابل سلطان جور، گناه خوانده می‌شود و این اقدام را خارج از دين می‌دانند، درحالی‌که خراب‌کاری و خلاف شرع همه در رفتار و حرکات سلطان و اتباع سلطان است. بهاری در جواب کسانی که مشروطيت را بدعت در مقابل سنّت می‌دانستند چنین بیان کرده است: «بعضی‌ها هر آنچه در زمان حضرت رسول نبوده حتی از کيفيات لباس و خوراک بدعت می‌دانند، درحالی‌که واضح است که نمی‌شود مطلق غير متداول آن زمان، آخرش به آتش رسد، و آنچه راجع به مشروطيت قرار برای او داده می‌شود امورات اضطراريه و تهديد و تقليل ظلم است، بعد از آنکه عمل به سنّت اوليۀ حضرت رسول(ص) در آن مورد به واسطۀ عصيان جماعتی از تحت قدرت مسلمين بيرون رفته و در ترک آن معذور گرديده‌اند و اضطراریات منقول نيست که غير مباح باشد پس آن تهديدات را نمی‌توان بدعت شمرد. به عبارت ديگر اگر تهديد تصرفات جائر به علت باشد، لازم می‌آيد که رهايي و بی‌حدی جائر در موارد تصرفاتش ــ العياذه‌الله ــ سنّت نبویه باشد و لازم آن ميل به کثرت ظلم و تعديات و رضا به آن مغضوبيت شديد است و اعمال خلفای جور و گماشتگان آن‌ها تماماً موافق سنّت و رضای پيغمبر(ص) باشد و اين مطلب خلاف ضرورت اسلام است.»
بدين ترتيب بهاری نه‌تنها مشروطيت را بدعت ندانسته، بلکه احيای سنّت نبويه به شمار آورده و در پايان مردم را برای احيای مشروطيت و آشنايي با اصول آن و مغايرت نداشتن آن با شرع به پيروی کردن از نظریات و دستورات علمای نجف اشرف دعوت کرده و آن‌ها را مرجع صلاحيت در امور دينی و اعلام نظر شرع دانسته است.
آيت‌الله شيخ محمدباقر بهاری پس از عمری تلاش در عرصۀ مسائل سياسی، دينی و اجتماعی در سال 1333.ق در شهر همدان به رحمت ايزدی پيوست.
 
حاصل سخن
آيت‌الله شيخ محمدباقر بهاري از روحانیان بنام منطقۀ غرب كشور در دورۀ مشروطيت بود كه با مراجع عتبات عاليات به ويژه آيت‌الله آخوند خراساني رابطه داشت. وي با استقرار در همدان و رهبري جامعۀ روحانيت و مردم متديّن این شهر در آباداني مراكز مذهبي و اجرای شعائر ديني و نیز تحولات این منطقه تأثیر بسزايي داشت؛ چنان‌كه با تشكيل مجلس فوائد عامه توسط ظهيرالدوله، حاكم همدان، او نيز از طرف طبقه روحانيان به عضويت آن انتخاب گرديد. با شروع نهضت مشروطه، بهاری در جهت روشنگري و رهبري نیروهای انقلابي فعالیت‌های شایان توجهی انجام داد. با انتخاب شيخ تقي وكيل‌الرعايا از سوي مجلس فوايد عامه به نمايندگي مجلس شوراي ملي، وي در آغاز با اين انتخاب مخالفت نمود، اما پس از واقف شدن به اصل قضيه و نقش خوانين قرگوزلو در اين زمينه، از وكيل‌الرعايا حمایت کرد، در صف مقابل خوانين قرار گرفت و مردم را به اتحاد و يگانگي دعوت نمود. شيخ محمدباقر بهاري به عنوان يك مجتهد مقتدر هميشه سعي مي‌كرد در جهت اجراي احكام اسلامي و رفاه مردم حركت كند و معيار وي در اين حركت توصيه‌ها و رهنمودهاي مراجع تقليد در عتبات عاليات بود. از سوي ديگر وي بيشتر تمايل داشت در منطقۀ همدان فعالیت کند تا به شهرت و مقام كشوري دست یابد؛ چنان‌كه پس از انتخاب به عنوان يكي از پنج مراجع تراز اول بر مصوبات مجلس به قيد قرعه، آن را نپذيرفت و ماندن در همدان و فعاليت در آنجا را ترجيح داد؛ چرا كه نياز منطقه را در الويت مي‌دانست. او اين الويت را در استبداد صغير به خوبي نشان داد، به نحوي كه با تشكيل نيروي مسلح ملّي از طلاب، به مبارزه با استبداد به پا خواست و توانست تا حدودي كنترل همدان را به‌دست گيرد. وي از يك طرف با مشروطه مشروعه به رهبري آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري مخالف بود و رساله‌اي به نام «ايضاء الخطا» در جواب آن نوشت و از جايگاه يك مجتهد و روحاني در مقام پاسخگویی به او برآمد و از سوي ديگر با يكه‌تازي كساني كه به نام مجاهدان مشروطه درصدد بودند ناامنی ایجاد نمایند و مردم را غارت سازند، مثل ابوالقاسم محمودزاده، مبارزه مي‌كردند و معيار را اسلام و تأمين اهداف اسلامي، و كلام  مراجع عتبات را فصل‌الخطاب اين قضايا مي‌دانست. در عوض این مراجع نيز وي را يگانه نمايندۀ خود در همدان مي‌دانستند و او را مورد تأييد و تأكيد قرار مي‌دادند. در واقع از شيخ محمدباقر بهاري در انقلاب مشروطه مي‌توان به عنوان خط سوم ياد كرد؛ زیرا وی حد ميانه و اعتدال را پيش گرفته بود تا هم نيازهاي اصناف و توقعات مردم از مشروطه برآورده شود و هم به احكام و دستورات اسلام منطبق با زمان عمل گردد. بهاری معتقد بود كه حفظ مشروطيت، كه تا اندازه‌اي استبداد شاهي را مهار كرده، لازم است و در نوع خود يك گام به پيش مي‌باشد كه در پرتوي آن مي‌توان عدالت و امنيت را عملي ساخت. درنهايت مي‌توان گفت كه وي براي عملي ساختن اهداف خود بر حسب معيارهاي اعلام‌شده از دو طريق تلاش کرد: يكي از طريق عمل‌گرا بودن با حضور در ميدان مبارزه، تشكيل دسته‌هاي نظامي و پنجه در پنجۀ استبداد انداختن؛ ديگر از طريق مباحث نظري با نگارش رسالۀ «ايضاح الخطاء»، و آنچه امروزه باعث شده است وي در تاريخ ايران‌زمين شهره گردد همين كاركرد وي در انقلاب مشروطيت می‌باشد.
 
پی‌نوشت‌ها

 
________________________________________
[1]ــ محمدباقر بهاری، ايضاح الخطاء فی الردع عن استبداد، به کوشش قاسم برنا، قم، دفتر سوم ميراث اسلامی ايران، 1374، ص 293؛ ابوالفتح مؤمن، «دموکرات‌های همدان و نهضت جنگل»، مجموعه مقالات همايش بازشناسی نهضت جنگل، رشت، شهر باران، 1382، ص 549؛ ابوالفتح مومن، «انديشه تجددخواهی و روند انقلاب مشروطه در همدان»، مجموعه مقالات و سخنرانی‌های همايش بزرگداشت مشروطه، تبريز، ستوده، 1383، ص 933
[2]ــ پرویز اذکايي، «بهار و بهاری»، فرهنگ همدان، س 1، ش 4 (زمستان 1374)، ص 8؛ محمد باقر بهاری، القضاه و الشهادات من فقه الباقر، به کوشش محمد حسين بهاری، مشهد، چاپ شهيد، 1452.ق، ص مقدمه (هـ).
[3]ــ محمود مرعشی نجفی، «کتابخانه شخصی آیت‌الله بهاری همدانی»، مجله شهاب، س4، ش3، پیاپی 13، (پاییز 1373)، ص67
[4]ــ ناصر نجمی، «مجتهد مقتدر همدان»، مجله اطلاعات هفتگی، سال 1337، ش911، ص16
[5]ــ علی ظهیرالدوله، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، تهران، زرین، چاپ دوم، 1367، ص122
[6]ــ همان، ص123
[7]ــ همان، ص124
[8]ــ همان، ص289
[9]ــ همان، ص290
[10]ــ همان، ص291
[11]ــ همان، ص293
[12]ــ پرویز اذکایی، «حاج شیخ وکیل الرعایا همدانی»، آینده، س12، ش8ــ7، (1365)، ص443
[13]ــ کتابخانۀ ملّی و سازمان اسناد، اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 240014746/28201135
[14]ــ مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، تهران، علمی، ج3، 1371، صص904 و 903
[15]ــ اقبال یغمائی، شهید راه آزادی، سیدجمال واعظ اصفهانی، تهران، توس، 2537 شاهنشاهی، ص54
[16]ــ مهدی ملک‌زاده، همان، صص904 و 903
[17]ــ کتابخانه ملی و سازمان اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 240014746/282801135
[18]ــ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیرف 1371، ج2، ص562
[19]ــ همان، ص568
[20]ــ پرویز اذکایی، «بهار در بهاری»، همان، ص8
[21]ــ گنجینه اسناد، س2، دفتر 4 و 3، (پاییز و زمستان 1371)، سند شمارۀ 6 و 7،ص146
[22]ــ کتابخانه ملی و سازمان اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 819ظ ب آ ا/293002089
[23]ــ پرویز اذکایی، «بهار در بهاری»، همان، ص8
[24]ــ کتابخانه ملی و سازمان اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 819 ظ ب آ ا/293002089
[25]ــ همان، سند شمارۀ 24
[26]ــ همان، سند شمارۀ 21
[27]ــ اسناد خانوادگی حاج‌ محمود حجت‌الاسلامی، نوه پسری آیت‌الله بهاری.
[28]ــ همان‌جا؛ کتابخانۀ ملی و سازمان اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 819 ظ ب آ ا/293002089
[29]ــ اسناد خانوادگی حاج محمود حجت‌الاسلامی.
[30]ــ همان‌جا.
[31]ــ همان‌جا.
[32]ــ همان‌جا.
[33]ــ همان‌جا.
[34]ــ کتابخانه ملی و سازمان اسناد، آرشیو، سند شمارۀ 819 ظ ب آ ا/293002089
[35]ــ همان، سند شمارۀ 31
[36]ــ محمد ترکمان، «نظارت هیأت مجتهدین»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، کتاب دوم (1369)، ص40
[37]ــ محمد ترکمان، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران (1278 تا 1291.ش)، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1370، ص203
[38]ــ همان‌جا.
[39]ــ اسناد خانوادگی باقر نوری محمدی، از نوادگان آیت‌الله بهاری.
[40]ــ حسن نظام‌الدین‌زاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ اطران، به کوشش نصرالله صالح، تهران، شیراز، 1377، ص123
[41]ــ محمدباقر بهاری، القضاء و الشهادت من فقه الباقر، مقدمه.
[42]ــ ناصر نجمی، همان، ص53
[43]ــ محمد ترکمان، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران، همان، ص362
[44]ــ ابوالفتح مؤمن، «عباس‌خان سرتیپ چناری»، گنجینه اسناد، س10، ش38ــ37 (بهار و تابستان 1379)، ص34؛ مهدی ملک‌زاده، همان، ج7، ص1516
[45]ــ محمدعلی فریدالملک، خاطرات فرید، به کوشش مسعود فرید، تهران، زوار، 1354، ص377
[46]ــ ناصر نجمی، همان، ص42
[47]ــ همان‌جا.
[48]ــ مدرس و مجلس (نامه‌ها و اسناد)، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، ص
[49]ــ پرویز اذکایی، «بهار و بهاری»، همان، ص8
[50]ــ محمدباقر بهاری، ایضاح الخطاء، همان، ص241
[51]ــ همان‌جا.
[52]ــ همان‌جا.
[53]ــ همان، ص248
[54]ــ همان، ص241
[55]ــ همان، ص245
[56]ــ همان، ص247
[57]ــ همان‌جا.
[58]ــ همان، ص251
[59]ــ همان، ص253