ملاحظاتی در شکل گیری مجلس در ذهنیت «ما»
«مجلس شورای ملی» در شمار مفاهیم و معانی نوظهور در ذهنیت تاریخی ماست.
گرچه نهاد مجلس قریب به یک سده از تأسیس و شکل گیری را پشت سر گذارده، لیکن میدانیم که نخستین مکتوبات دربارهی شیوههای متأخر و جدید تأسیس و تدبیر نظم سیاسی و اجتماعی و سیاست ورزی متناسب با آن، که مجلس شورا نیز ازجمله اجزایش بود، به واسطهی سفرنامههای به جای مانده از یک سده پیشتر از زمان تأسیس مجلس و پس از نخستین «رویاروییها با تمدن بورژوازی غرب» شکل گرفت و به جاست اگر بگوییم درمجموع میراثی دویست ساله راکه حاصل مقایسه «ما» و «دیگری» است، در ذهنیت تاریخی ما پدید آورده است. (1)
به اشارت باید گفت ما به یک به اشاره به ایستگاه مشروطه و مجلس نرسیدیم، بلکه مواجهه و رویارو شدن «ما» با سیاستها و اقدامات استعماری غربیان ما را به پرسش از عوامل ضعف «خود» و دلایل قوت «دیگری» هدایت کرد. آگاهی ما از این موضوع و دیگر دستاوردهای دنیای جدید، به دنبال حضور نظامی و سیاسی مستعمره چیان روسی و انگلیسی شکل گرفت، بر زبان عباس میرزا بدین شکل جاری شد: «من نمیدانم این قدرتی که شما اروپاییها را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ اجنبی به من بگو باید چه کنم؟» (2) .
البته این پرسش فقط بر زبان عباس میرزا جاری نبود. پژواک این سخنان در تمام سرزمینهای شرق اسلامی در آن روزگار شنیده میشد. اگر از دیگر نقاط شرق اسلامی چشم بپوشیم و فقط به سخنان هم زبانان خود در امارت بخارا (سلف تاجیکستان کنونی) و یا افغانستان بنگریم، همین سخنان را میشنویم. به عنوان مثال هنگامی که در امارت بخارا احمد دانش میخواست رسالهای بنویسد که «از ترتیب دولت داری امیران مملکتهای اروپا عبارت باشد»(3) گویی پرسش را مقدر فرض کرده و به نحوی برای آن پرسش پاسخ میجست. یا چند دهه بعد، میرزا سراج حکیم وقتی که میگفت: «نیاکان خود را به خاطر بیاوریم... آن همه ترقی را باعث چه بود و این همه تنزل را سبب که شد؟»(4)
محمّد سرورخان شاعر افغانستان که «واصف» تخلص میکرد، نیز در ابیات زیر «خود و دیگری» را به شرح زیر مقایسه کرده است:
یکیای عالم ایمان، نگاهی کن به کیهان بَر
روان بیدار دار از نشئه ی خواب گران جانی
یکی با دیدهی عبرت ببین اقوام دنیا را
که از غیرت همی گردد ذهول از دامن افشانی
ببال از پستیِ سُستی، به اوج پایهی بینش
گرایان شو سوی جمعیت از مُلک پریشانی
ببین اصناف عالم را ترقیهای پی درپی
چه نمسا و فرنسا و چه جرمانی چه جاپانی
نگر اقلیم جاپان را که با آن فترت فطرت
چه سان بر اوج رفعت کرد بنیاد پرافشانی
اروپا فخر کردی بر جهان در سبقت و اکنون
ز رسم ایشیا (آسیا) افتاد در گرداب حیرانی
قدم در عرصهی جهد ومروّت مان و جهدی کن
که از قید وساوس رخش همت را برون رانی(5)
نکات بالا بدان سبب نقل شد که عمومی بودن و عزیمت گاه نخست این پرسش را در مناطق هم جوار و هم زبان خود نشان دهیم. جالب است بدانیم که حتی در شگرف نامه نویسی و جست وجوی راههای رسیدن به پارلمان و مشروطیت و تأسیس مجلس و... نیز شباهتهای عجیبی در تحولات تاریخی این مناطق به چشم میخورد.(6)
به هر حال قراین تاریخی و موقعیت زمانی عباس میرزا نشانگر آن است که پرسش او بیشتر معطوف به وجوه نظامی و تسلیحاتی و فنی دنیای جدید بود، اما تحولات بعدی تاریخی گواهی میدهد که این پرسش به عزیمت گاهی برای جستن موجبات ترقی «دیگری» و یافتن شیوههای برون رفتن «ما» از موضع ضعف تبدیل شد و در حوزههای فنی و نظامی محدود نماند. یکی از مؤثرترین متونی که جولان گاه مقایسه «ما و دیگری» سفرنامههای مسافران فرنگستان بود. مکتوبات نخستین مسافران فرنگ روایتی از «ترقی دیگری» را سامان داد که میراثی سهمگین از «حیرت و شگفتی» را برای ما به جای گذارد. نخستین چیزی که بیش از همه برای این مسافران چشمگیر مینمود، دستاوردهای حاصل از مشاهدهی مراکز اجتماعی و اقتصادی دنیای جدید بود که در فضاهای شهری قابل رؤیت برای آنان متبلور میشد و صد البته همین مقدار نیز با حیرت و تعجب همراه بود. از این رو این سفرنامهها را به «شگرفنامهها»، «حیرت نامهها» و «عجایب نامهها» تبدیل کرد.
پژواک میراث «شگرفنامهها»، «حیرت نامهها» و«عجایب نامهها» در فرهنگ سیاسی ما برای جبران فاصله با دنیای جدید دو رویکرد را پدید آورد، که یکی شیوهی مردم سالارانه و دیگری به شیوهای تمرکزگرایانه و موسوم به «دیکتاتوری منور» ارائهی طریق میکرد.
به رغم ادبیات وسیع و پردامنهای که از همان ابتدا و تا سالهای بعد از انقلاب مشروطیت توسط مدافعان شیوههای مردم سالار تولید شد، به نظر می-آید این نکته که چرا در کنار اشاره به نظم و قانون پارلمان در جهان جدید، در عمل الگوی «دیکتاتوری منور» برای خروج از بن بست ضعف «ما» بیشتر مورد توجه قرار گرفت، باید مورد توجه و تحقیق چندباره و جدی قرار گیرد. واقعاً چه چیزی موجب شده بود که ملک الشعرای بهار به صراحت با تمجید از افرادی چون آتاتورک و موسولینی وجود گرایشی عمومی به «دیکتاتوری منور» را پنهان نکند و البته آزرو کند ای کاش که به جای رضاخان میرپنج، میرزا کوچک خان به سمت تهران حرکت میکرد.(7)
گرچه سخنان ملک الشعرا معطوف به سالهای بحرانی پس از انقلاب مشروطه است، اما گویا از همان ابتدا «پطرکبیر»(8) به عنوان مصداق دیکتاتوری منور مورد توجه بوده است. در میراث «شگرفنامهها»، «حیرت نامهها» و «عجایب نامهها» نیز ردِ پای این نگرش را میبینیم. آقااحمد کرمانشاهی در سفرنامهی «مرآتالاحوال جهان نما» پس از توصیف نظام سیاسی بریتانیا، «آن گونه دربار کم قدرت» را برای ایران توصیه نمیکند و شیوهی مردم سالارانه را دون شأن ما به حساب میآورد و یا ابولحسن ایلچی در «حیرتنامهی سفرا» که شرح مأموریت یک سال و نیمهاش به لندن است؛ پس از معرفی کردن پارلمان و چگونگی کار آن، اساساً به شیوهی انتخاب وکلا در این کشور و یا محدودیت اختیارات شاه اشارهای نمیکند(9) . یا مثلاً میرزا صالح شیرازی، که انگلیس را ولایت آزادی مینامد و دربارهی ارکان قانون گذاری این سرزمین مفصلاً توضیح میدهد، پادشاه را دایرمدار ترقی میبیند و میگوید: «هریک از پادشاهان به وسیلهای از وسایل، درصدد تربیت و ترقی مردم برآمدهاند و دیگری بعد از آن در انجام و اتمام بنیادی که پادشاه سابق گذرانده بود.»(10) ، وی فصل مشبعی را به اقدامات «پطرکبیر» اختصاص داده است و به گونهای از او یاد میکند که گویی راه نجات در پیروی از شیوهی او نهفته است.(11)
البته نکات ذکرشده به معنای نادیده انگاشتن میراث پردامنهی ادبیات مشروطه خواهانه نیست، چراکه به دنبال خروج پرسش معطوف به عوامل قوت «دیگری» و ضعف «ما» از مدار عزیمت گاه نخستین خود، در طول سدهی نوزدهم و در ابتدای سدهی بیستم ما را به مشروطه خواهی و تأسیس مجلس رساند، که البته بدون رهبری رهبران و علمای طراز اول امکان تحقق و پیروزی آن سلب میشد. علاوه بر تحولات مختلف تاریخی داخلی، آگاهی-های حاصل از شکل گیری جنبشهای مشروطه خواهی که مهمترین آنها: انگلیس1867و1885، ایتالیا1870-1859، دانمارک1864، اطریش و مجارستان 1869، آلمان1871، ترکیه 1876 و 1908، مصر 1883، هند 1861 و 1885، ژاپن 1889، روسیه 1905 بود، بر ما اثر میگذاشت.(12)
توجه به نکات بالا و عنایت به رویکرد مورخانه در فرایند تأسیس مجلس شورای ملی، ما را در فهم مراحل مختلف بیان مطالبات انقلابیون مشروطه-خواه در فرایند تحولات انقلاب که طیفی از «عدالت خانه» تا «مجلس شورا» را دربرمی گرفت، بهتر یاری میکند. به دیگر سخن، به جای بحثهای انتزاعی و غیرتاریخی دربارهی «عدالت خانه» و «مجلس شورا»، با یادآوری این نکته که: مورخ در کشف و بازآفرینی گذشته با صورت محقق شدهی تاریخ و نه صورتی که مورد پسند اوست، باید مواجه شود، به این نکته نیز میتوان توجه کرد که برای بسیج نیروهای مشارکت کننده در انقلاب مشروطیت، دو روایت از مجلس در ذهنیت ما جاری شده بود که یکی عامه فهم بود و دیگری نزد نخبگان رواج داشت. مصوبات مجلس اول و دوم مشروطه، که مهمترین مسألهی آن تصویب قانون اساسی و متمم آن بود، گواه تبلور عقل جمعی و روایت نخبه گرایانه؛ و فربه شدن کمیسیون عرایض مجلس گویای روایت عامه فهم از موضوع است.(13)
دیگر نکته این که دو موضوع اخیر یعنی «عدالت خانه» و «مجلس شورا» و آثارمکتوب مرتبط با آنها، گویای تلاشهایی سترگ برای بومی سازی مفاهیم جدید است که به جای نفی و رد میتواند به مثابه سرمایهای تاریخی در فرایند خودباوری تاریخی ما مورد توجه گیرد. البته این نکتهی اخیر چنان برای مخالفان خودباوری تاریخی ما سنگین است و دائماً بر ناممکن بودن بومی سازی این مفاهیم اصرار میورزند، که ماجرای ناتوانی ایرانیها را در ساختن «لولهنگ» به ذهن متبادر میکند.
اما سخن آخر؛ کاستیهای نکات بالا که ناشی از بضاعت نگارنده، تعجیل و همچنین محدودیت این سطور در گنجایش این مباحث است، آشکار است اما به نظر میرسد برای کشف و بازآفرینی تاریخ مجلس در ایران موارد زیر اجتناب ناپذیر است:
1- تبیین خاستگاه داخلی، منطقهای و جهانی مشروطه خواهی، به ویژه عناصر معطوف به مقایسهی «ما» و «دیگری»؛
2- دوشادوشی دو شیوهی «دیکتاتوری منور» و «مردم سالاری» برای حصول نوسازی در روزگار منتهی به انقلاب مشروطیت و روی کارآمدن رضاشاه؛
3- واکاوی و ارزیابی تاریخی تلقی نخبگان از مجلس شورا از طریق بررسی مصوبات، به عنوان نماد عقل جمعی متبلور در مجلس؛
4- واکاوی وارزیابی تاریخی از تلقی عامه از مجلس شورا از طریق بررسی گونه شناسانه (تیپولوژیک) عرایض و شکایات واصله به مجلس؛
5- و از همه مهمتر توجه خودباورانه به میراث تاریخی معطوف به فرایند بومی سازی مفاهیم جدید اهمیتی ویژه دارد. ناگفته نماند که در این مورد بی توجهی به تلاشهای سترگ علمای دینی اسباب خسران است.
۱- در مورد مراحل شکل گیری نخسبین آگاهیهای ما دربارهی شیوههای متأخر و جدید، تأسیس و تدبیر نظم سیاسی و اجتماعی و سیاست ورزی متناسب با آن نگاه کنید به:
حائری، عبدالهادی. نخستین رویاروییهای اندیشه گران ایران با دورویهی تمدن بورژوازی غرب. تهران امیر کبیر 1367 صص 272-322.
۲- همان جا: ص 308.
۳-Р.Ходизода,А.Абдуллоев.Осори баргузида Ахмад Дониш.Нашриети «Ирфон».Душанбе.1976.САХ :13
۴-Тухафи ахли бохоро,Мирзо строчиддини хаким.Тартибдихандагон: Саходдин Слехов ва...,Душанбе, Адиб,1992.САХ:55
۵- متن کامل قصیدهی محمّد سرور واصف در کتاب حبیبی درج است. ن. ک. به :عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، صص 22- 19.
۶- در هر دو اثر نقل شده از نویسندگان تاجیک، موارد متعددی از این مباحث به چشم میخورد که گویای نکات ازرشمند تاریخی است، اما با توجه به آن که نوسازی در امارت بخارا و افغانستان به علت دست اندازی روس و انگلیس به راههای متفاوتی از ما افتاد، تفصیلش را به مجالی دیگر باید گذارد.
۷- نگاه کنید به :بهار، ملک الشعرا، تاریخ احزاب سیاسی، جلد اول، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 1357 ص 29 و 61 و 159.
۸- فریدون آدمیت در مقالهی زیر میگوید که عباس میرزا خودرا چون پطر میدانست.. نگاه کنید به:
آدمیت،فریدون. انحطاط تاریخ نگاری در ایران. مجله سخن. 17. ص17-30 به نقل از حائری در دورویهی تمدن بورژوازی غرب، ص 375.
۹- طباطبایی در فصل «سفر و سفرنامههای ایرانیان» کتاب دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران، به طور مفصل این موضوع را شرح داده است. نگاه کنید به :طباطبایی، جواد. دیباچه-ای بر نظریهی انحطاط ایران. تهران، چاپ ششم 1386. ص 221-277.
۱۰- میرزا صالح؛ غلامحسین، مجموعه سفرنامههای میرزا صالح شیرازی، نگاه معاصر، تهران 1387، صص 430-440.
۱۱-همان جا صص 207- 211.
۱۲- نگاه کنید به حائری، تشیع و مشروطیت ص 1 و 2.
۱۳- نگارنده اخیراً به عنایت و محبت مورخ فرزانه و دانشمند، جناب استاد جعفریان، رئیس محترم کتابخانه مجلس شورای اسلامی، به طور مشترک با همکار ارجمند خود سرکار خانم منیر قادری توانست بخشی از اسناد مجلس را مطالعه کند. بر اساس همین اسناد این نکته که، روایت عامه فهم از مجلس شورا در آن زمان، دیوان مظالم یا عرایض را که زنگ نوشیروانی را به ذهن متبادر میکند، بیش از پیش واقف شد. به هر حال این نکته میتواند موضوع تحقیقی جدی باشد.
منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 147 مرداد 1389