روشنگرى در مشروطیت

پیشگامان اندیشه جدید در ایران یا عصر روشنگرى ایرانى عنوان کتابى به قلم محمدعلى اکبرى است که مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى منتشر کرده است.

مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى مجموعه اى را با عنوان «از تاریخ معاصر ایران بدانیم» تدارک دیده است که شامل دفترهاى متنوعى است. در این مجموعه مقولات و حوزه هاى مختلف تجربه جدید ایرانیان بررسى خواهد شد. نخستین کتاب این مجموعه دیدگاه هاى سیدجمال الدین اسدآبادى میرزا ملکم خان ناظم الدوله، آخوندزاده، میرزا یوسف، مستشارالدوله، میرزا آقاخان کرمانى و میرزا عبدالرحیم طالبوف را پیرامون اندیشه تجدد و عصر روشنگرى ایرانى بررسى مى کند. مقدمه نویسنده این کتاب را مرور مى کنیم:

داستان پرکشش و آمیخته با رمز و راز روشنگرى ایرانى، از آن هنگام آغاز گشت که غربیان دست در کار عالم و آدم کردند و سوداى «برساختن» جهان و آدمى «نو» را در سر پروراندند. آنان طى دوقرن موفق شدند، در آن سوى کره زمین، «عالمى دیگر» بسازند و آدمى «نو» بیافرینند. خلق جدیداهل فرهنگ که بر گرده سرمایه دارى سوار بود به سرعت باد و برق از موطن اصلى خویش به سوى سرزمین هاى تازه ره سپرد و موجبات ظهور گفتار جدیدى را در سرزمین هاى دیگر فراهم آورد که ما آن را «گفتار بیدارى» نام نهاده ایم.

در این میان، شرقیان که چندین قرن سر در گریبان خود داشتند و در آتش خودافروخته اى مى سوختند و مى ساختند، به ناگاه دیده، بر احوال «فرنگیان» دوختند و عالمى دریافتند به غایت دگرگونه و شهرى دیدند از همه رنگ به نام«شهر فرنگ».

سرمایه دارى فرنگستان، بدون اجازه و در مواردى با توسل به زور و از طریق عنف، پنجره فرو بسته جامعه ما را نیز گشود و چون موجودى نادیدنى در پیچ و خم کوچه هایمان خود را گستراند و در انحناهاى جان و دلمان جا خوش کرد. حلول فرنگ جدید و نزول آن بر ما خواب خوش را از سرها برد و آتش حسرت و کینه را در دل ها برافروخت. بدین ترتیب «گفتار بیدارى» پا به عرصه وجود گذاشت. گفتار بیدارى بى گمان همزاد حلول «گفتار تجدد» مغرب زمین بر جامعه ما بود و از نتایج و پیامدهاى آنى و اجتناب ناپذیر آن.

از آن زمان بود که فریادها به آسمان رفت و آه و فغان و خروش در هم پیچید و طنین انداز شد. روشنگران جدید نخستین فریادگرانى بودند که پیش از عامه مردمان، بر «نطق جدید» دست یافتند، زبان گشودند وتوده ها را به «بیدارى» فراخواندند. اما نیک باید دانست که گفتار بیدارى، حاصل فرآیند هوشیارى «خودبنیادى»اى نبود که در پى انباشت چالش اندیشه ها و در نتیجه دگرگونى هاى اجتماعى- اقتصادى به دست آمده باشد، بلکه «وارده»اى بود از عالم تجدد و از ملزومات حتمى آن. به بیان رساتر، این بیدارى، خودبیدارى نبود، کسى بر ما بانگ زده بود و از بانگ او و «صوراسرافیلش» به پا خاسته بودیم. پس باید منشأ ظهور گفتار بیدارى را بیرون از جامعه ایرانى جست و جو کرد، آنجا که این روشنگرى جدید پدید آمد. آنان که در فرنگستان گفتار کلان نوبنیادى را به نام «گفتار تجدد» پدید آورده بودند، «گفتار بیدارى» را نیز براى ما رقم زدند. از این رو ما نیز باید از خواب گران غفلت برخیزیم و در دنیایى نو که بر ساخته فرنگیان بود ودر مقامى که تقدیر سرمایه دارى بر ما مقدر ساخته بود، زندگانى نوینى را تجربه کنیم گفتار بیدارى به ما آموخت که به خود بپردازیم و احوال خویش را باز جوییم و در این باز جستن، چابک سوار «عقل» را از ادنى به اعلى بتازانیم و از ادنى نقطه مدنیت موجود (یعنى خودمان) به اعلى نقطه مدنیت ممکن (یعنى غرب) سیر کنیم. چنین شد که در آیینه شهر فرنگ به بربریت خود و به فرهیختگى او ایمان آوردیم و خود را آنچنان دیدیم که دست چیره گر و شمایل آفرین مدرنیت به تصویر کشیده بود و این چنین بود که درد و درمان ما از یک منشأ زاده شد و«بهشت زمینى فرنگ» همان هزاردستان عصر چهره نمود. گفتار بیدارى که در کشورها و ممالکى چون کشور ما از نیمه قرن نوزدهم پیدا شد، یکى از منطوقات سخن مدرنیت بر زبان ما و تجلى تجدد بر کوه طور ایرانى مسلمان شرقى بود.

به هر حال، گفتار بیدارى گرچه از حیث منشأ، ریشه اى بیرونى و در عین حال واحد داشت ولى در درون خود، سه قرائت مختلف را جاى داده بود: نخستین قرائت از بیدارى- که وسعت و پهنه در خور توجهى یافت- «بیدارى متحیرانه» بود. متحیران را باید خیل عظیمى از نخبگان فکرى و دیوان سالارى جوامع شرقى دانست که از عظمت آنچه دیده بودند، دچار حیرانى شدند و در یک نظر دل و دیده درباختند. قرائت متحیران مؤید شیفتگى و سرگشتگى آنان به فرنگ بود. آنان «اشتیاق» و «طلب» مى کاشتند و «حیرت» و «حسرت» درو مى کردند. متحیران در فرنگى که در چشمانشان جاى مى گرفت و در احساساتشان غلیان مى کرد، ذوب شده بودند و بى محابا به نفى تام و تمام خویش کمر بسته بودند. شعر دلکش حافظ را مى توان مصداق احوال آنان گرفت آنجا که مى گوید:

خوش بسوز از غمش اى شمع که امشب من نیز

به همین کار کمر بسته و برخاسته ام

با چنین «حیرتم» از دست بشد صرفه کار

در غم افزوده ام آنچ از دل وجان کاسته ام

دومین قرائت از بیدارى را مى توان «بیدارى سنت پرستانه» دانست. سنت پرستان نیز محصول دیگرى از هماورد گفتار تجدد و موجودیت تاریخى ایرانى بودند. اینان غرب را یکسره کفر و زندقه پنداشتند و عالم و آدم جدید را کفر جدید و کافر تازه اى دریافتند. سنت گرایان پرسش از مدرنیته را که بر ساخته گفتار تجدد بود، پذیرفتند و آن سرمشق را پیش روى خویش قرار دادند ولى شیپور را از سر دیگرش زدند. سنت پرستان در خیال خودساز تازه اى کوک کرده و مى نواختند و نمى دانستند که در چنبره گفتار مسلط عصر خویش گرفتارند و گوشه دیگرى از این خنیاگرى عظیم اجتماعى را مطابق همان سرمشق، مى نوازند. مهم ترین پیام قرائت سنت پرستانه از گفتار بیدارى، ستیز تام و تمام و با چشمانى بسته با فرنگ و فرنگى بود.

سه دیگر، قرائت بیدارى «جست وجوگرایانه» و «پرسش گرایانه» بود. پیروان این روایات در اقلیت بودند و در مقابل دوگفتار قدرتمند «حیرت» و «وحشت»، قرائتى حاشیه اى محسوب مى شدند. گرچه آنان نیز سرمشق مسلط روزگار خویش را در مدنیت جدید یافته بودند ولى حاصل تماشاى این شهر جدید، بیش از هر چیز آنان را به فکر و تأمل وادار کرده بود. آنها به جاى دادن پاسخ و گام نهادن در راه، با چشمانى جست وجوگر در پى شناختى عمیق تر از صورت ظاهر مدنیت جدید بودند. دغدغه اصلى اندیشمندان این قرائت «فهم» درست فرنگ بود و نسبتى که مى توانند با آن برقرار سازند.

غرض از ارائه این دسته بندى، آشنا کردن خواننده با فضاى ذهنى و رهیافت اندیشمندانى است که متعاقباً عقاید آنان را بررسى خواهیم نمود.

در این کتاب دیدگاه هاى اصلى نمایندگان این چند گرایش را در مورد عصر جدیدى که خود سازندگان آن عصر بودند، به اختصار تشریح خواهیم کرد. شایان ذکر است که در کتاب حاضر تنها آن بخش از آراى روشنگران ایرانى ذکر و بررسى مى شود که ارتباط مستقیمى با مسأله روشنگرى در ایران آستانه مشروطیت داشته است.