اجتماعیون عصر مشروطه
شیوۀ ورود گروههای سیاسی مختلف ایران عصر مشروطه به گود سیاست، یکسان و هماهنگ نبود؛ بلکه براساس نوع تفکر، ساختار درونی و پایگاه اجتماعی شیوههای گوناگونی را در پی میگرفتند. مذهبیها، لیبرالها، سلطنتطلبها، سوسیالیستها و… هرکدام راه جداگانهای برای خود داشتند.
از جملۀ این گروههای سیاسی، میتوان از فرقه یا حزب اجتماعیونعامیون یاد کرد که تحتتأثیر شعبههای این حزب در روسیه، قفقاز و استامبول تأسیس شده بود و رسماً حیدرخان عمواوغلی در حدود سال ۱۳۲۰٫ق فعالیت آن را آغاز کرد هرچند این حزب همواره در اقلیت بود، فعالیتهای مؤثری انجام داد. در این مقاله تاریخچه، اهداف، و عملکرد این حزب یا فرقه بررسی شده است.
روشنفکران ایرانی
طی قرن نوزدهم، ایران به دو طریق تحتتأثیر اندیشههای فکری فلسفی اروپا قرار گرفت: یکی از طریق اعزام دانشجو و هیئتهای دیپلماتیک نهضتی که از زمان عباسمیرزا برای ترجمة بعضی از کتابهای تاریخی سیاسی آغاز شد و در زمان محمدشاه و بهویژه در دورة ناصری شدت بیشتری پیدا کرد دیگری نفوذ سرمایهداری اروپا در نظام بانکداری بازرگانی، بهویژه در عصر واگذاری امتیازات از یکسو نظام اقتصاد سنّتی ما را به هم ریخت و به سرمایهداری جهانی پیوند زد و از سوی دیگر مراودات بازرگانان خارجی و حتی سفر عدهای از تجار ایرانی به اروپا، راه و روش دیگری بود که جامعة ما با فرآوردههای فکری و سیاسی اروپا آشنا شد. حاصل آنچه در بخش اول اتفاق افتاد، ظهور طبقة روشنفکر تحصیلکرده بود که اساساً نگرشی متفاوت نسبت به روشنفکر سنّتی و درباری داشت؛ زیرا روشنفکران جدید، قبل از هر چیز، به حق الهی سلطنت اعتقاد نداشتند، بلکه شعار حقوق بشری را سر میدادند که متأثر از سه مکتب لیبرالیسم، ناسیونالیسم و سوسیالیسم بود.
در همین دوره ادبیات سیاسی ما تحت تأثیر اصطلاحات جدید غربی مثل آزادی، عدالت، قانون اساسی، احزاب سیاسی، پارلمان، سوسیالدموکرات و بالاخره نظام مشروطه قرار گرفت. روشنفکران غربگرا از مطالعة آثار مورخان فرانسوی به این نتیجه رسیدند که تاریخ صعود و سقوط متوالی سلسلهها نیست، بلکه پیشرفت بیوقفة اندیشه و جامعة بشری و تحول آن است.
روشنفکر نوظهور ایران، به تبعیت از شعارهای لیبرالیستی غربی، در پی شکستن اضلاع مثلث: سلطنت استبدادی، دگماتیسم مذهبی و استثمار خارجی بود. روشنفکران، که از فساد دربار، خوابآلودگی جامعه، اشرافیت بیعار و سوداگر منفعتطلب رنج میبردند، قصد داشتند مثلث دیگری، یعنی: مشروطه، سکولاریسم، ناسیونالیسم، را جانشین مثلث قبلی کند. روشنفکر ما از این اصل اساسی غافل بود که بیتوجه به دین و بدون تکیه بر مبانی آن، که تا عمق وجود مردم ریشه دوانیده است، هیچ حرکتی در جهت تحول اجتماعی قرین توفیق نخواهد بود. بهعلاوه روشنفکر ما از درک واقعیتهای جامعة ایرانی نیز غافل بود و آنچه را از دستنوشتههای اروپایی فرا گرفته بود میخواست در کشورش اجرا کند. بهاینترتیب روشنفکران به دو گروه تقسیم شدند: آن عده که نسبت به موازین اسلامی بیگانه بودند، به جانب سوسیالیسم رفتند و آنان که میلی به اسلام داشتند با حفظ ناسیونالیسم، به جانب علما رفتند. بنابراین همین ترکیب، یعنی گرایش ضد حکومت علمای شیعه و افکار رادیکالیسم روشنفکران، زمینة انقلاب مشروطه را فراهم کرد. بنابراین جنبش مشروطه از نوع جنبشهای مربوط به قشرهای شهرنشین بود و عوامل اصلی و محرّک آن عبارت بودند از: علما، روشنفکران و بازرگانان.
بهطورکلی در آستانة انقلاب مشروطه سه گرایش متفاوت، امّا با هدف مشترک اصلاح ساختار سیاسی، فعالیت میکردند:
۱ــ گرایش اسلامی:
دو نوع اندیشة سیاسی اسلامی در آستانة مشروطه وجود داشت: یک نوع اندیشة پاناسلامیسمی بود که عثمانی برای تحقق وحدت اسلامی در برابر زورگوییهای اروپاییان مطرح کرده و سیدجمالالدین اسدآبادی مُبّلغ آن بود، نوع دیگر اندیشة اجرای مبانی عدالتخواهی اسلامی در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی بود که میرزای شیرازی با تحریم تنباکو سبب احیای این تفکر دینی و منطبق گردیدن آن بر مقتضیات زمانه شد؛ این تفکر در بحبوحة انقلاب مشروطه با فعالیت علما به پیروزی آن منجر شد.
۲ــ گرایش لیبرالیستی:
رهبری این گرایش با روشنفکرانی بود که خود به دو گروه تقسیم میشدند: گروهی مثل آخوندزاده، که به دلیل دوری از وطن و تأثیرپذیری از محافل پوپولیستی روسی در قفقاز تمایلات خشن ضدمذهبی داشت؛ امّا گروه دیگر مثل مستشارالدوله، که خود مؤمن و مقیّد به اسلام بود، میخواستند نوعی همزیستی میان قانون اساسی فرانسه و قانون اساسی ایران و اسلام و مشروطه ایجاد کنند. این هر دو گرایش در پی این بودند که منشأ قدرت دولت را بر مبنای اراده و رأی مردم، یعنی حاکمیت ملّی، بنا کنند. بههرحال گرایش دوم در پیروزی مشروطه با دیدگاههای علما توافق بیشتری داشت.
۳ــ گرایش سوسیالیستی:
بارزترین و فعالترین گرایش چپ در آستانة مشروطه و بعد از آن جنبش سوسیالیستی بود، گرچه از نظر کمّی در اقلیت قرار داشت، به دلیل تبعیّت از حزب سوسیالدموکراسی باکو صاحب تشکیلات منسجمی بود. سوسیالیستها از شیوههای ژاکوبنی در انقلاب مشروطه پیروی میکردند. یکی از روشهای متعارف آنها حذف فیزیکی یا حیثیتی رقبای سیاسی بود. این گرایش قبل از مشروطه چندان بروزی نداشت، امّا با آزادی حاصل از مشروطه، با عنوان «مجاهدین» و بهویژه حزب «اجتماعیونعامیون»، در مجلس اول بسیار فعال شدند.
سوسیالیستهای ایرانی متأثر از دو مرکز سیاسی خارج از کشور بودند: یکی استانبول و دیگر باکو. استانبول محل تجمع تجّار و عدهای از روشنفکران بود، اما باکو مرکز کارگران ایرانی شاغل در معادن و چاههای نفت محسوب میشد. این دو مرکز، بهویژه باکو، تحت تأثیر مستقیم سوسیالدموکراتهای روسیه بودند که علیه حکومت تزار فعالیت میکردند.
مهمترین مواد مرامنامة حزب سوسیالیست عبارت بود از: مخالفت با نظام استبدادی سلطنتی و حمایت از استقرار نظام قانونی مشروطه، تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی، لغو مالکیتهای بزرگ و الغای نظام ارباب و رعیتی، و نفی استثمار و تحقق برابری و عدالت.
ریشههای اندیشههای چپ در آستانة انقلاب مشروطه
عدهای از نظریهپردازان اروپایی معتقدند که سوسیالیسم محصول ناکامیهای جنبشهای افراطی ناسیونالیستی قرن نوزدهم در اروپاست و میتوان گفت که سوسیالیسم میتوانست خود را فقط به صورت جناح چپ افراطی جنبش ناسیونالیستی نشان دهد.
امّا آنچه مهم این است که به هر صورت سوسیالیسم حاصل فرآیند دگرگونیهای تاریخ اروپا بود. با توجه به این مطلب مهم چند پرسش مطرح میشود: اول اینکه بنیانگذاران سوسیالیسم علمی، در تدوین نظریة خود، کاربرد آن را در سرزمینهای اسلامی پیشبینی کرده بودند؟ قطعاً پاسخ منفی است؛ زیرا شرق اسلامی فقط تا آن حد توجه آنان را جلب کرده بود که دولتهای اسلامی بر سیاست بینالمللی اروپاییان اثر میگذاشتند. پرسش دیگر اینکه آیا نظریهای که برآیند سیر تاریخی اروپا بوده، قابلیت منطبق شدن بر قالبهای اعتقادی فرهنگی و ساختارهای اجتماعی اقتصادی کشورهای اسلامی را داشته است؟ که باز هم پاسخ منفی خواهد بود؛ زیرا به طور مثال در ایران، حتی پس از مشروطه، ناسیونالیسم به مفهوم و با عملکرد اروپایی هیچگاه پدید نیامد. همچنین در کشور ما، اشرافیت زمیندار مانند فئودال اروپایی بهوجود نیامد؛ زیرا شاه صاحب اصلی املاک بود و هرگاه تصمیم میگرفت میتوانست املاک اشراف را تصاحب کند و به همین دلیل مالکان بزرگ ایران هیچگاه نتوانستند قشر مخالف شاه را بهوجود آورند. بهعلاوه در ایران عصر مشروطه هنوز پرولتاریایی ظهور نکرده بود که حزب سوسیالیسم بخواهد برای او احقاق حق کند. همچنین خردهبورژوازی و دهقانان نیز، هم فاقد خرد اجتماعی و هم گرفتار فقدان تشکیلاتی بودند.
با وجود این چون شعار سوسیالیسم، تقسیم فقر بود و اغلب کشورهای اسلامی تحت سلطة استعمار دچار فقر کشندهای شده بودند، سوسیالیسم توانست در میان تودههای فقیر بعضی از این کشورها، مثل ایران (تبریز)، عثمانی (استانبول)، مصر (اسکندریه) و اندونزی (جاوه)، طرفدارانی پیدا کند.
در سال ۱۹۰۱٫م، تعداد پرولتاریای شاغل در منابع نفتی و معادن باکو به ۳۶ هزار نفر میرسید. این تعداد، با نگرش جهانوطنی، ترکیبی از کارگران مسلمان، که ۵۰ درصد کل این رقم را تشکیل میدادند و آذریهای تبریز، ترکان باکو، روسها، ارمنیها، گرجیها و یهودیها بودند. در سالهای اول قرن بیستم، باکو فقط منطقة مسلماننشینی بود که در آن، اعتصاب و شورشهای کارگری از اواخر قرن نوزدهم سابقه داشت و به همین دلیل پرولتاریای باکو تا حدود بسیاری به آگاهی طبقاتی رسیده بود.
در سال ۱۹۰۴٫م، حزب همّت، اولین سازمان سوسیالیستی که کلاً از مسلمانان تشکیل شده بود، در باکو تأسیس شد. اعضای مؤسس این حزب، که به حزب سوسیالدموکرات کارگران روسیه وابسته بود، عبارت بودند از روشنفکران تبریزی، داغستانی و باکویی. در حقیقت حزب همّت کانون ایرانیان انقلابی ساکن قفقاز بود. این حزب، هم در گسترش اندیشة سوسیالیستی و حتی مارکسیستی در ایران فعال بود و هم در انقلاب مشروطه، و بهویژه پس از آن منشأ حوادث بزرگی در کشور ما گردید. زمانی که حزب همّت برای افزایش اعضایش، مارکسیستها، اعم از بولشویک و منشویک، را در درون خود جذب کرد، تعدادی از اعضای اولیة آن، با اعتراض به این اقدام، را ترک کردند و جذب گرایشات ناسیونالیستی شدند (۱۹۱۱٫م). در خارج از روسیه نخستین کانونهای مارکسیستی در تبریز و سالونیک در عثمانی تأسیس شد.
اندیشههای سوسیالیستی از طریق ماورای قفقاز و توسط ایرانیانی که در صنایع نفتی باکو کار میکردند، به کشور وارد شد. در سال ۱۹۰۵٫م، که مصادف با اولین انقلاب روسیه بود، تعداد صدهزار نفر کارگر ایرانی در چاههای نفت باکو کار میکردند. اولین حزب سوسیالیست ایرانی، که احتمالاً تمایلات مارکسیستی نیز داشت، با نام «اجتماعیونعامیون» در سال ۱۹۰۴٫م تأسیس شد. اجتماعیونعامیون فعالیت خود را به طور رسمی از سال ۱۹۰۶٫م در تبریز آغاز کرد و نیروهای خود را به دو گروه مجاهدان و فداییان تقسیم نمود. دومین شاخة این حزب در سال ۱۹۰۹٫م در رشت تأسیس شد و سپس با حزب همّت، و احزاب سوسیالیستی ارامنه به نامهای داشناک، هنچاک و بلشویکهای گرجی ائتلاف کردند. خیلی زود شعب اجتماعیونعامیون در سراسر کشور گشایش یافت. این حزب، ضمن آموزش نظامی به طرفداران خود، آنان را از طریق برگزاری کلاس و ارسال بروشور و اطلاعیه، با مفاهیم و اهداف سوسیالیسم و مارکسیسم آشنا میکرد.
آشنایی ایدئولوژیک ایرانیان با حزب سوسیالدموکرات حزب همّت
نخستین آشنایی ایرانیان با افکار سوسیالدموکرات در نیمة دوم قرن نوزدهم روی داد. آشنایی ایرانیان با سوسیالیسم از دو طریق عمده بود: یکی استامبول، که به دلیل نزدیکی به غرب، افکار اروپاییان را به شرق منتقل میکرد، و دیگری باکو، که افکار سوسیالیستی از طریق آلمان و روسیه به آن نفوذ یافت. تفاوت این دو منطقه در این بود که سوسیالیسم روسی افراطیتر بود. حزب همّت، همچنان که گفته شد، به منظور آماده کردن کارگران مسلمان برای اجرای اقدامات انقلابی در قفقاز به صورت شاخهای از حزب سوسیالدموکرات در سال ۱۹۰۴٫م تأسیس شد. این حزب تاحد بسیاری تحت هدایت استالین شکل گرفت. بنیانگذار حزب دکتر نریمان نجف اوغلو نریمانف، پزشک دانشمند، بود. این حزب، هم از نظر سیاسی و هم از جهت سازمانی، به حزب سوسیالدموکرات روسیه وابسته بود.
اعضای حزب همّت، وقتی از بادکوبه به ایران (تبریز) آمدند، برای نخستینبار نام حزب سوسیالدموکرات را به حزب اجتماعیونعامیون تغییر دادند تا فهم آن برای ایرانیان آسان گردد.با پیشرفت جنبش مشروطهخواهی، زمینة نشر اندیشههای سوسیالدموکراسی بهتر فراهم شد. عامل اصلی تبلیغ این فکر، کمیتة ایرانی اجتماعیونعامیون بادکوبه وابسته به فرقة سوسیالدموکرات روسیه بود.
ایجاد امنیت، عدالت و مقاومت در مقابل قدرت خارجی جزء شعارها و اهداف انقلاب مشروطه، بهویژه طبقة تجّار، بود؛ زیرا تجّار ایرانی به دنبال مالالتجارة خود با استفاده از راهآهن و کشتی به کشورهای دوردست سفر میکردند و در شهرهای خارجه اجتماعاتی تشکیل میدادند و با فرهنگ و تمدن اروپایی آشنا میشدند. این ارتباط با روسیه بیش از کشورهای دیگر بود. آنها در روسیه با آرمانهای انقلابی سوسیالیستی آشنا شدند. از میان تجار و همراهان آنان، گروه مجاهدین و فداییان در سالهای اول مشروطه به سرکردگی حیدرخان عمو اوغلی و یپرمخان، به منظور حمایت از مشروطه تشکیل شد. به این ترتیب اندیشههای سوسیالیستی در ایران، پیوند مستقیمی با فعالیت سوسیالدموکراتهای قفقاز داشت.
حزب اجتماعیونعامیون
کمی بعد از تشکیل حزب مجاهدین سوسیالدموکرات ایران در باکو (اجتماعیونعامیون)، کوشش برای تشکیل سازمانهای محلی در شهرهای ایران آغاز شد. ازاینرو میتوان سالهای حدود ۱۳۲۰٫ق (هفت سال پس از ترور ناصرالدینشاه) را آغاز سیر تاریخی تکوین سوسیالدموکراسی انقلابی در ایران و پیدایش اولین سازمانهای اجتماعیونعامیون دانست. فرقة اجتماعیونعامیون قفقاز موفق شد شاخههای خود را در شهرهای تهران، مشهد، رشت، تبریز، خوی، اصفهان و انزلی تأسیس کند. تمام این شعب، مانند سازمان همّت، فعالیت مخفی داشتند و کمیتة مرکزی حق صدور دستور برای تمام سازمانهای حزب و افراد آن را داشت و این دستورات حتماً میبایست اجرا میشد.
محمدامین رسولزاده، که خود یکی از رهبران فعال کمیتة سوسیالدموکرات قفقاز بود، نوشته است: «در ایران هیئتی تحت تأثیر فرقة اجتماعیونعامیون روسیه و قفقاز تشکیل یافته و در وقت انقلاب به همان اسم اجتماعیون کار کرده و از این جهت اسم اجتماعیون در ایران شناخته شد. درواقع بهدرستی میتوان گفت که اجتماعیونعامیون اولین حزب نسبتاً متشکل و منسجم ایرانی بود که فعالانه در تدارک و حرکت جنبش مشروطه شرکت نمود.
فعالیت حیدرخان عمواوغلی در مشهد:
در سال ۱۳۲۰٫ق اجتماعیونعامیون قفقاز نخستین تلاشهای خود را برای پیریزی اولین حوزة سوسیالدموکرات ایران در شهر مشهد آغاز کرد و کسی که مأمور اجرای این برنامه شد، حیدرخان عمواوغلی، از فعالان کمیتة قفقاز، بود.
اسماعیل امیرخیزی در شرح حال حیدرخان عمواوغلی و فعالیتهای او چنین آورده است: «حیدرخان در دسامبر ۱۸۸۰٫م برابر با ۲۹ آذر ۱۲۵۹٫ش متولد شد. ششساله بود که به اتفاق والدین و افراد خانوادهاش از ارومیه به روسیه مهاجرت کردند. پدرش علیاکبر افشار، پزشک داروساز، نسبت به زمان خود شخصی روشنفکر و باسواد بود. بهجز زبانهای فارسی، عربی، ترکی با زبان فرانسوی نیز آشنایی داشت و به دلیل ستم از سوی دولتیان و زمینداران بزرگ ارومیه، با خانوادة خود به الکساندرپول مهاجرت کرد. حیدرخان در این شهر و در ایروان دورة دبیرستان را به پایان رساند و در همین دوره با محافل انقلابی آشنا شد.
در سال ۱۸۹۶، حیدرخان به محفل «آمایاکآوانسیان»، که بازرس دبیرستان بود وارد شد و با مقدمات مکتب مارکسیسم آشنا گردید. حیدرخان در هیجدهسالگی به حزب سوسیالدموکرات وارد شد و سپس در گرجستان به دانشکدة برق پلیتکنیک رفت و با محافل مارکسیستی ارتباط سازمانی پیدا کرد. حیدرخان طی سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۰٫م با آول ئه نوکیدزه، یوسف جوگاشویلی (ژوزف استالین)، میخائیل سکایا و فیلیپ مخارادزه رابطة دوستی برقرار کرد، بهطوریکه این آشنایی به رابطة خانوادگی منجر شد. این افراد مرکز فعالیت سیاسی خود را به الکساندرپول منتقل کردند و از همین شهر انقلابیون به خارج اعزام میشدند. به دنبال این سیاست، حیدرخان مأمور فرانسه، آلمان و ایتالیا شد. وی پس از این سفر و اخذ دیپلم مهندسی برق به باکو رفت و مدتی مهندس برق یک کارخانة ریسندگی شد. در صنایع نفت شهر تقیاف بود که کارگران لقب «عمو اوغلی» را به او دادند.
به پیشنهاد استپان شائومیان، نریمان نریمانف، عزیز بیگاف و آجاپاریدزه، قرار شد در همین تأسیسات نفتی باکو میان کارگران موسمی ایرانی، که عدة آنان بیش از دههزار نفر بود و در زمستانها برای کار کردن در چاههای نفت به باکو میرفتند، حزب اجتماعیون (همان حزب سوسیالدموکرات) به رهبری نریمانف تأسیس شود. حیدرخان، از اعضای کمیتة مرکزی این حزب، کار سازماندهی را آغاز کرد. او امر برقراری روابط با نیروهای انقلابی داخل ایران را آغاز کرد. امّا دربارة آمدن وی به ایران باید گفت که مظفرالدینشاه در سفر اول خود به فرنگ (۱۳۱۸٫ق) همراه میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، اتابک اعظم، در باکو تصمیم گرفتند برای دایر کردن کارخانة برق در آستانة مقدسة رضوی یک نفر مهندس برق مسلمان را استخدام کنند. مقامات باکو حیدرخان را معرفی کردند.
حیدرخان در شعبان ۱۳۲۰٫ق به مشهد وارد شد و تا رجب ۱۳۲۱٫ق در این شهر اقامت کرد. وی خاطرات خود را طی اقامت در مشهد این چنین نوشته است: «حکومت مشهد در دست شاهزاده نیرالدوله بود که به رفتار وحشیانه و خلاف وجدان انسانی با مردم عمل میکرد. ازآنجاییکه من از سن دوازده سالگی در روسیه بودم، نمیتوانستم تحمیل این همه ظلم و ستم به مردم را تحمّل کنم. چیزی که اثر فوقالعاده در قلب من گذاشت این بود که وقتی حاکم در شهر حرکت میکرد حدود چهارصد نفر فراش جلو و عقب او حرکت میکردند و مردمِ ایستاده یا در حال عبور را مجبور به تعظیم به حاکم میکردند. من مطلقاً با چنین وضعیتی روبهرو نشده بودم. حیدرخان اضافه میکند که وقتی برق حرم (مطّهر) وصل شد، همة مردم در عین حیرت به تماشای چراغ برقها میآمدند. برای به هم زدن شرایط خفقانی که حاکم و متولباشی بهوجود آورده بود به دنبال دستآویزی بودم که گرانی و کمبود نان این بهانه را بهوجود آورد. بنابراین مردم را علیه حاکم تشویق به شورش کردم و بلوای عجیبی برپا شد و مردم تقاضای تغییر حاکم را کردند.
حیدرخان طی یازده ماه اقامتش در مشهد بسیار کوشید تا شعبة فرقة اجتماعیونعامیون را در این شهر برپا کند، ولی موفق نشد. حیدرخان افزوده است: تصور میکردم وقتی حاکم عوض شود، حاکم دوم از آنچه اتفاق افتاده متنبّه میشود و دیگر راه ظلم و ستم را با خلق خدا در پیش نمیگیرد، امّا به زودی متوجه شدم که حاکم دوم نیز همان رفتار حاکم پیشین را اجرا میکند. معلوم شد کل نظام سیاسی مشکل دارد. حیدرخان با جمعی از دوستان مشهدی خود راجع به مشروطه صحبت کرده بود که میگوید با ترس و لرز به صحبتهای من گوش میدادند و میگفتند ما حتی تصور نمیکنیم که در مورد مخالفت با شاه میتوان این چنین فکرهایی کرد. حیدرخان میگوید فقط یک نفر به نام ابراهیم میلانی که مشغول نصب کارخانة سیگارسازی در مشهد بود با من همفکر شد و من بدون هیچگونه موفقیتی در رجب ۱۳۲۱ به تهران بازگشتم.
آغاز فعالیت حزب در تهران:
تا قبل از مشروطه هیچگونه سازمان سیاسی در ایران شکل نگرفته بود. جمعیت فراموشخانة میرزاملکمخان در زمان ناصرالدینشاه سازمان سیاسی نیمبندی بود که خیلی زود به فرمان شاه تعطیل شد. در اواخر عصر ناصری، که ایران بیشتر از گذشته با کشورهای همسایه و اروپا مراودات سیاسی، فرهنگی و تجاری برقرار کرد و نوعی نهضت ترجمه در ایران بهوجود آمد و رفتوآمد هیئتهای اروپایی بیشتر شد، هستههای مقاومت به طور پنهان شکل گرفت و متقابلاً دولت نیز هرگونه فعالیت و نشر اندیشههای سیاسی را ممنوع کرد و از ورود کتاب و مجله جلوگیری نمود.
در دورة مظفرالدینشاه، به دلیل ضعف قدرت حکومت، از یکسو، و انعطافپذیری بیشتر شاه در ایجاد فضا برای مدرن کردن ایران، از سوی دیگر، محیط آزادتری برای شکلگیری سازمانهای سیاسی و در نتیجه، جنبش روشنفکری و اندیشة اصلاحات در چهارچوب انجمنهای مخفی و نیمهمخفی، فراهم آمد، بهطوریکه روزنامههای «حبلالمتین» از کلکته و «پرورش» از قاهره به تهران منتقل شدند. ممنوعیت سفر تجار و منورالفکرها به خارج، که در زمان ناصرالدینشاه اعمال میشد، در دورة مظفری لغو گردید. تشویق سرمایهداران داخلی به سرمایهگذاری در فعالیتهای صنایع مدرن آغاز، و نخستین شرکت سهامی در ایران به همّت تجار در اصفهان تأسیس شد. سیدجمال واعظ اصفهانی و ملکالمتکلمین از مؤسسان این شرکت بودند.
در تبریز محافل سیاسی، تحت تأثیر احزاب و نشریات سیاسی قفقاز و استامبول، فعالیتهای حزبی را با انتشار روزنامة پرنفوذی به نام «گنج فنون» آغاز کردند. در تهران محفل روشنفکران همزمان انجمن معرفت و نخستین کتابخانة ملّی را بنیاد نهاد. این کتابخانه در سال ۱۳۲۲٫ق/۱۹۰۴٫م به همّت افرادی چون: ملکالمتکلمین، میرزا آقای اصفهانی، سیدنصرالله تقوی، و میرزا محمدعلیخان نصرالسلطنه تأسیس شد این افراد با تقدیم کتابخانههای شخصی به چنین امر مهمی اقدام نمودند.
محافل سیاسی مهم ایران، قبل از آنکه صحبتی از مشروطهخواهی و پارلمان و قانون اساسی آید، عبارت بودند از: حزب اجتماعیونعامیون، مرکز غیبی، جامع آدمیت، کمیتة انقلابی و انجمن مخفی که اهداف عمدة آنها محدود کردن قدرت شاه و شاهزادگان و تأسیس عدالتخانه بود. این پنج مرکز دیدگاههای متفاوت و گاهی کاملاً متناقض داشتند، بهطوریکه جامع آدمیت با خاستگاه لیبرالیستی از مکتب پوزیتیویسم سن سیمونی و اومانیسم اگوست کنتی پیروی میکرد، ولی حزب اجتماعیونعامیون تحت تأثیر سوسیالیسم علمی انقلابی مارکسیسم قرار داشت.
حزب اجتماعیونعامیون تهران در زمان بازگشت حیدرخان عمواوغلی از مشهد به تهران آغاز به کار کرد. حیدرخان در کارخانة برق تهران مشغول به کار شد، مدتی نیز در راهآهن تهران ــ حضرت عبدالعظیم کار کرد و سپس در تجارتخانة روسی حمل و نقل ایران فعالیت خود را دنبال نمود، مدتی نیز در کارخانة برق حاج حسینآقای امینالضرب مشغول شد. کار کردن او در این مراکز، آشنایی نزدیکش با کارگران صنعتی، تجّار و تودههای مردم را در پی داشت. به واسطة نزدیکی با این سرمایهدار ایرانی، با نیروهای انقلابی و آزادیخواهان مرتبط شد و به دستور حزب سوسیالدموکرات روسیه، شاخة این حزب در ایران، که همان اجتماعیونعامیون بود، با عضویت سلیمانمیرزا اسکندری و پدرش یحیی میرزا اسکندری، ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ اصفهانی، محمدرضا مساوات، میرزاجهانگیرخان و میرزاقاسمخان صوراسرافیل، میرزایحیی دولتآبادی، سید اسدالله خرقانی، و… و با رهبری حیدرخان تأسیس شد.
حزب اجتماعیونعامیون برنامههای خود را آشکار تبلیغ نمیکرد. شاید یکی از دلایل این پنهانکاری آن بود که جامعة محافظهکار و سنّتگرای ایران علاقة چندانی به برنامههای رادیکال و تغییرات بنیادی اجتماعی از خود نشان نمیداد. از سوی دیگر اجتماعیونعامیون، به تقلید حزب سوسیالدموکرات روسیه، از فعالیتهای زیرزمینی پیروی میکرد. جالب این است که هممسلکان حزب اجتماعیونعامیون از جمله انجمن سرّی یا انجمن مخفی نیز چنین مشی را برگزیدند.
به این ترتیب، اجتماعیونعامیون، نخستین حزب ایرانی، همچنان رابطة تشکیلاتی خود را با حزب سوسیالدموکرات قفقاز حفظ کرد، امّا به دلیل خصلتهای رادیکالی خود، که با خوی ایرانی سازگاری نداشت، به رغم موفقیتهای نسبیاش در نهضت مشروطه و مجلس اول، با ناکامیهای سیاسی روبهرو شد و سرانجام به تروریسم متوسل گردید؛ زیرا این حزب دارای اعضای ثابتقدم با خاستگاههای یکسان و نظرگاههای یکدست نبود و حتی بعضی از اعضای آن عضو جامع آدمیت و جمعیت مخفی فراماسونری بودند.
اجتماعیونعامیون و مجلس اول:
با پیشرفت جنبش مشروطه، عدهای از رهبران انقلاب و اعضای انجمن ملّی، به علت مخاطراتی که بر سر راه تشکیل مجمع عمومی در هر هفته و امکان کشف آن توسط جاسوسان دولتی وجود داشت، تصمیم گرفتند از میان خود چند تن را برای رهبری و ادارة جمعیت و طرح نقشههای آتی انقلاب و هدایت آن، انتخاب کنند. اعضای این کمیتة منتخب، که به کمیتة انقلاب موسوم شد، تقریباً همان اعضای حزب بودند با کمی تفاوت. بهطوری که عدهای اعتقاد داشتند کمیتة انقلاب، که به ظاهر خود یکی از پنج نهاد انقلابی در آستانة مشروطه بود، درواقع شاخهای از حزب اجتماعیونعامیون محسوب میشد که حیدرخان عمواوغلی آن را سازماندهی کرد.
هدف اصلی کمیتة انقلاب پشتیبانی و کمک به حرکت صحیح مشروطه و ادامة کار مجلس بود. این کمیته، چه از لحاظ ایدئولوژی و چه از منظر تشکیلاتی و بهرهمندی از سلسلهمراتب، عضویت مرتب و منسجم، و اهداف مشخص، بر سایر تشکیلات و انجمنها برتری داشت. این انسجام و پختگی را میتوان مرهون ارتباط آن با حزب اجتماعیونعامیون و سوسیالیست روسیه تلقی نمود. جلسة کمیته هر نیمهشب در خانة حکیمالملک، واقع در خیابان پستخانه، برگزار میشد و قبل از طلوع آفتاب، اعضای آن متفرق میشدند.
نخستین اقدام کمیتة انقلاب تأسیس شاخة نظامی به نام «مجاهدین» و سرباز ملّی بود. عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم خراسانی، اسداللهخان ابوالفتحزاده و میرزا ابراهیم آقا منشی سفارت فرانسه کسانی بودند که برای مجاهدین اسلحه و مهمّات تهیه میکردند و به آنان آموزش نظامی میدادند. هرچند هنوز محمدعلیشاه عملاً و ظاهراً با مشروطه همراهی میکرد، مقامات کمیته از درون دربار اطلاعاتی کسب کرده بودند که شاه جدید تمایل باطنی نسبت به انقلاب و نیروهای انقلابی ندارد. بنابراین کمیتة انقلاب، هم نقشة مبارزه و احیاناً ترور محمدعلیشاه را بررسی میکرد و هم هستههای اولیة حزب دموکرات را برای دورة دوم مجلس فراهم میآورد.
در این ایام، انجمنهای فراوانی تأسیس شدند که از موارد مهم آنها انجمن آذربایجان، انجمن مظفری و انجمن برادران دروازه قزوین بود. این انجمنها همه مسلح بودند و قبل از مشروطه نیز فعالیت میکردند، اما در دورة سلطنت محمدعلیشاه افزایش چشمگیری پیدا کردند؛ زیرا شاه جدید برخلاف پدرش، که مرد رئوف و نسبتاً آزاداندیشی بود، بیشتر خصلتهای پدربزرگش ناصرالدینشاه را به ارث برده بود. از میان حدود یکصد انجمن فعال، انجمن آذربایجان تحت رهبری سیدحسن تقیزاده با ۲۹۶۲ عضو، از سایر انجمنها فعالتر بود. این انجمن، که مرکزش در خیابان اکباتان تهران بود، در تمام مدت دوسالة مجلس اول با محمدعلیشاه در حال جنگ به سر برد.
انجمن آذربایجان شاخهای داشت به نام «کمیتة ترور» که مستقیماً زیر نظر حیدرخان عمل میکرد. مشی عمدة این کمیته برپایی آشوبهای خیابانی بود و توجه چندانی به گفتوگو و بحثهای اقناعی نداشت و اعضای آن به بهانة انحراف از مشروطه هرکس را که میخواستند میکشتند.
کمیتة ترور وابسته به کمیتة انقلاب، به چند اقدام تروریستی دست زد؛ از جمله بمبگذاری در خانة علاءالدوله؛ حاکم تهران، ترور اتابک اعظم، سوء قصد به جان محمدعلیشاه، و ترور آیتالله بهبهانی که به حیدرخان و تقیزاده نسب داده شد. به دلیل همین وحشت بود که حزب اجتماعیونعامیون، با توجه به تعداد اندکشان، نفوذ فوقالعادهای در مجلس اول داشتند.
کمیتة انقلاب دارای چند ارگان رسمی بود از جمله نشریة هفتگی «مساوات»، که محمدرضا مساوات در تبریز آن را مدیریت میکرد، و نشریة «صوراسرافیل» که زیر نظر جهانگیرخان صوراسرافیل منتشر میشد. کمیتة انقلاب پس از صدور فرمان محمدعلیشاه دایر بر لغو و ممنوعیت فعالیت انجمنها و بعد از مشروطة اول، به تأسیس کمیتة مجازات اقدام کرد. این کمیته، که زیر نظر یکی از اوباش بازار تهران به نام کریم دواتگر اداره میشد، دست به تسویهحسابهای گذشته و ترور مخالفان رادیکالیسم زد و کسانی را ترور میکرد که به نظرشان با تودههای مردم بدرفتاری میکردند یا کسانی را که فکر میکردند بخشی از ناکامی مشروطه به گردن آنان بوده است.
روزنامههای چپ، یعنی مساوات و صوراسرافیل، ضمن درج مقالات تندی علیه شاه، از نظام جمهوری، عدالت، برابری، اصلاحات ارضی، نفی نظام طبقاتی، حمایت میکردند. فرقة اجتماعیونعامیون، غیر از این دو روزنامه، واعظان و ناطقان چیرهدستی در اختیار داشت که میتوانستند با سخنان خود در ذهن مردم اثر گذارند و آنان را به سوی سوسیالیسم هدایت کنند. از سخنرانان معروف آنها عبارت بود از: سیدجمال واعظ اصفهانی و ملکالمتکلمین.
رادیکالیسم در مجلس اول
انتخابات دورة اول قانونگذاری بر پایة احزاب سیاسی نبود، بلکه نمایندگان اصناف به مجلس فرستاده شدند و به علاوه در آن زمان هنوز حزب سیاسی به معنی واقعی در ایران شکل نگرفته بود و از سوی دیگر مردم ارتباط سازمانی چندانی با احزاب و جمعیتها نداشتند و با مرامنامه و نظامنامههای آنان آشنا نبودند.
در مجلس اول نمایندگان از نظر دیدگاههای اعتقادی به دو گروه اجتماعیون و اعتدالیون یا تندرورها یا رادیکالها و میانهروها و اصلاحطلبان تقسیم شدند. از اعضای انجمنهایی که قبل از انقلاب فعالانه در رهبری مشروطه میکوشیدند فقط معدودی در انتخابات شرکت کردند و به مجلس راه یافتند. دو نمایندة انجمنهای مخفی، حاج محمود اصفهانی و شمسالعلماء، برادر ناظمالاسلام کرمانی، و دو نمایندة انجمن ملّی، یعنی همان اعضای اصلی فرقة اجتماعیون، حاج سید نصرالله اخوی و میرزا محسن بودند.
به درستی مشخص نیست که چرا تعداد کمی از اعضای انجمنها وارد مجلس شدند؛ شاید به دلیل پیروی از سیاست احزاب سوسیالیستی اروپا بود که تعداد محدودی از اعضای خود را وارد مجلس میکردند و بقیه در خارج از مجلس فعالیت مینمودند. عدهای از اعضای کمیتة انقلاب واسطة مجلس و کمیته شدند. البته ناگفته نماند که سه تن از نمایندگان کمیتة انقلاب، یعنی ملکالمتکلمین، سیدجمال واعظ اصفهانی و یحیی دولتآبادی، به اتهام بابیگری به مجلس راه نیافتند.
دربارة ترکیب گروههای سیاسی مجلس اول، تقیزاده نوشته است: در مجلس اول، حزب سیاسی به این اسم وجود نداشت، فقط البته تندروها و محافظهکاران بودند که عقاید بعضی از اولیها شباهت به سوسیالیسم داشت. بههرحال گرچه در مجلس اول، عنوان حزب سیاسی در میان نبود، امّا به نوعی همبستگی گروهی به چشم میخورد. بعضی نمایندگان عضو جمعیتهای سیاسی بودند. برخی با انجمنها مرتبط و تنی چند هم عضو رسمی فرقة اجتماعیونعامیون بودند.
بعضی از محققان ترکیب سیاسی هیئت نمایندگان را به چهار گروه تقسیم کردهاند: سنّتگرایان، میانهروها، ترقیخواهان و افراد رادیکال، و تندروها یا انقلابیون.
از افراد مشهور جناح تندرو و رادیکال مجلس اول میتوان به سید حسن تقیزاده، میرزا ابراهیم آقا تبریزی، شیخ حسین فلکالمعالی و یحیی میرزا اسکندری اشاره کرد. این افراد عضو فرقة اجتماعیونعامیون، کمیتة انقلابی به سرکردگی حیدرخان عمواوغلی و سایر انجمنهای تندرو مثل انجمن ملّی بودند. در بعضی از منابع، صادق مستشارالدوله و میرزا آقا فرشی نیز از افراد این جناح دانسته شدهاند.
وکیلالتجّار نماینده رشت نیز با تندروها همکاری میکرد. وی مدتی نمایندة حاج حسین آقای امینالضرب در باکو بود و سپس خود مستقلاً به کار تجار مشغول شد. وکیلالتجار تحصیلاتش را در باکو به پایان رسانده بود و با محافل سوسیالدموکرات قفقاز ارتباط نزدیک داشت.
تندروها یا انقلابیون مجلس به رهبری تقیزاده، اغلب عضو کمیتة انقلاب بودند و از اصلاحات وسیع اجتماعی و اقتصادی و غیرمذهبی کردن سیاست حمایت میکردند.مسئلة غیرمذهبی کردن دولت با مخالفت بسیاری از گروهها روبهرو شد. البته بعضی از تندروهای مجلس به داشتن تمایلات آنارشیستی متهم میشدند که این امر از همکاری آنان با گروههای تروریستی خارج از مجلس ناشی میشد. در نامة مفصلی که میرزا آقا فرشی به ثقهالاسلام تبریزی نگاشته اتهام آنارشیستی را از خود و یارانش رد کرده است. به علاوه وی در آن نامه انجمن تبریز (آذربایجان) را، که اجتماعیونعامیون تبریز به رهبری مرکز غیبی و علی مسیو در آن نفوذ قاطع و فراوانی داشتند، به هوچیگری متهم کرده است.
به نظر نویسندگان بیطرف، رادیکالترین و مترقیترین موضع پارلمانی را وکلای ترقیخواه و رادیکال داشتند نه تندروهای انقلابی؛ زیرا تمام طرحهایی که به مجلس تقدیم میشد به ابتکار ترقیخواهان بود و در بین آرای همین گروه است که ردپایی از فکر سوسیالیسم واقعی به چشم میخورد. اعضای این فراکسیون عبارت بودند از: صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) و احتشامالسلطنه دو نمایندة تحصیلکردة آلمان که محیط و محافل سوسیالدموکراسی آن کشور را درک کرده بودند.
در مجموع، وکلای آذربایجان به تندروی معروف بودند. مستشارالدوله در جایی نوشته است که دستور قتل وی به تقیزاده صادر شده بود.ثقهالاسلام تبریزی مخالف تندروی وکلای تبریز بود؛ زیرا اعتقاد داشت که بیتمکینی رعیت، که بر اثر نطقهای تقیزاده و بعضی ارباب هوس و واعظان تبریز بود، خانة رعیت و مالک را خراب کرد.
کار فرقة اجتماعیونعامیون (در مجلس اول) به جایی رسید که در مجلس دیگر فرصت و احترامی برایشان باقی نماند و وکلا مانع نطق آنان میشدند و حتی درصدد برآمدند آنان را از مجلس اخراج کنند. آیتالله طباطبایی گفته بود در میان وکلا چند نفر هستند که مغرضاند، تا چارة آنها نشود، کار درست نمیشود.
درواقع تا زمانی که اتابک در قید حیات بود، انقلابیون مجلس در اقلیت کامل بودند و نمیتوانستند در مجلس اقدامی کنند و به ناچار به فعالیت در خارج از مجلس روی میآوردند و از طریق انجمنها، نشریات، سخنرانیهای وعاظ، تظاهرات و جوسازی علیه حکومت و جناح میانهرو، مجلس را تحت فشار قرار میدادند. قتل اتابک اعظم مرحلهای مؤثر در رشد و تقویت انقلابیون بهشمار میآید. پس از این حادثه، اوضاع به نفع ایشان دگرگون شد؛ زیرا تقیزاده و گروهش قوی شدند. گرچه از نظر کمّی در اقلیت بودند، از نظر کیفی صحنة سیاست را در دست داشتند.
همچنین تندروها میکوشیدند تا با محدود کردن قدرت شاه، عملاً از قدرت قوة مجریه بکاهند و در عوض مجلس را در مقابل شاه و قوة مجریه، بیش از آنچه در ملل مشروطه مرسوم بود، مقتدر کنند. به همین خاطر عملاً از تشکیل مجلس سنا جلوگیری کردند تا حق انحلال مجلس از شاه سلب شود. تقیزاده معتقد بود که مجلس باید قدرت فوقالعادهای داشته باشد تا بتواند مانند محمدعلی در مصر و ناپلئون در فرانسه، ایران را اصلاح کند. وی اعتقاد داشت نباید مجلس ایران را با مجلسهای دویستسیصدسالة ممالک مشروطه قیاس کرد که در آنها فقط دولت از مجلس نظارت بر اعمال کابینه را بخواهد؛ زیرا مجلس از راههای عادی نمیتواند داخل کار شود، بلکه به قوة فوقالعاده و آهنینی برای ادارة مملکت نیاز دارد.
در اوایل، مدتی رهبری انقلابیون مجلس در دست سعدالدوله بود، ولی او در ربیعالاول ۱۳۲۵٫ق مجلس را ترک کرد، پس از آن تقیزاده، که جوانتر و تندروتر بود، رهبری را به عهده گرفت. فعالیتهای تقیزاده در مجلس اول بسیار مهم و اساسی بود و به اعتقاد عدهای، بدون توجه به فعالیتهای او، تاریخ مجلس اول کامل نیست.
گفته میشود قدرت نطق و منطق سیاسی او در بسیاری از اوقات چنان مؤثر واقع میشد که نفوذ انقلابیون را چندین برابر تعدادشان مینمود. اسپرینگ رایس، تقیزاده را این گونه وصف کرده: او دارای افکار پیشرفته است و با افکار اروپایی آشنا است و دارای عقاید سوسیالیستی است، ولی اشتباه است که ما او و همکارانش را صاحب خیالات واهی و انقلابی بدانیم. تقیزاده نه تنها در بحث و در نطق قدرت بسیار دارد، بلکه دارای صفات کارآیی نیز هست. همیشه با دقت به او گوش میدهند؛ چون همکارانش میدانند که او دهان به سخن نمیگشاید، مگر حرفی برای گفتن داشته باشد.
فرجام فعالیت فرقة اجتماعیونعامیون
پس از بر هم خوردن محاکمة عاملان سوءقصد به محمدعلیشاه، روابط وی با مجلس و مشروطهخواهان به سردی گرایید و سپس تیره شد. ظاهراً سیر حوادث، مناسبات دو طرف را به بنبست کشانده بود. به گواهی ناظران، واقعة بمباندازی عاملی بود که نهال آزادی را ریشهکن، و آزادیخواهان را به بدبختی دچار کرد. پس از صلح میان سلطنت و مجلس، شاه کاملاً از ملّیون ناامید نشده بود؛ یعنی تصور نمیکرد سازش با آنان ممکن نباشد، ولی بعد از واقعة بمباندازی به سوی شاه و سایر اقدامات انقلابی، بهویژه تلاش اعضای مشهور فرقة اجتماعیونعامیون در مجلس برای آزادسازی متهمان به ترور شاه، محمدعلیشاه از ادامة همکاری با تندروها مأیوس شد.
مستشارالدوله در نامة خصوصی به ثقهالاسلام نوشت: «معاندین نگذاردند که صلح میان شاه و مجلس ادامه یابد و این دفعه از انجمن آذربایجان گرفته تا مجلس، فاتحه را خواهند خواند». یکی دیگر از وکلای آذربایجان، به ثقهالاسلام نوشت: «نمیداند آن حادثه در زمانی که شاه با مشروطه همراهی داشت، در سر خاک بدبخت ایران چه بلایی است.
حتی کار به جایی رسید که عدهای از نمایندگان مجلس گفتند که شاه در این اواخر مظلوم واقع شد و تندروها ظالم حتی تقیزاده نیم قرن پس از آن حادثة بمباندازی گفت: «بعد از پیمان صلح میان پادشاه و مجلس، به تدریج نزدیکی و گرمی بین مجلس و دولت و دربار حاصل گردید، تا اینکه قضیة سوء قصد همة رشتهها را پنبه کرد پس از این حادثه امید شاه از سازش با مجلس قطع شد و شاید هم واقعاً تصور کرد که مشروطهخواهان قصد جان او را دارند.
البته کسروی نظر دیگری دارد: «باری محمدعلی میرزا از گام نخست با مشروطهخواهی بد بود و میکوشید چه در هنگامی که در تبریز بود و چه زمانی که به تهران آمد، هرچند یکبار نقشهای برای برانداختن مجلس میکشید؛ چنانکه یکایک نوشتهایم در هر بار آزادیخواهان تبریز را در برابر خود میدید. بازپسین نقشة او شورش اَسترداران و داستان میدان توپخانه بود که باز آزادیخواهان تبریز با یک شاهکاری از میدان بیرونش کردند. پس از آن محمدعلیمیرزا تا دیر زمانی به خاموشی گرایید، مجلس رویه کارهایی میکرد و میتوان گفت که از برانداختن مجلس نومید گردید و دیگر نقشهای را دنبال نمیکرد. لیکن پیشامدهایی که یکی از آنها داستان بمباندازی و دیگری بدزبانیهای مساوات و دیگر روزنامهها بود و دوباره او را تکان داد و بار دیگر به اندیشة برانداختن مجلس واداشت؛ بهویژهکه در این هنگام روسیان پا پیش گذارده چنین کاری را خواستار شدند.
به این ترتیب جبهة افراطیون، از کمونیستهای قفقازی تا فرقة اجتماعیونعامیون و نمایندگان افراطی مجلس و انجمنهای تندرو و عاملان آن، شاه را به سوی استفادة هرچه سریعتر و قاطعتر از حربة خشونت سوق دادند. هرچند تمام جناحهای تندرو از عمل بمباندازی اظهار ندامت کردند و با نامهای به مجلس، تقاضای التیام روابط با شاه را خواستار شدند، نتیجهای نداد و انقلابیون نیز، پس از ناامیدی از آشتی شاه، اعلامیهای به این شرح منتشر کردند: پاینده باد مجلس شورای ملّی ــ زندهباد ملّت نجیب ایران ــ نیست و نابود استبداد. به این ترتیب تمام روزنامههای تندرو بسته شدند. حدود پانزدههزار نفر از انقلابیون مسلح در میدان بهارستان، مدرسة سپهسالار و اطراف مجلس سنگربندی کردند و جنگ رودررو با شاه و نظامیانش را پذیرفتند. روز جمعه ۱۲ جمادیالاول ۱۳۲۶٫ق غلامرضاخان سرهنگ قزاق از طرف شاه به مجلس آمد و گفت: «گرد آمدن افراد مسلح انجمنها در اطراف مجلس و مدرسه نیکی نمیدارد؛ بهویژهکه پارهای جوانان افزارجنگ همراه میدارند. آنان پراکنده شوند تا ما خودمان با مجلس گفتوگو را دنبال نموده به پایان رسانیم».هیئتهای واسطة دیگری نیز از سوی شاه با افراد مسلح و وکلا مذاکره کردند، اما سرانجام محمدعلیشاه برنامة کودتای خود را اجرا کرد. این کودتا دو مرحلهای بود: ابتدا مسدود کردن راههای ورود به بهارستان؛ دوم حملة نظامی به مجلس تا قبل از ظهر تا اینکه مجلس به توپ بسته شد و مشروطة اول به پایان رسید و دورة استبداد صغیر آغاز شد.
پینوشتها
________________________________________
[۱]ــ فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، تهران: پیام، ۱۳۵۴، ص ۵
[۲]- A. Bennigsen and Clemercier, “Communism in The Centeral Islamic Lands”, The Cambrige History of islam, vol, 18, 1978, P. 644-678
این مقاله را کاوه بیات به فارسی ترجمه کرده است. رک: مجله نگاه نو، اسفند ۱۳۷۰، صص ۱۵۲ ــ ۱۴۴
[۳]ــ اصطلاح سوسیالیسم گویا از زمان ناصرالدینشاه در ادبیات درباری وجود داشته است؛ زیرا میرزا علیاصغرخان اتابک اعظم، صدراعظم، که طی بخشنامهای به هیئتهای دیپلماتیک ایرانی سراسر جهان نوشته است: «میرزا رضا کرمانی ابتدا بابی بود و سپس مذهب دهری و سوسیالیست پیدا کرد». (آرشیو وزارت خارجه ایران اسناد سال ۱۳۱۳٫ق)
[۴]ــ رامینسکی بور، «دربارة نقش بلشویکهای ماوراء قفقاز در انقلاب مشروطه ایران (۱۹۵۰ ــ ۱۹۱۱)»، مجلة ایستوریک، مارکسیست، ش ۱۱، سال ۱۹۰۴، ص ۹۰
[۵]ــ ولادیمیر مینورسکی، مهاجرت کارگران ایرانی به کارخانجات ماوراء قفقاز، گردآوری گزارشات کنسولی وزارت خارجه، پترزبورگ، ۱۹۰۵، ص ۵
[۶]ــ عبدالحسین آگاهی، «پیرامون نخستین آشنایی ایرانیان با مارکسیسم»، دنیا، سال سوم، ش ۲ (تابستان ۱۳۴۱)، ص ۱۰۵
[۷]ــ فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت، ج ۱، تهران: پیام، ۱۳۵۵، صص ۲۱۰ ــ ۱۴۷
[۸]ــ رک: مذاکرات مجلس اول، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، به کوشش سید محمد هاشمی، تهران، ۱۳۲۵
[۹]ــ فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت، همان، ص ۱۹۳
[۱۰]ــ فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، همان، ص ۵
[۱۱]ــ رحیم رضازادة ملک، چکیده انقلاب حیدرخان عمواوغلی، تهران: دنیا، ۱۳۵۲، ص ۲۴
[۱۲]ــ «سرگذشت شخصی حیدرخان عمو اوغلی»، مجله یادگار، سال سوم، ش ۴ و ۵ (۱۳۲۵)، ص ۶۱ به بعد (به کوشش عباس اقبال آشتیانی).
[۱۳]ــ اسماعیل امیرخیزی، مجله دنیا، سال یازدهم، ش ۴، ص ۹۴
[۱۴]ــ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ج ۲، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۴۴۸
[۱۵]ــ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج اول، دوم و سوم، تهران: علمی، چ ۳، ۱۳۷۱، ص ۱۷۵
[۱۶]ــ ا.ک.س. لمبتون، انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت، ترجمة اسماعیل رائین، تهران: جاویدان، ۲۵۳۵، ص ۱۷۴
[۱۷]ــ احمد کسروی، همان، ج ۲، ص ۴۳۸
[۱۸]ــ یحیی میرزا فرزند محمدطاهر میرزا است که در زمان ناصرالدینشاه کتاب معروف سه تفنگدار اثر الکساندر دوما را برای نخستینبار ترجمه کرد. محمدطاهر از مترجمان ادارة انطباعات ناصری بود که توسط صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) اداره میشد. ادارة انطباعات، گرچه مستقیماً زیر نظر شاه بود و درواقع نهضت ترجمة عصر ناصری را بنیانگذاری کرد، به جنبش روشنفکری عصر مشروطه سرعت بیشتری بخشید.
[۱۹]ــ علی آذری، قیام کلنل محمدتقی پسیان در خراسان، تهران: مطبوعاتی صفیعلیشاه، ۱۳۴۴، ص ۱۵۴
[۲۰]ــ انجمن سری یا انجمن مخفی در اواخر دورة مظفرالدینشاه و به طور مشخص در ۱۲ ربیعالاول ۱۳۲۲٫ق نخستین جلسة خود را در باغ سلیمانخان میکده در خیابان گمرک تهران برگزار کرد. جلسات در نیمة شب و به طور مخفیانه برقرار میشد و نزدیک صبح شرکتکنندگان باغ را ترک میکردند. این انجمن هستة اولیة حزب اعتدالیون را که رقیب اجتماعیون بود تشکیل داد. این انجمن از اقدامات رادیکالی خودداری میکرد. اعضای انجمن از نظر فکری ــ اعتقادی و طبقاتی تکدست نبودند. از جمله میتوان به اعضایی مثل بحرالعلوم کرمانی از پیروان فرقة ازلی و برادر شیخ احمد روحی اشاره کرد که به مشارکت در ترور ناصرالدینشاه متهم بودند. شیخ احمد روحی، همراه میرزاآقاخان کرمانی، روزنامة اختر استانبول را منتشر میکرد. محمدعلی شاه از دولت عثمانی به اتهام ترور پدربزرگش استرداد این سه نفر را تقاضا کرد. عثمانی سه نفر را دستگیر کرد و به دولت ایران تحویل داد و محمدعلیشاه، که ولیعهد بود، به طرز فجیعی آنان را کشت. از اعضای دیگر علیقلیخان سردار اسعد بختیاری خان بزرگ و سلیمانمیرزا شاهزادة تحصیلکرده و سرشناس قاجار بودند. انجمن سرّی شاخهای داشت معروف به انجمن دوم که شیخ مهدی نوری، فرزند حاج شیخ فضلالله نوری، مجتهد تراز اول تهران، در آن شرکت میکرد. بعضی از اعضای انجمن اول نیز در انجمن دوم شرکت میکردند؛ از جمله سلطانالعلماء زوارهای. برای اطلاع بیشتر رک: فیروز کاظمزاده، روس و انگلیس در ایران؛ پژوهشی دربارة امپریالیسم به نقل از حسین آبادیان، بحران مشروطیت در ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۳، ص ۲۱
[۲۱]ــ مهدی ملکزاده، همان، ج ۱، ص ۲۱۸
[۲۲]ــ ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)، «در صحنه انقلاب مشروطیت ایران»، دورة اطلاعات ماهانه، سال ۱۳۷۷
[۲۳]ــ اسماعیل رایین، انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت ایران، تهران: بینا، ۱۳۴۵، صص ۱۵۶ ــ ۱۵۵
[۲۴]ــ خسرو شاکری، اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج ۶، انتشارات علم، ۱۳۵۸، ص ۶۲
[۲۵]ــ سیدحسن تقیزاده، سه خطاب دربارة مشروطیت ایران، انتشارات باشگاه مهرگان، ۱۳۳۸، ص ۴۴
[۲۶]ــ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج ۱، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۵۱۹
[۲۷]ــ مهدی ملکزاده، همان، ج ۲، ص ۲۵۸
[۲۸]ــ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران: نشر فردوسی و عطار، ۱۳۶۱ (چهار جلد)، ج ۲، صص ۱۲۶ و ۱۵۳
[۲۹]ــ پروفسور ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمة احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۷، ص ۴۶
[۳۰]ــ نصرتالله فتحی، زندگینامه ثقهالاسلام تبریزی و بخشی از تاریخ مستند مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۵۲، صص ۳۱۸ ــ ۳۱۶
[۳۱]ــ همان، ص ۱۶۹
[۳۲]ــ مذاکرات مجلس اول، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، همان، جلسه ۱۴ رب ۱۳۲۵
[۳۳]ــ یحیی دولتآبادی، همان، صص ۱۳۸ ــ ۱۲۶
[۳۴]ــ روزنامه مجلس، ش ۱۲۴، ۱۶ ربیعالثانی ۱۳۲۶، ص ۵۵۰
[۳۵]ــ منصوره اتحادیه، پیدایش و تحول احزاب سیاسی، (دورۀ اول و دوم مجلس شورای ملی) تهران: نشر گستره، ۱۳۶۱، ص ۱۳۷
[۳۶]ــ «نامۀ اسپرینگ رایس به گری»، (۲۲ می ۱۹۰۷)، کتاب آبی؛ گزارش وزارت امور خارجه انگلیس دربارۀ انقلاب مشروطه ایران، به کوشش احمد بشیری، تهران: نشر نو، ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۲۷٫
[۳۷]ــ یحیی دولتآبادی، همان، ص ۱۹۹
[۳۸]ــ نامة مستشارالدوله به ثقهالاسلام، ۲۹ محرم ۱۳۲۶؛ و نیز نصرتاله فتحی، همان، ص ۲۸۷
[۳۹]ــ نامة میرزا آقا فرشی به ثقهالاسلام، ۲۲ محرم ۱۳۲۶؛ و نیز نصرتاله فتحی، همان، ص ۲۸۴
[۴۰]ــ یحیی دولتآبادی، همان، ص ۲۷۵
[۴۱]ــ سیدحسن تقیزاده، درباره انقلاب مشروطیت، ص ۵۵ ــ ۶
[۴۲]ــ اَسترداران منظور قاطرچیانی بودند که به طرفداری از محمدعلی شاه، با چوب و قمه و الفاظ رکیک با آزادیخواهان مقابله میکردند.
[۴۳]ــ مماشات و ظاهرسازی.
[۴۴]ــ «نامۀ مارلینگ به گری»، تاریخ نارنجی، ۱۲ ژوئن ۱۹۰۸/ ۱۲ جمادیالاول ۱۳۲۶، گزارشهای محرمانه وزارت خارجۀ انگلیس دربارۀ انقلاب مشروطه ایران، به کوشش احمد بشیری. تهران: نشر نو، ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۲۷؛ احمد کسروی، همان، ج ۲، ص ۵۸۷
[۴۵]ــ ناظمالاسلام کرمانی، همان، ص ۴۱۶