زنان؛ پيش از مشروطه، پس از مشروطه - بررسى فعاليت زنان در سه دوره مشروطه، قبل و بعد آن

نگاه تاريخي به زنان البته با نگاه سياسي و اجتماعي به آنان متفاوت است اما چنانكه مي‌دانيم درهرحال هيچ جاي تاريخ از مقوله سياست خالي نيست. مهم آن است كه وقتي از نقش سياسي ــ اجتماعي زنان سخن مي‌گوييم، تنها متوجه زنان مشهور و سرشناس يا زنان بانفوذ درباري نباشيم، بلكه حركت اجتماعي زنان را در گستره اجتماعي آن در نظر آوريم. زنان ايران در منزلگاههاي مهم تاريخي به صحنه آمدند و حضور موثري نشان دادند اما متاسفانه اين سابقه هنوز در لابه‌لاي تواريخ پنهان است و شايد هم براي هميشه پنهان بماند. بااين‌همه نمونه‌هاي بارزي را مي‌توان از تاريخ معاصر استخراج نمود و نمايان ساخت. در مقاله حاضر به چگونگي حضور سياسي ــ اجتماعي زنان ايران در سه دوره مهم مشروطيت و قبل و بعد آن پرداخته شده است. 


  


درباره نقش سياسى‏اجتماعى زنان معاصر ايرانى، چند ديدگاه وجود دارد: الف‌ــ زنان در دوره معاصر تاريخ ايران همانند دوره‏هاى پيش از آن، چندان نقشى نداشتند، و اگر هم در گوشه و كنار تاريخ از نقش آنان سخن به ميان آمده، اين نقش بسيار اندك است. ب‌ــ برخلاف ديدگاه قبلى، برخى معتقدند زنان تاريخ معاصر داراى نقش بوده‏اند، ولى اين نقش مثبت و ارزنده نبوده، بلكه اغلب آنان به ايفاى نقش حرمسرايى، مفسده‏انگيزى و روشنفكرى ضددينى پرداخته‏اند.[i] ج‌ــ ديدگاه سوم معتقد است نقش اصلى در تحولات سياسى اجتماعى يك سده اخير را زنانى كه نه در دربار بوده‏اند و نه از طايفه روشنفكران، برعهده داشته‏اند، ولى اين نقش به دلايلى چون دسترسى نداشتن به امكانات چاپ و نشر و... چندان در تاريخ معاصر برجسته نشده است.


نوشته حاضر با تقسيم فعاليتهاي سياسي ــ اجتماعي زنان دوره قاجار به سه دوره قبل از مشروطه، انقلاب مشروطه و پس از آن مي‌كوشد فعاليتها و دستاوردهاي زنان ايراني را كه هم مى‏خواستند از مدنيت برخوردار باشند و هم ديانت خود را پاس بدارند، به تصوير بكشد.


  


1ــ فعاليت سياسى ــ ‏اجتماعى زنان قبل از انقلاب ‏مشروطه 


الف‌ــ حادثه گريبايدوف: بر پايه ماده سيزدهم عهدنامه تركمنچاى (1207.ش/ 1828.م) همه كسانى كه طى دو جنگ پيشين ايران و روس از دو طرف به اسارت درآمده بودند، بايد چهار ماه پس از انعقاد عهدنامه به سرزمينهاى خود بازگردانده مي‌شدند. دولت روسيه گريبايدوف را براى بازگرداندن اسراى روسى و اجراى ديگر مفاد قرارداد تركمنچاى، به ايران فرستاد. گريبايدوف براى بازگرداندن اسراى زن، شيوه نادرستى را در پيش گرفت و فرمان داد اسراى زن روسى كه به همسرى و كنيزى مردان ايرانى درآمده‏اند را بدون اجازه شوهران و صاحبانشان به نزد او ببرند تا خود از آنان بپرسد آيا از روى رضا و رغبت در ايران مى‏مانند يااينكه مى‏خواهند به وطنشان بازگردند. ازجمله اين زنان، دو اسير گرجى‏ بودند كه با پذيرش دين اسلام به همسرى و كنيزى آصف‏الدوله، دولتمرد قاجارى، درآمده بودند. مخالفت آصف‏الدوله سودى نبخشيد و او تحت فشار شاه، به بردن آن‏ دو زن به سفارت روس رضايت داد، اما كنيزان به گريبايدوف گفتند مايل‏اند در تهران بمانند و به‌هيچ‌روى قصد بازگشت به گرجستان ندارند. بااين‌وصف، گريبايدوف تصميم گرفت این زنان را چندروزى در سفارت نگاه دارد تا شايد بتواند آنان را تشويق نمايد كه بازگردند.[ii] طولاني‌شدن اقامت زنان، بر خلاف ميل شخصى آنان بود و اين امر شوهرانشان را نگران مى‏ساخت. لذا آيت‏الله ميرزا مسيح، مجتهد معروف تهران كه درخواستهايش از دولت قاجارى و سفارت روس در تهران براى رهاكردن اين زنان رد شده بود، فتوا داد: «تكليف است بر هر مسلمان تا هم‌مذهبان خود را از دست كافران نجات دهد.» مردان و زنان كه غيرت دينى‏شان به جوش آمده بود، به سوى سفارت روس رفتند. قزاقان حافظ سفارت، به سوى آنان آتش گشودند. جوان چهارده‌ساله‏اى به شهادت رسيد. پس‌ازآن مردم به درون سفارت هجوم آوردند و هر كسى را كه مانع آزادسازى زنان مي‌شد، كشتند. آنها حتى گريبايدوف را با خنجرى از پاى درآوردند و از اين ميان فقط مالتسف، منشى سفارت كه پنهان شده بود، نجات يافت. رقم كشته‏هاى روسى را در اين ماجرا بين سي‌وپنج تا هشتاد نفر شمرده‏اند.[iii] 


در حادثه گريبايدوف چند نكته مهم در ارتباط با زنان وجود دارد: 1ــ علت اساسى شكل‏گيرى حادثه، زنانى بودند كه اغلب بر خلاف ميلشان به سفارت برده شدند 2ــ فتوايى كه ميرزا مسيح داد، به‌خاطر آزادسازى زنان بود  3ــ بخشى از جمعيتى كه به سوى سفارت رفتند و سپس به آن حمله كردند، زنان تهرانى بودند 4ــ جمعيتى كه به سفارت حمله برد، همه تلاش خود را براى آزادى زنان به كار گرفت و كار نخست‏شان آزادى آنان بود 5ــ زنان در اين حركت خواسته‏هاى جنسيتى نداشتند، بلكه در تلاش براى تحقق آموزه‏هاى دينى بودند.


ب‌‌ــ جنبش تنباكو: شاه از مخالفت آيت‏الله‌ميرزاحسن آشتيانى با قرارداد توتون و تنباكو بر آشفت و سرانجام دستور داد او را به عراق تبعيد كنند. زنان مصمم شدند مانع از تبعيد مجتهدشان شوند و لذا دسته‌دسته به سوى محله سنگلج حركت نموده و در دارالشرع اجتماع كردند. آنها سپس به طرف بازار آمدند و هر مغازه‏اى را كه گشوده مي‌ديدند، بستند. آنگاه با فرياد و فغان روي به ارگ سلطنتى آوردند. مردانى كه قبل از زنان در سنگلج و دارالشرع گرد آمده بودند، به دنبال زنان راه افتادند. برخى از مردان براى مراقبت از آنان، در اطراف زنان راه مى‏رفتند. زنان در ميدان ارگ به داد و فرياد پرداختند، به‌گونه‏اى‌كه شاه را وحشت فرا گرفت. زنان همچنان فرياد مى‏زدند: «اى خدا مى‏خواهند دين ما را ببرند، علماى ما را بيرون كنند، تا فردا عقد ما را فرنگيان ببندند، اموات ما را فرنگيان كفن كنند و دفن كنند، بر جنازه ما فرنگيان نماز بگذارند. نايب‏السلطنه كامران‌ميرزا، با ملايمت به آنها مى‏گفت: همشيره‏ها، فرنگى را بيرون مى‏كنيم، هيچ‏يك از علما را نمى‏گذاريم بيرون بروند، خاطرتان جمع باشد و... اما پيش‌ازآن‏كه سخن وى به پايان برسد، زنان او را با داد و فغان فرارى دادند.»[iv] 


به جمعيت زنان اطلاع رسيد امام‌جمعه منصوب شاه، به تهديد مردم مشغول شده است. ازاين‌رو، زنان به مسجد شاه رفتند و او را از منبر به زير كشيدند. آنها سپس به ميدان ارگ بازگشتند و شعارهاي واشريعتا، واسلاما، ياعلى و ياحسين آنان در تمام كوچه‏ها و بازارهاى اطراف ارگ به گوش مى‏رسيد. شاه بار ديگر با ارسال پيغام آنان را به آرامش دعوت كرد؛ اما زنان فرياد مى‏زدند: ما شاه نمى‏خواهيم. دراين‌ميان، زنان، وزير دربار را كه به آنها گفته بود چرا ديگر به خانه‏هاى‏تان نمى‏رويد، به باد كتك گرفتند و به نايب‏السلطنه كه بار ديگر به قصد متفرق‌كردن زنان آمده بود، حمله بردند و او را وادار به عقب‏نشينى و فرار به داخل عمارت سلطنتى نمودند. يكى از زيردستان نايب‏السلطنه كه وضع را اين‏گونه ديد، به دسته‏اى از سربازان كه به بى‌پدران معروف بودند، دستور شليك داد. عده‏اى از مردان و زنان كشته شدند. پس‌ازآن، مردم به دستور علما متفرق شدند اما روز بعد دوباره بازگشتند و اين كار تا لغو قرارداد توتون و تنباكو ادامه يافت.[v]


اعتراض زنان به قرارداد رژى، به زنان تهران محدود نماند بلكه زنان ديگر شهرها به‌ويژه شيراز و تبريز را در بر گرفت. در شيراز، زنان در كنار مردان به اعتراض عمومى دست زدند. زمانى‌كه حكمران شيراز، روحانى مبارز سيد على‏اكبر فال‏اسيرى را به‌خاطر سخن‌گفتن عليه قرارداد، دستگير و تبعيد كرد، قريب سه الى چهارهزار زن و مرد در شاه‏چراغ جمع شدند و تعدادى از آنان، به بستن بازار پرداختند. زنان ايلاتى اطراف شيراز هم همراه و همگام با مردان، همه‌روز تلگرافهاى تهديدآميز به تهران مخابره مى‏كردند. در تبريز، دسته‏اى از زنان مسلح درحالي‌كه چادرنمازهايى به كمر بسته بودند، به بازار آمدند و بازار را در اعتراض به قرارداد رژى بستند و به‌سرعت ناپديد شدند. رهبرى اين زنان را زينب‌باجى بر عهده داشت. ماموران بارها كوشيدند بازار را باز نگاه دارند، اما هر بار گروه زينب، با اسلحه و چماق مانع از بازشدن بازار مى‏شد و اين كار را تا لغو قرارداد ادامه داد.[vi]


 ج‌ــ فعاليتهاي زنان دهقان‏زاده دربارى: چرا زنان حرمسراى سلطنتى، قليانها را شكستند؟ چرا برخى از آنان، خبرهاى اندرونى را به مخالفان حكومت دادند؟ و به چه دليل بعضى از زنان دربارى، از افكار سيدجمال‏الدين و از اقدام ميرزارضاى كرمانى عليه ناصرالدين‌شاه حمايت كردند؟ به اين سوالها، پاسخهاى مختلفى داده شده و از جمله گفته شده است اغلب زنان شاه را دهقان‏زادگانى تشكيل مى‏دادند كه شاه بيشتر آنان را در گردش و شكار و به‌صورت‌تصادفى مي‌يافت و به همسرى برمي‌گزيد. اغلب اين زنان وضعيت رضايت‏بخشى نداشتند. تعداد زيادى از آنها، تنها چندبار در سال همسر خود را مى‏ديدند و گاه اتفاق مى‏افتاد شاه حتي از تولد و مرگ فرزندان اين زنان آگاه نمى‏شد. تاج‏السلطنه، دختر ناصرالدين‏شاه، درباره وضع اين زنان شاه نوشته است: «در خانه‏هايى كه ديوارهايش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد، مخلوقاتى سر و دست شكسته، بعضى با رنگهاى زرد و پريده، برخى گرسنه، برخى برهنه، بعضى در تمام شبانه‌روز منتظر و گريه‌كننده، در زنجير به سر مى‏برند. در مقابل اين زندگانى تاريك، مرگ، روز سفيد ما است.»[vii] تلاش اين دسته از زنان در مخالفت با سلطنت را نمى‏توان در پرونده زنان مرفه و اشراف قرار داد، آنان بيش‌ازآن‏كه به دربار تعلق داشته باشند، به جامعه دهقانى و روستايى تعلق داشتند. برخى از مهمترين حركتهاى ضددولتى زنان شاه و دركل زنان دربار را به شرح زير مى‏توان نام برد:


1ــ يكى از برجسته‏ترين مخالفتهاى اين زنان دربارى با اقدامات شاه، طغيان آنها عليه قرارداد رژى بود. در اين حادثه بسيارى از زنان ‏دربارى به حدى منقلب بودند كه تمام قليانهاى بلورى، چينى و گلى را شكستند و همه آثار دخانيات را از عمارت سلطنتى پاك كردند. در اين حركت، همه زنان، چه كوچك و چه بزرگ، همدست بودند. هم‏دستى زنان و پافشارى‏شان، شاه را شگفت‌زده كرد، به‌طورى‌كه شاه با خشم و غضب مى‏گفت: «زن‏هايم حاضر بودند، براى خوشى من جان خود را فدا كنند، اما امروز حتى از دادن يك سيگار به من مضايقه مى‏كنند.»[viii]


2ــ جلوه ديگر مخالفت زنان شاه با قرارداد رژى، زمانى ظاهر شد كه ماموران دولتى به سوى مردان و زنان تظاهركننده آتش گشودند. در پى آن، زنان اندرونى بناى گريه و زارى گذاشتند. يكى از آنها، گريه و زارى بيشتر مى‏كرد. ناصرالدين‌شاه وقتى او را ديد، براى آرام‌كردنش گفت: حكم تحريم تنباكو، از ميرزاى شيرازى نيست، و الا من هم اطاعت مى‏كردم. آن زن پاسخ داد: پس اين صداى تير و تفنگ كه به طرف سادات و علما شليك مى‏شود را نمى‏شنويد. شاه براى گمراه‌كردن آن زن گفت: اين تيرها به هوا شليك مى‏شود.[ix]


3ــ اوج مخالفت زنان حرمسرا با قرارداد را مى‏توان در اقدام انيس‏الدوله، سوگلى شاه، مشاهده كرد. شاه قليان درخواست نمود اما او كه رياست حرمسرا را بر عهده داشت، گفت: كشيدن قليان حرام است. شاه گفت: چه كسى آن را حرام كرده. وى جواب داد: همان كسى كه مرا بر تو حلال كرده است. انيس‏الدوله كه دختر يكى از دهقانان لواسان تهران بود و در جريان مسافرت شاه به لواسان به عقد شاه درآمد، بارها در جهت خواست عمومى گام برداشت. به‌عنوان‌مثال، «وى از شاه خواست كه ركن‏الدوله حاكم شيراز را عوض نكند تا مردم مجبور نشوند با آمدن حاكم جديد، دوباره ماليات بدهند. شاه با تقاضاى وى موافقت كرد.»[x]


 دــ شورش نان: از حوادث مهمى كه در دوره پادشاهي ناصرالدين‌شاه روى داد، اعتراض مردم، به‌ويژه بانوان، به كمبود نان بود. كمى نان، دلايل مختلفى داشت: قحطى، خشكسالى، خرابى راههاى كشور و سوء‌استفاده دولتيها و... . مردان و زنان تهران به اعتراض دست زدند، اما بى‏فايده بود و همچنان نانواييها شلوغ و نان كم بود، تااينكه هزاران زن، جلوى شاه را در بازگشت از شكار گرفتند و از شاه تقاضاى نان كردند. شاه دستور داد براى مهار و سركوب شورش، دروازه‏هاى شهر را ببندند. اما چند هزار زن هجوم آوردند و با سنگ و چوب، دروازه‏بانان را از پاى درآوردند. ماموران محمودخان نورى، كلانتر تهران، به اشاره شاه به زنان حمله بردند. حتى كلانتر با چوب‌دستى‏اش چند نفر از زنان را مضروب ساخت. با‌اين‌وصف، غوغاى زنان براى نان ادامه داشت. شاه به‌دليل ناتوانى كلانتر در مهار شورش و شايد هم براى خواباندن ماجرا، فرمان داد كلانتر را در همان مكان به دار آويختند. آن روز، طغيان فرو نشست، اما مشكل نان حل نشد.[xi]


روز بعد زنان بار ديگر اجتماع كردند. اين بار شاه سربازان و توپچى‏ها را وارد عمل كرد اما در بين زنان، عده‏اى بودند كه شجاعانه به سربازان و نظاميان حمله آوردند. ماموران به زحمت جلوى زنان را گرفتند. براى متفرق‌ساختن زنان گوش چند نفر از مردان معترض را بريدند. در پى آن، زنها متفرق شدند، اما آنچه به آرام‏شدن نهايى شورش نان كمك كرد، دستور شاه به بزرگان شهر براي ترتيب جلسه‌اي در خانه نصرت‏الدوله بود. طي اين جلسه ميرزا موسى، وزير دارالخلافه ناصرى را كه گفته مى‏شد با نانوا‏ها سروسرى داشت، از كار بركنار كردند و امور نانوايان را به ملك‏التجار واگذار نمودند. علما موضوع را پايان‌يافته تلقى كردند و از زنان و مردان خواستند تا به غائله خاتمه دهند.[xii]


همزمان با تهران، كمبود نان در تبريز هم آشوب آفريد. در اين شورش، حدود سه‌هزار زن چوب‌به‏دست به رهبرى زينب‌باجى عليه ناتوانى دولت در تامين نان شهروندان به اعتراض دست زدند. هشت زن جان خود را در تيراندازى دولتيها از دست دادند و تعدادى هم زخمى شدند. زينب‌باجى با شناسايى انبارهاى گندم احتكارشده، آنها را مورد حمله قرار مي‌داد و گندمها را ميان مردم تقسيم مى‏كرد. يكى از اين انبارها، انبار والى آذربايجان بود. در جريان حمله گروه زينب به اين انبار، سي نفر كشته و شصت نفر مجروح از طرفين به جاى ماند. سرانجام والى با پناه‏بردن به خانه وليعهد، تسليم شد و از مبارزه با گروه زينب دست برداشت و انبار گندمش به دست زينب‌پاشا افتاد.


البته همه فعاليت سياسى ــ ‏اجتماعى زنان دوره ناصرى به آنچه برشمرديم، خلاصه نمى‏شود بلكه تاريخ، فعاليتهاى ديگرى را از آنان ثبت كرده است. از جمله: افزايش رنگ و بوى سياسى مجالس روضه‌خوانى (مانند سخنرانيهاي سياسى واعظ اصفهانى در مجالس روضه زنان) و قلم‏زنى در عرصه اعتراض سياسى (مانند رساله نورى‌خانم‏جان تهرانى درباره راه نجات زنان). با مشاهده اين تلاشهاي زنان ايراني بود كه خانم مرى‏شيل، همسر وزير مختار انگليس در زمان ناصرالدين‌شاه، درباره زنان ايران اذعان كرد: «بايد اعتراف كنم با آن‏كه پنهان‌بودن آنها در وراى حجاب و پوشيدگى كاملشان يك حقيقت انكارناپذير است، ولى مطرودبودن زنهاى ايرانى واقعيت ندارد.»[xiii]


  


2ــ حضور سياسى ــ ‏اجتماعى زنان در دوره انقلاب مشروطه 


الف‌ــ حمايت از علماى دين: هنگامى كه علاءالدوله (حاكم تهران) برخى از بازرگانان را به بهانه‌ گرانى قند به فلك بست، مردم در اعتراض به ظلم حكومت، مغازه‏ها را بستند و در مسجد شاه به تحصن پرداختند. علما نيز از اين اقدام حمايت كردند. عين‌الدوله (صدراعظم) دستور داد مردم و علما را متفرق سازند. پس از ضرب و شتم مردم و وعاظ و نيز هتك حرمت علماى متحصن، آنها به حضرت شاه عبدالعظيم(ع) پناه بردند و آنجا متحصن شدند. نمايندگانى از سوى علما براى مذاكره درباره تاسيس عدالتخانه نزد عين‏الدوله آمدند، اما او به آنها اجازه بازگشت نداد. در پى آن، مردم بار ديگر شورش كردند و بازارها را بستند.


در همين گيرودار، شاه به ميهمانى خانه اميربهادر (وزير جنگ) مى‏رفت. دو زن، عريضه‏هايى به شاه دادند و شاه را تهديد كردند به اين‌كه تاج و عصاى سلطنت را كه به دست تو داده‏ايم، از تو مي‌گيريم. زنان به هنگام بازگشت شاه، راه را بر او بستند و بازگشت علما را خواستار شدند. پس از اين وقايع، شاه به عين‏الدوله دستور داد خواسته علما را بپذيرد و آنان را به تهران بازگرداند؛ ضمنا شاه فرمان تاسيس عدالتخانه را صادر كرد.[xiv]


در اقدامات مذكور، زنان ضمن همراهى با مردان، به‌هنگام آوردن علما به مسجد براى سخنرانى، گاه مسئوليت حفظ جان علما را بر عهده مي‌گرفتند. زنانى چون همسر حيدرخان تبريزى، با چماق‏هايى كه زير چادر پنهان مى‏ساختند، مى‏كوشيدند مانع از هرگونه اغتشاش به هنگام سخنرانى شوند.[xv] 


ب‌ــ تلاش براى تاسيس بانك ‏ملى: اواخر سلطنت مظفرالدين‌شاه، دولت مشيرالدوله تصميم گرفت براى تامين برخى مخارج دولتى و كشورى، از دولت روس و انگليس وامى با سود هفت درصد دريافت كند. اين تصميم با مخالفت مجلس و مردم روبرو شد. در نتيجه آن، دولت از اجراى تصميم خود دست برداشت و مجلس براى‌آنكه پول كافى براى دولت فراهم كند، تاسيس بانك ملى را به تصويب رساند. زنان در فراهم‌آوردن پول و تاسيس مجلس، فداكارانه شركت جستند.[xvi]


مساعدت مالى زنان در انقلاب مشروطه، به كمك آنان در تاسيس بانك ملى محدود نماند. زمانى‌كه مبارزان مشروطه براى تامين هزينه‏هاى مقاومت و خريد اسلحه با مشكل مالى مواجه شدند، زنان با فداكارى و ايثار و با فروختن جواهرات يا وسايل خانه، به كمك آمدند؛ از جمله پس از فتح اصفهان به دست سواران بختيارى، عده‏اى از زنان به انجمن ايالتى اصفهان رفته و زيورآلات خود را هديه كردند. دراين‌ميان، زنى كاسه‌اي مسين را كه تنها دارايى او بود، به مشروطه‌خواهان تقديم نمود.[xvii]


ج‌ــ مشاركت در برخوردهاى مسلحانه: در دوره استبداد صغير كه درگيرى نظامى بين مردم و محمدعلى‌شاه شدت يافت و برخوردهاى مسلحانه سختى روى داد، در موارد ضرورى، زنان نيز نقشي مستقيم و فعال داشتند. در اين زمينه، نقش زنان تبريز، پررنگ‏تر و برجسته‏تر از همه‏جا بود. ماجراى زنان در تبريز زمانى شروع شد كه شاه پس از به‌توپ‌بستن مجلس و تعطيل‌كردن آن، عين‏الدوله را براى تصرف تبريز فرستاد. او شهر تبريز را به محاصره خود درآورد و در مدت محاصره يازده‌ماهه تبريز، زنان علاوه بر پختن غذا، دوختن لباس، بافتن جوراب، پركردن پوكه، خبررسانى جنگى و پرستارى از مجروحان، حتي به جنگيدن با لباس مردانه در ميدان رزم پرداختند. يكى از همين زنان در اين باره گفته است: «در بحرانى‏ترين روزهاى قيام، مجبور بوديم براى رعايت پنهان‏كارى، تكه‏هاى نان را زير چادر به سينه و شكم‏مان ببنديم و به سنگر مجاهدان برسانيم.»[xviii] ستارخان تحت‌تاثير نامه يكى از زنان تبريزى، فرمان حمله به مقر مستبدان شهر تبريز را صادر كرد و در اين حمله، حداقل بيست زن كشته شدند. پاولويچ دراين‌باره نوشته است: «يكى از سنگرهاى تبريز را زنان چادر‌به‌سر تبريزى اداره مى‏كردند.»[xix]


يكى از اين زنان، عزت‏الحاجيه، مادر كلنل تقى‏خان پسيان بود. اين شيرزن وقتى خبر مرگ كلنل را براي او آوردند، مجلس جشن ترتيب داد، لباس سفيد پوشيد و به هيچ‌كس اجازه نداد لباس سياه به تن كند. در بين زنان مبارز تبريز، زنانى از گيلان و كردستان نيز ديده مى‏شدند كه گاه در بين آنان پيرزن شصت‌هفتادساله و دختر سيزده‌چهارده‌ساله به چشم مى‏خورد.[xx] زنان كشاورز روستاهاى آذربايجان هم در حالى كه نوزادان خود را بر پشت بسته بودند، اسلحه برداشتند و دوش به دوش مردان جنگيدند.[xxi]


در جنگهاي ضداستبدادي مردم با محمدعلى‌شاه، علاوه بر زنان تبريز، زنان شهرهاى ديگر هم به ايفاى نقش پرداختند؛ از جمله زمانى‌كه محمدعلى‌شاه در تهران مجلس را به توپ بست و برخى از جوانانى را كه به دفاع از مجلس مي‌پرداختند، كشت، مردان جرات نمى‏كردند جنازه جوانان را بردارند و به خاك بسپارند، تااينكه زنان همت ‏كردند و آنها را بر‏داشتند و به خاك سپردند.[xxii]


دــ حضور در صحنه‏هاى ديگر: مشروطه، شاهد حوادث ديگرى نيز بود كه زنان در آنها نقش آفريدند و در اينجا به برخى از آنها اشاره مى‏شود:


1ــ عين‏الدوله براى كنترل اوضاع، دستور داد از بيرون‌آمدن زنان از خانه‏ها جلوگيرى كنند. ماموران هركس از ايشان را مى‏ديدند، دستگير مى‏كردند. به‌همين‌دليل همان‏گونه‌كه حاج سياح نوشته است: «در زندانهاى دولتى از زنان مبارز كم نبودند.» بااين‌وصف، اقدام عين‏الدوله فايده زيادى نبخشيد، زيرا هنگامى‌كه علما و مردم قصد بست‌نشستن در شاه عبدالعظيم را نمودند، زنان بسيارى كفن پوشيده و ضمن سينه‏زنى و نوحه‏سرايى به بازار آمدند و عليرغم مخالفت و تلاش دولتىها، بازار را تعطيل كردند.[xxiii]


2ــ امير بهادر از طرف دولت مامور شد به‌زور، بست‏نشينان شاه‌عبدالعظيم را پراكنده سازد. وى وقتى به شاه‌عبدالعظيم رسيد، تعدادى از سربازان مسلح خود را در اطراف صحن مطهر مستقر كرد و به آنها دستور داد تفنگ‏هايشان را به سمت متحصنين نشانه گيرند. زنان ساكن شاه‌عبدالعظيم به بالاى بام‏هاى صحن مطهر رفتند و آماده شدند تا اگر سربازان شليك كردند و به مرقد مقدس بى‏احترامى نمودند، تفنگچيان را سنگ‏باران كنند.[xxiv] 


3ــ اتحاديه غيبى نسوان، نامه‏اى به روزنامه نداى وطن فرستاد و از نمايندگان مجلس درخواست كرد به‌سرعت متمم قانون اساسى را تدوين و تصويب كنند و به بى‏سروسامانى كشور خاتمه دهند و اگر از عهده اين كار برنمى‏آيند، استعفا كنند و كار مملكت را به زنان بسپارند. اين نامه طولانى به نكات ديگرى نيز اشاره كرده بود: «بدون قانون امكان ندارد، احدى از شما اطاعت كند. چرا قانون به دست ما نمى‏دهيد كه هركس در هر كجا كه هست، تكليف خود را بداند.»[xxv] 


4ــ زنان تبريز براى تدوين و تصويب متمم قانون اساسى، سخت در تلاش بودند. در نامه انجمن غيبى تبريز به نمايندگان آذربايجان آمده است: «تمامى اهل شهر در هيجان‏اند. حتى طايفه نسوان با بچه‏هاى شيرخواره در مساجد جمع‏اند.» زنهاى شيراز نامه نوشتند كه اعيان و اشراف مانع تدوين و تصويب قانون اساسى‏ مي‌شوند، پس عليه آنان انقلاب كنيد. تعدادى از زنان ماكو در اعتراض به تدوين‌نشدن متمم قانون اساسى، توسط اقبال‏السلطنه كشته شدند و اين امر، اعتراض زنان تهران و اصفهان را در پى داشت.[xxvi] 


در همه فعاليتها و تلاشهاى زنان مشروطه، بوى دين و وطن به مشام مى‏رسيد. اين فعاليتهاى سياسى ــ اجتماعى، هيچگاه باعث بى‏توجهى زنان به حجاب نشد و در همه اجتماعات زنانه اين دوره تاريخى، حجاب پا بر جا بود. البته عليرغم افزايش حضور سياسى ــ اجتماعى زنان در جريان انقلاب مشروطه، زنان همچنان بيش‌ازاين‏كه در بيرون از خانه باشند، در خانه مشغول خانه‌داري و تربيت فرزندان بودند.


  


3ــ حضور زنان در حوادث پس از مشروطه 


با تلاش مردان و زنان اين مرز و بوم، انقلاب مشروطه سرانجام در سال 1285.ش/ 1906.م به پيروزى رسيد. محمدعلى‌شاه تبعيد شد و احمدميرزا به جاى او نشست، اما انقلاب نوپاى مشروطه، همچنان خود را به حمايت و حضور مردم نيازمند مى‏ديد. زنان با درك شرايط و موقعيت، به شكل ديگرى اين‏بار به معاونت و مساعدت دولت و مجلس آمدند. اين تلاشها، حاصل و برآيند قيام عمومى آنان در مساله گريبايدوف و حادثه تنباكو بود و آنان عليرغم‌آنكه از حق راي و انتخاب‌شدن برخوردار نشدند، صحنه دفاع از انقلاب مشروطه را ترك نكردند. 


الف‌ــ مطالبات سياسى: در جريان انقلاب مشروطه، زنان هيچگاه خواسته‏هاى صنفى خود را مطرح نكردند، اما پس از پيروزى انقلاب، آنان خواهان آن شدند كه تشكلهاى سياسى آنان از سوى مجلس به رسميت شناخته شوند. زنان در اولين اقدامشان براى رفع موانع موجود بر سر راه فعاليت تشكلهاى سياسى بانوان، از مرتضى‏قلى‏خان، نماينده اصفهان، خواستند اين مساله را در مجلس مطرح نمايد و زمينه را به گونه‏اى فراهم آورد كه مجلس مجوز قانونى فعاليتهاي زنان را به تصويب برساند.[xxvii]


عده‏اى از نمايندگان، طرح مساله را در مجلس غيرضرورى دانسته و آن را جزء وظايف وزارت داخله قلمداد كردند. البته آنها معتقد بودند وزارتخانه بايد تشكلها‏ى سياسى زنان را قدغن نمايد. عده‌اي ديگر مى‏گفتند: اصل اجتماع سياسى زنان اشكالى ندارد، ولى چون امكان فاسدشدن برخى توسط اين تشكلها وجود دارد، بايد از تاسيس و تداوم آنها جلوگيرى كرد. اما تعدادى ــ مثلا وكيل‌الرعايا، نماينده همدان ــ در دفاع از اين تشكلها مي‌گفتند: «اگر در آن مفسده‏اى راجع به دين و دنيا بروز كرد، آن وقت بايد در آن را گل گرفت.» ولى سرانجام، مجلس رأى به غيرقانونى‌بودن اين تشكلها داد. البته اين تصميم مجلس چندان بر فعاليت تشكلهاى سياسى زنان تاثير نگذاشت و تاريخ پس از پيروزى انقلاب، شاهد افزايش كمى و كيفى اين تشكلها بود.[xxviii]


از ديگر مطالبات سياسى زنان، برخوردارى از حق رأى بود، اما با كمال شگفتى، عليرغم نقش موثرى كه زنان در انقلاب مشروطه ايفا كردند، ماده چهار نظام‏نامه انتخابات، آنان را در كنار محجورين، صغار، متكديان و مرتكبين قتل و سرقت قرار داد و آنها را از حق رأى محروم ساخت. طبق ماده هفت نظام‏نامه، حق انتخاب‌شدن نيز از ايشان سلب گرديد. در سال 1287.ش/ 1908.م اصلاح نظام‏نامه در دستور كار نمايندگان مجلس دوم قرار گرفت اما بار ديگر كميسيون نظام‏نامه، زنان را از حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌كردن، محروم ساخت. شهيد مدرس، از كميسيون به دليل آن‏كه زنان را در زمره ديوانگان و سفيهان قرار داده بود، انتقاد كرد اما به علت تلاش گرايشهاى سياسى مخالف شركت زنان در انتخابات، زنان موفق به كسب حق رأى نشدند. يكى از نشريات در اعتراض به اين مساله نوشت: «تا روزى‌كه زنان از حق رأى و ورود به مجلس، حتى براى تماشاكردن محروم‏اند، اميد به ترقى در اين كشور نيست.»[xxix]


ب‌ــ مبارزه با اولتيماتوم روسيه: مجلس دوم در 1288.ش/1909.م افتتاح گرديد و بى‏درنگ يكى از كارهاى خود را سروسامان‌دادن امور ماليه كشور اعلام كرد. ازاين‌رو، دولت تصميم گرفت مستشار خارجى استخدام كند. درهمين‌راستا، مورگان شوستر امريكايى به ايران دعوت شد و به عنوان مسئول امور ماليه كشور و با اختيارات وسيع شروع به كار كرد. روسها با حضور شوستر در ايران به مخالفت برخاستند و در پى آن، ارتش خود را به بندر انزلى فرستادند و تهديد كردند اگر شوستر از ايران اخراج نشود، ارتش تزارى مستقر در رشت به سوى قزوين و تهران حركت خواهد كرد.


به دنبال اولتيماتوم دولت روسيه، فرياد مردم از جمله زنان اصفهان، قزوين، آذربايجان و تهران از هر سو برخاست و حتى زنان هندى در همدردى با زنان ايرانى، صداى اعتراض خود را بلند كردند. در تهران، حدود پنجاه‌هزار نفر ضمن اعلام اعتصاب، به خيابانها ريختند. هزاران زن درحالى‌كه مى‏گريستند و برخى از آنها كفن پوشيده بودند، آمادگى خود را براى جنگ با روسيه و دفاع از كشور اعلام كردند.[xxx] بدرالملوك بامداد دراين‌باره نوشته است: «هزاران زن ايرانى در تظاهرات گردآمدند و بعضى از آنها بر فراز ديوار يا سكويى رفتند و براى مردم سخن گفتند و بر ضرورت دفاع از انقلاب پاى فشردند و از مجلس خواستند كه در برابر تهديدهاى خارجى بايستد.»[xxxi]


زمانى‌كه خبر تصميم سرى و محرمانه مجلس مبنى بر تسليم‌شدن در مقابل اولتيماتوم روسيه افشا شد، زنان به يك اقدام متهورانه دست زدند. شوستر اين اقدام را اين‏گونه توصيف كرده است: «سيصد زن محجوب ايرانى از خانه‏هاى خود بيرون ريختند و آهنگ پارلمان كردند. بسيارى از ايشان با خود سلاح داشتند كه در آستين و زير دامن خويش پنهان كرده بودند. سپس در برابر مجلس گرد آمدند و خواستار ملاقات با رئيس مجلس گرديدند و درنتيجه، تنى چند از ايشان به درون پارلمان راه يافتند. زنان سلاحهاى خود را به نمايش گذاشتند و پرده از چهره برگرفتند و به رئيس مجلس اخطار كردند كه اگر او و همكارانش، لحظه‏اى از اجراى وظايف خود كه همانا پاسدارى از آزادى و حيثيت مردم ايران است، غفلت ورزند، در آن صورت، ما زنان، نخست شوهران و پسران خود و سپس خود را از ميان بر مى‏داريم.»[xxxii] زنان حتى پا را از اين فراتر گذاشتند؛ چنانكه در حمايتى آشكار، جماعتى از زنان فقير به پارك اتابك رفتند، تا به شوستر بگويند چون اداره خزانه تحت امرش، پول مورد درخواست ارتش را نمى‏پردازد، دولت و ارتش با وى مخالف‏اند.


عليرغم همه اين تلاشها، دولت و مجلس اولتيماتوم روسيه را با اندكى تغيير در مفاد آن پذيرفتند و حتى به پيشنهاد اعضاى دولت، مجلس منحل گرديد. با بسته‌شدن مجلس، ديگر دستاوردهاى انقلاب مشروطه نيز در معرض سقوط قرار گرفت.[xxxiii]


ج‌ــ تحريم كالاهاى خارجى: بارها زنان در مخالفت با استعمارگران، به تحريم كالاهاى خارجى روى آوردند و چون اغلب زنان مسئول خريد خانه و يا تعيين‏كننده نوع مصرف منزل‏ بودند، تحريم كالا از سوى آنان، به منزله كاهش فروش كالاى خارجى در سطح كشور بود و اين امر مى‏توانست زيانهاى فراوانى بر كشورهاى خارجى و اجنبى صادركننده كالا به ايران، بگذارد. زنان با درك اين مساله، بارها به تحريم كالاهاى خارجى پرداختند. از جمله:


1ــ يكى از زنان در راهپيمايى عليه اولتيماتوم روسيه، به سخنرانى پرداخت و در پايان سخنانش گفت: «خانم‏هاى عزيز! نترسيد و جداً بكوشيد تا پاى اجنبى را از خاك پاك مملكتمان دور سازيم.» پس از آن، زنان كوشيدند مصرف كالاهاى روسى و انگليسى را كاهش دهند و حتى به مغازه‏هايى كه كالاهاى خارجى مى‏فروختند، با سنگ و چماق حمله مى‏كردند. زنان حتي از سوارشدن به ترامواى تهران به‌گمان‌آن‏كه متعلق به روسها بود، خودداري مي‌كردند.[xxxiv]


2ــ تحريم كالاهاى خارجى از سوى تشكلهاى سياسى ــ از جمله انجمن مخدرات وطن زنان ــ هم توصيه مى‏شد. اين انجمن در پايان يكى از راهپيمايى‏هايش عليه اولتيماتوم روسيه، نامه‏اى به مجلس فرستاد و در آن نوشت: «قشون روس در داخله رحل اقامت انداخته و انگليس به‌غيرحق... ما را تهديد مى‏كند.» اين موضع‏گيرى كه با توصيه به تحريم كالاى خارجى به پايان ‏رسيد، نشان مى‏داد انجمن مخدرات وطن كه توسط بانوآغابيگم در 1289.ش/1911.م تاسيس شد، همچنان به هدفهاى اوليه خود پاى‏بند است. اين هدفها عبارت بودند از: دفاع از استقلال كشور، مخالفت با وام‏گيرى خارجى، جلوگيرى از خريد كالاهاى اجنبى، تبليغ كالاى داخلى.[xxxv] 


3ــ پس از اعلام حمله روسيه به ايران كه با توافق و رضايت انگليس صورت مى‏گرفت، زنان براى انتقام‌گرفتن از دولتهاى اروپايى، به قهوه‏خانه‏ها ‏رفتند و از صاحبان اين اماكن ‏خواستند يا مصرف شكر اروپايى را متوقف كنند و يا قهوه‏خانه‏ها را ببندند. علاوه‌براين آنها استفاده از كالسكه اروپايى را كه اغلب وسيله انتقال زنان بود، تحريم كردند. روزنامه ايران نو، در گزارش اقدامات زنان در تحريم كالاهاى خارجى، آن را با عنوان مردانگى زنان ستود.[xxxvi]


دــ مجاهدتهاى زنان دشتستانى: انگليسيها بارها به مناطق جنوبى ايران حمله كردند. آنها در زمان محمدشاه، جزيره كيش را تصرف و بوشهر را به محاصره در آوردند، اما سرانجام مجبور به عقب نشينى شدند. در دوره ناصرى، بار ديگر قواى انگليس به بوشهر حمله كردند و البته اين‏بار آن را به اشغال درآوردند. مرحله سوم حمله انگليسيها، در جريان اشغال ايران در جنگ جهانى اول (دوره احمدشاه) روى داد كه اوج مبارزات تنگستانيها و دشتستانيهاى بوشهر در دفاع از كشور ايران بود. اين فداكارى هنوز بارقه‏هايى از اميد به مشروطه را زنده مى‏كرد. گرچه انگليسيها به كمك عوامل داخلى، سرانجام قيام را سركوب كردند، اما مردان و زنان جنوبى با كمترين امكانات، بيشترين مقاومت را نشان دادند.


از جمله اين مقاومتها، حمله تعدادى از زنان دشتستانى به قواى دشمن بود. حدود پنجاه زن دشتستانى كه از گستاخي دشمن سخت به ستوه آمده بودند، در كوه گيسكان به استقبال مرگ و شهادت رفتند و تا پاى جان، از آب، خاك و حيثيت ملى ايران دفاع كردند. آنها زمانى‌كه نيروهاى دشمن در حال بازگشت پيروزمندانه بودند، اسلحه برجاى‌مانده از شهداى خويش را برداشته و انگليسيها را به گلوله بستند. عده‏اى از مردان بوشهرى، با استفاده از اين موقعيت، خود را از بند دشمن رها كرده و به صفوف زنان جنگجو پيوستند. اين جنگ و رزم دليرانه، چنان صفوف دشمن را به هم ريخت كه آنان را واداشت با دادن تلفات زياد، عقب‌نشينى كنند. زنان گيسكانى كشته‏هاى دشمن را دفن نكردند تا استخوانهاى آنان سالها در محل نبرد باقى بماند و مايه عبرت ديگران شود.[xxxvii]


جالب‌آنكه زنان دشتستاني عليرغم‌آنكه در آن موقع هيچ خانواده‏اى نبود كه عزيزى را از دست نداده و در غم آن داغدار نباشد، براى مرگ پدر، شوهر، برادر و فرزندشان نمى‏گريستند تا دشمن از غم و ناله و ناتوانى آنان خرسند نشود.[xxxviii] شجاعت زنان دشتستانى در جنگ با انگليسى‏ها و صبرشان در مصيبت ازدست‌دادن خويشان و نزديكان، موجى از غيرت را در مردان آن ديار پديد آورد؛ چنانكه مردان دلاور بوشهرى، با شبيخون‏هاي‌شان هرگز نگذاشتند دشمن در خطه جنوب احساس امنيت كند.[xxxix] 


  


دستاوردهاي مشروطه براي زنان 


زنان به هنگام سالگرد پيروزي انقلاب مشروطه، پرچم قرمز بر سر در خانه‏هاى‌شان نصب مى‏كردند. آنها وقتى از خانه‏هاى‏شان خارج مى‏شدند، پرچم كوچك قرمزى در دست مى‏گرفتند. اين شور و شوق نشان مى‏داد كه آنان قصد دارند نقش بيشترى نسبت به قبل از انقلاب، بر عهده بگيرند اما مردان مشروطه، نقش آنها را صرفا تا مرحله پيروزى پذيرفتند و پس از آن بيشتر مايل بودند زنان در خانه باشند تا در اجتماعات. چنين فضايى، زنان را وامى‏داشت كمتر در عرصه سياسى حضور يابند.


زنان در جريان جنبشى كه به انقلاب مشروطه انجاميد، حضورى فعالانه و همه‌جانبه داشتند. گاه از ظلم و ستم دولت بر علما به خروش مى‏آمدند و گاه بازاريان را وامى‏داشتند در اعتراض به دولت، بازار را ببندند. آنها براى به‌ثمرنشاندن انقلاب، حتى از بذل مال و جواهرات خويش و مهمترازهمه از اهداى جان خود، مضايقه نكردند. زنان بارها جواهراتشان را براى كمك و پيروزى به انقلاب، هديه كردند و كم نبودند زنانى كه در اين راه، به زندان رفتند، تومار نوشتند، فرياد زدند، جنگيدند و به شهادت رسيدند. البته همه اينها، تنها بخشى از فعاليتهاى آنان است؛ زيرا اقداماتشان در تشويق و حمايت از مردانى كه به انقلاب پيوستند، كمتر در نوشته‏هاى تاريخى آمده است.


زنان پس از پيروزى انقلاب مشروطه، چند درخواست سياسى مطرح كردند: اول‌آنكه مجلس به تشكلهاى سياسى آنان رسميت ببخشد و دوم‌اينكه به آنان حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌كردن داده شود. اما مجلس با هيچ‏يك از اين دو خواسته موافقت نكرد. زنان بى‏توجه به اين بى‏مهرى‏ها و زمانى‌كه روسيه و انگليس شمال و جنوب كشور را مورد تجاوز قرار داده بودند، صحنه را ترك نكردند و با شركت در راهپيماييها و حتى با جنگ عليه قواى انگليسى جنوب، تلاش كردند از مرزهاى كشور و ارزشهاى انقلابى‌شان پاسدارى كنند. آنان در اين راه، جان خود را به خطر انداختند و هنگامى‌كه بايد از زندگى آسوده‏ترى كه انقلاب مشروطه وعده آن را داده بود، بهره‏مند مي‌شدند، با تحريم كالاهاى خارجى، زندگى‌شان سخت‏تر گرديد.


 


سخن نهايي 


واقعيتهاى تاريخى نشان مى‏دهد زنان ايرانى در حادثه‌آفرينى وقايع ايران معاصر نقش داشته‌اند و اين نقش، موثر، وسيع، كارساز و مثبت بوده و اغلب زنان ايفاگر اين نقش، در كنار ملي‌گرايي و وطن‌خواهي، به شعائر و ظواهر اسلامي پايبند و متوجه بوده‌اند. زنان دربارى اغلب مشغول دسيسه‏چينى و حرمسرايى و زنان روشنفكر نيز در بهترين وضعيت، مبلغ آرا و انديشه‏هاى فمينيستى غربى و كمونيستى شرقى بودند. آنها تعدادشان اندك و گستره فعاليتشان تنها به دولت، دربار، دانشگاه و مدارس ختم مى‏شد. فعاليت اين دو دسته كمتر با مبانى ملى و مذهبى مردم ايران ارتباط داشت و علت واكنش سرد توده زنان به فعاليتهاى آنان، همين مساله بود. توده زنان ايراني با حفظ ارزشهاى ملى و مذهبى به ميدان آمدند و با اين كار ثابت كردند شرط حضور زنان مسلمان در عرصه سياسى ــ ‏اجتماعى، كنارنهادن ارزشهاى ملى و مذهبى نيست، بلكه با حفظ آن مى‏توان عالى‏ترين حضور و فعاليت موثر و وسيع را به نمايش گذاشت. جالب‌اينكه اين زنان هيچگاه نكوشيدند فعاليتهاى خود را با چاپ و نشر آن، به رخ ديگران بكشند؛ چون هدفشان انجام تكليف ملى و دينى بود.


نقش اصلى مخالفتهاى ضد دولتى و حتى فعاليتهاي ضداستعمارى و نيز مخالفت با استبداد را زنانى برعهده داشتند كه با اشاره علماى دينى، با انگيزه‏هاى مذهبى و با هدف حفظ كيان كشور و دين، پاى به ميدان مبارزه نهادند و در اين راه شيفته انديشه‏هاى غيربومى نشده و نشان دادند انديشه‏هاى دينى از عناصر تحرك سياسى‏ ــ اجتماعى برخوردارند. 


  


پي‌نوشت‌ها 






--------------------------------------------------------------------------------


* عضو هيات علمي پژوهشكده تحقيقات اسلامي 


[i]ــ محمدابراهيم باستاني پاريزي، گذر زن از گدار تاريخ، تهران، نشر كيانا، 1382، ص36 


[ii]ــ علي‌اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، علمي، 1370، ص104؛ رابرت گرانت واتسن، تاريخ ايران دوره قاجاريه، ترجمه: وحيد مازندراني، تهران، اميركبير، 1356، ص253 


[iii]ــ كلمنت ماركام، تاريخ ايران در دوره قاجار، ترجمه: ميرزارحيم فرزانه، تهران، فرهنگ ايران، 1364، ص66؛ سعيد نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوره معاصر، ج2، تهران، بنياد، 1364، ص193 


[iv]ــ سعيد سيرجاني، وقايع اتفاقيه، تهران، نوين، 1362، ص387 


[v]ــ حسن اعظام قدسي، كتاب خاطرات من يا روشن‌شد تاريخ صد ساله، بي‌جا، بي‌تا، 1342، ص44 


[vi]ــ حسن كربلايي، تاريخ الدخانيه يا تاريخ انحصار دخانيت، اراك، بي‌نا، بي‌تا، ص110 


[vii]ــ مجله زنان، مهر 1380 


[viii]ــ مصطفي اجتهادي، دائرهًْ‌المعارف زن ايراني، ج1، تهران، مركز امور مشاركت زنان، 1382، ص162 


[ix]ــ جعفر بوشهري، گوشه‌اي از تاريخ اجتماعي تهران قديم، تهران، سيمرغ، 1347، ص48 


[x]ــ فريدون آدميت و هما ناطق، افكار اجتماعي، سياسي و اقتصادي در آثار منتشرنشده دوران قاجار، تهران، آگاه، 1356، ص156 


[xi]ــ ناصر نجمي، طهران عهد ناصري، تهران، عطار، 1370، ص159 


[xii]ــ كلنل كاساكوفسكي، خاطرات كلنل كاساكوفسكي، ترجمه: عباس‌قلي جلي، تهران، سيمرغ، 1353، ص240 


[xiii]ــ مري‌شيل، خاطرات ليدي شيل، ترجمه: حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، 1368، ص175 


[xiv]ــ ناظم‌الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج2، تهران، نوين، 1362، ص395 


[xv]ــ عبدالحسين ناهيد، زنان ايران در جنبش مشروطه، تبريز، احياء، 1360، ص55 


[xvi]ــ ناظم‌الاسلام كرماني، همان، ص55 


[xvii]ــ همان. 


[xviii]ــ محمدرضا عافيت، سردار ملي ستارخان. تبريز، انديشه، 1352، ص70 


[xix]ــ ميخائيل پاولويچ، سه مقاله درباره مشروطه، ترجمه: م. هوشيار، تهران، حبيبي، 1357، ص55 


[xx]ــ اسماعيل اميرجعفري، قيام آذربايجان و ستارخان، تهران، كتابفروشي تهران، 1356، ص467 


[xxi]ــ ناظم‌الاسلام كرماني، همان، ص457 


[xxii]ــ يحيي دولت‌آبادي، تاريخ معاصر يا حيات يحيي، ج2، تهران، عطار، 1361، ص2 


[xxiii]ــ حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، تهران، ابن‌سينا، 1353، ص81 


[xxiv]ــ يحيي دولت‌آبادي، همان، ص22 


[xxv]ــ ژانت آفاري، انجمنهاي نيمه‌سري زنان در نهضت مشروطه، ترجمه: جواد يوسفيان، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369، ص105 


[xxvi]ــ مهدي ملك‌زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج2، تهران، علمي، 1371، ص26 


[xxvii]ــ محمدحسين خسروپناه، هدف‌ها و مبارزه زن ايراني، تهران، پيام امروز، 1381، ص29 


[xxviii]ــ بشري دلريش، زنان در دوره قاجار، تهران، سوره، 1375، ص36 


[xxix]ــ محمد هاشمي، مذاكرات مجلس شوراي ملي در دوره دوم، ج3، تهران، اميركبير، 1365، ص530 


[xxx]ــ ژانت آفاري، همان، ص48 


[xxxi]ــ بدرالملوك بامداد، مشعل‌داران و پيشتازان آزادي زنان، ج2، تهران، زيتون، 1352، ص48 


[xxxii]ــ ژانت آفاري، همان، ص48 


[xxxiii]ــ مورگان شوستر، اختناق در ايران، ترجمه: اسماعيل رائين، تهران، صفي‌علي‌شاه، 1368، ص236 


[xxxiv]ــ بدرالملوك بامداد، همان، ص48 


[xxxv]ــ همان. 


[xxxvi]ــ ژانت آفاري، همان، ص60 


[xxxvii]ــ علي‌مراد فراشبندي، گوشه‌اي از تاريخ انقلاب مسلحانه، تهران، رسا، 1362، ص173 


[xxxviii]ــ همان. 


[xxxix]ــ محمدحسين ركن‌زاده آدميت، فارس و جنگ بين‌الملل، ج2، تهران، اقبال، 1357، ص459