چرا تجربه مشروطه؟

چرا تجربه مشروطه؟

این تاکید بر آنمان داشت که مشروطه را بازخوانیم و در این بازخوانی کسب تجربه و آموزه کنیم برای جنبش سبز. تلاشی که به واسطه ی گم شدن صدا در هیا هوی دوران بی نتیجه ماند. اگر چه مقالاتی نیز قلمی شد، اما اینکه خواننده ای داشته اند یا نه هیچ معلوم نیست. باری در این سالروز مشروطه بد نیست تا اهمیت تجربه مشروطه را که این همه مهندس سحابی بر آن تاکید می کرد را باز شناسیم و بدانیم که علت این همه تاکید آن مرد فقید از چه روی بوده است.

1 – تاریخ منبع شناخت

مهندس سحابی تاریخ را یکی از اصلی ترین منابع شناخت آدمی می دانست. وی هماره بر مطالعه ی تاریخ تاکید می نمود و استفاده از تجارب تاریخی را برای برون شد از دور باطل تکرار مکررات لازم و ضروری می دانست. برای خودش نیز مطالعه ی تاریخ در اولویت قرار داشت. بسیار از نمونه های تاریخی برای فهم موضوعی استفاده می کرد و همیشه مثال های تاریخی را در کنار آیات و روایات ذکر می کرد. بر این باور بود که تاریخ یکی از منابع شناخت است و مطالعه ی تاریخ تنها برای تفنن و گذران وقت نباید باشد. تاریخ را به سان داستان های جنایی و پلیسی نباید خواند و چونان باید در آن نظر کرد و با فراز و فرودش بالا و پایین رفت که گویی با پیشینیان زیسته ای و در غم و شادی و یاس و امید و شکست و موفقیتشان شریک و سهیم بوده اید. ( اشاره بر وصیت علی بن ابیطالب به فرزندش امام حسن ) بنابراین تاریخ مشروطه نیز به عنوان یکی از فرازهای مهم تاریخ ایران و یکی از نقاط عطف تاریخی از اهمیت خاصی برخوردار است. اما این اهمیت در آغاز جنبش سبز دو چندان شده بود و همین، مهندس سحابی را بر آن می داشت که بر تجربه ی آن تاکید کند. اهمیت این تجربه به واسطه ی شباهت های تاریخی جنبش سبز با جنبش مشروطه بود که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

2 – بازگشت به پیش از مشروطیت

مشروطه آنچنان که از نامش پیداست تلاشی بود برای مشروط و محدود کردن قدرت مطلقه. ولایت مطلقه ی فقیه اما بازگشتی بود به پیش از انقلاب مشروطه و دگربار قدرت در این سرای بی کسی و بی هم نفسی که تفرد و منفعت بر هر آرمان و ارزشی پیشی گرفته بود، مطلقه شد. شکل هندسی قدرت هرمی شد و همه چیز در راس این هرم متمرکز گشت. ولایت از آن فقیه صاحب قدرت شد و گستره ی این ولایت چونان وسیع شده است که بر جان و مال و ناموس همه ی ملت احاطه دارد و حاکم است. نه تنها در کلیات که حتا در جز جز امور نیز به پیش از مشروطه بازگشته ایم. وقتی که امام جمعه ی تهران ولی فقیه را حاکمی دانست که می تواند زن رئیس جمهور را بر او حرام کند به یاد "موقرالسلطنه" داماد مظفر الدین شاه افتادم که شیخ فضل الله نوری  زنش را بر او حرام کرده و به عقد "امام جمعه" درآورده بود.( احمد کسروی، تاریخ مشروطه، انتشارات نگاه، 1388 ، ص 76.) به نام دین، مشروعه ی شیخ فضل الله بر مشروطه ی مردم و دلسوزان مردم حاکم شده است. فقیه بر همه ی امور و شوون مردم حاکم است و ظل الله شده است. نایب بر حق امام زمان شده و به تبار معصومین و انبیا ره یافته است. بلافاصله پس از میلاد یا علی می گوید و نفسش شفا بخش شده است. دروغپردازان و متملقان درگاه فقیه مطلق برای لقمه نانی و کسب جایی انواع دروغ ها و دغلها را می سازند تا ولایتش را مشروعیت ببخشند." ظل الله اش بنامند، قبله عالمش خطاب کنند، قدر قدرتش بگویند، عدالت گسترش بخوانند، تمثالش را بی مثال، سایه اش را همایون، خاک پایش را سرمه چشم ها و شپشش را منیژه خانم بدانند. از نقص و خطا مبرایش بشمارند، نه کرسی فلک را زیر پایش بگذارند، به عرش اعلی علیین و به مقام ربوبیش برسانند تا رعایا از ترس یا طمع او سر اطاعت و عبودیت به آستانش بسایند و او و انها با خیال راحت به عیش و عشرت بپردازند."( مهندس مهدی بازرگان، مدافعات، انتشارات مدرس، 1350، ص271 ) بازگشت به پیش از مشروطه و مطلق شدن قدرت فقیه، و تلاشی بی مگس و پر کار برای برون رفت از این اسارت مطلق یکی از دلایل استفاده از تجربه مشروطیت است.

3 –  حق مداری و برجستگی آزادی و دموکراسی

 تا انقلاب 57 ایده ی دورانی سوسیالیسم و ایدئولوژی دوران ساز رفع طبقات اجتماعی – اقتصادی و ایجاد جامعه ی بی طبقه ی توحیدی یا کمونیستی یا ... بود. در دهه ی 80 میلادی و با فروپاشی بلوک کمونیستی این ایده به چالشی جدی کشیده شد. اگر چه پیش از ان نیز نقدهای جدی ای بر آن در حوزه ی عمل و نظر وارد بود اما ایده ی برابری مطلق طبقات همچنان ایده ی دورانی بود. با فروپاشی شوروی این ایده با نقدهای سنگ دلانه و بی ملاحظه ریش شد و به کناری گذارده شد. جنبش های پس از ان غالبا و چه بسا مطلقا، جنبش هایی آزادی محور و دموکراسی خواه بوده اند. ایده ی دورانی امروز حقمداری شده است و توجه و تمرکز بر حقوق حقه ی انسان و آزادی های بر حق است. در مشروطه نیز ایده ی اصلی حقمداری بود و تاکید بر آزادی های بر حق می شد. مشروط کردن حاکم مطلق اساسا یعنی صاحب حق کردن رعیت و گذار از رعیت به شهروند است. شعار مساوات در مشروطه نه طبقاتی که کاملا سیاسی بود و تمرکز و توجه در این شعار بر برابری همه ی مردم در حق و حقوق بود. در جنبش سبز نیز تمرکز بر حقوق بود و آزادی های بر حق مردم. مردم خود را شهروند می دانستند و بر ان بودند که در تعیین سرنوشت خویش محق و آزاد باشند. آنها می خواستند و می خواهند رایشان، که نماد تصمیماتشان است خوانده و به آن توجه شود. ایده ی دورانی حقمداری است و همین جنبش سبز را به مشروطه شبیه می کند.

4 – ایران محوری و دوری گزیدن از فرقه گرایی و تعصبات قومی

حقمداری و آزادی خواهی موجب می شود که از تعصبات کور دینی و ایدئولوژیک و فرقه ای و قومی پرهیز شود و همگان با توجه و تمرکز بر حق و حقوق انسانی به تلاش برای دست یازیدن به این حقوق بکوشند. حقوق فردی و ملی بازشناخته می شوند و بنابر این حقوق است که وحدت مساعی ایجاد می شود. پیش از جنبش مشروطه فرقه گرایی و تعصبات کور مذهبی و قومی بسیار دیده می شد. این امر به حدی بود که حتا جماعتی به نام لعنتچی در برخی شهرهای ایران به وجود امده بودند که بزرگان و امامان مذاهب و فرق دیگر را با صدای بلند و به رسم جارچیان لعن و نفرین می کردند. جنگ حیدری – نعمتی نه یک مثال تاریخی که واقعیتی اجتماعی بود. در مشروطه اما اقوام همه بی کمترین فکر تجزیه و فرار از استبداد به اندیشه ی آزادی و ترقی ملک افتاده بودند و خود را صاحبان اصلی ملک و مملکت می دانستند. آذری و بلوچ، کرد و لر و فارس و عرب و ...  قیام علیه استبداد را راه حل اساسی و نهایی می دانستند و مواجهه با مشکل اصلی و تاریخی که همانا استبداد بوده و هست را به فرار از واقعیت و گریز به دامان قدرت های خارجی به بهانه ی تجزیه ترجیح داده بودند. ایرانیان آزادی را توامان با استقلال می خواستند و گلیم خویش را جدای از گلیم سایر مردم و اقوام نمی دانستند و برای برون کشیدن گلیم خویش از آب، به مدد و استمداد نیاز داشتند. مردم می دانستند که استبداد و استعمار دو روی یک سکه اند و هر یک علت وجود دیگری است. روس و انگلیس اگر به انواع قراردادهای خانمان برانداز همه ی هست و نیست این ملت را در کیسه ی کمپانی های خود می کنند به واسطه ی حاکمیت مطلق پادشاه است. و حاکم مطلق به واسطه ی قوای این قدرت هاست که مردم را به تاراج می برد. به توپ بستن مجلس توسط قوای روس و ایجاد استبداد صغیر خود تاییدی بود بر این باور مردم که استبداد و استعمار در این مرز و بوم همیشه مکمل یکدیگر بوده اند و برای رهایی از یکی باید در جبهه ی دیگری نیز جنگید. بنابراین استقلال و آزادی اصول راهنمای سیاسی ایرانیان شده بود و بر محور ان عمل می کردند. اصولی که تا امروز استمرار یافته اند و در هر جنبشی سر برآورده اند و جز خواسته ها ی اصلی و تاریخی مردم شده اند. مطالباتی که در جنبش سبز دوباره سر برآورد و در فرصت ها و شعارهایی چون " نه قزه نه لبنان، جانم فدای ایران" و " مرگ بر چین و روسیه" رخ نمود. در جنبش سبز نیز استقلال و آزادی و حفظ تمامیت ارضی در کنار هم نمود یافت و بازار مکاره ی تجزیه طلبان و وابستگان و مستبدین را کساد کرد.

5 – تکثر آرا و اندیشه ها و پذیرفتن این تکثر

حقمداری، ایران محوری و پرهیز از تعصبات قومی و دینی، گونه ای تکثر گرایی را در ایران ایجاد کرده بود. هدف واحد بود و آن دست یازیدن به حقوق فردی و ملی. هر کس با هر اندیشه و مذهبی در تلاش بود تا کاری مثبت در جنبش آزادی خواهی مردم ایران انجام دهد. دعوای حیدری – نعمتی ختم شده بود و لعنتچی ها از کسب و کار افتاده بودند. لیبرال ها با دموکراتها و سوسیالها و روحانی و روشنفکر همه با هم وحدت کرده بودند و جز رهایی از دام استبداد و ذلت استعمار هیچ نمی خواستند. جز محدودی همگان بر آرا و اندیشه های دیگری احترام می گذاردند. جنبش گستره ای ملی به خود گرفته بود. از هر قوم و صنف و طبقه ای در آن حضور فعال داشتند. روزنامه نگار و واعظ روحانی هر کس به فراخور دانش و اندیشه اش از مشروطه دفاع و حمایت می کرد. هیچ ایرانی آزادی خواهی بیگانه نبود. همه ایرانی بودند و عزیز. همه همراه بودند و یار. هیچ کس نجس نبود و در تحصن هایی که انجام می دادند همه بر یک سفره غذا می خوردند.آزادی اساس هر عملی و برای آزادی وحدت همگان ممکن شده بود. هر کس حق داشت سخن بگوید و هیچ کس را به جرم دین و آیینش و اندیشه و باورش سرکوب نمی کردند. در جنبش سبز نیز شاهد چنین تکثری در ابعادی وسیعتر بودیم. هر کس با هر باور و پیشینه ای به میدان آمده بود و حقوق و آزادی هایش را فریاد می کرد. روحانی و روشنفکر، معلم و کارگر و پرستار و پزشک، هنرمند و تکنوکرات با هر اندیشه و ایده ای وحدت را محور عمل کرده بودند و آزادی ها را طلب. سنتی و مدرن، چادری و مانتویی، زن و مرد، پیر و جوان یک صدا حق خویش را که در رایشان تبلور می نمود فریاد می کردند. این تکثر نه تنها وجود داشت و حضور یافته بود که از جانب همگان پذیرفته هم شده بود. همه این تکثر را پذیرفته بودند و گام نخستین برای دموکراسی را برداشته بودند.

6 – نقش طبقه متوسط در جنبش مشروطه

جنبش مشروطه را طبقه متوسط آغاز کرد. این طبقه که از اصناف و اقشار متعدد اعم از روشنفکر و بازاری و روحانی و ... شکل یافته بود آغازگر و نیروی محرک جنبش مشروطه بود. در جنبش سبز نیز این طبقه متوسط بود که آغازگر بود و جنبش را ایجاد کرد.البته لازم به یادآوری است که در تمام جنبش های اجتماعی نقش طبقات متوسط نقش ویژه ای است و در بسیاری از جنبش ها این طبقات متوسط بوده اند که محرک اولیه و اصلی جنبش بوده اند.

7 – ماهیت اصلاح طلبی مشروطه

جنبش مشروطه جنبشی کاملا اصلاح طلب بود و به هیچ وجه قصد انقلاب و تغییر نظام سلطنتی قاجار را نداشت. حتا بعد از ورود جنبش به فاز انقلاب، تنها به سرنگونی محمد علی شاه اکتفا کردند و بنابر قانون اساسی آن زمان ولیعهدش را علیرغم صغر سن بر مسند پادشاهی نشاندند. جنبش سبز نیز ماهیتی کاملا اصلاح طلبانه داشت و به هیچ وجه قصد گذار به فاز انقلابی را نداشت.

8 – توجه به قانون و مدنیت

اصلاح طلبی مشروطه حاصل توجه و تمرکز بر قانون و مدنیت و گذار گام به گام به دموکراسی بود. جنبش مشروطه با روشهای عدم خشونت در فاز اول توانست به مقصود برسد و حاکمیت مطلقه را مشروطه کند. قانون اساسی وضع کند، مجلس شورای ملی ایجاد کند، عدالت خانه برپا کند و غیره. این اصلاح طلبی و روش عدم خشونت بنابر تاکیدی بود که بر قانون و رعایت آن و دقت در اصول رفتار مدنی داشتند. در جنبش سبز نیز بیشترین تاکید بر قانون گرایی و به واسطه ی آن قانون، مشروط کردن حاکم مطلقه بود. مدنیت و برخورداری از رفتار مدنی وجه دیگر قانوگرایی بود که در جنبش سبز کاملا نمایان بود. مردمی که تا دیروز کمترین توجه ای به قوانین عادی رانندگی نداشتند در راهپیمایی میلیونی بدون هیچ انتظامات و برنامه ی قبلی در رفتاری کاملا مدنی و با پرهیز از هر نوع خشونتی با شعار سکوت حماسه آفریدند. جنبش سبز چون مشروطه جنبشی قانون گرا و مدنی بود.

9 – مخالفت حاکمیت و ارتجاع با مشروطه به بهانه دین و اسلام

در مواجهه با جنبش مشروطه حاکمیت به دین متوسل شد و مشروعه را علیه مشروطه علم کرد. قیام آزادی خواهانه ی مردم ایران محاربه با خدا و امام عصر دانسته می شد و آزادی، اصلی علیه اصول دین مبین. دروغها ساختند و به نام دین به مردم تحویل دادند بلکه کام استبداد را شیرین کرده باشند. محمد علی شاه در پاسخ نامه ی برخی علما چون شیخ فضل الله نوری و امام جمعه که عرض کرده بودند! " مجلس شورای عمومی را که منافی با اسلام است" ببندند، بیان داشته بود: " حال که مکشوف داشتید تاسیس مجلس با قواعد اسلامیه منافی است... ما هم از این خیال، بالمره منصرف و دیگر عنوان همچو مجلسی نخواهد شد. لکن به توجهات حضرت امام زمان عجل‌الله فرجه در نشر عدالت و بسط معدلت دستورالعمل لازم داده و می‌دهیم." (ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، نشر آگاه ، 1361 صص 241 تا 243)

در انقلاب مشروطه نیز به سان جنبش سبز به نام دین و خدا و به بهانه ی امام زمان و عدالت با آزادی خواهان به ستیزی جانگیر پرداختند. جنبش مشروطه فتنه خوانده شده بود و مشروطه خواهان محاربین با خدا و سایه خدا و نایب امام معرفی می شدند. در جنبش سبز هم همین واقعیت تکرار شد و آنان که حقشان را می خواستند و طلب می کردند فتنه گر خوانده شدند و محارب. مردمی که رایشان را طلب می کردند دشمن خدا و امام زمان دانسته شدند و به حکم نایب امام به جای رایشان گلوله و باتوم و زندان دریافت کردند.

10 – قرائت دموکراتیک از اسلام

در جنبش مشروطه علیه کسانی چون شیخ فضل الله که اسلام را منافی آزادی و حقوق می دانستند و ولایت و وکالت را در زمان غیبت حق فقها و مجتهدین بیان می داشتند و نه مردم، بودند بزرگوارانی که قرائتی دموکراتیک و مبتنی بر آزادی از اسلام ارائه دادند و اسلام را بنابر گفتمان آزادی تفسیر کردند. بزرگانی چون آیت الله طباطبایی، آیت الله بهبهانی، آیت الله نایینی و دیگرانی که همه ی هم و جهد خود را مصروف بیانی آزادی خواهانه از اسلام می کردند. روشنفکران مذهبی ای که آثاری چون "یک کلمه" خلق کردند تا اسلام را با قانون و حقوق همگون نشان دهند. تلاش هایی که نتیجه داد و جماعت مذهبی ایرانی را به میدان مبارزه کشاند و مشروطه را پیروز کرد. این قرائت از دین در جنبش سبز هم موج می زد و رهبران آن همیشه بر این قرائت از دین تاکید می کردند. در جنبش سبز نیز قرائت رحمانی از دین و تفسیر اسلام مبتنی بر گفتمان آزادی، واقعیتی بارز بود.

11 – عدم وجود و حضور رهبری کاریزماتیک

یکی دیگر از تشابهات جنبش سبز و مشروطه نداشتن رهبری کاریزماتیک و تکثر سرها است. در جنبش مشروطه رهبری واحد کاریزما وجود نداشت. در مشروطه بزرگان بسیاری بودند که بنابر وحدت و تشریک مساعی مردم را به جوش و خروش آورده بودند. اما این بزرگان هر یک به تنهایی نمی توانستند چنان جنبشی را آغازگر و هادی باشند. هر کس به فراخور دانش و توانش در جذب نیروی محرک جنبش کوشا بود و این تلاشهای جمعی بزرگانی چون طباطبایی، بهبهانی، خراسانی و ... بود که نتیجه داد. در جنبش سبز هم رهبری کاریزماتیک وجود نداشت و هر کس به فراخور توانش در ایجاد و تحریک نیروی محرکه ی جنبش کوشا بود. اگر چه کروبی و موسوی رهبران جنبش خوانده می شدند اما این رهبری به هیچ وجه جنبه ی کاریزما نداشت و تنها قراردادی یا به قولی نمادی دانسته می شد.

12 - ...

باری این گزینه ها برخی از تشابهاتی بود که بنابر آنها زنده یاد مهندس سحابی ما را به مطالعه ی تاریخ مشروطه و استفاده از تجارب آن در به سرانجام رساندن جنبش سبز دعوت می کرد. تشابهات تنها در این گزینه ها خلاصه نمی شود و در مولفه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نزدیکی ها آنقدر بسیار است که پرداختن به همه ی آنها مثنوی خواهد شد. این نمونه تشابهات خود جنبش هاست و نه شرایط زمان