ایران شناسی مرجعیت و سیاست: کارنامه ی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید
1-مدخل
مقاله حاضر نیم نگاهیست به نهاد دینی-اجتماعی مرجعیت تقلید شیعه و تعامل آن با سیاست از جنبش تنباکو در سلطنت ناصر الدین شاه تا نجات آذربایجان در پنجمین سال سلطنت محمد رضا شاه پهلوی،تا تکیهی مخصوص بر کارنامهی آیت الّله العظمی آقا سید ابو الحسن اصفهانی(وفات 1325 ش/1365 هـ.ق.)در این برههی حساس از تاریخ سیاسی ایران.دوره حیات سید ابو الحسن اصفهانی شاهد تحولات سیاسی و اجتماعی عظیمی در ایران بود،از جمله:جنبش تنباکو،انقلاب مشروطیت،کودتای 1299 و برآمدن رضاخان،غوغای جمهوریت در 1302،انقراض سلطنت قاجار،به سلطنت رسیدن رضاشاه در آبان 1304،دین ستیزی رضاشاه بویژه برداشتن عمامهی اکثریت اهل عمائم،برخورد قهرآمیز با واقعهی مسجد گوهرشاد در تیر 1314،کشف حجاب زنان در17 دی 1314،و بالاخره اشغال ایران به دست متفقین،عزل رضا شاه در 1320،بر سر کارآمدن محمد رضا شاه،رشد احزاب بویژه حزب توده و سرانجام نقشهی تجزیه ایران بهدست تودهییها و با حمایت مستقیم اشغالگران شوروی در آذربایجان و مهاباد.از این رهگذر شناسایی ابعاد مختلف شخصیت این مرجع بزرگ شیعی و بویژه تعامل او با قدرتهای وقت(همچون برخورد با پهلوی پدر و پسر)،یا موضعهای سیاسی او در قبال قانون اساسی مشروطه،مفهوم جمهوریت،تغییر سلطنت،اصلاحات دین ستیزانهی رضا شاه،اقلیتهای یهودی، مسیحی و...از اهمیت خاصی برخوردار است.
مقالهی حاضر،پژوهشی موردی Case Study در خصوص کارنامه آیت الّله اصفهانی با تکیهی مخصوص بر جنبههای سیاسی زندگی اوست.نویسنده پس از مطالعهی همهی آثار موجود،با تکیه بر اسناد نویافتهیی که پیش از این در اختیار دیگر محققان نبوده است،در این وجیزه به شرح حال آیت الّله اصفهانی به عنوان چهرهیی نمونه در بین مراجع تقلید عصر پهلویها میپردازد.
2-مرجعیت و سیاست:کلیات
شاید پیش از ورود به«مطالعه موردی»آیت الّله سید ابو الحسن اصفهانی،به عنوان یک مرجع تقلید،مناسب باشد که کلیاتی چند از جامعهی ایران و نقش مرجعیت و روحانیت در آن گفته آید:
1-سه نهاد دین(با نمادهای قدسی و مناسک سنّتی)،دولت(با اقتدار رسمی،قوانین دارای ضمانت اجرا و نیروی نظامی و انتظامی برای پیش بردن اهداف حاکمیت وقت)و اخلاق(تقوای مدنی،رعایت داوطلبانهی حقوق دیگران براساس اصول انسانی،جوانمردی و ایثار) همیشه با شدت و ضعف در تجمعها/اجتماعات بشری نقش بازی کردهاند و میکنند.در رژیم سابق هم شعار«خدا،شاه،میهن»نماد همین سه نهاد بود:خدا-دین،شاه-دولت و میهن-اخلاقیات و علایق مدنی،چنانکه یکی از شاعران عصر پهلوی خطاب به رضاشاه گفتهبود:
خدا و شاه و وطن،مایهی حیات من است که من به هستی این هرسه،ای خسرو!
متولیان هرکدام از این سه نهاد دین،دولت و اخلاق هم در طول تاریخ کوشیدهاند و میکوشند تا در حوزهی اقتدار دو نهاد دیگر تاثیرگذار باشند،یعنی دولتها در امور دینی دخالت کردهاند و مثلا در تقویت و تضعیف ادیان و مذهبها(اعلان رسمیت یا عدم رسمیت آنها)یا نصب و عزل و تایید و تکذیب مراجع دینی و مذهبی موثر بودهاند،در حالی که زعمای دینی(اعم از شریعتی و طریقتی)در سیاست دخالت کردهاند.شواهد این امر عبارتند از:
الف-در باب دخالت مرجعیت دینی در سیاست،
اولا،در عصر ساسانی کرتیر در مقام«موبد اهورا مزدا»در دورهی پادشاهی هرمز اول و بهرام اول بهرام دوم(293-276 م)از اقتدار سیاسی فراوانی برخوردار بود و از آن پس دین و دولت در امپراتوری ساسانی،به هم پیوسته و درهم تنیده بود؛
ثانیا،نوههای شیخ صفی الدین اردبیلی که خود«مرشد کامل»و قطب سلسلهیی از سلاسل صوفیه بودند،از پوست تخت درویشی به تخت سلطنت رسیدند.
ثالثا،آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(1255-1329 ق)در پیروزی انقلاب مشروطیت سهمی عظیم داشت و مخالفت با اساس مشروطیت را در حکم«محاربه با امام زمان»اعلام کرد.بر تنبیه المله و تنزیه الامه اثر شاگردش میزا محمد حسین نائینی تقریظی نوشت و برای از میان برداشتن محمد علی شاه فرمان جهاد داد.
رابعا،آیت الّله العظمی سید روح الّله خمینی که پس از پیروزی انقلاب با عنوان خاص«امام خمینی»نامبردار شد،با تکرار شعار سیاسی سید حسن مدرس که«سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست»،نظام سیاسی ایران را از سلطنت به جمهوریت تغییر داد و خود«رهبرانقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران»شد.
ب-در باب دخالت حاکمیت سیاسی در مرجعیت دینی در طول تاریخ ایران پس از اسلام،از دوران خلافت خلفای راشدین،امویان و عباسیان گرفته تا برآمدن صفویان،همیشه مراجع دینی بهطور رسمی از سوی پادشاهان منصوب میشدند و کرسی تدریس یا منصب فتوا و قضای خود را مدیون شاه وقت بودند که شواهد آن،مناصب رسمی شیخ السلام،قاضی،صدر،امام جمعه و امثال آنها بود که ما در تاریخ حقوق ایران نمونههای فراوان از آن ها به دست دادهایم.
ج-در باب دخالت دولت در اخلاق و یا دخالت متولیان اخلاق جامعه در سیاست هم شواهد بسیار است،از جمله آیین فتوت و جوانمردی که خلیفهی عباسی یا شاه وقت وارد این سلسلهها میشد، یا متولیان نهادهای«امر به معروف و نهی از منکر»به مفهوم عام آن، یا تشکیلات فراماسونری که با عنوان کردن اخلاقیات و جنبههای تعاون انسانی،زیرکانه و مرموزانه در سیاست دخالت مستقیم داشت. تشکیلات طریقتی و تسلیحات اخلاقی هم حدّاقل به صورت «گروههای فشار»در سیاست دخیل بود و نقش مهمی در ایجاد تعادل و صلح ومدارا در حاکمیتهای استبدادی ایفا میکرد. ظاهرسازهایی همچون تشکیل«لژ خدمتگزاران بشر»در دورهی محمد رضا شاه پهلوی و امثال آنها بهم نمونههایی از تلاش برای سوء استفاده از اخلاقیات از سوی ارباب سیاست بود.
2-مشروعیت حاکم در سنّت کهن ایرانی،از یک سو با قدرت و غلبه و سلطه و سیطرهی عملی(زور قدرت اجرایی)و ترس از حاکم /قانون،و از سوی دیگر بیشتر براساس داشتن«فرّهی یزدانی»/ خرّه/کاریسما بود و این کاریسما عموما جنبهی دینی/روحانی داشت.انگلبرد کمپفر که در زمان شاه سلیمان صفوی در 1683 م از آلمان به ایران آمده است،تصریح دارد که عامهی ایرانیان«بر این باور بودند که شاه قادر به انجام معجزه[کرامت]میباشد و میتواند به وسیلهی نیروی امواج منتشر شده از بدنش،بیماریها را شفا بخشد و به همین دلیل،بیماران برای گرفتن و خوردن پسماندهی آبی که شاه با آن دست و صورت خود را شسته یا انگشتانش را به آن رسانده باشد،جلو دربار صف میکشیدند.
3-منزلت معنوی و روحانی مراجع روحانی شیعه،در گذشتههای نه چندان دور اغلب منبعث از«نیابت عامه»از سوی امام معصوم و فرصت«تشرّف»به هنگام ضرورت به زیارت«امام غائب»(عج)بود. برای مثال،منزلت معنوی و روحانی آیت اللّه اصفهانی در بین شیعیان که شاید قابل مقایسه با هیچیک از معاصرانش(از جمله آیت اللّه حاج شیح عبد الکریم حائری یزدی مؤسس حوزهی علمیهی قم)نبود؛ به حدی رسید که مؤلفان معاصر علاقهمند به این شخصیت دینی او را به«اخلاق نبوی»ستودهاند.1اوج کمال اخلاقی اصفهانی در رضایت او از قاتل پسرش که مظلومانه در 1349 هـ.ق.در صف نماز جماعت کشته شد،به ظهور رسید.2برخی نویسندگان،اصفهانی را مؤید به «امدادهای غیبی و توجهات خاصهی بقیة اللّه الا عظم»برشمردهاند3و از تشرف او به حضور امام زمان سخن گفتهاند.4یا آن که نوشتهاند که وی«از مؤیدین فقهای عالم تشیع بود که از غیب به او کمک شده و تأیید می شدند و اعلی حضرت ولی عصر-الواحنا فداه-به او نظر مخصوص داشت و از آن بزرگوار به وسیلهی محمد کوفی آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی برزگترین مرجع تقلید عصر رضا شاه پهلوی
شوشتری...توقیعی برای سید[یعنی سید ابو الحسن اصفهانی]آمد».5 یا آنکه«توقیعی شریف از حضرت صاحب الامر-اروحنا فداه- برایش صادر...در آن وعدهی نصرت و یاری به کلمهی«نحن ننصرک»فرموده».6هم نویسندهی این مقاله از پسر عموی پدرم (حجت الاسلام سید علی سپهر سرکشیک آستان قدس رضوی در مشهد)شنیدم که او از استادش آیت اللّه میرجهانی جرقویهیی اصفهانی نقل میکرد که وی خود«شاهد»مقدمات«تشرف»آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی به اتفاق«سید یمنی»(زعیم زیدیه)بوده است.اینچنین اعتبار و اعتقادی نسبت به رهبران بزرگ روحانی و مراجع تقلید تنها برای معدودی از ایشان مطرح شده و شبیه ایمان و اعتقادیست که اکثر شیعیان ایران در روزهای انقلاب 1357 برای آیت اللّه العظمی خمینی پیدا کردهبودند و به حقیقت از مقولهی«فرهی ایزدی»است وربطی به«اعلمیت»که مسألهیی علمی و آموزشیست،ندارد.
4-نهاددینی-اجتماعی«مرجعیت تقلید»به مفهوم جدید آن (یعنی حضور مرجعی واحد و متمرکز در رأس هرم روحانیت شیعه)، نتیجهی مستقیم غلبهی مکتب اصولیگری بر جریان اخباریگری بود.اصولی بزرگ،آقاباقر بهبهانی(وفات 1118-1208 ق/1706- 1793 م)توانست جریان اخباریگری را که با ظهور ملا محمد امین استرآبادی(وفات 1033 ق/1623 م)به اوج رسیدهبود و بزرگترین حامی آن در عصر بهبهانی،شیخ یوسف بحرانی(وفات 1172 ق/1785 م)بود،به انزوا بلکه فساد عقیده محکوم کند.
براساس مبانی اصولیگرایان،جمیع افراد بالغ شیعه مذهب که خودشان به درجهی اجتهاد نرسیده باشند،به تقلید از یک مجتهد جامع الشرایط مکلف و موظفاند.همین اصل وجوب تقلید از مجتهد اعلم جامع الشرایط،خواه و ناخواه به ایجاد سلسله مراتب رهبری مذهبی و تأسیس نهاد مرجعیت منجر شد.
5-«مرجعیت»تام و عام،از مشروطیت بعد فقط در وجود سه تن(آیت اللّه اصفهانی،آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه خمینی)مصداق پیدا کرد.قبل از مشروطیت،نهاد مرجعیت به شکل فراگیر وجود نداشت،یعنی مجتهدان جامع الشرایط مبسوط الید هرکدام در مناطق مختلف بالقوه و بالفعل-بدون هیچ سلسله مراتبی-نایب عام امام زمان محسوب میشدند و این احوال،از جهت اجتماعی،سیاسی، اقتصادی و فرهنگی/علمی،کاملا متناسب با اوضاع فرهنگی/ آموزشی،نظام ملوک الطوایفی و غیرمتمرکز پیش از مشروطه بود.به همین دلیل،گاه بعضی از مالکان بزرگ برای رهایی از «حکومت شرعیه»ی مجتهد متنفذ محل،مجتهد دیگری را از نجف برای اقامت در محل دعوت میکردند که نمونهی آن،آوردن مرحوم شیخ عبد الکریم یزدی از عتبات به اراک بود و من آن حکایت را به مناسبتی در مقدمهی کتاب شواهد النبوة عبد الرحمان جامی به تفضیل نوشتهام.
6-در جریان جنبش تنباکو و سپس در انقلاب مشروطیت،تمرکز سیاسی،اداری،اطلاعرسانی و ارتباط مستقیم بین نقاط دورافتادهی کشور و مراکز دینی از سوی دیگر راه را برای ترویج نهاد مرجعیت براساس معیار«اعلمیت»مرجع واحد(و لو دور از دسترس روزمره)باز کرد.البته مفهوم لزوم تقلید از اعلم در معالم الاصول شیخ حسن عاملی(وفات 1011 ق/1602 م)و کتابهای شیخ مرتضی انصاری (وفات 1281 ق/1864 م)و حتی عروةالوثقی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی(وفات 1338 ق/1920 م)سابقه داشت،اما مسلما تا پیش از انقلاب مشروطیت عنوان مرجع تقلید یا«آیت اللّه العظمی» مطرح نبود حتی در انقلاب مشروطیت هم،هیچیک از مجتهدان عالی مقام به عنوان فرد واحد مرجعیت تام نداشتند.در سالهای آغازین مشروطیت،در نجف آخوند خراسانی اغلب به همراه حاج میزا حسین حاج میزا خلیل تهرانی و میرزا محمد حسین نائینی هر سه از نظر رویکرد به مشروطیت در تقابل با سید محمد کاظم طباطبایی یزدی صفآرایی میکردند،همچنانکه در تهران سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه بهبهانی هر دو در مقابل حاج شیخ فضل اللّه نوری بودند. پس از مشروطیت،مخصوصا بعد از خلع محمد علی شاه و در طول سلطنت احمد شاه،نهاد مرجعیت،در سیاست داخلی و خارجی کمتر تأثیرگذار بود و تنها پس از مرگ مراجع متعددی که در عرض یکدیگر بودند،با ظهور اصفهانی به انسجام رسید.
3-زیستنامه یک مرجع تقلید: سید ابو الحسن اصفهانی
صاحب این قلم،زیستنامهی آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی را در دایرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتهام که به همت سید محمد کاظم موسوی بجنوردی در مجلّد نهم آن دایرة المعارف چاپ شدهاست.در اینجا نخست همان نوشته را بیشتر پرورش میدهم و سپس با تکیه بر مناسبات مرجعیت با نظام سیاسی حاکم، به«مطالعهی موردی»کارنامهی این مرجع تقلید میپردازم.
2-1-ولادت و خاستگاه اصفهانی
ولادت اصفهانی-به روایت بیواسطهی دو تن از همدرسان و همسن و سالانش از شخص او به سال 1284 ق رخ دادهاست،7بنابر این اصفهانی در انقلاب مشروطیت،40(چهل)سال داشته است. زادگاه او،روستای کوچک مدیسه از محلات لنجان اصفهان بوده است.8
اجداد آیت اللّه اصفهانی اصلا از سادات موسوی بهبهان بودهاند که نسب به موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم میرسانند.9پدرش، سید محمد-متولد کربلا10و مدفون در خوانسار11ساکن مدیسه لنجان اصفهان بوده است.جد او سید عبد الحمید موسوی-زادهی بهبهان و مدفون در اصفهان از عالمان دینی و از شاگردان شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر(د.1266 ق)و شیخ موسی کاشف الغطاء بوده و علاوه بر تالیف و گردآوری تقریرات خارج فقه استادش شیخ موسی کاشف الغطاء شرحی نیز بر شرایع محقق حلی نوشته است.12
2-2-تحصیلات و استادان اصفهانی
اصفهانی تحصیلات ابتدایی را در قریهی مدیسه تمام کرد و آننگاه در اوایل بلوغ از مدیسه به حوزهی علمیهی اصفهان رفت و مقدمات علوم را در مدرسهی نیماورد آن شهر به انجام رسانید.آنگاه با استفاده از محضر استادان بزرگ آن حوزه به تکمیل علوم نقلی و عقلی پرداخت و پس از گذراندن سطوح فقه،به درس خارج فقه و اصول استادان این حوزه راه یافت.از میان همهی استادانش در حوزهی اصفهان،تنها استادی که اصفهانی خود به نام و نشان از او یاد کرده است،آخوند ملا محمد کاشانی(د.1333 ق)است13و این کاشانی از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بوده است نه علوم نقلی.14دیگر استادان او را در اصفهان چنین نوشتهاند:سید مهدی نحوی،سیدمحمدباقر درچهای سیدهاشم چارسوقی،ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان قشقایی.15
به حکایت آنچه اصفهانی خود به خط خویش بر ظهر تقریرات خارج فقه شیخ موسی کاشف الغطاء تالیف جد خویش عبدالحمید موسوی اصفهانی نوشته است،وی اصفهان را به قصد نجف در3 ربیع الاول1308ق ترک کرد و در11جمادی الاول همان سال به نجف رسید.آنجا در مدرسهی صدر که از مراکز افاضل طلاب حوزهی نجف بود،ساکن شد و به استفاده از محضر بزرگترین استادان فقه و اصول دست یافت.اصفهانی از میان استادان خویش در حوزهی علمیهی نجف،تنها به نام دو تن یعنی میزا حبیب رشتی (د.1312ق)و آخوند خراسانی(د.1329ق)تصریح کردهاست.16 دیگر استادانی که برای او نوشتهاند و کمّ و کیّف تحصیل اصفهانی نزد ایشان به خوبی معلوم نیست،عبارتند از:میرزا محمدحسن شیرازی (د.1312 ق)،سید محمد کاظم طباطبایی یزدی(د.1337 ق)
میرزا محمد تقی شیرازی(د.1337ق)فتح اللّه شریعت اصفهانی (د.1339ق)و مولی عبدالکریم ایروانی.17
از میان همهی این استادان،اصفهانی بیش از همه از درس آخوند خراسانی استفاده کرد.چه او سه سال و اندی از درس حاج میزا حبیب رشتی را بیشتر درک نکرد و بعد از آن یعنی حدود هفده سال به شیوهی ممتد و مستمر از درس آخوند خراسانی بهرهمند شد، بهطوری که از نزدیکترین و بهترین شاگردان و اصحاب این استاد به شمار میرفت و همزمان با حضور در درس خارج آخوند خراسانی، خود به تدریس رسائل و کفایه اشتغال میداشت و به عنوان استادی دقیق النظر و مستقیم السلیقه مشار بالبنان بود.18چندانکه پس از فوت آخوند خراسانی در1329ق/1911بعضی از مردم خراسان-به تصریح خود اصفهانی-برای تقلید به او مراجعه کردند.19اما مرجعیت عامه پس از آخوند خراسانی به سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی منتقلشد و این شیرازی نخستین مرجعی بود که احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع میداد.20همچنین نوشتهاند که این مرجع تقلید،سید ابو الحسن اصفهانی و نیز شریعت اصفهانی را پس از خود شایستهی مقام مرجعیتمعرفی کردهاست.21 اما در عمل پس از ارتحال محمدتقی شیرازی در1338ق و شریعت اصفهانی در1339ق و شیخاحمد کاشف الغطا در1344ق،مرجعیت تقلید نخست توامان در نجف به اصفهانی و فقیه بزرگ هم رتبهی او میزا حسین نائینی و در قم به حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی- مؤسس حوزه علمیه قم-منتقل شد،تا آنکه عاقبت پس از وفات نائینی و حائری یزدی در 1355ق،مرجعیت تقلید شیعیان در سرتاسر جهان در شخص اصفهانی منحصر شد.22
3-3-مکانت علمی اصفهانی
چند تن از مدرسان بزرگ معاصر اصفهانی در حوزههای علمی از نظر تربیت متخصصان فقه و اصول مجتهدان قدر اول،موفق تر از او بودند،اما این واقعیت را به هیچ روی بر ضعف علمی اصفهانی یا تفوق مراجع دیگر بر او حمل نتوان کرد.آقا بزرگ تهرانی که از روزگار شاگردی خود نزدآخوند خراسانی با اصفهانی همدرس و همصحبت بودهاست،او را به صفت«عبقریه نادره»میستاید23سید محسن امین نیز که در درس اصول آخوند خراسانی با اصفهانی همدرس بوده است،او را چنین ستودهاست:«او علمی از اعلام دین و پیشوایی از بزرگترین پیشوایان مسلمین بود که ریاست علمی دینی در نجف پس از مرگ میزا حسن نایینی بدو انحصار یافت...من او را در سفرم به عراق به سال 1352ق از نزدیک دیده و سنجیدم.او را مردی یافتم که...علاوه بر مکانت علمی،فقهی و اجتهادیاش،سیاستمداری بزرگ بود و ریاست عامه که به او رسید،ازروی شایستگی و استحقاق بود.اما این که از او تالیف دیگری جز رسائل علمیهاش باقی نمانده است،به دلیل استغراق او در تدریس،پاسخگویی به استفتاءها و ادارهی حوزهی علمیه بود که همهی این خدمات را شخصا مباشرت میکرد و لذا فراغتی برای آن که حتی یک سطر هم تالیف تصنیف کند، نداشت.24
دیگر رجالیان معاصر اصفهانی نیز همه او را به عظمت یاد مهر و امضای آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی
کردهاند.شیخ عبد الهادی اسدی،او را مجدد رأس ماه چهاردهم هجری دانسته است.25محمد علی مدرس(د.1373 ق)در حق او نوشتهاست:از اکابر طراز اول علمای عصر حاضر ما میباشد.محقق، مدقق،فقیه،اصولی،رجالی،معقولی و منقولی:در تمام بلاد اسلامیه، اشهر مراجع تقلید شیعه...و مجلس درس ایشان اجمع مجالس دروس دینیه و مرجع استفادهی فحول و اکابر است.26ملاعلی واعظ خیابانی یکی دیگر از رجالیان معاصر او،اصفهانی را«اشهر مراجع امامیه در اقطار اسلامیه،حامل لواء شیعه و قطب رحی شیعه»خوانده و درسش را«اجمع مدارس فقها و مجتهدین حسن السلیقه»دانسته است.27و همین است آنچه بسیاری دیگر از مولفان رجال تکرار کردهاند.28
3-4-آثار علمی اصفهانی
آثار علمی بازمانده از اصفهانی را میتوان به پنج دسته تقسیم کرد.
الف-دستهی نخست ومهمتر از همه،تقریرات فقهی و اصولی اوست که به دست بسیاری از شاگردان او به سنّت معهود طالب علمان دروس خارج فقه و اصول ضبط و تحریر شده است.یک دورهی کامل از تقریرات او به دست مرحوم آیت اللّه حاج میزا حسن سیادتی سبزواری(از استادان زندهیاد استاد سید علینقی امین)در فاصلهی 1338-1345 ق در شش مجله دستنویس تدوین و بعدها با عنوان وسیلة الوصول در یک مجلّه از طریق جامعهی مدرسین قم به چاپ رسیده است.29نسخهیی دیگر از تقریرات اصفهانی به وسیلهی شیخ محمدرضا طبسی جمعآوری شدهاست.نیز بخشی دیگر ازتقریرات اصفهانی در علم اصول که نشاندهندهی مکانت علمی او و ثمرهی استفادهی ممتد او از محضر آخوند خراسانیست به همت مرحوم آیت اللّه شیخ محمد تقی آملی(1304-1391 ق/1350 ش)از شاگردان طراز اول او تدوین شدهاست و به همین دلیل آملی کتبا و شفاها از مکانت علیم استاد خویش بسیار سخن گفتهاست.
بـ-دستهس دوم،تحریر تقریرات فقهی و اصولی استادان اصفهانیست که وی به رسوم معهود آنها را ضبط و تالیف کرده است.مهمترین این آثار آناست که نویسندگان زندگینامهی اصفهانی از آن به«شرح»کفایه الاصول آخوند خراسانی تعبیر کردهاند.30این اثر به احتمال قوی باید تقریرات اصول آخوند خراسانی باشد.
ج-دستهی سوم از آثار علمی اصفهانی رسالههای علمیه و فتوایی اوست که مهمترین آنها وسیله النجات،شامل یک دورهی کامل از طهارت تا ارث به سبک العروة الوثقی تالیف سید محمدکاظم طباطبایییزدی میباشد.نسخهی کامل تلخیص نشدهی وسیله در 752 صفحه در 1355 ق چاپ شدهاست.31و نسخههای خلاصه شدهی آن شامل مسائل مبتلی به مقلدان در حیات مولف 16 بار در چهل و چهار هزار نسخه چاپ شدهاست.32
رسالهی وسیله النجات مورد توجه فقیهان بزرگ نسلهای بعد قرارد گرفتهاست،چنانکه تحریر الوسیهی آیت اللّه سید روح اللّه خمینی بهترین نمونهی این توجه است.
آیت اللّه خمینی نخست در ایام اقامت در قم بر این کتاب به رسم معهود حاشیهی فتوایی زد و بعد در ایام تبعید خود در ترکیه آن را شرح کرد و به صورت متن مستقلی در فقه استدلالی درآورد.33شرح استدلالی دیگر بر وسیله النجات تالیف سید جواد تبریزی موسوم به بغیه الهدات است.34همچنین جمع کثیری از فقیهان همچون آیات:سید ابراهیم(میرزا آقا)اصطهباناتی،سید محمود شاهرودی، سید ابو القاسم خویی،سید حسن بجنوردی،سیدهادی میلانی، سید ابو الحسن رفیعیقزوینی،علی بهبهانی و مرتضی حائری یزدی بر وسیله النجات حاشیه نوشتهاند.
رساله وسیله النجات همچنین به زبانهای دیگر ترجمه شده است.این رسالهی علمیه نخست بهدست سید ابو القاسم صفوی اصفهانی(د.1370 ق)-محرر و منشی اصفهانی-به فارسی ترجمه و با نام صراط النجات چاپ شده است.35ترجمهی دیگری به فارسی با نام ذریعة النجات به قلم سید علی اصغر جزایری شوشتری (د.1348 ق)نیز وجود دارد که به چاپ نرسیده است.36این کتاب همچنین با نام ذریعة النجات به وسیلهی شیخ سعادت حسین بن منور علی سلطانپوری به زبان اردو ترجمه شده است.37
دیگر از تالیفات فتوایی اصفهانی صراط النجات است.38 رسالهی علمیهی اصفهانی به زبان فارسی با نام ذخیرة الصالحین در حیات او سه بار به چاپ رسیده است.39نیز مناسک حج او به فارسی درصدو شش صفحه چاپ شده است.40همچنین گزیدهیی از رسالههای عملیه او با نام منتخب الرسائل41چهل و دو بار چاپ رسیدهاست.42
د-دسته چهارم از آثار اصفهانی حواشی او بر تالیفات دیگران است،مانند حاشیه بر تبصره علامه حلی43که مکرر در نجف،ایران و هند به چاپ رسیدهاست.44همچنین حاشیه بر عروة الوثقی تالیف سید محمد کاظم طباطبایی،چاپ 1346 ق در 85 صفحه،45حاشیه بر نجات العباد تالیف شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر،46 حاشیه بر ذخیرةالعباد تالیف فاضل شربیانی،47حاشیه بر مناسک حج تالیف شیخ مرتضی انصاری.48
هـ-دستهی پنجم از آثار اصفهانی،مجموعهیی از فتاوی اوست که به قلم خود او نیست،بلکه به وسیلهی دیگران براساس فتاوی او تالیف شده است،مانند:
1-انیس المقلدین که آن را سید ابو القاسم صفوی موسوی اصفهانی(1283-1370 ق)جمع و تالیف کردهاست49و نخست در 118صفحه به سال 1345 ق و سپس در 180 صفحه در 1357 ق در نجف به چاپ رسیدهاست50و بعد با حواشی حاج میزا فتاح شهیدی تبریزی در1366 ق در تبریز چاپ شدهاست:
2-تحفة العوام که گزیدهیی از فتاوی اصفهانیست که خواجه فیاض حسن هندی به زبان اردو تالیف کردهاست.51
3-رسالهیی دراحکام عبادات به زبان ترکمنی که درمیان ترکمنهای شیعه مذهب کرکوک در عراق(کردستان عراق)شایع است،ولی از محل و تاریخ چاپ آن اطلاعی دردست نیست.52
3-5-شاگردان وتربیتشدگان اصفهانی
اصفهانی شمار بسیاری از مجتهدانبزرگ و محققانبرجسته در فقه و اصول را در طول تدریس ممتد مستمر خود در حوزهی نجف تربیت کرد که بر ذکر نام ایشان در این مقاله فایدتی مترتب نیست و شرح احوال مفصل آنان و تعامل هریک از ایشان با حکومت و حاکمیت وقت خود به مقالهیی مستقل نیاز دارد.
4-فعالیتها و موضعگیریهای سیاسی
مناسبات نهاد دین و دولت در تاریخ ایران نشان میدهد که هر حاکمیتی با مرجعیت دینی،نوعی دادوستد داشته است.اتحاد دین و دولت در عصر ساسانی در ایران انکارناپذیر است.پس از حملهی اعراب هم این اتحاد عینا ادامه یافت،فقط دین رسمی از زرتشتیگری به اسلام و بدنهی متولیان دین از موبدان به فقیهان تبدیل شد.النهایه تا قبل زا صفویان،فقیهانی که با حاکمان همکاری داشتند،اهل سنت بودند و پس از صفویان فقیهان شیعی بر سر کار آمدند و این تعامل از عصر صفوی تا انقلاب مشروطیت بلکه تا برآمدن رضاشاه در 1304 با شدت و ضعف برقرار بود.
از برافتادن صفویان تا عصر ناصر الیدن شاه قاجار،رهبری و مرجعیت دینی(همانند قدرت اجرایی و قضایی)متکثّر و ملوک الطوایفی بود و هر عالم دینی مبسوط الیدی در حوزهی اقتدار خویش مستقل از دیگر عالمان رأسا به صدور و اجرای احکام مبادرت میکرد،تا آن که در پی غلبهی اصولیون بر اخباریون،اصل تقسیم جمعیت شیعهی ایران به دو گروه«مجتهد»و«مقلّد»رسمیت یافت و مهمتر از آن،این که در میان مجتهدان شیعه با ظهور شیخ مرتضی انصاری که به او لقب«اعلم المتأخرین»داده شد،میان مجتهدان شیعهی سرتاسر جهان سلسله مراتبی ایجاد شد که در نتیجهی آن، شخص شیخ انصاری در رأس هرم مجتهدان قرار گرفت.پس از او نیز حاج میزا حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ(صاحب فتوای تنباکو)،«مرجع تقلید»تمام شیعیان جهان چه در ایران و چه در عراق و هندوستان و لبنان شد.
ما در این مطالعهی موردی،فعالیتها و موضعگیریهای سیاسی آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی را به عنوان یکی از مراجع تقلید پس از مشروطه بررسی میکنیم و آن هم ذیل پنج واقعهی سیاسی مهم که در طول حیات وی اتفاق افتاده است:اول-جنبش تحریم تنباکو در عصر ناصر الدین شاه؛دوم-انقلاب مشروطیت ؛سوم-قیام ضدّ استعماری علمای شیعه در عراق بر ضدّ انگلیس؛چهارم-برخورد با غوغای جمهوریت و پنجم با سلطنت مطلقهی رضا شاه پهلوی.
4-1-اصفهانی در جنبش تحریم تنباکو
از ورود اصفهانی به حوزهی نجف چیزی نگذشته که جنبش تحریم تنباکو به رهبری میزا حسن شیرازی به سال 1309 ق شروع شد و برای نخستین بار مرجعیت عامهی شیعه به اتکاء مقبولیت مردمی توانست خواستههای خود را بر سلطنت مطلقهی استبدادی تحمیل کند و ناصر الدین شاه را مجبور کند قرارداد امتیاز تناکو و لاتاری را که به بیگانگان داده بود،نقض کند.تا قبل از جنبش تحریم تنباکو، برخورد روحانیت با دولتها بر شبیل توصیه و از طریق موعظه بود. چه تا آن زمان،اکثریت فقها حاکمیت مذهبی خود(که به قضاء و افتاء و بیان احکام محدود میشد)میشمردند.اما در جنبش تحریم تنباکو،مرجعیت شیعه به مثابهی اهرمی برای کنترل قدرت اجرایی سلطنت عمل کرد.وقتی میرزای شیرازی گفت که:«الیوم،استعمال تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است»،شیعیان از مرد و زن به شکستن قلیان دست زدند و همهی مقلدان میزا از مصرف تنباکو به مثابهی یک حرام شرعی پرهیز کردند.به روایتی زنان در حرمسرای ناصر الدین شاه هم قلیان را از دست او گرفتند و به او گفتند:همان کسی که ما را برا تو حلال کرده،قلیان را بر تو حرام کرده.
با عنایت به این واقعیت که اصفهانی در حوزهی علمیهی عراق نه به اصحاب میزا حسن شیرازی بلکه به حلقهی درس میزا حبیب رشتی پیوسته بود،قرینه و امارهیی در دست نیست که اصفهانی در جنبش تحریم تنباکو،مشارکتی فعال داشته باشد.با این همه شک نیست که حضور او در حوزهی عراق در اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصر الدین شاه برای او که در آن وقت تازه مجتهدی 25 ساله بود، تجربهی سیاسی آموزندهیی بوده است.البته در موفقیت جنبش تحریم تنباکو،ارادهی قوی و تزلزل ناپذیر میزا محمد حسن آشتیانی (1248-1319 ق)که در تهران وکیل میزای شیرازی بود،موثر افتاد.
نامهی آیات سید ابو الحسن اصفهانی نائینی و حائری یزدی به مجلس شورای ملی در اردیبهشت 1303
4-2-اصفهانی و انقلاب مشروطیت
مسلّم است شعور و آگاهی سیاسی اصفهانی که با جنبش تحریم تنباکو شروع شده بود؛بعدها از رهگذر نزدیکی و اختصاصی که اصفهانی با استادش آخوند ملا محمد کاظم خراسانی-طرفدار جدی مشرطیت-داشت،وسیعتر و عمیقتر شد.در عصر مشروطیت، فقیهان دو رویکرد مختلف با نظام مشروطه داشتند.یک عده،مانند شیخ فضل اللّه نوری در تهران و سید محمد کاظم یزدی طباطبایی در نجف،نظام مشروطهی برگرفته از غرب را محکوم میکردند و بعارض با حکومت مشروعه میدانستند و عدهیی مثل سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه بهبهانی در تهران و آخوند خراسانی،شیخ عبد اللّه مازندرانی،میزرا حسین نائینی و محمد اسماعیل محلاتی در نجف حکومت مشروطه را ابزاری برای محدود کردن قدرت استبداد و سلطنت مطلقه میدانستند.اصفهانی در این آراء و افکار،از استاد خود آخوندخراسانی در صف کنترل سلطنت استبدادی پیروی میکرد.این است که میبینیم که اصفهانی را،آخوند خراسانی و شیخ عبد اللّه مازندرانی،در سوم جمادی الاولی 1328 ق،در احرای اصل دوم متمم قانون اساس 1325 ق در عداد یکی از بیت تن مجتهد تراز اول «مطلع از مقتضیات زمان»برای احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس شورای ملی با احکام فقه شیعه،(و عند اللزوم وتوی قوانین خلاف شرع)به مجلس معرفی کردهاند.53
اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطیت مصوب 1325 ق بر اثر اصرار حاج شیخ فضل اللّه نوری که بر وجوب مشروعه بودن نظام سیاسی و قضایی تاکید داشت،در حقیقت با ایجاد نظارت فقیهان بر مصوبات قانونی مجلس،همان مسوولیتی را بر عهدهی فقیهان ناظر تراز اول گذاشت که اکنون«شورای نگهبان»براساس قانون اساسی جمهوی اسلامی ایران 1358در نظام جمهوری اسلامی بر عهده گرفته است.وقتی که در 1325 ق،شیخ نوری بر گنجاندن این اصل پافشاری کرد،بسیاری از مشروطه خواهان از جمله سید حسن تقی زاده به کلی با ان مخالف بودند و نیازی به آن-با داشتن اصل بیت و هفتم قانون اساسی که برای تصویب قوانین در مجلس به«عدم مخالفت با موازین شرعیه»حکم میکرد-احساس نمیکردند.
حتا در بین فقیهان هم،سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه بهبهانی میگفتند که فقیهان ناظر صاحب حقّ و تو باید جزء مبعوثان و انتخابشدگان به مجلس راه یابند.اما شیخ نوری تاکید داشت که این شورای ناظر یا«شورای نگهبان»باید از خارج مجلس(از سوی مراجع تقلید)معرفی شود و نهادی مستقل و جدا از نمایندگان ملت و به منظور نظارت شرعی و فقهی بر مصوبات قوهی مقننه باشد. نمایندگان مجلس،از ناچاری،سرانجام رضایت دادن که از میان بیست نفر که مراجع تقلید پیشنهاد میکنند،مجلس پنج نفر را انتخاب کند و متن اصل دوم به شرح زیر در متمم قانون اساسی وارد شد:
«مجلس مقدس شورای ملی که با توجه و تایید حضرت امام عصر (عج)و بذل مرحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلامعخلد اللّه سلطانه عو مراقبت حجج اسلامیه-کثراللّه امثالهم-و عامهی ملت ایران تاسیس شده است،باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیهی آن مخالفتی با قواعد اسلامیه بر عهدهی علمای اعلام-اداماللّه برکات وجود هم-بوده و هست.لذا مقرر است در هر عصری از اعصار، هیأتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه،اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مزبور باشند،معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند.پنج نفر از آن ها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس لالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده،به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان میشود به دقت مذاکره و بررسی نموده،هریک از مواد مقنونه که مخالفت با قواعد مقدسهی اسلام داشته باشد،طرح و رد نمایند که عوان قانونیت پیدا نکند.و رأی این هیأت علما در این باب مطاع و متبع بوده و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر (عج)تغییرپذیر نخواهد بود».
ایجاد این محدودیت شرعی و فقهی فراگیر در صلاحیت قوهی مقننهی کشور،با اصول مردم سالاری غربی و تجدد سیاسی که منظور مشروطه طلبان لائیک بود،هم خوانی نداشت.به این معنی که با این اصل متمم،پنج نفر فقیه شیعهی عضو کمیسیون شرعی ناظر بر مصوبات مجلس،بهطور عام و نامحدود حقو توی تمام یا بعضی از قوانینی را که ممکن است به اتفاق آراء به تصویت نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی رسیده باشد،دارند.بههمین دلیل هم،اقشار لائیک که سرانجام قانون اساسی مشروطیت را تفسیر کردند،این اصل قبلا قبول نداشتند.دردورهی اول مجلس،برای اعمال این اصل و تشکیل«شورای نظارت فقها»در مجلس فرصتی دست نداد.پس از قتل شیخ نوری در 1327 ق،مراجع تقلید وقت به فکر استفاده از آن افتادند و در 1328 ق،آخوند خراسانی و شیخ عبد اللّه مازندرانی تعداد بیست نفر از«مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان ههم باشند»به مجلس معرفی کردند که یکی هم اصفهانی بود که آن وقت مجتهدی 44 بود.گزینش او از بین تعداد زیادی از مجتهدان عهد،به وسیلهی مراجع تقلید وقت برای این امر خطیر، نشانهی شاخصیت و تبرز علمی و عملی اوست.با این همه،رأی اصفهانی نهایتا بر ادامهی سکونت در نجف قرار گرفت و طی تلگرامی که به تاریخ 2 ذی القعده 1328 ق/13 آبان 1289 ش به مجلس شورای ملی ایران مخابره کرد،از شرکت در این کار عذر خواست.54 لذا باید نتیجه گرفت که اصفهانی به اندازهی دیگر همقطاران مشروطهطلب خود-مانند محمد حسین نائینی،محمد اسماعیل محلاتی و سید حسن مدرس-به شمروطیت معتقد نبود.
4-3-مبارزات ضد استعماری در عراق
اصفهانی همچنین در مبارزهی ضدّ استعماری روحانیت شیعه در عراق فعال بود.رهبری این نهضت را محمد تقی شیرازی(معروف به میرزای کوچک)بر عهده داشت که پس از سید محمد کاظم طباطبایی یزدی به مرجعیت رسیده بود.محمد تقی شیرازی احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع داد55و پس از خود،او را یکی از دو فقیه شایستهی مرجعیت معرفی کرد.56این هر دو سخن،افزون بر تأییصلاحیت علمی و عملی اصفهانی در حد مرجعیت با لقوه،قرینه و امارهی وجود اتحاد سلیقهی سیاسی اصفهانی با شیرازیست.
این وحدت نظر سیاسی بین محمد تقی شیزاری و اصفهانی، سالها بعد در موضعگیری اصفهانی بر ضدّ انگلیس و رژیم پادشاهی دست نشانده انگلیس در عراق به سال 1341 ق/1923 م متبلور شد.در آن سال،شیخ مهدی خالصی کاظمینی(د.1343 ق/ 1925 م)،انتخابات مجلس موسسان عراق را تحریم کرده بود و به همین دلیل بهدست انگلیسیها به حجاز تبعید شده بود.اصفهانی به عنوان اعتراض از نجف به کربلا رفت و طی اعلامیهیی شیعیان را به جلوگیری از«تسلط کفار»بر مسلمانان مکلف خواند.57لذا دولت انگلیس اصفهانی و دیگر رهبران شیعه از جمله میزا حسین نایینی و سید علی شهرستانی را در 1341 ق/1922 م از عراق به ایران تبعید کرد.58عاقبت،فرمانروای انگلیسی عراق و دولت دست نشاندهی انگلیسی در عراق به تعویض تبعیدگاه خالصی از حجاز به ایران و سرانجام به بازگشت همه مراجع تقلید شیعه از ایران به عراق رضایت داد.در پی آن،اصفهانی و همراهانش پس از حدود یازده ماه اقامت در ایران-بدون رسیدن به اهداف خود(بیرون راندن کافران متجاوز نگلیسی از عراق)-در 18رمضان 1342 ق/22نیسان 1924به عراق معاودت کرند.
4-4-اصفهانی و غوغای جمهوریت
همزمان با بتعید اصفهانی از عراق به ایران در 1302 ش رضا خان سردار شپه به منظور تثبیت انحصاری قدرت خود، برای جمهوری شدن ایران تبلیغ و تلاش میکرد.در آن زمان،اکثر روشنفکران موافق تغییر رژیم از سلطنت به جمهوریت بودند، چنانکه عارف قزوینی در کنسرتی که درگراند هتل داده شد،پس از مارش جمهوری،غزل زیر را در مایهی هور خواند:
به مردم این همه بیداد دش ز مرکز داد زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد پس از مصیبت قاجار،عید جمهوری یقین بدان بود امروز بهترین اعیاد
در مقابل،سید حسن مدرس و طرفداران او مثل ملک الشعرای بهار با رژیم جمهوری مخالف بودند.چنانکه ملک الشعرا گفته است:
جمهوری سردار سپه مایه ننگ است این حرف در این مملکت امروز جفنگ است
روی همرفته،در عمل و نظر قاجاریان پایگاه سنّتی خود را در میان مردم از دست داده بودند و اکثریت نمایندگان مجلس هم طرفدار تغییر رژیم از مشروطهی سلطنتی به جمهوریت بودند.به همین دلیل،اولا،ریاست کل قوا که در قانون اساسی با پادشاه بود،به تصویب مجلس به رضا خان سردار سپه(رییس الوزراء)تفویض شد تا احمد شاه نتواند او را از ریاست وزرایی عزل کند و ثانیا،اگر رأی رضاخان بر تصویب لایحهی جمهوریت قرار گرفته بود،حتما با اکثریتی که طرفداران او در مجلس(بر اثر اعمال نفوذ سردار سپه)داشتند،دیر یا زود این لایحه تصویب میشد.
بزرگترین دلیل منصرف شدن سردار سپه از جمهوریت این بود که رهبران روحانی(از جمله اصفهانی)تغییر نظام سیاسی ایران را به جمهوری مصلحت ندانستند و در ملاقاتی که سردار سپه در قم با سه مرجع بزگ وقت:سید ابو الحسن اصفهانی،میزا حسن نائینی و حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی داشت،توافق شد که گفتوگو از جمهوریت موقوف شود.مخبر السلطنه هدایت مینویسد:«بین علما و دولت ایران التیامی شده است و معهود است معاودت نمایند.سردار سپه هم برای تودیع به قم رفت».59
رضا خان پس از بازگشت از قم،اعلامیهیی صادر کرد که با توافق مراجع تقلید(آیات اصفهانی،نائینی و حاری یزدی)از جمهوریت منصرف شده است و آیات ثلاثه نیز در قم اعلامیهی واحدی حاکی از همین توافق منتشر کردند.احمد شاه با شنیدن خبر موقوف شدن جمهوری،با صدور فرمانی از پاریس،رضا خان را از ریاست وزرایی معزول کرد.در پی این فرمان عزل،رضا خان قهر کردو به بومهن رفت.با تحریک سردار سپه سیل نامه و تلگراف در حمایت از او مخصوصا از سوی نظامیان و نیروهای مسلح و بجلس سرازیر شد. حاج سید نصر اللّه تقوی قصیدهیی گفت که:
این افسر جم حیف است برتارک آن کو نیست اندرخور جز افسار،شایستهی جز پالان
قائم مقام المک رفیع(با عمامه)همراه سردار سپه در شیراز در 1303
در مشهدآقا میرزا محمد آقازادهی خراسانی به سود سردار سپه تلگراف کرد نو سالک سبزواری گفت:
سردار سپه!دعوی شیری کردی بر جمع وزیران تو امیری کردی خواهی که شود ملت و دولت بی نظم کز شغل و عمل کنارهگیری کردی
در نتیجه با تمهیدات تهدیدآمیز چند ماه بعد یعنی در 9 آبان 1304،مجلس به انقراض سلطنت قاجار و سلطنت«رضا خان پهلوی» رأی داد و پشتیبانی از نظام جمهوری به انتقال شاهی از خاندان قاجار به خاندان پهلوی انجامید.قبل از این واقعه،آیات ثلاثه(اصفهانی، نائینی و حایری یزدی)با هماهنگی قبلی به مجلس شورای ملی نامهیی نوشتند و براساس اصل دوم متمم قانون اساسی مصوب 1325 ق،بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا مجلس از میان ایشان پنج نفر را انتخاب کند تا مسوول احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس با احکام شرع برابر فقه شیعه باشند.این موضوع تاکنون در جایی منعکس نشده است و اول بار،سند آن را نویسندهی این مقاله در تاریخ 15 دی ماه 1377 از جناب آقای عبد الحسین حایری(در کتابخانهی مجلس)به صورت فتوکپی گرفتم که اکنون برای نخستین بار در این مقاله به چاپ میرسد.
این نامه در مه شعبان 1342 ق یعنی سرطان 1303 ش به وسیلهی سه مرجع تقلید وقت یعنی سید ابو الحسن اصفهانی،میزا محمد حسین نائینی و حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی امضا شده است و تقریبا یاک ماه قبل از بازگشت اصفهانی و نائینی به نجف یعنی پس از موقوف شدن غوغای جمهوریت و پیش از به سلطنت رسین رضاخان سردار سپه،به مجلس واصل شده است.طی این نامه بیت نفر از مجتهدان شیعهی ایرانی مقیم ایران و عراق برای نظارت استصوابی بر قوانین مجلس شورای ملی به شرح زیر به مجلس معرفی شده اند: چهر مفر مجتهد از نجف:شیخ محمداصفهانی،شیخ کاظم شیرازی،میرزا احمد آیت اللّهزاده خراسانی(کفایی)،شیخ اسحاق آیت اللّهزاده رشتی.
چهار نفر محتهد از تهران:میز سید محمد بهبهانی،امام جمعهی خویی،سید محمد امام جمعهی تهران،سید حسن مدرس.
دو نفر مجتهد از اصهفان:حاج آقا نو اللّه اصفهانی،آقای فشارکی.
دو نفر مجتهد از خراسان:میرزا محمد آقا زادهی خراسانی،شیخ احمد شاهرودی.
دو نفر مجتهد از کرمانشا:آقا شیخ هادی،حاج آقا محمد مهدی. سه نفر مجتهد از شیزار:شیخ مرتضی،شیخ جعفر،آقا سید جعفر. یک نفر مجتهد از یزد:میر سید علی یزدی مدرس.
دو نفر مجتهد از اراک:حاجی آقا مصطفیحاجی میزا محمدعلی خان.
اما همان طور که معلوم است نه مجلس شورای ملی علاقهیی به قبول نظارت استصوابی هیأت فقیهان بر مصوبات خود داشت و نه رضا خان سردار سپه آن زوز و رضا شاه پهلوی بعدی که میخواست کل نهاد مجلس شورای ملی را مقهور و مامور ارادهیخود قرار دهد، می توانس به چنین وعدههایی وفادار بماند.لذا این اقدام مراجع تقلید برای تجدید مطلع بر نظارت استصوابی فقیهان بر قوهی مقننه هیچ تاثیری بر نظام حقوقی بر جای نگذاشت.
برآمدن رضا شاه در فضای سیاسی ایران،مقارن زمانی بود که حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی با انتقال حوزهی فقهی خود از اراک به قم حوزهی علمیهی جدید و متمرکزی در ایران برپا کرده بود و با ظهور و رشد تدریجی او در ایران تا اندازهی زیادی مرکزیت نجف برای مرجعیت(آقا سید ابو الحسن اصفهانی و محمد حسین نائینی)به تکثّر و تعّدد مزکز مرجعیت مبدل شد.این تعدّد مراکز مرجعیت تا ظهور آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی(وفات 1340)در اوایل سلطنت محمدرضا شاه پهلوی(سالهای 1324-1325)ادامه یافت.پس از مرگ آیت االلّه بروجردی،محمد رضا شاه کوشید که ضمن ایجاد تکثر در مرجعیت،پایگاه مرجعیت شیعیان جهان را از قم به نجف یا حتا مشهد منتقل کند و به همین دلیل هم به سه روحانی بزرگ مقیم نجف (سید محسن حکیم،سید عبدالهادی شیرازی و سید محمود شاهرودی) تلگراف تسلیت زد.
4-5-اصفهانی و سیاستهای دین ستیزانهی رضا شاه
به قول احسان طبری،بر آمدن سردار سپه در ایران،بخشی از طرح کلان غرب برای محاصرهی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی از طریق ایجاد یک«کمربند امنیت»به دور آن کشور به وسیلهی دیکتاتوریهای محلی(مثل آتاتورک در ترکیه،نادر شاه در افعانستان، مانرهایم در فنلاند،پیلووسکی در لهستان،ریدز سمیگلی در رومانی، چان کای شک در چین و هیرو هیتو در ژاپن)بود و وجه اشتراک همهی این دیکتاتوریها،ضدّکمونیت بودن آنها بود.همان طور که احسان طبری میگوید ترقی عیر از تجدد است.سرمایهداری غرب، با متجدد کردن ایرانیان برای توسعهی بازار کالاهای خود موافق بود و رخنهی نظام سرمایه داری و تولید صنعتی نمیتونست با عمامه،لباده، قبا و چادر و چاقچور و شلیته و نعلین و لولهنگ و کرسی و امثال آنها سازگار باشد.61سردار سه پس از عروج به سلطنت،برای ایجاد یک دولت متمرکز مدرن استبدادی،اندکاندک بهطور فزایندیی بر صاحبان قدرتهای سنّتی0(اعم از روحانیون و روسای عشایر)سخت گرفت تا آنان را به کلی از صحنه بیرون کرد.انزوای روحنیت و مغضوبیت روحانیون و بویژه خلع لباس اکثریت آنها باتمهید الزام به پوشیدن«لباس متحد الشکل»و قدغن کردن روضه خوانی و بعد اجبار زنانی به بی حجابی داستانی دراز است.در عین حال نتیجهگیری بعضی از نویسندگان همچون دکتر علینقی منزوی که گفتهاند:آیت اللّه اصفهانی با مخالفتهای عالمان و فقیهان با حکومت رضا شاه پهلوی دربارهی حقوق زنان یا واقعهی مسجد گوهر شاد در تیر 1314 ش/ 1936 م موافقت نداشت،62نادرست به نظر میرسد.
باید دانست که رضا شاه در سالهای آغازین اقتدارش با روحانیون رابطهیی دوستانه داشت و فی المثل،آقا نور اللّه اصفهانی از اصفهان و آقا میزا محمدآقا زاده از خراسان در تاجگذاریاش شرکت کردند.شاه به این حسن ارتیاط تا 1306 ادامه داد.از 1306به بعد،او به محدود کردن قدرت روحانیون،محاکم،محاضر شرع،مکتب خانهها و مدارس دینی پرداخت.روحانیون ایران که تحت فشار غریتی قرار گرفته بودند،به اصفهانی که که مرجع اعلای شیعیان جهان بود،متوسل شدند.اما دولت همهی راههای ارتباط ایشان را از طریق جواسیس متعدد،مسدود کرده بود.با این همه،بالاخره اوضاع روحانیون ایران از نظر اصفهانی پنهان نماند واو سرانجام در اوائل آذر 1306 دو تن از شاگردان مبرّز خویش یعنی شیخ احمد شاهرودی و سید حسین طباطبایی بروجردی که بعدها هر دو یکی درمشهد و دیگری در قم به اشتهار و اعتبار بسیار رسیدند،با پیامی ویژه برای تجهیز روحانیون ایران گسیل داشت.اما شاعر متجدد محمد حسن بدیع بهبهانی(نصرت الوزاره)که خود متولدکاظمین بود و ما پیش از این شرح حال و نمونی اشعارش را در حافظ شمارهی 5 منتشر کردهایم،در مقام ژنرال قونسول ایران در بصره،طی گزارش محرمانهیی به وزارت امور خارجه این«میسیون»روحانی را راپرت داد و همزمان به مسوولان انتظامی/امنیتی مستقر در قصر شیرین-با قرار قبلی-دستور داد که این دو روحانی را به محض عبور از مرز عراق در سر حدّقصر شیرین توقیف کنند.63
رضا شاه در 1307با تصویب فاون لباس متحد الشکل میدان عمل و ممر کسب درآمد روحانیت را حتا در حوزهی دادرسی و ثبت اسناد،محدودکرد.در 1310 زعیم روحانی مجلس یعنی سید حسن مدرس را که همچنان موی دماغ او بود، توقیق کرد و عبرة للناظرین او را به خواف و جمعی دیگر از روحانیون را به جاهای دیگر تبعید کرد.رضا شاه شاید بدترین برخوردها را با آقازادی خراسانی در مشهد کرد،چرا که وی رسما به شهادت شیخ محمد تقی بهلول در غوغای سمجد گوهر شاد از شاه دفاع کرده و بهلول زا به متفرق کردن مردم دستور داده بودو خود نیز برای آن که از سوی مردم برای پیوستن به انقلابیون تحت فشار نباشد،از مردم رو پنهان کرده بود.اما به رغم همهی این محافظه کاریها،رضا شاه پس از سرکوب قهرآمیز رویداد مسجد گوهرشاد،آقازادهی خراسانی را نیز عیابا در دادگاه حرب به اعدام محکوم و سپس دستگیر کرد و به تهران آورد و در زندان قصر محبوس نمود.این اخبار همه از سوی روحانیون ایران به مرجعیت شیعه در نجف منعکس میشد و در در این وقت،آنچه در نجف گفتوگوی میشد،همه از طریق رسمی و غیر رسمی به آگاهی«مقامات آگاهی»و«تأمینات»رضا شاهی میرسید.64سرانجام اسلام زدایی جدی رضا شاه در پی سفرش به ترکیه و مشاهدهی اسلامزدایی کمال آتاتورک تشدید شد و با کشف حجاب به اوج رسید. اصفهانی در این اوان به تحرّکاتی برای جلوگیری از برنامههای اسلامستیزانهی رضا شاه دست زد،اما با توجه به قدرت امنیتی، اطلاعاتی انتظامی متمرکز رژیم رضا شاهی،این کوششها به جایی نمیرسید.برای مثال،تمام راههای ارتباط مقام مرجعیت در نجف با روحانیون داخل ایران از طریق پست و تلگراف تحت کنترل و سانسور بود،در حالی که هم در جنبش تنباکو و هم در انقلاب مشروطیت و هم در انقلاب بهمن 1357،دولت نتوانست از ارتباط مستقیم مرجعیت وقت با نمایندگان مراجع تقلید در تهران و شهرستانهای مختلف آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی در حال اقامهی نماز جماعت درنجف
کشور جلوگیری کند.
اصفهانی،محروم از ابزارهای مدرن تکنولوژی مانند پست، تلگراف و رادیو،شخصا نامهیی به امضای خویش خطاب به شخص رضا شاه نوشت و در آن از برنامه های اسلامزدایی شاه انتقاد و شکایت کرد.آن نامه را من ندیدهام،اما نسخهیی از پاسخ رضا شاه را به نامهی اصفهانی دیدهام که شاه با قدرت تمام به اصفهانی میگوید که برنامههای دولت ایران در جهت پالایش دیانت و روحانیت از خار و خاشاک زاید است و اصفهانی باید اشخاصی که دور و برو او را گرفته و با سوء نیت به او القا کردهاند که شاهنشاه شیعهی ایران با اسلام سر مخالفت دارد،از گرد خود براند!
اختلاف مذهبیون با رضا شاه بویژه در مسالهی کشف حجاب اجباری در آثار منظم و منثور آن عصر بازتابی عظیم دارد.برای مثال، شیخ اسماعیل فردوس فراهانی که از همدرسان و همسالان خویشاوند دانشمند من مرحوم حسن روحانی محلاتی بود،در مخمسی در نقّادی از برنامهی کشف حجاب گفته است:
دیگر نتوان ماند در این شهر پُر آشوب/ بایست بپوشیم دو چشم از بد و از خوب/ اوباش ستمبارهی بیغیرت معیوب/ سازند همی پیکر اسلام لگدکوب سوزند روان همه ناموس پرستان. خواهند که تا پردهی عصمت بدرانند/ خود سر همهسو مرکب شهوت بدوانند/ بیپرده زنان را سر بازار نشانند/ زیشان و بدیشان بدهند و بستانند گیرند بدین حیله حجاب از سر نسوان. و اللّه که این طایفهی گمره مردود/ جز راندن شهوت نبودشان سر مقصود/ خواهندرسانندسوی چرخ برین دود/ آثار جوانمردی گردد همه نابود/ نی مذهب اسلام،که بل جملهی ادیان. ناموسکش و بیصفت و بدگهرستند/ بدکیش و بداندیش و دنی طبع و خرستند/ وز حرف حق ایشان همگی کور و کرستند/ در راه اباطیل همه ره سپرستند/ رو سوی هواوهوس و پشت و به وجدان. اینان همگی پیرو اوضاع فرنگند/ از بیخردی با وطن خویش به جنگند/ کی در پی نامند و کجا در غم ننگند/ شومند و شریرند و محیلند و دورنگند/ جز فایدهی خویش نخواهند به دوران. در دشمنی عفت،ارباب جراید/ هستند بدین فرقهی بدکیش،مساعد/ یک لحظه نگردند ازین ره متقاعد/ تا آن که به تمهید قوانین و قواعد/ آن کار که خواهند رسانند به پایان.65
4-6-ـاصفهانی در سلطنت محمد رضا شاه
پس از سقوط رضا شاه پهلوی در شهریور 1320،محدودیتها از روحانیت برداشته شد و همچنانکه من در کتاب کارنامهی غنی:تحولات عصر پهلوی نوشتهام7مخالفان رضا شاه از جمله روحانیونت قوی شدند و روابط گرمی میان دولت،دربار ومرجعیت پدید آمد،از جمله کشف حجاب اجباری موقوف شد و پوشیدن لباس روحانی(بدون شداشتن جواز مخصوص از دولت)آزاد شد.رابطهی نزدیک و صمیمانهی آیت اللّه اصفهانی با شخص محمدرضا شاه پهلوی از تبادل تلگرافهای زیر در آخر دی و اول بهمن 1322 به دلیل کشته شدن حاج طالب یزدی در مکه به دست حکام عربستان سعودی آشکار میشود.در تلگرافت آیت اللّه اصفهاغنی به شاه آمده است:
«تهران-حضور مبارک اعلی حضرت اقدس شاهنشاهی عزّ سلطانه.بعد از دعوات صمیمه به عرض اعلی میرساند:سکوت ذات شاهانه از قتل دلخراش طالب نام ایرانی در حجاز به بهانهی یک تهمت بیاساس روا نیست.لذا اصدار اوامر مضافا به تعقیب قضیه و مواخذهی مرتکبین را منتظر و تمدید عصر جهانبانی ذات ملوکانه را از حضرت باری(جل جلاله)سائل.ابو الحسن الموسوی الاصفهانی».
محمد رضا شاه هم در پاسخ اصفهانی تلگراف کرد:
«نجف اشرف-جناب مستطاب حجت الاسلام آیت اللّه اصفهانی دامت افاضاته.از احساساتی که در تلگراف راجع به قضیهی قتل دلخراش طالب نام ایرانی ابراز داشتهاید،امتنان داریم.در این باب،از طرف ما سکوت اختیار نشده است و به دولت دستور مؤکد دادهایم که قضیه را با کامل جدیت تعقیب نمایند تا احقاق حق به عمل آید و منافع ایرانیان و مسلمین محفوظ بماند.اول بهمن 1322-شاه»66
موضوع دیگری که نشانهیی از رویکردهای سیاسی آیت اللّه اصفهانیست،دیدار فرمانده ارتش متفقین در جنگ بین الملل با آیت اللّه اصفهانی در عراق است که به تجلیل او از مقام مرجعیت منجر شد.67مطلب دیگر فتواییست که از اصفهانی دربارهی حقوق اقلیتهای دینی مثل یهودیان در قلمرو اسلام در دست است.مرحوم اصفهانی در پاسخ استفتایی که جمعی از اهالی محلهی حشمتیهی تهران از او راجع به«معاون حضور یهودیزادهی ملعونه»کردهاند، نام برده را مرتد دانسته و اموال او را«از مباحات مشاعهی مسلمین» دانسته است.68
5-بهرهبرداری سیاسی از مرگ اصفهانی
حضور وسیع مردم در مراسم عزاداری اصفهانی در آبان 1325/ذی حجه 1365 ق در نجات آذربایجان از چنگال فرقهی دموکرات و وابستگان روس موثر بود.69در تهران دستههای سینهزنی و زنجیرزنی به حوزهی حزبی تودهییها رفتند«صور اجنبی را جای شمایل مولی[علی]دیدند.هجومی غریب شد،آن صور را کندند و دریدند و تودهیی از کافر خواندند».70
بهرهبرداری سیاسی از احساسات مذهبی مردم در مراسم عزاداری اصفهانی توسط حزب حاکم دولتی(حزب دموکرات به رهبری احمد قوام نخست وزیر وقت)خیلی آشکار صورت گرفت.این حزب دموکرات که آن را قوام در نخست وزیری خود نخست به تلقین مظفر فیروز(و حمایت شوروی)تشکیل داده بود،بعد در مقام رقابت با حزب توده که در تیر 1325 با حزب ایران ائتلاف کرد،مورد حمایت دولتهای غربی(بویژه امریکا)واقع شد. حزب دموکرات در تجهیز دستهجات عزاداران اصفهانی،کاروانی بزرگ متشکل از تعداد 25 نفربر 27 نفری از هنگ گارد نجات ملی با حدود چهل سرنشین در هر نفربر در خیابانهای تهران به راه انداخت که در مقدم آنها اعضای کمیتهی حزب دموکرات شهرستان تهران با بازوبندهای سیاه حرکت میکردند.71این سودجویی از احساسات مذهبی مردم بر اثر فوت اصفهانی در جهت مبارزه با تودهییها و نجات آذربایجان در آذر 1325 در مرثیهیی که خوشدل تهرانی در سوگ اصفهانی ساخته است،منعکس است:
آیت اللّه معظم،پیشوای شیخ و شاب حجت الاسلام اعظم،مقتدای مرد و زن نی همین تنها حیاتش بود،دین را افتخار کز مماتش حفظ شد از کید ناپاکان وطن72
استاد سید علینقی امین(ابن امین)نیز در همان آبان 1325/ ذی حجهی 1365 ق به مناسبت فوت اصفهانی قصیدهیی ساخته است و در ابیات آخر آن،مردم را پس از مرگ اصفهانی به تقلید از حاج آقا حسین قمی فراخوانده:
اصفهانی چون ز دنیا رفت،حجت ماند باقی از قمی تقلید کن،کس شبههیی در آن ندارد حجت الاسلام عظمی بو الحسن گر از جهان رفت آیت اللّه قمی باقیست،دین نقصان ندارد آنکه چون موسی بن عمران کرد در شرع پیمبر آن ید بیضا که کس ز امثال و از اقران ندارد ایزدا توفیق اخذ علم ده،«ابن امین»را آرزو در دل جز آن،این خستهی نالان ندارد73
6-نتیجه
در تاریخ دراز آهنگ ایران،از میان سه نهاد دین،دولت و اخلاق،از جهت مشارکت عمومی،همیشه دینورزی موثرترین شاخصهی فرهنگی اکثریت عامهی مردم بوده است.از این رهگذر در طول تاریخ حاکمیتهای ایران همیشه با متولیان مذهب در دادوستد فرهنگی مالی و بده و بستانهای سیاسی/اجتماعی بودهاند.در عصر ساسانیان اتحاد دین و دولت،شاخصهی نظام سیاسی حاکم بود.یزدگرد دوم (457-439 م)کیش زرتشت را حتا در ارمنستان هم رسمیت داد.در طول شاهنشاهی ساسانیان،موبدان زرتشتی بر همهی شؤون زندگی مردم تسلط داشتند.این احوال توأم با اختلاف عظیم طبفاتی،موجب شد که اکثریت ایرانیان در برابر حملهی اعراب،به دفاع جدی از حاکمیت ساسانیان نپردازند و عاقبت هم یزدگرد سوم به آسیابانی پناهنده شود و به دست او به قتل رسد.
با آمدن اسلام،نظام طبقاتی از میان رفت و مردم عادی و عامی حتا بردگان و برده تباران مسلمان(مثل غزنویان)توانستند به مقامات حساس حتا سلطنت برسند.اما مسالهی«اتحاد دین و دولت» همچنان بر دوام بود.از عصر خلفای اموی و عباسی گرفته تا زمان تیموریان هرات،همیشه«خطبه خواندن به نام شاه وقت»از سوی خطیبان رسمی و امامان جمعهی منصوب از سوی شاه،همانا اعلان رسمی مشروعیت حاکمیت وقت از طرف روحانیت اهل سنت بود.پس از برآمدن صفویان،فقیهان جبل عامل و بحرین،برای تقویت و تحکیم وحدت بین قدرت نظامی/سیاسی صوفیان صفوی با احکام فقه شیعیان کتابها نوشتند و فتواها صادر کردند.نادر از قدرت
منتخب الرسائل آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
در روی جلد این رسالهی عملیه،صاحب رساله با عناوین«حجت الاسلام و المسلمین،رییس الملة و والدین،آیت اللّه تعالی فی العالمین،مبین الحلال و الحرام،فقیه اهل بیت»تعرفه شده است.در آخر این رساله هم،بخشی با عنوان«استخارهنامه»چاپ شده است که آن بخش را هم در صفحهی بعد در همین مقاله چاپ کردهایم.
رسالهی منتخب سید محمد کاظم طباطبایی با حواشی آیت اللّه نائینی با خط مرحوم آقا میزرا حسین عربشاهی معروف به«آقای شاه»، (صاحب عکس روبهرو)مورخ ششم شوال 1341 قمری(1300 شمسی)
«چون این منتخب مرحوم آیت اللّه فی العالمین آقا سید محمد کاظم الطباطبایی محشیّ به حاشیهی آیت اللّه آقا میزا محمد حسین الغروی النائینی نبود،بر خود لازم دانستم که بنا به فتوای ایشان،عمل نمایم؛لذا نسخهی دیگر از جناب مستطاب حاجی آقای بقراط التولیه تحصیل نمودم و در روز ششم شوال المکرم 1340 محشی نمودم.حسین عربشاهی».
روحانیون کاست،اما با کشته شدن او روحانیت شیعه دوباره در عصر افشاریه،زندیه و قاجاریه،قوت گرفت.
مشروطیت اولین قدم در مسیر ایجاد حاکمیت مردم بر مردم از طریق ایجاد رژیم مشروطهی پارلمانی و تاسیس نظامات اداری، دیوانی و قضایی عرفی برای اجرای«قوانین کشوری»(مستقل از احکام شرع)بود؛اما در عین حال نفوذ دین و شریعت به اندازهیی بود که اولا،مذهب رسمی دولت،تشیع اثنا عشری شد.ثانیا،شاه کشور، ملزم به ترویج این مذهب شد.ثالثا،شورای نظارتی متشکّل از پنج نفر فقیه جامع الشرایط،برای وتوی قوانین مصوب مجلس در اصل دوم منمم قانون اساسی پیشبینی شد.این امتیازات برای مذهب و مذهبیون در حالی بود که از قدرت و امتیازات شاه در قانون اساسی مشروطیت بسیار کاسته شده بود و شاه(در تئوری)میبایست سلطنت میکرد نه حکومت.محمد علی شاه نمی خواست یک مقام فاقد مسوولیت باشد،لذا آشکارا با مجلس در افتاد و سلطنت را باخت. احمد شاه قبول کرده بود که در قانون اساسی مشروطیت،شاه باید سلطنت کند نه حکومت،لذا تمام اقدامات او در چارچوبهی قانون اساسی بود به همین دلیل او هم بازنده شد.اما سردار سپه با حفظ «قالب»قانون اساسی،محتوای آن را از درون خالی کرد و بیست سال برا ایران حکومت کرد.
برآمدن رضا شاه،ازاهمیت سیاسی،قضایی،اجتماعی روحانیت بهطور عام و مرجعیت بهطور خاص کاست.این روند،در جهت دینزدایی و گردشمدار امور جامعه بر محور جدایی دین از سیاست و تضعیف روحانیت،به استثنای چند سالهی مرجعیت تامهی آیت اللّه بروجردی(وفات 1340)،از 1306 تا پیروزی انقلاب 1357 ادامه یافت. رضا شاه به آیت اللّه اصفهانی در نجف و آیت اللّه حایری یزدی در قم به عنوان دو مرجع مهم تقلید،اجازه دخالت مستقیم در سیاست نمیداد و این دو مرجع نیز هیچکدام بهطور جدی(به رغم محبوبیت عام و وجاهت ملی خود)درصدد مبارزهی مستقیم با رضا شاه برنیامدند. حاج آقا حسین قمی که او نیز از مراجع تقلید و مقیم مشهد بود و شورش مسجد گوهرشاد مشهد در 1314 به حمایت از او پاگرفت،نتوانست با سیاستهای دینستیزانهی رضا شاه مقابله کند و تظاهرات دینی مشهد با خشونت تمام و کشتوکشتار سرکوب شد و از پی آن،به مدت شش سال،روحانیت شیعه سرکوب و منکوب ماند،تا آن که رضا شاه عزل شد و با تبعید او از کشور،بسیاری از کسان که از لباس روحانیت بیرون آمده بودند،دوباره کسوت روحانی پوشیدند.مطالعهی کارنامهی سیاسی آیت اللّه بروجردی(سکوت ناروای او در برابر کودتای 28 مرداد و قرارداد کنسرسیوم از یک سو خدمات او در تقریب مذاهب و اخذ فتوای شیخ محمود شلتوت از سوی دیگر)نیز که در عهد محمد رضا شاه به «استخارهنامه»در آخرین صفحهی منتخب الرسائل طباطبایی یزدی دست خط سید حسن امین الشریعه سبزواری «محض امتحان قلم»در 1334 قمری/1294 شمسی
مرجعیت عامه رسید،خواندنی خواهد بود،ولی این کار،شاید هنوز هم زود باشد.آنچه در خاتمت این پژوهش میتوان گفت،این است که تصدی عملی مستقیم حکومت از سوی روحانیت در پی انقلاب 1357 وبه عبارت دیگر«سیاسی کردن فزایندهی مرجعیت»،تلقی و تعامل عامهی شیعیان را از مرجعیت از درون متحول و متغیر کرده است،اما بررسی دقیق و بیغرضانهی این مباحث مجالی بیشتر و فضایی بازتر میطلبد.
پینوشتها
(1)-تهرانی،محمد حسن(آقا بزرگ)،طبقات اعلام الشیعه:نقباء البشر،نجف، المطبعه العلمیه،1373 ق/1954 م،ج 1،ص 41،خیابانی تبریزی،علی واعظ،علماء معاصرین،تهران،اسلامیه،1366 ق،ص 193،مدرس،محمد علی،ریحانة الادب، تبریز،کتابفروشی خیام،چاپ سوم،بیتا،ص 142؛موسوی اصفهانی،محمد مهدی، احسن الودیعه فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعه،بغداد،مطبعه الایتام،بیتا، ص 109.
(2)-ربانی خلخالی،علی،شهدای روحانیت شیعه در 100 سال اخیر،بیجا،بینا، 1402 ق،صص 164-168؛[؟]رسالهی الامام السید ابو الحسن،نجف المطبعه الحیدریه،1366 ق،ص 53،رازی،محمد،گنجینهی دانشمندان تهران،اسلامیه، 1352 ش،ج 1،صص 221-222.
(3)-جردقانی،م،علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی،قم،معارف اسلامی،1364، ص 381.
(4)-رازی،گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 218.
(5)-رازی،محمد،آثار الحجه،قم،برقعی،بیتا،ج 1،ص 134،همو،گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 322،مهدی مصلح الدین،تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، قم،خیام،1367،ص 39.
(6)-رازی،گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 322،ج 4،ص 375.
(7)-امین جبل عاملی،سید محسن،اعیان الشیعه،بیروت،دار التعارف للمطبوعات، 1403 ق/1983 م،ج 9،ص 331،تهرانی،همانجا،ج 11،ص 41.
(8)-هنرفر،لطف اللّه،اصفهان،تهران،سپر،1346،ص 271،منزوی،ابو الحسن اصفهانی؛دانشنامهی ایران و اسلام،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1365،ص 943،میبدی،ناصر،وجیزه در زندگانی آیت اللّه اصفهانی،تهران،صندوق خیریه آیت اللّه اصفهانی،1368،ص 13،عقیقی بخشایشی،فقهای نامدار شیعه،قم کتابخانهی آیت اللّه مرعشی نجفی،1405 ق،ص 429.
(9)-میبدی،همانجا،12.
(10)-امین،سید محسن،همانجا،ج 9،332.
(11)-میبدی،همانجا،ص 12.
(12)-منزوی همانجا،ص 943؛مهدوی،همانجا،ص 38.
(13)-امین،سید محسن،همانجا،ج 9،332.
(14)-صدوقی سها،منوچهر،تاریخ حکما و عرفا متاخر بر صدر المتالهین،تهران، انجمن حکمت،1359،صص 75-78.
(15)-بامداد،مهدی،رجال،تهران،چایخانهی بانک بازرگانی،1347،ج 1،ص 34؛ باقری بیدهندی،ناصر،نجوم امت:آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن موسوی اصفهانی، نور علم،دورهی سوم،شمارهی 4(1367)،ص 96،هنرفر،همانجا،ص 271.
(16)-امین،سید محسن،همانجا،ص 944.
(17)-قمی،حاج شیخ عباس،الکنی و الالقاب(ترجمهی محمد رازی)،تهران، اسلامیه،1351،ج 4،ص 375،مهدوی،همانجا،ص 38،میبدی،همانجا،صص 17-18،منزوی؛همانجا،ص 944.
(18)-طبسی نجفی،محمد رضا،الشیعه و الرجعه،نجف،مطبعه الاداب،1385 ق/ 1966 م،ج 1،ص 279.
(19)-همو،ج 1،ص 279.
(20)-باقری بیدهندی،ص 96،عقیقی بخشایشی،ص 429.
(21)-طبسی نجفی،ج 1،ص 279.
(22)-همو،ج 1،ص 279.
(23)-تهرانی،ج 11،ص 14.
(24)-امین،سید محسن،همانجا،ج 9،ص 333.
(25)-طبسی نجفی،همانجا،ص 285.
(26)-مدرس،همانجا،ص 142.
(27)-خیابانی،همانجا،ص 193.
(28)-موسوی اصفهانی،همانجا،ص 109.
(29)-سیاتی،سید حسن،وسیلة الوصول الی حقایق الوصول،قم،جامعة المدرسین، 1419 ق.
(30)-مهدوی،همانجا،ص 40،میبدی،همانجا،ص 27.
(31)-مشار،خان بابا،فهرست کتابهای چاپی عربی،تهران،رنگین،1344،ص 991.
(32)-همو،ص 991.
(33)-خمینی،روح اللّه،تحریر الوسیله،نجف،بینا،بیتا،ج 1.
(34)-میبدی،همانجا،ص 39.
(35)-تهرانی،ج 10،ص 30.
(36)-همو،ج 10،ص 30.
(37)-باقری بیدهندی،ص 109.
(38)-هنرفر،همانجا،ص 272.
(39)-تهرانی،ج 10،16.
(40)-رعنا حسینی،کرامت،فهرست کتابهای چاپ فارسی،ذیل فهرست مشار، تهران،انجمن کتاب،1349،صص 27-28.
(41)-مهدوی،همانجا،ص 40.
(42)-رساله الامام السید ابو الحسن،ص 66.
(43)-باقری بید هندی،همانجا،ص 110.
(44)-رساله الامام السید ابو الحسن،ص 66.
(45)-امینی،محمد هادی،معجم المطبوعات النجفیه،نجف،مطبعه الاداب،1385 ق /1966،ص 144،همچنین مشار،همانجا،ص 286،تهرانی،طبقات،ج 1،ص 41، هنرفر،همانجا،ص 272.
(46)-مشار،همانجا،ص 299.
(47)-همو،همانجا،ص 391،امینی7همانجا،ص 186.
(48)-مشار،همانجا،ص 391،امینی،همانجا،ص 339.
(49)-تهرانی،همانجا،ج 2،ص 466؛مهدوی،ص 40.
(50)-امینی،همانجا،ص 101.
(51)-همو،ج 3،ص 457.
(52)-امین،سید محسن،همانجا ج 2،ص 332.
(53)-حایری،عبد الحسین،اسناد روحانیت و مجلس،تهران،کتابخانهی مجلس، 1374،ج 1،ص 13-14.
(54)-همو،ج 1،صص 39-40.
(55)-منزوی،همانجا،ص 944.
(56)-باقری بیدهندی،همانجا،ص 96،عقیقی بخشایشی،همانجا،ص 429.
(57)-طبسی نجفی،ج 1،ص 279.
(58)-عقیقی بخشایشی،ص 431.
(59)-معین،ج 5،ص 154،بلاغی،ص 102،منزوی،همانجا،همانجا،94،باقری، بیدهندی،همانجا،ص 98؛عقیقی بخشایشی،همانجا،ص 430،رازی،محمد، گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 216.
(60)-هدایت،مهدی قلی،خاطرات و خطرات،و نیز گلشاییان،عباس قلی،خاطرات،تهران،اینشتین،1377،ج 1،صص 92-107.
(61)-طبری،احسان،جامعهی ایران در دوران رضا شاه،تهران،بینا،1356،ص 69.
(62)-منزوی،همانجا،ص 944.
(63)-رستمی،فرهاد،پهلویها به روایت اسناد،تهران،نشر نظر،1384،ج 1،ص 161.
(64)-همو،ج 1،صص 166-167
(65)-فردوس فراهانی،اسماعیل،دیوان،تهران،انتشارات ما،1374،صص 317-318.
(66)-الموتی،مصطفی،ایران در عصر پهلوی،لندن،پکا،1368،ج 4،ص 247.
(67)-فلسفی،محمد تقی،«سخنرانی در اعتراض به اخراج ایرانیان از عراق»در نقش وعظ و خطابه در تاریخ معاصر ایران،تهران،بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی،1384، ص 349.
(68)-وحیدنیا،سیف اللّه،خاطرات و اسناد،ج 3،تهران،1369،ص 226.
(69)-هاشمی رفسنجانی،علی اکبر،دوران مبارزه،خاطرات،تصویرها،اسناد، تهران،معارف انقلاب،1376،ج 1،ص 118.
(70)-هدایت،مهدی قلی،خطرات،تهران،زوار،1344،ص 455.
(71)-خواندنیها،ش 227.
(72)-خوشدل تهرانی،علی اکبر صلحخواه،دیوان خوشدل تهرانی،تهران،انتشارات ما،1370،ص 387.
(73)-امین،سید علینقی،شرح دعای کمیل،قم،دفتر نشر طیب،1377،صص 190- 191.
منابع
1-آل محبوبه،جعفر،ماضی النجف و حاضرها،دار الاضواء،1406 ق،1986 م.
2-[؟]الامام السید ابو الحسن،نجف،المطبعه الحیدریه،1366 ق.
3-امین،محسن،اعیان الشیعه،بیروت دار التعارف للمطبوعات،1403 ق/1983 م.
4-امینی،محمد هادی،معجم المطبوعات النجفیه،مطبعه الاداب،1385 ق /1966 م.
5-باقری بید هندی،ناصر،نجوم امت:آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن موسوی اصفهانی،نور علم،دورهی سوم،شمارهی 4،1367،ش،95-111.
6-بامداد،مهدی،رجال،تهران،چایخانهی بانک بازرگانی،1347 ش.
7-بحر العلوم،محمد صادق و بحر العلوم،حسین،رجال السید بحر العلوم،نجف، مکته المعلمین الطوسی و بحر العلوم بیتا.
8-بصیرتمنش،حمید،علما و رژیم رضا شاه،تهران،موسسهی چاپ و نشر عروج، 1376.
9-بلاغی،عبد الحجت،تاریخ نائین،تهران،مظاهری،بیتا.
10-بهبهانی،باقر،رسالة الاجهاد و الاخبار،چاپ سنگی.
11-جرفادقانی،م،علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی،قم،انتشارات معارف اسلامی،1364 ش.
12-حائری،عبد الحسین،اسناد روحانیت و مجلس،تهران،کتابخانهی مجلس، نمونهی خط رضا شاه در زمان سرتیپی در 1337 ق/1297 شمسی1374 ش.
13-حائری،عبد الهادی،«انصاری»،دایرة المعارف السلام،چاپ 1980.
14-حرز الدین،محمد،معارف الرجال فی تراجم العلما و الادباء،قم،مکتبه المرعشی النجفی،1405 ق.
15-[؟]خواندنیها،شمارهی مسلسل 226 و 227،آبان 1329.
16-خیابانی تبریزی،علی واعظ،علماء معاصرین،تهرانی،اسلامیه،1366 ق.
17-دوانی،علی،نهضت روحانیون ایران،بیجا،بنیاد فرهنگی امام رضا،1358.
18-رازی،محمد،آثار حجت یا تاریخ و دایرة المعارف حوزهی علمیه قم، برقعی،بیتا،همو.
19-همو،گنجینهی دانشمندان و تهران،اسلامیه،1352 ش.
20-همو،(مترجم)،مشاهیر دانشمندان اسلام:ترجمهی الکنی و الالقاب (تالیف عباس قمی)،تهران،اسلامیه،1351 ش.
21-ربانی خلخالی،علی،شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر،بیجا، بینا14027 ق.
22-رجبی،محمد حسن،علمای مجاهد،مرکز اسناد،1382.
23-رعنا حسینی،کرامت،فهرست کتابهای چاپی فارسی:ذیل فهرست مشار،تهران،انجمن کتاب،1349 ش.
24-سادات ناصری،حسن،سرآمدن فرهنگ و تاریخ ایران در دورهی اسلامی، تهران،شورای عالی فرهنگ و هنر،1353 ش.
25-شوشتری،محمد علی،خاطرات سیاسی،به کوشش غلام حسین میزا صالح، تهران،کویر،1379.
26-شوشتری،نور اللّه احقاق الحق،تهران،اسلامیه.
27-صدوقی سها،منوچهر،تاریخ حکما و عرفایی،تاخر بر صدر المتالهین،تهران، انجمن حکمت و فلسفه،1359 ش.
28-طبسی نجفی،محمد رضا،الشیعه و الرجعة،نجف،مطبعة الاداب،1385،ق/ 1966 م.
29-طهرانی،محمد محسن(آقا بزرگ)،الذریعه الی تصانیف الشیعه،بیروت دارالاضواء...
30-همو،طبقات اعلام الشیعه:نقباء البشر،نجف،المطبعه العلمیه،1373 ق/ 1954 م.
31-عاملی،حسن،معالم الاصول،تهران،شفیعی،1340.
32-عقیقی بخشایشی،فقهای نامدار شیعه،قم کتابخانهی مرعشی نجفی،1405 قمری.
33-قمی،حاج شیخ عباس،الکنی و الالقاب،(ترجمهی محمد رازی)،تهران، اسلامیه،1351.
34-محلاتی،ذبیح اللّه،اختران تابناک،تهران،اسلامیه،1361 ش.
35-مدرس،محمد علی،ریحانة الادب،تبریز،کتاب فروشی خیام،چاپ سوم،بیتا.
36-مشار،خان بابا،فهرست کتابهای چاپی عربی،تهران،رنگین،1344 ش.
37-معین،محمد،فرهنگ فارسی،تهران،امیر کبیر،1364 ش.
38-مطهری،مرتضی و...،مرجعیت و روحانیت،شرکت سهامی انتشار،1340.
39-منزوی،علی نقی،ابو الحسن اصفهانی،دانشنامهی ایران و اسلام،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1356 ش.
40-موسوی اصفهانی،محمد مهدی،احسن الودیعه فی تراجم اشهر المشاهیر مجتهدی الشیعه،بغداد،مطبعه الایتام،بیتا.
41-مستوفی،عبد اللّه،شرح زندگانی من،تهران،زوار،1343.
42-مهدوی،مصلح الدین،تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان،قم،خیام،1367 ش.
43-همو،تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهانی،اصفهان،ثقفی،1348 ش.
44-میبدی،ناصر،وجیزه در زندگانی آیت اللّه اصفهانی،تهران،صندوق خیریه مرکزی آیت اللّه 1368 ش.
45-نجفی،موسی و موسی فقیه حقانی،تاریخ تحولات سیاسی ایران،تهران، موسسهی مطالعات تارخ معاصر ایران،1381.
46-هاشمی رفسنجانی،علی اکبر،دوران مبارزه،خاطرات،تصویرها،اسناد، تهران،نشر معارف انقلاب،1376 ش.
47-هدایت،مهدی قلی،خاطرات و خطرات،تهران،زوار،1344 ش.
48-هنرفر،لطف اللّه اصفهان،تهران،سپهر،1346 ش.
بهار ایرانشهر
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
فر بهار بین که به آفاق،جان دهد هر بوته را هر آنچه سزا دید،آن دهد پارنیه آنچه باد خزانی ربود و برد آرد دهد به صاحبش و رایگان دهد بر فرق کوه،سوده الماس گسترد دامان دشت را سلب پرنیان دهد زان قطره های بارن بر برگ بیدبن وقتی نسیم بوسه بر آن مهربان دهد صدها هزار اختر تابان چکد به خاک کافاقشان نشان ز ره کهکشان دهد آن کوژ و کژ خطی که برآید ز آذرخش طرزی دگر به منظرهی آسمان دهد پیریست رعشهدار که الماس پارهیی خواهد به دست همسر شاد جوان دهد آید صدای جوجه گنجشک ز آشیان وقتی که شوق خویش به مادر نشان دهد چون کودکی که سکه چندی ز عیدیاش در جیب خود نهاده،به عمدا تکان دهد آید صدای شانهسر،از شاخ بید بن وقتی که سر به سجده تکان هر زمان دهد گویی که تشنهیی به سبویی تهی ز آب هوهو،ندا مکرر،هم با دهان دهد گیرم بهار«بندر عباس»کوته است تاوان آن کرانهی«مازندران»دهد آنجا که چار فصل،بهار است و چشم را سوی بهشت پنجرهیی بیکران دهد نیلوفر کبود هنوز آسمان صفت در خاک«مرو»،ز ایزد مهرت نشان دهد شادا بهار«گنجه»و«باکو»که جلوهاش راهت به آستانهی پیر مغان دهد از سیم خاردار،گذر کن تو چون بهار، تا بنگری که«بلخ»تو را بوی جان دهد زان سیم خاردار دگر نیز برگذر تا جلوهی«خجند»بهاری جوان دهد زان سیم خاردار دگر هم گذاره کن تا ناگهت بهار«بخارا»توان دهد قالیچهییست بافته از تاروپود جان هر گوشهاش خبر ز یکی داستان دهد اما چو نغز درنگری منظرش یکیست کاجزاش یاد از سنن باستان دهد در زیر رنگهاش یکی رنگ را ببین رنگی که صد پیام ز یک آرمان دهد گوید،یکیست گوهر این خاک اگرچه یاد گاه از لنین و گاه ز نوشیروان دهد گر خاک گشته در قم لشکر تتار، ور«بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد». اما همیشه در گذر لشکر زمان سعدیش عشق و حافظش امن و امان دهد وانگه ز بهر پویه پاینده حیات فردوسیاش روان و ره و کاروان دهد
پایان مقاله