ایران شناسی مرجعیت و سیاست: کارنامه ی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید

1-مدخل
مقاله حاضر نیم نگاهی‏ست به نهاد دینی-اجتماعی مرجعیت‏ تقلید شیعه و تعامل آن با سیاست از جنبش تنباکو در سلطنت‏ ناصر الدین شاه تا نجات آذربایجان در پنجمین سال سلطنت‏ محمد رضا شاه پهلوی،تا تکیه‏ی مخصوص بر کارنامه‏ی آیت الّله العظمی‏ آقا سید ابو الحسن اصفهانی(وفات 1325 ش/1365 هـ.ق.)در این‏ برهه‏ی حساس از تاریخ سیاسی ایران.دوره حیات سید ابو الحسن‏ اصفهانی شاهد تحولات سیاسی و اجتماعی عظیمی در ایران بود،از جمله:جنبش تنباکو،انقلاب مشروطیت،کودتای 1299 و برآمدن‏ رضاخان،غوغای جمهوریت در 1302،انقراض سلطنت قاجار،به‏ سلطنت رسیدن رضاشاه در آبان 1304،دین ستیزی رضاشاه بویژه‏ برداشتن عمامه‏ی اکثریت اهل عمائم،برخورد قهرآمیز با واقعه‏ی‏ مسجد گوهرشاد در تیر 1314،کشف حجاب زنان در17 دی 1314،و بالاخره اشغال ایران به دست متفقین،عزل رضا شاه در 1320،بر سر کارآمدن محمد رضا شاه،رشد احزاب بویژه حزب توده و سرانجام‏ نقشه‏ی تجزیه ایران به‏دست توده‏یی‏ها و با حمایت مستقیم‏ اشغالگران شوروی در آذربایجان و مهاباد.از این رهگذر شناسایی ابعاد مختلف شخصیت این مرجع بزرگ شیعی و بویژه تعامل او با قدرت‏های وقت(هم‏چون برخورد با پهلوی پدر و پسر)،یا موضع‏های‏ سیاسی او در قبال قانون اساسی مشروطه،مفهوم جمهوریت،تغییر سلطنت،اصلاحات دین ستیزانه‏ی رضا شاه،اقلیت‏های یهودی، مسیحی و...از اهمیت خاصی برخوردار است.
مقاله‏ی حاضر،پژوهشی موردی Case Study در خصوص‏ کارنامه آیت الّله اصفهانی با تکیه‏ی مخصوص بر جنبه‏های سیاسی‏ زندگی اوست.نویسنده پس از مطالعه‏ی همه‏ی آثار موجود،با تکیه بر اسناد نویافته‏یی که پیش از این در اختیار دیگر محققان نبوده است،در این وجیزه به شرح حال آیت الّله اصفهانی به عنوان چهره‏یی نمونه در بین مراجع تقلید عصر پهلوی‏ها می‏پردازد.
2-مرجعیت و سیاست:کلیات
شاید پیش از ورود به«مطالعه موردی»آیت الّله سید ابو الحسن‏ اصفهانی،به عنوان یک مرجع تقلید،مناسب باشد که کلیاتی چند از جامعه‏ی ایران و نقش مرجعیت و روحانیت در آن گفته آید:
1-سه نهاد دین(با نمادهای قدسی و مناسک سنّتی)،دولت(با اقتدار رسمی،قوانین دارای ضمانت اجرا و نیروی نظامی و انتظامی‏ برای پیش بردن اهداف حاکمیت وقت)و اخلاق(تقوای مدنی،رعایت‏ داوطلبانه‏ی حقوق دیگران براساس اصول انسانی،جوانمردی و ایثار) همیشه با شدت و ضعف در تجمع‏ها/اجتماعات بشری نقش بازی‏ کرده‏اند و می‏کنند.در رژیم سابق هم شعار«خدا،شاه،میهن»نماد همین سه نهاد بود:خدا-دین،شاه-دولت و میهن-اخلاقیات و علایق مدنی،چنان‏که یکی از شاعران عصر پهلوی خطاب به رضاشاه‏ گفته‏بود:
خدا و شاه و وطن،مایه‏ی حیات من است‏ که من به هستی‏ این هرسه،ای خسرو!
متولیان هرکدام از این سه نهاد دین،دولت و اخلاق هم در طول‏ تاریخ کوشیده‏اند و می‏کوشند تا در حوزه‏ی اقتدار دو نهاد دیگر تاثیرگذار باشند،یعنی دولت‏ها در امور دینی دخالت کرده‏اند و مثلا در تقویت و تضعیف ادیان و مذهب‏ها(اعلان رسمیت یا عدم رسمیت‏ آن‏ها)یا نصب و عزل و تایید و تکذیب مراجع دینی و مذهبی موثر بوده‏اند،در حالی که زعمای دینی(اعم از شریعتی و طریقتی)در سیاست دخالت کرده‏اند.شواهد این امر عبارتند از:
الف-در باب دخالت مرجعیت دینی در سیاست،
اولا،در عصر ساسانی کرتیر در مقام«موبد اهورا مزدا»در دوره‏ی‏ پادشاهی هرمز اول و بهرام اول بهرام دوم(293-276 م)از اقتدار سیاسی فراوانی برخوردار بود و از آن پس دین و دولت در امپراتوری‏ ساسانی،به هم پیوسته و درهم تنیده بود؛
ثانیا،نوه‏های شیخ صفی الدین اردبیلی که خود«مرشد کامل»و قطب سلسله‏یی از سلاسل صوفیه بودند،از پوست تخت درویشی به‏ تخت سلطنت رسیدند.
ثالثا،آخوند ملا محمد کاظم خراسانی(1255-1329 ق)در پیروزی انقلاب مشروطیت سهمی عظیم داشت و مخالفت با اساس‏ مشروطیت را در حکم«محاربه با امام زمان»اعلام کرد.بر تنبیه‏ المله و تنزیه الامه اثر شاگردش میزا محمد حسین نائینی تقریظی‏ نوشت و برای از میان برداشتن محمد علی شاه فرمان جهاد داد.
رابعا،آیت الّله العظمی سید روح الّله خمینی که پس از پیروزی‏ انقلاب با عنوان خاص«امام خمینی»نامبردار شد،با تکرار شعار سیاسی سید حسن مدرس که«سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین‏ سیاست ماست»،نظام سیاسی ایران را از سلطنت به جمهوریت تغییر داد و خود«رهبرانقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران»شد.
ب-در باب دخالت حاکمیت سیاسی در مرجعیت دینی در طول‏ تاریخ ایران پس از اسلام،از دوران خلافت خلفای راشدین،امویان و عباسیان گرفته تا برآمدن صفویان،همیشه مراجع دینی به‏طور رسمی‏ از سوی پادشاهان منصوب می‏شدند و کرسی تدریس یا منصب فتوا و قضای خود را مدیون شاه وقت بودند که شواهد آن،مناصب رسمی‏ شیخ السلام،قاضی،صدر،امام جمعه و امثال آن‏ها بود که ما در تاریخ حقوق ایران نمونه‏های فراوان از آن ها به دست داده‏ایم.
ج-در باب دخالت دولت در اخلاق و یا دخالت متولیان اخلاق‏ جامعه در سیاست هم شواهد بسیار است،از جمله آیین فتوت و جوانمردی که خلیفه‏ی عباسی یا شاه وقت وارد این سلسله‏ها می‏شد، یا متولیان نهادهای«امر به معروف و نهی از منکر»به مفهوم عام آن، یا تشکیلات فراماسونری که با عنوان کردن اخلاقیات و جنبه‏های‏ تعاون انسانی،زیرکانه و مرموزانه در سیاست دخالت مستقیم داشت. تشکیلات طریقتی و تسلیحات اخلاقی هم حدّاقل به صورت‏ «گروه‏های فشار»در سیاست دخیل بود و نقش مهمی در ایجاد تعادل‏ و صلح ومدارا در حاکمیت‏های استبدادی ایفا می‏کرد. ظاهرسازهایی هم‏چون تشکیل«لژ خدمتگزاران بشر»در دوره‏ی‏ محمد رضا شاه پهلوی و امثال آن‏ها بهم نمونه‏هایی از تلاش برای‏ سوء استفاده از اخلاقیات از سوی ارباب سیاست بود.
2-مشروعیت حاکم در سنّت کهن ایرانی،از یک سو با قدرت‏ و غلبه و سلطه و سیطره‏ی عملی(زور قدرت اجرایی)و ترس از حاکم‏ /قانون،و از سوی دیگر بیش‏تر براساس داشتن«فرّه‏ی یزدانی»/ خرّه/کاریسما بود و این کاریسما عموما جنبه‏ی دینی/روحانی‏ داشت.انگلبرد کمپفر که در زمان شاه سلیمان صفوی در 1683 م از آلمان به ایران آمده است،تصریح دارد که عامه‏ی ایرانیان«بر این باور بودند که شاه قادر به انجام معجزه‏[کرامت‏]می‏باشد و می‏تواند به وسیله‏ی نیروی امواج منتشر شده از بدنش،بیماری‏ها را شفا بخشد و به همین دلیل،بیماران برای گرفتن و خوردن پس‏مانده‏ی آبی که‏ شاه با آن دست و صورت خود را شسته یا انگشتانش را به آن رسانده‏ باشد،جلو دربار صف می‏کشیدند.
3-منزلت معنوی و روحانی مراجع روحانی شیعه،در گذشته‏های‏ نه چندان دور اغلب منبعث از«نیابت عامه»از سوی امام معصوم و فرصت«تشرّف»به هنگام ضرورت به زیارت«امام غائب»(عج)بود. برای مثال،منزلت معنوی و روحانی آیت اللّه اصفهانی در بین شیعیان‏ که شاید قابل مقایسه با هیچ‏یک از معاصرانش(از جمله آیت اللّه حاج‏ شیح عبد الکریم حائری یزدی مؤسس حوزه‏ی علمیه‏ی قم)نبود؛ به حدی رسید که مؤلفان معاصر علاقه‏مند به این شخصیت دینی او را به«اخلاق نبوی»ستوده‏اند.1اوج کمال اخلاقی اصفهانی در رضایت‏ او از قاتل پسرش که مظلومانه در 1349 هـ.ق.در صف نماز جماعت‏ کشته شد،به ظهور رسید.2برخی نویسندگان،اصفهانی را مؤید به‏ «امدادهای غیبی و توجهات خاصه‏ی بقیة اللّه الا عظم»برشمرده‏اند3و از تشرف او به حضور امام زمان سخن گفته‏اند.4یا آن که نوشته‏اند که‏ وی«از مؤیدین فقهای عالم تشیع بود که از غیب به او کمک شده و تأیید می شدند و اعلی حضرت ولی عصر-الواحنا فداه-به او نظر مخصوص داشت و از آن بزرگوار به وسیله‏ی محمد کوفی‏  آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی‏ برزگ‏ترین مرجع تقلید عصر رضا شاه پهلوی
شوشتری...توقیعی برای سید[یعنی سید ابو الحسن اصفهانی‏]آمد».5 یا آن‏که«توقیعی شریف از حضرت صاحب الامر-اروحنا فداه- برایش صادر...در آن وعده‏ی نصرت و یاری به کلمه‏ی«نحن‏ ننصرک»فرموده».6هم نویسنده‏ی این مقاله از پسر عموی پدرم‏ (حجت الاسلام سید علی سپهر سرکشیک آستان قدس رضوی‏ در مشهد)شنیدم که او از استادش آیت اللّه میرجهانی جرقویه‏یی‏ اصفهانی نقل می‏کرد که وی خود«شاهد»مقدمات«تشرف»آیت اللّه‏ سید ابو الحسن اصفهانی به اتفاق«سید یمنی»(زعیم زیدیه)بوده‏ است.این‏چنین اعتبار و اعتقادی نسبت به رهبران بزرگ روحانی و مراجع تقلید تنها برای معدودی از ایشان مطرح شده و شبیه ایمان و اعتقادی‏ست که اکثر شیعیان ایران در روزهای انقلاب 1357 برای‏ آیت اللّه العظمی خمینی پیدا کرده‏بودند و به حقیقت از مقوله‏ی«فره‏ی‏ ایزدی»است وربطی به«اعلمیت»که مسأله‏یی علمی‏ و آموزشی‏ست،ندارد.
4-نهاددینی-اجتماعی«مرجعیت تقلید»به مفهوم جدید آن‏ (یعنی حضور مرجعی واحد و متمرکز در رأس هرم روحانیت شیعه)، نتیجه‏ی مستقیم غلبه‏ی مکتب اصولی‏گری بر جریان اخباری‏گری‏ بود.اصولی بزرگ،آقاباقر بهبهانی(وفات 1118-1208 ق/1706- 1793 م)توانست جریان اخباری‏گری را که با ظهور ملا محمد امین‏ استرآبادی(وفات 1033 ق/1623 م)به اوج رسیده‏بود و بزرگ‏ترین‏ حامی آن در عصر بهبهانی،شیخ یوسف بحرانی(وفات‏ 1172 ق/1785 م)بود،به انزوا بلکه فساد عقیده محکوم کند.
براساس مبانی اصولی‏گرایان،جمیع افراد بالغ شیعه مذهب که‏ خودشان به درجه‏ی اجتهاد نرسیده باشند،به تقلید از یک مجتهد جامع الشرایط مکلف و موظف‏اند.همین اصل وجوب تقلید از مجتهد اعلم جامع الشرایط،خواه و ناخواه به ایجاد سلسله مراتب رهبری‏ مذهبی و تأسیس نهاد مرجعیت منجر شد.
5-«مرجعیت»تام و عام،از مشروطیت بعد فقط در وجود سه‏ تن(آیت اللّه اصفهانی،آیت اللّه بروجردی و آیت اللّه خمینی)مصداق‏ پیدا کرد.قبل از مشروطیت،نهاد مرجعیت به شکل فراگیر وجود نداشت،یعنی مجتهدان جامع الشرایط مبسوط الید هرکدام در مناطق‏ مختلف بالقوه و بالفعل-بدون هیچ سلسله مراتبی-نایب عام امام‏ زمان محسوب می‏شدند و این احوال،از جهت اجتماعی،سیاسی، اقتصادی و فرهنگی/علمی،کاملا متناسب با اوضاع فرهنگی/ آموزشی،نظام ملوک الطوایفی و غیرمتمرکز پیش از مشروطه‏ بود.به همین دلیل،گاه بعضی از مالکان بزرگ برای رهایی از «حکومت شرعیه»ی مجتهد متنفذ محل،مجتهد دیگری را از نجف‏ برای اقامت در محل دعوت می‏کردند که نمونه‏ی آن،آوردن مرحوم‏ شیخ عبد الکریم یزدی از عتبات به اراک بود و من آن حکایت‏ را به مناسبتی در مقدمه‏ی کتاب شواهد النبوة عبد الرحمان جامی به‏ تفضیل نوشته‏ام.
6-در جریان جنبش تنباکو و سپس در انقلاب مشروطیت،تمرکز سیاسی،اداری،اطلاع‏رسانی و ارتباط مستقیم بین نقاط دورافتاده‏ی‏ کشور و مراکز دینی از سوی دیگر راه را برای ترویج نهاد مرجعیت‏ براساس معیار«اعلمیت»مرجع واحد(و لو دور از دسترس روزمره)باز کرد.البته مفهوم لزوم تقلید از اعلم در معالم الاصول شیخ حسن‏ عاملی(وفات 1011 ق/1602 م)و کتاب‏های شیخ مرتضی انصاری‏ (وفات 1281 ق/1864 م)و حتی عروةالوثقی سید محمد کاظم‏ طباطبایی یزدی(وفات 1338 ق/1920 م)سابقه داشت،اما مسلما تا پیش از انقلاب مشروطیت عنوان مرجع تقلید یا«آیت اللّه العظمی» مطرح نبود حتی در انقلاب مشروطیت هم،هیچ‏یک از مجتهدان‏ عالی مقام به عنوان فرد واحد مرجعیت تام نداشتند.در سال‏های آغازین‏ مشروطیت،در نجف آخوند خراسانی اغلب به همراه حاج میزا حسین‏ حاج میزا خلیل تهرانی و میرزا محمد حسین نائینی هر سه از نظر رویکرد به مشروطیت در تقابل با سید محمد کاظم طباطبایی یزدی‏ صف‏آرایی می‏کردند،هم‏چنان‏که در تهران سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه بهبهانی هر دو در مقابل حاج شیخ فضل اللّه نوری بودند. پس از مشروطیت،مخصوصا بعد از خلع محمد علی شاه و در طول‏ سلطنت احمد شاه،نهاد مرجعیت،در سیاست داخلی و خارجی کم‏تر تأثیرگذار بود و تنها پس از مرگ مراجع متعددی که در عرض یک‏دیگر بودند،با ظهور اصفهانی به انسجام رسید.
3-زیست‏نامه یک مرجع تقلید: سید ابو الحسن اصفهانی
صاحب این قلم،زیست‏نامه‏ی آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی را در دایرة المعارف بزرگ اسلامی نوشته‏ام که به همت‏ سید محمد کاظم موسوی بجنوردی در مجلّد نهم آن دایرة المعارف‏ چاپ شده‏است.در این‏جا نخست همان نوشته را بیش‏تر پرورش‏ می‏دهم و سپس با تکیه بر مناسبات مرجعیت با نظام سیاسی حاکم، به«مطالعه‏ی موردی»کارنامه‏ی این مرجع تقلید می‏پردازم.
2-1-ولادت و خاستگاه اصفهانی
ولادت اصفهانی-به روایت بی‏واسطه‏ی دو تن از هم‏درسان و هم‏سن و سالانش از شخص او به سال 1284 ق رخ داده‏است،7بنابر این اصفهانی در انقلاب مشروطیت،40(چهل)سال داشته است. زادگاه او،روستای کوچک مدیسه از محلات لنجان اصفهان بوده‏ است.8
اجداد آیت اللّه اصفهانی اصلا از سادات موسوی بهبهان بوده‏اند که‏ نسب به موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم می‏رسانند.9پدرش، سید محمد-متولد کربلا10و مدفون در خوانسار11ساکن مدیسه‏ لنجان اصفهان بوده است.جد او سید عبد الحمید موسوی-زاده‏ی‏ بهبهان و مدفون در اصفهان از عالمان دینی و از شاگردان شیخ‏ محمد حسن نجفی صاحب جواهر(د.1266 ق)و شیخ موسی‏ کاشف الغطاء بوده و علاوه بر تالیف و گردآوری تقریرات خارج فقه‏ استادش شیخ موسی کاشف الغطاء شرحی نیز بر شرایع محقق‏ حلی نوشته است.12
2-2-تحصیلات و استادان اصفهانی
اصفهانی تحصیلات ابتدایی را در قریه‏ی مدیسه تمام کرد و آن‏نگاه در اوایل بلوغ از مدیسه به حوزه‏ی علمیه‏ی اصفهان رفت و مقدمات علوم را در مدرسه‏ی نیماورد آن شهر به انجام رسانید.آن‏گاه‏ با استفاده از محضر استادان بزرگ آن حوزه به تکمیل علوم نقلی و عقلی پرداخت و پس از گذراندن سطوح فقه،به درس خارج فقه و اصول استادان این حوزه راه یافت.از میان همه‏ی استادانش در حوزه‏ی‏ اصفهان،تنها استادی که اصفهانی خود به نام و نشان از او یاد کرده‏ است،آخوند ملا محمد کاشانی(د.1333 ق)است‏13و این کاشانی از مدرسان علوم عقلی و ریاضی بوده است نه علوم نقلی.14دیگر استادان‏ او را در اصفهان چنین نوشته‏اند:سید مهدی نحوی،سیدمحمدباقر درچه‏ای سیدهاشم چارسوقی،ابوالمعالی کلباسی و جهانگیرخان‏ قشقایی.15
به حکایت آن‏چه اصفهانی خود به خط خویش بر ظهر تقریرات‏ خارج فقه شیخ موسی کاشف الغطاء تالیف جد خویش عبدالحمید موسوی اصفهانی نوشته است،وی اصفهان را به قصد نجف در3 ربیع الاول‏1308ق ترک کرد و در11جمادی الاول همان سال به‏ نجف رسید.آن‏جا در مدرسه‏ی صدر که از مراکز افاضل طلاب‏ حوزه‏ی نجف بود،ساکن شد و به استفاده از محضر بزرگ‏ترین‏ استادان فقه و اصول دست یافت.اصفهانی از میان استادان خویش در حوزه‏ی علمیه‏ی نجف،تنها به نام دو تن یعنی میزا حبیب رشتی‏ (د.1312ق)و آخوند خراسانی(د.1329ق)تصریح کرده‏است.16 دیگر استادانی که برای او نوشته‏اند و کمّ و کیّف تحصیل اصفهانی نزد ایشان به خوبی معلوم نیست،عبارتند از:میرزا محمدحسن شیرازی‏ (د.1312 ق)،سید محمد کاظم طباطبایی یزدی(د.1337 ق)
میرزا محمد تقی شیرازی(د.1337ق)فتح اللّه شریعت اصفهانی‏ (د.1339ق)و مولی عبدالکریم ایروانی.17
از میان همه‏ی این استادان،اصفهانی بیش از همه از درس آخوند خراسانی استفاده کرد.چه او سه سال و اندی از درس حاج میزا حبیب‏ رشتی را بیش‏تر درک نکرد و بعد از آن یعنی حدود هفده سال به‏ شیوه‏ی ممتد و مستمر از درس آخوند خراسانی بهره‏مند شد، به‏طوری که از نزدیک‏ترین و بهترین شاگردان و اصحاب این استاد به شمار می‏رفت و هم‏زمان با حضور در درس خارج آخوند خراسانی، خود به تدریس رسائل و کفایه اشتغال می‏داشت و به عنوان استادی‏ دقیق النظر و مستقیم السلیقه مشار بالبنان بود.18چندان‏که پس از فوت آخوند خراسانی در1329ق/1911بعضی از مردم خراسان-به‏ تصریح خود اصفهانی-برای تقلید به او مراجعه کردند.19اما مرجعیت‏ عامه پس از آخوند خراسانی به سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی منتقل‏شد و این شیرازی نخستین مرجعی‏ بود که احتیاطات خود را به اصفهانی ارجاع می‏داد.20هم‏چنین‏ نوشته‏اند که این مرجع تقلید،سید ابو الحسن اصفهانی و نیز شریعت‏ اصفهانی را پس از خود شایسته‏ی مقام مرجعیت‏معرفی کرده‏است.21 اما در عمل پس از ارتحال محمدتقی شیرازی در1338ق و شریعت‏ اصفهانی در1339ق و شیخ‏احمد کاشف الغطا در1344ق،مرجعیت‏ تقلید نخست توامان در نجف به اصفهانی و فقیه بزرگ هم رتبه‏ی او میزا حسین نائینی و در قم به حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی- مؤسس حوزه علمیه قم-منتقل شد،تا آن‏که عاقبت پس از وفات‏ نائینی و حائری یزدی در 1355ق،مرجعیت تقلید شیعیان در سرتاسر جهان در شخص اصفهانی منحصر شد.22
3-3-مکانت علمی اصفهانی
چند تن از مدرسان بزرگ معاصر اصفهانی در حوزه‏های علمی از نظر تربیت متخصصان فقه و اصول مجتهدان قدر اول،موفق تر از او بودند،اما این واقعیت را به هیچ روی بر ضعف علمی اصفهانی یا تفوق مراجع دیگر بر او حمل نتوان کرد.آقا بزرگ تهرانی که از روزگار شاگردی خود نزدآخوند خراسانی با اصفهانی هم‏درس و هم‏صحبت‏ بوده‏است،او را به صفت«عبقریه نادره»می‏ستاید23سید محسن‏ امین نیز که در درس اصول آخوند خراسانی با اصفهانی هم‏درس بوده‏ است،او را چنین ستوده‏است:«او علمی از اعلام دین و پیشوایی از بزرگ‏ترین پیشوایان مسلمین بود که ریاست علمی دینی در نجف پس‏ از مرگ میزا حسن نایینی بدو انحصار یافت...من او را در سفرم به‏ عراق به سال 1352ق از نزدیک دیده و سنجیدم.او را مردی یافتم‏ که...علاوه بر مکانت علمی،فقهی و اجتهادی‏اش،سیاستمداری‏ بزرگ بود و ریاست عامه که به او رسید،ازروی شایستگی و استحقاق‏ بود.اما این که از او تالیف دیگری جز رسائل علمیه‏اش باقی نمانده‏ است،به دلیل استغراق او در تدریس،پاسخ‏گویی به استفتاءها و اداره‏ی‏ حوزه‏ی علمیه بود که همه‏ی این خدمات را شخصا مباشرت می‏کرد و لذا فراغتی برای آن که حتی یک سطر هم تالیف تصنیف کند، نداشت.24
دیگر رجالیان معاصر اصفهانی نیز همه او را به عظمت یاد  مهر و امضای آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی
کرده‏اند.شیخ عبد الهادی اسدی،او را مجدد رأس ماه چهاردهم‏ هجری دانسته است.25محمد علی مدرس(د.1373 ق)در حق او نوشته‏است:از اکابر طراز اول علمای عصر حاضر ما می‏باشد.محقق، مدقق،فقیه،اصولی،رجالی،معقولی و منقولی:در تمام بلاد اسلامیه، اشهر مراجع تقلید شیعه...و مجلس درس ایشان اجمع مجالس‏ دروس دینیه و مرجع استفاده‏ی فحول و اکابر است.26ملاعلی واعظ خیابانی یکی دیگر از رجالیان معاصر او،اصفهانی را«اشهر مراجع‏ امامیه در اقطار اسلامیه،حامل لواء شیعه و قطب رحی شیعه»خوانده‏ و درسش را«اجمع مدارس فقها و مجتهدین حسن السلیقه»دانسته‏ است.27و همین است آن‏چه بسیاری دیگر از مولفان رجال تکرار کرده‏اند.28
3-4-آثار علمی اصفهانی
آثار علمی بازمانده از اصفهانی را میتوان به پنج دسته تقسیم‏ کرد.
الف-دسته‏ی نخست ومهم‏تر از همه،تقریرات فقهی و اصولی‏ اوست که به دست بسیاری از شاگردان او به سنّت معهود طالب علمان‏ دروس خارج فقه و اصول ضبط و تحریر شده است.یک دوره‏ی کامل‏ از تقریرات او به دست مرحوم آیت اللّه حاج میزا حسن سیادتی‏ سبزواری(از استادان زنده‏یاد استاد سید علینقی امین)در فاصله‏ی‏ 1338-1345 ق در شش مجله دستنویس تدوین و بعدها با عنوان‏ وسیلة الوصول در یک مجلّه از طریق جامعه‏ی مدرسین قم به چاپ رسیده است.29نسخه‏یی دیگر از تقریرات اصفهانی به وسیله‏ی شیخ‏ محمدرضا طبسی جمع‏آوری شده‏است.نیز بخشی دیگر ازتقریرات‏ اصفهانی در علم اصول که نشان‏دهنده‏ی مکانت علمی او و ثمره‏ی‏ استفاده‏ی ممتد او از محضر آخوند خراسانی‏ست به همت مرحوم‏ آیت اللّه شیخ محمد تقی آملی(1304-1391 ق/1350 ش)از شاگردان‏ طراز اول او تدوین شده‏است و به همین دلیل آملی کتبا و شفاها از مکانت علیم استاد خویش بسیار سخن گفته‏است.
بـ-دسته‏س دوم،تحریر تقریرات فقهی و اصولی استادان‏ اصفهانی‏ست که وی به رسوم معهود آن‏ها را ضبط و تالیف کرده‏ است.مهم‏ترین این آثار آن‏است که نویسندگان زندگی‏نامه‏ی‏ اصفهانی از آن به«شرح»کفایه الاصول آخوند خراسانی تعبیر کرده‏اند.30این اثر به احتمال قوی باید تقریرات اصول آخوند خراسانی‏ باشد.
ج-دسته‏ی سوم از آثار علمی اصفهانی رساله‏های علمیه و فتوایی‏ اوست که مهم‏ترین آن‏ها وسیله النجات،شامل یک دوره‏ی کامل از طهارت تا ارث به سبک العروة الوثقی تالیف سید محمدکاظم‏ طباطبایی‏یزدی می‏باشد.نسخه‏ی کامل تلخیص نشده‏ی وسیله در 752 صفحه در 1355 ق چاپ شده‏است.31و نسخه‏های خلاصه‏ شده‏ی آن شامل مسائل مبتلی به مقلدان در حیات مولف 16 بار در چهل و چهار هزار نسخه چاپ شده‏است.32
رساله‏ی وسیله النجات مورد توجه فقیهان بزرگ نسل‏های بعد قرارد گرفته‏است،چنان‏که تحریر الوسیه‏ی آیت اللّه سید روح اللّه‏ خمینی بهترین نمونه‏ی این توجه است.
آیت اللّه خمینی نخست در ایام اقامت در قم بر این کتاب به رسم‏ معهود حاشیه‏ی فتوایی زد و بعد در ایام تبعید خود در ترکیه آن را شرح‏ کرد و به صورت متن مستقلی در فقه استدلالی درآورد.33شرح‏ استدلالی دیگر بر وسیله النجات تالیف سید جواد تبریزی موسوم به‏ بغیه الهدات است.34هم‏چنین جمع کثیری از فقیهان هم‏چون‏ آیات:سید ابراهیم(میرزا آقا)اصطهباناتی،سید محمود شاهرودی، سید ابو القاسم خویی،سید حسن بجنوردی،سیدهادی میلانی، سید ابو الحسن رفیعی‏قزوینی،علی بهبهانی و مرتضی حائری یزدی بر وسیله النجات حاشیه نوشته‏اند.
رساله وسیله النجات هم‏چنین به زبان‏های دیگر ترجمه شده‏ است.این رساله‏ی علمیه نخست به‏دست سید ابو القاسم صفوی‏ اصفهانی(د.1370 ق)-محرر و منشی اصفهانی-به فارسی ترجمه‏ و با نام صراط النجات چاپ شده است.35ترجمه‏ی دیگری به فارسی‏ با نام ذریعة النجات به قلم سید علی اصغر جزایری شوشتری‏ (د.1348 ق)نیز وجود دارد که به چاپ نرسیده است.36این کتاب‏ هم‏چنین با نام ذریعة النجات به وسیله‏ی شیخ سعادت حسین بن‏ منور علی سلطان‏پوری به زبان اردو ترجمه شده است.37
دیگر از تالیفات فتوایی اصفهانی صراط النجات است.38 رساله‏ی علمیه‏ی اصفهانی به زبان فارسی با نام ذخیرة الصالحین در حیات او سه بار به چاپ رسیده است.39نیز مناسک حج او به فارسی‏ درصدو شش صفحه چاپ شده است.40هم‏چنین گزیده‏یی از رساله‏های عملیه او با نام منتخب الرسائل‏41چهل و دو بار چاپ‏ رسیده‏است.42
د-دسته چهارم از آثار اصفهانی حواشی او بر تالیفات دیگران‏ است،مانند حاشیه بر تبصره علامه حلی‏43که مکرر در نجف،ایران‏ و هند به چاپ رسیده‏است.44هم‏چنین حاشیه بر عروة الوثقی تالیف‏ سید محمد کاظم طباطبایی،چاپ 1346 ق در 85 صفحه،45حاشیه بر نجات العباد تالیف شیخ محمد حسن نجفی صاحب جواهر،46 حاشیه بر ذخیرةالعباد تالیف فاضل شربیانی،47حاشیه بر مناسک‏ حج تالیف شیخ مرتضی انصاری.48
هـ-دسته‏ی پنجم از آثار اصفهانی،مجموعه‏یی از فتاوی اوست‏ که به قلم خود او نیست،بلکه به وسیله‏ی دیگران براساس فتاوی او تالیف شده است،مانند:
1-انیس المقلدین که آن را سید ابو القاسم صفوی موسوی‏ اصفهانی(1283-1370 ق)جمع و تالیف کرده‏است‏49و نخست در 118صفحه به سال 1345 ق و سپس در 180 صفحه در 1357 ق در نجف به چاپ رسیده‏است‏50و بعد با حواشی حاج میزا فتاح شهیدی‏ تبریزی در1366 ق در تبریز چاپ شده‏است:
2-تحفة العوام که گزیده‏یی از فتاوی اصفهانی‏ست که خواجه‏ فیاض حسن هندی به زبان اردو تالیف کرده‏است.51
3-رساله‏یی دراحکام عبادات به زبان ترکمنی که درمیان‏ ترکمن‏های شیعه مذهب کرکوک در عراق(کردستان عراق)شایع‏ است،ولی از محل و تاریخ چاپ آن اطلاعی دردست نیست.52
3-5-شاگردان وتربیت‏شدگان اصفهانی
اصفهانی شمار بسیاری از مجتهدان‏بزرگ و محققان‏برجسته در فقه و اصول را در طول تدریس ممتد مستمر خود در حوزه‏ی نجف‏ تربیت کرد که بر ذکر نام ایشان در این مقاله فایدتی مترتب نیست و شرح احوال مفصل آنان و تعامل هریک از ایشان با حکومت‏ و حاکمیت وقت خود به مقاله‏یی مستقل نیاز دارد.
4-فعالیت‏ها و موضع‏گیری‏های سیاسی
مناسبات نهاد دین و دولت در تاریخ ایران نشان می‏دهد که هر حاکمیتی با مرجعیت دینی،نوعی دادوستد داشته است.اتحاد دین و دولت در عصر ساسانی در ایران انکارناپذیر است.پس از حمله‏ی‏ اعراب هم این اتحاد عینا ادامه یافت،فقط دین رسمی از زرتشتی‏گری‏ به اسلام و بدنه‏ی متولیان دین از موبدان به فقیهان تبدیل شد.النهایه‏ تا قبل زا صفویان،فقیهانی که با حاکمان همکاری داشتند،اهل سنت‏ بودند و پس از صفویان فقیهان شیعی بر سر کار آمدند و این تعامل از عصر صفوی تا انقلاب مشروطیت بلکه تا برآمدن رضاشاه در 1304 با شدت و ضعف برقرار بود.
از برافتادن صفویان تا عصر ناصر الیدن شاه قاجار،رهبری و مرجعیت دینی(همانند قدرت اجرایی و قضایی)متکثّر و ملوک الطوایفی بود و هر عالم دینی مبسوط الیدی در حوزه‏ی اقتدار خویش مستقل از دیگر عالمان رأسا به صدور و اجرای احکام مبادرت می‏کرد،تا آن که در پی غلبه‏ی اصولیون بر اخباریون،اصل تقسیم‏ جمعیت شیعه‏ی ایران به دو گروه«مجتهد»و«مقلّد»رسمیت یافت و مهم‏تر از آن،این که در میان مجتهدان شیعه با ظهور شیخ مرتضی‏ انصاری که به او لقب«اعلم المتأخرین»داده شد،میان مجتهدان‏ شیعه‏ی سرتاسر جهان سلسله مراتبی ایجاد شد که در نتیجه‏ی آن، شخص شیخ انصاری در رأس هرم مجتهدان قرار گرفت.پس از او نیز حاج میزا حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ(صاحب فتوای‏ تنباکو)،«مرجع تقلید»تمام شیعیان جهان چه در ایران و چه در عراق‏ و هندوستان و لبنان شد.
ما در این مطالعه‏ی موردی،فعالیت‏ها و موضع‏گیری‏های سیاسی‏ آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی را به عنوان یکی از مراجع تقلید پس از مشروطه بررسی می‏کنیم و آن هم ذیل پنج واقعه‏ی سیاسی مهم که‏ در طول حیات وی اتفاق افتاده است:اول-جنبش تحریم تنباکو در عصر ناصر الدین شاه؛دوم-انقلاب مشروطیت ؛سوم-قیام ضدّ استعماری علمای شیعه در عراق بر ضدّ انگلیس؛چهارم-برخورد با غوغای جمهوریت و پنجم با سلطنت مطلقه‏ی رضا شاه پهلوی.
4-1-اصفهانی در جنبش تحریم تنباکو
از ورود اصفهانی به حوزه‏ی نجف چیزی نگذشته که جنبش‏ تحریم تنباکو به رهبری میزا حسن شیرازی به سال 1309 ق شروع شد و برای نخستین بار مرجعیت عامه‏ی شیعه به اتکاء مقبولیت مردمی‏ توانست خواسته‏های خود را بر سلطنت مطلقه‏ی استبدادی تحمیل‏ کند و ناصر الدین شاه را مجبور کند قرارداد امتیاز تناکو و لاتاری را که‏ به بیگانگان داده بود،نقض کند.تا قبل از جنبش تحریم تنباکو، برخورد روحانیت با دولت‏ها بر شبیل توصیه و از طریق موعظه بود. چه تا آن زمان،اکثریت فقها حاکمیت مذهبی خود(که به قضاء و افتاء و بیان احکام محدود می‏شد)می‏شمردند.اما در جنبش تحریم‏ تنباکو،مرجعیت شیعه به مثابه‏ی اهرمی برای کنترل قدرت اجرایی‏ سلطنت عمل کرد.وقتی میرزای شیرازی گفت که:«الیوم،استعمال‏ تنباکو در حکم محاربه با امام زمان است»،شیعیان از مرد و زن به‏ شکستن قلیان دست زدند و همه‏ی مقلدان میزا از مصرف تنباکو به‏ مثابه‏ی یک حرام شرعی پرهیز کردند.به روایتی زنان در حرم‏سرای‏ ناصر الدین شاه هم قلیان را از دست او گرفتند و به او گفتند:همان‏ کسی که ما را برا تو حلال کرده،قلیان را بر تو حرام کرده.
با عنایت به این واقعیت که اصفهانی در حوزه‏ی علمیه‏ی عراق‏ نه به اصحاب میزا حسن شیرازی بلکه به حلقه‏ی درس میزا حبیب‏ رشتی پیوسته بود،قرینه و اماره‏یی در دست نیست که اصفهانی در جنبش تحریم تنباکو،مشارکتی فعال داشته باشد.با این همه شک‏ نیست که حضور او در حوزه‏ی عراق در اوج برخورد روحانیت شیعه با ناصر الدین شاه برای او که در آن وقت تازه مجتهدی 25 ساله بود، تجربه‏ی سیاسی آموزنده‏یی بوده است.البته در موفقیت جنبش‏ تحریم تنباکو،اراده‏ی قوی و تزلزل ناپذیر میزا محمد حسن آشتیانی‏ (1248-1319 ق)که در تهران وکیل میزای شیرازی بود،موثر افتاد.
نامه‏ی آیات سید ابو الحسن اصفهانی نائینی و حائری یزدی‏ به مجلس شورای ملی در اردیبهشت 1303
4-2-اصفهانی و انقلاب مشروطیت
مسلّم است شعور و آگاهی سیاسی اصفهانی که با جنبش تحریم‏ تنباکو شروع شده بود؛بعدها از رهگذر نزدیکی و اختصاصی که‏ اصفهانی با استادش آخوند ملا محمد کاظم خراسانی-طرفدار جدی‏ مشرطیت-داشت،وسیع‏تر و عمیق‏تر شد.در عصر مشروطیت، فقیهان دو رویکرد مختلف با نظام مشروطه داشتند.یک عده،مانند شیخ فضل اللّه نوری در تهران و سید محمد کاظم یزدی طباطبایی در نجف،نظام مشروطه‏ی برگرفته از غرب را محکوم می‏کردند و بعارض با حکومت مشروعه می‏دانستند و عده‏یی مثل سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه بهبهانی در تهران و آخوند خراسانی،شیخ‏ عبد اللّه مازندرانی،میزرا حسین نائینی و محمد اسماعیل محلاتی در نجف حکومت مشروطه را ابزاری برای محدود کردن قدرت استبداد و سلطنت مطلقه می‏دانستند.اصفهانی در این آراء و افکار،از استاد خود آخوندخراسانی در صف کنترل سلطنت استبدادی پیروی می‏کرد.این‏ است که می‏بینیم که اصفهانی را،آخوند خراسانی و شیخ عبد اللّه‏ مازندرانی،در سوم جمادی الاولی 1328 ق،در احرای اصل دوم متمم‏ قانون اساس 1325 ق در عداد یکی از بیت تن مجتهد تراز اول‏ «مطلع از مقتضیات زمان»برای احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس‏ شورای ملی با احکام فقه شیعه،(و عند اللزوم وتوی قوانین خلاف‏ شرع)به مجلس معرفی کرده‏اند.53
اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطیت مصوب 1325 ق بر اثر اصرار حاج شیخ فضل اللّه نوری که بر وجوب مشروعه بودن نظام سیاسی و قضایی تاکید داشت،در حقیقت با ایجاد نظارت فقیهان بر مصوبات قانونی مجلس،همان مسوولیتی را بر عهده‏ی فقیهان ناظر تراز اول گذاشت که اکنون«شورای نگهبان»براساس قانون اساسی‏ جمهوی اسلامی ایران 1358در نظام جمهوری اسلامی بر عهده‏ گرفته است.وقتی که در 1325 ق،شیخ نوری بر گنجاندن این اصل‏ پافشاری کرد،بسیاری از مشروطه خواهان از جمله سید حسن تقی زاده‏ به کلی با ان مخالف بودند و نیازی به آن-با داشتن اصل بیت و هفتم قانون اساسی که برای تصویب قوانین در مجلس به«عدم‏ مخالفت با موازین شرعیه»حکم می‏کرد-احساس نمی‏کردند.
حتا در بین فقیهان هم،سید محمد طباطبایی و سید عبد اللّه‏ بهبهانی می‏گفتند که فقیهان ناظر صاحب حقّ و تو باید جزء مبعوثان‏ و انتخاب‏شدگان به مجلس راه یابند.اما شیخ نوری تاکید داشت که‏ این شورای ناظر یا«شورای نگهبان»باید از خارج مجلس(از سوی‏ مراجع تقلید)معرفی شود و نهادی مستقل و جدا از نمایندگان ملت و به منظور نظارت شرعی و فقهی بر مصوبات قوه‏ی مقننه باشد. نمایندگان مجلس،از ناچاری،سرانجام رضایت دادن که از میان بیست‏ نفر که مراجع تقلید پیشنهاد می‏کنند،مجلس پنج نفر را انتخاب کند و متن اصل دوم به شرح زیر در متمم قانون اساسی وارد شد:
«مجلس مقدس شورای ملی که با توجه و تایید حضرت امام عصر (عج)و بذل مرحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام‏عخلد اللّه سلطانه‏ ع‏و مراقبت حجج اسلامیه-کثراللّه امثالهم-و عامه‏ی ملت ایران‏ تاسیس شده است،باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه‏ی آن‏ مخالفتی با قواعد اسلامیه بر عهده‏ی علمای اعلام-ادام‏اللّه‏ برکات وجود هم-بوده و هست.لذا مقرر است در هر عصری از اعصار، هیأتی که کم‏تر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که‏ مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام‏ و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه،اسامی بیست نفر از علما که دارای‏ صفات مزبور باشند،معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند.پنج نفر از آن ها را یا بیش‏تر به مقتضای عصر اعضای مجلس لالاتفاق یا به حکم‏ قرعه تعیین نموده،به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلسین عنوان می‏شود به دقت مذاکره و بررسی نموده،هریک از مواد مقنونه که مخالفت با قواعد مقدسه‏ی اسلام داشته باشد،طرح و رد نمایند که عوان قانونیت پیدا نکند.و رأی این هیأت علما در این‏ باب مطاع و متبع بوده و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر (عج)تغییرپذیر نخواهد بود».
ایجاد این محدودیت شرعی و فقهی فراگیر در صلاحیت قوه‏ی‏ مقننه‏ی کشور،با اصول مردم سالاری غربی و تجدد سیاسی که‏ منظور مشروطه طلبان لائیک بود،هم خوانی نداشت.به این معنی که‏ با این اصل متمم،پنج نفر فقیه شیعه‏ی عضو کمیسیون شرعی ناظر بر مصوبات مجلس،به‏طور عام و نامحدود حقو توی تمام یا بعضی از قوانینی را که ممکن است به اتفاق آراء به تصویت نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی رسیده باشد،دارند.به‏همین دلیل هم،اقشار لائیک که سرانجام قانون اساسی مشروطیت را تفسیر کردند،این اصل‏ قبلا قبول نداشتند.دردوره‏ی اول مجلس،برای اعمال این اصل و تشکیل«شورای نظارت فقها»در مجلس فرصتی دست نداد.پس از قتل شیخ نوری در 1327 ق،مراجع تقلید وقت به فکر استفاده از آن‏ افتادند و در 1328 ق،آخوند خراسانی و شیخ عبد اللّه مازندرانی تعداد بیست نفر از«مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان‏ ههم باشند»به مجلس معرفی کردند که یکی هم اصفهانی بود که آن‏ وقت مجتهدی 44 بود.گزینش او از بین تعداد زیادی از مجتهدان عهد،به وسیله‏ی مراجع تقلید وقت برای این امر خطیر، نشانه‏ی شاخصیت و تبرز علمی و عملی اوست.با این همه،رأی‏ اصفهانی نهایتا بر ادامه‏ی سکونت در نجف قرار گرفت و طی تلگرامی‏ که به تاریخ 2 ذی القعده 1328 ق/13 آبان 1289 ش به مجلس‏ شورای ملی ایران مخابره کرد،از شرکت در این کار عذر خواست.54 لذا باید نتیجه گرفت که اصفهانی به اندازه‏ی دیگ‏ر هم‏قطاران‏ مشروطه‏طلب خود-مانند محمد حسین نائینی،محمد اسماعیل‏ محلاتی و سید حسن مدرس-به شمروطیت معتقد نبود.
4-3-مبارزات ضد استعماری در عراق
اصفهانی هم‏چنین در مبارزه‏ی ضدّ استعماری روحانیت شیعه در عراق فعال بود.رهبری این نهضت را محمد تقی شیرازی(معروف به‏ میرزای کوچک)بر عهده داشت که پس از سید محمد کاظم طباطبایی‏ یزدی به مرجعیت رسیده بود.محمد تقی شیرازی احتیاطات خود را به‏ اصفهانی ارجاع داد55و پس از خود،او را یکی از دو فقیه شایسته‏ی‏ مرجعیت معرفی کرد.56این هر دو سخن،افزون بر تأییصلاحیت علمی و عملی اصفهانی در حد مرجعیت با لقوه،قرینه و اماره‏ی وجود اتحاد سلیقه‏ی سیاسی اصفهانی با شیرازی‏ست.
این وحدت نظر سیاسی بین محمد تقی شیزاری و اصفهانی، سال‏ها بعد در موضع‏گیری اصفهانی بر ضدّ انگلیس و رژیم پادشاهی‏ دست نشانده انگلیس در عراق به سال 1341 ق/1923 م متبلور شد.در آن سال،شیخ مهدی خالصی کاظمینی(د.1343 ق/ 1925 م)،انتخابات مجلس موسسان عراق را تحریم کرده بود و به همین دلیل به‏دست انگلیسی‏ها به حجاز تبعید شده بود.اصفهانی‏ به عنوان اعتراض از نجف به کربلا رفت و طی اعلامیه‏یی شیعیان را به جلوگیری از«تسلط کفار»بر مسلمانان مکلف خواند.57لذا دولت‏ انگلیس اصفهانی و دیگر رهبران شیعه از جمله میزا حسین نایینی و سید علی شهرستانی را در 1341 ق/1922 م از عراق به ایران تبعید کرد.58عاقبت،فرمانروای انگلیسی عراق و دولت دست نشانده‏ی‏ انگلیسی در عراق به تعویض تبعیدگاه خالصی از حجاز به ایران و سرانجام به بازگشت همه مراجع تقلید شیعه از ایران به عراق رضایت‏ داد.در پی آن،اصفهانی و همراهانش پس از حدود یازده ماه اقامت در ایران-بدون رسیدن به اهداف خود(بیرون راندن کافران متجاوز نگلیسی از عراق)-در 18رمضان 1342 ق/22نیسان 1924به‏ عراق معاودت کرند.
4-4-اصفهانی و غوغای جمهوریت
هم‏زمان با بتعید اصفهانی از عراق به ایران در 1302 ش رضا خان سردار شپه به منظور تثبیت انحصاری قدرت خود، برای جمهوری شدن ایران تبلیغ و تلاش‏ می‏کرد.در آن زمان،اکثر روشنفکران موافق‏ تغییر رژیم از سلطنت به جمهوریت بودند، چنان‏که عارف قزوینی در کنسرتی که درگراند هتل داده شد،پس از مارش جمهوری،غزل زیر را در مایه‏ی هور خواند:
به مردم این همه بیداد دش ز مرکز داد زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد پس از مصیبت قاجار،عید جمهوری‏ یقین بدان بود امروز بهترین اعیاد
در مقابل،سید حسن مدرس و طرفداران او مثل ملک الشعرای بهار با رژیم جمهوری‏ مخالف بودند.چنان‏که ملک الشعرا گفته است: 
جمهوری سردار سپه مایه ننگ است‏ این حرف در این مملکت امروز جفنگ است
روی هم‏رفته،در عمل و نظر قاجاریان پایگاه‏ سنّتی خود را در میان مردم از دست داده بودند و اکثریت نمایندگان‏ مجلس هم طرفدار تغییر رژیم از مشروطه‏ی سلطنتی به جمهوریت‏ بودند.به همین دلیل،اولا،ریاست کل قوا که در قانون اساسی با پادشاه‏ بود،به تصویب مجلس به رضا خان سردار سپه(رییس الوزراء)تفویض شد تا احمد شاه نتواند او را از ریاست وزرایی عزل کند و ثانیا،اگر رأی رضاخان‏ بر تصویب لایحه‏ی جمهوریت قرار گرفته بود،حتما با اکثریتی که‏ طرفداران او در مجلس(بر اثر اعمال نفوذ سردار سپه)داشتند،دیر یا زود این لایحه تصویب می‏شد. 
بزرگ‏ترین دلیل منصرف شدن سردار سپه از جمهوریت این بود که رهبران روحانی(از جمله اصفهانی)تغییر نظام سیاسی ایران را به‏ جمهوری مصلحت ندانستند و در ملاقاتی که سردار سپه در قم با سه‏ مرجع بزگ وقت:سید ابو الحسن اصفهانی،میزا حسن نائینی و حاج‏ شیخ عبد الکریم حایری یزدی داشت،توافق شد که گفت‏وگو از جمهوریت موقوف شود.مخبر السلطنه هدایت می‏نویسد:«بین علما و دولت ایران التیامی شده است و معهود است معاودت نمایند.سردار سپه هم برای تودیع به قم رفت».59
رضا خان پس از بازگشت از قم،اعلامیه‏یی صادر کرد که با توافق‏ مراجع تقلید(آیات اصفهانی،نائینی و حاری یزدی)از جمهوریت‏ منصرف شده است و آیات ثلاثه نیز در قم اعلامیه‏ی واحدی حاکی از همین توافق منتشر کردند.احمد شاه با شنیدن خبر موقوف شدن‏ جمهوری،با صدور فرمانی از پاریس،رضا خان را از ریاست وزرایی‏ معزول کرد.در پی این فرمان عزل،رضا خان قهر کردو به بومهن‏ رفت.با تحریک سردار سپه سیل نامه و تلگراف در حمایت از او مخصوصا از سوی نظامیان و نیروهای مسلح و بجلس سرازیر شد. حاج سید نصر اللّه تقوی قصیده‏یی گفت که:
این افسر جم حیف است برتارک آن کو نیست‏ اندرخور جز افسار،شایسته‏ی جز پالان
 قائم مقام المک رفیع(با عمامه)همراه سردار سپه در شیراز در 1303
در مشهدآقا میرزا محمد آقازاده‏ی خراسانی به سود سردار سپه‏ تلگراف کرد نو سالک سبزواری گفت:
سردار سپه!دعوی شیری کردی‏ بر جمع وزیران تو امیری کردی‏ خواهی که شود ملت و دولت بی نظم‏ کز شغل و عمل کناره‏گیری کردی
در نتیجه با تمهیدات تهدیدآمیز چند ماه بعد یعنی در 9 آبان‏ 1304،مجلس به انقراض سلطنت قاجار و سلطنت«رضا خان پهلوی» رأی داد و پشتیبانی از نظام جمهوری به انتقال شاهی از خاندان قاجار به خاندان پهلوی انجامید.قبل از این واقعه،آیات ثلاثه(اصفهانی، نائینی و حایری یزدی)با هماهنگی قبلی به مجلس شورای ملی‏ نامه‏یی نوشتند و براساس اصل دوم متمم قانون اساسی مصوب‏ 1325 ق،بیست نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس شورای ملی‏ معرفی کردند تا مجلس از میان ایشان پنج نفر را انتخاب کند تا مسوول احراز انطباق مصوبات قانونی مجلس با احکام شرع برابر فقه‏ شیعه باشند.این موضوع تاکنون در جایی منعکس نشده است و اول‏ بار،سند آن را نویسنده‏ی این مقاله در تاریخ 15 دی ماه 1377 از جناب آقای عبد الحسین حایری(در کتابخانه‏ی مجلس)به صورت‏ فتوکپی گرفتم که اکنون برای نخستین بار در این مقاله به چاپ‏ می‏رسد.
این نامه در مه شعبان 1342 ق یعنی سرطان 1303 ش به وسیله‏ی‏ سه مرجع تقلید وقت یعنی سید ابو الحسن اصفهانی،میزا محمد حسین‏ نائینی و حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی امضا شده است و تقریبا یاک ماه قبل از بازگشت اصفهانی و نائینی به نجف یعنی پس از موقوف شدن غوغای جمهوریت و پیش از به سلطنت رسین رضاخان‏ سردار سپه،به مجلس واصل شده است.طی این نامه بیت نفر از مجتهدان شیعه‏ی ایرانی مقیم ایران و عراق برای نظارت استصوابی بر قوانین مجلس شورای ملی به شرح زیر به مجلس معرفی شده اند: چهر مفر مجتهد از نجف:شیخ محمداصفهانی،شیخ کاظم‏ شیرازی،میرزا احمد آیت اللّه‏زاده خراسانی(کفایی)،شیخ اسحاق‏ آیت اللّه‏زاده رشتی.
چهار نفر محتهد از تهران:میز سید محمد بهبهانی،امام جمعه‏ی‏ خویی،سید محمد امام جمعه‏ی تهران،سید حسن مدرس.
دو نفر مجتهد از اصهفان:حاج آقا نو اللّه اصفهانی،آقای‏ فشارکی.
دو نفر مجتهد از خراسان:میرزا محمد آقا زاده‏ی خراسانی،شیخ‏ احمد شاهرودی.
دو نفر مجتهد از کرمانشا:آقا شیخ هادی،حاج آقا محمد مهدی. سه نفر مجتهد از شیزار:شیخ مرتضی،شیخ جعفر،آقا سید جعفر. یک نفر مجتهد از یزد:میر سید علی یزدی مدرس.
دو نفر مجتهد از اراک:حاجی آقا مصطفی‏حاجی میزا محمدعلی خان.
اما همان طور که معلوم است نه مجلس شورای ملی علاقه‏یی به‏ قبول نظارت استصوابی هیأت فقیهان بر مصوبات خود داشت و نه‏ رضا خان سردار سپه آن زوز و رضا شاه پهلوی بعدی که می‏خواست کل‏ نهاد مجلس شورای ملی را مقهور و مامور اراده‏یخود قرار دهد، می توانس به چنین وعده‏هایی وفادار بماند.لذا این اقدام مراجع تقلید برای تجدید مطلع بر نظارت استصوابی فقیهان بر قوه‏ی مقننه هیچ‏ تاثیری بر نظام حقوقی بر جای نگذاشت.
برآمدن رضا شاه در فضای سیاسی ایران،مقارن زمانی بود که حاج‏  شیخ عبدالکریم حایری یزدی با انتقال حوزه‏ی فقهی خود از اراک به‏ قم حوزه‏ی علمیه‏ی جدید و متمرکزی در ایران برپا کرده بود و با ظهور و رشد تدریجی او در ایران تا اندازه‏ی زیادی مرکزیت نجف برای‏ مرجعیت(آقا سید ابو الحسن اصفهانی و محمد حسین نائینی)به تکثّر و تعّدد مزکز مرجعیت مبدل شد.این تعدّد مراکز مرجعیت تا ظهور آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی(وفات 1340)در اوایل سلطنت‏ محمدرضا شاه پهلوی(سال‏های 1324-1325)ادامه یافت.پس از مرگ آیت االلّه بروجردی،محمد رضا شاه کوشید که ضمن ایجاد تکثر در مرجعیت،پایگاه مرجعیت شیعیان جهان را از قم به نجف یا حتا مشهد منتقل کند و به همین دلیل هم به سه روحانی بزرگ مقیم نجف‏ (سید محسن حکیم،سید عبدالهادی شیرازی و سید محمود شاهرودی) تلگراف تسلیت زد.
4-5-اصفهانی و سیاست‏های دین ستیزانه‏ی رضا شاه
به قول احسان طبری،بر آمدن سردار سپه در ایران،بخشی از طرح‏ کلان غرب برای محاصره‏ی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی از طریق‏ ایجاد یک«کمربند امنیت»به دور آن کشور به وسیله‏ی‏ دیکتاتوری‏های محلی(مثل آتاتورک در ترکیه،نادر شاه در افعانستان، مانرهایم در فنلاند،پیلووسکی در لهستان،ریدز سمیگلی در رومانی، چان کای شک در چین و هیرو هیتو در ژاپن)بود و وجه اشتراک همه‏ی‏ این دیکتاتوری‏ها،ضدّکمونیت بودن آن‏ها بود.همان طور که‏ احسان طبری می‏گوید ترقی عیر از تجدد است.سرمایه‏داری غرب، با متجدد کردن ایرانیان برای توسعه‏ی بازار کالاهای خود موافق بود و رخنه‏ی نظام سرمایه داری و تولید صنعتی نمی‏تونست با عمامه،لباده، قبا و چادر و چاقچور و شلیته و نعلین و لولهنگ و کرسی و امثال آن‏ها سازگار باشد.61سردار سه پس از عروج به سلطنت،برای ایجاد یک‏ دولت متمرکز مدرن استبدادی،اندک‏اندک به‏طور فزایندیی بر صاحبان قدرت‏های سنّتی‏0(اعم از روحانیون و روسای عشایر)سخت‏ گرفت تا آنان را به کلی از صحنه بیرون کرد.انزوای روحنیت و مغضوبیت روحانیون و بویژه خلع لباس اکثریت آن‏ها باتمهید الزام به‏ پوشیدن«لباس متحد الشکل»و قدغن کردن روضه خوانی و بعد اجبار زنانی به بی حجابی داستانی دراز است.در عین حال نتیجه‏گیری بعضی‏ از نویسندگان هم‏چون دکتر علینقی منزوی که گفته‏اند:آیت اللّه‏ اصفهانی با مخالفت‏های عالمان و فقیهان با حکومت رضا شاه پهلوی‏ درباره‏ی حقوق زنان یا واقعه‏ی مسجد گوهر شاد در تیر 1314 ش/ 1936 م موافقت نداشت،62نادرست به نظر می‏رسد.
باید دانست که رضا شاه در سال‏های آغازین اقتدارش با روحانیون‏ رابطه‏یی دوستانه داشت و فی المثل،آقا نور اللّه اصفهانی از اصفهان و آقا میزا محمدآقا زاده از خراسان در تاجگذاری‏اش شرکت کردند.شاه‏ به این حسن ارتیاط تا 1306 ادامه داد.از 1306به بعد،او به‏ محدود کردن قدرت روحانیون،محاکم،محاضر شرع،مکتب خانه‏ها و مدارس دینی پرداخت.روحانیون ایران که تحت فشار غریتی قرار گرفته بودند،به اصفهانی که که مرجع اعلای شیعیان جهان بود،متوسل‏ شدند.اما دولت همه‏ی راه‏های ارتباط ایشان را از طریق جواسیس متعدد،مسدود کرده بود.با این همه،بالاخره‏ اوضاع روحانیون ایران از نظر اصفهانی پنهان‏ نماند واو سرانجام در اوائل آذر 1306 دو تن از شاگردان مبرّز خویش یعنی شیخ احمد شاهرودی‏ و سید حسین طباطبایی بروجردی که بعدها هر دو یکی درمشهد و دیگری در قم به اشتهار و اعتبار بسیار رسیدند،با پیامی ویژه برای تجهیز روحانیون ایران گسیل داشت.اما شاعر متجدد محمد حسن بدیع بهبهانی(نصرت الوزاره)که‏ خود متولدکاظمین بود و ما پیش از این شرح حال‏ و نمونی اشعارش را در حافظ شماره‏ی 5 منتشر کرده‏ایم،در مقام ژنرال قونسول ایران در بصره،طی گزارش محرمانه‏یی به وزارت امور خارجه این«میسیون»روحانی را راپرت داد و هم‏زمان به مسوولان انتظامی/امنیتی مستقر در قصر شیرین-با قرار قبلی-دستور داد که این‏ دو روحانی را به محض عبور از مرز عراق در سر حدّقصر شیرین توقیف کنند.63
رضا شاه در 1307با تصویب فاون لباس‏ متحد الشکل میدان عمل و ممر کسب درآمد روحانیت را حتا در حوزه‏ی دادرسی و ثبت اسناد،محدودکرد.در 1310 زعیم روحانی‏ مجلس یعنی سید حسن مدرس را که هم‏چنان موی دماغ او بود، توقیق کرد و عبرة للناظرین او را به خواف و جمعی دیگر از روحانیون‏ را به جاهای دیگر تبعید کرد.رضا شاه شاید بدترین برخوردها را با آقازادی خراسانی در مشهد کرد،چرا که وی رسما به شهادت شیخ‏ محمد تقی بهلول در غوغای سمجد گوهر شاد از شاه دفاع کرده و بهلول زا به متفرق کردن مردم دستور داده بودو خود نیز برای آن که از سوی مردم برای پیوستن به انقلابیون تحت فشار نباشد،از مردم رو پنهان کرده بود.اما به رغم همه‏ی این محافظه کاری‏ها،رضا شاه پس‏ از سرکوب قهرآمیز رویداد مسجد گوهرشاد،آقازاده‏ی خراسانی را نیز عیابا در دادگاه حرب به اعدام محکوم و سپس دستگیر کرد و به تهران‏ آورد و در زندان قصر محبوس نمود.این اخبار همه از سوی روحانیون‏ ایران به مرجعیت شیعه در نجف منعکس می‏شد و در در این وقت،آن‏چه‏ در نجف گفت‏وگوی می‏شد،همه از طریق رسمی و غیر رسمی به‏ آگاهی«مقامات آگاهی»و«تأمینات»رضا شاهی می‏رسید.64سرانجام‏ اسلام زدایی جدی رضا شاه در پی سفرش به ترکیه و مشاهده‏ی‏ اسلام‏زدایی کمال آتاتورک تشدید شد و با کشف حجاب به اوج رسید. اصفهانی در این اوان به تحرّکاتی برای جلوگیری از برنامه‏های‏ اسلام‏ستیزانه‏ی رضا شاه دست زد،اما با توجه به قدرت امنیتی، اطلاعاتی انتظامی متمرکز رژیم رضا شاهی،این کوشش‏ها به جایی‏ نمی‏رسید.برای مثال،تمام راه‏های ارتباط مقام مرجعیت در نجف با روحانیون داخل ایران از طریق پست و تلگراف تحت کنترل و سانسور بود،در حالی که هم در جنبش تنباکو و هم در انقلاب مشروطیت و هم‏ در انقلاب بهمن 1357،دولت نتوانست از ارتباط مستقیم مرجعیت‏ وقت با نمایندگان مراجع تقلید در تهران و شهرستان‏های مختلف‏  آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی در حال اقامه‏ی نماز جماعت درنجف
کشور جلوگیری کند.
اصفهانی،محروم از ابزارهای مدرن تکنولوژی مانند پست، تلگراف و رادیو،شخصا نامه‏یی به امضای خویش خطاب به شخص‏ رضا شاه نوشت و در آن از برنامه های اسلام‏زدایی شاه انتقاد و شکایت‏ کرد.آن نامه را من ندیده‏ام،اما نسخه‏یی از پاسخ رضا شاه را به نامه‏ی‏ اصفهانی دیده‏ام که شاه با قدرت تمام به اصفهانی می‏گوید که‏ برنامه‏های دولت ایران در جهت پالایش دیانت و روحانیت از خار و خاشاک زاید است و اصفهانی باید اشخاصی که دور و برو او را گرفته و با سوء نیت به او القا کرده‏اند که شاهنشاه شیعه‏ی ایران با اسلام سر مخالفت دارد،از گرد خود براند!
اختلاف مذهبیون با رضا شاه بویژه در مساله‏ی کشف حجاب‏ اجباری در آثار منظم و منثور آن عصر بازتابی عظیم دارد.برای مثال، شیخ اسماعیل فردوس فراهانی که از هم‏درسان و هم‏سالان خویشاوند دانشمند من مرحوم حسن روحانی محلاتی بود،در مخمسی در نقّادی‏ از برنامه‏ی کشف حجاب گفته است:
دیگر نتوان ماند در این شهر پُر آشوب/ بایست بپوشیم دو چشم‏ از بد و از خوب/ اوباش ستم‏باره‏ی بی‏غیرت معیوب/ سازند همی‏ پیکر اسلام لگدکوب‏ سوزند روان همه ناموس پرستان. خواهند که تا پرده‏ی عصمت بدرانند/ خود سر همه‏سو مرکب‏ شهوت بدوانند/ بی‏پرده زنان را سر بازار نشانند/ زیشان و بدیشان‏ بدهند و بستانند گیرند بدین حیله حجاب از سر نسوان. و اللّه که این طایفه‏ی گمره مردود/ جز راندن شهوت نبودشان سر مقصود/ خواهندرسانندسوی چرخ برین دود/ آثار جوانمردی گردد همه نابود/ نی مذهب اسلام،که بل جمله‏ی ادیان. ناموس‏کش و بی‏صفت و بدگهرستند/ بدکیش و بداندیش و دنی‏ طبع و خرستند/ وز حرف حق ایشان همگی کور و کرستند/ در راه اباطیل همه ره سپرستند/ رو سوی هواوهوس و پشت و به وجدان. اینان همگی پیرو اوضاع فرنگند/ از بی‏خردی با وطن خویش به جنگند/ کی در پی نامند و کجا در غم‏ ننگند/ شومند و شریرند و محیلند و دورنگند/ جز فایده‏ی خویش نخواهند به دوران. در دشمنی عفت،ارباب جراید/ هستند بدین‏ فرقه‏ی بدکیش،مساعد/ یک لحظه نگردند ازین ره‏ متقاعد/ تا آن که به تمهید قوانین و قواعد/ آن کار که خواهند رسانند به پایان.65
4-6-ـاصفهانی در سلطنت محمد رضا شاه
پس از سقوط رضا شاه پهلوی در شهریور 1320،محدودیت‏ها از روحانیت برداشته شد و هم‏چنان‏که من در کتاب کارنامه‏ی‏ غنی:تحولات عصر پهلوی نوشته‏ام‏7مخالفان رضا شاه از جمله‏ روحانیونت قوی شدند و روابط گرمی میان دولت،دربار ومرجعیت‏ پدید آمد،از جمله کشف حجاب اجباری موقوف شد و پوشیدن لباس‏ روحانی(بدون شداشتن جواز مخصوص از دولت)آزاد شد.رابطه‏ی‏ نزدیک و صمیمانه‏ی آیت اللّه اصفهانی با شخص محمدرضا شاه‏ پهلوی از تبادل تلگراف‏های زیر در آخر دی و اول بهمن 1322 به دلیل کشته شدن حاج طالب یزدی در مکه به دست حکام عربستان‏ سعودی آشکار می‏شود.در تلگرافت آیت اللّه اصفهاغنی به شاه آمده‏ است:
«تهران-حضور مبارک اعلی حضرت اقدس شاهنشاهی‏ عزّ سلطانه.بعد از دعوات صمیمه به عرض اعلی می‏رساند:سکوت‏ ذات شاهانه از قتل دل‏خراش طالب نام ایرانی در حجاز به بهانه‏ی‏ یک تهمت بی‏اساس روا نیست.لذا اصدار اوامر مضافا به تعقیب‏ قضیه و مواخذه‏ی مرتکبین را منتظر و تمدید عصر جهانبانی ذات‏ ملوکانه را از حضرت باری(جل جلاله)سائل.ابو الحسن الموسوی‏ الاصفهانی».
محمد رضا شاه هم در پاسخ اصفهانی تلگراف کرد:
«نجف اشرف-جناب مستطاب حجت الاسلام آیت اللّه اصفهانی‏ دامت افاضاته.از احساساتی که در تلگراف راجع به قضیه‏ی قتل‏ دل‏خراش طالب نام ایرانی ابراز داشته‏اید،امتنان داریم.در این باب،از طرف ما سکوت اختیار نشده است و به دولت دستور مؤکد داده‏ایم که‏ قضیه را با کامل جدیت تعقیب نمایند تا احقاق حق به عمل آید و منافع‏ ایرانیان و مسلمین محفوظ بماند.اول بهمن 1322-شاه»66
موضوع دیگری که نشانه‏یی از رویکردهای سیاسی آیت اللّه‏ اصفهانی‏ست،دیدار فرمانده ارتش متفقین در جنگ بین الملل با آیت اللّه اصفهانی در عراق است که به تجلیل او از مقام مرجعیت‏ منجر شد.67مطلب دیگر فتوایی‏ست که از اصفهانی درباره‏ی حقوق‏ اقلیت‏های دینی مثل یهودیان در قلمرو اسلام در دست است.مرحوم‏ اصفهانی در پاسخ استفتایی که جمعی از اهالی محله‏ی حشمتیه‏ی‏ تهران از او راجع به«معاون حضور یهودی‏زاده‏ی ملعونه»کرده‏اند، نام برده را مرتد دانسته و اموال او را«از مباحات مشاعه‏ی مسلمین» دانسته است.68
5-بهره‏برداری سیاسی از مرگ اصفهانی
حضور وسیع مردم در مراسم عزاداری اصفهانی در آبان 1325/ذی حجه 1365 ق در نجات آذربایجان از چنگال فرقه‏ی دموکرات و وابستگان روس موثر بود.69در تهران دسته‏های سینه‏زنی و زنجیرزنی‏ به حوزه‏ی حزبی توده‏یی‏ها رفتند«صور اجنبی را جای‏ شمایل مولی‏[علی‏]دیدند.هجومی غریب شد،آن‏ صور را کندند و دریدند و توده‏یی از کافر خواندند».70
بهره‏برداری سیاسی از احساسات مذهبی مردم در مراسم عزاداری اصفهانی توسط حزب حاکم دولتی(حزب‏ دموکرات به رهبری احمد قوام نخست وزیر وقت)خیلی آشکار صورت گرفت.این حزب دموکرات که آن را قوام در نخست وزیری‏ خود نخست به تلقین مظفر فیروز(و حمایت شوروی)تشکیل داده‏ بود،بعد در مقام رقابت با حزب توده که در تیر 1325 با حزب ایران‏ ائتلاف کرد،مورد حمایت دولت‏های غربی(بویژه امریکا)واقع شد. حزب دموکرات در تجهیز دسته‏جات عزاداران اصفهانی،کاروانی بزرگ‏ متشکل از تعداد 25 نفربر 27 نفری از هنگ گارد نجات ملی با حدود چهل سرنشین در هر نفربر در خیابان‏های تهران به راه انداخت که در مقدم آن‏ها اعضای کمیته‏ی حزب دموکرات شهرستان تهران با بازوبندهای سیاه حرکت می‏کردند.71این سودجویی از احساسات‏ مذهبی مردم بر اثر فوت اصفهانی در جهت مبارزه با توده‏یی‏ها و نجات‏ آذربایجان در آذر 1325 در مرثیه‏یی که خوشدل تهرانی در سوگ‏ اصفهانی ساخته است،منعکس است:
آیت اللّه معظم،پیشوای شیخ و شاب‏ حجت الاسلام اعظم،مقتدای مرد و زن‏ نی همین تنها حیاتش بود،دین را افتخار کز مماتش حفظ شد از کید ناپاکان وطن‏72
استاد سید علینقی امین(ابن امین)نیز در همان آبان 1325/ ذی حجه‏ی 1365 ق به مناسبت فوت اصفهانی قصیده‏یی ساخته است‏ و در ابیات آخر آن،مردم را پس از مرگ اصفهانی به تقلید از حاج آقا حسین قمی فراخوانده:
اصفهانی چون ز دنیا رفت،حجت ماند باقی‏ از قمی تقلید کن،کس شبهه‏یی در آن ندارد حجت الاسلام عظمی بو الحسن گر از جهان رفت‏ آیت اللّه قمی باقی‏ست،دین نقصان ندارد آن‏که چون موسی بن عمران کرد در شرع پیمبر آن ید بیضا که کس ز امثال و از اقران ندارد ایزدا توفیق اخذ علم ده،«ابن امین»را آرزو در دل جز آن،این خسته‏ی نالان ندارد73
6-نتیجه
در تاریخ دراز آهنگ ایران،از میان سه نهاد دین،دولت و اخلاق،از جهت مشارکت عمومی،همیشه دین‏ورزی موثرترین شاخصه‏ی‏ فرهنگی اکثریت عامه‏ی مردم بوده است.از این رهگذر در طول تاریخ‏ حاکمیت‏های ایران همیشه با متولیان مذهب در دادوستد فرهنگی مالی و بده و بستان‏های سیاسی/اجتماعی بوده‏اند.در عصر ساسانیان‏ اتحاد دین و دولت،شاخصه‏ی نظام سیاسی حاکم بود.یزدگرد دوم‏ (457-439 م)کیش زرتشت را حتا در ارمنستان هم رسمیت داد.در طول شاهنشاهی ساسانیان،موبدان زرتشتی بر همه‏ی شؤون زندگی‏ مردم تسلط داشتند.این احوال توأم با اختلاف عظیم طبفاتی،موجب‏ شد که اکثریت ایرانیان در برابر حمله‏ی اعراب،به دفاع جدی از حاکمیت ساسانیان نپردازند و عاقبت هم یزدگرد سوم به آسیابانی‏ پناهنده شود و به دست او به قتل رسد.
با آمدن اسلام،نظام طبقاتی از میان رفت و مردم عادی و عامی‏ حتا بردگان و برده تباران مسلمان(مثل غزنویان)توانستند به مقامات‏ حساس حتا سلطنت برسند.اما مساله‏ی«اتحاد دین و دولت» هم‏چنان بر دوام بود.از عصر خلفای اموی و عباسی گرفته تا زمان‏ تیموریان هرات،همیشه«خطبه خواندن به نام شاه وقت»از سوی‏ خطیبان رسمی و امامان جمعه‏ی منصوب از سوی شاه،همانا اعلان‏ رسمی مشروعیت حاکمیت وقت از طرف روحانیت اهل سنت بود.پس‏ از برآمدن صفویان،فقیهان جبل عامل و بحرین،برای تقویت و تحکیم وحدت بین قدرت نظامی/سیاسی صوفیان صفوی با احکام‏ فقه شیعیان کتاب‏ها نوشتند و فتواها صادر کردند.نادر از قدرت‏  
منتخب الرسائل آیت اللّه سید محمد کاظم طباطبایی یزدی
در روی جلد این رساله‏ی عملیه،صاحب رساله با عناوین«حجت الاسلام‏ و المسلمین،رییس الملة و والدین،آیت اللّه تعالی فی العالمین،مبین الحلال و الحرام،فقیه اهل بیت»تعرفه شده است.در آخر این رساله هم،بخشی با عنوان«استخاره‏نامه»چاپ شده است که آن بخش را هم در صفحه‏ی بعد در همین مقاله چاپ کرده‏ایم.
 رساله‏ی منتخب سید محمد کاظم طباطبایی با حواشی آیت اللّه نائینی‏ با خط مرحوم آقا میزرا حسین عربشاهی معروف به«آقای شاه»، (صاحب عکس روبه‏رو)مورخ ششم شوال 1341 قمری(1300 شمسی)
«چون این منتخب مرحوم آیت اللّه فی العالمین آقا سید محمد کاظم الطباطبایی‏ محشیّ به حاشیه‏ی آیت اللّه آقا میزا محمد حسین الغروی النائینی نبود،بر خود لازم دانستم که بنا به فتوای ایشان،عمل نمایم؛لذا نسخه‏ی دیگر از جناب‏ مستطاب حاجی آقای بقراط التولیه تحصیل نمودم و در روز ششم شوال المکرم‏ 1340 محشی نمودم.حسین عربشاهی».
روحانیون کاست،اما با کشته شدن او روحانیت شیعه دوباره در عصر افشاریه،زندیه و قاجاریه،قوت گرفت.
مشروطیت اولین قدم در مسیر ایجاد حاکمیت مردم بر مردم از طریق ایجاد رژیم مشروطه‏ی پارلمانی و تاسیس نظامات اداری، دیوانی و قضایی عرفی برای اجرای«قوانین کشوری»(مستقل از احکام شرع)بود؛اما در عین حال نفوذ دین و شریعت به اندازه‏یی بود که اولا،مذهب رسمی دولت،تشیع اثنا عشری شد.ثانیا،شاه کشور، ملزم به ترویج این مذهب شد.ثالثا،شورای نظارتی متشکّل از پنج نفر فقیه جامع الشرایط،برای وتوی قوانین مصوب مجلس در اصل دوم‏ منمم قانون اساسی پیش‏بینی شد.این امتیازات برای مذهب و مذهبیون در حالی بود که از قدرت و امتیازات شاه در قانون اساسی‏ مشروطیت بسیار کاسته شده بود و شاه(در تئوری)می‏بایست‏ سلطنت می‏کرد نه حکومت.محمد علی شاه نمی خواست یک مقام‏ فاقد مسوولیت باشد،لذا آشکارا با مجلس در افتاد و سلطنت را باخت. احمد شاه قبول کرده بود که در قانون اساسی مشروطیت،شاه باید سلطنت کند نه حکومت،لذا تمام اقدامات او در چارچوبه‏ی قانون‏ اساسی بود به همین دلیل او هم بازنده شد.اما سردار سپه با حفظ «قالب»قانون اساسی،محتوای آن را از درون خالی کرد و بیست سال‏ برا ایران حکومت کرد.
برآمدن رضا شاه،ازاهمیت سیاسی،قضایی،اجتماعی روحانیت‏ به‏طور عام و مرجعیت به‏طور خاص کاست.این روند،در جهت‏ دین‏زدایی و گردش‏مدار امور جامعه بر محور جدایی دین از سیاست و تضعیف روحانیت،به استثنای چند ساله‏ی مرجعیت تامه‏ی آیت اللّه‏ بروجردی(وفات 1340)،از 1306 تا پیروزی انقلاب 1357 ادامه یافت. رضا شاه به آیت اللّه اصفهانی در نجف و آیت اللّه حایری یزدی در قم‏ به عنوان دو مرجع مهم تقلید،اجازه دخالت مستقیم در سیاست‏ نمی‏داد و این دو مرجع نیز هیچ‏کدام به‏طور جدی(به رغم محبوبیت عام‏ و وجاهت ملی خود)درصدد مبارزه‏ی مستقیم با رضا شاه برنیامدند. حاج آقا حسین قمی که او نیز از مراجع تقلید و مقیم مشهد بود و شورش‏ مسجد گوهرشاد مشهد در 1314 به حمایت از او پاگرفت،نتوانست با سیاست‏های دین‏ستیزانه‏ی رضا شاه مقابله کند و تظاهرات دینی مشهد با خشونت تمام و کشت‏وکشتار سرکوب شد و از پی آن،به مدت شش‏ سال،روحانیت شیعه سرکوب و منکوب ماند،تا آن که رضا شاه عزل شد و با تبعید او از کشور،بسیاری از کسان که از لباس روحانیت بیرون آمده‏ بودند،دوباره کسوت روحانی پوشیدند.مطالعه‏ی کارنامه‏ی سیاسی‏ آیت اللّه بروجردی(سکوت ناروای او در برابر کودتای 28 مرداد و قرارداد کنسرسیوم از یک سو خدمات او در تقریب مذاهب و اخذ فتوای‏ شیخ محمود شلتوت از سوی دیگر)نیز که در عهد محمد رضا شاه به‏  «استخاره‏نامه»در آخرین صفحه‏ی منتخب الرسائل طباطبایی یزدی‏ دست خط سید حسن امین الشریعه سبزواری‏ «محض امتحان قلم»در 1334 قمری/1294 شمسی
مرجعیت عامه رسید،خواندنی خواهد بود،ولی این کار،شاید هنوز هم‏ زود باشد.آن‏چه در خاتمت این پژوهش می‏توان گفت،این است که‏ تصدی عملی مستقیم حکومت از سوی روحانیت در پی انقلاب 1357 وبه عبارت دیگر«سیاسی کردن فزاینده‏ی مرجعیت»،تلقی و تعامل‏ عامه‏ی شیعیان را از مرجعیت از درون متحول و متغیر کرده است،اما بررسی دقیق و بی‏غرضانه‏ی این مباحث مجالی بیش‏تر و فضایی بازتر می‏طلبد.
پی‏نوشت‏ها
(1)-تهرانی،محمد حسن(آقا بزرگ)،طبقات اعلام الشیعه:نقباء البشر،نجف، المطبعه العلمیه،1373 ق/1954 م،ج 1،ص 41،خیابانی تبریزی،علی واعظ،علماء معاصرین،تهران،اسلامیه،1366 ق،ص 193،مدرس،محمد علی،ریحانة الادب، تبریز،کتاب‏فروشی خیام،چاپ سوم،بی‏تا،ص 142؛موسوی اصفهانی،محمد مهدی، احسن الودیعه فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعه،بغداد،مطبعه الایتام،بی‏تا، ص 109.
(2)-ربانی خلخالی،علی،شهدای روحانیت شیعه در 100 سال اخیر،بی‏جا،بی‏نا، 1402 ق،صص 164-168؛[؟]رساله‏ی الامام السید ابو الحسن،نجف المطبعه‏ الحیدریه،1366 ق،ص 53،رازی،محمد،گنجینه‏ی دانشمندان تهران،اسلامیه، 1352 ش،ج 1،صص 221-222.
(3)-جردقانی،م،علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی،قم،معارف اسلامی،1364، ص 381.
(4)-رازی،گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 218.
(5)-رازی،محمد،آثار الحجه،قم،برقعی،بی‏تا،ج 1،ص 134،همو،گنجینه‏ دانشمندان،ج 1،ص 322،مهدی مصلح الدین،تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، قم،خیام،1367،ص 39.
(6)-رازی،گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 322،ج 4،ص 375.
(7)-امین جبل عاملی،سید محسن،اعیان الشیعه،بیروت،دار التعارف للمطبوعات، 1403 ق/1983 م،ج 9،ص 331،تهرانی،همان‏جا،ج 11،ص 41.
(8)-هنرفر،لطف اللّه،اصفهان،تهران،سپر،1346،ص 271،منزوی،ابو الحسن‏ اصفهانی؛دانشنامه‏ی ایران و اسلام،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1365،ص‏ 943،میبدی،ناصر،وجیزه در زندگانی آیت اللّه اصفهانی،تهران،صندوق خیریه‏ آیت اللّه اصفهانی،1368،ص 13،عقیقی بخشایشی،فقهای نام‏دار شیعه،قم‏ کتابخانه‏ی آیت اللّه مرعشی نجفی،1405 ق،ص 429.
(9)-میبدی،همان‏جا،12.
(10)-امین،سید محسن،همان‏جا،ج 9،332.
(11)-میبدی،همان‏جا،ص 12.
(12)-منزوی همان‏جا،ص 943؛مهدوی،همان‏جا،ص 38.
(13)-امین،سید محسن،همان‏جا،ج 9،332.
(14)-صدوقی سها،منوچهر،تاریخ حکما و عرفا متاخر بر صدر المتالهین،تهران، انجمن حکمت،1359،صص 75-78.
(15)-بامداد،مهدی،رجال،تهران،چایخانه‏ی بانک بازرگانی،1347،ج 1،ص 34؛ باقری بیدهندی،ناصر،نجوم امت:آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن موسوی اصفهانی، نور علم،دوره‏ی سوم،شماره‏ی 4(1367)،ص 96،هنرفر،همان‏جا،ص 271.
(16)-امین،سید محسن،همان‏جا،ص 944.
(17)-قمی،حاج شیخ عباس،الکنی و الالقاب(ترجمه‏ی محمد رازی)،تهران، اسلامیه،1351،ج 4،ص 375،مهدوی،همان‏جا،ص 38،میبدی،همان‏جا،صص‏ 17-18،منزوی؛همان‏جا،ص 944.
(18)-طبسی نجفی،محمد رضا،الشیعه و الرجعه،نجف،مطبعه الاداب،1385 ق/ 1966 م،ج 1،ص 279.
(19)-همو،ج 1،ص 279.
(20)-باقری بیدهندی،ص 96،عقیقی بخشایشی،ص 429.
(21)-طبسی نجفی،ج 1،ص 279.
(22)-همو،ج 1،ص 279.
(23)-تهرانی،ج 11،ص 14.
(24)-امین،سید محسن،همان‏جا،ج 9،ص 333.
(25)-طبسی نجفی،همان‏جا،ص 285.
(26)-مدرس،همان‏جا،ص 142.
(27)-خیابانی،همان‏جا،ص 193.
(28)-موسوی اصفهانی،همان‏جا،ص 109.
(29)-سیاتی،سید حسن،وسیلة الوصول الی حقایق الوصول،قم،جامعة المدرسین، 1419 ق.
(30)-مهدوی،همان‏جا،ص 40،میبدی،همان‏جا،ص 27.
(31)-مشار،خان بابا،فهرست کتاب‏های چاپی عربی،تهران،رنگین،1344،ص‏ 991.
(32)-همو،ص 991.
(33)-خمینی،روح اللّه،تحریر الوسیله،نجف،بی‏نا،بی‏تا،ج 1.
(34)-میبدی،همان‏جا،ص 39.
(35)-تهرانی،ج 10،ص 30.
(36)-همو،ج 10،ص 30.
(37)-باقری بیدهندی،ص 109.
(38)-هنرفر،همان‏جا،ص 272.
(39)-تهرانی،ج 10،16.
(40)-رعنا حسینی،کرامت،فهرست کتاب‏های چاپ فارسی،ذیل فهرست مشار، تهران،انجمن کتاب،1349،صص 27-28.
(41)-مهدوی،همان‏جا،ص 40.
(42)-رساله الامام السید ابو الحسن،ص 66.
(43)-باقری بید هندی،همان‏جا،ص 110.
(44)-رساله الامام السید ابو الحسن،ص 66.
(45)-امینی،محمد هادی،معجم المطبوعات النجفیه،نجف،مطبعه الاداب،1385 ق‏ /1966،ص 144،هم‏چنین مشار،همان‏جا،ص 286،تهرانی،طبقات،ج 1،ص 41، هنرفر،همان‏جا،ص 272.
(46)-مشار،همان‏جا،ص 299.
(47)-همو،همان‏جا،ص 391،امینی‏7همان‏جا،ص 186.
(48)-مشار،همان‏جا،ص 391،امینی،همان‏جا،ص 339.
(49)-تهرانی،همان‏جا،ج 2،ص 466؛مهدوی،ص 40.
(50)-امینی،همان‏جا،ص 101.
(51)-همو،ج 3،ص 457.
(52)-امین،سید محسن،همان‏جا ج 2،ص 332.
(53)-حایری،عبد الحسین،اسناد روحانیت و مجلس،تهران،کتابخانه‏ی مجلس، 1374،ج 1،ص 13-14.
(54)-همو،ج 1،صص 39-40.
(55)-منزوی،همان‏جا،ص 944.
(56)-باقری بیدهندی،همان‏جا،ص 96،عقیقی بخشایشی،همان‏جا،ص 429.
(57)-طبسی نجفی،ج 1،ص 279.
(58)-عقیقی بخشایشی،ص 431.
(59)-معین،ج 5،ص 154،بلاغی،ص 102،منزوی،همان‏جا،همان‏جا،94،باقری، بیدهندی،همان‏جا،ص 98؛عقیقی بخشایشی،همان‏جا،ص 430،رازی،محمد، گنجینه دانشمندان،ج 1،ص 216.
(60)-هدایت،مهدی قلی،خاطرات و خطرات،و نیز گلشاییان،عباس قلی،خاطرات،تهران،اینشتین،1377،ج 1،صص 92-107.
(61)-طبری،احسان،جامعه‏ی ایران در دوران رضا شاه،تهران،بی‏نا،1356،ص‏ 69.
(62)-منزوی،همان‏جا،ص 944.
(63)-رستمی،فرهاد،پهلوی‏ها به روایت اسناد،تهران،نشر نظر،1384،ج 1،ص‏ 161.
(64)-همو،ج 1،صص 166-167
(65)-فردوس فراهانی،اسماعیل،دیوان،تهران،انتشارات ما،1374،صص 317-318.
(66)-الموتی،مصطفی،ایران در عصر پهلوی،لندن،پکا،1368،ج 4،ص 247.
(67)-فلسفی،محمد تقی،«سخنرانی در اعتراض به اخراج ایرانیان از عراق»در نقش‏ وعظ و خطابه در تاریخ معاصر ایران،تهران،بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی،1384، ص 349.
(68)-وحیدنیا،سیف اللّه،خاطرات و اسناد،ج 3،تهران،1369،ص 226.
(69)-هاشمی رفسنجانی،علی اکبر،دوران مبارزه،خاطرات،تصویرها،اسناد، تهران،معارف انقلاب،1376،ج 1،ص 118.
(70)-هدایت،مهدی قلی،خطرات،تهران،زوار،1344،ص 455.
(71)-خواندنی‏ها،ش 227.
(72)-خوشدل تهرانی،علی اکبر صلح‏خواه،دیوان خوشدل تهرانی،تهران،انتشارات‏ ما،1370،ص 387.
(73)-امین،سید علینقی،شرح دعای کمیل،قم،دفتر نشر طیب،1377،صص 190- 191.
منابع
1-آل محبوبه،جعفر،ماضی النجف و حاضرها،دار الاضواء،1406 ق،1986 م.
2-[؟]الامام السید ابو الحسن،نجف،المطبعه الحیدریه،1366 ق.
3-امین،محسن،اعیان الشیعه،بیروت دار التعارف للمطبوعات،1403 ق/1983 م.
4-امینی،محمد هادی،معجم المطبوعات النجفیه،مطبعه الاداب،1385 ق‏ /1966 م.
5-باقری بید هندی،ناصر،نجوم امت:آیت اللّه العظمی سید ابو الحسن موسوی‏ اصفهانی،نور علم،دوره‏ی سوم،شماره‏ی 4،1367،ش،95-111.
6-بامداد،مهدی،رجال،تهران،چایخانه‏ی بانک بازرگانی،1347 ش.
7-بحر العلوم،محمد صادق و بحر العلوم،حسین،رجال السید بحر العلوم،نجف، مکته المعلمین الطوسی و بحر العلوم بی‏تا.
8-بصیرت‏منش،حمید،علما و رژیم رضا شاه،تهران،موسسه‏ی چاپ و نشر عروج، 1376.
9-بلاغی،عبد الحجت،تاریخ نائین،تهران،مظاهری،بی‏تا.
10-بهبهانی،باقر،رسالة الاجهاد و الاخبار،چاپ سنگی.
11-جرفادقانی،م،علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی،قم،انتشارات معارف‏ اسلامی،1364 ش.
12-حائری،عبد الحسین،اسناد روحانیت و مجلس،تهران،کتابخانه‏ی مجلس،  نمونه‏ی خط رضا شاه در زمان سرتیپی در 1337 ق/1297 شمسی1374 ش.
13-حائری،عبد الهادی،«انصاری»،دایرة المعارف السلام،چاپ 1980.
14-حرز الدین،محمد،معارف الرجال فی تراجم العلما و الادباء،قم،مکتبه‏ المرعشی النجفی،1405 ق.
15-[؟]خواندنی‏ها،شماره‏ی مسلسل 226 و 227،آبان 1329.
16-خیابانی تبریزی،علی واعظ،علماء معاصرین،تهرانی،اسلامیه،1366 ق.
17-دوانی،علی،نهضت روحانیون ایران،بی‏جا،بنیاد فرهنگی امام رضا،1358.
18-رازی،محمد،آثار حجت یا تاریخ و دایرة المعارف حوزه‏ی علمیه قم، برقعی،بی‏تا،همو.
19-همو،گنجینه‏ی دانشمندان و تهران،اسلامیه،1352 ش.
20-همو،(مترجم)،مشاهیر دانشمندان اسلام:ترجمه‏ی الکنی و الالقاب‏ (تالیف عباس قمی)،تهران،اسلامیه،1351 ش.
21-ربانی خلخالی،علی،شهدای روحانیت شیعه در یکصد سال اخیر،بی‏جا، بی‏نا14027 ق.
22-رجبی،محمد حسن،علمای مجاهد،مرکز اسناد،1382.
23-رعنا حسینی،کرامت،فهرست کتاب‏های چاپی فارسی:ذیل فهرست‏ مشار،تهران،انجمن کتاب،1349 ش.
24-سادات ناصری،حسن،سرآمدن فرهنگ و تاریخ ایران در دوره‏ی اسلامی، تهران،شورای عالی فرهنگ و هنر،1353 ش.
25-شوشتری،محمد علی،خاطرات سیاسی،به کوشش غلام حسین میزا صالح، تهران،کویر،1379.
26-شوشتری،نور اللّه احقاق الحق،تهران،اسلامیه.
27-صدوقی سها،منوچهر،تاریخ حکما و عرفایی،تاخر بر صدر المتالهین،تهران، انجمن حکمت و فلسفه،1359 ش.
28-طبسی نجفی،محمد رضا،الشیعه و الرجعة،نجف،مطبعة الاداب،1385،ق/ 1966 م.
29-طهرانی،محمد محسن(آقا بزرگ)،الذریعه الی تصانیف الشیعه،بیروت‏ دارالاضواء...
30-همو،طبقات اعلام الشیعه:نقباء البشر،نجف،المطبعه العلمیه،1373 ق/ 1954 م.
31-عاملی،حسن،معالم الاصول،تهران،شفیعی،1340.
32-عقیقی بخشایشی،فقهای نامدار شیعه،قم کتابخانه‏ی مرعشی نجفی،1405 قمری.
33-قمی،حاج شیخ عباس،الکنی و الالقاب،(ترجمه‏ی محمد رازی)،تهران، اسلامیه،1351.
34-محلاتی،ذبیح اللّه،اختران تابناک،تهران،اسلامیه،1361 ش.
35-مدرس،محمد علی،ریحانة الادب،تبریز،کتاب فروشی خیام،چاپ سوم،بی‏تا.
36-مشار،خان بابا،فهرست کتاب‏های چاپی عربی،تهران،رنگین،1344 ش.
37-معین،محمد،فرهنگ فارسی،تهران،امیر کبیر،1364 ش.
38-مطهری،مرتضی و...،مرجعیت و روحانیت،شرکت سهامی انتشار،1340.
39-منزوی،علی نقی،ابو الحسن اصفهانی،دانشنامه‏ی ایران و اسلام،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1356 ش.
40-موسوی اصفهانی،محمد مهدی،احسن الودیعه فی تراجم اشهر المشاهیر مجتهدی الشیعه،بغداد،مطبعه الایتام،بی‏تا.
41-مستوفی،عبد اللّه،شرح زندگانی من،تهران،زوار،1343.
42-مهدوی،مصلح الدین،تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان،قم،خیام،1367 ش.
43-همو،تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهانی،اصفهان،ثقفی،1348 ش.
44-میبدی،ناصر،وجیزه در زندگانی آیت اللّه اصفهانی،تهران،صندوق خیریه مرکزی‏ آیت اللّه 1368 ش.
45-نجفی،موسی و موسی فقیه حقانی،تاریخ تحولات سیاسی ایران،تهران، موسسه‏ی مطالعات تارخ معاصر ایران،1381.
46-هاشمی رفسنجانی،علی اکبر،دوران مبارزه،خاطرات،تصویرها،اسناد، تهران،نشر معارف انقلاب،1376 ش.
47-هدایت،مهدی قلی،خاطرات و خطرات،تهران،زوار،1344 ش.
48-هنرفر،لطف اللّه اصفهان،تهران،سپهر،1346 ش.
بهار ایرانشهر
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
فر بهار بین که به آفاق،جان دهد هر بوته را هر آن‏چه سزا دید،آن دهد پارنیه آن‏چه باد خزانی ربود و برد آرد دهد به صاحبش و رایگان دهد بر فرق کوه،سوده الماس گسترد دامان دشت را سلب پرنیان دهد زان قطره های بارن بر برگ بیدبن‏ وقتی نسیم بوسه بر آن مهربان دهد صدها هزار اختر تابان چکد به خاک‏ کافاقشان نشان ز ره کهکشان دهد آن کوژ و کژ خطی که برآید ز آذرخش‏ طرزی دگر به منظره‏ی آسمان دهد پیری‏ست رعشه‏دار که الماس پاره‏یی‏ خواهد به دست همسر شاد جوان دهد آید صدای جوجه گنجشک ز آشیان‏ وقتی که شوق خویش به مادر نشان دهد چون کودکی که سکه چندی ز عیدی‏اش‏ در جیب خود نهاده،به عمدا تکان دهد آید صدای شانه‏سر،از شاخ بید بن‏ وقتی که سر به سجده تکان هر زمان دهد گویی که تشنه‏یی به سبویی تهی ز آب‏ هوهو،ندا مکرر،هم با دهان دهد گیرم بهار«بندر عباس»کوته است‏ تاوان آن کرانه‏ی«مازندران»دهد آن‏جا که چار فصل،بهار است و چشم را سوی بهشت پنجره‏یی بیکران دهد نیلوفر کبود هنوز آسمان صفت‏ در خاک«مرو»،ز ایزد مهرت نشان دهد شادا بهار«گنجه»و«باکو»که جلوه‏اش‏ راهت به آستانه‏ی پیر مغان دهد از سیم خاردار،گذر کن تو چون بهار، تا بنگری که«بلخ»تو را بوی جان دهد زان سیم خاردار دگر نیز برگذر تا جلوه‏ی«خجند»بهاری جوان دهد زان سیم خاردار دگر هم گذاره کن‏ تا ناگهت بهار«بخارا»توان دهد قالیچه‏یی‏ست بافته از تاروپود جان‏ هر گوشه‏اش خبر ز یکی داستان دهد اما چو نغز درنگری منظرش یکی‏ست‏ کاجزاش یاد از سنن باستان دهد در زیر رنگ‏هاش یکی رنگ را ببین‏ رنگی که صد پیام ز یک آرمان دهد گوید،یکی‏ست گوهر این خاک اگرچه یاد گاه از لنین و گاه ز نوشیروان دهد گر خاک گشته در قم لشکر تتار، ور«بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد». اما همیشه در گذر لشکر زمان‏ سعدیش عشق و حافظش امن و امان دهد وانگه ز بهر پویه پاینده حیات‏ فردوسی‏اش روان و ره و کاروان دهد
پایان مقاله