مشروطه تا جمهوري - مقايسه تطبيقي انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي ايران

در تاريخ معاصر ايران وقايع و رخداد هاي بسياري به وقوع پيوسته است اما بي ترديد دو انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي مهمترين وقايع تاريخ معاصر به شمار مي روند. انقلاب اسلامي هفتاد و اندي سال پس از انقلاب مشروطيت به وقوع پيوست. مطالعه تطبيقي و انجام مقايسه اي هر چند مختصر در خصوص دو رويداد مهم مذکور بيش از پيش اهميت و جايگاه انقلاب اسلامي را روشن خواهد ساخت. 

نا گفته پيداست که براي مقايسه دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي انگيزه ها و اهداف انقلابات مذکور از اولين فاکتور هائي است که بايد مورد توجه قرار گيرد. انقلابيون در انقلاب مشروطيت دو هدف عمده را در مبارزات خود پي گيري مي کردند يکي از اهداف مذکور در بعد داخلي مطرح بود و بعد ديگر جنبه خارجي داشت در بعد داخلي مبارزه با استبداد مطلقه و حاکميت قانون مد نظر مشروطه خواهان قرار داشت و در بعد خارجي مبارزه با دخالت بي حد و حصر قدرت هاي بيگانه و به طور مشخص انگلستان و روسيه از اهداف اصلي نهضت مشروطه بود. 

در مورد اهداف ياد شده بايد متذکر شد که قانون خواهي و مبارزه با استبداد مهار گسيخته که از مدت ها قبل از انقلاب مشروطه مورد توجه ايرانيان بود به اندازه اي براي مشروطه خواهان اهميت داشت که در ابتداي مبارزه هدف خود را تاسيس عدالتخانه بيان مي کردندو نهايتا نيز در تاسيس مجلس شوراي ملي و تدوين قانون اساسي خلاصه شد. اما در باب وجه دوم مبارزات مشروطه يعني مقابله با نفوذ بيگانگان يا به عبارت بهتر مبارزه با استعمار موفقيت چنداني عايد مشروطه خواهان نگرديد به طوري که مشروطيت از باغ سفارت انگلستان سر بر آورد. 

در انقلاب اسلامي که در برخي جهات مي توان آن را تالي انقلاب مشروطيت به شمار آورد، ضمن اينکه اهداف مطرح در انقلاب مشروطه به صور دقيق تر و کامل تر طرح شدند، هدف هاي بسيار مهم تر و جديدتري نيز به آنها افزوده گرديد. در ميان تفاوت هاي عمده اهداف و خواسته هاي انقلاب اسلامي قابل ملاحظه ترين تفاوت صبغه کاملا ديني انقلاب اسلامي است که طبيعتا هدف انقلاب را نيز به سمت دين متوجه ساخته و ماهيتي کاملا ديني بدان مي بخشيد. در خصوص اين تفاوت بايد اضافه نمائيم که هر چند در انقلاب مشروطه رهبران ديني، وعاظ و خطباي روحاني شرکت داشتند و در مراحال مختلف از طرقي چون صدور فتاوا، انتشار بيانيه، وعظ و خطابه مردم را به شرکت در انقلاب فرا مي خواندند اما به جرآت مي توان مدعي شد که ايدئولوزي مطرح در انقلاب مشروطه (و به طبع آن اهداف مشروطيت) بيش از دين ناسيوناليسم را مورد توجه قرار داده بود و ملي گرايي در مراحل مختلف انقلاب مشروطه کاملا مشهود است. 

از آنچه تا کنون بيان شد مي توان نتيجه گرفت که دو انقلاب مشروطيت و اسلامي در وجوه استقلال طلبي و آزاديخواهي با يکديگر اشتراک هدف داشتند. بنابراين شعار هاي مشترکشان استقلال و آزادي بود. اما در انقلاب اسلامي عبارتي بنيادي به خواسته هاي انقلابيون و به طور مشخص رهبري انقلاب افزوده شد و تفاوتي بنيادين را در اهداف انقلاب هاي مذکور سبب گرديد. در جريان انقلاب اسلامي پس از آنکه خواسته هاي مردم مبني بر استقلال طلبي و آزاديخواهي مطرح گرديد، جمهوري اسلامي نيز به خواسته هاي انقلابيون اضافه گرديد. در تبيين روشن تر اين تفاوت عمده ضروري ا شاره شود که خواسته هاي مطرح در انقلاب مشروطيت در قالب نظام مستقر قابل دستيابي بود يا حداقل اينکه سردمدارن حکومت مي توانستند وعده وعيد هايي در خصوص تامين آزادي و استقلال به انقلابيون داده و پس از فروکش نمودن تب انقلاب تمام قول و قرار هاي گذارده شده به بوته فراموشي سپرده مي شود. دقيقا همان روندي که در انقلاب مشروطيت به وقوع پيوست به گونه اي چند صباحي پس از انقلاب مشروطيت نماد عيني آن يعني مجلس به توپ بسته شد و افرادي نظير عين الدوله مجددا به راس قدرت بازگشتند و اختاپوس استبداد و استعمار بيش از پيش پر و بال گشودند. 

در انقلاب اسلامي ايران امام خميني با فراست منحصر به فرد خويش خواسته اي را مطرح ساخت که غير از فروپاشي رژيم پهلوي و جايگزيني حکومتي مدرن بر مبنا و با محتواي اسلامي و با ساختاري کاملا متفاوت و جديد راه ديگري متصور نبود. بر همين اساس بود که همواره امام هرگونه مذاکره با مقامات رژيم را در خصوص اصلاح حکومت مستقر را رد نموده و به تقبيح مواضع برخي مليون مبني بر کنار آمدن با حکومت پهلوي به اميد اصلاح رژيم و قانع ساختن شاه به قناعت به سلطنت و عدم دخالت در امر حکومت مي پرداختند. بنابراين خواسته انقلابيون در انقلاب مشروطه به شعار استقلال و آزادي محدود مي شد اما در انقلاب اسلامي خواسته مردم استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي بود. 

از ديگر وجوه تفاوت هاي عمده نهضت مشروطه و نهضت اسلامي مسئله رهبري نهضت مي باشد. واقعيت اين است که در نهضت مشروطه خواهي رهبري به صورت پراکنده و نامتمرکز بود و اين نهضت از وجود رهبري بلامنازع محروم بود. در حالي که در انقلاب اسلامي رهبري فرهمندانه و بلا منازع امام خميني (ره) نه تنها از تفاوت هاي اساسي انقلابات مشروطه و اسلامي به شمار مي رود بلکه يکي از عمده ترين وجوه تفاوت انقلاب اسلامي ايران با ديگر انقلاب هاي بزرگ جهان محسوب مي شود. امام خميني (ره) رهبري توانمند، مقتدر و آينده نگر بودند که در مراحل مختلف نهضت، در فراز و نشيب هاي فراوان و در ميان امواج پر تلاطم، نهضت اسلامي را از آغاز تا پيروزي رهبري نمودند. برخي پژوهشگران معتقدند، در نهضت مشروطيت به دليل حاکميت يک جريان فکري بر نهضت، و تبليغ ايدئولوژي ناسيوناليزم توسط روشنفکران از يک طرف و هدايت رهبران روحاني که فرماندهي عمليات نهضت را عهده دار بودند از سوي ديگر نوعي کشمکش سياسي دروني در نهضت پديد آورده و موجب پراکندگي قدرت رهبري شد اين روند به تدريج باعث گرديد افسار انقلاب در دست روشنفکران قرار گرفته به کنار زدن تدريجي روحانيون در مرحله پس از پيروزي انقلاب منجر شود، در جريان نهضت اسلامي، امام خميني (ره) با تدوين ايدئولوژي منحصر به فرد مبتني بر بنيادهاي فرهنگي، ديني و ملي ايرانيان، فرماندهي عمليات انقلاب در تمام مراحل قبل و پس از انقلاب بر عهده گرفتند. جالب توجه اينکه در جريان انقلاب اسلامي نيز برخي روشنفکران ليبرال مشابه آنچه در جريان انقلاب مشروطه رخ داد در صدد حذف روحانيت بر آمده و تلاش هائي در اين زمينه انجام دادند، غافل از اينکه کشتيبان سفينه انقلاب اسلامي شخصيتي بي نظير و رهبري بي بديل است که رساندن کشتي انقلاب به ساحل نجات و آرامش در صحنه حضور دارد. 

در انقلاب مشروطه همين تعدد رهبري و وجود تعارض بين آنها و تلاش روشنفکران براي کنار نهادن روحانيون، سرانجام به انحراف و شکست مشروطيت منجر گرديد. اما در انقلاب اسلامي امام خميني ضمن هدايت جريان هاي مختلف و گرد آوردن طيف هاي متعدد در زير لواي جمهوري اسلامي در عين حال برخورد قاطع با معارضين و معاندين استقرار نظام نوين در قالب جمهوري اسلامي را تحقق بخشيد. امام به هيچ وجه اجازه ندادند “فلان الملک ها و فلان الدوله هاي” رژيم سابق زمام امور انقلاب و حکومت جديد را در دست گرفته انقلاب را به انحراف بکشانند. همين مورد نيز از عمده ترين تفاوت هاي انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامي به شمار مي رود و در حکومت پس از انقلاب اسلامي در نظام جمهوري اسلامي هيچ گاه امثال عين الدوله ها نتوانستند گرد حکومت بگردند. 

از ديگر وجوه اختلاف انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي حضور مردم در جريان انقلاب و به عبارت بهتر مشارکت مردم در انقلاب است. واقعيت اين است که انقلاب مشروطيت انقلابي کاملا شهري، مرکز گرا و محدود به شهرهاي مهم به طور مشخص تهران بود. طبيعي است در چنين انقلابي نمي توان از حضور گسترده مردم در صحنه سخن به ميان آورد. در انقلاب مشروطيت در واقع تعداد مشخصي از مردم تهران در چندين نوبت به راهپيمائي، تحصن و مهاجرت پرداختند و نهايتا هم به توافقات به عمل آمده و صدور فرماني از سوي مظفرالدين شاه از پاي نشستند. انقلاب مشروطيت در تهران اتفاق افتاد در حالي که بسياري از شهرهاي ايران نه خبري از مشروطه شنيدند و نه خيري از آن ديدند. اما انقلاب اسلامي ايران از حيث شرکت اقشار مختلف مردم از حرف مشاغل و طبقات گوناگون اعم از شهري و روستائي فقير و غني و... انقلابي بي نظير در تاريخ ايران چه بسا در تاريخ جهان است. مردم در راهپيمائي هاي متعدد در اقصي نقاط کشور در شهرها و حتي روستاهاي مختلف حضوري بي بديل را رقم زدند. از سوي ديگر در ارگان ها، سازمان ها و نهادهاي مختلف تحصن هاي گسترده اي صورت

مي گرفت و مخالفت هاي مردم به صور گوناگون در هر نقطه اي از کشور ابراز مي گرديد. در روزهاي منتهي به انقلاب شهر هاي بزرگ به صحنه هاي درگيري بين انقلابيون و نيروهاي نظامي و امنيتي بدل شده و شهر ها حالت جنگي به خود گرفته بود که چنين رويداد هائي در جريان نهضت مشروطه به چشم نخورد و حضور نظامي آن هم به شيوه اي متفاوت از انقلاب ايران در جريان فتح تهران به وقوع پيوست که آن هم قابل قياس با انقلاب اسلامي نيست. کوتاه سخن اينکه انقلاب اسلامي به معناي واقعي کلمه يک انقلاب بود ولي در کاربرد لفظ انقلاب براي مشروطيت مي بايست جانب احتياط را نگه داشت يا حداقل آن را در سطحي نازل به کار گرفت.