در نهضت مشروطیت
نام سیدعبدالله بهبهانی همواره یادآورنقش روحانیت در هدایتنهضت مشروطه است. عبدالله بهبهانی که نقش مؤثری در مبارزه با استبداد حکومت قاجاردر سالهای پایانی عمر این سلسله داشت، در کشاکش نهضت مشروطیت به شهادت رسید. مقالهزیر به تشریح جایگاه وی در نهضت مذکور پرداخته است.
سید عبداللهبهبهانی فرزند سید اسماعیل بود. جد اعلای سید اسماعیل، از مشاهیر علمای عصر خویش واز جمله مجتهدان امامیه، در روستای غُرَیفه بحرین زندگی میکرد و اعقابش به آلبلادی و آل غُرَیفی مشهور بودند. سید عبدالله در نجف به دنیا آمد. برخی تولد او رادر 1256 یا 1257 ق، بعضی حدود 1260 ق و برخی 1262 ق دانستهاند.
سید عبدالله درنجف پس از گذراندن دوره مقدمات به حوزه درس استادان نامداری چون سید حسین کوهکمریو شیخ راضی نجفی و به ویژه میرزا محمد حسن شیرازی، راه یافت. پس از تکمیل تحصیلاتخود به ایران آمد و بعد از درگذشت پدرش جانشین و وارث مناصب دینی و نفوذ ویشد.
به نظر برخی، با اینکه سید عبدالله همردیف علمای بزرگ تهران نبود، امامناسبات نزدیک او با اولیای دولت سبب ورود وی به امور سیاسی شد و در ردیف علمایطراز اول تهران قرار گرفت. در مقابل، برخی نیز بر مراتب علمی او، از جمله تألیفبیست و پنج رساله فقهی، تأکید ورزیدهاند.
بنابر گزارشهای تاریخی، که تقریباًنسبت به اصل آنها اتفاق نظر وجود دارد، بهبهانی تنها روحانی نامدار تهران بود که درواقعه «تحریم تنباکو» با سایر علما همراهی کامل نداشت. به نوشته مورخان معاصربهبهانی، در نخستین مجلس مذاکره علمای تهران با نمایندگان دولت، بهبهانی نیز بهنمایندگی از ملت حضور داشت. در این مجلس مقرر شد که امینالسلطان به وکالت از علمابرای فسخ قرارداد اقدام کند. در مجلس دوم که چند روز بعد در منزل نایبالسلطنهکامران میرزا تشکیل شد، برخی از علما از جمله بهبهانی حضور داشتند که چون اقداماتدولت از نظر آنان کافی نبود، در این مجلس توافقی حاصل نشد. مرحله جدی مبارزه علما ومردم با دولت در پی حکم غیررسمی تبعید میرزای آشتیانی آغاز شد. اعتمادالسلطنهتصریح میکند که علما در مجلس دوم قلیان نکشیده بودند «بلکه اجازه هم ندادند که [قلیان] وارد کنند.» با این همه، به نوشته اصفهانی کربلایی، [درتاریخ دخانیه] بهبهانی در این مجلس در جلب موافقت علما و دفاع از مقامات دولت کوشید که با اعتراضیکی از علما روبرو شد. برخی به او نسبت دادهاندکه حتی در هنگام تحریم تنباکو،قلیان نیز کشیده بود. در هر صورت، این رفتار بهبهانی با انتفاد بسیار مواجه شده وحتی شیخ حسن اصفهانی کربلایی به رغم بیطرفی در گزارش تحریم تنباکو، از موضعبهبهانی تلویحاً انتقاد کرده است.
در 1321 ق، عینالدوله به جای امینالسلطان بهصدر اعظمی منصوب شد. گرچه بهبهانی از صدرات او ناراضی بود، اما مخالفت علنی از خودنشان نمیداد . در مقابل، عینالدوله که بهبهانی را طرفدارامینالسلطان میدانست،سعی کرد که با ایجاد اختلاف میان بهبهانی و همتایان او (شیخ فضلالله نوری و سیدابوالقاسم امام جمعه) بهبهانی را منزوی کند.
نخستین برخورد میان بهبهانی وعینالدوله متعاقب درگیری بین طلاب مدارس محمدیه و صدر تهران پیش آمد. در اینواقعه، بهبهانی که محرک طلاب مدرسه محمدیه را در خانه خود پناه داده بود، مورد حملهبرخی از طلاب مدرسه صدر قرار گرفت. با تقاضای طرفداران بهبهانی،چهارده نفر ازافرادی که در این حمله شرکت داشتند به دستور عینالدوله دستگیر شدند، ولی کیفر وتنبیهی که نسبت به ایشان روا شد به حدی شدید بود که توهین به روحانیت تلقی شد. وساطت بهبهانی در حق ایشان نیز، به نحوی بیادبانه، با مخالفت عینالدوله مواجهگردید و رنجش بهبهانی از صدر اعظم شدت یافت.
در محرم 1323 ق، به دنبال انتشارعکسی از مسیو نوز بلژیکی، وزیر کل گمرکات ایران، در یک مجلس بالماسکه با لباسروحانیون، بهبهانی واکنش شدید نشان داد و خواستار اخراج وتنبیه او شد. عدم رضایتتجار از عملکرد نوز که او را به تبعیض به نفع تجار غیر مسلمان متهم میکردند، درتشدید این مخالفت مؤثر بود و متعاقب سخنرانیهای تند بهبهانی، در مجالس و محافلدینی و اجتماعی، خطابههایی در اعتراض به عمل توهینآمیز نوز نسبت به زمامدارانایراد شد. هر چند همراهی نکردن برخی از علما با بهبهانی در این ماجرا موجب شد کهعینالدوله، به ویژه به انگیزه مخالفت با بهبهانی، به این حوادث توجهی نکند، اماشاه از ترس آشوب شخصاً در شب عاشورا نامهای محبتآمیز به بهبهانی نوشت و به اووعده داد که خواستههایش را برآورده سازد، اما به وعده خود عمل نکرد و تجار دراعتراض به نوز در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) تحصن کردند.
همزمان با این وقایع،مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز کرد. محمدعلی میرزا، ولیعهد که برایتصدی امور به تهران آمده بود، به دلجویی از بهبهانی و مذاکره با تجار پرداخت و ازآنها درخواست کرد تا زمان مراجعت شاه آرامش پایتخت را حفظ کنند و قول داد که پس ازبازگشت شاه، خود ، نوز را عزل کند. با این تدبیر، تحصن تجار خاتمه یافت.
از اینپس بهبهانی مبارزه تمام عیار را با حکومت استبدادی تدارک دید و با ارسال پیامهاییبرای چهار مجتهد تهران از آنها یاری خواست که از میان ایشان، فقط سید محمد طباطباییدعوت او را پذیرفت و چندی بعد در 25 رمضان 1323 ق در منزل طباطبایی پیمان همبستگی وهمراهی این دو مجتهد با یکدیگر استوار شد. اهمیت این پیمان به حدی بود که کسروی آنرا آغاز جنبش مشروطه خوانده است.
حوادثی که پس از بازگشت شاه از سفر به اروپا رخداد، زمینههای اعتراض مردم و روحانیت را نسبت به دولت گسترش داد که به انقلابمشروطه انجامید. از جمله این وقایع، گران شدن قند و تنبیه تجار بود که ابتدا باعثتجمع اعتراضآمیز مردم به رهبری بهبهانی و طباطبایی در مسجد شاه و سرانجام بهمهاجرت به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و تحصن در آنجا منجر شد (16 شوال 1323 ق) اقداماتعین الدوله در ممانعت از تحصن بینتیجه ماند و روز به روز تعداد مهاجران افزایشیافت. این مهاجرت، به رغم تلاشهای عینالدوله ادامه یافت و سرانجام با وساطت سفیرعثمانی،مهاجران تقاضاهای خود را که از جمله، ایجاد عدالتخانه بود به مظفرالدینشاه رساندند.
در پی اعلام موافقت شاه با درخواستهای ایشان در 16 ذیقعده 1323 ق،بهبهانی به همراه طباطبایی و دیگر علما در میان استقبال پر شور مردم، پیروزمندانهبه تهران بازگشتند. از این پس، بهبهانی و طباطبایی که منزلت اجتماعیشان بیش از پیشافزایش یافته بود، همراه با هم و در کنار هم بودند، به طوری که به «سیدیْنسَنَدیْن» شهرت یافتند.
کارشکنیهای عینالدوله در برابر تأسیس عدالتخانه باعثفشار روز افزون مردم به بهبهانی و طباطبایی شد. آنان، همراه عدهای از روحانیون وآزادیخواهان، مجمعی را به نام «حوزه اسلامی» تأسیس کردند. اما به دنبال ملاقاتبهبهانی با عینالدوله، شایع شد که این دو با یکدیگر سازش کردهاند و همین شایعات،بهبهانی را ناگزیر به سوگند خوردن کرد که برای منافع عمومی و تحصیل عدالتخانهجانبازی خواهد کرد.
چندی بعد، در جریان سوء قصد به سلطان عبدالحمید، پادشاهعثمانی، سفیر عثمانی از علمای تهران از جمله بهبهانی، درباره کیفر چنین اعمالیاستفتا کرد و بهبهانی در پاسخ، سوء قصد به سلطان مسلمانان را در حکم فساد و مُفسدرا مستحق مرگ دانست. از طرفی، طرفدران عینالدوله، برای تخریب شخصیت بهبهانی نیزنزد شاه، این گونه القا کردند که سؤال سفیر طوری تنظیم شده بوده است که عامل سوءقصد را مظفرالدین شاه معرفی میکند. بهبهانی به محض اطلاع از نیت عینالدوله، بهسفارت عثمانی رفت و ورقه پاسخ خود را گرفت و پاره کرد و عین الدوله را ناکامگذاشت.
امتناع از تأسیس عدالتخانه، به درگیری بین حکومت و مردم و کشته شدن یکیاز طلاب انجامید. در پی این رویداد، جمعیت زیادی در کنار بهبهانی،طباطبایی و حاجشیخ فضلالله نوری در مسجد شاه تحصن کردند و خواسته خود را برای تأسیس عدالتخانه باجدیت بیشتر پیگیری کردند. در 20 جمادیالاول 1324 ق سربازان، به سوی مردم عزاداردر بازار، آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند.
گزارشهای تاریخی درباره اینواقعه حاکی از آن است که بهبهانی در آن روز شهامت و شجاعت قابل تحسینی از خود نشانداده بود. در پی فشار دربار، بهبهانی و طباطبایی تنها با خروج مردم از مسجد موافقتکردند و سپس خود نیز به علت عملی نشدن تقاضاهایشان خواستار سفر به عتبات شدند. باپذیرفته شدن این پیشنهاد، علما در 23 جمادیالاول 1324 ق به سوی عتبات هجرت کردنداما در قم موقتاً ساکن شدند. در این هجرت که به «هجرت کبری» مشهور است، حضور حاجشیخ فضلالله در کنار سیدین سندین، ضربه بزرگی به عینالدوله وارد ساخت.
به هرحال تلاش علما و مردم به بار نشست و علاوه بر کنار رفتن عینالدوله و انتخابمشیرالدله به صدر اعظمی، شاه در 14 جمادیالثانی 1324 ق، فرمان مشروطه را صادر کردو در 24 همان ماه نیز علما با دست یافتن به پیروزی، در کمال احترام به تهرانبازگشتند و چندی بعد در18 شعبان نیز نخستین مجلس شورا تأسیس شد و در انتخابات مجلساول، بهبهانی وکیل گردید.
منزلت و قدرت بهبهانی در این دوره با افتتاح مجلس واستقرار مشروطه افزایش یافت و او دورانی پر نفوذتر از پیش را در حیات سیاسی خودآغاز کرد و بسیاری از کارهای کشور در منزل او حل و فصل میشد. بیشتر نمایندگان مجلستحت نفوذ و تأثیر کلام او بودند و موافقت یا مخالفت او برای ثبات یا تزلزل دولتهاتعیین کننده بود. به دنبال ملاقات خصوصی با شاه، بهبهانی بار دیگر مورد بدگمانیقرار گرفت و به ارتشا متهم شد. عدهای شکایت او را نزد طباطبایی بردند و حتی قصدداشتند بهبهانی را به جرم خیانت بکشند، اما طباطبایی از بهبهانی دفاع و آنان را بهآرامش دعوت کرد. بهبهانی نیز دوباره سوگند یاد کرد که هیچ گونه ارتباط مشکوکی بادربار ندارد.
در 24 ذیقعده 1324 ق، مظفرالدین شاه درگذشت و محمدعلی میرزا برتخت نشست. پیش از آن، محمدعلی میرزا که میدانست شاه مدت زیادی زنده نخواهد ماند واز کینه مشروطهخواهان نسبت به خود و از منزلت بهبهانی در میان ایشان خبر داشت،برای در اختیار گرفتن سلطنت، نامهای به بهبهانی نوشت تا خود را از اتهامات تبرئهکند و در آن، طرفداری خود را از مشروطیت اعلام کرد. اما از همان اولین روزتاجگذاری، کینهاش را نسبت به مشروطهخواهان بروز داد و از نمایندگان مجلس برای اینمراسم دعوت به عمل نیاورد.
در 1325 ق، امینالسلطان اتابک، به رغم مخالفتهایشدید، به جای مشیرالدوله به صدراعظمی برگزیده شد. بهبهانی در این امر نقش جدیداشت. در همین زمان، در مجلس، دو گروه: اقلیت افراطی (دموکرات) و اکثریت اعتدالیشکلی گرفتند. اقلیت دموکرات به رهبری سیدحسن تقیزاده با صدارت امینالسلطانمخالف بودند، ولی بهبهانی میکوشید از نفوذ آنان در مجلس بکاهد.
در همین اوان،حاج شیخ فضلالله نوری به مخالفت با مجلس برخاست و با شعار «مشروطه مشروعه» در مقاماعتراض به روش مجلس در تصویب برخی قوانین موضوعه، همراه عدهای از روحانیون به حرمحضرت عبدالعظیم (ع) رفت. تلاش بهبهانی برای بازگرداندن شیخ و همراهانش بیاثر ماندو او ناگزیر از مخالفت آشکار با شیخ و ارسال نامههایی در این خصوص برای مراجع بزرگآن روزگار شد. اما در پی قتل اتابک، هنگام خروج از مجلس در معیت بهبهانی و در همشکستن تحصن شیخ فضل الله، بار دیگر بهبهانی و طباطبایی به یاری شیخ شتافتند و او وهمراهانش را با احترام به تهران بازگرداندند.
از فعالیتهای بهبهانی در این دورهمجلس، تلاش برای پیشگیری از تصویب قوانین مباین با شریعت اسلامی بود. وی همچنین سعیکرد تا محاکمات و امور قضایی که از نظر فقهی در اختیار مجتهدان است، از نظر ادارینیز، مانند گذشته در محضر علما صورت پذیرد. هر چند در تدوین متمم قانون اساسی بهعلت تهدید انجمنها از پافشاری خود دست برداشت، اما میکوشید تا تدوین قانون عدلیهرا به علما بسپارد، و به همین دلیل چند بار با وزارت عدلیه درگیر شد.
با شدتیافتن خصومت محمدعلی شاه با مجلس، به دستور شاه، مجلس به محاصره قزاقان روس درآمد. بهبهانی که متوجه قصد شاه برای حمله به مجلس شد، با شجاعت به همراه جمعی از بستگانو پیروان خود صفوف سربازها و قزاقها را شکافت و خود را به مجلس رساند. او و برخیاز وکلا سعی کردند تا با متفرق کردن مجاهدان مسلح، مانع جنگ شوند لکن شاه تصمیم خودرا گرفته بود و در 23 جمادیالاول 1326 ق قزاقان روس مجلس را به توپ بستند. بهبهانی و جمعی از مشروطهخواهان به پارک امینالدوله پناهنده شدند.
قزاقان بهآنجا ریختند و آنان را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس همه را به باغشاهبردند. در آنجا شاه با بهبهانی که به شدت زخمی شده بود به خشونت و توهین سخن گفتاما او با شجاعت به شاه هشدار داد که مؤدبانه سخن بگوید. در نهایت، شاه بهبهانی رابه عتبات تبعید کرد.
از آنجا که حاکم خانقین با ورود بهبهانی به خاک عثمانیمخالفت کرد، سید به کرمانشاه بازگشت و مدت هشت ماه در روستای بِزِهرود تحت نظر قرارگرفت، سپس با اجازه دولت به عتبات رفت و پس از فتح تهران توسط مشروطهخواهان و سقوطمحمدعلی شاه، یک روز قبل از افتتاح مجلس دوم در ذیقعده 1327 ق، در میان استقبالبی نظیر مردم و با کمال احترام وارد تهران شد.
با وجود اختلافات بهبهانی با حاجشیخ فضل الله، خبر به دار آویخته شدن حاج شیخ فضلالله به دست مشروطهخواهان، سختاو را متأثر ساخت، تا حدی که در بدو ورود، پسر خود سید محمد را مورد عتاب قرار دادکه چرا مانع از این اقدام نشده است.
در این دوره، بهبهانی سمت رسمی در مجلسنداشت اما از فعالیتهای سیاسی کناره نگرفت. مردم نیز که او را بنیانگذار مشروطیتمیدانستند، در خانه او تجمع میکردند و خانهاش به شکل مکانی برای فعالیتهایسیاسی و اجتماعی درآمده بود و نفوذ سیدعبدالله در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. در مجلس دوم که دوباره دو گروه اکثریت اعتدالی و اقلیت دموکرات شکل گرفته بود،اعتدالیها بیشتر از بهبهانی تبعیت میکردند و دموکراتها در مخالفت با او خواستارتدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوة سیاسی از قوةروحانی را دنبال میکردند. دموکراتها معتقد بودند که بهبهانی نفوذ خود را برتر ازمشروطه میداند و مجلس را تضعیف میکند. در مقابل، اعتدالیها نیز موفق شدند کهفتوایی دال بر غیر دینی بودن مواضع نظری تقیزاده، رهبر دموکراتها، از دو مجتهدذینفوذ نجف و مدافع مشروطه، آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی بگیرند. اینگونه تصور میشد که وسیله و واسطه این اقدام، بهبهانی بوده است.
در پی همینحوادث، بهبهانی در 8 رجب 1328 ق، در خانه خود به دست چهار نفر مسلح به قتل رسید. باانتشار این خبر، بازار تعطیل شد و مردم قصد انتقامجویی از قاتلان را داشتند کهسیدمحمد، پسر سیدعبدالله، آنان را به آرامش دعوت کرد. هر چند هویت قاتلان مشخصنشد، مردم این قتل را به دموکراتها، به ویژه تقیزاده و حیدرخان عمو اُغلی، نسبتمیدادند. جنازه بهبهانی پس از تشییع عظیمی که تا آن زمان در تهران کم سابقه بود،بعدها به نجف حمل شد و در مقبره خانوادگی دفن گردید.
درباره نقش و عملکردبهبهانی در جنبش مشروطه گرچه برخی از مورخان همچون دولتآبادی و مهدیقلیخانهدایت انگیزههای شخصی سیدعبدالله را دخیل میدانند، اما نسبت به جایگاه برتربهبهانی در پیروز گردانیدن مشروطه، تقریباً تمامی ایشان اتفاق نظر دارند. ملکزادهاو را پایهگذار حکومت ملی دانسته و شجاعت وی را تحسین میکند و تقیزاده نیز کهبیشترین تعریف و تمجید را از بهبهانی کرده است، معتقد است: «اگر آقا سیدعبداللهنبود، مشروطیت نبود».