سطرهاي يك تاريخ - مروري بر ريشههاي انقلاب مشروطه
بسياري از افراد هستند كه با وجود تحصيلات عاليه و مطالعه و پژوهش در رشتههاي گوناگون علمي، از مشروطيت تنها نامي شنيدهاند و فرصت مطالعه در مورد آن را نيافتهاند. اگر اين رويداد بزرگ تاريخ معاصر ايران ابعاد گوناگوني نداشت كه امروز و فرداي ما نيز تحتتاثير آن باشد، دغدغه چنداني نبود اما مشروطيت گويي رويدادي است كه همه عناصر اعتلا و انحطاط ايران را بهيكباره در خود جمع كرده و ميتواند موجب عبرت و اعتبار هميشگي ما باشد. مقاله زير مروري اجمالي بر تاريخ مشروطه بهويژه ريشههاي شكلگيري آن است.
در سال 1285.ش انقلاب مشروطيت پس از طي مراحلي پيروز گرديد. در صد سال گذشته كتابها و مقالات بسياري درخصوص انقلاب مشروطيت در ايران و خارج از ايران نوشته شده و زواياي مختلف اين رويداد بزرگ سياسي، اجتماعي، ملي و فرهنگي مورد بحث قرار گرفته است اما باز هم نسل حاضر و فرزندان انقلاب شكوهمند اسلامي 1357 نياز دارند بدانند ريشه انقلاب مشروطيت در كجا بود؟ چه كساني پيشگام انقلاب بودند؟ چه حوادثي مسير انقلاب را روشن ساخت؟ چه موانعي در مقابل آن ايجاد شدند، اهداف انقلاب چه بودند؟ آيا انقلابيون با پيروزي انقلاب به اهداف خود رسيدند؟ مردم عادي كه غالبا سواد نداشتند، تحتتاثير چه عواملي به صحنه مبارزه وارد شدند؟ چرا روحانيت رهبري آن انقلاب را برعهده داشت؟ خواسته روحانيت چه بود؟ تحولات غرب و بازگشتگان از اروپا چه نقشي داشتند؟ احزاب، گروهها و صاحبان مطبوعات داخل و خارج از كشور چه تاثيري بر شكلگيري زمينههاي انقلاب مشروطيت گذاشتند؟ آيا جنگهاي ايران و روسيه و تغييرات متعدد در مرزهاي كشور، در پيروزي انقلاب تاثيرگذار بودند؟ آيا نميتوان گفت پنجاه سال استبداد كامل ناصرالدينشاه جامعه را براي يك تحول بزرگ آماده كرده بود؟ آيا تشكيلات سري فراماسونري و اعمال نفوذ بيگانگان ملت را به فكر انداخته بود كه راه علاجي پيدا كنند؟ آيا كاپيتولاسيون و امتيازاتي كه بيگانگان تحت اين عنوان كسب ميكردند و حيات ملي را در خطر جدي قرار ميدادند، باعث وحدت ملي براي انقلاب شده بود؟ آيا واقعه رژي و تحريم تنباكو از جانب مرجع وقت تشيع، ميرزاي شيرازي، براي مشروطيت مانند قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي سال 1342 بود كه مسير انقلاب اسلامي سال 1357 را معين كرد و به آغازي براي آن تبديل شد؟ آيا ميرزارضا كرماني كه در سال 1313.ق در آستانه جشنهاي پنجاهمين سال سلطنت ناصرالدينشاه در حرم حضرت عبدالعظيم قلب او را نشانه گرفت، يك قاتل، تروريست و ماجراجو بود كه برخلاف موازين اسلامي و احكام شريعت عالماً و عامدا خود را در معرض هلاكت قرار داد يا بايد او را يك مرد آگاه به حساب آورد كه يك تكليف سنگين را به دوش گرفته بود؟ آيا ميتوان گفت كرماني را بيگانگان صاحب نفوذ مسلط بر كشور تحريك كرده بودند[i] تا نظم جامعه را به هم زند و حقوق ملت را تضييع نمايد؟
وضعيت عمومي كشور قبل از انقلاب مشروطه
كسانيكه ميخواهند انقلاب مشروطيت را مرور كنند، بايد لااقل صدوپنجاه سال به عقب بازگردند و اوضاع و احوال آن زمان را در نظر داشته باشند. ايران آن روز جمعيتي كمتر از دهميليون نفر داشت و طبعا ارتباطات نيز متناسب با آن زمان بود. شاه قدرت زمامداري را در اختيار داشت. فرزندان شاه در ايالات و ولايات حكومت ميكردند و مردم رعاياي شاه بودند. آنها بايد انواع ماليات را به مامورين حكومت ميدادند و در عوض، آنچه دريافت ميكردند، ذلت و خواري بود. دستگاه حاكم هيچ حد و حدودي براي خود نميشناخت. اشراف و شاهزادگان كه غالبا همان مالكين بزرگ بودند، به وضع ديگري ظالمانهترين ارتباط را با عامه مردم داشتند. شاه و اعوان و انصار او درعينحال كه با مردم رفتار ظالمانهاي داشتند، در مقابل بيگانگان ذليل و خوار بودند. حاكمان مردم را به بهانههاي مختلف به سياهچال ميانداختند تا مرگ چاره كار آنها باشد اما در مقابل بيگانگان هيچ اختياري نداشتند و حتي خودشان هم اعتراف كردند وقتي شاه ميخواهد به شمال كشور برود، بايد از سفارت روس اجازه بگيرد و اگر ميخواهد به جنوب برود، بايد از انگليس صلاحديد بخواهد. منابع كشور در قالب امتيازات پيدرپي به دولتهاي رقيب داده ميشد. هزينه مسافرتهاي بيهوده شاهان، از دسترنج ملت تامين ميگرديد و دركل جز فلاكت و بدبختي براي مردم حاصلي نداشت.
مراكز علمي كشور، مدارس قديمه و حوزههاي علميه بودند كه روحانيون كشور را تربيت ميكردند. غالب مردم گرچه بيسواد بودند، اما به لحاظ مذهبي و اعتقادات ديني پيوند عميقي با روحانيت داشتند. جواناني به حوزههاي علميه راه پيدا ميكردند كه صرفا انگيزه ديني داشتند. تكاليف مسلمانان از طريق همين حوزهها و از طريق روحانيت بيان ميشد. در طول زمان، خيّرين ديندار املاكي را وقف كرده بودند و خمس و زكات خود را در اختيار حوزههاي علميه قرار ميدادند. درواقع وجوه شرعي از همين طريق به جامعه تزريق ميشد و به مصارف معين شرعي ميرسيد؛ بدوناينكه دولت مداخلهاي داشته باشد يا مراكز علمي مذكور كمك يا حقوقي رسمي از دولت دريافت كنند. كسب و كار مردم در مدار مشخص حلال و حرام جريان داشت و تمامي مدارج زندگي خصوصي با احكام اسلامي مرتبط بود. از طبقات كشاورز، تاجر، كاسب و صنعتگر، افرادي با قصد تفقه در دين و عميقشدن در احكام الهي به حوزههاي علميه شهرهاي پررونق ايران روي ميآوردند و طلاب، فضلا، دانشمندان و علماي حوزهها را تشكيل ميدادند. آنان با قصد قربت دروس اسلامي را ميآموختند و غالبا به موطن خود بازميگشتند. آنها درواقع مديريت زندگي خصوصي، معنوي و حقوقي مردم را عهدهدار ميشدند. روحانيت پاسخگوي مسائل كوچك و بزرگ مردم در مسائل ازدواج، طلاق، ارث، وصيت، خريد، فروش، وكالت، صلح، مزارعه، مساقات و بسياري موضوعات ديگر زندگي بود. در هريك از اين زمينهها دهها مساله پيدا ميشد كه افراد بايد حكم الهي مربوط به آن را از فتواي مجتهدين ميگرفتند و به آن عمل ميكردند. اين پيوند بسيار عميق بود و با هيچ اقدامي قابلگسستن نبود. ميرزاي شيرازي با يك جمله، تمامي كشور را يكپارچه در مقابل بيگانه قويپنجه قرار داد؛ كاري كه با هيچ قانون، آييننامه، دستورالعمل حزبي و سلسلهمراتب اداري قابل انجام نبود. نمونه بالاتر آن را مردم ايران در جريان انقلاب اسلامي 1357 ديدند. وقتي دولت حاكم حكومت نظامي اعلام كرد، يعني رسما قدرت نظامي كشور را به ميدان ميآورد تا از هر متمردي جرات حضور در صحنه را بگيرد، رهبر انقلاب مردم را به باقيماندن در خيابانها و هوشياري در برابر توطئههاي دشمن فراخواند. امام با اين پيام، ارتش را به تسليم واداشت، حالآنكه اين كار در هيچ كشوري و در بين هيچ ملتي انجامشدني نبود. در انقلاب مشروطيت نيز وقتي مراجع و علماي اسلامي رهبري قيام را بهخاطر تامين عدالت بهدست گرفتند، توان مقاومت از حكومت سلب شد و دستگاه استبداد قدم به قدم عقب نشست.
افراد و گروههاي زيادي عليه دستگاه استبدادي شاهان قاجار فعاليت ميكردند. روزنامههاي متعددي در قاهره، عثماني، بمبئي و كشورهاي اروپايي از سوي مخالفان قاجاريه منتشر ميشدند. تعدادي از شمارگان آنها به داخل كشور ميآمد و روشنفكران آن را دستبهدست ميگرداندند. علاوهبراين، كتابهاي انتقادي بسياري درخصوص اوضاع نابسامان كشور و زيانهاي استبداد حاكم نگاشته ميشدند و نسخههاي آن در بين باسوادان توزيع ميگرديد. شبنامه، هجونامه و نصيحتنامه حتي به كاخ شاه فرستاده ميشد. انجمنهاي سري و گروههايي شكل ميگرفتند اما هيچكدام نميتوانستند استبداد ريشهدار را متزلزل سازند؛ زيرا قدرت واقعي در وحدت ميان مردم متمركز است و اين وحدت را هيچكدام از عوامل يادشده نميتوانستند سامان دهند. جلبكردن اعتماد عامه، كار سادهاي نيست و هماهنگساختن يك ملت تنها با ادعا ممكن نميگردد.
عمدهترين عوامل سياسي ــ اجتماعي زمينهساز انقلاب مشروطه
در عصر مشروطيت گرچه عامه مردم سواد نداشتند اما فرهنگ پربار شيعه با هدايت روحانيت آنها را سيراب ساخت. انقلاب مشروطيت به يكي از فرازهايي تبديل شد كه ملت ايران را به حقوق اسلامي خود آشنا نمود و حوادث پيش از انقلاب، موجب گرديدند مردم اندكي به موقعيت و اوضاع خود واقف شوند.
1ــ نهضت تنباكو:
پنجاه سال دوره سلطنت استبدادي ناصرالدينشاه براي ملت و دولت ايران ضايعات بسيار داشت. نيروي استبداد به مردم اجازه تفكر نميداد. سياست دولتهاي استعماري بهشدت بر ايران سايه افكنده بود. آنها براي گرفتن امتياز با يكديگر به رقابت ميپرداختند. جنبش تنباكو تحت زعامت روحانيت به موفقيتي نائل شد كه گرچه به لحاظ موضوعي محدود بود اما با توجه به زمان وقوع و اقداماتي كه انجام گرفت، آثار بسياري داشت و حتي به مقدمهاي براي انقلاب مشروطيت تبديل گرديد. حادثه تنباكو به مردم جرات داد تا در برابر استبداد مقاومت و ايستادگي كنند و نظر قاطع خود را ابراز دارند. اين واقعه، آزمايشي براي نيروي نهفته تودهها و هشداري به همه افرادي بود كه بر مبناي استقلال ميانديشيدند و از وضع اسفبار روز متاثر بودند اما ابزار كار را نداشتند. مذهب در نهضت تنباكو قدرت خود را با ايجاد همبستگي در ملت آشكار كرد و علما و مجاهدين اسلامي پيشوايي نهضت را عهدهدار گرديدند.
حادثه تنباكو با اعطاي امتياز تنباكو به تالبوت شروع شد.[ii] تالبوت اين امتياز را با تطميع شاه و صدراعظم بهدست آورده بود.[iii] در فرمان ناصرالدينشاه، امتياز انحصاري هرگونه خريد، فروش و استحصال توتون و تنباكو در ممالك محروسه ايران از سال 1268.ش(1307.ق/1890.م) تا مدت پنجاه سال به ماژور تالبوت و شركاي وي واگذار گرديد. حقالامتياز، سالي پانزدههزار ليره تعيين شد. آنها جز يكچهارم عوايد، هيچ ماليات و عوارضي به دولت ايران نميپرداختند. هيچكس بدون اجازه كمپاني حق انجام هيچ معاملهاي در زمينه توتون، تنباكو، انفيه و مشتقات آن را نداشت. مجازات تخلف بسيار سخت بود و مردم ميبايست محصول موضوع امتياز را فقط به كمپاني ميفروختند.[iv]
مقاومت مردم و نهضت صرفا بهخاطر زيانهاي مادي نبود بلكه خشم مردم از تسلط همهجانبه شركت رژي بر ايران ناشي ميشد كه از همان ابتدا اقدامات آن مشكوك و گاه بيارتباط با فعاليتهاي مندرج در امتيازنامه بود. اين شركت كموبيش مشابه كمپاني هند شرقي كه آن كشور را مستعمره انگليس ساخته بود، در ايران عمل ميكرد.[v] مردم بهتدريج از وضع پيشآمده و ترتيبات كار شركت اظهار نارضايتي ميكردند. مرجعيت وقت شيعه، آيتالله ميرزاي شيرازي، از سامرا دولت را مورد اعتراض قرار داد.[vi] مردم تبريز از ورود عمال شركت جلوگيري كردند. در تهران ميرزاي آشتياني، مجتهد وقت، در تماس با شاه و اتابك، اعطاي امتياز مذكور را اشتباهي بزرگ دانست. در شيراز و اصفهان اجتماعاتي تشكيل گرديد و مردم لغو امتياز را خواستار شدند. در مقابل اعتراضات، امينالسلطان ادعا ميكرد محال است امتياز به هم بخورد، زيرا امضاي يك پادشاه قادر مستقل، تا قيامت به قوت خود باقي است. شاه نيز در تلگرافي به فرزند خود ظلالسلطان، حاكم اصفهان، ميگفت: «اگر بر ضد حكم دولت سخن بگويند، واضح است كه منتهاي فضولي و جسارت كردهاند و البته خيلي اشخاص تنبيه و سياست سختي لازم دارند.» مقابله با كمپاني با زعامت روحانيت در تمام شهرهاي ايران گسترش پيدا كرد. در شيراز مردم مغازهها را بستند و در مسجد اجتماع كردند. روحانيت در تشديد مبارزه شركت فعال داشت. سيدعلياكبر فالاسيري، روحانياي كه در شكلدادن اجتماعات سمت رهبري داشت، به خارج از كشور تبعيد گرديد. اين مساله احساسات مردم را هرچه بيشتر برانگيخت مردم تصميم گرفتند محصولاتشان را به نمايندگان شركت نفروشند. در تبريز با راهنمايي علما و روحانيوني چون جوادآقا مجتهد تبريزي كه امتياز را برخلاف اسلام ميدانستند، مردم در مقابله با مامورين كمپاني دروازههاي شهر را بستند. شاه كه ابتدا دستور مقاومت و تنبيه داده بود، عقبنشيني كرد. كار كمپاني در آذربايجان متوقف شد. در اصفهان كه علما نقش محوري را در اعتراضات برعهده داشتند، آقانجفي بر شدت مبارزه بيشازپيش افزود.[vii] وي كه از شاگردان برجسته ميرزاي شيرازي بود و در اصفهان اقتدار و نفوذ زيادي داشت، فتواي تحريم خريد و فروش و استعمال تنباكو را صادر كرد. ظلالسلطان، حاكم اصفهان، كه از اين وضع متوحش شده بود، از پدرش ناصرالدينشاه چارهجويي خواست. شاه پاسخ داد مردم بيجهت عالم آسوده را آشفته و با خون خودشان بازي نكنند، بلكه آسوده مشغول دعاگويي و انجام امور رعيتي باشند. در يك تلگراف ديگر، شاه از علما درخواست كرد حكم اباحه صادر نمايند اما روحانيون از حكم شاه اطاعت ننمودند و چند نفر از آنها به عراق نزد ميرزاي شيرازي رفتند. والي خراسان مردم را تهديد كرده بود از كمپاني تمكين نمايند. تجار مشهد معتقد بودند جنبه انحصاري قرارداد آنها را ورشكست خواهد كرد و لذا از علما درخواست عدم تمكين مينمودند. جمع زيادي در مسجد گوهرشاد تحصن كردند. روز بعد شهر تعطيل و به شورش كشيده شد. ناصرالدينشاه تلگراف كرد: «اكيدا حكم ميكنم كه اگر آنها فورا دنبال كارشان نروند و دست از اين مزخرفات نكشند، بايستي تمام سوارهنظام و پيادهنظام را به مشهد فراخوانيد و همه شورشيان را بدون استثنا توقيف كنيد و يكصد نفر از آنها را به گلوله ببنديد و پدرشان را بسوزانيد. اين قسم جسارتها و وقاحتها چه معني دارد.» اين حكم، اقدام بايسته از جانب آيتالله ميرزاي شيرازي، مرجع تشيع، را ضروري ساخت. سيدجمالالدين اسدآبادي طي نامه مفصلي خطاب به ميرزاي شيرازي، از او درخواست كرد به عنوان مرجعيت تشيع وارد عمل شود. سيدجمالالدين ضمن اظهار ادب به پيشگاه ميرزاي شيرازي، در نامه بيداركننده و هيجانانگيز خود اوضاع ايران، سياستهاي استعماري، امتيازات دادهشده به بيگانگان و پيامدهاي آنها را شرح داد.[viii] آيتالله ميرزاي شيرازي كه وظيفه سنگيني در جريانات پيشآمده براي خود احساس مينمود، چندين نوبت به طرق مختلف از شاه و صدراعظم خواست تا پيمان را لغو كنند و ملت را دچار زحمت ننمايند. وي در مكتوب خود به كامرانميرزا، فرزند شاه، دادن اجازه مداخله در مملكت اسلامي به اتباع خارجه را رويارويي با فرامين قرآن دانست، امتياز تنباكو را عملي ننگين ناميد، از وضع شيراز و ديگر شهرها و نيز از تبعيد روحانيون ابراز نگراني كرد و جبران و اصلاح كار را خواستار شد. اما ناصرالدينشاه به اعتراض ميرزاي شيرازي بيتوجهي نمود. او به نماينده ايران در بغداد دستور داد به سامرا برود و فوايد امتياز را براي ميرزا تشريح كند. آنها استدلال ميكردند اولا براي رهايي از دست قويپنجه روسيه نزديكي به دول اروپا كافي نيست، ثانيا فسخ قرارداد پس از امضا و انتشار آن ممكن نيست، چون به امضاي شاه رسيده و تغيير آن توهين به شاه است، ثالثا براي تقويت قشون، پول لازم است، رابعا دارندگان امتياز در صورت لغو قرارداد خسارت مطالبه خواهند كرد. ميرزاي شيرازي اين استدلالات را قابل قبول ندانست و تاكيد كرد كه اگر دولت از عهده برنميآيد، ملت عاجز نيست و به خواست خداوند قرارداد را برهم خواهند زد. شاه و امينالسلطان موضوع را به دفعالوقت ميگذراندند. سرانجام ميرزاي شيرازي ناچار شد بهطور جدي وارد شود و در عبارتي كوتاه فتواي خود را صادر نمايد: «بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال تنباكو و توتون باي نحو كان در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.» اين فتوا بهسرعت در سراسر ايران انتشار يافت و ملت اسلامي ايران از هر طبقه، حتي افراد درون دربار، شديدا از استعمال توتون و تنباكو پرهيز و ممانعت نمودند.[ix]
شاه براي نجات خود پيمان رژي را لغو كرد و تعهد نمود خسارات شركت را هم بپردازد. بريتانيا نيز براي جلوگيري از رسوايي بيشتر، تسليم گرديد. سرانجام ملت در اين نهضت اسلامي پيروز شد، مرجعيت بهعنوان نقطه وحدت معرفي گرديد و معلوم شد چه نيروي عظيمي حتي در عصر استبداد در ملت نهفته است. اين واقعه كه پانزده سال قبل از انقلاب مشروطيت رخ داد، به مقدمهاي براي انقلاب مشروطيت تبديل گرديد.
2ــ فراماسونري:
جريان فراماسونري ريشه عميقي در كشور دارد. از مدتها پيش امپراتوري انگليس، شبكههايي را بهطور نامرئي در نقاط مختلف جهان شكل ميداد. ماسونرها مكلف به رازداري بودند و براي احراز پستهاي كليدي و جلب عناصر بااستعداد، وظايف خاصي داشتند. آنها در مجازاتها حد و مرزي نداشتند و براي مقاصد خود حتي نزديكترين افراد را در صورت لزوم نابود ميكردند. اين جريان گاه تحتتاثير نهضتهاي مردمي اندكي خاموش ميشد و بعد مجددا و به طرق پنهاني اهداف خود را محقق ميساخت؛ چنانكه پس از انقلاب مشروطيت، ماسونيها عليرغم تشديد وضعيت عليه آنها مراكز قدرتشان را حفظ نمودند و همچنان مرموزانه عليه پيشرفت ملت توطئه ميكردند.
3ــ كاپيتولاسيون:
مطابق كاپيتولاسيون، اتباع كشورهاي اروپايي، بخصوص اتباع روس و انگليس، در ايران مرتكب هر جرمي ميشدند، در مقابل قانون مصونيت داشتند. در تهران، منطقه زرگنده مستقيما زير پرچم روسيه قرار داشت و افراد ميتوانستند به آنجا پناهنده شوند. نقطه ديگري كه حتي وسيعتر از حوزه تحت سلطه روسيه بود، زير چتر انگليس قرار داشت. اين نقاط، درواقع تحت حاكميت دولت ايران نبودند. جان، مال و حيثيت مردم ايران مصونيت نداشت؛ چراكه دولتهاي مذكور هركس را كه ميخواستند و منافعشان اقتضا ميكرد، ميكشتند. برخلاف جريانات فراماسوني كه مخفي و پنهاني فعاليت ميكردند، اقدامات كاپيتولاسيون بهطور علني و به صورت قرارداد رسمي ميان كشورهاي بيگانه با دولت ايران اجرا ميشد.
4ــ قتل ناصرالدينشاه:
در چنين شرايطي قتل ناصرالدينشاه، وضع استبداد را متزلزل ساخت. مظفرالدينشاه به جاي او در مسند قرار گرفت. البته او از روحيه استبدادي پدر تاحدودي بيبهره بود؛ ضمنآنكه شرايط جديد هم اجازه تداوم استبداد عصر ناصري را نميداد. اما درباريان حاضر نبودند از رويه چندصدسالهشان دست بردارند. دولتمردان، در خارج از كشور هم اعتباري نداشتند. سوابق پيمانهاي گلستان و تركمنچاي، اعتباري براي دولت ايران باقي نگذاشته بود. امتيازهاي جاري دولتهاي روس و انگليس نيز مزيد بر علت شده بودند. اين مسائل مردم را براي تحولي ديگر مشابه نهضت تنباكو مهيا ميكرد. ظلم و تعدي عينالدوله و شاهزادگان قاجار، فراوان بود. علاوهبرآن، مسافرت سلاطين قاجار قرضهاي زيادي براي ملت باقي گذاشته بود.
5ــ واقعه نوز بلژيكي:
در سال 1322 در باغ ميكده خيابان گمرك، انجمني تشكيل شد و اعضاي آن سوگند ياد كردند در راه انقلاب مجاهدت نمايند. آنها كميتهاي نُه نفره انتخاب كردند كه جمال واعظ اصفهاني، دولتآبادي و ملكالمتكلمين از جمله اعضاي آن بودند. آنها شبنامههايي منتشر ميساختند و دستگاه سلطنت و دولت را بهشدت زير سوال ميبردند. جمعي از اعضاي كميته دستگير شدند و اقدامات علاءالدوله، حاكم تهران، نفرت عمومي را افزايش داد. واقعه نوز بلژيكي هم ابعاد مساله را گسترش داد. نوز بلژيكي كه براي اصلاح گمرك آمده بود، بر اوضاع ايران تسلط همهجانبه يافته بود و به دستور هيچكس توجه نميكرد. وي بهتدريج به عامل اجراي مقاصد روسها در ايران تبديل شده بود. روسها با توجه به غلبه جنبه مذهبي و روحانيت بر مشروطه، از نوز بلژيكي در حالات مسخرهاي عكس گرفتند و اين موضوع آشوبي به پا كرد. اهانت به پيشوايان مذهبي كه اهانت به اسلام بود، مردم را به خيابانها كشاند و آنها بانك استقراضي روس را ويران كردند.
6ــ بحران قند:
در اتفاقي ديگر به علت جنگ روسيه و ژاپن، ورود قند به ايران كم شد و قيمت آن در بازار بالا رفت. علاءالدوله دو نفر از بازرگانان معتبر را به فلك بست كه در اعتراض به آن، بازار تعطيل شد. مردم و روحانيون در مساجد به اعتراض برخاستند. بدينترتيب بحراني جدي كشور را فراگرفت.
در بحبوحه انقلاب مشروطه
عينالدوله كه پس از عزل اتابك و عزيمتش به خارج، صدراعظم شده بود، در مقابل مشروطهخواهان و مخالفين وضع موجود ايستادگي ميكرد. به دستور او سيدجمالالدين واعظ را كه با تشريح جريانات روز مردم را آگاه ميكرد، از منبر پايين آوردند. به تبع آن، زد و خورد در گرفت و جمعي نيز كشته شدند. بهبهاني، طباطبايي و شيخفضلالله نوري يك ماه در حضرت عبدالعظيم متحصن شدند تا وضع حكومت تغيير پيدا كند. سرانجام علاءالدوله عزل گرديد و مقرر شد عدالتخانه تاسيس گردد. اما به هنگام عمل، عينالدوله طفره ميرفت. او سيدجمالالدين واعظ و دو نفر از رجال پيگير موضوع را تبعيد كرد. تبعيد آنها اعتراض مردم را مخصوصا در شهرهاي شيراز و مشهد در پي داشت. عينالدوله صدراعظم ميخواست در وضعيت بيماري مظفرالدينشاه، به جاي محمدعليميرزا كه وليعهد بود، پسر ديگر شاه را وليعهد گرداند. اين مساله باعث شد محمدعليميرزا نيز به صف مخالفين حكومت درآيد. روحانيت هم نهضت را وسعت بخشيدند. عينالدوله وعاظي را كه افشاگري ميكردند، دستگير مينمود اما جمع بيشتري از طلاب جاي آنها را ميگرفتند. به دنبال يكي از راهپيماييها، طلاب و مردم راه را بر سربازان بستند و دستگيرشدگان را نجات دادند كه در برخورد با سربازان، يك طلبه هدف تير قرار گرفت. مردم با بلندكردن جسد او روي دست، سينهزني راه انداختند و شعارهاي كوبنده سر دادند. روحانيون همه به مساجد آمدند. در تهران، نيروهاي دولتي مسجد را محاصره كردند. مردم همچنان مقاومت نمودند و سرانجام حدود يكصدنفر كشته شدند. تعطيلي عمومي از سوي مردم به اجرا گذاشته شد و تهديد عينالدوله براي خاتمهدادن به آن موثر واقع نگرديد. علما تصميم به مهاجرت گرفتند. عينالدوله با مهاجرت آنان موافقت كرد و اعلام نمود علما هركجا كه ميخواهند بروند. در بيستوپنجم جماديالاول 1324 در حدود هزار نفر كه در راس آنها سه مجتهد برجسته قرار داشتند، مهاجرت را شروع كردند. موجي از اعتراض و قيام سراسر كشور را فراگرفت. علماي بزرگ ديگر نقاط كشور و از جمله علماي اصفهان نيز با اين اعتراضات همراهي كردند. آقا نجفي اصفهاني از اصفهان و ملاقربانعلي زنجاني از زنجان به مهاجرت پيوستند. ساير شهرها نيز در حركتي هماهنگ با ارسال تلگرافهايي بر خواسته متحصنين قم صحه ميگذاشتند. در اوج نهضت بود كه سفارت انگليس هم به حمايت از مشروطه وارد صحنه شد. جمعي از مشروطهطلبان در سفارت تحصن كردند. عده متحصنين سفارت، ظرف ده روز به سيزده تا بيستهزار نفر رسيد. پس از چند روز دولت سفارت را محاصره كرد. شاه وقتي مطلع گرديد سربازان هم به انقلابيون ميپيوندند، تقاضاي متحصنين را دريافت كرد. عزل عينالدوله در صدر تقاضاهاي پنجگانه متحصنين قرار داشت اما بركناري عينالدوله كار سادهاي نبود. او سرسختانه مقاومت ميكرد و حاضر به استعفا نبود؛ ضمنآنكه از جاهاي مختلف حمايت ميشد. از جمله سفارت روسيه از او حمايت به عمل ميآورد. او همچنان استعفا نميداد، اما شاه در شرايطي سخت و بحراني به ناچار حكم عزل عينالدوله را صادر كرد. دو نفر از بزرگان قاجار كه كموبيش در ارتباط با مردم و علما ظواهر را حفظ كرده بودند، از جانب شاه به قم فرستاده شدند تا علماي مهاجر را بازگردانند. ضمنا شاه فرمان مشروطيت را هم صادر كرد. ناصرالملك و مشيرالدوله بهقهر وارد منزل عينالدوله شدند و پس از سه سال صدارت مستبدانه، بركناري او را ابلاغ كردند. مشيرالدوله ميرزانصراللهخان به جاي عينالدوله وزيراعظم و سپس صدراعظم شد.
پيروزي مشروطه
فرمان اوليه شاه مبني بر پذيرش حكومت مشروطه، بهنظر مبارزين كافي نبود. ازاينرو شاه فرمان ديگري صادر كرد و درواقع تمام تقاضاي نهضت را پذيرفت. فرمان به امضاي محمدعليميرزا، وليعهد، نيز رسيد. مشيرالدوله ماموريت يافت مقدمات انعقاد مجلس شورا را فراهم كند. او با كمك دو فرزند تحصيلكرده و خارجرفتهاش (ميرزاحسنخان مشيرالملك و ميرزاحسينخان موتمنالملك) و صنيعالدوله مرتضيقليخان و دو برادر او (مخبرالسلطنه مهدي قليخان و مخبرالملك محمدقليخان) و پسران مخبرالدوله (نوادههاي مرتضيقليخان هدايت معروف به لَلِهباشي) اولين قانون انتخابات را نوشت و در سيام رجب 1324 انتخابات تهران شروع شد. شصت نفر نماينده تهران از طبقات ششگانه روحانيون، اعيان، بازرگانان، كشاورزان و پيشهوران انتخاب شدند. مجلس اول صنفي بود و نمايندگان تهران قبل از اينكه در شهرستانها انتخابات صورت گيرد، اولين جلسه مجلس را تشكيل دادند. اين جلسه در چهاردهم مهر 1285.ش در كاخ گلستان با حضور شاه كه با صندلي چرخدار آورده شده بود، تشكيل گرديد و با نطق يك جملهاي او افتتاح شد.
همه فكر ميكردند پيروزي ملت حاصل شده و وحدت عمومي كار را به انجام رسانده است و از آن پس نمايندگان ملت ميتوانند تمامي موانع را برطرف سازند. اما خطرات زيادي مشروطه تازهتاسيس را تهديد ميكرد.
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[i]ــ ميرزارضا پسر ملاحسين عقلايي بود اما چون در كرمان متولد شد، به كرماني معروف گرديد. او در جواني به تهران مسافرت كرد و بنا به علاقهاي كه به سيدجمالالدين اسدآبادي پيدا كرده بود، به خدمت او درآمد. پس از تبعيد اول سيد، ميرزارضا در هر مجلس و محفلي به بدگويي از شاه ميپرداخت و در مراجعت به كرمان هم مردم را به مقاومت در برابر ظلم و ستم دستگاه سلطنت دعوت مينمود. در كرمان ميرزارضا را دستگير و حبس نمودند تااينكه علماي كرمان وساطت كردند و او را از زندان نجات دادند. اينبار ميرزارضا بهعنوان تظلم عازم تهران شد اما نهتنها كسي به داد او نرسيد، بلكه نايبالسلطنه كامرانميرزا براي خوشامد ناصرالدوله، حاكم كرمان، او را به حبس انداخت. او بيستودوماه در قزوين و چندي هم در انبار شاهي محبوس بود. با تبعيد سيدجمالالدين به اسلامبول، ميرزارضا نيز به اسلامبول رفت و از ظلمهايي كه بر او رفته بود، براي سيد تعريف كرد. سيد جواب داد ميبايست قبول ظلم نكني. اين سخن در كرماني موثر واقع گرديد و او مصمم شد به محض رفع كسالت، انتقام بگيرد. ازاينرو به تهران بازگشت و در عبدالعظيم منزل گرفت. او سرانجام در جمعه هفدهم ذيالقعده 1313 با هدف قراردادن قلب ناصرالدينشاه او را به قتل رساند و به حكومت پنجاهساله او خاتمه داد.
[ii]ــ ناصرالدينشاه و امينالسلطان به هنگام سومين مسافرتشان در انگلستان، شديدا با كمبود پول مواجه شده بودند. سياستمداران انگليسي قصد داشتند با بهرهگيري از اين مساله، از شاه ايران امتياز بگيرند. ماژور تالبوت از مشاوران و نزديكان ساليسبوري، نخستوزير انگليس، مامور شد امتياز توتون و تنباكو را به دست آورد و شاه ايران هم قبول كرد تالبوت را به ايران دعوت نمايد. تالبوت بهعنوان يك تاجر، طرف ظاهري امتياز بود اما درواقع دولت انگلستان پشتسر او قرار داشت. تالبوت كمپاني رژي را با گرفتن امتياز تاسيس نمود. سرمايه شركت ششصدوپنجاههزار ليره بود.
[iii]ــ نامه تالبوت به اتابك قبل از ورود به ايران چنين است: «اينجانب تالبوت تعهد ميكنم كه براي حضرت اشرف امينالسلطان و اعليحضرت شاه ايران به حضرت اشرف مبلغ چهلهزار ليره استرلينگ بپردازم. دههزار ليره از اين مبلغ را در اولين روز تفويض امتيازنامه رژي و دههزار ديگر از اين مبلغ را در اولين روزي كه امتياز به موقع اجرا گذارده شود و بيستهزار ليره بقيه را دوباره پس از اجراي امتيازنامه پاريس 1889 ميلادي.»
[iv]ــ سهلانگاري و سستي دربار در مورد اين امتياز همه را به شگفتي واداشت؛ زيرا اهميت اين انحصار در اقتصاد آن روز ايران تاحدي شناخته شده بود. وقتي آن را با امتيازي كه در همين زمينه دولت عثماني داده بود، مقايسه ميكردند، واقعا عجيب بود حقالامتياز عثماني سالي ششصدوسيهزار ليره بود. در ايران آن روز يكپنجم مردمش در كار كشت تنباكو و خريد و فروش آن شركت داشتند. هر سال چهارصدوسيوپنج تن آن فقط به هند و افغانستان صادر ميشد. سود كمپاني را به سالي پانصدهزار ليره تخمين ميزدند. شركت حق داشت جميع وسايل و اسباب و آلات لازم را بدون پرداخت ماليات وارد سازد و از اين راه نيز سود سرشاري ميبرد.
[v]ــ شركت، مركز خود را در خيابان فردوسي (علاءالدوله آن زمان) خريداري كرد و به شكل قلعه مستحكمي درآورد. براي خود سپاهي و تفنگدار داشت و اين وضع در شهرها جنبه جديتري پيدا كرد. گويا مراكزي براي ذخيره تسليحات در نظر گرفته بودند و اين نظر وقتي تاييد شد كه بعد از انحلال شركت، محمولات تازهرسيده را باز كردند و مشاهده كردند كه محمولات مملو از اسلحههاي مختلف و وسايل تخريبي هستند. علاوه بر اينها، در شروع به كار تعداد زيادي زن و مرد انگليسي براي كمك به شركت به ايران آمده بودند و كار عمده آنها تبليغ بود. آنها ابتدا در تهران و سپس در تمام شهرها پراكنده شدند و دين مسيحي را تبليغ ميكردند.
[vi]ــ حاجميرزامحمدحسن شيرازي، معروف به ميرزاي شيرازي بزرگ، ابتدا در اصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحبجواهر شركت نمود. وي سپس به درس شيخ انصاري رفت و به يكي از شاگردان مبرز و طراز اول شيخ تبديل شد. بعد از شيخ انصاري مرجعيت عامه يافت و حدود بيستوسه سال مرجع عليالاطلاق شيعه بود. شاگردان زيادي در حوزه درس او تربيت شدند؛ از قبيل: آيتالله آخوند ملامحمدكاظم خراساني صاحب كفايه، آيتالله سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي، حاجآقارضا همداني، حاجميرزاحسين سبزواري، سيدمحمد فشاركي اصفهاني، ميرزامحمدتقي شيرازي و... از ميرزاي شيرازي اثر كتبي باقي نمانده است. ايشان در سال 1312.ق درگذشت.
[vii]ــ امينالسلطان در مقابل اعتراض كتبي مردم اصفهان كه توسط امامجمعه فرستاده شده بود چنين نوشت: «عريضه شما توسط امامجمعه به دست ما رسيد. شما سزاواريد احضار شويد و به كيفر گستاخي خود برسيد. يعني مثلا پاهايتان به فلك بسته شود و حق اين است كه شما را گردن بزنند تا ديگر احدي قادر نباشد در امور دولتي بگويد چرا؟ براي چه؟ ولي اين دفعه به لحاظ احترامي كه براي امامجمعه قائليم، اغماض كرديم؛ بهاينشرطكه دست از چنين گستاخيها و مخالفتها با اوامر دولت برداريد. اعليحضرت پادشاه صاحباختيار اهالي ايران و اموال آنان است و بهتر از هركسي ميداند مصلحت رعايا در چيست. شما ابدا حق چنين مخالفتهايي را نداريد. بدون گستاخي به شغل خودتان بپردازيد و ابدا به اين كارها كاري نداشته باشيد.»
[viii]ــ نامه سيدجمالالدين اسدآبادي به ميرزاي شيرازي طولاني است. از جمله ميگويد: «اين نامه درخواست عاجزانه ملت اسلام است كه به پيشگاه زمامدار عظيمالشان خود تقديم ميدارد. پيشواي دين، خداوند كرسي زمامداري تو را در دلها و خردهاي مردم نصب كرده است تا به اين وسيله ستون عدل مستحكم شود و صراط مستقيم روشن گردد. آري، اما خداوند در مقابل اين بزرگي و عظمت و رياست بر دلها و خردها كه به تو ارزاني داشته، حفظ دين و مدافعه از جهان اسلام را نيز در عهده تو گذاشته است و اين تا آن حدي است كه حتي به سنت زمامدار پيشين به وقت لزوم به قبض شهادت نيز نائل شوي... اين ملت پريشان اسلام در هر مصيبتي به تو چشم دوخته است و سعادت و رهايي و رستگاري خود را در دست تو ميداند. بااينحال اگر ملت را به حال خود گذاشته به آنها توجه نكني، افكارشان پريشان، دلهايشان از هم لرزان و پايه ايمانشان سست ميشود؛ چراكه هرگاه علما و دانايان از انجام وظايف خود كوتاهي كنند يا در امربهمعروف و نهيازمنكر سستي نشان دهند، توده مردم دچار ترديد و بدگماني ميشوند و از صراط مستقيم انحراف مييابند... اكنون وضع ايران چنين شده كه مشتي بيگانه خدانشناس به حقوق مسلمانان تجاوز كرده... ملت مسلمان چشم اميدش به تو است... تو با نفوذ كلام ميتواني وضع را دگرگون سازي... .»
[ix]ــ فتواي ميرزاي شيرازي با سرعت تمام در تمامي نقاط كشور توسط مردم به اجرا درآمد. تمام توتونفروشها مغازههاي خود را بستند. بعضي تجار توتونهاي موجود خود را آتش زدند. استعمال اين مواد در كشور متروك شد. در بعضي نقاط مستقيما عليه شاه تظاهرات صورت گرفت. در حرمسراي ناصرالدينشاه هم قليان و چپق پيدا نميشد. زنان همه را شكستند و جلو خوابگاه ناصرالدينشاه ريختند. شاه از ميرزاحسن مجتهد آشتياني خواست يا روي منبر برود و قليان بكشد يا از شهر بيرون برود. او شق دوم را انتخاب كرد و وقتي آماده حركت شد، خبر در شهر پخش گرديد. تهران سراسر قيام كرد. سيل جمعيت ارگ را محاصره مينمود. جمعي از مردم با حمله مامورين به شهادت رسيدند و فقط با دستور و خواست آيتالله آشتياني آرامش بازگشت اما همچنان تقاضاي لغو پيمان رژي باقي بود.