راه رهايي مشرق زمين ازديدگاه سيد جمال الدين
همايش بينالمللي سيدجمالالدين اسدآبادي روز يكشنبه 19/12/86 به همت رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در دوحه پايتخت قطر برگزار شد.در آيين گشايش اين همايش كه شخصيتهاي ديني، فرهنگي، دانشگاهي و ادبي از چند كشور اسلامي از جمله كشور ميزبان شركت داشتند، آقاي محمدمهدي احمدي رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در قطر ضمن اشاره به شخصيت سيدجمالالدين و انسجام اسلامي درباره هدف برگزاري اين گردهمايي گفت: تحقق وحدت و انسجام اسلامي در حال حاضر از اهميت خاصي برخوردار است، به خصوص كه دشمنان اسلام به اوج بيشرمي خود رسيده و به ساحت مقدس رسول اعظم اسلام(ص) توهين ميكنند؛ لذا تحقق وحدت امت نياز به بحث و بررسي انديشههاي رهبران گذشته اسلام مانند سيدجمالالدين حسيني اسدآبادي دارد.
شيخ مشعل بن جاسم آل ثاني رئيس شوراي ملي فرهنگ، هنر و ميراث قطر و حجتالاسلام رباني سفير جمهوري اسلامي ايران در دوحه از ديگر سخنرانان آيين گشايش اين همايش بودند كه درباره اهداف و انديشههاي شخصيت سيدجمالالدين سخنراني كردند.رئيس شوراي ملي فرهنگ، هنر و ميراث قطر طي سخناني گفت: صحبت كردن درباره سيدجمالالدين، داراي ابعاد مختلف ميباشد. از يك طرف ايشان مبلغ بزرگ براي بيداري بوده و توانست بذرهاي علم و حكمت و فلسفه را در عقول مريدان خود بكارد و يك جوّ منور به نور علم و عرفان ايجاد كند و از طرف ديگر سيد از علماي مجاهد برجسته به شمار ميآيد و تلاشهاي عظيمي براي بيداري امت و آزادي آن از بندگي و عبوديت نمود.
سفير جمهوري اسلامي ايران در سخنانش گفت: پيام سيدجمالالدين عظيم و مهم بوده، چنانكه ايشان احساس ميكرد بار سنگيني بر دوش دارد و از حالت نااميدي و سرنوشت سياه جوامع مسلمان زجر ميكشيد؛ لذا با اراده كامل برخاست تا مسلمانان را به سوي قرآن كريم هدايت كند و به گذشته درخشنده خود برگرداند. امروزه تنها راه رهايي از ظلم و ستم اشغالگران قدس شريف، بازگشت به قرآن كريم ميباشد؛ لذا مسلمانان بايد متحد شوند و براي مقابله با صهيونيستها قيام كنند.
در اين همايش يك روزه كه در هتل بينالمللي رامادا در دوحه برگزار شد، شخصيتهايي همچون آيتالله تسخيري دبيركل مجمع بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي، دكتر فتحييكن رئيس علماي اسلام لبنان، دكتر قرهداغي از استادان دانشكده الهيات دانشگاه قطر، حجتالاسلاموالمسلمين سيدهادي خسروشاهي سفير پيشين ايران در واتيكان و مصر، دكتر محمدحسن تبرائيان از اساتيد دانشگاهها و معاون بينالمللي مجمع بينالمللي تقريب مذاهب اسلامي، دكتر صاحبي از اساتيد دانشگاهها، دكتر سليماني كارشناس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، شيخ عصام تليمه از علماي اسلامي قطر، حجتالاسلام نيازي از فضلاي حوزه علميه قم و دكتر درخشه رئيس گروه سياسي دانشگاه امام صادق(ع) شركت كردند.
شركتكنندگان اين همايش در دو بخش صبح و بعدازظهر درباره ابعاد شخصيت و ويژگيهاي آن دانشمند بزرگ جهان اسلام سخنراني كردند و در همين زمينه با يكديگر به بحث و تبادلنظر پرداختند. آيتالله تسخيري طي سخناني اظهار نمود: سيدجمالالدين رويارويي با اشغالگر را از مهمترين واجبات دانست و براي ترويج اين نظريه بين مردم، تلاش سختي نمود. هدف ايشان احياي روح جهاد و عزت و قدرت امت و ايجاد انگيزه براي برگشت به گذشته درخشان خود بود. ايشان تمام عوامل تفرقه و تجزيه و سستي و نااميدي را رد كرده و به پرورش نسلي از مسلمانان مقاوم پرداخت.
دكتر فتحي يكن در سخنان خود به تحولات كنوني منطقه پرداخت و گفت: علماي اسلامي بايد از تجربيات و انديشههاي جمالالدين استفاده نمايند و به دشمنان به ويژه آمريكاييها اجازه ندهند سرزمينهاي مسلمانان مانند عراق و افغانستان و فلسطين را اشغال كنند. آمريكا پنجاه پايگاه نظامي در جهان ايجاد كرده و ما موافق نيستيم يك پايگاه هم براي خود در لبنان ايجاد كند. غرب و در راس آن آمريكا نميخواهند جهان اسلام قوي و مقتدر باشد. آمريكا ضد پيشرفت علمي جهان اسلامي ميباشد؛ لذا با ايران اسلامي درگير و با برنامه هستهاي مسالمتآميز آن مخالفت ميكند؛ زيرا ميترسد مسلمانان نيرومند و مقتدر شوند.
دكتر محييالدين قرهداغي طي نطقي به اهداف و تفكرات سيدجمال اشاره كرد و گفت: سيدجمالالدين مسلمانان را به زنده نگهداشتن اجتهاد، نوآوري انديشهها، تصحيح درك و فهم و زدودن تقليد كوركورانه، احياي سنتها و مقابله با خرافات و بدعتها دعوت نمود و تمام تلاشهاي خود را جهت ساختن جامعه اسلامي به جاي جامعه نژادپرستي به عمل آورد؛ لذا از افغانستان به ايران، هندوستان، استانبول و مصر مهاجرت نمود تا بتواند امت اسلامي را متحد و منسجم كند.
حجتالاسلاموالمسلمين سيدهادي خسروشاهي ضمن تأكيد بر ضرورت بررسي تفكرات و انديشههاي سيدجمالالدين، به شرح چگونگي ابعاد شخصيت آن مصلح بزرگ پرداخت و گفت: سيدجمالالدين كراهيت و عصيان در مقابل دولتهاي خارجي و بيرون راندن اشغالگران را از مسائلي ميدانست كه خداوند تبارك و تعالي آن را در فطرت و وجدان انسان آفريده و نياز به بحث و تلقين ندارد؛ لذا حتي ملتهاي عقب مانده هم آمادگي كامل در دفاع از خود و وطن و سرزمين خود دارند. دكتر تبرائيان طي سخناني، ابعاد مكتب فكري سيدجمالالدين را تشريح نمود و افزود: مهمترين ابعاد و ويژگيهاي مكتب فكري سيدجمالالدين، تمسك به مباني اسلام، جهاد براي آزادي ملتهاي اسلامي، تأكيد بر دعوت و تبليغ، مقابله با كفر و شرك و دشمنان اسلام، توجه به امور مسلمانان، تأكيد بر جهاد به عنوان يكي از اصول اسلام، تصحيح تفكرات منحرف مسلمانان، تأكيد بر جوهر اسلام و دعوت جوانان به پايبندي به ارزشهاي اسلامي ميباشد.
دكتر صاحبي درباره ويژگيهاي فكري جمالالدين گفت: سيدجمال انديشههاي خود را براساس وحدت و همكاري ساخته و اينها را واجب و وظيفه ديني براي محافظت از اسلام دانستند؛ لذا يكي از اهداف ايشان، مقابله و رويارويي با استعمار اروپايي بود و از امت اسلامي براي تحقق اين هدف مقدس دعوت نمودند. دكتر سليماني در خصوص زندگي سيدجمال اظهار داشت: دلايل نشان ميدهد كه سيد ايرانيالاصل است. خواهرزاده اين سيد بزرگوار در آثار خود چنين ذكر كرده كه دايياش (يعني سيدجمالالدين اسدآبادي) در نجف اشرف به مدت سه يا چهار سال تلمذ نمود و شيخ مصطفي عبدالرزاق نويسنده مقدمه مقالات نشريه عروهالوثقي كه سردبير آن سيدجمالالدين بود، در سال 1927 طي يك مقاله احتمال داده كه افغاني بنا به دلايل مستند ادوارد براون شرقشناس انگليسي، ايراني و شيعه ميباشد.
حجتالاسلام نيازي در سخنان خود به موفقيتهاي سيدجمال اشاره كرد و گفت: آثار اصلاحگري سيدجمالالدين بر انديشه ديني در جامعه اسلامي بسيار روشن است. به خصوص در نزد نسلهاي اصلاحگران ديني كه راه اين سيد را طي نمودند، به طوري كه توانستند در مقابل دو جريان وهابي و وابستگي مطلق به غرب مقاومت كنند. شيخ عصام تليمه پيرامون ابعاد فكري سيدجمالالدين گفت: سيدجمالالدين براي علماي اسلامي ثابت كرده كه اسلام، دين و سياست ميباشد و اين دو اصل مرتبط هستند و جدايي آنها از يكديگر امكانپذير نيست، به خصوص هنگامي كه مسلمانان مورد تعرض استعمار قرار گيرند.
دكتر درخشه در مقاله خود به شرايط زندگي اجتماعي و سياسي جامعه اسلامي در زمان سيدجمالالدين پرداخته و گفت: اروپاييها در آن دوران پايههاي زيربنايي تمدني جديد و نو ميساختند، در حالي كه جهان اسلام از قافله عقب مانده و هيچگونه توجهي به تحولات و پيشرويها نميكرد. جهل و ظلم و ستم رژيمهاي حاكم از يك طرف، و از طرف ديگر تفرقه و اختلافات مذهبي رواج پيدا كرد. اين حالت اسفناك مسلمانان تا حمله فرانسويها به مصر در سال 1798 ادامه پيدا كرد. اشغال مصر از سوي فرانسويها، تغيير و تحول در جامعه اسلامي ايجاد كرد، به طوري كه نوعي از بيداري و ظهور تعدادي از علماي مبارز و روشن فكر ايجاد كرد.
آقاي محمدمهدي احمدي رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در دوحه، تعداد مقالههاي رسيده به اين همايش را 30 مقاله عنوان كرد كه از كشورهاي گوناگون از جمله ايران، مصر، سودان، لبنان، عراق، قطر و ... براي همايش ارسال شده است. وي افزود: همه مقالات ، در آينده نزديك به صورت كتاب منتشر خواهد شد. اين همايش يك روزه با شركت دهها نفر از شخصيتهاي علمي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي از كشورهاي مختلف برگزار شد و در روشن ساختن افكار عمومي، با نشر مطالب آن در جرائد قطر و پخش كامل سخنرانيها در شبكه الجزيره مباشر نقش عمدهاي داشت.آنچه در پي ميآيد،متن ترجمه فارسي سخنراني استاد خسروشاهي است كه در اين همايش ايراد شد.
***
بدون شك، سيدجمالالدين اسدآبادي، سرسلسله مناديان آزاديخواهي و بيدارگران مشرق زمين است. اگر در مفهوم بيداري و بيدارگري لحظهاي تأمل و درنگ نماييم، مهمترين انگيزه و خدمت سيد را بازشناسي كرده و نقش او را در پيدايش نهضتهاي آزاديخواهي مشرق زمين درك خواهيم كرد. آزادي و بيداري يا خودآگاهي، يك حالت رواني و آگاهي اجتماعي است كه مصلح اجتماعي را در تشخيص بيماريها و آسيبها و عقبماندگيهاي جامعه خود، رهبري و هدايت ميكند؛ چرا كه جامعه به سان يك ارگانيسم زيستي، با آسيبهاي گوناگوني روبرو ميشود. براي تشخيص اين آسيب يك مصلح اجتماعي ابتدا بايد درد را تشخيص دهد و سپس به علاج آن بپردازد.
البته اگر يك بدن سالم و ارگانيسم زيستي، آسيب داشته باشد، حتماً ديگر اندامها و اعضاي او نيز احساس درد خواهند كرد؛ اما مهم اين است كدام درد، در كدام زمان، مهمترين و اصليترين درد اجتماعي است، درد دروني يا درد بيروني؟ بيسوادي و جهل كه اجتماعي است، فقدان بهداشت عمومي، آسيب زيستي است. استبداد و ديكتاتوري كه نفسها را بگيرد و خفقان به وجود بياورد، آسيب دروني است. استعمار و اشغال سرزمينهاي مسلمان به وسيله بيگانگان آسيب بياني است. پراكندگي و عدم وحدت مسلمانان، گرچه در كل نسبت به جامعه اسلامي كه آسيب دروني است؛ اما در نسبت كشورها به همديگر يك آسيب بيروني است. كدام مسائل از اين آسيبها، اُمالمصائب است؟ اين مسأله اساسي در خود آگاهي اجتماعي است كه يك فرد مصلح و روشنفكر اجتماعي، از ميان مجموعه آسيبها و دردهاي اجتماعي آن را تشخيص ميدهد.
به نظر سيدجمالالدين حسيني ( معروف به افغاني) جهل و حاكميت خرافات و ناآگاهي از علوم عصري كه دنياي امروز را تغيير داده است، مهمترين مسأله واقعي، و نفوذ بيگانه و سلطه اجانب و اشغال سرزمينهاي اسلامي، مهمترين درد و امالمصائب جامعه اسلامي است كه به وسيله بيگانگان به وجود آمده است.
سيدجمال در مجموعه مقالاتي كه درباره ضرورت خودآگاهي و بيداري كشورهاي اسلامي به فارسي نگاشته و توسط خواهرزادهاش لطفالله جمالي جمعآوري و منتشر شده است، در مقالهاي با عنوان چرا اسلام ضعيف شد؟ مينويسد: اكنون به احوال حاليه مسلمانان نظري كنيم و با اوضاع سابقه مقابله نماييم و ترقي و تنزلشان را معلوم كنيم. امروز جمعيت مسلمانان در تمام عالم زياده از ششصد كرور است؛ يعني دو هزار برابر جمعيتي كه مسلمانان در زمان فتح ممالك عالم داشتند. مملكتشان از كنار درياي اطلس تا قلب مملكت چين، هم اراضي مستقل و آباد، بهترين نقاط كره زمين، صاحب طبيعي و آب و هواي پاكيزه و تربت طيبه و داراي انواع و اقسام نعمتهاي خداداد ... با اين حال بلاد مسلمانان، امروزه منهوب است و اموالشان مسلوب، مملكتشان را اجانب تصرف كنند و ثروتشان را ديگران تصاحب نمايند. يا للمصيبه! يا للزريه! اين چه حالت است؟ اين چه فلاكت است؟ مصر و سودان و شبهجزيره بزرگ هندوستان را كه قسمت بزرگي از ممالك اسلامي است، انگلستان تصرف كرده؛ مراكش و تونس و الجزاير را فرانسه تصاحب نموده؛ جاوه و جزاير بحر محيط را هلند مالك الرقاب گشته؛ تركستان غربي و بلاد و سميه ماوراءالنهر و قفقاز و داغستان را روس به حيطه تسخير آورده، تركستان شرقي را چين متصرف شده و از ممالك اسلامي جز معدودي بر حالت استقلال نمانده، اينها نيز در خوف و خطر عظيماند. شب را از ترس اروپاييان خواب ندارند و روز را از وحشت و دهشت مغربيان آرام نيستند. نفوذ اجانب چنان در عروقشان سرايت كرده كه از شنيدن نام روس و انگليس بر خود ميلرزند و از هول كلمه فرانسه و آلمان مدهوش ميشوند. 1
سيدجمالالدين، مهمترين مسأله و آسيب اجتماعي جهان اسلام را استعمار ميداند با خصلتهاي اجتماعي و رواني آن: سلب اعتماد به نفس از ملت استعمارزده، تحقير شخصيت، غارت و يغماي ثروتهاي ملي آنها و از همه مهمتر خودباختگي و عدم باور به اصالت فرهنگي و هويت اجتماعي خود.
علاج اين آسيب
بي ترديد هر مصلح اجتماعي كه بخواهد اين درد و آسيب اجتماعي را اصلاح نمايد، بايد جامعه و مسلمانان را ابتدا به خود آگاهي اجتماعي و پي بردن به درد و آسيب و سپس چگونگي علاج و درمان آن آشنا سازد.به همين جهت، نخستين عاملي كه سيد در بيداري و خودآگاهي اجتماعي مسلمين ضروري ميدانست، آگاه ساختن آنان به تعيين سرنوشت خود و دخالت و نفوذ فلسفه اجتماع و تاريخ در ذهنيت مخاطبان و امت اسلامي بود.از آنجايي كه مسلمانان با فرهنگ اسلامي آشنايي دارند، سيد دو مسأله عمده را از نظر فرهنگي براي مسلمانان توضيح داده و بازسازي مينمايد: 2. مسأله سرنوشت 3 . عامل حركت تاريخ.
سيد مينويسد: تاريخ را علمي وجود دارد مخصوص آن، بالاتر از روايتهاي (تاريخي) كه دانشمندان هر ملتي از آن بحث كردهاند. و آن علمي است كه در رابطه سير و تحول ملتها بحث ميكند كه چگونه ارتقا يافته و چگونه انحطاط پيدا كردهاند؟ و طبيعت و ويژگيهاي حوادث بزرگ چيست و از چه عواملي تغيير و تبديلدر عادات و اخلاق و انديشههاي ملتي پديد ميآيد و نه فقط در عادات و اخلاق، بلكه حتي در احساس دروني و وجدان ملتها؟ و تأثير اين تغيير و تبديل در پيدايي ملتها، تكوين دولتها و يا نابودي آنها چست؟ اين رشته علمي يكي از مهمترين رشتهها و محكمترين آنها بحث و بررسي اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر است. اذعان به اينكه همه نيروها به دست مدبّر كائنات و خالق عالم است، چرا كه اگر انسان خود به تنهايي در سرنوشت دخالت داشت، هرگز، بلندمرتبهاي، به انحطاط نميرفت و انساني قوي و نيرومند، ضعيف نميشد؛ نه عظمتي نابود ميگشت و نه سلطاني تغيير مييافت. 4
سيد ادامه ميدهد: اعتقاد به قضا و قدر اگر مجرد از جبرگرايي باشد (و آن را فاتاليسم تفسير نماييم) خود عامل جرات و شجاعت است و در آدمي و در ملت، تهور و شجاعت ايجاد ميكند و سبب ميگردد كه به ميدان حوادث بزرگ برود كه حتي شيران درنده هم از آن واهمه داشته باشند... اين اعتقاد انسانها و دلها را به ثبات و استقامت واميدارد كه سختيها را تحمل نمايند و با دلهرهها به نبرد برخيزند و در عوض با جود و سخاوت و ايثار و فداكاري و بزرگواري، آراسته گردند. البته همه اين فداكاريها تنها در راه حق و اعتقاد به تحقق آن ميسور است و بس.
كسي كه اعتقاد دارد اجل محتوم و محدّد است و رزق و روزي را خدا كفيل است و كارها به دست تواناي خداوند است كه تدبير جهان به دست او است، او ديگر از مرگ نميترسد و در راه امت و اعلاي كلمه حق و اصالت ملت به جنگ و دفاع ميپردازد و به مسئوليتهاي خود عمل ميكند. او چگونه از فقر و ناداري ميترسد و آن را تحمل نمينمايد و بر حسب دستورات خداوند و اصول اجتماعي بشري در راه احقاق حق و تحكيم عظمت انفاق نكند و بذل موجود ننمايد؟
خداوند مسلمانان را به خاطر باور اين عقيده حركتانگيز و فضيلت آن مدح ميكند: الذين قال لهمالناس: انالناس قد جمعوا لكم فاخشوهم، فزادهم ايماناً و قالوا: حسبناالله و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمه منالله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوانالله والله ذو فضل عظيم. (آل عمران 5 ، 174)همين انگيزه و اعتقاد بوده است كه مسلمانان را در صدر اول اسلام تحريك كرده كه به كارهاي باورنكردني اقدام كرده و دولتها را شكست داده و ملتها را مغلوب ساختهاند. با اينكه تعدادشان اندك بود و بر هواهاي نفساني خود تسلط داشتند. و دولتي تشكيل دادند كه از مرزهاي اندلس تا ديوار چين امتداد داشت.6
تجديد حيات اجتماعي و اعتماد به نفس
سيد در ادامه به عنوان يك بيدارگر و مصلح اجتماعي، پس از تشخيص بيماري و آثار روانياش، به اصلاح آن ميپردازد و با تشويق و بازشماري عامل اثباتي مسلمانان، آثار و تيرگيهاي حقارت نفس و عدم اعتماد به خود را ميزدايد.او با قلم حماسي خود و روح سلحشور و ارادهاي قوي، مسلمانان را چنين مخاطب ميكند:
اشك و گريه من بر گذشتگان و عشق و محبتم به پيشاهنگان و پيشتازان مسلمانان باد! كجاييد اين گروه رحمت و اولياي محبت؟ كجاييد اي اقلام و سمبلهاي مروت و كوههاي استواري و قوت؟ كجاييد اي پيروان خدمت و حميت و خاندان غيرت؟ پناهگاه بيپناهان در روز مشقت. كجاييد اي بهترين امت كه پيشوا و شاهد ديگر اممايد؟ آنها كه امر به معروف ميكنند و نهي از منكر مينمايند. كجاييد اي سلحشوران باعظمت؟ به پا دارندگان قسط و عدالت، گويندگان حكمت و پيروان فضيلت، بنيانگذاران بناي امت. آيا از خلال گورهاي خود به زبوني اخلاف و پسينيان نمينگرند كه چه مصيبتي به آنان رسيده و چگونه در بلا گرفتار آمدهاند؟ آيا راستي اين قوم عقبمانده، همان نوادگان شمايند؟ نه، اينها از روش و سنت گذشتگان انحراف يافتند و از جاده سرراست شما منحرف شدند و راه را گم كردند و دسته و دسته شده و پراكنده گشتند، تا آنجا كه از ضعف و ناتواني و سستي و فتور به حالي رسيدند كه چشمها بايد بر آنها اشك بريزد و دلها به حالشان از اندوه بسوزد.
اينان، اكنون شكار ملتهاي بيگانه شدهاند كه نميتوانند از حريم استقلال خود دفاع نمايند. آيا احدي از شما از آن قبرها و گورهاي برزخي خود، صيحه نميكشد و ندا نميدهد كه اي غافلان آگاه شويد و اي خفتگان بيدار گرديد؟ و گمراهان را به راه راست هدايت نمايد كه: اناالله و انااليه راجعون؟ و اين چنين است كه سيد نداي بيداري سر ميدهد و بانگ هشياري ميزند كه: اي امت اسلامي، بيدار شويد و از خواب گران برخيزيد!
فلسفه تاريخ
سيد به خوبي ميداند كه هرگاه ملتي بخواهد به يك نهضت اجتماعي بپردازد، بايد آرمان داشته باشد و با فلسفه تاريخ كه حيات عقلاني - اجتماعي تاريخي را تفسير ميكند، آشنا باشد و به روشني بداند كه كدام عامل حركت تاريخ را به وجود ميآورد؛ عاملي كه بتواند واقعبينانه امتي را بسيج كند و حركت آنها را جهت دهد.آيا اين عامل، عامل نژادي يا اقتصادي است؟ آيا اين عامل يك قهرمان است؟ يا عامل ناتاليسم و جبر الهي است؟ و بالاخره عامل اصلي ملت گرايي و ناسيوناليسم است؟...
اصالت و تأثير هر يكي از اين عوامل در مكاتب اجتماعي بشري، طرفداراني دارد و رهبراني كه مدتها درباره آن داد سخن داده و مخاطباني را به سوي خود جذب كردهاند؛اما عامل حركت تاريخ در فرهنگ عميق اسلامي كه در حيات اجتماعي مسلمين دخالت دارد و آن را در عمق وجودشان حس ميكنند، عامل اراده ملتها و تغيير ذاتي دروني آنان است. آري، سيد اين آموزه قرآن كريم را حركت اجتماعي - مكتب نوانديش ديني خود مورد توجه كامل قرار ميدهد: انّ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم . ذلك بانّ الله لم يك مغيراً نعمه` انعمتها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم(روم، 19؛ رعد، 17.)به تعبير اقبال لاهوري:
خدا آن ملتي را سروري داد
كه تقديرش به دست خويش بنوشت
به آن ملت سر و كاري ندارد
كه دهقانش براي ديگري كشت!
عمق خباثث انگليسيان
سيد علاوه بر مشكلات داخلي و دروني جوامع اسلامي و شرقي، به دشمن بروني نيز توجه كامل دارد و به افشاي اهداف استعماري و ضد بشري آن، به هر وسيلهاي، ميپردازد.سيد جمال در ضمن تحرير مقالات العروه` الوثقي و طرح مسائل عالم اسلامي، همواره از استعمار انگليس سخن ميگويد و هيچ قومي را به مانند آنها استعمارگر و حقهباز و حيلهگر نميداند. او در مجموعه مقالات العروه` الوثقي (در چاپ اخير آن تقريبا 470 صفحه است). بيشترين مقالهها را درباره انگليس، خباثث، حيلهگري و استعمارگري آن نوشته است. او در جمع 40 مقاله را به انگليس و افشاي سياستهاي استعماري آن اختصاص داده است. ما اگر بخواهيم عمق خباثث و ظلم و تحقير انگليسيان را درباره ملتهاي شرق به دست آوريم، متن مذاكرهاي را كه به وسيله شيخ محمد عبده شاگرد سيد كه به نمايندگي از مجله عروه` الوثقي از فرانسه به انگلستان رفته و با وزير جنگ و دفاع انگليس، مستر لرد هرتنگتون، به عمل آورده است، ميآوريم تا نشان دهيم كه اين جماعت آبي چشم جزيرهنشين، ملتها را چگونه تلقي ميكنند و چه نظري و برداشتي از آنها دارند! سيد جمال متن اين مذاكره را در العروه` الوثقي زير عنوان هؤلاء رجال الانجليز و هذه افكارهم (صفحه 419) آورده است، (اين مذاكره در مجله The Truth و روزنامه Times به قلم مسترلاپوشيز هم نقل شده است).
لرد هرتنگتون وزير جنگ انگليس ميپرسد: آيا مصريها نميخواهند و راضي نيستند در امنيت و رفاه و راحتي تحت حكومت انگليس به سر ببرند؟ آيا مصريها، حكومت ما را بهتر از حكومت تركها (عثماني) و فلان پاشاه و فلان پاشا نميدانند؟
محمد عبده: نه، هرگز! مصريها عرب هستند و همهشان به جز اندكي، مسلمان اند. در ميان آنان (مصريان) مانند انگليسيان ، افراد زيادي وجود دارند كه وطنشان را دوست دارند. هرگز به خاطر احدي از مصريان خطور نميكند كه به سلطه كساني كه در دين و نژاد آنها با هم اختلاف دارند، خاضع شوند و تسليم گردند. جناب لرد هرتنگتون شايسته نيست كه بدون شناخت طبيعت ملتها، اينگونه درباره مصريان تصور داشته باشد!
هرتنگتون: آيا شما منكر اين امر هستيد كه جهالت و بيسوادي در همه اقطار مصر شايع است و عموميت دارد؟ و آيا اساساً مصريان ميان حاكم بيگانه و حاكم ملي فرق ميگذارند؟! آنچه از نفرت و انزجار از سلطه بيگانگان ياد ميكني (مصريان هم چنيناند) اين ويژگي مخصوص ملتهاي تربيت يافته و پيشرو است نه مصريان جاهل و بيسواد!
محمد عبده با تندي و برافروختگي و ناراحتي ميگويد: اولاً نفرت و انزجار از حكومت بيگانه و طرد سلطه اجنبي، از چيزهايي است كه خداوند در فطرت ونهاد هر انسان به وديعه گذارده است! و هيچ احتياجي به درس و آموزش و مطالعه ندارد. حتي وحشيترين ملتها به مانند قبايل زولو (در جنوب سودان) آنها هم در دفاع از وطن و كشورشان كاملاً آمادگي دارند!
ثانياً مسلمانان هر كجا و به هر درجه از جهل و بيسوادي باشند كه جناب وزير تصور ميكنند، خود داراي فرهنگ پيشرفتهاي هستند. و به همين دليل حتي بيسوادان مصريان و مسلمانان و آنهايي كه نه ميتوانند بخوانند و نه ميتوانند بنويسند، كاملاً با ضرورتهاي دين خود (اسلام) آگاه هستند. و از بزرگترين و آشكارترين مظاهر اين آگاهي از اسلام، اين است كه مسلمانان به دين مخالفان دين خود نگرويدهاند.
به علاوه مسلمانان هر هفته، از خطبههاي جمعه و مواعظ واعظان كه در مساجد ايراد ميشود، معلومات زيادي دريافت ميكنند كه جايگزين علوم ابتدائي مغرب زمينيان است و همه نصايح ديني و آموزشهاي اسلامي، مسلمانان را از خضوع در برابر بيگانه و پذيرش سلطه آنها، پرهيز ميدهد و احساسات شريف انساني را در ضميرشان پرورش ميدهند كه از ديگر ملتها هيچگونه تفاوت و عقبماندگي ندارند، به ويژه مصريان كه به زبان عربي حرف ميزنند و دقايق و ريزهكاريهاي اين زبان را ميفهمند و عربي زبان قرآن، كتاب آسماني آنهاست.
سوم: سرزمين مصر از زمان محمد علي پاشا، علوم وادبيات جديد، در آن توسعه يافته به آن تعدادي كه ميتواند با كشورهاي اروپايي مقايسه نمايد و هر مصري به اندازه توان و شايستگي خود، از علوم جديد، بهرهمند است.هيچ روستا و قريهاي در كشور مصر وجود ندارد كه در آنجا عده زيادي باسواد وجود نداشته باشد و اخبار عمومي روزنامههاي عربي به آنها نرسد! حتي كساني كه روزنامه نخوانند، اخبار را از خوانندگان روزنامهها دريافت ميكنند و به دست ميآورند، در نتيجه به فهم عمومي، شعور اجتماعي و طبيعي آنها افزوده ميشود و حتماً به وطن و ميهن خود، عشق ميورزند و تهذيب و بهداشت اجتماعي آنها، توسعه مييابد. فكر نميكنم مصريان در اين موارد از ديگر ملتها تفاوت و اختلاف داشته باشند! 5
از متن اين گفتگو عمق تحقير وخباثث انگليسيان فهميده ميشود كه چگونه ديگر ملتها را وحشي و نادان تلقي كرده، سرزمين آنها را اشغال نموده، ثروتهايشان را غارت ميكنند... با توجه به اين نوع تفكر استعمارگران، آيا ضروري نيست كه مسلمانان به خويش برگردند و استقلال خود را بازيابند و از حيثيت و كرامت خود دفاع كنند؟!
عوامل اصلي براي مبارزه با استعمار
اكنون بايد ديد كه راه عملي مبارزه با دشمن چيست و چگونه بايد توطئههاي ضد بشري آن را خنثي نمود؟سيد جمال، دو عامل را در مبارزه با استعمار انگليس بسيار مهم ميداند و آن دو را به طور ضروري به مسلمانان توصيه مينمايند:1. وحدت اجتماعي 2. آموزش علوم جديد.سيد در يكي از سرمقالههاي مجله العروه` الوثقي زير عنوان الوحده والسياسه چنين مينويسد: دو مسأله اساسي است كه گاهي ضرورت آنها را ايجاب ميكند و زماني دين به آنها اشاره دارد. البته تربيت و ممارست آداب و فرهنگ، آن دو را الزام ميكند و آن دو همواره لازم و ملزوم يكديگرند و به هم پيوند دارند و از هم جدا ناپذيرند و هر ملتي در راه اعتلا و عزت و عظمت خود به آن دو سخت نيازمندند: 1- ميل به وحدت اجتماعي و 2- تكليف سيادت و استقلال.اگر خداوند بخواهد ملتي باقي بماند و حيات داشته باشد، اين دو صفت (وحدت و سيادت) را در ضماير آنها بيدار ميسازد. پس يك انسان و ملت كاملي ميآفريند و به هر تعداد كه آنها از شايستگي اين دو صفت برخوردار باشند، به آنها حيات ميدهد!
هر ملتي كه بازويش ناتوان باشد كه در دفاع از خود، از تجاوز ديگران جلوگيري كند و اصالت خود را استحكام بخشد و بناي حيات اجتماعي واستقلال خود را تحكيم نمايد، لابد هر روزي كه ميگذرد، ناتوانتر ميشود، خُرد ميگردد، پايمال ميشود و آثارش از روي زمين محو ميگردد!پيروزي درملتها به مانند تغذيه به حيات فردي است. اگر بدن انسان چند روزي غذا نخورد، از حركت بازميايستد، رو به لاغري و ضعف ميگذارد و سرانجام ميميرد و نابود ميشود! براي هيچ ملتي ممكن نيست كه قوام خود را حفظ نمايد و بر رقيبش هجوم برد، تا توان بقاي خود را استحكام بخشد، مگر اينكه به آنچه نظام اجتماعي به آن نياز دارد، به طور متحد و دستهجمعي دست يابد.
اگر احساس كرديد كه ملتي به وحدت و اتحاد تمايل دارد، مژده دهيد كه خداوند آنچه از سيادت و آقائي را به آنها وعده داده است، محقق خواهد ساخت.اگر تاريخ هر نژاد و قومي را بررسي كرده، مطالعه كنيم و از احوالات ملتها و اقوام و بقا و فناي آنها باخبر باشيم، حتماً به سنت خداوندي در ميان جمعيتهاي گونهگون بشر، دست مييابيم و ميفهميم كه سهم و بهره هر ملتي در بقاي خود، به مقدار وحدت و اتحاد آنهاست و تعداد و اندازه عظمت آنها، به تعداد نيرومندي و دفاع آنها و به دست آوردن پيروزي، بستگي دارد.
هر ملت هر چقدر اتحاد ووحدت خود را از دست دهد، به همان مقدار از شأن و عظمت آن كاسته ميشود و آن وقتي است كه سرمايههايشان را كه در دست دارند، مهمل گذارند و به دون همتي و روزمرگي، قناعت ورزند. در كنار دروازههاي ديار و كشور خود بايستند، رهروان خود را با بدبيني و سوءنيت نظاره كنند!خداوند هيچ قوم و ملتي را هلاك نساخت، مگر اينكه به درد و آسيب افتراق و تفرقهگرفتار شدند و بدبيني و پراكندگي ميان آنها حاكم شد. سرنوشت حتمي اين قوم و جمعيت، ذلت و خواري طولاني و عذاب دردناك و سرانجام مرگ و نابودي است. 7 ،آري ضامن بقاي يك ملت، اتحاد ملي و انسجام اسلامي آنها است: ولا تنازعوا فتفشلوا و يذهب ريحكم.
2: دومين عامل در احياي حيات اجتماعي و عظمت يك ملت در عصر حاضر، آگاهي به اوضاع زمان و مجهز بودن به سلاح علم و آشنائي با علوم عصر جديد است.در دوران ما، از اين رهگذر است كه ملتهاي اروپائي به توسعه دست يافتند و سلطه خود را بر ديگر ملتها فاقد تكنيك و علوم طبيعي تحميل كرده و گسترش دادند.سيدجمالالدين اين نكته اساسي را دقيقاً در آغاز هشداري در مورد غفلت جهان اسلام، يادآور شده است.
بعضي از مغربزمينيان، سيدجمالالدين را مردي عملگرا و پيرو مكتب پراگماتيسم دانستهاند! البته اگر منظور اصالت عمل و يا به تعبير سارتر اولويت عمل باشد، در اين صورت ميتوان سيدجمال را پيرو اين مكتب دانست؛ اما اگر منظور، استفاده از عمل و آن هم به معناي نفع شخصي باشد، هرگز سيد پيرو اين مكتب نبوده است. سيد مردي آرمانخواه است و جامعه ايدهآلي را براي مسلمانان در نظر گرفته است. در واقع اين آرمان است كه اولويت دارد نه عملگرايي.
مصلحان اجتماعي، براي تحقق آرمانهاي خود از هر زمينه و عملي استفاده ميكنند .از اين جهت همه چيز براي سيد، وسيله تلقي ميشود: ارتباط با دولت و بيگانه ملاقات با پادشاهان و روِساي دولتها، روشنفكران غرب و شرق، حتي سركشي به احزاب، گروهها و يا محفل فراماسونري فرانسوي و ايتاليايي در مصر آن بخش كه ضد انگليس است تنها از اين منظر مطرح است و بس.
هدف نهايي سيد، پيشرفت و تعالي مردم مسلمان و بازگرداندن حيثيت سياسي به آنها و كوتاه كردن دست غرب مهاجم از كيان هستي جهان اسلامي است.چنين كاري به نظر او ممكن نيست مگر اينكه مسلمانان و ملل مشرق زمين بيدار شوند و با علوم و صنايع جديد و قوانين مدني و اجتماعي، آشنا گردند و به اين طريق: آزادي و حريت خود را به دست آورند.به نظر او دين اسلام هرگز مانع پيشرفت نيست، بلكه براي آموزش و مجهز شدن به سلاح علم را براي مسلمانان، ضروري ميداند و حتي اگر آنها در دورترين نقطه دنيا (چين) پيدا نمايند!
سيدجمال در مقاله لكچر در تعليم و تعلم از لزوم آموزش فلسفه سخن ميگويد. او آگاه است كه ما با يك علم روبرو نيستيم و بلكه با علوم مختلف سروكار داريم. و عقيده دارد كه علوم به يكديگر نياز دارند. و اين نياز از خود علوم فهميده نميشود، و اگر علم منفرد تلقي شود، ترقي نميكند و پايدار نميماند. او ميگويد: آن علمي كه به منزله روح جامع و به پايه حافظه و علت مبقيه است، آن علم فلسفه و حكمت است.
او عقيده دارد اگر فلسفه در امتي از امم نبوده باشد و همه آحاد آن امت عالم بوده باشند به آن علومي كه موضوعات آنها خاص است، ممكن نيست كه آن علوم در ميان آن امت يك قرن ( صد سال) بماند. سيدجمال اوضاع فرهنگي دولت عثماني و خديويت مصر را شاهد ميآورد كه علوم جديده در آن كشورها حضور دارد، اما نتوانستهاند آن را در جايگاه ويژه خود به كار ببرند؛ چرا كه تعليم فلسفه در آن مدارس وجود ندارد. به عقيده سيد: فلسفه است كه انسان را بر انسان ميفهماند و شرف انسان را بيان ميكند و طرقلائقه را به او نشان ميدهد. هر امتي كه روي به تنزل نهاده است، اول نقصي كه در آنها حاصل شده است، در روح فلسفي حاصل شده است، پس از آن نقص در سائر علوم و آداب و معاشرت آنها سرايت كرده است.7سيدجمال ميگويد: فلسفه خروج از مضيق مدارك حيوانيت است به سوي فضاي واسع مشاعر انسانيت و ازاله اوهام بهيميه است.
البته سيدجمال از حاكميت فلسفه ارسطوئي و فقدان روش استقرايي كه علم را در اختيار انسان ميگذارد و بر طبيعت و هموار ساختن زندگي و رفع موانع از آن مجهز ميكند، انتقاد ميكند و ميگويد: مسلمانان آن علومي را كه به ارسطو منسوب است، به غايت رساندهاند اما اگر سخن از گاليله، نيوتون، كپلر نسبت داده ميشود آن را كفر ميانگارند! پدر و مادر علم برهان است و دليل، نه ارسطو و نه گاليله.8
سيد وجود ادبيات عرب و يا علوم اسلامي از قبيل نحو، صرف، معاني، بيان، فقه، اصول، در ميان مسلمين را ميستايد؛، اما همه آنها در نهايت عقيم ميداند؛ زيرا كه مدرسين ما، آنها را به طوري كه بتواند دانشجويان از جميع خرافات و موهومات، نجات دهند، تدريس نميكنند و اين دانشجويان نميتوانند از خود سئوال كنند كه: ما كيستيم؟ و چيستيم و ما را چه بايد و چه شايد و هيچگاه از اسرار تار برقيها (الكتريسيته) و كشتي بخاري و ريل كارها (راهآهن) سئوال نميكنند. 9
باز مينويسد:عجيبتر آن است كه يك لمپي در پيش خود نهاده، از اول شب تا صبح، شمس البارعه را مطالعه ميكند و يك بار در اين معني فكر نميكند كه چرا شيشه او را (لمپ را) برداريم، دود بسيار از آن حاصل ميشود و چون شيشه را بگذاريم هيچ دودي از آن پيدا نميشود؟ 10
البته به نظر بعضي از پژوهشگران، منظور سيد از فلسفه، فلسفه يوناني - ارسطوئي نيست، بلكه در واقع سيد از سنت ارسطوئي فلسفه انتقاد ميكند كه توجهي به علوم استقرائي جديد نميشود. بلكه منظور او از فلسفه، فلسفه تحصلي مسلك غرب است كه آن را عنوان كردهاند.11
به نظر آنها همچنين اقبال لاهوري در دورههاي بعدي، توجه به علوم استقرائي دارد كه مورد توجه قرآن كريم است و مسلمانان را به آموزش آنها تشويق ميكند.قطعاً سيدجمالالدين از موضع يك عالم اسلامي، تشويق به يادگيري علوم عصري مينمايد و نشان ميدهد كه اين علوم پايهاي و جزئي از عالم كبير است كه چيزي به جز كتاب آسماني آنها نيست و از اين جهت با ميرزافتحعلي آخوندزاده كه اسلام را به مانند هر دين و شريعت، مانع توجه به تحصلي دارد، تفاوت ذاتي دارد و همينطور با ملكمخان كه صرفاً به علل سياسي و حفظ مقام اجتماعي خود، دم از اسلام ميزند و هرگز از تزلزل ايمان مسلمانان، نگراني ندارد، تفاوت ميكند.
سيد در واقع عظمت اسلام را ميخواهد با مجهز شدن به علوم عصري و زدودن خرافات از چهره تابناك اسلام تا عزت و عظمت مسلمانان را تجديد نمايد و با پير استعمارگر انگليس، از راه تقويت علمي و اجتماعي سياسي مسلمانان مبارزه كند و نيروهاي اشغالگر و استعماري را از بلاد اسلامي بيرون براند.در اينجا با نقل اشعاري از اقبال لاهوري كه همفكر و يا شاگرد معنوي سيد است و توانسته است با تلقين فلسفه خودي و نفي تقليد ازغرب، احياي هويت اسلامي اجتماعي مسلمين را به عهده بگيرد، و راه سيدجمالالدين را در بيداري مشرق زمين و مسلمانان ادامه دهد، به پايان ميبريم:
شرق را از خود بَرَد تقليد غرب
بايد اين اقوام را تنقيد غرب
حكمت مغرب نه از چنگ و رباب
ني ز رقص دختران بيحجاب
ني ز سحر ساحران لاله روست
نه ز عريان ساق و ني از قطع موست
حكمتي او را نه از لاديني است
ني فروغش از خط لاتيني است
حكمت افرنگ از علم و فن است
از همين آتش، چراغش روشن است
علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ
مغز ميبايد، نه ملبوس فرنگ!
حكمت از قطع و بريد جامه نيست
مانع از علم و هنر ،عمامه نيست
اندرين ره جز نگه مطلوب نيست
اين كُلَه يا آن كُلَه، مطلوب نيست
فكر چالاكي اگر داري، بس است
طبع دراكي اگر داري، بس است
پينوشتها:
1 متن كامل اين مقاله، در ضمن مقالات سيد، در مجموعه آثار وي كه در قم و قاهره و در 9 جلد چاپ نشده، درج گرديده است.
2 -العروه الوثقي:صفحه 421 - 163 - همان چاپ
3 -مجموعه آثار: العروه الوثقيصفحه143 مكتبه` الشروق الدوليه`- القاهره- 2 - 2
4 همان، ص 144
5 همان
6 العروه الوثقي - صفحه 164-163
7 مقالات جماليه - (مندرج در مجموعه آثار).
8 همان
9 همان
10 همان
11 سيدجمالالدين و تفكر جديد - مجموعه پژوهشهاي تاريخي - نشر تاريخ ايران - ج 1 - 1362