مبارزه ميسيونرهاي مسيحي با مشروطهخواهان آذربايجان

براي درك و دريافت «موقعيت مستعد و مناسب» ميسيونرها و ضرورت پرورش «خدمتگزاران اجتماعي» آنان، شايسته است كه ركن اساسي سياست روس و انگليس را بعد از معاهده تركمانچاي بررسي نمائيم كه همانا تسلط اقتصادي و قبضه بازار تجاري ايران بوده است كه ميتواند دلايل درگيري ميسيونرها و مشروطهخواهان ايران را توضيح دهد. 

حتي اگر اين بحث را از تاريخ انعقاد قرارداد تركمانچاي تا انقلاب مشروطيت در ترازوي تحقيق نهاده و همه نوشتههاي جهانگردان خارجي و محققان داخلي را در كفه سنجش قرار دهيم، توزين و تراز ما وزنههاي فراواني را مطالبه خواهد كرد.

اينك براي ايجاد زمينه ذهني و نتيجهگيري، به ناچار، نمونههايي چند از گزارشهاي اقتصادي آغاز اين دوره را ارائه نموده، سپس با آوردن گزارشهاي پايان قرن نوزدهم، به اوضاع سياسي و اجتماعي استانهاي ارزنالروم و وان هم اشاره خواهيم كرد. براي اينكه، اين استانها با آذربايجان مناسبات مرزي و مراودات همجواري داشتند، و تمام جزر و مدّهاي سياسي و اجتماعي و هرگونه پديده و تحول آن مناطق، در حسن ارتباط و امنيت و آزادي مسير كاروانهاي بازرگاني آذربايجان اثر ميگذاشت و تحول ايجاد ميكرد.

بعد از اين كه امپراتوري روسيه شهرهاي ايران را در آنسوي رودخانه ارس به تصرف خود درآورد و تهاجم نظامي را با عقد قرارداد 1828 تركمانچاي متوقف كرد، با تحميل مواد «عهدنامه تجاري» پايههاي تهاجم اقتصادي و تسلط تجاري بر بازارهاي آينده ايران را پي افكند و استوار ساخت.

چارلز. عيسوي، در تاريخ اقتصادي ايران، در آغاز فصل «تجارت خارجي» مينويسد :

يكي ديگر از تغييرات مهم در زمينه واردات، افزايش معتنابه «كالاي مستعمراتي» بود خصوصآ چاي و شكر.1

در اوايل قرن نوزدهم، در پذيرائيهاي درباري، از چاي هم استفاده ميشد. در سال 1807، ا. بن تان، در تبريز ميرزا بزرگ وزير عباس ميرزا را ملاقات كرده و نوشته است:

... آنگاه مقدار بسيار زيادي شيريني، ميوه، شربت، چاي و قهوه تعارف كرد ...2

چاي، نخستين بار به عنوان كالاي تجاري، به وسيله روسها به ايران وارد شده و مصرف همگاني يافته است. كلمات: سماور، استكان، چاي نيك (غوري) قوروشگا (فنجان لعابي) كه در آذربايجان مصطلح است، همگي واژه روسي هستند.

رابرت مينان، در اواخر فوريه 1830، به تبريز وارد شده است و به اتفاق دكتر كورميك به ديدن عباس ميرزا رفته است. او مينويسد:

در تالار بار، آنچه شگفت مينمود، اين بود كه به جاي  قهوه كه نوشابه معمولي شرق است، از ما با چاي  پذيرايي كردند. همه كساني كه قادر به تهيه چاي هستند ديگر براي ايشان عادت شده است كه در تمام روز از آن استفاده نمايند. حتي مردم آذربايجان از مهمانهاي خود با چاي پذيرايي ميكنند و مصرف اين نوشابه در سراسر شمال ايران عمومي شده است، گرچه قيمت آن خيلي گران است.

تجارت كاملا در انحصار روسهاست، اگر چند بازرگان انگليسي در تبريز مستقر شدهاند، آنها بايد به تجارتهاي خيلي پيشرفته بپردازند، به ويژه اين كه، حالا درياي سياه براي كشتيراني عموم اروپائيان آزاد شده و ميتوان كالاهاي انگليسي را با هزينههاي كمتري، در عرض چند هفته از لندن به طرابزان، و از آنجا به ايران حمل كرد.

سال گذشته (1829) من در ايران بودم، در عرض سال، در حدود 5000 لنگه كالاهاي انگليسي از ارزنالروم به تبريز صادر شده و همه آنها به حساب بازرگانان محلي بوده است.3

درباره ورود چاي به ايران و همگاني كردن مصرف آن به وسيله تبليغات روسها، بارون فيودور كورف، در خاطرات مسافرت خود به تبريز در سال 1834، نوشته است:

در جنگ اخير ايران و روسيه، هنگامي كه روسها در تبريز بودند، سربازان ما كه در همه جا ميتوانند گليم خود را از آب بيرون بكشند و همه چيز را مطابق سليقه خود درآورند، فروش چاي دم كردهي آماده براي نوشيدن را در بازارهاي مواد خوراكي، به همان گونه كه در كشور ما سبي تن به فروش ميرسد، متداول ساختند. يك فنجان چاي و يك تكه قند به قيمتي ناچيز در اختيار سربازان قرار داده ميشد.4

ﻫ . ساوت گيت، در سال 1836، گزارش زير را در تبريز تهيه كرده است:

تجارت اروپا با تبريز، در اين سالها خيلي افزايش يافته است. يك بازرگان انگليسي به من اطلاع داد كه در سال گذشته 15000 لنگه كالاي اروپايي به تبريز وارد شده است، بيشترين اجناس وارده را چيت، منسوجات كتاني و پشمي تشكيل ميدهد. سه چهارم تمام كالاها از انگلستان وارد ميشود، شكر نيز از واردات انگليس است. چاي امريكايي آن طوري كه بدين نام مشهور است. جزو واردات بوده چاي روسي خيلي عزيز و گرانبهاست. در مقابل واردات؛ از گيلان ابريشم، از كردستان مازو، از شيراز تنباكو، از بختياري چبوق، و از كرمان شال به اروپا صادر ميشود. فرش ايران به استانبول صادر، و از آنجا به اروپا ميرود و به نام فرش عثماني به فروش ميرسد.5

ج. پركينز، در 14 جولاي 1840، در حالي كه مرز ايران را ترك ميكرد، در اواجيق خاطره زير را ثبت كرده است:

كاروان بازرگاني، شامل 770 اسب و استر باركش، امروز از جلو چادر ما به سوي تبريز حركت ميكرد، همه محمولات، كالاهاي اروپايي بودند. من در جلوي چادر ايستاده، اين كاروان با شكوه را خيره نگاه ميكردم.6

در «تاريخ اقتصادي ايران» آمده است كه :

در سال 1841 كنسول بريتانيا از تحريمي شكايت كرد كه دولت ايران در مورد مصرف چاي در تهران و تبريز برقرار كرد. صورت ظاهري قضيه اين بود كه چينيها چايشان را با سمّ مخلوط كردهاند. ولي دليل واقعي آن، اين بود كه تجّار ميخواستند گرجيهاي روس را كه داد و ستد اين متاع در دستشان بود و تجّار بومي هودهاي از آن نميبردند، رد كنند. (ص 114)

موريس واگنر، در سال 1844، از تجارت تبريز چنين ياد كرده است:

تمام تجّار تبريز ايراني هستند، در آنجا شعبه تجارتخانه خارجي وجود ندارد و مغازهها پر از كالاي اروپايي است. هيچگونه قرارداد تجاري خارجي با دولتها و اشخاص بسته نشده است. نزديكترين كنسول انگليس براي امور تجاري، در طرابزان اقامت دارد. وسيله نمايندگي مزبور، اجناس به بازرگانان آذربايجان فروخته ميشود. كالاهاي انگليسي از طرابزان به تبريز، ارزانتر از بوشهر حمل ونقل ميشود. هزينهاش نصف راه بوشهر است.7

اطلاعيههاي بازرگاني دو جهانگرد از دهه آخر قرن نوزدهم وضعيت را چنين نشان ميدهند:

كلايو. بيگوم، در ماه اوت 1895 ، به مرز ايران وارد، و در اواجيق مهمان تيمور پاشاخان حاكم منطقه ماكو شده است. او از نخستين خاطرات ايران، چنين ياد ميكند:

دو كاروان بزرگ بازرگاني، كه كالاي آنها بر 1000 شتر، بار و استوار شده بود، نيمه شب از مقابل پنجره اطاق ما گذشت و خواب از چشمان ما در ربود. در فاصله هر 20 شتر، يكي زنگولهدار بود، كاروان هميرفت و آواز زنگوله شتر اولي هنوز از دور شنيده ميشد كه زنگوله دومي فرا ميرسيد و نوا در فضا طنين ميانداخت.

او مينويسد:

80 مايل فاصله اواجيق تاخوي را دو روزه پيموده، به شهر محصور به خندق و باروي خوي رسيديم كه منوچهر ميزرا در آنجا حكومت ميكرد و مردم از وي راضي بودند. چون در كاروانسراي بزرگ شهر، جاي پيدا نكرديم. در يكي از منازل باغها كه اطراف شهر پر از آنها بود، شب را بسر برده، روز بعد به تماشاي بازار خوي رفتيم؛ ترتيب و طبقهبندي ظروف و كالا در تيمچهها جالب و خوشآيند بود. ديدار مسجد ميسر نشد، به اتفاق محمد (راهنما) به يكي از حمامهاي شهر رفتيم، سرتاسر ديوارهاي صحن حمام با نقاشيهاي بزرگ رستم و افراسياب و اسبهاي جنگي و داستانهاي شاهنامه رنگآميزي و تزيين شده بود. در داخل حمام مردها به انگشتان دست و پايشان حنا ميبستند.8

جهانگرد با ذوق، بعد از خوي، ده روز در تبريز توقف كرده و ضمن تهيه گزارشهاي مختلف، درباره امور تجارت وترابري هم، تحقيق و تفحص كرده است. مطالب زير از نوشتههاي اوست:

تبريز، بزرگترين مركز تجاري كشور، بعد از تهران از نظر سياسي دومين شهر ايران است. كاروانهاي بازرگاني از طرابزان و ارزنالروم، از تفليس و ايروان و استانبول به تبريز وارد ميشوند. در حال حاضر، عمده كالاي وارداتي تبريز، لباس ـ چاي ـ آهن ـ سرب ـ شكر و كتان است. علاوه بر بازرگانان بومي و ارمني، عدهاي از سوداگران شرق و يهودي هم در آنجا هستند. يكي دو شركت (تجارتخانه) بزرگ انگليسي و روسي نيز در تبريز داير شده است. نمايندگان انگليسي، ارزش و اعتبار، توانمنديهاي بيشتري دارند، ولي از لحاظ سياسي روسها قويترند. روسها در تبريز كارمندان مؤثر زيادي را، با منشيان و مترجمان و اسكورت قزاق قدرتمند، نگهداري و پشتيباني ميكنند. نزديكي سرزمين قفقاز به آذربايجان، حمل ونقل كالاهاي روسي را به تبريز، آسانتر كرده است. با وجود اين، تجارت انگلستان هنوز در سطح گسترده و بالاست. و اين درصورتي است كه ترانزيت كالا از طرابزان زحمت و هزينه زياد در بر ميدارد. به علت اين كه عوارض ترانزيتي راهآهن قفقاز، مانع و بازدارنده حمل كالا از آن طريق است.9

چارلز استوارت، ديپلمات انگليسي، خاطرات و مشاهدات خود را در ايران، تا سال 1899، به قلم آورده، و از تجارت تبريز هم چنين ياد كرده است:

ارزنالروم قبلا مركز تجارت و محل ورود و خروج كاروانهاي متعدد و عظيم تجاري بود كه از ايران به طرابزان رفت و آمد داشتند. ولي حالا اين شاهراه بازرگاني عملا متروك و متوقف شده است. علاوه بر كمبود آذوقه، ناامني راهها به ويژه در نزديكي مرزها، اين جاده را بلااستفاده كرده است. كردهاي عثماني دهات ايران را غارت ميكنند، اكراد مرزنشين ايران هم روستاهاي عثماني را.

تجارت انگليس در ايران، به دست روسها افتاده،حمل و نقل از طرابزان ناممكن شده است. امروزه تمام كالاها از طريق توپي ـ تفليس به تبريز حمل ميشود. روسها عوارض گمركي و ترانزيتي گزافي را از كالاهاي وارده و صادره انگليسي دريافت ميدارند.10 در اين راه به جاي كالاي انگليسي، اجناس خيلي پست روسي را با واگنهاي خود به مرز رسانيده، بازار تبريز را اشباع ميكنند.

اگر دولت انگلستان بخواهد حمل و نقل طرابزان، ارزنالروم را دوباره برقرار نمايد، بايد حكومت ارزنالروم را به دست پاشايي بسپارد كه مسيحي باشد، زيرا در اين ناحيه مسيحيان زيادي سكونت دارند، براي اين كار رستم پاشا خوبست. تركها به جهت ملاحظات سياسي با مرز روسيه، نميتوانند در ارزنالروم قواي نظامي داشته باشند، نيروهاي ترك در ارزنجان مستقر هستند. روسها در عرض 50 سال گذشته، سه بار به ارزنالروم حمله برده و آنجا را اشغال كردهاند.11

در اواخر قرن نوزدهم، نه تنها آذربايجان در تحت نفوذ و سلطه روسها بوده است، بلكه امپراتوري تزار همچون سرطان پيش رفته ريشه ميدوانيد. در شرق و جنوب روسيه، تركمنستان، اوزبكستان، قزاقستان و تاجيكستان را زير استيلا گرفته شهرهاي ماوراءالنهر ايران را يكايك اشغال ميكرد. در غرب، روسيه انقلاب «پان اسلاويسم» برپا كرده، با تصرف بالكان صربها را بر مسلمانان چيره ساخته قسمتهايي از خاك عثماني را تصرف كرده بود. به همين ترتيب، در جنوب غربي روسيه (آناطولي شرقي) از ارزنالروم تا وان را «ارمنستان بزرگ» نام نهاده، با تشكيل سازمانهاي دستنشانده، ملت و مملكتش را در اختيار خود گرفته بود. ميسيونرهاي امريكايي در اين سرزمينهاي مسيحينشين، مانند آذربايجان در تمام قضايا دست داشتند.

جيمز. باست، مينويسد:

ميسيونرهاي امريكايي ارزنالروم، در سال 1840، وسيله جكسون شروع بكار كردند، در اوايل كار، اسقف ارامنه خيلي با آنها مبارزه و مخالفت كرد. حالا بعد از 30 سال، در شهر يك كليسا و دو مدرسه بنا نموده و چندين مدرسه و مركز كنگره در منطقه استان داير كردهاند. خانم وان دوزي و مستر پارملي امور تبليغ و تبشير را به عهده دارند. قلمرو فعاليت آنان در شمال شرقي عثماني از ارزنالروم تا گرجستان و مرزهاي ايران است. (ص 24)

دكتر پادماگريان، در كتاب خود، سازمانهاي مسيحي وابسته به روسيه را، به تفصيل شرح داده است. پارههايي از آن نوشتهها نقل ميشود:

... در سال 1872، «اتحاديه رستگاري» كه اولين انجمن انقلابي متشكل در ارمنستان تركيه بود، در وان پديد آمد. با تأسيس چاپخانه در صومعه وراق، روزنامه «عقاب واسپورگان» را انتشار داد. عوامل جغرافيايي و نژادي مختلفي موجب شدند كه وان به صورت مركز سازمان انقلابي درآيد. اين شهر در مرز روس و ايران واقع شده و ميتوانستند كمك بيگانه را به آساني دريافت دارند. (ص 147 و 148) همين سازمان بين شهر وان و حكومت روسيه روابط ديپلماتيك ايجاد كرد.

در سنوات 1880،  ارزروم هسته مركزي اعتراض بر عليه استبداد حكومت عثماني گشت، و انجمن سري انقلابي به نام «حاميان سرزمين اجدادي» در ،1881 در ارزروم تشكيل شد. هدف آن مسلح ساختن اهالي براي دفاع در قبال حملات عثمانيها، كردها و چركسها بود. دو تن از رؤساي اصلي سازمان سري «حاميان سرزمين اجدادي» خاچاطور كتسيان و كاراپت نيشكيان بودند.

عضويت سازمان سري، با سرعت فوقالعادهاي در شهر ارزروم و قراء و ولايات توسعه يافت و در عرض سه ماه صدها نفر سوگند وفاداري و رازداري ياد كردند. براي توسعه سازمان طرحهايي پيشنهاد شد تا با اجراي آنها بتوانند بودجه بيشتري را به قصد ابتياع اسلحه مورد نياز فراهم كنند.

در پائيز 1881، كتسيان مأموريت يافت تا عازم وان و آنگاه روسيه شده و از انجمن نوبنياد استمداد كند. وي در وان با خيريميان هايريك گفتگويي به عمل آورد و در روسيه نيز با گريگور آرزرويي ناشر جريده «موشاك» تماس گرفت. احتياج به بودجه بيشتري كاراپت نيشكيان را واداشت، براي اين منظور دو بار به روسيه سفر كند. (نوامبر 1881 و اوت 1882 هر يك به مدت سه ماه)

رهبران «حاميان سرزمين اجدادي» ظاهرآ در تفليس بسر ميبردند. كنسول روسيه در ارزروم ارمنيان را مورد مهر و محبت بسيار قرار داد و اين خود سوءظن مقامات عثماني را تشديد كرد.12

پادماگريان، در فصل پنجم كتاب «تاريخ سياسي و اجتماعي ارامنه» زير عنوان: «حزب انقلابي هونچاكيان» آورده است :

... جريده هونچاك در سپتامبر 1890 نوشت كه انگلستان و روسيه توجه خاصي به مسئله خاور دارند اما بين خود در مورد آن توافق پيدا نكردهاند. انگلستان مايل بود كه كرت را كنترل نمايد و روسيه علاقه داشت كه ارمنستان تركيه را به ناحيه خود بيفزايد ... فعاليتهاي انقلابي هونچاكها كه از طرابزان تا وان را دربر ميگرفت، واقعه مهمي در 1892 و حتي 1893 محسوب ميشد. آنان با انتشار گزارشهاي مختلفي كه غالبآ درباره ستم عثمانيها مبالغه كرده بودند، از كاهي كوهي ساختند. انقلابيون هونچاك اعلاميههايي بر در و ديوار منازل نواحي هرزوان، يوزگات، اماسيه، كوروم، توقات، انگورا، سيواس، دياربكر چسبانيدند. اين اعلاميه به زبان تركي نوشته شده و خطاب به مسلمانان سراسر جهان منجمله هندوستان بوده و از آنها دعوت شده بود تا عليه بيداد و ستم قدعلم كنند. هونچاكها اميدوار بودند كه از اين طريق مردم عثماني را عليه حكومت بشورانند.

در پنجم ژانويه 1893، اين اعلاميهها را بر در و ديوار كالج آناطوليا در «مزروان» كه تحت مديريت كميته ميسيونرهاي امريكايي اداره ميشد، چسباندند. اين عمل موجب شد كه خشم حكومت عليه ميسيونرها برانگيخته شود، و پروفسور تومانيان و كايايان كه اعضاي برجسته دانشگاه بودند، بدون هيچگونه برگهاي متهم شده و به زندان افتادند.» (ص 203 الي 205)

در سال 1900، دكتر ه  . لينچ، در كتاب «ارمنستان ـ سفرها و بررسيها» ده صفحه كامل درباره فعاليتهاي مبلّغين امريكايي در بين ارامنه تركيه شرقي، مطلب نوشته و بيشتر از امور فرهنگي آنان سخن رانده است. به نوشته دكتر لينچ، تمام برنامههاي درسي مدارس امريكايي، تقليدي از روشهاي روسي است كه به ارامنه تحميل شده است و مطابق برنامههايي است كه در ايروان اجرا ميشود و كاملا گرايشهاي سياسي دارند.

به نظر دكتر لينچ، جالبترين ويژگيهاي مدارس ميسيون امريكايي در شهرهاي ارمنينشين، نوع و سبك ساختمان آنهاست كه عمومآ در باغ بزرگ محصور به ديوارهاي بلند هستند. مؤلف، نام و نشان آموزشگاه و تخصص استادان، تعداد شاگردان و محل استقرار 11 باب از اين نوع مدارس مخصوص را در كتاب خود آورده و خاطرنشان كرده است كه :اين مدارس قرارگاه و پادگان نظامي بودند نه مراكز فرهنگي.13

دكتر پادماگريان هم، در زمينه مدارس ميسيونهاي امريكايي و آموزشهاي نظامي آنان، نوشتههايي دارد :

هيئتهاي ميسيونري امريكايي نيز وسيلهاي در ترفيع مقياسهاي تربيتي ارمنيان تركيه بودند كه مدارس و كالجهاي مختلفه آنان در قسطنطنيه، مرزوان، عين تاب، خارپوت، مرعش و طرطوس عامل اين امر محسوب ميشدند. (ص )103

طرز به كار بردن اسلحه و تاكتيكهاي نظامي به وسيله سرگرد كامساراگان نامي كه ارمني بود به عنوان معاون كنسول روسيه در وان خدمت ميكرد، در مدرسه محلي ياد داده ميشد. رهبران حزب آرمناكان، اين موضوع را به طور محرمانه به عنوان جزيي از برنامه تدافعي و جنگ چريكي خود ادامه دادند.» (ص175)

اواخر قرن نوزدهم، دولت عثماني به خوبي دريافته بود كه ميسيونرهاي امريكايي با دستاويز تأسيس مدارس، از سالها پيش ارمنيان را با انحاي مختلف اغوا كرده و به عنوان و اميد تشكيل دولت خود مختار، آنان را تحريك و تربيت ميكنند، تا ارمنستان را به خاك روسيه ملحق نمايند و اگر به زودي اين لانههاي فساد و جاسوسي ويران نشود، دولت عثماني فاجعه عظيمي را در پيش خواهد داشت. و از طرفي كردها احساس ميكردند كه هرگاه ارامنه شرق عثماني، بر منطقه تسلط يابند، به سابقه برخوردهاي ديرينه، زندگي آنان در كردستان متحول و مشكل خواهد شد. از اين رو، با تحريك و تقويت نظامي دولت عثماني، در نيمه سال 1895، كردها به شهرهاي ارمنينشين و ميسيونر مكين، وان، مرعش، خرپوت حمله مسلحانه برده با پيكارهاي خونين وايجاد تلفات سنگين، انقلابيون و ساير مردم گول خورده و بيگناه ارمني را از شهرها بيرون راندند. در اين حملات، ساختمان 8 باب مدرسه ميسيونرهاي امريكايي راآتش زدند و ويران ساختند. اموال شخصي 11 نفر از ميسيونرها را نيز غارت كردند. درنوامبر 1895، بارديگر مدارس امريكايي در معرض حريق و نابودي قرار گرفت. از طرف مراجع قانوني، به دارائيهاي شخصي ميسيونرها 734/29 دلار، و به مدارس ويران شده 700/43 دلار، خسارت برآورد شده بود.14

روسها با اين ترفند و تمهيدات و پنجهافكنيهاي قهّار، به سرزمينهاي جنب و جوار آذربايجان تسلط يافته، راههاي بازرگاني و ارتباطي ايران و عثماني را ناامن و متروك ساختند، و حمل و نقل كالاهاي اروپايي را از طريق پوتي ـ تفليس به انحصار خود درآوردند.

در جريان اين پيروزيها و همزمان با اين پيشرفتها بود كه: در بهار سال 1898 كشيشان روسي با همدستي پرزبيترهاي امريكايي نستوريان اروميه را به كليساي ارتدكس روسيه وابسته نمودند و چند ماه بعد از اين حادثه، مستشاران دستنشانده بلژيكي وارد ايران شدند و بر تمام امور مالي كشور چيره گشتند.


قيام آزاديخواهان عليه عوامل ميسيونرها

در اوايل قرن بيستم، روسها در ايران از هر جانب و از هر لحاظ ميتاختند و پيش ميرفتند. ولي در قبال اين سلطه و سبكتازيها، مردم آذربايجان بر عليه عوامل بيگانه به مقاومت و مبارزه جدي پرداخته ، با ادامه فعاليتهاي خود، نهضت مشروطيت را پايهگذاري كردند. جريان اين حوادث كه قبل از اعلام مشروطيت اتفاق افتاده، در هيچ يك از منابع فارسي انعكاس نيافته است. اينك قسمتي از آنها را بر حسب تاريخ وقوع، بيان ميدارد:

جان. الدر، مينويسد:

در ژوئن سال 1892، بر روي ديوارهاي شهر اعلاميههايي به امضاي ملاحسن شيرازي، مجتهد بزرگ كربلا، چسبانيدند. در اين اعلاميه به كليه پروتستانها اخطار شده بود در ظرف 20 روز از تبريز خارج شوند و گرنه همه آنها را از آن شهر تبعيد خواهند كرد. ولي چند روز پس از صدور اين اعلاميه، بيماري وبا در شهر شيوع يافت كه در نتيجه آن ده هزار نفر اهالي از پاي درآمدند. در پائيز كليساهاي پروتستانت و آموزشگاههاي امريكايي را ممهور نموده و بستند، علت آن را منحرف ساختن مسلمانان از ديانت خود ذكر ميكردند. ولي در ماه ژانويه (1893) دوباره با گشايش آنها موافقت كردند.15

چارلز. استوارت، در سفرنامه خود آورده است:

... زماني كه من در تبريز كنسول بودم (از اوت 1889 تا نهم ژوئن 1892) از شاه فرمان رسيد كه، تمام مدارس ميسيونرها كه سابقه مسلّم و معين ندارند، بايد كلا بسته شود.16

همسر دكتر كاگران، در نامههايي كه به خانوادهاش فرستاده، چنين گزارش كرده است:

26 اوت 1893 (13 صفر 1311 ه  . ق) هفته گذشته،گروهي يك نفر ارمني را در بازار كشتند. تا امروز همه مغازههاي مسيحيان بسته است. مسلمانان به دوستان ارمني و نستوري خودشان سفارش كردهاند كه از خانه بيرون نيايند. حاكم شهر در محل نيست، كفيل حكومت هم قدرتي ندارد. ميگويند كه: حاكم معزول شده و وليعهد از تبريز شخص ديگري را ميفرستد. ملاها در مسجد جمع شده و حاكم جديد را نميپذيرند. روحانيون در بين مردم قدرت و نفوذ بيشتر دارند. (پزشك بيگانه. ص 176)

پنجم سپتامبر 1893 ـ وليعهد كفيل حكومت و ملاهاي اروميه را به تلگرافخانه احضار كرد. و ضمن معرفي حاكم جديد، از آنها خواست كه از وي اطاعت نمايند. آنان هم حاكم اعزامي را پذيرفتند.

به نظر ميرسد كه، مسلمانان در دشنام دادن به مسيحيان، آزاد هستند. جوزف (كاگران) آنگاه كه براي ديدار بيماران به شهر ميرود، مردم حتي بچهها، سرتاپاي او را ناسزا ميگويند. سال گذشته همچو حالت وجود نداشت. در اينجا مسيحيان امنيت ندارند. (ص 177)

از نامه 14 اكتبر 1893 خانم كاگران:

من نميدانم وضع ما در اين كشور چه خواهد شد، هر روز يك نوع ستم جديد بر مسيحيان روا ميدارند. ديروز يكي از ارامنه به جوزف روايت ميكرد كه: حاكم جديد در حضور خانها و روحانيون و ساير اشخاص كه من هم حضور داشتم، ميگفت: دكتر كاگران در كارهاي ما و امور شهر خيلي زياد فضولي ميكند. او همين الان ليلا خانم را به تبريز فراري داد. ليلا همسر همان ارمني مقتول بود كه از مستر ورنر (Werner) پشتيباني ميكرد، ورنر آلماني، با كارمندان گمرك رفتار خوب و مناسب نداشت. در آن مجلس، عدهاي هم به حاكم ميگفتند: آري، كاگران همان شخصي است كه كردهاي شيخ عبيدالله را سرپرستي و راهنمايي ميكرد و  به وسيله ايشان كردها به ارومي يورش ميبردند. (ص 178)

دكتر كاگران، در 14 سپتامبر 1901، از ارومي به مركز ميسيون، گزارش ميدهد:

در شهر آشوب و اغتشاش حكم فرماست. روحانيون بر عليه دولت به مخالفت برخاسته، به ويژه نسبت به مأمور وصول ماليات و درآمدها اعتراض دارند و عزل او را خواستارند. عده زيادي از عموم طبقات مردم اجتماع نموده و طرفدار روحانيون هستند. وليعهد از مأمور وصول درآمد پشتيباني كرد و دستور داد كه چند نفر از ملاها را كه گروههاي انقلابي را رهبري ميكنند، توقيف نموده به تبريز اعزام نمايند.

سه نفر از روحانيون متنفذ شهر، طرفدار حاكم هستند. آنان به بازرگانان و بازاريان مراجعه و درخواست كردند كه: بعد از اين ديگر به سخن ساير روحانيون، بازار را نبندند، و وعدههايي از طرف حاكم به آنها داده شد. روحانيون مخالف دولت تحت فشار قرار گرفتند كه بايد به مقامات تبريز تحويل داده شوند. آنان اعلام كردند. كه حاضر به انجام اين دستور هستند. بدين منظور چند رأس اسب كرايه كرده وسايل سفر بر آنها بار كردند و خدمتكاران را بر زين اسب نشاندند، و با بار و بنه در خيابانهاي شهر به گردش درآمدند و نداي سفر دادند. اين نمايش خياباني، بياندازه مؤثر افتاد و احساسات مردم را برانگيخت و به دشنام و ناسزاگويي به ديگر روحانيون انجاميد و بازار شهر تعطيل شد و از حكومت برگشت روحانيون مسافر را درخواست كردند. جريان حادثه، به مقامات تبريز گزارش شد. دستور آمد كه: تقصيرات روحانيون مخالف بخشوده شد و مأمور وصول نيز به تبريز احضار و اعاده گرديد. (ص 35 ـ 234)

در تاريخ فوق، بلژيكيها در استخدام ايران بودند و درآمدهاي كشور را وصول ميكردند.

هنري ساويج. لندور، درباره استخدام بيگانگان در ايران، داستان مسترمكلين را در كتاب خود، بدين گونه شرح داده است:

مسترمكلين ـ تبعه انگلستان، كارمند سابق بانك شاهنشاهي، بر اساس قرارداد به مدت سه سال به استخدام دولت ايران درآمد تا ضرابخانه را سر و صورت دهد. روسها با استخدام وي مخالفت نموده و اظهار داشتند كه: تصدي ايشان در يكي از مقامات بلند پايه ايران، ناموزون بوده  و بياعتنايي نسبت به روسها تلقي ميشود، لازم است كه يكي دو نفر هم از اتباع روسي در ادارات جديد گمرك گمارده شود.

اين پيشنهاد را دولت ايران نپذيرفت. ولي فشار روسها باعث شد كه دولت ايران مستر مكلين را عزل و قرارداد را لغو نمايد، حقوق سه ساله او را در صورتي كه بيش از چند ماه خدمت نكرده بود، بپردازد. در اين ماجرا سفير انگلستان از حقوق اتباع بريتانيا دفاع كرد و جنجال برخاست. در نتيجه دولت ايران در سال 1901، تصويب و مقرر كرد كه بعد از اين، هيچ يك از اتباع روس ـ انگليس ـ عثماني نبايد در ايران استخدام شوند، اين دستور شامل قزاق خانه نميشد.17

از گزارشهاي دكتر كاگران، در سال :1902

28 دسامبر ـ «به نظر من، روسيه قصد دارد با نفوذ و تفوق اقتصادي در ايران پيشرفت نمايد. آنها در اينجا، بنگاه باربري صندوق و بستهبنديهاي تجاري داير كردند. براي رقابت با بانك انگليس، بانك روس در تبريز، در شرف تأسيس است. يك نفر بلژيكي اخيرآ به رياست ادارات پست آذربايجان منصوب و به تبريز وارد شده است. (پزشك بيگانه، ص 242)

در سال 1903 ، دكتر كاگران، راپرتهاي زير را به مقامات ميسيون فرستاده است:

سوم ژوئن 1903 ـ اطلاع يافتيم كه بزودي كنسول روسيه در اروميه مستقر خواهد شد. در بين طبقات مردم و هيئت حاكمه، يك فكر و احساس قوي حكمفرماست كه: حكومت ايران عملا در دست تزار بزرگ است، و به دلخواه وي اداره ميشود. (ص 247).

14 ژوئن 1903 ـ ... در شهر انواع شايعات و ناآراميها مشاهده ميشود. در كاروانسراي بزرگ و اصلي، كه كتابخانه ما نيز در آنجاست، عدهاي از همكيشان ما نشسته و صحبت ميكردند.

گروه بزرگي از طلبههاي جوان كه در دستشان ميلههاي آهني سركج داشتند به آنجا وارد شده با صداي بلند شعار ميدادند :بيگانگان را بيرون كن ـ مسيحيان را بكش.

همچنين، گروه ديگري از اهالي دهكده «قراگوز» كه مالك مسلمان آن تبعه روسيه بوده و به آنان ستم زياد ميكرد، جمع شده و فرياد ميكردند :روسها را بيرون كنيد. ارمنيان و سريانيها «آسوريها» كه در آن كاروانسرا و اطراف بودند، وحشتزده مغازهها را بستند و محل را فورآ ترك كردند. (ص 49 ـ 248)

در اكتبر 1903، دكتر كاگران گزارش جامع و مفصلي از اوضاع منطقه اروميه و شهرهاي ديگر آذربايجان تهيه كرده و به مركز ميسيون پرزبيتري فرستاده است. قسمتهايي از آن نقل ميشود:

... نگراني و اضطراب ما تنها نستوريان دشت (مَرگوَرَ) نيست، بلكه استخدام بلژيكيها و اخراج كارمندان ايراني از ادارات گمرك و پست است، كه در بين روحانيون و طبقات كارمندان عكسالعمل شديد پديد آورده، و براي مسيحيان و بيگانگان گرفتاري و نگراني ايجاد كرده است.

از مدتها پيش، در بين مردم نوعي گِله و غرغر پديد آمده و اعتراض و انتقاد شديد نسبت به دولت ظاهر شده است. اهالي كشور، از دادن امتياز به خارجيان و تن در دادن به خواستههاي آنان، سخت ناراضي هستند. گمركات و پست در دست بلژيكيهاست. شايع است كه دارايي و خزانهداري هم به اختيار بيگانگان واگذار شده است. در نتيجه، در بين دو طبقه از مردم احساس شديد و تلخ بروز كرده است.

1. روحانيون مسلمان كه در امور جنايي و اوضاع عمومي صاحب قدرتند، هرگاه خواستههاي خود را به دلخواه نتوانستند به كرسي نشانند، ندا ميدهند و بازار را تعطيل ميكنند، و بر عليه شخص يا اشخاص و يا عملي كه با آن مخالفت ميورزند، تظاهرات خياباني ترتيب ميدهند. آنان از روي كار آمدن و قدرت يافتن بيگانگان بيم دارند و ناراضياند، و آن را سبب كاهش قدرت و نفوذ مذهبي خود ميدانند.

2. طبقه ديگر ناراضيان، كارمندان پيشين ادارات گمرك و پست هستند كه با آمدن خارجيان، معزول و بيكار شدهاند. عده آنان زياد است. در گذشته درآمد ادارات مذكور در دست آنها بود، به دولت چندان درآمدي ارائه نميدادند، چون در كارهاي اداري تسلط داشتند هميشه در مقابل هر تحولي، نيروي ناراضي آماده به اغتشاش، بر عليه دولت بودند تا منافع خود را حفظ نمايند.

روحانيون و كارمندان اخراجي، در خيلي از شهرهاي كشور بر عليه شاه تظاهرات برپاكرده به اداره مملكت اعتراض دارند و از دولت درخواست ميكنند كه: بيگانگان را اخراج نمايند و ادارات مزبور را به رسم و آئين قديم برگردانند.

در تبريز همچو تظاهرات عظيم به راه افتاد و وليعهد را مجبور كرد كه اروپائيان و رئيس گمرك را به يكي از شهرهاي مجاور انتقال دهد.

به هر صورت، در اين مورد دولت حريف بود و منتظر فرصت، به مخالفان و تظاهركنندگان چنين تفهيم و تلقين كردند كه :هرگاه دست از شورش نكشند، نيروهاي قزاق آمادهباش دولت روسيه در مرز، به كشور حمله خواهند كرد. بدين وسيله اغتشاش و اضطراب را از بين برده و سردسته فتنهجويان را دستگير و تبعيد كردند. (54 ـ 253)

نظامالسلطنه مافي، در خاطرات خود به پايان تظاهرات تبريز اشاره كرده و نوشته است:

... حاجي ميرزا حسن آقا از تبريز تبعيد شد، از اتباع او و كساني كه فتنه كرده بودند 12 نفر را به اردبيل فرستادند. مسيوپريم هم روز دهم (ربيعالاخر 1321 ه  . ق) وارد تبريز شد، مجددآ سر گمرك رفت. وضع اهل ايران اين است. ساير ولايات هم همين حالت دارد... وليعهد، اول تمام مطالب مردم را از نفي پريم و ارامنه و غيره و غيره، قبول كرد. وقتي كه متفرق شدند، اول جناب مجتهد را بيرون كرد بعد تمام رؤساي بلوا را گرفت به اردبيل فرستاد.18

هرگاه به اوضاع و احوال آذربايجان در اواخر سال 1903 نظر بيفكنيم، ميبينيم كه روسها از لحاظ نظامي و اقتصادي و سياسي و مذهبي و جهات ديگر، سخت اعمال نفوذ كرده روز به روز قويتر و جريتر ميشوند. از طرف ديگر ميبينيم كه مردم آذربايجان به رفتارهاي نسنجيده دولت اعتراض دارند و بر عليه بيگانگان و بيگانهپرستان قيام كرده، طرد آنان را جدآ خواستارند.

در اين اوضاع پرآشوب و بحراني، روسها براي حفظ موقعيتها و منافع بدست آورده و پيشبرد مقاصد آينده خود، نياز به عوامل انساني مطمئن و خدمتگزاران متعهد داشتند، تا ادارات: گمرك، پست، خزانهداري، ماليه، قزاقخانه و غيره را به دلخواه آنان اداره نمايند. استخدام اتباع انگليسي و روسي و عثماني در ايران از سال 1901 رسمآ ممنوع شده بود، بلژيكي و اطريشي و دستنشانده ديگر را هم ملت نميپذيرفتند. ضرورت ايجاب ميكرد كه براي اين كار و هدف مهم، از عوامل داخلي به ويژه نستوريان تازه ارتدكس شده (روسي مسلك و ايراني نما) و ايرانيان تازه مسيحي شده و روسوفيل19 استفاده شود. براي همين منظور و مقصود بوده است كه دكتر ويليام شدّ متخصص قضايي و مدير ديوان پروتستانهاي اروميه، در آغاز سال 1904 «موقعيت مستعد و مناسب» را بدست آورده، مدرسه اسلامي پسرانه اروميه را افتتاح كرد و چنين نگاشت:

گشايش مدرسه اسلامي، رويدادي عظيم و مهم بود و همچو آموزشگاهي تاكنون در اروميه وجود نداشت ... هدف و مقصود مدير آموزشگاه اين بود كه آنجا را به يك مركز نفوذ مثبت و كانون قدرت ميسيونري درآورد. ... خدمت مخصوصي كه ما ميتوانيم براي ايران انجام دهيم، تعليم و كارآموزي خدمتگزاران اجتماعي بومي كليساي انجيلي است، كه نه تنها در محل، بلكه در سراسر كشور شاهنشاهي و آن سوي مرزهايش، بيش از پيش به تناسب فرصت، دخالت خواهد داشت.20

خدمات مخصوص و تخصصي و تصدي فارغالتحصيلان آموزشگاه اسلامي هم، در جشن يادبود ده ساله آنان، معلوم و مشخص شده بود: خدمت در ادارات گمركات، پست، خزانهداري، بريگارد قزاق ايراني، بانك و بازرگاني و غيره.21

معلوم ميشود كه، تعليم و كارآموزي «خدمتگزاران اجتماعي بومي» به زبانهاي فرانسه، روسي، انگليسي در مدارس امريكائي، براي خدمت به كليساي انجيلي نبوده، بلكه خدمت به امپراتوري تزار، در ادارات پست و گمرك و بريگارد قزاق بوده كه در آن زمان تحت نفوذ و اقتدار دولت روسيه بودند.

با دستيابي بدين اطلاعات، در مييابيم كه در تظاهرات عظيم و عمومي اهالي تبريز در تابستان 1321ﻫ . ق (1903)  مردم از چه كساني نفرت و وحشت داشتند و چها درخواست ميكردند. «نفي پريم و ارامنه» براي ملت ايران و انقلابيون آذربايجان چقدر ارزش و اهميت داشته ودر خور قيام بوده كه، وليعهد با پذيرش آن مردم برافروخته را آرام كرده و بلوا را خوابانده است. ارامنه يعني همان «خدمتگزاران اجتماعي» دست پرورده مدارس امريكايي كه همكار صميم و مطمئن پريم و نوز و مستر وِرِنر بودند و جانشين كارمندان معزول و مسلمان.

درباره خطر و مضرات استخدام مسيحيان آن زمان در ادارات مالي ايران، قسمتي از نامه مورخ 8 شوال 1323، نظامالسلطنه مافي، در خور توجه و تأمل است:

... كار دولت اولين هم البته آنجاها (مرگور و ترگور ارومي) به توسط قونسولخانهها و باليوز، خبر داريد كه از حيز اصلاح خارج شده، فقط سلطنت مستقله روس، در خاك آذربايجان است ... من هم اگر هوا مساعد شد، يك سفر ده پانزده روز به مرند تا جلفامي روم براي طفره از شهر. رسمآ حكم شد يك نفر مسيحي در ادارات گمرك و صندوق پست مستخدم نباشند تبديل به ايراني كنند؛ خيلي سخت نوشته بودند، قربان حمييت وغيرت آقا سيدعبدالله، خداوند نصرتش بدهد.22

استخدام مسيحي را، تبديل به ايراني كردن، يعني: نفي ارامنه و دفع سلطنت مستقله روس در خاك آذربايجان. اين پيام قيام، و لب كلام مشروطيت بوده است.

درباره تربيت و كارآموزي «خدمتگزاران اجتماعي بومي» در مدارس امريكايي ميسيونرها، علاوه بر اينكه مؤلف كتاب «سرگذشت دكتر شدّ» از استخدام 80 نفر آنان در ادارات گمرك و پست و خزانهداري و غيره خبر ميدهد، ساير منابع مبلّغان امريكايي هم، در اين زمينه سخنها رانده و معرفتها دادهاند.

دكتر فردريك كون، بعد از توصيف مراكز آموزشي ميسيونري در آذربايجان،از مدارس عالي و دانشكده اروميه و تدريس زبانهاي تركي و فارسي و سرياني بحث ميكند و مينويسد:

از هر لحاظ ما افتخار ميكنيم كه دانشكده كوچك ما، كارهاي بزرگ انجام داده است. خيلي از فارغالتحصيلان به وزارتخانه رفتهاند و خدمات شايان (درخشان) انجام دادهاند. شاگردان دانشكده اروميه، در تمام ايران مطلوب بوده و خواهان دارند.23 

دكتر جان. ويشارد، همكار و همسفر فردريك كون در مسافرتهاي آذربايجان و كردستان، در كتاب «بيست سال در ايران»، تبريز و ولايات غربي را در فصل هفتم به وصف آورده و ضمن بحث از زبان تركي و فارسي متداول در تبريز، گفتارش را چنين ادامه داده است:

... بعضي از اشخاص معتبر و كسبه سرشناس تبريز، ارمني هستند، ولي زبان ارمني در بازار به ندرت هم شنيده نميشود. چون شهرهاي نستورينشين سلماس و ارومي به اين شهر نزديك است. تعداد قابل ملاحظهاي از نستوريان (Syrians) در تبريز استخدام شدهاند و به زبان سرياني تكلم ميكنند.

... Being near to the Nestorian Settlements oF salmas and urumia, a

 goodly number of Syrians Find emplo - yment in Tabriz and use the 

Syriac Tongue.24

از زبانهاي خارجي، روسي و فرانسه نيز زمينهاي دارند. اما در بانكها و مراكز تجارت و اداره تلگراف از انگليسي استقبال ميشود. كارمندان بومي در مدارس پسرانه امريكايي آموزش ديدهاند.

The native Clerks having been Trained in the American Schools for boys.25

دكتر ويشارد، در فصل «ميسيونرهاي امريكائي» مدارس آنان را بدين گونه وصف كرده است:

اولين تلاش ميسيونها تأسيس مدارس جديد بود... طرح افتتاح مدرسه، اول در اروميه انجام شد و براي غيرمسلمانان در نظر گرفته بودند ... سالهاي سال كالج اروميه اميد و ملجاء نستوريها بود... همان هسته اوليه به تدريج باعث شد هزاران خانواده نستوري از شرايط بندگي و بدبختي به حرمت و عزت برسند. صدها معلم و مبلّغ و طبيب براي  رفع حوائج كشور تربيت شدند ... ساير مجامع غيرمسلمان كه جريان چنين پيشرفتي را در اروميه ديدند، درخواست كردند كه شرايط مشابه براي كودكان آنان نيز فراهم شود. بنابراين تأسيس مدارس ارمني تبريز و تهران و همدان انجام گرفت... حاصل كار اين كه مسلمانان گروه گروه قدم پيش نهادند و درخواست كردند كه فرزندانشان در مدارس ما پذيرفته شوند كه در بعضي جاها تعداد آنان بر غيرمسلمانان فزوني گرفت ... تا آنجا كه ممكن است تمام امور را خود مدارس بر عهده ميگيرند. بدين لحاظ افراد برجستهاي تربيت خواهند شد. در ميان محصلين تهران و تبريز و همدان، فرزندان مسلمانان معتبر و متنفذي هستند كه به احتمال زياد در امور آينده ايران صاحب قدرت و اعتبار خواهند شد.26

در صورتي كه، بانو ايزابلا. بيشاب، ده پانزده سال پيش از آمدن بلژيكيها به ايران وتاسيس مدرسه اسلامي پسرانه (امريكائي) در ارومي، در سال 1890 گزارش جامعي از دانشكده و مدارس ميسيونري اروميه تهيه نموده، برعكس و خلاف نوشتههاي ويشارد، قلمفرسايي كرده است.

او مينويسد:

از 151 نفر شاگردان دانشكده، 18 نفر سال گذشته گواهي نامه دريافت كردند. آن طوري كه شاگردان پيشبيني كرده و انتظار داشتند، تحصيلاتشان نتيجه مطلوب نداشته است. جوانان فارغالتحصيل ارمني و آسوري، عمومآ ميل ندارند در ميهن خود همچون كشيشان و معلّمين باشند. فرصت پيشرفت ديگر پيدا نميكنند. اخيرآ به هوس افتادهاند كه ايران را ترك كرده به امريكا و روسيه و يا هر كشور ديگر بروند و بتوانند تحصيلات خود را ضايع نكرده مورد استفاده سودمند قرار دهند.27

بررسي اين نوشتهها معلوم ميدارد كه: فارغالتحصيلان ارمني و آسوري آموزشگاههاي اروميه، قبلا جز خادمي كليسا يا دستياري كشيشها اشتغال ديگري پيدا نميكردند. بعد از 1904، است كه دستپروردگان ميسيونري در ادارات ايراني تحت سلطه تزار، خدمتگزار ميشدند.

نستوريان سلماس و ارومي كه به تعداد زياد در تبريز و ساير شهرها استخدام شده بودند، همان كارمندان بومي تعليم ديده در مدارس امريكايي بودند كه به اتفاق بلژيكيها، براي دولت روسيه «سلطنت مستقله در خاك آذربايجان» فراهم كرده بودند. بلژيكيها كارمندان ايراني را از ادارات اخراج ميكردند و همين نستوريهاي آموزش ديده را به كار ميگماردند. 

طرد اين آسيب و آفتهاي اجتماعي و مهاجمان فرهنگي، براي مشروطهخواهان و آزاد مردان ايران آن قدر اهميت داشت كه علاوه بر درخواست «نفي پريم و ارامنه» در تظاهرات عظيم تبريز، و فشار آوردن آزاديخواهان و روحانيون به دولت براي صدور «حكم رسمي منع استخدام يكنفر مسيحي در ادارات گمرك و صندوق پست » ـ در نخستين نشريه رسمي مشروطهخواهان به نام «انجمن»، بعد از لفظ بسمله، اولين كلمهاي كه به روي كاغذ آوردهاند عنوان مقاله :«سروش غيبي» بوده كه در چند شماره ادامه داشته، و در آن مردم ايران به ويژه جوانان را از مراجعه به مدارس ميسيونرهاي امريكايي سخت منع كرده و مضراتش را گوشزد كردهاند.

خانم منصوره رفيعي، با تجزيه وتحليل مقالات روزنامه «انجمن» كتاب جامع ومفيدي تهيه وتنظيم كردهاند. ايشان، زير عنوان «بررسي نخستين سرمقاله روزنامه انجمن» مينويسند:

اين مقاله در واقع برنامهاي است كه به مسئولين مملكتي ارائه ميشود و در آن بر تحول آموزش و پرورش تأكيد دارد...در اين جا نويسنده پيشنهاد ايجاد مدارس جديد و منظم را ميدهد و در دنباله مقاله، خطرات حاصله از وابستگي فرهنگي را گوشزد ميكند و مينويسد: (محصلّين را گدا و متملّق بلجيكها و فرانسه و روسها و نوكري و جاروبكشي آنها نموده ـ پس اهالي ايران را لازم است كه كهن جامه خود را پيراسته نواقص خودشان را با تشكيل دو مجلس رفع نمايند.)

در ادامه نوشتار خانم رفيعي «ذكر اين نكته ضروري است كه فعاليت مبلّغين عيسوي در آذربايجان، با تأسيس مدارس مذهبي چشمگير بود، و روزنامه انجمن كه نفوذ آنان را خطرناك ميدانست به انتقاد از اين امر پرداخته و در شمارههاي مختلف، اطلاعيههاي مدارس اسلامي را درج ميكرد و از اولياي اطفال ميخواست كه :(اولاد خود را به مدارس اجانب نفرستند و موجب رسوايي ملت نگردند.)

روزنامه انجمن در جاي ديگر مينويسد:

(همه روزه اجانب كه مدرّسين ميباشند مقاصد خودشان را از فساد عقيدت واختلاف آرا در قلوب اطفال معصوم كه از پولتيك آنها بيخبرند جاگير كرده، بعضي خواهان فرانسه و بعضي روس و جمعي طرفدار انگليس خواهند گشت. گذشته از اين حاصلي كه بعد از تضييع عمر عزيز براي طفل بيچاره شده همان ناقص ياد گرفتن السنه خارجه است.)28

درباره اجتناب از مدارس امريكايي و لزوم تأسيس مدارس ملي براي آموزش زبانهاي خارجي، مخبرالسلطنه (مهديقلي هدايت) وزير معارف نخستين كابينه قانوني، راپرت زير را به دولت تقديم كرده است:

راپرت. ربيع الاول :1325

روز جمعه گذشته جمعي از شاگردان مسلمان را به علاقه گفتگويي كه بين يك نفر شاگرد و يك نفر فرّاش مدرسه امريكايي كه مسلمان بوده عيسوي شده است، از مدرسه جواب گفتند. اين معني اسباب آن شد كه قريب يكصد نفر شاگرد از مدرسه استعفا كردند29، و از وزارت علوم چارهجويي نمودند كه در مقابل اين خفّت تداركي از براي تكميل تحصيلات ايشان بشود و اقداماتي فراهم بياورد كه آن حركت مدرسه اجنبي اسباب سرشكستگي مسلمانان نباشد. از طرف اداره معارف از براي ايشان ملاحظه مدرسه شده است كه در آن مدرسه درس انگليسي داده شود و انگاره در سيصد نفر شاگرد ديده شده است كه دويست نفر ديگر به آنها ضميمه شوند، مدرسه حسابي مرتب شود. مدرسه مزبور مبلغ يكهزار تومان اثاثيه از ميز و تخت وساير ملزومات لازم دارد كه بايد از طرف دولت مرحمت شود...30

در كتاب «سرگذشت ويليام شدّ» هم آمده است كه: انجمن مشروطهخواهان اروميه، در نخستين سال تشكيل، مدرسه (امريكائي) ميسيونرها را تهديد به تعطيل و توقف ميكرد، و در مواقع متعدد، انجمن اروميه، مانع و مخالف كارهاي فرهنگي مبلّغان بوده است.

اوژن اوبن، مينويسد: «مدرسههاي امريكائيان، در برابر خود با مدرسههاي مجهز ملّي مواجه شدهاند.» (ص 100)

رابي منشي امير، يكي از فارغالتحصيلان مدرسه امريكايي اروميه، كتابي به نام «تاريخ آشور» نوشته و در آن از تشكيل قشون آشوريان در زمان مظفرالدين شاه خبر داده است كه در مرزها جلو حملات دشمن را ميگرفتند. آشوريان مشروحه زير،در آن زمان عنوانهاي لشكري و كشوري داشتند:

بيجان درجه سرهنگي ـ شموئيل عنوان خاني ـ پطروس آقايي ـ سلطان بابا عنوان ياور ـ سليمان سرهنگ ـ دكتر اسرائيل، يوسف ليس خسروآبادي، عيسيخان يوسف، اريشو صوماي، سكو گنچهچي، بيلو كشيش، فرامرزخان، دكتر اوشانا، ميرزا مسروپ و رافائيل عنوان و مقام خاني داشتند. (ص 304)

اشخاص مشروح زير در دستگاههاي دولتي صاحب مقام بودند:

1. فرامرز خان رئيس كل ژاندارمري ايران در تهران 

2. ميرزا مسروپ خان خزانهدار گمرك در تبريز

3. يوسف جمالي، رئيس دارائي

4. پولس سرمس ـ رئيس كل غلّه تبريز

5. داودخان مراوا ـ رئيس تلگرافخانه تهران. (ص 307 ، 308)

اداراتي كه توسط اشخاص فوق اداره ميشد تحت نفوذ روسها بوده و اين افراد دستنشانده آن دولت بودند. قيام مشروطيت در آذربايجان، براي اخراج همين اشخاص و ديگر مأمورين خارجي از ادارات مذكور شكل گرفت و قوام يافت. 

 

پينوشتها

1. عيسوي، چارلز. تاريخ اقتصادي ايران. ترجمه: يعقوب آژند . تهران، نشر گستره، 1362 . ص 108.

2. بن تان، اگوست. سفرنامه بن تان. ترجمه: منصوره اتحاديه . تهران، 1354 ـ ص 67.

در سال 1715 (1127ه . ق) آرتيمي پطروويچ والنسكي سفير پطركبير، هنگام ملاقات شاه سلطان حسين در اصفهان، با ساير هداياي امپراتور روسيه، مقداري هم چاي نفيس به دربار صفوي پيشكش آورده بود. درباريان طرز مصرف آن را نميدانستند. حكيمباشي دربار، جان بل پزشك اسكاتلندي همراه سفير را به خانه خود دعوت كرد و ضمن صحبت، دم كردن چايي را از ايشان ياد گرفت. (سفرنامه جان بل، ص 104 و 110)

3. Mignan. R. A Winter Journey through Russia the caucasean Alps and Georgia. London, 1839 - vol: I p: 175. 176.

4. كورف، فيودور. سفرنامه بارون فيودور كورف. ترجمه: اسكندر ذبيحيان، تهران ، انتشارات فكر روز، 1372، ص: 105.

5. Southgate. Horatio. Narrative of a Tour through Armenea, Kurdistan, persia. London, 1840. vol:_2. p: 12.

6. Perkens. Justin. Residence of Eight years in persia. London, 1843. p: 470

7. Wagner. moritz. Travels in persia . Georgia and Koordistan. London, 1856 Vol: 3; p: 147. 

8. Bighom. clive. A ride through western Asia. London. 1897. PP: 92 - 98.

9. Bighom. C. ibid. PP: 101 - 103.

10. قبولاندن قرارداد و تعرفه جديد گمركي (1320 ﻫ . ق) به ايران موفقيت ديپلماسي قابل ملاحظهاي براي روسيه تزاري بشمار ميآمد. زيرا طبق تعرفه جديد، نرخ گمرك صدي پنج در مورد نفت وارده از روسيه به 5/1 درصد و در مورد شكر به  412 درصد تقليل داده شد. از طرف ديگر گمرك و عوارض چاي ـ كه از مستعمرات آسيايي انگليس به ايران وارد ميشد ـ از 5 درصد به 100 درصد افزايش يافت.(علياصغر شميم ـ ايران در دوره سلطنت قاجار ص 248 ـ 249).

11. stewart. charles. through persia in disquise. London, 1911. p: 158.

12. پادماگريان، الكساندر. تاريخ سياسي و اجتماعي ارامنه. صص 159 ـ 154.

13. Lynch. H .F.B. Armenia - Travels an Studies. Beirut. 1963. vol: 2, PP: 93-102.

14. Hinckley. Frank. E. American Consuler jurisdiction in the Orient. Washington. 1906 .P: 116.

15. الدر. جان. تاريخ ميسيون آمريكايي در ايران. ص 62.

16. Stewart. Charles. Op.Cit. P: 192.

17. Landor. Henry. Savage. Across coveted lands. London. 1902. P: 159, 157.

18. نظامالسلطنه مافي، حسين قليخان. خاطرات و اسناد حسين قليخان نظامالسلطنه مافي. به كوشش: معصومه مافي. منصوره اتحاديه ... تهران، نشر تاريخ ايران 1362 ـ ج 3 ص 623.

19. جوليوس، ريشتر، مينويسد: در سال 1890، عده مسلمانان مسيحي شده در اروميه، به 27 نفر رسيده بود. در سال 1892، ميرزا ابراهيم خويي تازه كيش را مقامات ايراني در تبريز با زجر و شكنجه اعدامش كردند، از آن به بعد ميسيونرها براي مصلحت و مصونيت، ديگر نام ونشان و آمار مسلمانان مسيحي شده را منتشر نكردند. (ص 328)

20. Shedd. Mary lewis. The measure of a man. New - Yotk. 1922. P: 97.98

21. Shedd . M. L.  ibid. P: 100 - 101.

22. نظامالسلطنه مافي. مأخذ پيشين. ص 706. 

23. Coan .Frederick. Yesterdays in Persia and kurdistan. California. 1939. P: 228, 229.

24. واژه Syrian در فرهنگهاي انگليسي، به معني: اهل سوريه، شامي، آمده است. ولي ميسيونرهاي آمريكايي در تمام آثار خودشان، نستوريان سلماس و ارومي (آسوريان) را به جهت اينكه سرياني صحبت ميكنند Syrian معرفي كرده و خيلي زياد بكار بردهاند. آقاي علي پيرنيا، در ترجمه كتاب «بيست سال در ايران» جان. ويشارد، به مفهوم نخست واژه عنايت نموده، پارگراف را به صورت زير ترجمه كردهاند:

«... اين شهر چون با سلماس و اروميه كه اكثريتي مسيحينشين دارند، نزديك است، تعداد قابل ملاحظهاي از شام به آنجا مهاجرت كرده، به كسب و كار مشغولند و به زبان سرياني تكلّم ميكنند.» (ص 124)

25. Wishard. John. g - Twenty years in persia. New - York - 1908. P: 120

26. ويشارد. جان. بيست سال در ايران. ترجمه علي پيرنيا، تهران. انتشاران نوين، 1363، صص 251 ـ 249. 

27. Bishop, isabella. Journeys in Persia and Kurdistan. London, 1891 , Vol:2 P: 222 - 223. 

"The eduecation given is bringing about a result Which was not anticipated. the educated Syrian and Armenian young men, far from desiring generally To remain in their own country as Pastors and teachers, and finding no Opportunities of "getting on" otherwise, have of late been seized With a craze for leaving Persia for America. Russia, Or any other country where they may Turn their education to Profitable account. It is hardly necessary to add that the admirable training and education given in the Fiske Seminary do not produce a like restlessness among its " girl graduates ". The girls marry at an early age, make good housewives, and are in the main intelligent and kindly Christians. 

نوشتههاي فوق، در كتاب: «جغرافياي تاريخي گيلان، مازندران، آذربايجان از نظر جهانگردان» تأليف ابوالقاسم طاهري، به صورت زير ترجمه و تحريف شده است:

«به گفته بانو بيشاب دانشجويان آذربايجاني براي سرگرم شدن به پيشه پزشكي و يا كشيشي فرصت خوبي داشتند. عده زيادي از جوانان ارمني و آسوري كه به دريافت گواهينامه موفق ميشدند علاقه به ماندن در ميهن نشان نميدادند و به گفته بانو بيشاب همگي عشق عجيبي به رفتن به امريكا يا روسيه داشتند و به طور كلي مايل به مهاجرت بودند تا بتوانند در سرزميني ديگر ثروتي  به هم زنند و با رفاه وآسايش بيشتري زندگي كنند.» (ص 176)

28. رفيعي، منصوره. انجمن (ارگان انجمن ايالتي آذربايجان). تهران، نشر تاريخ ايران، 1362، ص 98 ـ 96.

29. ج. ريشتر، عده شاگردان مستعفي را 62 و آموزگاران را 4 نفر نوشته است.

30. هدايت، مهديقلي. خاطرات و خطرات. تهران، كتابفروشي زوار، 1334، ص: 154.