ادموند برک و ایده مشروطیت
ادموند برک (Edmund Burk) اندیشمند و نظریه پرداز ایرلندی است که بسیاری از نظریات و دیدگاههای خود را صرف کشور انگلستان نموده است. اقدامات استعماری و سلطه جویانه انگلستان که معاصر با دوران حیات برک بوده است، او را وادار به نگارش رساله مشروطیت
نموده است. وی در این کتاب، نظرات سیاسی و چارچوب نظری مربوط به نحوه حاکمیت در جوامع را بیان داشته است.
با این حال برک، اصول و روش خاصی را به طور آشکار، رسمی یا نظام یافته مشخص نکرده که پنداشت وی از دولت بر آن استوار باشد. بسیاری از تحلیلها و اصولی را که دانشمندان و فیلسوفان در روش شناسی خاص خود از آن استفاده نمودهاند، در فلسفه و دیدگاه برک دیده نمیشود. با این حال، با دقت نظر در چارچوب نظری او، میتوان در مسائل واقعی سیاست، رویکرد و روشی را مشخص و مستنتج نمود. رویکردهای وی تا حد زیادی با اندیشه های اجتماعی و سیاسی حاکم بر دوران وی سنخیت ندارد. در واقع جریانات ذهنی برک برخلاف جهات مسلط اندیشه و احساس عصر او حرکت داشت.
زندگینامه و عقایدوی در ایرلند به دنیا آمده و در ترینیتی کالج واقع در دوبلین، درس خوانده است، اما برای ادامه کار در سال 1750 به لندن سفر کرد، تا شانس و سرنوشت خود را در این سرزمین بیازماید. در لندن به کار حقوق پرداخت، اما از آنجایی که این کار با طبع و انگیزه های او سازگار نبود، بعد از مدتی، به کار ادبیات و نگارش مشغول شد. در این رشته کتابی با نام «شریفان و زیبایان» را نوشت. اما این کتاب چندان که برک انتظارش را داشت، معروفیت و شهرت نیافت. او موقعیت خانواده ای و ثروت فراوان نداشت که او را در حیات اجتماعی و سیاسیاش یاری نماید، ولی با این حال توانست جایگاه سیاسی خوبی را در جامعه به دست آورد. از این رو در سال 1765 که وارد پارلمان شد، هنوز بسیار گمنام بود. او یک عضو مخالف در پارلمان انگلستان و نسبت به تفکرات عمومی جامعهاش بود.
حمله برک به فساد و عدم لیاقت در حکومت استعماری انگلستان در هلنددر خور اهمیت است و همچنین موضوع مهم دیگری که برک به آن پرداخته است، اداره امور در آمریکا بود. مسائل مربوط به مستعمرات که در طول سالها بر وخامت افزوده میشد، برک را واداشت که به بررسی سیاسی این مسئله بپردازد. او ظلم و ستم در آمریکا را مانند انگلستان، تحلیل مینمود و ناشایستگیها و بلاهت را در کار مسئولان آن میدید. او ضمن حملات خود به حکومت آمریکا پایه و اساسی را برای یک سیاست استعماری درست بنیاد مینهاد.
تلاشها و سخنرانی های او برای مبارزه با این ظلم و بیدادها، چندان که انتظارش را داشت، راه به جایی نبرد. دیگر هیچ نقطهای در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، انگیزه و شوقی در او ایجاد نمینمود. او از ابتدا بر انقلاب کبیر فرانسه با شکاکیت مینگریست، ولی آن آزادی را که هدف انقلابیون بود و آن سان برای انگلیسیها جذابیت داشت، در نظر او فقط تصویر مسخره یک آزادی حقیقی بود. در نظر او وعده های آزادی که از سوی کشورهای استعماری داده میشود، فقط یک افسار گسیختگی بود که به سوی مبتذل ترین استبدادها پیش میرفت.
در واقع این انقلاب در نظر برک، نوعی پدیده اجتماعی غیر منطقی قلمداد میشد. در چنین اوضاعی، او گرفتار تندتازیهای احساسی و افراطگریهای مخالف آمیز شده بود، این امر، برک را همچون یک محافظه کار سیاسی جلوه میداد. اگر او این چنین به انقلاب نزدیک نبود، اگر مشروطیت محبوب او بدین گونه در بوته فطری نزدیک قرار نداشت، این نکته را در مییافت که اختلاف اصلی او با انقلابیون چندان بر سر هدف ها نبود، بلکه بیشتر بر سر راهها بود.
از اینرو میتوان گفت که برک مخالف آزادی نبود، بلکه روش و تلاشی که برای رسیدن به آزادی انجام میگرفت، مورد توجه او بود. نهادها و سازمان هایی که میتوانست فرد را به آزادی برساند و هدفهای مشابه آزادی چون امنیت، صلح و آرامش و رفاه نیز به نوبه خود توجه برک را به خود جلب کرد. از دید او هر گونه تلاش سیاسی بدون برنامهریزی شده و خیال انگیز، نمیتواند حاصلی جز فاجعه و مصیب در پی داشته باشد.
مشروطیت
برک دستگاه حکومت را هم مرعوب و هم خوار و ذلیل میداند. قوانین فاقد آن وجهه احترام آمیز و توجه برانگیز هستند، بیاثری آنها مایه تمسخر است و اجبار و وادار سازی آنها موجب نفرت. هنگامی که نارضایی های عمومی بسیار رواج یافت، به خوبی میتوان تأکید و تصدیق کرد که به طور کلی نوعی نارسایی و کاستی در اساس مشروطیت، یا در عملکرد حکومت وجود دارد.
برک سیاست و اقتصاد دوران خویش را دچار آشفتگی و از هم پاشیدگی میداند. از دید وی باید اصلاحات اساسی در اجتماع انجام گیرد. او نقش آگاهی و بیداری مردم را در مسئله اصلاحات سیاسی دارای نقش اساسی میداند. اصلاحاتی که از طریق پارلمان و نظام سلطنتی و حکومتی انجام میشود. مردم باید از تحولات سیاسی و اجتماعی حاکم بر کشور خود و دیگر جوامع آگاهی داشته باشند، تا از نفوذ قدرتهای استعماری جلوگیری نمایند.
برک قدرت پادشاه را که به صورت اختیارات تشریفاتی مقام سلطنت میباشد، با نیرویی تحت نام نفوذ، دارای رشد تازه یافته میداند که بخشی از قدرت خود را به مجلس و پارلمان تفویض کرده است. او اصلاحاتی را در باب دوران و نوع پارلمان انگلستان ارائه میدهد که از دید وی راهحل بسیاری از مشکلات روزگار وی است، اما با این حال هرگز جنبه عملی به خود پیدا نکرد.
نقد
به نظر میآید دیدگاه سیاسی برک تا حد زیادی ناشی از موقعیت و جایگاه وی در پارلمان و در مسائل سیاسی بوده است، تا اینکه از واقعیات تلخ روزگار و جامعه وی الهام گرفته باشد. از این رو در نوشته های وی به سختی میتوان اصول و روشی را یافت که بتوان با آن، دیدگاه و رویکرد نظری وی را بازشناخت. برک همواره به عنوان یکی از اعضای پارلمان سخن گفته است و سعی نموده که این گفتهها خدشهای به موقعیت سیاسی و اجتماعی او وارد نسازد. به همین دلیل به شدت فردی محافظه کار به نظر میرسد. علاوه بر آن نظریات وی فقط مشتمل بر جامعه انگلستان و اوضاع سیاسی آن بوده است و حتی به عصر و روزگاری دیگر از این کشور نمیتوان تعمیم داد، چه رسد به اجتماع و سرزمینی دیگر.