استعمار و بزرگترين نسل كشي قرن بيستم در ايران1917-1919

اشاره :فهوم استعمار امروزه با مفهوم امپرياليستم پيوستگي كامل يافته و استعمار اساسا عمل قدرت امپرياليستي شناخته مي شود. يعني قدرتي كه مي خواهد از مرزهاي ملي و قومي خود تجاوز كند و سرزمينها و ملتها و اقوام ديگر را زير سلطه خود در آورد. به تعبير دايره المعارف بريتانيكا امپرياليسم سياستي است كه از سوي يك دولت براي سلطه بر مردمي در وراي مرزهاي آن، كه خواستار اين سلطه نيستند به كار مي رود.

اين سياست در ايران چگونه و به چه شكل بروز كرد؟! اينكه آغاز اين استعمار از كجا و چه زماني بود مجالي ديگر مي طلبد اما موضوعي كه در اين مقاله پي آن هستيم نسل كشي اي است كه امپرياليسم انگليس براي چنبره بر حوزه مملكت و گاز كشور ما اخير به آن دست زدند.

هلوكاست واقعي زماني روي داد كه پرونال لندن نوشت نفت ايران خون انگلستان است.

و براي دست يازيدن به اين خون دست به فجايع و جناياتي زدند كه حداقل ده ميليون نفر از اجداد ما در طول جنگ جهاني و بعد از آن نه به خاطر قرار گرفتن در برابر توپ و تانك بلكه به خاطر سياست هاي اعمال شده از سوي امپرياليستهاي سرخ و سياه جهان در بوجود آمدن قحطي و گرسنگي جان خود را از دست دادند.

تحقيقاتي كه اساتيدي همچون محمد قلي مجد براي اولين بار بر اساس اسناد موجود در مركز اسناد ملي ايالات متحده آمريكا (نارا) انجام داده اند گوياي اين مطلب است كه انگليسيها براي تحت اختيار گرفتن ايران به سراغ سياستي جديد رفته تا بتوانند دست نشانده هايي را در ايران به روي كار آورند كه خون را به رگهاي آنان تزريق نمايد.

سياستي كه به تعبير عبدا.. شهبازي مورخ ايراني بر اثر آن جامعه ايراني به شدت فروپاشيد و استعمار بريتانيا توانست به سادگي حكومت دست نشانده خود را در قالب سلطنت پهلوي بر ايران تحميل كند.

قحطي اي كه سه سال قبل از كودتاي سوم اسفند 1499 شروع شد و با  روي كار آمدن رضاخان تقريبا اين قحطي از بين رفت همين امر سبب شده است تاكنون  مورخان انگليسي!  رضاخان را مظهر ايران مدرن بنامند. رضا خاني كه به تعبير دكتر محمد قلي مجد بدون ترديد يكي از ثروتمندان درجه اول جهان بوده است. چرا كه وي علاوه بر 750 ميليون ريال معادل 50 ميليون دلار در بانك ملي ايران و حدود 200 ميليون دلار در بانكهاي خارج از كشور، مالكيت شش الي هفت هزار روستا، تعدادي كارخانه قند وشكر، ابريشم و نساجي را نيز بر عهده داشت. مجد بر اساس اسناد آمريكايي ثابت مي كند كه رضا شاه 250 ميليون دلار پول نقد درحسابهاي شخصي اش داشته است. اين در حالي است كه كل گردش مالي پول بانك صادرات و واردات آمريكا در سال 1941 ميلادي (1320) شمسي صد ميليون دلار بوده است.

مقاله زير را بخوانيد و آنرا با هلوكاست (يهودي سوزي) مقايسه كنيد يهودي سوزي اي كه در شمار و تعداد و نحوه و نوع آن شك ترديد هاي بسياري از سوي مورخان و انديشمندان غربي و حتي يهودي وجود دارد. چرا كه بر اساس گفته هاي فينكلن اشتاين مورخ يهودي كه پدر و مادرش نيز از زندانيان اين جنگ بودند مي نويسد: «هلوكاست به ممري براي تجارت اسرائيل تبديل شده است»

 

هلوكاست افسانه يا واقعيت
هلوكاست افسانه يا واقعيت اين موضوعي است كه در چند ماهه اخير شدت و حدت بيشتري به خود گرفته است.

موضوعي كه سران صهيونيزم بوسيله بزرگ جلوه دادن آن توانسته غرامت هاي چند ميليارد دلاري به جيب بزنند.

اسرائيلي ها همراه با تمسك به اين موضوع توانسته اند خود را در موقعيت قوم مظلوم جهان معاصر قرار داده و انگشت اتهام خود را به سوي سران آلمان نازي نشانه بروند و هنوز هم كه سالها از محو نظام نازي مي گذرد اين دستاويز براي مظلوم نمايي را از دست نداده اند.

يوشكا فيشر وزير امور خارجه آلمان در مناظره اي كه با ديويد گروسن نويسنده افراطي يهوديان پنجاه و هشتمين هشتمين نمايشگاه كتاب فرانكفورت كه در آبان ماه سال 84 برگزار شد داشت مي گويد: هر چند آلماني ها نسبت به اقداماتي كه در زمان جنگ  جهاني دوم عليه يهوديان اتفاق افتاده است خود را در برابر اسرائيل مسئول مي دانند اما بايد راه حلهايي ايجاد شود تا روابط دو جانبه از حالت فعلي كه بسيار پيچيده است خارج و متعادل شود؟؟

پاسخي كه گروسن به اين نظر فيشر مي دهد جالب توجه است او مي گويد:« به نظر مي رسد دنيا ما را دوست ندارد و اين نگراني هميشگي ماست كه بالاخره روزي دنيا ما را در تنهايي رها خواهد كرد. بسياري از يهوديان ساكن اسرائيل گمان مي كنند كه در زنداني بزرگ زندگي مي كنند»

تئوريسين هاي صهيونيستي اين باور را به گونه اي پرورش مي دهند كه كودكان و نوجوانان و جوانان جهان افسانه هلوكاست را واقعه اي عيني ببينند

چرا كه به تازگي برخي از ساخته هاي انيميشن با موضوع هلوكاست و كوره هاي آدم سوزي يهوديان و در نمايي غم انگيز و تاثير گذارتر توليد و مرتبا نمايش داده مي شود.

يكي از ساخته هاي انيميشن اين بخش كه از برترين تكنيك هاي جلوه هاي ويژه بهره مي برد داستان زندگي حضرت موسي است كه مغاير آيات قرآن و همراه تحريف و هتك حركت به شخصيت پيامبران توليد و روانه بازار شده است.

از سوي ديگر شاخه دوم اين بخش را هاليوود كه 80 درصدسهام آن را در اختيار يهوديان بوده برعهده گرفته است به گونه اي كه عمدتا به توليدات سينمايي مي پردازد كه در آن يهوديان بعد از جنگ جهاني دوم همواره يهودياني مظلوم و مورد ظلم ديده مي شوند.

اين گونه مظلوم نمايي ها را مي توان در فيلمهاي كارگردانان شهير و يهودي الاصل چون اسپيلبرگ، استنلي كوبريك، رومان پولانسكي ديد فيلمهاي ده فرمان، فهرست شينگلر، نجات سربازرايان و پيانسيت نمونه هايي از صدها بلكه هزاران فيلم ساخته شده از سوي اين مركز كنترل فكري يهوديان است.

اما آيا واقعه هلوكاست همان افسانه ساخته شده اي است كه 6 ميليون يهودي در آن كشته شده اند ؟!

آمار ارائه شده اي كه در سال 1946 از سوي دادگاه بين الملي نوننبرگ به استناد اعترافات رودولف هس افسر نيروي مخصوص پليس آلمان نازي (  SS) كه فرماندهي آشويتس را برعهده داشته اعلام شده است. دروغي بزرگ بوده و اين اعترافات همراه با ضرب و شتم شديد هس گرفته شده است. فرماندهي كه در آن زمان ضمن ضرب و شتم تهديد به تبعيد همسر و فرزندانش نيز شده بود مدعي شد در زماني كه دستور تاسيس مركز كشتار در در اردوگاهي را در آشويتس به وي داده اند كشتار در اردوگاهي به نام ولزيك انجام مي شده است كه بر اساس تحقيقات محققان يهودي وجود خارجي و واقعي نداشته است.

امروزه بسياري از مورخين حتي مورخين يهودي همچون توني جديت، حاخام مايل گلدبرگ نورمن فينكلن اشتاين پاولاهايمن ميزان كشته شدگان يهود را زير سئوال برده و معتقدند كه تعداد 6 ميليون و4 ميليون نفري كه در مركز آشويتس لهستان نصب شده بود دروغ بوده است. لوح يادبودي كه پاپ ژان پل درم رهبر كاتوليك هاي وقت جهان نيز در سال 1979 از آن ديدن كرد و براي چهار ميليون قرباني طلب آمرزش نمود.

هر چند كه در سال 1990 موزه دولتي آشويتس لهستان همگام با مركز هلوكاست يا دواشم اسرائيل تاكيد كردند كه رقم 4 ميليون كشته اغراق آميز بوده و لذا تابلوي يادبود نصب شده در اين مركز بايد برداشته شود.

به هر روي همانگونه كه فينكلن اشتاين مورخ يهودي كه پدر و مادر وي نيز از زندانيان جنگ جهاني اول بوده معتقداست هلوكاست ممري است براي تجارت صهيونيست ها. چرا كه درحال حاضر نيز صهيونيستها با اعلام رقم 6 ميليون و  4 ميليون كشته ميلياردها دلار خسارت از دولت آلمان و ساير كشورهاي اروپائي اخذ مي كنند.

-                     سياست دوامپراتوري در ايران

روابط سياسي و تجاري ايران با كشورهاي خارجي براي اولين بار با انگلستان

با سفر آنتوني جنكينسون و پنج هيئت بعدي كمپاني مسكوي به دربار شاه طهماسب اول صفوي پادشاه ايران 1524 –1526 ميلادي شروع شد. از همان آغاز با تاريخ سازمان اطلاعاتي انگليس پيوندي ژرف و ناگسستني يافته است. بررسي اين پديده ارتباط تنگا تنگ ميان سازمان اطلاعاتي و كمپاني هاي تجاري را در انگلستان روشن مي‌كند و مراحل اوليه تكوين سنتي را نمايان مي سازد كه از زمان تاسيس كمپاني مسكوي 1555 تا به امروز قريب به چهار و نيم قرن تداوم داشته است (عبدا… شهبازي- نخستين تكاپوهاي اينتلجنس سرويس بريتانيا در عثماني و ايران)

از آنجايي كه انگليس به عنوان استعمارپير در هر كشوري كه وارد شد با اهداف خاص و براي رسيدن به مقاصد اقتصادي كلان خود وزرسالاراني بود كه عمدتا يهودي و از با نفوذ ترين افراد در دولت هاي اين كشور بودند لذا به نظر مي رسد كه شناسايي اهداف اين رزسالاران و كمپاني هاي اقتصادي كه معمولا دول سياستهاي دولت متبوعه بر اساس خواسته ها و اهداف اين قشر هماهنگ مي شود موضوعي است كه ما رادر شناخت اين لايه از جوامع سرمايه داري ياري مي رساند.

عبدا… شهبازي پژوهشگر و مورخ معاصر الگوي سياست دولتهاي استعمارگر در ايران را به طور عمده بر بنياد عملكرد كانون هاي مالي و سياسي غير دولتي اي مي داند كه حتي در برخي موارد مستقل از دولت هاي متبوع عمل كرده و مي كنند.

وي معتقد است: اين كانونها مي كوشيدند با روش هاي مختلف از جمله روش هاي توطئه آميز ديپلماتي  عملكرد رسمي دولت هاي متبوع را با طرح ها و منافع خود همساز كنند ولي در مواردي عملكرد اين كانونها با سياست هاي رسمي دولتي كه در عملكرد وزارت خارجه تجلي مي يافت تعارض وجود داشته است.

وي  مي گويد: اين كانونها در ساختار سياسي دولت هاي غربي از نفوذ فراوان برخوردار بودند و از بعضي از اهرم هاي اين يا آن نهاد دولتي به رغم سياست رسمي دولت متبوع براي تحقق اهداف خويش استفاده مي كردند.

شهبازي اين كانونها را جهان وطني خوانده و مي افزايد: اين كانون ها از آغاز كار به امروز از سرشتي فراملي برخوردار بوده اند و اين امر به ايشان امكان كافي مي داد تا سياست هاي خويش را از طريق قدرتهاي متعارض مثلا همزمان از طريق بريتانيا و روسيه، فرانسه، آلمان، ايالت متحده و عثماني در ايران پيش ببرند. به عبارت ديگر پديده جهان وطني و كاسموپرلتينيسم مختص به مجتمع هاي فرا مليتي امروزين نيست بلكه اين پديده ها از بدو نفوذ استعمار جديد از سده شانزدهم ميلادي وجود داشته و در ايران موثر بوده است.

-                     نفت ايران، خون انگلستان:

104 سال و 8 ماه پيش مايعي در ايران كشف شد كه پرونال لندن مورخ معروف انگلستان در سال 1914 ميلادي نوشت: « مايع سياهي كه را ه خود را در فاصله 145 مايلي جزيره آبادان در ظلمت معاون پيدا مي كند، يك روز ثابت خواهد كرد كه خون لازم براي وجود ما خواهد بود.

در روز هفتم خرداد 1280 (28 مه 1901 ميلادي) براي نخستين بار امتياز استخراج بهره برداري ولوله كشي نفت و قير در سراسر ايران (به جز پنج استان آذربايجان، گيلان، مازندران، گرگان و خراسان) به مدت 60 سال به ويليام نكس دادرسي واگذار شد. دارسي در دولت مظفرالدين شاه قاجار اين امتياز مهم را گرفت و متعهد شد طي دو سال شركت يا شركتهايي را براي بهره برداري از اين امتياز تاسيس كرده. و از عوايد حاصله 16 درصد به عنوان حق الامتياز و20  هزار ليره نيز نقدا به عنوان سهم ايران به دولت بپردازد.

چرچيل نخست وزير انگلستان  در مجلس عوام انگليس در رابطه با اهميت نفت ايران براي انگلستان مي گويد: «از مدتي پيش دولت انگلستان براي كسب منابع نفتي ايران از لحاظ حفظ اداره هندوستان و عظمت امپراطوري بريتانيا  فعاليت هاي سياسي نموده و مخصوصا مواظب بوده است كه كمپاني هاي خارجي سهام شركت نفت ايران را خريداري نكند.»

وي ادامه مي دهد: «ما مي بايستي مالكيت نفت يا حداقل كنترل موادنفتي را كه براي حيات انگلستان لازم است به هر قيمتي كه شده بدست آوريم.»

اهميت بدست آوردن نفت براي انگلستان بقدري حياتي و مهم بود كه لندن تنها يكسال بعد از كشف نفت بوسيله ويليام دارسي در سال 1288 شمسي شركت نفت ايران و انگليس را با سرمايه دو ميليون ليره تاسيس كرد و از  سال 1292 شمسي (1913 ) ميلادي يكسال پيش از شروع جنگ جهاني اول صادرات خود را آغاز نمود.

بدليل نياز مبرم انگلستان به نفت براي تامين سوخت نيروي دريايي اين كشور انگلستان 56 درصد سهام شركت نفت ايران و انگلستان را خريد و دو نماينده با  اختيارات كامل و حق «وتو» نسبت به تصميمات شركت در هيات مديره آن منصوب كرد. ضمنا دولت انگليس قراردادي براي تحويل سوخت به قيمت بسيار اندك به مدت طولاني به نيروي دريائي خود با شركت نفت ايران و انگليس منعقد كرد.

عبدا.. شهبازي مي نويسد: « در دوران جنگ جهاني اول، سرماركوس، ساموئل، به عنوان رئيس مجتمع نفتي رويال داچ شل نقش اصلي در تامين سوخت مورد نياز نيروي دريائي بريتانيا را  بر عهده داشت به ابتكار ماركوس ساموئل بود كه در سال 1914 ميلادي دولت بريتانيا سهام اصلي شركت نفت ايران و انگليس خريداري نمود.

اين ارتباط نشان دهنده نياز مبرم انگلستان به نفت ايران جهت دستيابي به اهداف استشماري اش است. هر چند در سالهاي جنگ جهاني اول انگلستان با چنبره خود بر حوزه نفتي جنوب ايران و تامين سوخت مورد نياز نيروي دريائي خود توانست نقش بسزايي در پيروزي متفقين داشته باشد اما نبايد فراموش كرد كه انگلستان همانگونه كه چرچيل معتقد بود براي حفظ اداره هندوستان كه از مهمترين مستعمرات اين كشور در آسيا محسوب مي شد نياز به ايران و حفظ واداره اين كشور داشت.

 شهبازي در مقاله استعمارگران بريتانيا و كودتاي 1299 مي نويسد: «بريتون كوپربوش در بررسي خود پيرامون نقش دولت و حكومت هند بريتانيا در سرزمين هاي عربي در سال 1914 – 1921 پس از بيان اختلافات وزارت امور خارجه و حكومت هند در تصدي امور اطلاعاتي كشورهاي عربي مي نويسد به رغم اين مناقشات بر سر دامنه اختيارات و سيطره حكومت هند در عراق، تصدي امور اطلاعاتي ايران توسط حكومت هند مورد اعتراض هيچ كس نبود. ايران حوزه طبيعي منافع و فعاليت حكومت هند بريتانيا بود.»

كتاب oilpesian  تصوير روشني از ماهيت شركت نفت ايران و انگليس ارايه مي دهد: «شركت نفت ايران و انگليس تجسم و خلاصه اي از دخالت بيگانگان بود. اين موسسه يكي از بزرگترين منابع ثروت ايران را در  اختيار داشت و از ان بهره برداري مي كرد و در ازاي ميليونها پوند كه از كشور مي برد مبلغ ناچيزي به دولت مي داد اين شركت  با چنان استقلالي رفتار مي  كرد كه دولت ايران مشابه اين رفتار را از هيچ رئيس ايل و قبيله اي، هر قدر هم مقتدر بود تحمل نمي نمود. و در طرز رفتار با ايرانيان از عالي و داني چنان نخوتي نشان مي داد كه براي نژادي كه بيش از هر وقت به عظمت گذشته خود فخر مي كرد و به آينده درخشان خود اعتماد داشت، قابل تحمل نبود».

نويسنده اين كتاب در بخش ديگري در خصوص نياز انگلستان به نفت ايران مي نويسد: « روز 26 ماه سال 1908 (5 خرداد 1287) كه عمليات چاه كني به عمق 1180 پا رسيده بود. نفت ايران فوران كرد و  متجاوز از 50 پا از دستگاه حفاري بالا زد. به اين ترتيب صنعتي آغاز شد كه طي دو جنگ نيروي دريايي انگلستان را نجات مي داد ولي براي ايرانيان چنان زحمتي ايجاد كرد كه از مجموع زحمتهاي سياسي دولتهاي بزرگ بيشتر بود. (نفت از آغاز تا به امروز انتشارات وزارت نفت بهمن 1361 ص 19)

 

ـ روسيه به دنبال رسيدن به آبهاي گرم

بي ترديد قدرتي كه بيش از هر عامل ديگري در ايران عصر قاجار نقش بازي مي كرد روسيه تزاري بود اين كشور كه جز نواحي يخبندان شمالي يكسره در حصار خشكي قرار داشت مي كوشيد تا از راه دست يابي به آبهاي گرم خليج فارس و تصرف قسطنطنيه خود را از اين بن بست برهاند. وجود مرزهاي گسترده ايران و روسيه بلا تكليف ماندن سرزمين هاي ماورا قفقاز از دوران زنديه تا تاسيس دولت قاجار گرايش حاكمان اين نواحي به روس و برتريهاي مسلم اقتصادي، سياسي آن كشور بر ايران زمينه هاي برخورد نظامي دو دولت را فراهم آورد. اين آغاز سياستي بود كه در راهبرد كلان آن ايران مي بايست ايران به تدريج استقلال خويش را از دست داده و به قلمرو روسيه منضم گردد.  (جواد شيخ الاسلامي قتل اتابك و شاتر و مقاله تحقيقي ديگر)

براي جناحهاي مختلف در روسيه ايران همچون منطقه اي جهت استثمار اقتصادي با امكانات سوق الحيشي نگريسته مي شد كه مي توانست عليه منافع بريتانيا در هنداعمال فشار نمايد و در عين حال كانون خطر ناكي براي جدا ساختن مسلمانان جنوب روسيه از قلمرو آن كشور باشد از اين رو مي بايست همواره كشوري مستقل اما مطيع باقي بماند.

« سياست هاي روسها سرانجام تا آنجا پيش رفت كه خواستار رسمي شدن حق خريد املاك و مستغلات براي اتباع خود در ايران گرديدند و به بهانه دفاع از امنيت اتباع خود در ايران، نيروهاي فراوان نظامي در جاي جاي ايران مستقر نمودند. (عليرضا ملايي تواني- ايران و دولت ملي در جنگ جهاني اول)

-                     قرارداد 1907 و 1915

سياست هاي توسعه طلبانه و استعماري امپراتوري روس و انگلستان در ايران سبب شد تا اين دو كشور خارجي به دنبال اهداف استعماري اي كه ذكر شد ايران را به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم نمايند.

هر چند دولتهاي روسيه و انگليس سياست هاي خصمانه اي را نسبت به يكديگر داشتند و هر دو ديگري را رقيب براي رسيدن به اهداف و سياست هاي خود مي ديدند اما فرصت مطلوبي كه روسها بدنبال آن بودند تا بتوانند ايران را مستعمره خود قرار دهند در حال شكل گيري بود ولي هرگز اين اتفاق نيفتاد چرا كه از اوايل قرن بيستم به بعد، توسعه قدرت نظامي و صنعتي آلمان از يك سو، و ضعف نسبي روسها در آسيا و خاور دور ناشي از شكست تاريخي آنها از ژاپن به سال 1904 از سوي ديگر باعث شد تا اين دو نيروي رقيب سرانجام با هم كنار آيند و اختلافات ديرين خود را در آسيا با عقد قرار داد مشهور 1907 بر طرف سازند.

مقدمه قرار داد 1907 كه بخش اول اين قرارداد مربوط به تقسيم ايران به مناطق نفوذ روس و انگليس و در بخش ديگر مربوط به حل اختلاف ديرين اين دو دولت در افغانستان بود. آنچنان بزرگ منشانه و با توجه به اصول و مباني بين المللي تنظيم شده بود كه هر خواننده و بيننده اي بر كريمانه بودن اقدامات دولتين روس و انگليس صحه مي گذاشت.

اما انگونه كه جواد شيخ الاسلامي در كتاب اسناد محرمانه وزارت خارجه بريتانيا درباره قرارداد 1919 ايران و انگليس نوشته است: « در آئين ديپلماسي ميان حرفهايي كه سياستمداران مي زنند و شيوه اي كه به آن عمل مي كنند زمين، تا آسمان فرق است»

سرسيسيل اسپرينگ وزير مختار وقت دولت بريتانيا در ايران در نامه اي به وزير خارجه متبوعش مي نويسد:« من هرگز آن حرف عاقلانه شما را از ياد نمي برم كه مي گفتيد ارزش هر قراردادي بستگي كامل به غرض و نيت باطني اجرا كنندگان آن دارد. در مورد قرارداد اخير هم كه با روسها بسته ايد آنها ممكن است عين آن شيوه اي را كه در اجراي قرارداد سابقشان با ژاپن نبست به كشور كره) به كار بردند در اينجا تكرار كنند و  تمام مقاصد ديرين خود را در ايران زير پوشش پيمان 1907 عملي سازند»

همانگونه اين وزير مختار سياس بريتانيا پيش بيني مي كرد روسها بعد از انعقاد قرارداد 1907 شمال كشور ايران را منطقه نفوذ خود قرار داد و آنرا جزئي از اراضي و خاك روسيه قلمداد نمودند هنوز چند سالي از قرارداد و تقسيم ايران نگذشته بود كه در سال 1915 قراردادي سري ميان دولت انگلستان و روسيه منعقد گرديد كه به شكل متمم قرارداد 1907 محسوب مي شود. جواد شيخ الاسلامي درمقدمه كتاب اسناد محرمانه وزارت امورخارجه بريتانيا درباره قرارداد 1919 ايران و انگليس  مي نويسد: «در قراردادهايي كه به موجب تصميم انقلاب اكتبر 1917 روسيه در خصوص افشاي تمام قراردادهاي سري حكومت سابق كه جنبه امپرياليستي و جهانگشايي داشت دو قرارداد از همه مهمتر و جالبتر بود يكي قرارداد محرمانه سايكس- پيكو (مربوط تقسيم كشورهاي عربي خاورميانه ميان انگلستان و فرانسه) و ديگري يك سلسله يادداشتها و مكاتبات سري مربوط به واگذاري قسطنطنيه (استانبول) و بغازها بسفر و دردانل به روسيه و الحاق منطقه بيطرف ايران به منطقه نفوذ انگليس (در نقشه قرارداد 1907 منطقه بيطرفي هم ميان منطقه نفوذ روس و انگليس در نظر گرفته شده بود) به موجب اين قول و قرارها مورخ 20 مارس 1915 دولت انگلستان قبول كرده بود بندر قسطنطنيه (استانبول كنوني) و بغازهاي بسفر و داردانل، پس از خاتمه جنگ به تصرف روسيه درآيند و روسيه هم در مقابل رضايت داد كه منطقه بيطرف ايران پس از خاتمه جنگ رسما به منطقه نفوذ بريتانيا محلق گردد».

 مفهوم امتياز اخير به زبان ديپلماسي اين بود كه روسها پس از پايان جنگ مي توانستند شهرها و ايالاتي را كه به موجب قرار داد 1907 منطقه نفوذ آنها شناخته شده بود رسما به خاك امپراطوري روسيه ملحق سازند. اين ايالات عبارت بودند از آذربايجان خراسان، گرگان، مازندران، گيلان، قم، ساوه، يزد، نائين، اصفهان، بروجرد، تهران، قزوين، زنجان، همدان، كرمانشاه، كردستان، قصر شيرين، بقيه ايران هم نصيب بريتانيا مي شد.

-                     بريگاد و قزاق و پليس جنوب:

دولتين روس و انگليس تلاشهاي بسياري را براي عملي شدن قرار داد 1907 به انجام رساندند يكي از اين تلاشها ايجاد يگانهاي پاسدار و محاقطيني براي منافع خود بود.

جهانگير قائم مقامي در كتاب تاريخ تحولات سياسي نظام ايران مي نويسد:  «دو دولت تصميم گرفتند كه براي پاسداري از منافع موجودشان در ايران در سالهاي جنگ جهاني دست كم لشگر 11 هزار نفري ترتيب دهند»

بريگاد و قزاق كه در دست روسها و بسان يك تيپ بود تبديل به ديوزيون (لشگر) و به خدمت متفقين درآمد. اين نيرو در مناطق واقع  در نوار شمالي ايران يعني از كرمانشاه تا بروجرد، و تربت حيدريه تا خاف مستقر گرديد.

حسين ملكي در مختصري از زندگاني سياسي احمد شاه قاجار نيز مي نويسد: «قرار بود مصارف عمليات قواي قزاق به هر ميزان جز قروض سابق و لا حق دولت ايران به حساب آيد. در برابر اين اقدامات روسيه، دولت انگليس نيز به تلاشي مشابه دست زد. اين كشور در جنوب ايران همين تعداد نفر را تحت عنوان پليس جنوب (s.p.r ) به رهبري افسران و فرماندهان انگليسي گرد آورد و مخارج آنرا نيز جزو محاسبات و قروض دولت ايران محسوب كرد».

حضور قريب به 22 هزار نيروي خارجي در شمال و جنوب ايران كه هر روز نيز بر تعداد آ‌نها افزوده مي شد سبب ايجاد ناامني ها و مشكلات فراواني در شمال و جنوب كشور شد. دولتين روس و انگليس براي آنكه بتوانند به اهداف دراز مدت خود برسند و براي حضور نيروهاي خود تحت عنوان بريگاد و پليس جنوب توجيه لازم را ارائه دهند نياز به ناامن كردن شهرها و جاده هاي كشور داشتند. تا اين فكر را در  اذهان القا نمايند كه تنها نيروهايي كه توانايي رفع مشكلات مردم را دارند نيروهاي خارجي بخصوص پليس جنوب است. چرا كه با وقوع انقلاب 1917 روسيه نقش بريگارد قزاق تغيير كرد واز صدماتي كه بر مردم وارد مي كرد كاست.

اما نيروهاي پليس جنوب كه تحت فرماندهي سرپرستي كاكس بود به دفعات اتومبيل هاي عبوري مردم را براي رفع نيازهاي خود به اتهامات واهي  توقيف مي كردند و مورد استفاده قرار مي دادند. آنان بسياري از املاك،  اراضي و باغهاي مردم را در سال هاي حضور خود در شهرهاي جنوبي ايران به نفع پايگاههاي خود مصادره كردند. ماموران  نظميه و ژاندارمري را نيز با وعده پول و رفاه تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و حاكميت دولت مركزي را بر نواحي جنوبي تا سر حد امكان كمرنگ و ضعيف كرده بودند آنان مستقيما از مردم ماليات مي گرفتند. مردم را بازداشت و زنداني مي كردند.  بسياري از عوامل پليس جنوب به فساد اخلاقي و هرزگي شهرت داشتند.

شايد طوماري را كه اهالي ميمند در تاريخ 12 صفر 1336 به وزارت ماليه ارسال كرده اند گوياي اين مطلب باشد.

مقام منيع اداره و وزارت جليليه ماليه طهران ارواحنافداه

عرض داشت  چاكران رعاياي ميمند به آستان مبارك كه بيچارگان همه وقت رعيت و خدمت كه از دولت بوده ماليات خودمان را هر ساله به مباشر و حكومت خودمان در شهر بابك رسانيده اين اقدامات كه قشون جنوب از فارس مراجعت كرده بي خبر و غفلتا ريختند به مكان و منزل چا كران آنچه دارايي داشتيم از نقد و جنس و دواب و اثاث البيت تمام  غارت كرده اند. يك هزار و پانصد خانوار بوديم كه فعلا به نان شب محتاج به نوعي كه فرش، زمين و لحاف، آسمان، حتي لباس زنان و اطفال چاكران را غارت كرده اند. هر چه جنس داشته ايم آتش زدند. محض رضاي خداوند توجهي فرموده كه ماها از گرسنگي تلف مي شويم. استدعا اين كه توجهي نسبت به آنها مبذول فرمود راضي نشويد كه ملبوس اهل و عيال مسلمين به دست اجنبي بيفتد» (ايران و جنگ جهاني اول- اسناد وزارت داخلي- به كوشش كاوه بيات انتشارات سازمان اسناد ملي ايران)

در همين كتاب سند ديگري در خصوص ناامني هاي بوجود آمده از سوي بريگارد قزاق وجود دارد كه به عمق جناياتي كه روس ها نيز در ايام جنگ جهاني اول در ايران انجام داده اشاره مي كند.

-                     مازندران به وزارت داخله 9 رمضان 1335

مقام منيع وزارت جليله داخله دامنه شوكته.

از زماني كه بريگارد قزاقخانه به بارفروش آمده اند جمعي از اشرار و سارقين كه اغلب سابقه اعمال سيئه آنها در تنظيم ضبط است. به لباس دولت ملبس و داخل اداره قزاقخانه نموده و اين اشخاص همه روزه و همه شب به وسايل مختلف اسباب زحمت اداره تنظيم را فراهم نموده و از هيچ گونه تعديات و حركات غير مشروع به اهالي فروگذار نمي نمايند و مكرر درخواست جلوگيري  آنها مستقيما و به توسط حكومت از رئيس و صاحب منصبان آنها شده ابدا اثري نبخشيده و در اين موقع چنانچه از اقدامات و حركات خارج از قاعده آنها جدا جلوگيري نشود احتمال انقلاب و اغتشاش شهر و هيجان اهالي خواهد شد. مستدعي است از مقام مقدس آن كه به وسايل مقتضيات عاجلا قدغن فرماييد از حركات قزاقها جلوگيري شود».

امضا منتخب الممالك   مهر  نظميه تهران

هر چند اين دو سند تنها بخش كوچكي از فجايع و جنايات بريگارد قزاق و پليس جنوب رانمايان مي سازد اما مي توان به عمق حوادث ناگوار در ايامي كه كشور در قحطي قرار گرفته بود پي برد.

 

-                     دو قحطعي بزرگ در طي سي سال

-                     معناي جديدي كه از واژه امپرياليسم مي شناسيم مولود تحولاتي است كه در دهه 1870 ميلادي رخ داد: يعني دوراني كه به عصر ديزرائيلي معروف است. اين واژه تا  اوائل دهه 1870 بر نظام سياسي پادشاهي (امپريال) خودكامه و استبدادي اطلاق مي شد…  در 23 ژانويه 1899، ويندام در ديلي نيوز نوشت: امپرياليست كسي است كه اين حقيقت را مي پذيرد كه كشور او جزء و  در واقع مغز و قلب، امپراتوري است كه در سراسر جهان پراكنده است. بدينسان و در پايان سده نوزدهم، در بريتانيا امپرياليسم به سياستي اطلاق مي شد كه خواستار متمركز كردن كاركردهاي دولت هاي محلي عضو امپراتوري بريتانيا در راستاي منافع تجاري و مالي بود. امروزه دائره المعارف بريتانيكا امپرياليسم را چنين تعريف مي كند: سياستي كه از سوي يك دولت براي سلطه بر مردمي در وراي مرزهاي آن، كه خواستار اين سلطه نيستند به كار مي رود. (عبدا.. شهبازي- زر سالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران )

با توجه به تعريفي كه از امپرياليسم بدست آورديم مي توان به اين نتيجه رسيد كه سياستمداران انگليس در اين دهه به دنبال فعاليت هاي تجاري خود بودند چرا كه در همين كتاب مي خوانيم امپراتوري بريتانيا در اواخر سده نوزدهم 13 ميليون مايل مربع با جمعيتي در حدود 400 تا 420 ميليون نفر را در بر مي گرفت كه تنها 50 ميليون نفر از نظرنژاد و زبان بريتانيائي بودند يك سوم اين امپراتوري را نسل گذشته بريتانيا يعني نسل ديزارائيلي به دست آورده بودند.

لذا زرسالاران امپرياليستي به هر دستاويزي متمسك مي شدند تا بتوانند بهترين بهره برداري را از مستعمره هاي خود داشته باشند عبدا.. شهبازي در يادداشتهاي پراكنده خود در يادداشتي مي نويسد: شبكه اي منسجم و همبسته كه دهها كمپاني نامدار عضو آن هستند به كانون مافياي مقتدري تعلق دارند كه در واژگان امروز به عنوان صهيونيسم شناخته مي شود. اين شبكه مافيايي جهان وطن محل تجمع سرمايه خاندان ها «بت عيار» هر لحظه مي توانند به رنگي درآيند و از پوشش و تابعيت هر كشوري براي انعقاد قرار داد و فعاليت هاي خود بهره جويند. شبكه كمپاني هاي فوق تنها يك مجموعه مالي اقتصادي نيست بلكه به عنوان يك كانون سياسي  مقتدري شناخته مي شود كه نام يكايك كمپاني هاي عضو آن با دسيسه هاي خونين سياسي، جنگ هاي داخلي و كودتاها پيوند خورده است».

از آنجا كه اين كانون سياسي مقتدر از هيچ تلاشي درايجاد جنگ هاي داخلي و كشتارهاي خونين ابايي نداشتند پر بيراهه نرفته ايم كه دو قحطعي بزرگ بوجود آمده در طي 30 سال (1871-1919) ميلادي را دسيسه هايي از سوي اين كانون بدانيم. چرا كه انباشت ثروت اين كانون در همان سالها با كشت ترياك گره خورده و  عجين شده بود به گونه اي كه تجارت ترياك در دنيا بزرگترين كمپاني هاي جهان وطني اي را پايه ريزي كرد كه اكنون در تمامي شاخه هاي صنعت حرف اول را مي زنند. رويال داچ شل در حوزه نفت و گاز، hsbc و بانكهاي اقماري آن در حوزه بانكداري، سن آليانس در حوزه بيمه. P8q در حوزه حمل و نقل. دبيرز از در حوزه استخراج و تجارت  الماس، ويكرز در حوزه صنايع تسليهاتي، ماركوني در حوزه صنايع الكترونيك- نظامي و…

عبدا.. شهبازي معتقد است: «كمپاني هاي عضو اين شبكه حاصل انباشت سرمايه قاچاقچيان ترياك سده نوزدهم ميلادي است، هما نان كه در سده نوزدهم جنگهاي ترياك با چين را برافروختند. ميليون ها انسان را به نابودي كشاندند، امروزه همچنان هدايت تجارت جهاني اسلحه و مواد مخدر را به دست دارند.»

اين پژوهشگر شركت ريوتينتو را از اين شركتها دانسته و مي نويسد: «سوبولاند در مقاله ريوتينتو بنا شده بر خون، اين كمپاني را متهم مي كند كه علاوه بر همدستي با رژيم فاشيستي فرانكو در اسپانيا از رژيم نژاد پرستانه آفريقاي جنوبي نيز حمايت مي كرد و با رژيم هاي كودتايي همچون حكومت ژنرال سوهارتر در اندونزي همكاري داشتند وي ادامه مي دهد: در هر قاره اي كه ريوتينتو عمل كرده، داستاني يكسال جريان داشته است. زمين بدون پراخت وجه    از مردم بومي گرفته شده، از تشكيل اتحاديه هاي آزاد كارگري ممانعت شده، محيط زيست تخريب شده، و روابطي گرم با سياستمداران، دولتمردان و ديكتاتورها برقرار شده است.

اين نوع عملكرد كمپاني هاي فوق بود كه كشت گسترده و وسيع ترياك در ايران اوج گرفته و تاثيرات وحشتناكي را بر اقتصاد كشور وارد آورد.

كمپاني ساسون يكي از اين كمپاني هاي جهان وطن كه به عقيده شهبازي مهمترين سرمايه گذاري اش در بانك شاهنشاهي ايران و انگليس در سال 1889 ميلادي بود با كشت گسترده و وسيع ترياك در ايران كشور را به سمت قحطعي اي برد كه در سال 1871 ميلادي يك سوم جمعيت ايران به كام مرگ افتاد.

اين محقق و پژوهشگر معاصر كشورمان معتقد است «قحطعي سال 1288 ه. قمري (1871 م ) پنبه اقتصاد ملي ايران را به كلي تباه كرد به حدي كه مي توان اين قحطعي را نقطه عطفي در تاريخ معاصر به شمار آورد»

قحطعي بوجود آمده در دهه 1870 ميلادي صرفا ايراني نبود بلكه بخشي از زنجيره قحطعي هايي بود كه به دليل اجراي سياستهاي كشت گسترده ترياك در منطقه پديدار شد. مانند قحطعي 1874 بنگال، قحطعي 1876 مقدس (هند) ، اما قحطعي دومي كه در ايران بوجود آ‌مد در اواخر جنگ جهاني اول بود.

حسين مكي در كتاب مدرس قهرمان آزادي مي نويسد: «در 18 رجب 1336 كه كابينه صمصام السلطنه بختياري روي كار آمده بود مصادف شده با خشكسالي و قحطي شديد در تمام ايران، مخصوصا در تهران به علاوه بيماري حصبه هم كه پيدا شده بود تلفات سنگيني را بر اهالي تهران و پاره اي از شهرها وارد آورده بود. مردم از گرسنگي در ميان كوچه و بازار روي هم ريخته مي مردند»

او در بخش ديگري از اين كتاب مي نويسد اخبار وحشت آوري از ولايات مي رسيد  كه حاكي از شدت قحطي و مجاعه بود. مثلا خبر مي رسيد كه در فلان شهر مردم اطفال كوچك خود را خفه  كرده گوشت آنها را خورده اند، يا در تهران شنيده مي شد كه مردم پوست خيك روغن را پخته و خورده اند و يا خون قصابخانه و گوشت مردار مي خورند. يا ديده و شنيده مي شد كه مردم از ريشه گياهان و سبزه گندم و جو ارتزاق مي كنند. ناامني در راهها امنيت را از كاروانها سلب كرده بود. به طور كلي وضعيت كشور آشفته و پريشان بود. و در همان موقع كه گندم در تهران به خرواري 300 تومان رسيده بود در سيستان بسيار ارزان و فراوان بود».

دكتر محمدقلي مجد يكي از اساتيد برجسته ايراني كه در خارج از كشور زندگي مي كند كتابي در خصوص وضعيت اقتصادي ايران در جنگ جهاني اول به رشته تحرير در آورده كه متاسفانه عليرغم سه سال از انتشار اين كتاب هنوز به فارسي ترجمه نشده است.

او در اين كتاب مي نويسد: بخش مهمي از محصولات كشاورزي ايران بوسيله ارتش بريتانيا و پيمانكاران آن خريداري مي شد اين سياست سبب كاهش شديد مواد غذايي در ايران گرديد. عجيب تر اينجاست كه ارتش بريتانيا مانع از واردات مواد غذايي از بين النهرين و هند و حتي از ايالات متحده آمريكا به ايران  مي گشت در حالي كه در بين النهرين (عراق) و هند وفور غله وجود داشته است»

محمد علي كاتوزيان در كتاب اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسه پهلوي مي نويسد: «در سراسر اين دوره (جنگ جهاني اول) پرداختهاي ايران دچار كسري بود و پيوسته بر ميزان بدهي هاي خارجي افزوده مي شد.

در ساختار اقتصادي يا فني صنعتي كشور تحول بارزي رخ نداده بود، نزديك به  90 درصد نيروي كار در كشاورزي و صنايع دستي روستايي اشتغال داشته و ده درصد باقي مانده به تجارت و خدمات دولتي و صنايع شهري مشغول بودند. عمده ترين كالاي وارداتي ايران مصنوعات صنعتي و عمده ترين صادراتش محصولات كشاورزي، نفت و صنايع دستي نظير فرش بود. نزديك به  80 تا 90 درصد مبادلات بازرگاني ايران با روس و انگليس صورت مي گرفت».

ديون خارجي ايران رقم كلان را نشان مي داد به همين دليل ايران مجبور بود معادل يك سوم تا يك چهارم معادل وامهاي خارجي خويش را تنها به عنوان ربح اين وامها پرداخت نمايد» (محمد علي مهميد- پژوهشي در تاريخ ديپلماسي)

مهدي ملك زاده نيز در كتاب تاريخ مشروطيت مي نويسد: «در پي اولتيماتوم روسيه، شوستر به ناچار ايران را ترك كرد و خزانه دار بعدي مورنارد كه با همان اختيارات به استخدام درآمد اقتصاد ايران را تا پايان جنگ جهاني اول در اختيار خارجيان قرار داد. زيرا وي برنامه كاريش را به گونه اي تنظيم مي كرد كه گزارش محاسبات گمرك ايران قبل از آنكه بدست ايران داده شود به دولتهاي روسيه و انگليس تحويل داده مي شد.

بزرگترين نسل كشي (قرن ) در ايران

بزرگترين فاجعه نسل كشي در قرن بيستم در كشور ما و همزمان با جنگ جهاني اول اتفاق افتاده است. طبق اسناد آمريكائي، در سال 1914 جمعيت ايران 20 ميليون نفر بود كه در سال 1919 به 11 ميليون نفر كاهش يافت توجه فرمائيد. يعني حدود 8 الي 10 ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماري هاي ناشي از كمبود مواد غذايي و سو تغذيه مردند. در اسناد آمريكائي مدارك مستندي درباره اين فاجعه بزرگ انساني وجود دارد. چهل درصد از مردم ايران طي دو سال قلع و قمع و نابود شدند. تنها  در سال 1956 بود كه ايران توانست به جمعيت بيست ميليوني سال 1914 برگردد. دكتر محمد قلي مجد كه بر اساس اسناد موجود در مركز اسناد ملي ايالت متحده آمريكا (نارا) به اين تحقيق با ارزش رسيده است در مصاحبه اي كه با عبدا.. شهبازي انجام داده و در فصلنامه و تاريخ معاصر ايران به چاپ رسيده است به نقش انگليس در اين فاجعه مي پردازد.

او ادامه مي دهد: «قحطعي بزرگ در زماني اتفاق افتاد كه سراسر ايران در اشغال نظامي انگليس بود. ولي انگليسي ها هيچ كاري براي مبارزه با قحطعي كمك به ايران نكردند، بلكه عملكرد آنان اوضاع را وخيم تر كرد و سبب مگر ميليون ها نفر از ايرانيان شد. در زماني كه مردم ايران به دليل قحطعي نابود مي شدند ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين كار هم افزايش شديد مواد غذايي را سبب مي شد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم مي كرد. جالب تر اين كه انگليسي ها مانع واردات مواد غذايي از آمريكا و هند و بين النهرين

مي شدند به علاوه در زمان چنين قحطعي عظيمي، انگليسي ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران استنكاف ورزيدند. چنين اقداماتي را قطعا بايد جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت به شمار آورد».

مجد در ادامه اين مطلب صراحتا اعلام مي كند «هيچ ترديدي نيست كه انگليسي ها از قحطعي و نسل كشي به عنوان وسيله اي براي سلطه بر ايران استفاده مي كردند»

عبدا.. شهبازي در مقاله استعمار و كودتاي 1299 مي نويسد: «طبق اسناد بانك شاهي از اوايل 1919 تا مارس 1920 مخارج دولت بريتانيا و ايران كه از طريق اين بانك پرداخت مي شد 143 ميليون قران بود كه 28 درصد آن به عنوان كمك به مرگ ايران اعطا مي شد و 65 درصد هزينه هاي نظامي بريتانيا هفت درصد نيز هزينه هاي ديپلماتيك در ايران بود.

اكنون خود نتيجه بگيريد در حالي كه كشور در قحطعي بزرگي كه قسمتي از جنايات آن توضيح داده شد و مردم از خونابه اي قصابخانه ها اتزاق مي كردند در يك مرحله 143 ميليون قران به دولتي پرداخت مي شود كه نفت ايران را خون خود مي داند! درست در همين زمان است كه هزينه برنامه هاي نظامي انگليس در بين النهرين و ايران به قدري سنگين مي شود كه برنامه جرج لويد نخست وزير وقت انگلستان براي ساخت 2 هزار خانه مسكوني در انگلستان با شكست مواجه مي گردد.

تعبير مجد الاسلام كرماني در تاريخ انحطاط مجلس بهترين تصوير روشني را از به تاراج رفتن منابع ايران نمايان

مي سازد: «از همان تاريخ كه بانك شاهنشاهي تشكيل شد ثروت ايران بر باد رفت و هر چه طلا در اين مملكت از تاراج اعراب باقي مانده و يا از ممالك ديگر مثل هندوستان به همراه نادرشاه و قشون ايران آمده بود با كمال ميل و رغبت تقديم ملت نجيب و نوع پرست بريتانياي عظمي گرديد. تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل.