اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه يا طراز اول
عنوان طراز اول مرتبط با اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه است كه براساس آن 5 نفر از علماي اول بايد انتخاب ميشدند تا مصوبات مجلس را با مباني و موازين شرعي تطبيق بدهند چرا كه اگر تطبيق نميدادند آن به قانون تبديل نميشد.
تقريباً آنها سلف شوراي نگهبان بودند. اين كار با همت و پيگيري شيخ فضلالله نوري و همراهانشان به مجلس آورده شد و مجلس با تغييراتي آن را تصويب كرد كه ماجراي طولاني دارد. عدهاي مقاومت كردند. علماي نجف آن را قوياً تأييد كردند و تصويب شد. اما موضوع تقريباً هيچ وقت اجرا نشد. خوب اين صورت مسئله است. در رابطه با اين موضوع مي توان يك تحليل گونهاي را ارائه داد و آن اينكه اين نماد تلاش روحانيت براي ديني كردن يا مشروعه كردن مشروطه بود. ممكن است يك سوال جامعتر و كليتر اين باشد كه انگيزه يا رويكرد روحانيت نسبت به ايران و تحولات اجتماعي و سياسي ايران چه بود.
بايد گفت كه از زمان تأسيس سلسله صفويه در ايران و ايجاد كشوري با رسميت مذهب شيعه اماميه تا آنجايي كه تاريخ نشان ميدهد علماي شيعه از چنين تأسيسي در كشور حمايت كردند.
حضور فعال علما از زمان صفويه به بعد اين را نشان ميدهد كه نمونههايي از آنرا مي توان تيتروار مطرح كرد تا روشن شود كه اهتمام علما در حفظ آنچه ميراث صفوي هست چگونه بوده است.
قبول سمت نايبالسلطنتي شاه طهماسب صفوي از سوي محقق كركي. مرحوم كركي نايبالسلطنه شاه طهماسب صفوي بود. ما ميدانيم علماي شيعه و رويكردشان به حكومتها چگونه بود . اصلاً وجه افتراق علماي شيعه با غير آنها در رابطه با حكومتهاي وقت بوده است. حكومتهايي كه آنها فاسد ميدانستند و با آنها همكاري نميكردند. همراهي شخصيتهاي برجسته مانند مرحوم شيخ بهايي در همه شئون حكومتي ماست.
نقطه مقابل تقابل علما با منشور دشت مغان نادر شاه. نادرشاه در دشت مغان مردم را جمع كرد. يكي از بحثهايش اين بود كه بحث تشيع را در برابر تسنن برداريم. اين هم يكي از مذاهب اسلامي بشود 4 تا بودند بشود 5 تا. با همه اقتداري كه نادر شاه داشت اما علما مخالفت كردند و اين در ايران صورت نگرفت. كه اين موضوع نشان ميدهد اين علما نبودند كه تابع حكومتهاي وقت بودند بلكه مادامي كه حكومت وقت در طريق اسلام و در جهت تقويت مباني تشيع در كشور بود علما همكاري ميكردند.
حكم جهاد علما در حمله روس به ايران و حمايت از عباسميرزا و رساله جهادي كه درآمد و دهها نفر از علما و مراجعي كه اين را امضاء كردند و مردم را ترغيب كردند در دفاع از سرزمين ايران در برابر تهاجم كفار روس.
نامه مرحوم سيد محمدباقر شفتي در زمان محمدشاه به مك هيل وزير مختار انگليس در حمايت از حكومت محمدشاه. در حاليكه مرحوم شفتي با محمدشاه اختلاف اساسي داشت اما آنجايي كه بحث هرات مطرح بود و انگليسيها تهديد كرده بودند كه عدهاي در هرات شورش كرده و آن را از ايران جدا كردند همين باعث شد كه سفير انگليس را محمدشاه اخراج كرد. چون آن موقع رسم بود شاه لشگركشي ميكرد همراه قشون سفراي پايتخت هم حركت مي كردند. «مك هيل» در اطراف هرات اطلاعات نظامي ارتش ايران را به داخل قلعه ميداد و محمدشاه اورا اخراج كرد. در سرراه خودش يك نامه به مرحوم شفتي نوشت چون خبر داشت كه بين او و محمدشاه اختلاف وجود دارد. خواست از اين اختلافات (خوب انگليسي است) سوء استفاده بكند. مرحوم شفتي يك جوابي را داد به اين شخص كه بدين شرح است: «به تو مربوط نيست اگر ما اختلاف داريم بين خودمان است اگر بحث حمايت از تماميت ارضي ايران باشد ما همه يكي هستيم.»
نامههاي مرحوم ميرزاي شيرازي به ناصرالدين شاه در قضيه تنباكو. مرحوم ميرزا دوتا نامه نوشتند چون ناصرالدين شاه اعتنا نكرد حتي بيادبي كرد در يكي از نامهها نوشت كه «فلان كس كه كنسول ما در فلان جا است به شما حالي ميكند.» مرحوم ميرزا هم فتواي تحريم تنباكو را داد. بايد گفت كه انگيزه علما در حمايت از حكومت وقت تاجايي بود كه آنها در جهت مصالح ملت كار بكنند. تودهاي كه در جهت تقابل با مصالح ملت بودند جلوي شاه ميايستادند. همان كاري كه در منشور دشت مغان كردند در اينجا هم مرحوم ميرزا در رابطه با انعقاد قرارداد رژي كرد.
مخالفت مرحوم حاج ملا علي كني با قرارداد رويتر كه توسط ميرزا حسين خان سپهسالار بسته شده بود. كه براساس آن چوب حراج به ايران زده شده بود. اگرچه مرحوم حاج ملاعلي كني ارتباط نزديك با سلسله قاجار داشت ، اما به ناصرالدين شاه نامه نوشت و گفت: ميرزا حسين خان سپهسالار را با خودت نيار. عزلش كن. اين تذكر آن قدر گيرا بود كه در همان گيلان ميرزا حسينسهپسالار را عزل شد .
حمايت علما از تأسيس عدالتخانه و اصرار علما بر مشروعيت مشروطه كه مرحوم شيخ فضلالله شروع كرد زمان محمدشاه، و بعدش مبارزه با فتنه آقاخان محلاتي و بابيه.
اگر اين موارد و امثال آنرا جمعبندي بكنيم مي توان گفت كه به واسطه تأسيس يك حكومت يكپارچه در ايران به نام تشيع و پيروان اهل بيت، علما وظيفه خودشان ميدانستند كه از كشور حمايت كنند.
اگر ما بخواهيم هر كدام از اينها را تحليل بكنيم با يكي از اين سه محور :
از تماميت ارضي
از سامان وضعيت اجتماعي
حفظ مباني ديني
قابل تطبيق است. تا آنجايي كه ديگراني كه در اين تحركات با علما اشتراك نظر داشتند اعم از سياسيون ، روشنفكران و هر كس ديگري كه دخالتي در امر داشت با هم وحدت نظر داشتند و تا حد دفاع در برابر مهاجمين كار ميكردند. اما آنجايي كه اختلاف نظر پيدا ميشد كه احساس ميكردند عدهاي با ادعاي حمايت از حقوق مردم در برابر دين مردم ايستادهاند، مخالفت خود را بيان مي كردند . قضيه مشروطه اين گونه بود. در قضيه رژي اين تأكيد همه است . مرحوم شيخ با استفسار متعددش مرحوم ميرزا را ترغيب به صدور فتوا كرد.
خوب يك چنين رويكردي داشتند اگر ما برخورد علما در رابطه با قضيه مشروطه و از جمله اين طراز اول اصل دوم متمم قانون اساسي را نبينيم. حتماً در تحليل دچار اشتباه ميشويم. لذا مرحوم شيخ با مشروطه خواهان همراهي كرد. اين را هم كسروي نوشته هم ناظمالاسلام كرماني نوشته هر كس كه تاريخ مشروطه را نوشته اين را قبول دارد كه مرحوم شيخ فضلالله در ابتدا با اينها بوده است. حالا نقطه مقابل اينها كساني بودند كه تحركاتي داشتند در جهت مخالف. ما در قضيه جنگهاي ايران و روس اظهاراتي را سپهر مؤلف ناسخ التواريخ از قائممقام اول ميرزا عيسي نقل ميكند كه اين يك جنبه دوگانه شخصيت ميرزا عيسي قائممقام فراهاني است و آن كسي كه پايهگذار رساله جهاديه و استفسار از علما بود خود ايشان است فتحعلي شاه از او ميپرسد نظرت درباره جنگ ايران و روس چيست؟ ايشان ميگويد من نميدانم من اهل ديوان هستم (چون آن موقع هنوز به صدر اعظمي نرسيده بود) محاسبات و مستوفي هستم. اما همان قدر ميدانم كشوري كه 30 كرور ماليات ميگيرد با كشوري كه 100 كرور ماليات ميگيرد جنگ نميكند. خوب ما كه حمله نكرديم روس به ما حمله كرده است. معني آن اين بود كه ما دستهاي خودمان را ببريم بالا تا روسها به آبهاي گرم برسند. هر كسي كه به آب و خاكش علاقمند است. هر كسي كه به وطن خودش علاقمند است ميايستد ولو اينكه مهاجمين قدرت بيشتري داشته باشند. ميخواهم عرض بكنم اين نقطه مقابل آن كاري است كه مرحوم سيدمحمد مجاهد كرد وتفنگ برداشت و رفت. كاري كه ميرزاآقاخان نوري در برابر سيد شفتي كرد و مرحوم شفتي در برابر مك هيل آن نامه را نوشت و ميرزاآقاخان نوري يك يادداشتي نوشت براي سفارت انگليس كه ببخشيد به هرات حمله شده اعليحضرت نظرشان اين بود كه من نتوانستم جلوي آنها را بگيرم.
درباره انعقاد قرارداد رويتر و حتي لاتاري بعضي گفتند نقش روشنفكران برجسته است. ببينيد ميرزا ملكم خان رفته با انگليسيها قرارداد بسته كه انگليسيها بيايند در ايران قمارخانه باز كنند. ناصرالدين شاه گفت كه امضاء نكن تا بروم ببينم فضا در تهران چگونه است. آمد اينجا مخالفت كردند با امتياز طرح قمارخانه در يك كشور اسلامي. تلگراف زد كه امضاء نكن آن هم تلگراف را گذاشت در جيبش رفت امضا كرد بعد تلگراف زد به ناصرالدين شاه كه ببخشيد ما امضاء كرده بوديم، دير به دست ما رسيد. چون 25 هزار ليره در آن پول بود.
اظهار نگراني ميرزا يحيي دولتآبادي در «حيات يحيي» از پيروزي علما در قرارداد رژي قابل تأمل است ميگويد بله اين پيروزي بزرگي بود اما ما نگرانيم از اينكه اين پيروزي روحانيت (حالا ميرزا يحيي هم متهم است به اينكه بابي بوده است ـ اين پيروزي در تاريخ استعمار انگليس بيسابقه بود كه يك مردمي مانند ايران با مقاومت منفي خودشان پوزه انگليس را به خاك بمالند. آنهم در آخر قرن 19 و اوج امپراطوري انگليس) ميگويد ما نگرانيم اين پيروزي كه براي روحانيت بدست آمده از اين به بعد روحانيت در سياست دخالت كند و اين به مصلحت نيست. اين حرف آقاي ميرزا يحيي دولتآبادي در «حيات يحيي» است.
در رابطه با تبديل عنوان مجلس شوراي اسلامي به مجلس شوراي ملي بايد گفت كه مظفرالدين شاه در فرماني كه صادر كرد، نوشت فرمان تأسيس مجلس شوراي اسلامي. متحصنين در سفارت انگليس گفتند كه اسلامي را قبول نداريم. مجلس شوراي ملي بايد باشد. شارژ دافر (كاردار انگليس) در تهران وساطت كرد كلمه اسلامي، بشود ملي. بعضي ممكن است كه نگويند اين حرف را و بگويند كه فقط مرحوم شيخ بوده كه اصل دوم متمم را به نوعي تحميل كرده نه اين طوري نيست. براي اينكه معلوم بشود اين اصل دوم طرح مرحوم شيخ فضلالله بود وعلماي نجف مرحوم آيتالله خراساني و مازندراني اين را تأييد كردند تلگراف زدند و نام اين اصل دو متمم را گذاشتند اصل ابديه. متن تلگراف خطاب به شيخفضلالله نوري چنين است:
از نجف اشرف توسط حجتالاسلام نوري دامت بركاته
مجلس محترم شوراي ملي ماده شريفه ابديه كه به موجب افكار باسقه در نظام نامه اساسي درج و قانونيت مواد سياسيه و موافقت با شرعيه مطهره را منوط نمودهاند از اهم مواد لازمه و حافظ اسلاميت اين اساس است. و چون زنادقه عصر اين موقع را براي نشر زندقه و الحاد مغتنم و اين اساس قديم را بدنام نموده لازم است ماده ابديه ديگر (غير از اين) در دفع اين زنادقه و اجراي احكام الهيه و عدم شيوع منكرات دفع شود تا بحول الله نتيجه مبسوط به مجلس محترم متربط و فرقه ضاله مأيوس و اشكالي متربط نشود.
انشاءالله تعالي
محمدكاظم خراساني ـ عبدالله مازندراني
7 جماديالاولي سال 1325 قمري