بختياريها، نفت و دولت انگليس

بختياريها، نفت و دولت انگليس

زمينه تاريخي روابط
انگليسي‌ها سال‌ها قبل از كشف نفت در مسجد سليمان، با بختياري‌ها روابط دوستانه برقرار نموده بودند. بختياري يكي از ايلات جنوب ايران است كه تابستانها را در چهارمحال بختياري و زمستانها را در خوزستان مي‌گذرانند. اين ايل در تاريخ داراي قدرت نظامي بسياري بوده كه هر از گاهي قدرت خود را به نمايش گذاشته است. فتح تهران و سرنگوني محمدعلي شاه قاجار نمونه آنهاست. به همين جهت، دول خارجي براي حفظ منافع خود علاقه‌مند به برقراري روابط دوستانه با ايل بختياري بوده‌اند؛ به ويژه دولت انگليس كه در قرون 19 و 20 براي حفظ منافع خود در هندوستان به دنبال جلوگيري از ايجاد دولت مركزي و قوي در ايران بوده است. انگليسي‌ها علاقه‌مند بودند از رهبران محلي به ويژه رهبران ايلات و عشاير حمايت به عمل آورند و با تقويت آنها نگذارند دولت مركزي قاجار اقتدار و استحكام زيادي بيابد. در صورت تقويت دولت مركزي ايران، هند مستعمره گران‌سنگ انگليس از سوي ايران و به ويژه روسيه تزاري به خطر مي‌افتاد، زيرا در آن روزگار و به ويژه پس از معاهده تركمان‌چاي، دربار و دولت قاجار به شدت تحت حمايت و وابستگي تزارها قرار داشت. با محاصره هرات توسط محمدشاه قاجار كه به تحريك دولت روسيه انجام گرفت، حساسيت دولت انگليس را نسبت به امنيت هند دوچندان كرد. بنابراين ضمن اعزام نيروهاي خود به جنوب ايران و تصرف جزيره خارك و مناطق ديگر، با رهبران محلي ايل بختياري طرح دوستي و اتحاد بر ضد دولت قاجار ريخت. سر هنري لايارد ديپلمات انگليسي مأمور اين كار گرديد و با دست‌آويز بازديد از آثار باستاني خوزستان به ميان ايل بختياري آمد و با محمدتقي خان چهارلنگ روابط دوستانه برقرار كرد و او را بر ضد محمدشاه قاجار تحريك نمود. در ادامه، با كمك‌هاي راولينسون افسر انگليسي كه در سپاه قاجار فعاليت داشت محمدتقي خان ادعاي استقلال بختياري را مطرح كرد و به مبارزه با دولت مركزي پرداخت. اما چون محمدشاه قاجار از ترس تجاوزات بيشتر قواي انگليسي به ايران، محاصره هرات را رها كرد و به تهران بازگشت، دولت انگليس نيز حمايت از محمدتقي خان چهارلنگ را به فراموشي سپرد و او را به حال خود واگذاشت. خان بختياري هم دستگير گرديد و تا پايان عمر در زندان قاجارها باقي ماند. تا سالها پس از اين واقعه انگليس و بختياري‌ها پيوند دوستانه و محكمي نداشتند و منابع از حضور انگليسي‌ها در ميان ايل بختياري ذكر و يا اشاره‌اي به عمل نمي‌آورند تا اينكه پس از كسب قدرت حسين‌قلي خان بختياري و منصوب شدن به مقام ايلخاني كل بختياري از جانب ناصرالدين شاه، بار ديگر انگليسي‌ها رفت و آمد به ميان ايل بختياري را آغاز و با حسين‌قلي خان رابطه دوستانه برقرار كردند؛ كساني چون استاك، مكنزي و لينچ ديدارها و گفتگوهايي با او داشتند. اين روابط دوستانه كه از جانب دولت قاجار نامطلوب تلقي مي‌‌گرديد بار ديگر خشم قاجارها را نسبت به اين خان بختياري برانگيخت و حسين‌قلي خان نيز همانند سلفش محمدتقي خان مغضوب و به قتل رسيد. اما روابط بختياري‌ها و انگليس ديگر منقطع نگرديد بلكه ادامه يافت و مدتي بعد منجر به انعقاد دو قرارداد گرديد. ابتدا در 1314 ه‍ ق/1897م قرارداد جاده بختياري ميان شركت برادران لينچ و خوانين بختياري بسته شد كه اين جاده از اهواز آغاز گرديده، از طريق كوههاي بختياري به اصفهان مي‌رسيد. بازرگانان انگليسي از طريق اين جاده كوتاه و ميان‌بر كالاهاي خود را تحت حفاظت و حراست سواران بختياري به اصفهان، يكي از مراكز بازرگاني ايران مي‌رساندند و از اين طريق سود سرشاري به دست مي‌آوردند. انعقاد اين قرارداد باعث شد روابط دوستانه اما غيررسمي دولت انگليس و خوانين بختياري جنبه رسمي به خود بگيرد كه سرانجام با انعقاد قرارداد نفتي ميان طرفين به اوج خود رسيد.

كشف نفت و قرارداد نفت بختياري
هنري لايارد(1) به هنگام مسافرت خود به خوزستان و حضور در ميان بختياري‌ها، در مشرق شوشتر با چشمه‌هايي مواجه گرديد كه از آن مايه‌اي تيره‌رنگ خارج مي‌شد. او مي‌نويسد: «نزديك ظهر به محلي به نام چشمه نفت رسيديم، از اين چشمه مقداري مايه تيره‌رنگ به نام موميايي توليد مي‌گردد كه معمولاً ايراني‌ها جهت درمان كوفتگي شديد و درد مفاصل به كار مي‌برند. در اينجا ساختمان كوچكي احداث شده و چند نفر تفنگچي هم از طرف محمدتقي خان از آن چشمه محافظت مي‌كنند.»(2) اين دومين باري بود كه يك انگليسي از وجود نفت در خوزستان خبر مي‌داد. پيش از اين راولينسون(3) در سال 1836م/1252ق به هنگام همراهي با لشكركشي دولت ايران به فرماندهي بهرام ميرزا و براي سركوبي محمدتقي خان چهارلنگ بختياري، از وجود چشمه‌هاي قير بين شوشتر و رامهرمز خبر داده بود.(4) اين نكته كه فاتح مي‌نويسد انگليسي‌ها از طريق نوشته‌هاي و. د. مورگان باستان‌شناس فرانسوي پي به وجود نفت در اين منطقه برده‌اند قابل تأمل و تعجب مي‌باشد.(5)
انگليسي‌ها از مدتها قبل به جستجوي نفت در ايران برآمده بودند. سرانجام ويليام ناكس دارسي(6) در 29 مه 1901/10 صفر 1319 امتياز نفت را از مظفرالدين شاه به دست آورد. او ابتدا در منطقه چاه سرخ كرمانشاه نزديك مرز ايران و عراق اقدام به جستجوي نفت نمود اما چون نفت به دست آمده در مقياس وسيع و تجاري نبود و سود چنداني براي او نداشت كار متوقف شد.(7) دارسي با توجه به گزارش‌هاي مسافران و مأموران سابق انگليس مبني بر وجود چشمه‌هاي نفت در اطراف شوشتر، كاوش نفت را در اين منطقه دنبال كرد. لذا دارسي در محلي به نام مسجد سليمان كه در حوالي شوشتر قرار داشت به دنبال كشف نفت برآمد و مهندسين او در دو منطقه ماماتين و نفتون مشغول به كار شدند. اين منطقه جزو قلمرو گرمسيري ايل بختياري بود و عشاير بختياري زمستان خود را در ‌آنجا مي‌گذراندند. اراضي و املاك آنجا تحت حاكميت خوانين بختياري قرار داشت. دارسي درصدد برآمد براي تسهيل كار خود با خوانين بختياري به عنوان مالكان و حاكمان اين منطقه وارد مذاكره شده، قراردادي منعقد نمايد. از آنجايي كه خوانين قدرت واقعي و برجسته اين منطقه بودند و تا اين زمان اقتدار دولت مركزي در اين نقطه همچنان ضعيف مانده بود، قبل از انجام هرگونه عمليات اكتشاف و حفاري مذاكره و توافق با آنها ضرورت داشت. دارسي در ابتدا بدون اطلاع و اجازه دولت ايران با اسفنديار خان سردار اسعد ايلخاني و محمدحسين خان سپهدار ايل بيگي بختياري وارد مذاكره شد. سپهدار پيش‌نويس قراردادي را تنظيم و به انگليسي‌ها پيشنهاد كرد. مواد مندرجه آن به نوشته اوژن بختياري بسيار محكم، قانوني و حتي از لحاظ قوانين بين‌المللي متقن بود، اما انگليسي‌ها زير بار نرفتند. آنها كه مي‌خواستند با هزينه كم منافع بسياري به دست آورند تنها حاضر شدند ساليانه مبلغي به عنوان حق‌الارض به ايلخاني و ايل‌بيگي بختياري بپردازند.(8) با مرگ اسفنديارخان و پس از چندي محمدحسين خان، انگليسي‌ها كه شرايط را مساعد ديدند تصميم گرفتند با حاكمان جديد بختياري وارد مذاكره شوند. ابوالفتح اوژن بختياري حتي احتمال مي‌دهد كه مسئله نفت در مرگ مشكوك و پر سر و صداي محمدحسين سپهدار بي‌تأثير نبوده باشد. او مي‌نويسد: «بعيد هم نيست كه محمدحسين خان سپهدار اولين قرباني نفت در ايران شده باشد.»(9) دارسي، پريس(10) كنسول انگليس در اصفهان را به عنوان نماينده ويژه و تام‌الاختيار خود تعيين كرد تا با خوانين بختياري وارد مذاكره شود. او ابتدا در بهار 1905م/1323ق و بار ديگر در پاييز همان سال به منطقه بختياري سفر كرد؛ به اين اميد كه بتواند به يك قرارداد پرسود برسد. خوانين قبل از شروع مذاكره مي‌خواستند از مقاصد نهايي صاحب امتياز در قلمرو بختياري اطلاع حاصل كنند. در اين موقع نجفقلي خان صمصام‌السلطنه و غلامحسين خان شهاب‌السلطنه (سردار محتشم بعدي) به ترتيب ايل خاني و ايل بيگي بختياري بودند. آنها در مذاكرات خود با پريس ده درصد از درآمد شركت را مطالبه نمودند اما عليقلي خان سردار اسعد پس از نشستن پشت ميز مذاكرات، آن رقم را كافي ندانسته و بيست درصد از درآمد را مطالبه كرد. سردار اسعد از هر نظر از خوانين ديگر به ويژه از ايلخاني و ايل‌بيگي برجسته‌تر بود. او از دانش و اطلاعات و هوش و ذكاوت زيادتري نسبت به ديگر خوانين برخوردار بود. سالها اقامت در تهران و دوستي‌اش با امين‌السلطان صدراعظم و مسافرت به اروپا از جمله امتيازاتي بود كه ديگر خوانين فاقد آن بودند. او با شخصيت برجسته خود، نفوذ بسياري بر همه طوايف بختياري داشت. سردار اسعد از اينكه ايلخاني و ايل‌بيگي يك قبضه تفنگ و يك عدد ساعت به عنوان هديه از طرف دولت انگلستان قبول كرده بودند، بسيار عصباني بود.(11) او در مقابل پريس، براي كسب امتيازات بيشتر و حفظ منافع بيشتر خوانين تلاش نمود. با وجود مقاومت سردار اسعد، ايلخاني و ايل‌بيگي بختياري مواد قراردادي را كه پريس بر اساس سه درصد درآمد سهام براي خوانين تنظيم كرده بود، امضا كردند و پس از دو روز با چانه‌زني بسيار و تلاش زياد، سردار اسعد نيز قرارداد را امضاء نمود.(12) اين پيروزي بزرگي براي پريس بود كه توانسته بود امتيازات ارزاني از خوانين كسب نمايد.
نكته عجيب اين است كه خوانين و به ويژه سردار اسعد كه حتي به بيست درصد از درآمد نيز راضي نمي‌شدند چگونه تنها به سه درصد راضي شدند. به گفته اوژن، خوانين بختياري مي‌توانستند از موقعيت فراهم آمده در خصوص نفت استفاده ببرند اما چون سياستمدار نبودند به همان سه درصد تن دادند. آنها به آساني مغلوب مكر و حيله پريس گرديدند.(13)
در 17 رمضان 1323 مطابق با 15 نوامبر 1905 قراردادي متشكل از شش فصل ميان چهار تن از خوانين بختياري، دو تن از اولاد ايلخاني به نام‌هاي نجفقلي خان صمصام‌السلطنه و عليقلي خان سردار اسعد و دو تن از اولاد حاجي ايلخاني به نام‌هاي غلامحسين شهاب‌السلطنه (سردار محتشم بعدي) و نصيرخان صارم‌‌الملك (سردار جنگ بعدي)، به نمايندگي از جانب خود و خانواده‌هايشان از يك طرف و پريس سركنسول انگليس در اصفهان و نماينده ويليام ناكس دارسي و شركاء از طرف ديگر امضاء گرديد. دولت ايران نه تنها نقشي در اين قرارداد نداشت بلكه بدون اطلاع و اجازه آن صورت گرفته بود. محمدتقي امين‌الشريعه منشي اول پريس و رينولدز(14) سرمهندس منطقه عمليات حفاري مسجد سليمان نيز به عنوان شهود آن را امضا نمودند.(15) ماده اول قرارداد درباره زمان پنج ساله عمليات و اقدامات دارسي به اكتشاف نفت در قلمرو بختياري، احداث راهها و خطوط لوله و منازل مسكوني و غيره بود. براي اين كار خوانين بختياري مي‌بايد زمين لازم را به دارسي مي‌دادند؛ زمين‌هاي غير زراعي، رايگان، و زمين‌هاي زراعتي را به قيمت عادلانه روز مي‌فروختند و در صورت اختلاف بر سر قيمت زمين، نايب كنسول انگليس در خرمشهر و رئيس نگهبانان كه بختياري‌ها تعيين كرده‌اند ميانجي شده، مشكل را حل مي‌نمودند. حفاظت و حراست خانه‌هاي مسكوني، راهها و ساير تأسيسات و ابنيه مناطق عمليات حفاري و امنيت تمام كاركنان و مسئوليت هرگونه خسارت و يا ضرري كه به كاركنان و يا منازل و تأسيسات نفتي وارد آيد، با خوانين بختياري بود، و در مقابل سالي دو هزار ليره استرلينگ در چهار قسط دريافت مي‌داشتند. خوانين بختياري موظف شدند دو دسته نگهبانان در دو نطقه‌اي كه عمليات حفاري آغاز شده بود در اختيار دارسي قرار دهند و هنگامي كه نفت كشف شد و عمليات حفاري در چند نقطه گسترش يافت، خوانين بختياري مي‌بايست چند دسته نگهبان در نقاط مختلف جهت حفاظت از منطقه عمليات به محل اعزام بدارند. در ماده دوم قرارداد ذكر شده بود كه در صورت كشف و توليد نفت در قلمرو بختياري به اندازه‌اي كه دارسي بتواند آن را تصفيه و صادر كند، پس از احداث خط لوله و ورود نفت  به پالايشگاه، دارسي هر ساله مبلغ يك هزار ليره ديگر (جمعاً سه هزار ليره) جهت حفاظت خط لوله، منازل و تأسيسات نفتي به خوانين بپردازد. همچنين دارسي متعهد شد كه پس از تشكيل يك يا چند شركت جهت كشف نفت در بختياري، سه درصد از همه سهام عمومي را به خوانين بختياري واگذار كرده، قيمت آن را از آنها بگيرد. ماده سوم در اين باره بود كه در صورت خسارت و صدمه احتمالي چشمه‌هاي نفت توسط كاركنان دارسي، دارسي به خوانين خسارت بپردازد و در صورت ايجاد اختلاف، كنسول انگليس در اصفهان ميانجي شده، مسئله را حل و فصل نمايند. ماده چهارم باز هم درباره حفاظت ميادين و تأسيسات نفتي بود كه مطابق آن خوانين متعهد شدند يكي از ميان خود را به رياست امور نگهباني منصوب كنند تا او بتواند هم مأمورين حفاظتي و هم كارگران ايراني را كه در استخدام دارسي هستند به انجام وظيفه وادارد تا وظايف خود را صادقانه انجام داده، موجب كسب رضايت دارسي شوند. در ماده پنجم ذكر شده بود مبلغي را كه خوانين بختياري بابت اقدامات ذكر شده در اين قرارداد مي‌گيرند، در صورت مسامحه آنها يا مأمورين‌شان در وظايف و كارهاي محوله، شركاء نفت حق دارند غرامت و ضرر خود را با اطلاع سركنسول انگليس در اصفهان از خوانين مطالبه نمايند، اما قرارداد باطل نمي‌شود و خوانين در مقابل هر شخص مدعي و مزاحم، ضامن و جوابگو هستند. ماده ششم يا آخرين فصل قرارداد روشن مي‌‌كرد كه پس از انقضاء مدت امتياز، تمامي ابنيه، عمارت و اموال متعلق به دارسي در خاك بختياري به خوانين تعلق مي‌گرفت.(16) نكته جالب توجه در اين قرارداد چگونگي حل اختلاف ميان خوانين بختياري و سنديكاي امتيازات دارسي است.
مطابق ماده اول و سوم قرارداد در صورت اختلاف ميان طرفين، كنسولهاي انگليس در خرمشهر و اصفهان ميانجي‌گري مي‌نمودند و روشن است كه اين دو كنسول قطعاً جانب انگليس را نگه مي‌داشتند و به ضرر خوانين بختياري مداخله مي‌كردند.

فروش اراضي نفتي
سرانجام پس از اينكه در 26 مه 1908/25 ربيع‌الثاني 1326 از اولين چاه در منطقه نفتون، نفت بسياري فوران كرد، انگليسي‌ها پي بردند كه مقادير فراواني نفت در منطقه مسجد سليمان وجود دارد، از اين رو درصدد مستحكم نمودن قرارداد خود با خوانين بختياري و حفظ رابطه خوب با آنها برآمدند. از اين رو مجموعه‌اي از امور تجاري و مالي به جريان درآمد تا شرايط قرارداد با خوانين اجرا شود. در 14 آوريل 1909/23 ربيع‌‌الاول 1327 شركت نفت انگليس و ايران تشكيل شد. روز قبل از آن يعني 13 آوريل 1909 شركت نفت بختياري تشكيل شد.(17) همچنين شركت ديگري موسوم به شركت بهره‌برداري اوليه شكل گرفت تا معاملات شركت نفت ايران و انگليس را با خوانين تسهيل نمايد. اين شركتها علي‌الظاهر با هدف فراهم كردن درآمد خوانين تأسيس شدند. كشف نفت در خوزستان و در جايي كه جزء قلمرو بختياري‌ها به حساب مي‌آمد، دولت انگليس را به اين باور كشاند كه بايستي دوستي و اتحاد ديرينه خود را كه با افتتاح جاده كاروان‌رو با بختياريها گرم‌تر شده بود، بيش از پيش مستحكم نمايد. كشف نفت در سرزمين ايل بختياري ارزشها و فوايد اين ايل را براي دولت انگليس بيش از پيش نشان داد. انگليسي‌ها براي حفظ و گسترش نفوذ خود در خوزستان و به ويژه براي حفظ امنيت ميادين نفتي به دوستي و همكاري خوانين بختياري نياز داشتند و خانها نيز براي حفظ خود در مقابل هرگونه قدرت رقيب و مخالفي چون ايلات همسايه و يا دولت مركزي به حمايت سياسي و مالي انگليس نياز داشتند. اين منافع مشترك، دو طرف را به يك تفاهم متقابل رساند كه دست دوستي و همكاري درازمدت به سوي يكديگر دراز نمايند. از زمان كشف نفت در مسجد سليمان تا هنگامي كه رضاشاه به قدرت رسيد، دولت انگليس به شدت از خوانين بختياري حمايت مالي و سياسي به عمل آورد؛ حقوق و پولهاي زيادي به آنها پرداخت كرد و بارها در مقابل دولت مركزي و ديگر مخالفان از آنها پشتيباني نمود و خانها نيز به عنوان تحت‌الحمايه انگليس سياست‌هاي آن دولت را در جنوب ايران به ويژه در خوزستان نفت‌خيز پيش بردند.

اختلافات خوانين با شركت نفت جنوب
اگرچه مسئله نفت باعث اتحاد و دوستي هرچه بيشتر بختياري‌ها و انگليس گرديد اما در طول زمان اختلافات و حتي نارضايتي‌هاي شديدي در ميان دو طرف ايجاد شد. پس از انعقاد قرارداد ميان خوانين بختياري و نمايندگان دارسي و پس از كشف نفت در مقياس تجاري در اراضي تحت تملك بختياري‌ها و آغاز عمليات حفاري، خيلي زود اختلافات ميان طرفين بروز كرد. اين اختلافات بيشتر از همه بر سر سه مسئله متمركز بود: فروش اراضي، تأمين امنيت و حفاظت و حراست بختياري‌ها از ميادين نفتي، و سهامي كه خوانين در سنديكاي نفت داشتند. در خصوص فروش اراضي موردنياز شركت مطابق ماده اول قرارداد 1905، ميان دو طرف كشمكش به وجود آمد. خوانين امضا كننده قرارداد، اراضي موردنياز شركت را از طوايف بختياري به قيمت ارزان خريده و به قيمت گرانتري به شركت نفت مي‌فروختند در حالي كه قيمت پيشنهادي آنها براي شركت بسيار ارزان و در واقع رايگان بود. اين امر باعث شد تا مدتها كشمكش‌هاي طولاني ميان دولت مركزي، خوانين بختياري و شركت نفت ايران و انگليس به وجود آيد. هم خوانين بختياري و هم دولت ايران اراضي مناطق نفتي را ملك طلق خود مي‌دانستند و شركت نيز هر زماني كه بر سر زياده‌طلبي خوانين از آنها خشمگين مي‌شد با توسل به ماده 3 قرارداد دارسي مبني بر اينكه دولت نبايد اجازه بدهد صاحبان اراضي از قيمت عادلانه تجاوز كرده، تحميلاتي به شركت وارد نمايند، به آساني و با قيمت ارزان اراضي موردنياز خود را از بختياري‌ها خريداري مي‌نمود.(18)
حفاظت و حراست از ميادين نفتي يكي ديگر از موارد اختلاف و چانه‌زني خوانين با شركت بود. مطابق ماده‌هاي اول و چهارم قرارداد خوانين با نمايندگان دارسي، حفاظت و حراست از كاركنان و تأسيسات مناطق نفتي بر عهده خوانين بختياري بود. در مقابل شركت ساليانه 2000 ليره انگليسي بابت انجام اين مسئوليت، هر سه ماه يك بار به آنها پرداخت مي‌نمود كه پس از شروع بهره‌برداري 1000 ليره ديگر نيز بر آن افزوده مي‌گشت.(19)
خوانين براي اجراي اين تعهد، عده‌اي از سواران بختياري را براي تأمين امنيت مناطق نفتي به كار گرفتند. از آنجايي كه خوانين بختياري فرمانروايان بلامنازع مناطق نفتي بودند، مي‌توانستند از هرگونه خرابكاري در ميادين و لوله‌هاي نفتي ممانعت به عمل آورند.(20) اما مسائلي چون ادعاي خوانين مبني بر كم بودن مبلغ حق‌الحفاظه، عدم پرداخت به موقع حق‌الحفاظه از سوي شركت و بويژه اختلاف ميان خوانين دو جناح ايلخاني و حاجي ايلخاني بر سر مسئله ايلخاني‌گري و ايل‌بيگي‌گري، بر كيفيت نگهباني و حفاظت از ميادين نفتي تأثير گذاشت و موجبات نارضايتي و خشم شركت از يك سو و خوانين بختياري را از سوي ديگر فراهم آورد. اين مشكل باعث گرديد در طول سالهاي متمادي مذاكرات و چانه‌زني‌هاي بسياري توسط طرفين براي حل آن انجام گيرد و گاه به كشمكش‌هاي شديدي ميان خوانين و شركت منجر شود.
هنوز چند ماهي از انعقاد قرارداد 1905م/1323ق نگذشته بود كه هر دو طرف ناخشنود شدند، زيرا از يك طرف خوانين معتقد بودند شركت، آنها را به حقوق ناچيزي قانع كرده است و بايستي حقوق واقعي آنها داده شود و از طرف ديگر شركت ادعا داشت كه حقوق و منافعي كه به خوانين مي‌دهد پول زور و تقريباً چيزي شبيه حق‌السكوت و يا باج سبيل مي‌باشد.(21) مقامات سنديكاي نفت و ديگر انگليسي‌ها، حتي لوريمر كنسول انگليس در اهواز خوانين را اشخاص طمع‌كار و حتي بي شرمي دانست كه معامله با آنها بسيار مشكل است.(21) اسپرينگ رايس(22) كاردار انگليس طي نامه‌اي به وزارت خارجه متبوعش نوشت: «بيشتر بحث و گفتگوي خوانين نادرست و سفسطه‌آميز است. ظاهراً آنها تصميم گرفته‌اند تا آنجا كه ممكن است پول بيشتري دريافت كنند و احتمالاً تنها در برابر زور تسليم خواهند بود.»(23) در فوريه 1906/ذيحجه 1323 خوانين بختياري علائمي از نگماردن نگهبانان در ماماتين و ميدان نفت نشان دادند. ادعاي آنها اين بود كه 2000 ليره‌اي كه مطابق قرارداد 1905 جهت حفاظت از مناطق نفتي در نظر گرفته شده است براي تهيه يك نيروي مناسب ناكافي است. آنها از سنديكاي نفت تقاضا كردند كه يك فوق‌العاده ساليانه به مبلغ 500 ليره به يكي از رؤساي برجسته بختياري پرداخته شود تا او به عنوان سرپرست محلي نگهبانان منصوب گردد. خوانين يكي دو ماه بعد اظهار تمايل كردند كه اصلاحاتي در بعضي مواد قرارداد به ويژه مواد مربوط به مسئوليت نگهباني صورت گيرد.(24)
در اواسط 1906م/1324ق حكومت هند از دولت انگليس تقاضا نمود امور بختياري به جاي اينكه به سفارت انگليس در تهران محول شود، بهتر است به لوريمر(25) كنسول‌يار انگليس در اهواز واگذار گردد.(26) اين بدان جهت بود كه خوانين بختياري به ويژه در مسئله نفت، بيشتر به دنبال كسب نظرات سفارت انگليس در تهران بودند تا به واسطه دور بودن و ناآشنايي وزيرمختار از امور نفت بتوانند نظر موافق وي را نسبت به خود جلب نموده، امتياز بگيرند. اما سرانجام، هم حكومت هند و هم سفارت انگليس در تهران متوجه اين نكته گرديدند كه مواضع انگليسي‌ها بايد نسبت به امور بختياري يكي شده و يك صدا و متحد در مقابل زياده‌خواهي‌هاي آنها بايستند. در اكتبر 1906/1324ق وزيرمختار انگليس در تهران به وزارت خارجه متبوع خود پيشنهاد نمود كه امور بختياري تحت تصدي نايب كنسول انگليس در اهواز قرار گيرد و او تحت نظارت و اداره سفارت، عهده‌دار امور بختياري باشد.(27) لوريمر مسئول جديد امور بختياري در پاييز 1906م/1324ق به منطقه بختياري سفر كرد و به خواسته‌هاي خوانين گوش فرا داده و تقاضاي آنها را درباره حفاظت از منطقه عمليات نفتي، با شركت سنديكاي امتيازات مطرح كرد، اما خوانين همچنان به دنبال آن بودند تا از اختلافات مواضع كنسول‌گري در اهواز و سفارت در تهران امتيازي به سود خود كسب نمايند. در نتيجه در مه 1907م/1325ق سرپرسي لورين(28) دبير سفارت با حضور در منطقه بختياري آشكارا اعلام نمود كه از آن پس تمامي كارهاي سفارت و بختياري‌ها بايستي از طريق لوريمر كنسول‌يار سيار انگليس كه هم‌اكنون در اهواز است، انجام شود. حتي هنگام مذاكره خوانين در تهران، سفارت بايستي پيش از دخالت در مسئله، با لوريمر در تماس باشد.(29) همچنين اعلام شد كه تنها لوريمر مي‌تواند واسطه خانها و طرف انگليسي باشد، كه بدين ترتيب منافع بريتانيا با يك صدا و يك آهنگ در مناطق بختياري افزايش مي‌يافت. اسپرينگ رايس به هنگام دادن گزارش لورين به ادوارد گري(30) وزير امور خارجه انگليس، كاملاً با توصيه‌هاي او موافقت كرد. او به وزارت خارجه متبوعش اطلاع داد كه مايل است تا آنجا كه امكان دارد امور بختياري‌ها و نفت را در پس پرده نگه دارد.(31)
لوريمر كه اكنون همه كاره امور بختياريها شده بود به طور مكرر با خوانين بختياري ديدار و مذاكره مي‌نمود. همين ديدارهاي مكرر از مناطق بختياري‌نشين باعث گرديد در زمينه فرهنگ و ادبيات بختياري تحقيقاتي نموده، مطالبي بنويسد.(33) او آنان را وادار كرد از همه تقاضاهاي خود غير از درخواست براي افزايش حق‌‌الحفاظه، صرفنظر نمايند. مصالحه طرفين تا بدانجا انجاميد كه با موافقت سنديكا مبلغ حق‌الحفاظه از 2000 ليره به 2500 ليره افزايش يافت، اما مقرر شد 500 ليره اضافه شده به عنوان حق‌الزحمه، به خاني پرداخت شود كه رياست و مسئوليت نگهبانان را به عهده داشته است. شركت، افزايش حق‌الزحمه را به شرطي پذيرفت كه خوانين از يك طرف تقاضاي ديگري نداشته باشند و از طرف ديگر ادعاي لطفعلي خان شجاع‌السلطان مبني بر اينكه بعضي اراضي كه شركت در آنجا مشغول عمليات است ملك او است، خود حل و فصل نمايند.(34) با اضافه شدن اين مبلغ، خوانين از ديگر ادعاهاي خود عقب‌ نشيني كردند، اما زمان پرداخت حق‌الحفاظه‌ها مشكل ديگري بود كه باعث عدم رضايت خوانين و نگهبانها و ناآرامي و ناامني در ميادين نفتي مي‌گرديد. طي تابستان و پاييز 1906م/1324ق، با عدم پرداخت به موقع اقساط حق‌الحفاظه اغتشاشاتي در مناطق نفتي ايجاد شد و خوانين و نگهبانها به شدت ناراضي شدند. براي جلوگيري از تكرار چنين مشكلاتي ترتيبي داده شد كه اقساط از طريق سركنسول انگليس در اصفهان در عوض رسيد امضا شده توسط ايلخاني و ايل‌بيگي بختياري پرداخت شود.(35) در اين هنگام چون نرخ ارز بسيار تنزل كرده بود، خانها در ابتدا حاضر نبودند مبلغي را كه توسط بانك با نرخ رايج مبادله مي‌پرداخت، بپذيرند، اما در نهايت حاضر به پذيرش آن گرديدند.(36) با اضافه شدن  حق‌الحفاظه، لوريمر و شركت سنديكاي امتيازات با اتخاذ يك سياست واحد، خوانين بختياري را تهديد كردند كه اگر تعداد نگهبانان را افزايش ندهند، اقساط حق‌الحفاظه آنها پرداخت نخواهند شد.(37) در فوريه 1907/ محرم 1325 لوريمر به وزيرمختار انگليس در تهران گزارش داد كه علي‌رغم تلاش‌هاي وي، خوانين بختياري هيچ ترتيبات صحيحي براي نگهباني تأسيسات سنديكاي نفت نداده‌اند.(38)
واقعيت اين بود كه بي‌نظمي و عدم ترتيب در حفاظت از مناطق نفت‌خيز تنها در جهت اختلافات خوانين و شركت سنديكاي امتيازات نبود بلكه خوانين بختياري خود نيز با يكديگر مشكل داشتند. بي‌نظمي و ناامني مناطق نفت‌خيز معلول همين اختلافات بود. اختلاف ميان دو جناح ايلخاني و حاجي ايلخاني بر سر حكومت بختياري سالها ادامه داشت. اگرچه قرارداد 1905 را، ايلخاني و ايل‌بيگي كه از هر دو طيف بودند امضا كرده بودند، اما دو جناح تلاش مي‌كردند از مسئله نفت به سود حاكميت خود بر بختياري بهره ببرند. به هنگام اين گونه رقابت‌هاي داخلي، خوانين بر سر گرفتن رياست نگهبانان مناطق نفتي نيز با يكديگر رقابت مي‌نمودند و يا تلاش مي‌كردند حق‌الحفاظه فقط به آنها پرداخته شود. در ماه مه 1906/ ربيع‌الاول 1324 گزارشي به سفارت انگليس در تهران رسيد كه سالار ارفع، نگهبانان اعزامي از سوي صمصام‌‌السلطنه براي حفاظت از چاههاي نفت را دور رانده است.(39) گرانت دوف(40) وزيرمختار انگليس در تهران اين مسئله را به صدراعظم ايران گزارش كرد. صدراعظم  بلافاصله فرماني براي مرتضي قلي‌خان و معين همايون مبني بر جايگزيني نگهبانان ديگر صادر نمود. صدراعظم به سردار اسعد دستور داد از ايجاد مشكل دست بردارد.(41) در مورد اختلاف بر سر 500 ليره حق‌الحفاظه اضافه شده، بعداً صمصام‌السلطنه و شهاب‌السلطنه بدين ترتيب توافق كردند كه سنديكاي نفت دارسي به هر يك از چهار خان امضاء‌كننده، يك چهارم از 500 ليره را پرداخت نمايد.(42) به نوشته گارثويت، لوريمر و شركت سنديكاي امتيازات در رقابت ميان دو جناح ايلخاني و حاجي ايلخاني، غلامحسين خان شهاب‌السلطنه از جناح حاجي ايلخاني را تشويق كردند خود را به مقام ايلخاني برساند تا مسئوليت حفاظت مناطق نفتي را برعهده او بگذارند. شهاب‌السلطنه ايل‌بيگي بختياري نيز به لوريمر تعهد كتبي داد كه اگر ايلخاني بختياري شود به شركت سنديكاي امتيازات اجازه خواهد داد مستقيماً حقوق نگهبانان منطقه عمليات نفتي را پرداخت كند و آن مبلغ از كل وجوه مستمري او كسر گردد. لوريمر تصور مي‌كرد پيشنهادات شهاب‌‌السلطنه قابل پذيرش مي‌باشد، اما اسپرينگ رايس وزيرمختار انگليس چندان تمايلي به پيش قدم شدن در اين كار نداشت. او در آوريل 1907/  صفر 1325 با شجاع‌السلطان (اميرمفخم بعدي) برادر شهاب‌السلطنه ملاقات كرد و در آنجا بود كه پي برد شهاب‌السلطنه به جاي صمصام‌السلطنه از سوي محمدعلي شاه به سمت ايلخاني بختياري برگزيده شده است.(43) بنابراين مسائل مربوط به نفت مستقيماً با او ارتباط پيدا كرد. ظاهراً سفارت بريتانيا در اين انتصاب فشار مستقيمي به تهران وارد نياورد و ترتيبي اتخاذ شد كه اين انتصاب صرفاً به عنوان نزديكي شجاع‌السلطان با شاه قلمداد شود. با اين انتصاب، شهاب‌‌ السلطنه و برادرش شجاع‌السلطان كه با سفارت انگليس به توافق رسيده بودند به طوايف تحت فرمان خود دستور دادند نظم را در قلمرو بختياري برقرار سازند و نگهبانان مناطق نفتي بر سر كار خود باقي بمانند. ولي در مجموع نظم و آرامش در منطقه بختياري و به ويژه ميادين نفت برقرار نگرديد، زيرا ميان صمصام‌‌السلطنه ايلخاني مخلوع و شهاب‌السلطنه ايلخاني جديد درگيري‌هاي مسلحانه‌اي رخ داد. صمصام دستور داد نگهبانان بختياري حوزه‌هاي نفتي را ترك گويند. هر دو طرف به سِراسپرينگ رايس شكايت بردند و هر كدام سعي كردند نظر وي را به خود جلب كنند و خطراتي را كه طرف مقابل مي‌توانست به جان و مال اتباع انگليس وارد ‌آورد، به او خاطرنشان كنند. در همين ايام تفنگچي‌هاي صمصام به پيك سفارت انگليس حمله بردند و به احتمال زياد به تحريك وي، راهزنان كهگيلويه‌اي به حوزه‌هاي عمليات نفتي دستبرد زدند.(44) ناامني و بي‌نظمي در مناطق نفت‌خيز بختياري و بي‌توجهي خوانين بختياري نسبت به حل اختلافات خودشان و عمل نكردن به تعهدات حفاظت و حراست از مناطق نفت‌خيز، قرارداد 1905 نفت را با مشكلات فراواني مواجه ساخت تا جايي كه شركت اعلام نمود احتمال قطع عمليات حفاري وجود دارد، زيرا به قدر كافي نگهبان در اختيار ندارند و نگهبانان اعزامي از طرف خوانين نيز چنان از نظر تعداد كم هستند كه نمي‌توانند از تأسيسات حفاظت كنند. از اين رو شركت وادار گرديد جهت حفاظت از ميادين نفتي، سربازاني را از هند وارد نمايد. بلوشر مي‌نويسد: «بختياري‌ها كه مالك آن خطه به شمار مي‌رفتند همه چادرنشينان راهزني بودند كه خطري دائمي براي جان و مال خارجي‌ها بودند. گاه كار مزاحمت و سركشي آنان به جايي مي‌كشيد كه ناگزير مي‌شدند براي حمايت از كاركنان شركت، يك واحد از سربازان هندي را به خدمت بگيرند.»(45) در سپتامبر 1907/ شعبان 1325 كنسول انگليس در اهواز گزارش داد كه زندگي مستخدمان اروپايي سنديكاي نفت دارسي به علت موضع تجاوزكارانه مردان ايل بختياري ـ ناشي از درگيري مربوط به خلع صمصام از ايلخاني‌گري ـ بيشتر از زمان ديگر در خطر قرار گرفته است و مسئله حفاظت مسلحانه از آنها اهميت بيشتري يافته است. او پيشنهاد كرد كه گارد كنسولگري اهواز بايستي به 17 نظامي يا بيشتر افزايش يابد كه دوازده نفر آنها بايستي در تأسيسات نفت و بقيه در ماماتين مستقر گردند.(46) در واقع اين بهانه‌اي بود كه تعداد گارد كنسولگري خود را افزايش دهند. سيزدهم اكتبر دولت هند به چارلز مارلينگ اطلاع داد كه آنها بايد اعزام دو افسر انگليسي و 20 سرباز را تدارك ببينند. در بيست و هشتم اكتبر كنسول اهواز پيشنهاد كرد كه گارد كنسولگري حداقل بايد شامل هشت مرد مسلح باشد. دولت انگليس در پاسخ به اصرارهاي كنسولگري، افزايش نفرات گارد را پذيرفت و در بيست و يكم نوامبر از دولت هند خواستند 20 سرباز و دو افسر انگليسي را به سمت مناطق نفت‌خيز خوزستان اعزام نمايد.
دولت هند دوازده پياده و هشت سوار را تحت‌نظر دو افسر انگليسي به نام‌هاي ويلسون و رنكينگ از هنگ هجدهم نيزه‌دار بنگال در نوامبر 1907/شوال 1325 به ايران اعزام نمود كه نيمه دوم ماه دسامبر 1907 به اهواز رسيده و حفاظت از كنسولگري اهواز را برعهده گرفتند.(47)
اعزام اين سربازان در صورت ظاهر براي حفاظت از كنسولگري اهواز بود، ولي مقصود اصلي حراست از ميدان‌هاي اكتشاف نفت تا زمان توليد و يا ترك كارشناسان نفتي از اين مناطق بود. حضور اين نيرو در مناطق نفت‌خيز بختياري موجبات تكدر خوانين بختياري را فراهم آورد و آنها از آن پس هر از چند گاه كارشكني و اخلال در حراست و امنيت مناطق نفتي ايجاد مي‌كردند.(48) با وجود اين نگهبانان بختياري كه از جانب خوانين تعيين مي‌شدند، همچنان حفاظت و حراست از بخش اعظم مناطق نفتي را برعهده داشتند و روابط خوانين و شركت بر سر مسئله نگهباني تأسيسات نفتي و حق‌الحفاظه آنها با فراز و نشيب ادامه يافت. حتي در سال 1919م زماني كه لوله‌هاي نفتي قطع گرديد شركت به شدت دولت را مسئول دانسته و ادعا كرد كه از خسارت‌هاي قطع شدن لوله‌ها صرف‌نظر كرده و اگر چه مجبور است 3000 ليره به خوانين بختياري بپردازد اما مطابق ماده چهارده امتياز دارسي مسئوليت همه نوع حفاظت منافع كمپاني بر عهده دولت قرار دارد.(49) تا اينكه پس از قدرت‌يابي رضاخان و افزايش اقتدار دولت مركزي، نيروهاي ارتش حفاظت از ميادين نفتي را به دست گرفتند و جايگزين نگهبانان بختياري شدند.
مسئله سهام نفتي
مسئله ديگري كه در افزايش اختلافات خوانين بختياري و شركت نفت ايران و انگليس نقش زيادي داشت،  مسئله سهام تعلق گرفته به خوانين و سود ساليانه حاصله از آنها بود. مطابق قرارداد 1905، سه درصد از سهام هر شركتي كه براي كشف نفت در بختياري تأسيس مي‌گرديد به خوانين بختياري تعلق مي‌گرفت، اما وقتي كه شركت نفت ايران و انگليس به وجود آمد اين شركت باقي 97 درصد از سهام شركت نفت بختياري و همه سهام شركت بهره‌برداري اوليه را دريافت نمود. يعني برخلاف قرارداد خوانين و دارسي تنها سه درصد از سهام و درآمد يك شركت را به خوانين پرداخت نمودند. خوانين متوجه اين فريب انگليسيها نشدند و به اين امر اعتراض ننمودند. اگر چه از مدتها قبل روابط ميان خوانين و شركت بر اثر چشم هم چشمي‌هاي خصمانه بر سر پول، حقوق و مناصب، مشكلاتي ايجاد كرده بود و هم حق‌‌الحفاظه‌ها و هم فروش اراضي، سوءظن را در ميان هر دو طرف گسترده بود، اما جدي‌ترين علت بر هم خوردن روابط ميان خوانين و شركت، از مسئله سهام خوانين در شركت نفت بختياري و شركت بهره‌برداري اوليه ناشي مي‌گرديد كه منجر به آسيبي مهلك به خوانين از سوي بخشي از مديريت ارشد شركت گرديد. تا ژوئن 1921م/1300ش مقامات شركت شكايت داشتند كه سه درصد حق‌الامتياز‌هايي كه آنها در 1905م/1284ش با آن موافقت كردند به زور بر آنها تحميل شده است. خوانين نيز به نوبه خود به شركت و متحدش يعني بانك شاهنشاهي بي‌نهايت بدگمان بودند و فكر مي‌كردند كه هر دوي آنها خواسته‌اند آنها را فريب بدهند. مدت زمان زيادي از قرارداد 1905 نگذشته بود كه خوانين دريافتند آنها تنها مغبون اين قرارداد هستند. آنها از كمي سهم خود شكايت داشته، معتقد بودند كه بايستي حق‌السهم بيشتري به آنها پرداخته شود.(51) مطابق قرارداد 1905م/1284ش سهام خوانين به نام چهار خان بزرگ، نيمي به طور شراكتي به نام دو تن از خانواده ايلخاني يعني صمصام‌السلطنه و سردار اسعد و نيمه ديگر به طور شراكتي به نام دو تن از خانواده حاجي ايلخاني يعني سردار محتشم و سردار جنگ ثبت گرديده بود. به محض صدور سهام، خوانين تلاش كردند از وام‌دهندگان انگليسي و غيرانگليسي، در عوض سهام خود قرض بگيرند. قرضه خوانين از منابع غيرانگليسي در مقابل تضمين سهامشان و بازپرداخت آن سبب مشكلات و نگراني فراوان مقامات شركت گرديد. تا 1920م/1299ش از 21000 سهام ثبت شده خوانين در شركت نفت بختياري، 9330 سهام در تصرف آنها بود و 11670 سهم در بانك شاهنشاهي ايران تحت عنوان تضمين قرضه‌ها به وثيقه گذاشته شده بود.(52) شركت و بانك از بي‌ثباتي ناشي از سهام خوانين در عذاب بودند. ترس شركت از اينكه سهم خوانين ممكن است در نتيجه نياز سيري‌ناپذير خوانين به پول، سرانجام در بيرون از انگليس و شايد در دست دشمنان انگليس قرار گيرد، بر معاملات شركت با خوانين سايه افكند. از اين رو مقامات انگليسي هم در سفارتخانه و هم در شركت و بانك شاهنشاهي ايران تصميم گرفتند از مشكلات مالي خوانين و نياز دائمي آنها به قرضه‌هاي فردي به عنوان وسيله‌اي براي كنترل آنها استفاده نمايند.(53) شركت نفت ايران و انگليس سياستي فعال و تعمدي با هدف ايجاد وابستگي مالي خوانين اعمال نمود و تاكتيك‌هاي تهاجمي خود را كه از لحاظ حقوقي ايراد داشتند، تا پايان به كار بست. مقامات شركت در تشويق خوانين به اخذ قرضه‌هاي پي‌در پي، آنان را با يك رشته از موافقت‌نامه‌هاي پيچيده و بي‌اعتبار مالي، فريب دادند؛ هر چند خود به خوبي مي‌دانستند كه خوانين هرگز نخواهند توانست آنها را بازپرداخت نمايند. اين گرفتاري‌ها باعث شكست خيلي از اين خوانين گرديد. خوانين نيز به نوبه خود را در رفتارهايي كه احمقانه، هرزه، آزمندانه و متقلبانه بود، درگير نمودند؛ رفتارهايي كه براي شركت خيلي مناسب بود و در نهايت به پيروزي آن منجر گرديد.(54) خوانين بختياري حتي براي شركت نفت ايران و انگليس نيز دردسر آفرين شدند. اگر چه روابط ميان شركت و خوانين از ابتداي برقراري آن صميمانه بود و اساساً اين روابط براي شركت ضروري و براي خوانين پرسود بود، اما هرگز در اين روابط سازگاري پديد نيامد. شركت پي برد كه خوانين بهانه‌گير، مسئوليت‌ناپذير و غيرقابل اتكا مي‌باشند خوانين از ابتدا اين عقيده را داشتند كه شركت مي‌خواهد سر آنها كلاه بگذارد.(55)
هنگامي كه سرانجام دولت رضاشاه بر ضد خوانين بختياري اقدام نمود، شركت بي‌درنگ از حمايت آنها عقب‌نشيني كرد و علاوه بر اين، از اينكه مي‌ديد از دست شريكان محلي خود خلاص مي‌گردد، بسيار خوشحال بود. دولت رضاشاه با چراغ سبز شركت نفت ايران و انگليس توانست خوانين بختياري را شكست داده، هم سهام آنها را از چنگشان بربايد و هم ماليات چندين ساله سود سهامشان را به طور تمام و كمال از آنها وصول نمايد.

پي‌نوشت‌ها:
________________
1. Henry Layard.
2. لايارد، هنري، سفرنامه لايارد، ترجمه مهراب اميري، تهران، آنزان، چ دوم، 1376، ص 186.
3. Rawlinson.
4. راولينسون، سرهنري، سفرنامه راولينسون (گذر از زهاب به خوزستان)، ترجمه اسكندر امان‌اللهي بهاروند، تهران، چ اول، آگاه، 1362، ص 100.
5. فاتح، مصطفي، پنجاه سال نفت ايران، تهران، پيام، چ دوم، 1358، ص 250.
6. William N. Darcy.
7. ابطحي، عليرضا، نفت و بختياريها، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، چ اول، 1384، صص 39ـ 38.
8. اوژن بختياري، ابوالفتح، تاريخ بختياري، تهران، وحيد، چ اول، 1344، ص 175.
9. همان، ص 176.
10. J. R. Preece.
11. گارثويت، جن راف، تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ترجمه مهراب اميري، تهران، سهند، چ اول، 1373، ص 206.
12. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، همان، ص 208.
13. تاريخ بختياري، ص 176.
14. Reynolds
15. سازمان اسناد ملي ايران، سند شم‍ 7ـ5/49/397 ـ 240
16. همان سند.
17. Cronin, Stephanie, Politices of Debt: the Anglo-Persian oil company and Bakhtiyari Khans, Middle Eastern Studies, Vol. 40, No. 4, July 2004, p. 4.
18. سازمان اسناد ملي ايران، سند شم‍ 30/122/280 ـ 240، نامه شخصي ناشناس به وزارت خارجه در تاريخ 7 اوت 1919.
19. همان، سند شم‍ 7/5/49/397 ـ 240.
20. بلوشر، ويپرت، سفرنامه بلوشر، ترجمه كيكاووس جهانداري، تهران، خوارزمي، چ اول، 1363، ص 261.
21. Cronin, Politics of Debt..., p.
22. Iran Political Diaries, v. 3, p. 261.
23. Spring rice.
24. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ص 217.
25. Iran Political Diaries, v. 3, p. 106
26. Lorimer.
27. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ص 216.
28. Iran Political Diaries, v. 3, p. 209.
29. Sir Percy Loriane.
30. استرانك، تئودور، حكومت شيخ خزعل...، ص 129.
31. Sir Edward Grey.
32. حكومت شيخ خزعل...، همان.
33. مينورسكي، دوبد، ادموندز، دو سفرنامه درباره رساله لرستان و لرها، ترجمه اسكندر امان‌‌اللهي بهاروند و ليلي بختيار، تهران، بابك، چ اول، 1362، ص 30.
34. Iran Political Diaries, v. 3, p. 106.
35. Ibid.
36. Ibid.
37. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ص 217.
38. Ibid, 482.
39. Iran Political Diaries, v. 3, p. 162.
40. Grant Duff.
41. Iran Political Diaries, v. 3, p. 162.
42. Ibid.
43. تاريخ سياسي اجتماعي بختياري، ص 218.
44. همان، ص 220.
45. سفرنامه بلوشر، ص 261.
46. Iran Political Diaries, v. 3, p. 445.
47. Ibid, p. 446.
48. عباسي، دانش، تاريخ مسجد سليمان، تهران، هيرمند، 1374، چ اول، صص 102ـ 101.
49. سازمان اسناد ملي ايران، سند شم‍ 30/122/280 ـ 240.
51. مكبن روز، اليزابت، با من به سرزمين بختياري بياييد، ترجمه مهراب اميري، تهران، آنزان، چ اول، 1373، ص 59.
52. Cronin, Politics of Debt..., p. 8.
53. Ibid, p. 9.
54. Ibid, p. 1.
55. Ibid, p. 2.