تحلیلی اسنادی بر مشروطۀ استرآباد
بررسی تأثیرگذاری مکانهای مختلف در سیر حوادث سیاسی ــ اجتماعی، موضوعی در خور اعتناست که میتواند پتانسیل فعالیت سیاسی ــ اجتماعی را در هر دورۀ زمانی آشکار سازد. نوشتار پیش رو مشروطۀ استرآباد را بررسی کرده است.
یکی از مناطقی که جنبوجوش مشروطهخواهی در آن حال و هوایی دیگر داشت، استرآباد بود. این شهر، اگرچه در جنبش رهایی از استبداد، همسان تبریز، تهران، رشت و اصفهان نبود، به یقین پیشتاز شهرهای ردۀ بعدی بود. شورش مردم علیه استبداد حاکم و اخراج حاکم شهر و همچنین شورش مردمان کتول و فندرسک علیه خانهای مستبد و زورگو و اعلام اینکه به دولت مالیات نمیپردازند، توجه بسیاری از محافل انقلابی آن روز در تهران، تبریز، تنکابن و حتی نجف را به خود جلب کرد و توانست وزنهای درخور، در کشمکشهای ارتجاع و انقلاب به شمار آید.
در بررسی منابع، تلاش شد ابتدا منابع دست اول معرفی گردند، و سپس مآخذ به ترتیب زمان چاپ آنها؛ که از بین هیجده کتاب بررسی شده فقط یک کتاب به طور اختصاصی مشروطه در استرآباد را به تفصیل شرح داده است و در بقیه، ردپاهایی از موضوع فوق دیده شود.
اطلاعات بهدستآمده از منابع از آنجا که گروهی از نویسندگان آنها، همعصر مشروطه بوده و در بعضی موارد صحنهها را از نزدیک دیدهاند، جالب است. بیشترین اطلاعات از کتاب «مخابرات استرآباد» به دست آمده که گزارشگر آن تمام وقایع ریز و درشت منطقه را ثبت کرده است. آنچه در همۀ منابع میتوان از اوضاع اجتماعی منطقه بهدست آورد، قتل، چپاول، ناامنی، توطئه ملّاکان و سرداران محلی علیه هم و مداخلۀ کنسولگری روس در امور شهر است. سرداران و خانهای محلی با توجه به سیرِ رویدادها، هر از چند گاهی تغییر جهت میدادند و به یکی از دو اردو میپیوستند.
در بعضی از مآخذ، درهمآمیختگی اطلاعات، کپیبرداری از یکدیگر، که گاه بدون ذکر منابع میباشد، تحلیل نکردن درست وقایع به جز در مواردی، و حتی آگاهیهای نادرست که خواننده با مقایسۀ مطالب با منابع اصلی و معتبر، آنها را درمییابد، فراوان است؛ برای مثال: در کتاب «رامیان و فندرسک» از شکست سالارالدوله در رشت سخن گفته شده است که البته این شکست در ولیآباد تنکابن بود که با نیروهای محلی آنجا درگیر شدند و شکست خوردند. ناگفته نماند در این کتاب، اطلاعات شفاهی جالبی از اختلافات رامیانیها و فندرسکیها وجود دارد که بیتردید از معمّران آگاه سود جسته است. اطلاعات مغشوش در کتاب «استرآباد و گرگان در بستر تاریخ ایران» نیز بسیار است. برای نمونه آنجا که از انتصاب انتظامالدوله نوری به حکومت استرآباد توسط شاه مخلوع یاد میشود باید گفت که نوری به حکومت مازندران رفت، ولی پس از دوسه ماه به علت بیکفایتی عزل، حبیباللهخان استجعالمُلک سورتیجی به جای وی منصوب شد. در همین کتاب از اعدام علیخان ارشدالدوله، دو سال پس از دستگیری سخن رانده شده که نادرست است.
درخصوص کتابی که براساس نامش، مختص انقلاب مشروطه در استرآباد است باید گفت نویسندۀ محترم آن، چنان کتاب را غرق داستان مشروطه در ایران کرده است که در بسیاری جایها به ندرت میتوان استرآباد را پیدا کرد. او کتاب را با شروع سلطنت قاجارها آغاز کرده و تا دورۀ مظفرالدینشاه رسانده است. آنچه نویسندۀ محترم از نوادگان سرداران محلی به دست آورده در خور تقدیر میباشد؛ زیرا به اطلاعاتی اشاره کرده که نخستینبار است منتشر میشود. اما کتاب ایرادهای اساسی دارد؛ نخست آنکه مطالب کتاب براساس فصلبندی نیست و کلاسهبندی مطالب دیده نمیشود و فقط عناوین ناموزون و ناهمگون پشت سر هم ردیف شدهاند، بدون آنکه در یک چارچوبی قرار داشته باشند. طبیعی است وقتی چارچوب کار مشخص نیست، ارجاعات هم دچار سردرگمی میشوند. ارجاع را نویسنده در پایین صفحه نیاورده، بلکه ارجاعات چندین عنوان را در پایان عنوان آخری آورده است و چگونه چند عنوان را در نظر گرفته مشخص نیست، گاهی سه، گاهی شش و گاهی یازده عنوان، ارجاعاتش با هم آمده است که در آن هم اشکالات اساسی وجود دارد. بعضی از عکسها را خود تهیه کرده و آنچه را هم که از کتب دیگر گرفته، ارجاع نداده است. برخی موضوعات را خود یادآور میشود که تصویربرداری از بعضی از کتابهاست؛ مثل «گرگاننامه» مسیح ذبیحی و «نخبۀ سیفیه» محمدعلی صولت نظام که البته ربطی به تاریخ مشروطه استرآباد هم ندارند.
الفــ منابع
تاریخ بیداری ایرانیان:
این اثر، یادگار ناظمالاسلام کرمانی است که به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، نخستینبار در سال 1346.ش توسط نشر بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسید. گزارشهای وی از ذیحجه 1322.ق شروع شده است. او آنچه را دیده و شنیده، نگاشته و تاریخ خود را تا فتح تهران و مجازات مخالفان مشروطه ادامه داده است.
حوادث مشروطۀ استرآباد در این کتاب به اواخر حیات مظفرالدینشاه مربوط است که در آن وضع استرآباد بسیار مغشوش گزارش شده است. گزارش بعدی، وضع آشفتۀ استرآباد پس از فتح تهران است و اینکه در این زمان نصرتاللهخان امیراعظم را به حکومت آنجا فرستادند. او بیست نفر از اسرایی را که در دوران استبداد صغیر به چنگ ترکمانان افتاده بودند، آزاد کرد و دو عراده توپ دولت را هم از آنها مسترد کرد. وی در این زمان مدرسهای به نام امیریه در استرآباد تأسیس نمود که به نام خود اوست و تمام اثاثیه و لباس و... آن را از کیسۀ خود پرداخت. نویسنده یادآور شده است: امیراعظم نگذاشت در انتخابات استرآباد تقلب شود. او از تهران برای مدرسۀ امیریه تقاضای معلم کرد و خود چند روزی در آنجا تدریس نمود.
یادداشتهای سپهسالار تنکابنی:
این کتاب توسط امیر عبدالصمد خلعتبری گردآوری شد و به اهتمام محمود تفضلی در سال 1362.ش توسط نشر نوین به چاپ رسید. این کتاب درواقع دو بخش است: در بخش نخست آن، زندگی سپهسالار تنکابنی شرح داده شده و بخش دوم آن، یادداشتهای شخص سپهسالار است که شامل 169 یادداشت یا سند میباشد.
در بخش نخست، تفضلی شرح کاملی از زندگی سپهسالار از کودکی تا سرداری، خدمات دولتی، فتح تهران و خودکشی او آورده است. در این بخش آنچه در مورد مشروطۀ استرآباد است شرح حوادث این منطقه در حدود یک سال پس از اعطای مشروطیت میباشد. در آن زمان عدهای از ترکمانان را ملاکان با دسیسه درباریان مستبد شاه، تحریک کردند و آنها به منظور ایجاد زحمت برای حکومت مشروطه، به منطقه تاخت و تاز نمودند و این بود که محمدولیخان سپهدار مأمور سرکوبی آنان شد. مأموریت سپهدار از رمضان 1325.ق تا جمادیالثانی 1326.ق به طول انجامید. او جنگهای سختی با ترکمانها کرد که طی آن اسرا و اموال غارتشده را از آنان باز ستاند و به صاحبانشان برگرداند و مبالغی از مالیاتهای عقبافتادهشان را وصول کرد. با این حال چون درباریان، قدر کارِ او را ندانستند، منطقه را رها کرد و از راه شاهرود و سمنان خود را به «لار» رسانید. در این مدت مجلس هم به توپ بسته شد و دورۀ استبداد صغیر آغاز گردید. او درواقع دفعالوقت میکرد تا اوضاع تهران مشخص شود، خود در این یادداشتها نوشته است: «بنده هم برای اینکه کمی وقت بگذرانم در این راهها توقف کردم.»
بههرحال پس از رسیدن به تهران و اعزام به محل مأموریت جدید و سپس رویگردانی از اردوی استبداد، در تنکابن پرچم مشروطهخواهی افراشت و از این کار او، استرآباد هم پیروی کرد و استرآبادیها خروج حاکم دستنشاندۀ شاه مستبد ــ محمدعلیشاه ــ را خواستار شدند.
در بخش دوم کتاب که عیناً یادداشتهای سپهسالار آمده، چیزی که جالب است حضور علیمحمدخان کتول (سالار معزز/ مفاخرالملک) و سعداللهخان میرفندرسکی (ایلخانی)، مستبدان منطقه، در اردوی سپهسالار تنکابنی میباشد که با ترکمانها میجنگیدند. سپهسالار خود یادآور شده است که مالیات دو ساله به قدر بیستهزار تومان از مردم گرفته شد.
یکی از علتهای رنجیدن سپهسالار تنکابنی از دولتیان و رها کردن منطقۀ استرآباد و به سوی تهران رفتن، این بود که تلگرافخانه را که پنج سال اجاره کرده بود از او گرفتند. وی در کتول مهمان علیمحمدخان مفاخرالملک شد و از راه شاهرود به سمت تهران رفت.
در ادامۀ یادداشتها، او از جنگ نیروهای دولتی با نیروهای شاه مخلوع و تیرباران شدن علیخان ارشدالدوله و فرار سواران ترکمن و مازندرانی و استرآبادی او یاد کرده و همچنین از ورود اردوهای دولتی به ساری و بارفروش، که خود معترف است که چه ظلمها کردهاند: «هرجا میرسند آتش میزنند و خراب میکنند و غارت و قتل مینمایند.» او از قشونکشی عبدالحسینخان معزالسلطان به سمت استرآباد هم یاد کرده است که نزدیکی روستای «گز»، اهالی کردمحله (= کرد کوی امروزی) سد راهش شدند و پانصد تن از افراد او را کشتند و او را ناگزیر کردند که فرار کند.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان:
این کتاب تألیف احمد کسروی است که نخستینبار در سال 1316.ش در تهران چاپ شد. این کتاب درواقع مستنداتی از رویدادها و حوادث مشروطه از آغاز قیام تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان علیه استبداد صغیر و ادامۀ کتاب «تاریخ مشروطه» مؤلف است. کسروی در این کتاب حوادث آذربایجان را محور قرار داده است. مداخلات روس و انگلیس، شورش گیلان و بختیاری، بازگشت محمدعلیشاه مخلوع، لشکرکشی ابوالفتحخان سالارالدوله، اولتیماتوم روس و ایستادگی مجلس و... از موضوعات کتاب است. اما ردپای مشروطۀ استرآباد را در این کتاب، میتوان در بازگشت شاه مخلوع از روسیه یافت. در این زمان اخباری از باکو و مناطق دیگر رسید که شاه آهنگ بازگشت دارد. کسروی نوشته است: رفتار نمایندگان سیاسی انگلیس و روسیه میفهمانید که آنان چشم به راه شاه مخلوع دارند و زمینه بازگشت او را فراهم میکنند. کار به جایی رسید که در یک میهمانی در تهران که یک دسته از نمایندگان سیاسی دولتهای اروپا و کسانی از مردان ایرانی بودند و مستر شوستر امریکایی نیز بود، وزیرمختار روس آشکارا گفت: «در این چند هفته مشروطه ایران به پایان خواهد رسید.» همچنین نوشته است: مجللالسلطان، پیشخدمت محمدعلیمیرزا، پنهانی به اردبیل آمد و به میان ایل «یورتچی» رفت و از آمدن شاه مخلوع خبر داد و روسها که با شاهسونان سخت دشمن بودند، رفتار خود را عوض کردند. نویسنده همچنین از رفتن ناگهانی رئیسالوزرا ــ سپهدار تنکابنی ــ به رشت و اقامت او در آنجا سخن رانده و گفته است: شاه با هدف آمدن محمدعلیمیرزا پیوستگی داشت. و زمانی به تهران بازگشت که ناصرالملک پیاپی برای او تلگراف میفرستاد و سرانجام هم ناچار شد استعفای سپهدار را بپذیرد. کسروی سپس خبر ورود شاه مخلوع و ملکمنصورمیرزا شعاعالدوله و همراهان آنها به استرآباد و نیز آهنگ دولت که سعی داشت از مجاهدان دلجویی کند تا احتمالاً خود را برای نبردی دیگر آماده کنند شرح داده است. وی همچنین از اتحاد دموکراتها و اعتدالیون سخن رانده و سپس نوشته است که سپاه شاه مخلوع از سه مسیر به سمت تهران حرکت کردند. مجلس نیز برای زنده یا مردۀ شاه مخلوع، شعاعالسلطنه و سالارالدوله جایزه تعیین کرده بود. البته بازگشت شاه مخلوع به ایران مسرت هواخواهان او در استرآباد، مازندران، تبریز و جاهای دیگر را موجب شده بود.
مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی تاریخ انقلاب مشروطیت ایران:
این کتاب اثر محمدعلی تهرانی (کاتوزیان) است که به کوشش ناصر کاتوزیان و توسط شرکت سهامی انتشار در سال 1379.ش به چاپ رسیده است.
نویسندۀ این اثر، حوادث شانزدهسالۀ اواخر عصر ناصرالدینشاه را درک کرده و مشاهدات خود را از تمام وقایع انقلاب مشروطه تا ریاستالوزرایی عبدالمجیدمیرزا عینالدوله نگاشته است.
نویسنده، مشروطۀ استرآباد را نخست از مخالفت انجمن مشروطهخواهان استرآباد با استبداد و طرفداری از مجلس و همکاری با آن شرح داده است و اینکه به مخالفتهای شیخ فضلالله نوری و ابقاع او، اهمیتی ندادهاند. سپس نویسنده از ورود شاه سابق به ایران یاد کرده است که با نام خلیل بغدادی در روز پنجشنبه 23 رجب 1329.ق وارد ترکمن صحرا شد، و قبل از آن با سران ایل جعفربای و آتابای قرار گذاشته بود. نویسنده یادآور شده است که دو ماه پیش از ورود محمدعلیمیرزا، احتشامالسلطنه (رئیس سابق مجلس) که به سمت نمایندگی به برلن رفته بود از قراری که خود نوشته از خیالات شاه و خرید اسلحه آگاه بود. حتی چند روز پیش از ورود شاه مخلوع (محمدعلیشاه)، دولت روس رسماً اخطار کرده بود که شاه سابق چندی مخفی شده و قسط 000/25 تومان آن را نیز به دولت ایران رد کرده است. او نوشته است: با ورود شاه مخلوع عموم فرق سیاسی دست از اختلاف برداشتند و متحد شدند و سپهدار اعظم از ریاستالوزرایی استعفا کرد به علت ناخوشی نقرس که صحیح بود. نویسنده یادآور شده است: گمان میرود روسها سپهدار را از مقاصد محمدعلیمیرزا آگاه کرده بودند و به هر تقدیر کابینۀ جدید به ریاست نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری تشکیل شد. پس از تشکیل کابینه، افراد مظنون دستگیر شدند و در بعضی مواقع کار به زد و خورد هم کشید. محتشمالسلطنه را که به او مظنون شده بودند از وزارتخارجه برداشتند. مجدالدوله (داماد کامرانمیرزا) از دستگیرشدگان بود. مستشارالدوله به سفارت عثمانی پناهنده شد. عدهای هم به سفارت روس پناهنده شدند. شاه مخلوع هم از آن سوی وارد استرآباد شد. به مردم عفو عمومی داد و متعرض کسی نشد، و یارانش از مردم اعانه گرفتند. ترکمانها در شاهرود به قتل و چپاول دست زدند. مردم به آنها، که کارشان قتل و غارت بود، نظر خوشی نداشتند. ازاینرو شاه به ترکمانانی که شاهرود را غارت کردند، تعرض کرد و بیشتر آنها از شاه رنجیده شده و پراکنده گردیدند. مجلس برای دستگیری شاه و دو تن دیگر جایزه گذاشت، ایل بختیاری به تهران فراخوانده شد و حکومت مازندران و استرآباد را به عبدالحسینخان معزالسلطان دادند. روسها هم برای اینکه قفقازیها با دولت مساعدت نکنند اعلام کرد آنها را دستگیر خواهد نمود. یکی از اقدامات دولت، ارسال اردویی به ریاست مسعودالملک استرآبادی به طرف خراسان بود که در دامغان مستقر شد. دولت ناگهان به مسعودالملک تلگرافی زد که به سمنان برگردد و او پاسخ داد: «اگر برگردم دشمن تشجیع خواهد شد. در حال حاضر دامغان را سنگربندی میکنم تا اردو از مرکز برسد.» از سویی شعاعالدوله از اشرف (= بهشهر) به ارشدالدوله تلگراف کرد که پیش از ملحق شدن اردوی مرکز به مسعودالملک به طرف دامغان حملهور شود و جمعیت ایشان را از هم بپاشد. ارشدالدوله نیز به سمت دامغان به حرکت درافتاد. «از صبح امروز که یوم دوشنبه 13 شهر شعبان است، بین دو اردو تا عصر زد و خورد با توپ از طرفین شده است. هنوز فتح و ظفر معلوم نیست، لیکن امشب خبر دادند که مسعودالملک با چهارصدنفر سرباز مقاومت با ارشدالدوله نموده، توپ شنیلدی که با مسعودالملک بود ضایع میشود... .»
نویسنده در جای دیگر تحصن رئیس مشروطهطلبان استرآباد ــ شیخ محمدحسین مقصودلو ــ در کنسولگری روس را حکایت کرده است.
تاریخ انقلاب مشروطیت ایران:
این کتاب تألیف مهدی ملکزاده میباشد که در سال 1363.ش برای دومین بار در انتشارات علمی و در 702 صفحه به چاپ رسیده است. مؤلف فرزند یکی از آزادیخواهان و شهدای مشروطه ــ ملکالمتکلمین ــ بوده است. وی در نوجوانی ناظر وقایع بوده و کشمکشهای آزادی و استبداد را به چشم دیده است. او حوادث مشروطیت را تا رفتن محمدعلیشاه به باغ شاه تهران و تدارک به توپ بستن مجلس آورده است.
وقایع مشروطۀ استرآباد در این کتاب اندک است؛ یک بار در کشاکش نزاعهای مجلس و محمدعلیشاه، آنجا که از اغتشاش و خرابکاری عوامل استبداد در تهران و شهرستانها سخن میرود، از تاخت و تاز ترکمانان نیز یاد شده است که به اصطلاح از غارتگری آنان کسی جرأت مسافرت به آن حدود نمیکرد و آنها روستاهای اطراف استرآباد از جمله: هاشمآباد، معصومآباد، اصفهان کلاته، تورنگتپه و... را چپاول کرده و عدهای را به قتل رسانده و حتی به طرف شهر استرآباد هم هجوم برده و عدهای را هم مجروح و مقتول کرده بودند که اگر مردم شهر مسلحانه به دفاع برنمیخاستند «تمام شهر خراب و هستی همه به یغما میرفت.»
مخابرات استرآباد:
این کتاب حاوی گزارشهای حسینقلی مقصودلو مشهور به وکیلالدوله میباشد که برای سفارت انگلیس در تهران یا کنسولگری انگلیسیها در رشت مخابره شده است. این گزارشها را ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت تصحیح کرده و نشر تاریخ ایران در سال 1363 خورشیدی در دو جلد در 1002 صفحه منتشر نموده است.
گزارشهای کتاب از سال 1326 تا 1342.ق (1287ــ1303.ش/1908ــ1924.م) است که شامل همه نوع اخبار از منطقه استرآباد از سرقت، چپاول، نحوۀ ارتباط با روسها، ارتباط روسها با ترکمنها، تحرکات مشروطهخواهان و متولّیان استبداد، قتل و غارت، درگیریهای ترکمن ــ فارس و اقدامات میرزاکوچکخان و جنگلیها در استرآباد، نفت شمال، تأسیس مدرسه و... میباشد. اما آنچه در خور اهمیت میباشد حوادث مشروطه در آن خطه و تشکیل انجمن مشروطهخواهان استرآباد، بازگشت شاه مخلوع به منطقه و صفآرایی ارتجاع و انقلاب است.
گزارشهای مشروطۀ استرآباد این مُخبر از تلگراف انجمن آزادیخواهان رشت به انجمن مشروطهخواهان استرآباد شروع میشود که از آنها خواسته شد در برابر تدارک محمدعلیشاه در باغشاه تهران برای سرکوب آزادیخواهان، از مجلس شورا حمایت کنند. این بود که مشروطهطلبان شهر هم با درخواست حاجشیخحسین مقصودلو، رئیس انجمن استرآباد، در مدرسۀ دارالشفا حاضر شدند.
مازندران و استرآباد:
این کتاب اثر هـ . ل. رابینو، کنسول انگلیسیها در رشت، میباشد که غلامعلی وحید مازندرانی آن را ترجمه کرده و در انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1336.ش به چاپ رسیده است. چاپ سوم آن در سال 1365 در همان انتشارات در 371 صفحه انجام شد. رابینو که از سال 1285 تا 1291.ش (1907ــ1912.م) کنسول بریتانیا در رشت بود، دو بار سراسر مازندران و استرآباد را درنوردید و اطلاعات جغرافیایی و تاریخی ارزشمندی به جای گذاشت.
آنچه از مشروطۀ استرآباد در این کتاب موجود است، بسیار اندک میباشد. رابینو، سخنش را دربارۀ مشروطۀ استرآباد از شورش مردم کتول علیه خان کتول ــ علیمحمدخان سالار معزّز ــ که به تبع خلع محمدعلیشاه از سلطنت در سال 1327.ق انجام شد، آغاز کرده است.
سفرنامۀ تُحَف بخارا:
این اثر را یک بخارایی به نام میرزا سراجالدین حاجیمیرزا عبدالرئوف نوشته است. کار او مدتی تجارت بود. وی برای گسترش تجارت پنبه از طریق شمال بخارا به روسیۀ تزاری و از آنجا به اروپا سفر کرد و بسیاری از کشورهای اروپایی را دید. مدتی از عمر وی هم در ایران سپری شد که مصادف با مشروطهخواهی ایرانیان بود. او وقایع سیاسی ایران را سطحی بررسی کرده و به عمق تحولات جامعه توجه نداشته است. این کتاب که به سفرنامۀ صابر افغان نیز معروف است توسط انتشارات بوعلی در سال 1369 خورشیدی در 384 صفحه به چاپ رسید و دکتر محمد اسدیان هم مقدمهای برای آن نوشت.
آنچه از گزارشهای حاجی میرزاعبدالرئوف مربوط به مشروطۀ استرآباد است مختصر و مفید میباشد. او ابتدا از ناامنی منطقۀ استرآباد یاد کرده و چنین گفته است: در مسیر شاهرود ــ استرآباد، افواج نظامی، او و همراهانش را لخت کردند، آنچه داشتند، بردند. وقتی در استرآباد به کنسولگری روسیه رفت، ایوانف، کنسول استرآباد، او را شناخت و اثاثیهای به او داد. وی از شورش مردم استرآباد علیه محمدعلیشاه و نیز اخراج حاکم استرآباد ــ میرزامحمدخان لاریجانی ــ و ورود پانوف بلغاری به بندر گز و استرآباد یاد کرده و نوشته است: در بندر گز، گمرکخانه و تلگرافخانه را ضبط کرده، سرحددار را حبس نمود و حکومت را به دست گرفت. بعد با احترام زیاد وارد استرآباد گردید. مردم استرآباد استقبال شایانی از او کردند. و بعد ادامه داده است: مردم استرآباد پرچمهای سرخ افراشتند که بر روی آنها، زنده باد مشروطه نوشته شده بود.
بــ مآخذ
جغرافیا و جغرافیای تاریخی گرگان و دشت:
این کتاب اثر اسدالله معینی است که در اسفند 1344.ش توسط شرکت سهامی طبع کتاب در 328 صفحه به چاپ رسید. کتاب با توجه به نام آن، مسائل جغرافیایی و جغرافیای تاریخی را در بر میگیرد که بسیار مختصر از تاریخ گرگان سخن رانده است. آنچه به مشروطۀ استرآباد مربوط میشود روایت بازگشت محمدعلیشاه مخلوع از روسیه به ایران است که شهر و منطقۀ استرآباد در کنترل او و حامیانش درآمد. این کتاب بسیار مختصر از صفآراییهای او برای فتح تهران یاد کرده است. داستان جنگ مسعودالملک هزار جریبی با سپاه علیخان ارشدالدوله در حوالی دامغان، شکست نیروهای شاه مخلوع در فیروزکوه، انتصاب عبدالحسینخان سردار محیی به حکومت استرآباد و نبرد او با نیروهای محمدعلیمیرزا در حوالی بندر گز و سپس شکست و بازگشت او به طرف تهران، و همچنین فرار حاجشیخحسین مقصودلو، رهبر مشروطهخواهان استرآباد، در زمانی که شاه مخلوع در فیروزکوه شکست خورد و برای تدارک دوباره، در ترکمنصحرا اقامت کرد، از موضوعاتی میباشد که نویسنده به طور مختصر شرح داده است. اما نکتهای که در این کتاب به چشم میخورد اشعاری است که درخصوص بازگشت محمدعلیشاه مخلوع و جنگ مسعودالملک و ... از زبان سیدرضا عرفانی، شاعر استرآبادی نقل شده و در هیچ کتابی دیده نشده است.
تاریخ مازندران:
تاریخ مازندران در دو جلد چاپ شد. این کتاب اثر مرحوم اسماعیل مهجوری است. جلد نخست آن در سال 1342 و جلد دوم آن در سال 1345 در 392 صفحه در چاپخانه اثر ساری چاپ شد. در جلد دوم نویسنده، ادامۀ تاریخ مازندران را پی گرفت و آن را از فرمانروایی میرعمادالدین و دودمان او در هزار جریب شروع کرد. مطالب این جلد از کتاب شامل ورود امیرتیمور گورکانی و قلع و قمع مرعشیان و اعزام عدهای از آنان به ماوراءالنهر، فرمانروایی صفویان، ورود محمود افغان به ایران، در به دری طهماسب دوم صفوی و روی کار آمدن قاجارها تا اواسط سلطنت پهلوی دوم میباشد.
مهجوری در کتابش عنوانی به نام «مشروطه و استرآباد» دارد. وی مطلب مشروطۀ استرآباد را از آنجا شروع کرده است که محمدولی خان تنکابنی پس از قلع و قمع ترکمانان، از استرآباد خارج شد و محمدخان امیرمکرم لاریجانی حاکم این شهر شد. نویسنده سردستۀ مشروطهخوهان استرآباد را شیخمحمدحسین مقصودلوی قرهداغی میداند که نیای او را آقامحمدخان قاجار به مرزبانی استرآباد گمارده بود. وی بقیۀ سرکردگان آزادیطلب و مشروطهخواه را چنین معرفی کرده است: شیخ اسماعیل قاضی، شیخ حمزه، شیخغلامحسین، رمضانعلی قاضی وکیلالتجار، حاجمحمدرضا باقری، آقا محمدقاسم کاشف، حاج محمد شفیع، حاج رحیمخان مقصودلو، حبیباللهخان مقصودلو، حسین رسولزاد، سیدطاهر مساوات و سیدمحمود ستایش.
او نوشته است: آزادیطلبان استرآباد، محمدخان امیرمکرم لاریجانی را از استرآباد بیرون کردند و حکومت را به سعداللهخان میرفندرسکی ــ خان فندرسک ــ سپردند که «دم از مشروطهخواهی میزده»، ولی بعد معلوم شد که او با دشمنان مشروطیت همکاری میکند. نویسنده از ورود شخصی به نام کافیالملک به استرآباد یاد کرده است که از مشروطهخواهان تهران بود و در استرآباد، شهربانی را به او واگذار کردند.
در این زمان، آزادیخواهان گیلان که برای رفتن به تهران آماده شده بودند از سران جنبش مشروطۀ استرآباد و به خصوص شیخ محمدحسین مقصودلو یاری خواستند. او و دیگر سران در خاستگاه خود ــ سرخنکلاته ــ به مشورت نشستند و تصمیم گرفتند سپاه تهیه کنند و به آزادیخواهان بپیوندند. اما میرسعداللهخان میرفندرسکی و علیمحمدخان کتول، ترکمانها را علیه آنها شوراندند و یکی از ترکمانها را به قتل حاج رحیمخان سرتیپ مقصودلو وادار کردند.
تاریخ رامیان و فندرسک:
این کتاب اثر مرحوم محمدعلی شهیدی است که در سال 1364.ش توسط چاپخانه زندگی در 159 صفحه به چاپ رسیده است. عکسها و اسنادی نیز بدون صفحهشمار در پایان کتاب آمده است.
نویسنده ابتدا وجه تسمیۀ «رامیان» و وضع طبیعی و مناطق دیدنی و سپس تاریخ رامیان عصر حسینقلیخان جهانسوز را بیان کرده، پس از آن تاریخ فندرسک را شرح داده، در ادامه زندگی و تاخت و تاز یوسف خواجه کاشغری را به نقل از «ناسخالتواریخ» آورده است که در دورۀ فتحعلیشاه، یکچند مورد مرحمت شاه قاجار قرار گرفت، اما با سران ترکمن ارتباط برقرار نمود و به ترکمنصحرا رفت و مدتی حکومت قاجار را به خود مشغول کرد.
مرحوم سعیدی سپس از اختلافات رامیانیها و فندرسکیها، لشکرکشی محمدشاه قاجار به قاری قلعه ترکمنصحرا، اقدامات میرزاعلینقیخان سرتیپ حاکم فندرسک، رامیان، کوهسارات و حاجیلر و سپس حکومت پسرش میرسعدالله خان دوم میرفندرسکی سخن گفته است.
تاریخ مشروطۀ استرآباد را این کتاب از شورش مردم رامیان و فندرسک علیه سعداللهخان، حاکم آن منطقه، شروع کرده است. پیشگام این شورش شیخعبدالحسین رامیانی بود. او آشکارا از مظالم حکام ستمگر سخن میگفت. اهل نوده هم به رهبری شیخ ملاعبدالجواد، مشهور به آخوند علیه سعداللهخان فندرسکی قیام کردند. با اینکه دستور دستگیری ملاعبدالجواد را سعداللهخان ایلخانی داد، اما آنها موفق به این کار نگردیدند، با این حال املاکش را مصادره کردند. مستبدان اموال و احشام مردم را مصادره کردند و فقط با شکایات شدید مردم بود که برادر ایلخانی آنها را بازگرداند.
سعداللهخان ایلخانی منتظر شد تا امیراعظم که از استرآباد خارج شده بود با نیروی زیادی از ترکمانان به استرآباد حمله برد. او بزرگان مشروطه را خواست و آنها را عتاب کرد که به چه علت علیه محمدعلیشاه به پا خاستند؟ حاجشیخحسین مقصودلو در برابرش ایستاد و حاجرحیمخان سرتیپ مقصودلو در برابرش عرض اندام کرد.
سعداللهخان میرفندرسکی خیال برهم زدن شورش استرآباد را داشت که حوادث رامیان نقشه او برهم زد و به فندرسک مراجعت نمود. اما پیش از حرکت، حاجشیخحسین مقصودلو او را تبعید کرد. بنابراین وی ترکمانها را تحریک نمود که حاجرحیمخان سرتیپ مقصودلو را به قتل برسانند.
تاریخ تنکابن:
این کتاب تألیف علیاصغر یوسفینیا میباشد که در سال 1370 توسط نشر قطره در 705 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب تاریخ جامع تنکابن و سواحل جنوبی بحر خزر را از ادوار باستان تا سالهای پس از شهریور 1320 در بر میگیرد. در صفحات پایانی کتاب نگارههایی از شخصیتها و سرداران خطۀ تنکابن و دیگر مناطق آورده شده است. در این کتاب زیستگاههای انسانهای قدیم در کرانههای خزر، شرح زندگی اقوام کهن تپوری، آماردی، کاسی و... ، هجوم آریاها به ایران و شمال و شرکت مردمان شمال در نبردهای زمان هخامنشی تا تواریخ پس از اسلامِ این مناطق و از جمله مشروطیت بررسی شده است.
آنچه از اوضاع مشروطۀ استرآباد میتوان از لابهلای اوراق این کتاب یافت نخست نقل یادداشتهای محمدولیخان تنکابنی از ماجراهای سرکوب ترکمانان استرآباد در سال 1325.ق است که از شوال 1325.ق تا ربیعالاول 1326.ق طول کشید و این مأموریت همزمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی به دست نیروهای استبدادی شاه بود. سپهدار با تأنّی به سوی تهران پیش رفت تا اوضاع تهران مشخص شود. نویسنده سپس در صفحات دیگر به دعوتی اشاره کرده است که آزادیخواهان غرب مازندران از آزادیخواهان استرآباد و رشت نمودند و خواهان برپایی شورشی بر ضد دولت وقت شدند. درواقع ردپای مشروطۀ استرآباد در کتاب یادشده از دوران استبداد صغیر آغاز گردیده است. مردم استرآباد هم در این زمان جنبشی به پا کردند و از پرداخت مالیات به کارگزاران و عمال شاه خودداری نمودند و به قول نویسنده «آشکارا درفش آزادیخواهی برافراشتند.» او نوشته است: اگرچه سپهدار تنکابنی «پس از آنکه به وسیله کمیتۀ ستار و قاطبۀ انقلابیون گیلان به رشت دعوت شده بود»، اما مایل بود حاکم استرآباد هم مساعدتی کند و نیروهای نوار ساحلی متحداً برای تحقق هدف به پاخیزند. اما به پیغامهای متعدد، پاسخ مثبتی داده نشد. سرانجام نویسنده از بازگشت شاه مخلوع به منطقۀ استرآباد که با حمایت روسیه انجام شد، و حرکت قوای ارشدالدوله و نیروهای امیرمکرم لاریجانی با سواران خواجوند و طایفۀ عبدالملکی از راه هراز سخن رانده است که در نهایت به شکست انجامید و شاه مخلوع شکستخورده به روسیه بازگشت. آنچه نویسندۀ کتاب دربارۀ مشروطه استرآباد نوشته محصول مطالعۀ تاریخ مختصر زندگانی سپهسالار تنکابنی، اردوی برق و فتح تهران است. اگرچه ارجاعات وی زیاد نیست، به نظر میرسد از تاریخ مازندران اسماعیل مهجوری هم استفاده کرده است.
تاريخ كتول
تاريخ كتول اثر سيدضياء ميرديلمي است كه در سال 1373 در چاپخانه بهمن در 543 صفحه به چاپ رسيد. محتواي كتاب، همانطور كه از نامش پيداست، تاريخچۀ كتول از قديم تا جديد است؛ طوايف محل، رخدادهاي عصر مشروطه، شورش مردم عليه خان كتول در عصر مشروطه، اشعار كتولي. بخش دوم كتاب به اسناد منطقۀ كتول اختصاص دارد كه قديميترين آن تاريخ 919.ق و جديدترين آن تاريخ 1346.ق را دارد، همچون: مصالحهنامه، هبهنامه، وقفنامه، احكام شرعي، فرمانها و ارقام، مبايعهنامه، استشهادنامه، اجارهنامه، قراردادنامه و عقدنامههاي زناشويي. شصت صفحه از كتاب شامل اشعاري از شيخمحمدعلي بيّنات میباشد كه به صورت حماسي و به سبك شاهنامه شعر سروده است. در اين اشعار گوشههايي از وقايع مشروطۀ كتول بیان شده است.
آنچه مربوط به مشروطۀ منطقه است ابتدا با شورش عامۀ مردم عليه خان بزرگ كتول ــ عليمحمدخان سالار معزّز ــ آغاز ميشود. نويسنده ابتدا از اتحاد چند طايفۀ كتول در شورش امرداد 1288.ش (1327.ق) عليه این خان ياد كرده است. سپس نقل قولي از يكي از اقوام خان به نام رضاقليخان معززّي آورده است كه در شهر تولوز فرانسه با پيرمردي حدود نودساله به نام ويليام اوركينس اسكاتلندي آشنا شد كه خان كتول را ميشناخت و از اشياي قيمتي خان در روستاي «نصر آباد» ياد کرده و گفته است: هنوز آن اشيا كمابيش در موزههاي خارج از كشور موجود است.
در بخش اسناد هم دو سند از حاكم استرآباد به تاريخ 1328.ق آورده كه طبق آن، وی عموم مردم را واداشته است كه از نمايندۀ عليمحمدخان كتول به نام قليخان اطاعت كنند و اینکه اموال عليمحمدخان كتول طبق نظر انجمن استرآباد، مربوط به خودش است.
منابع تاريخ كتول در بخش مشروطه، «مخابرات استرآباد»، گفتههاي معمّران، و كتابچه قديمي كتول است.
استرآباد و گرگان در بستر تاريخ ايران:
كتاب فوق اثر اسدالله معطوفي میباشد كه در بهار 1374 انتشارات درخشش در مشهد در 428 صفحه آن را چاپ کرده است. نويسنده تاريخ گرگان را از مقابل تاريخ به طور اختصار آورده است. ضمن آنكه بعضی از آثار تاريخي منطقه، رجال و مطالب متنوع را بدون دستهبندي و درهم و مغشوش در لابهلاي دورههاي تاريخي بيان كرده است و در واقع محتواي كتاب، گوياي نام آن نيست.
آنچه كه به مشروطۀ استرآباد مربوط است در صفحات 296 تا 305 مندرج میباشد. منابع اين موضوع از كتاب معطوفي «تاريخ ايران» سرپرسي سايكس، «تاريخ مازندران» مهجوري، «اسناد مشروطه» ابراهيم صفايي، «مخابرات استرآباد» وكيلالدوله، «تاريخ راميان و فندرسك» محمدعلي سعيدي، «دولتهاي ايران از آغاز مشروطيت تا اولتيماتوم» عبدالحسين نوايي، «اسناد عليخان ظهيرالدوله»، «تركمنهاي ايران»، «بيبيرابعه» لوگاشو میباشد كه همة اينها را با ارجاع (1) در پايان مقال آورده است.
نويسنده شروع مشروطۀ استرآباد را از نامه سپهدار تنكابني به انجمن استرآباد ميداند كه باعث تهييج مردم شد و آنها خواستار خروج حاكم خود شدند. او شخصيت مشهور مشروطۀ استرآباد را شيخ حسين مقصودلو دانسته، همچنين از تحصن مردم در مسجد جامع و پيوستن دويست چريك محلي به رهبري عليقليخان مسعودالملك به آنها یاد کرده است.
سيري در تاريخ سياسي اجتماعي كتول:
این کتاب تأليف محمدابراهيم نظري میباشد كه در چاپخانۀ فدك قائمشهر در بهمن 1374 در 114 صفحه به چاپ رسيد.
نويسنده كتاب را در پنج فصل تقسيم نموده؛ در فصل اول به حدود و وجه تسميۀ كتول، و در فصل دوم با عنوان «پگاه كتول» ديرينة كتول را با توجه به تپههاي تاريخي و منابع بررسي کرده، در فصل سوم تاريخ كتول را از پايان صفويه تا پايان قاجار نوشته و فصل چهارم كتاب نويسنده مرتبط با عصر مشروطه است با عنوان «قاجار و عليمحمدخان كتولي». عليمحمدخان كتول با القاب سالار معزّز و مفتخرالملك فرزند آقاخان دوم كتول و نوۀ محمد صادقخان كتول است. اين خاندان هميشه حاكم منطقه بودهاند. در فصل پنجم كتول عصر رضاشاه را بررسي كرده است.
تاريخچۀ چهار شهر تركمننشين:
آققلا، بندر تركمن، گمشتپّه و گنبد كاووس اين كتاب اثر اسدالله معطوفي است كه در بهار 1384 توسط نشر مخدومقلي فراغعي در 34 صفحه به چاپ رسيد.
نويسنده، براي اينكه قوم تركمن را بشناساند، کتابش را از مهاجرت آرياييها شروع كرده، مطالبی در مورد هخامنشيان و اشكانيان و جايگاه تورانيان، تركان، مغولان و مختصري از تمام سلسلههاي حكومتي ايران از هخامنشي تا پايان حكومت رضاشاه و همچنين نحوة مواجهۀ آنان با تركمانان آورده، پس از آن هر يك از چهار شهر تركمننشين را از زمان پيدايي آنها بررسي کرده، ضمن آنكه از جغرافياي تاريخي، مردمشناسي، بازارهاي هفتگي، آثار تاريخي و هر آنچه وجود داشته غافل نبوده است. نويسنده در پايان هر مقولهاي، پينوشتهاي آن را آورده است. كتاب بياغلاط نيست؛ براي نمونه موقعي كه از عبدالله قراگوزلو ملقب به ساعدالسلطنه ياد كرده كه در سال 1394.ق از سوي دولت مأمور سرحدات تركماننشين سرخس بوده از او با عنوان «پسر اعتمادالسلطنه معروف» نام برده كه يقيناً منظور نويسنده، اعتمادالسلطنة مورخ است، در حالي كه شخص مأمور سرحدات، فرزند مصطفي قليخان اعتمادالسلطنه از خوانين طايفه قراگوزلو همدان میباشد.
اما مشروطه در تركمنصحرا در دو عنوان «تركمانان در انقلاب مشروطه» و «گمشتپه در جنبش مشروطيت»، در اين كتاب آمده، بااينحال نويسنده در عنواني به نام «گزارشات مخبر انگليسيها درباره گمشتپه، رخدادهايي را آورده كه بعضي از آنها به عصر مشروطۀ آن خطّه مربوط است.
نويسنده در بحث مشروطه، ابتدا درخصوص ناامن شدن خطۀ استرآباد توسط تركمانها كه به غارت روستاهاي اطراف و شهر استردآباد سرگرم بودند مطالبی نوشته است.
فرمانروايان مازندران:
اين كتاب تأليف جمشيد قائمي است كه توسط نشر دانشگاه آزاد شهر ري در سال 1384 در 367 صفحه به چاپ رسيده است. موضوع كتاب درخصوص فرمانروايان مازندران در عصر قاجار میباشد كه در فصل نخست برآمدن قاجارها تا پايان پادشاهي آقامحمدخان، و در فصول بعدي حكام هر يك از دورههاي فرمانروايي شاهان قاجار را بررسي کرده است.
آنچه از اين كتاب به مشروطة استرآباد تعلق دارد مربوط ميشود به دوران حكومت اميراصلانخان نظامالسلطان نوري (1326ــ1325.ق) كه همزمان با حكومت وي در مازندران، محمدوليخان سپهدار تنكابني در استرآباد به سركوب تركمانان مشغول بود. نويسنده، به نقل از كتاب ميرزا سليمان اديبالحكما، ماجراي مسموم كردن سربازان استرآبادي را به وسيله بستهاي كه احتمال دادهاند از ساري ارسال شده، آورده است؛ گويا سيدمحمد مشكآبادي، كه از مخالفان حسنخان كرد مدانلو اعتمادنظام بود، بستهاي شيريني مسموم براي سربازان وي به استرآباد ارسال كرد كه بر اثر آن عدهاي فوت و شماري در شرف فوت شدند كه با مداواي ميرزا سليمان، بخشي از آنان نجات يافتند و وقتي اين حادثه را سپهبد تنكابني براي حاكم مازندران ــ نظامالسلطان ــ مخابره كرد، او هم سيد محمد مشكآبادي را دستگير و اعدام نمود.
نويسنده در ادامه در هنگامۀ به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي، كه همزمان با حكومت عليخان ظهيرالدوله بر مازندران (1326.ق) بود، از اجتماع مردم استرآباد در برابر صفآرايي جديد استبداد ياد كرده است كه مردم شهر در مساجد آن اجتماع كردند و همچنان خواهان برقراري حكومت مشروطه بودند. در تلگرافي كه اهالي استرآباد براي ساري ارسال کردند اين مطلب مشهود است. آنان ضمن اينكه اعلام كردند كه به دولت مالیات نميدهند از مازندرانيها نيز خواستند ماليات خود را به دولت نپردازند. پس از آن، نويسندۀ كتاب از وقايع استرآباد كه پس از رفتن حاكم آن ــ عزيزالله ميرزا ظفرالسلطنه ــ به مازندران، رخ داد، ياد كرده كه مسألۀ بازگشت شاه مخلوع به تركمنصحراست. در غيبت ظفرالسلطنه كه دولت وی را مأمور اصلاح اختلاف فئودالهاي مازندران نموده بود، شاه مخلوع با سران تركمن پيمان همكاري بست و چون اين خبر به مشروطهخواهان شهر رسيد، تلگرافي به دولت اطلاع دادند، اما چون جواب مساعدي نرسید، كنسولگري روس در استرآباد، پناهگاه مشروطهخواهان شد و شهر و منطقه به دست نيروهاي استبداد افتاد. شاه مخلوع براي مناطق حاكم تعيين نمود و همچنين عدهای را به القاب جديد ملقب كرد و در انديشۀ تداركات حمله به سوي تهران افتاد.
انقلاب مشروطه در استرآباد (گرگان)؛ استرآباد در دورۀ قاجار:
اين اثر دو جلدي تأليف اسدالله معطوفي است كه توسط نشر حروفيه در 1425 صفحه در سال 1384.ش به چاپ رسيد. كتاب، همانطور كه از نام آن برميآيد، بايد حوادث مشروطة استرآباد را پي بگيرد، اما قسمت دوم نام كتاب (استرآباد در دورۀ قاجار)، نويسنده را ناگزير كرده است كه اصل و نَسَب قاجارها را بیان کند و حوادث سلسلة قاجارها را تا عصر ناصرالدينشاه پي بگيرد. سپس ساختار جامعه و طبقات اجتماعي ايران در عصر مشروطيت و همچنين ساختار و وضع اجتماعي در منطقۀ استرآباد را بنويسد، و بعد حوادث مشروطه را شرح دهد. جلد دوم كتاب با فتح تهران آغاز ميشود و تا سقوط دولت قاجاريه و به قدرت رسيدن سردارسپه ادامه دارد ضمن آنكه ضمايمي هم بدان افزوده شده؛ مانند: قوانين انتخاباتي سالهاي 1327 و 1329.ق، قانون بلديه، قانون انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه نويسنده همه را عيناً آورده است.
به نظر ميرسد حوادث مشروطه در استرآباد در كتاب فوق كه ظاهراً نام منطقۀ استرآباد را هم دارد، خيلي افزونتر از منابعي باشد كه تاكنون ياد شده است، البته همين طور هم هست، اما انتظار ميرفت كه نویسنده در این كتاب، پس از مقدمة كوتاهي از اوضاع استرآباد در آستانۀ مشروطه، زمينهها و علل برپايي جنبش در اين شهر و منطقه، نقش مستبدان و نیروهای انقلابي، اقدامات روسها در وقایع این منطقه و شرح منظم حوادث و رخدادها با دقت در سير توالي رويدادها را مدنظر قرار میداد.
پینوشت
________________________________________
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی.