جایگاه دین و حقوق مردم در حکومت مشروطه از دیدگاه آخوند خراسانی
متن سخنرانی در همایش ایران, یکصد سال پس از مشروطیت، تجارب گذشته, چشم انداز آینده
در تحلیل نهضت مشروطه نمیتوان از وزن و نقش مراجع نجف به سادگی گذشت. آنان، هم در عمل و هم در نظر، مهمترین نقش را در پیش برد مشروطه در ایران ایفا کردهاند. در بدو سخن مناسب میدانم به دو جمله از منتقدین عالمان دین، در این زمینه استناد کنم. اوّلین جمله، سخن احمد کسروی در تاریخ مشروطه است:
” اگر فتواهای علمای نجف نبودی، کمتر کسی به یاری مشروطه پرداختی؛ همان مجاهدان تبریز، بیشترشان پیروی از دین میداشتند و دستآویز ایشان در آن کوشش ها و جانفشانیها این فتواهای علمای نجف بود. همان ستارخان بارها این را بر زبان میآورد که من حکم علمای نجف را اجرا میکنم.”
جمله ی دیگر از سیّد حسن تقیزاده است که در محرم ۱۳۲۶ نوشته است:
“پیشامد ایران مدلّل می سازد که جز به نفوذ کلمة روحانیت، عمل مشروطیت در اسلام پیشرفت نمیتواند کرد.”
با فتوای این علما که در صدر آنها آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی است، مشروطه به یک حرکت مردمی تبدیل شد و سطوت محمّد علی شاه شکست.همانند آنچه اسلام کاظمیه در هفته نامه جنبش در توصیف انقلاب اسلامی نوشته بود: ” ما روشنفکران همچون جوی کوچکی بودیم؛ وقتی حرکت روحانیت آغاز شد، همچون سیلابی ما را با خود برد.”(نقل به مضمون)
به نظر میرسد در باره نقش علما و روشنفکران در مشروطیت نیز همین تعبیر را میباید تکرار کنیم. آنها بودند که به شاه نامه نوشتند و شاه موظّف به پاسخ آنان بود. با تقریظ آنها کتاب فضلایی همچون میرزای نائینی و شیخ اسماعیل محلّاتی اعتبار شرعی گرفت. با تأیید آنان، قانون اساسی و متمّم آن، مشروعیت یافت. مجلس شورای ملّی در مشکلات عدیده به این مراجع متوسّل میشد. و مهم تر از همه، امثال آخوند خراسانی تا به آخر از آراء خود دست بر نداشتند.
امّا به نظر می رسد، به لحاظ نظری - که بحث اصلی این مقاله است - آراء سیاسی خراسانی، قابلیّت استخراج یک مکتب سیاسی را دارد. مکتب سیاسی خراسانی محصول نخستین مواجهه ی فقیهان مدرسه ی نجف با اندیشه ی تجدّد و مردمسالاری است. در این مکتب، دوگانههای شریعت و مشروطیّت، فقه و قانون، حقوق مردم و تکالیف الهی، سنّت و تجدّد در کنار هم پذیرفته میشوند؛ و استبداد و حکومت مطلقه در تعارض ذاتی با اسلام معرّفی می شود؛ و اصول مشروطیّت اظهر ضروریات اسلامیه در عصر غیبت، در حوزه ی سیاسی شناخته میشود. علاوه بر آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی دیگر چهرههای این مکتب سیاسی عبارتند از: میرزا محمّد حسین تهرانی نجل میرزا خلیل، شیخ عبدالله مازندرانی، ( این سه، مراجع سهگانه ی نجف در صدر مشروطیّت هستند.) شیخ محمّد اسماعیل محلّاتی(صاحب رساله اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه), میرزا محمّد حسین نائینی(صاحب رساله ی مهمّ تنبیه الأمّه و تنزیه الملّه), سیّد عبدالله بهبهانی و سیّد محمّد طباطبایی ( که در رأس علمای مشروطهخواه تهران و در حقیقت از مروّجین این مکتب سیاسی در ایران محسوب میشوند). و مهم ترین منتقدان این مکتب سیاسی در مدرسه ی نجف، سیّد محمّد کاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی) و شاخصترین مخالف آن در ایران، حداقل در مرحله متأخّر حیات سیاسیش شیخ فضلالله نوری است.
در نخستین همایشی که سه سال پیش به نام مشروطه در بزرگداشت آخوند خراسانی برگزار شد، مقاله “اندیشه سیاسی آخوند خراسانی” ارائه شد ؛ بحث امروز من دنباله ی آن است. خلاصه ی آن مقاله این چهار نکته است:
اوّلین نکته از مهم ترین ممیّزات سیاسی مکتب خراسانی این است که در این مکتب، ولایت مطلقه، مختصِّ ذات ربوبی است؛ و ولایت مطلقه ی بشری و تصرّف معصومان در جان و مال مردم خارج از احکام متعارف شریعت ممنوع است؛ و ولایت پیامبر - صلوات الله علیه - و ائمّه - علیهم السلام - مقیّد به احکام شریعت است. در حالی که رأی مشهور، ولایت مطلقه ی پیامبر(ص) و ائمّه(ع) در جان و مال مردم است. بنابراین خراسانی نخستین متفکّر شیعی( در قرائت رایج) و تا امروز، عالمی وحید و تنها در این حوزه است که ولایت مطلقه را مختصِّ ذات ربوبی میداند و هر نوع ولایت مطلقه ی بشری را منتفی میداند.
نکته ی دوم: حکومت مشروعه( بخوانید حکومت اسلامی ) منحصر در حاکمیت معصوم علیهالسلام است. حکومت مشروعه در عصر غیبت ممتنع است. این دو امر از ضروریات مذهب امامیه میباشد. این نکته را بزرگ ترین مرجع شیعی و صاحب کفایه الاصول نوشته است:
“حکومت مشروعه در عصر غیبت ممتنع است؛ امّا حکومت غیر مشروعه میتواند عادلانه باشد و در نتیجه مشروع؛ ( مشروع یعنی مجاز، ممکن، قابل پذیرش ) و میتواند ظالمانه و غیر مشروع باشد.” آخوند خراسانی و دو مرجع بزرگ دیگر نجف، مازندرانی و نجل میرزا خلیل، حکومت مشروطه را از مصادیق حکومت عادله ی غیر مشروعه شمردهاند.
نکته ی سوم: قضاوت در مرافعات شرعیّه مختصِّ فقها است و در آنها ضوابط قضاوت های عرفی از قبیل استیناف و تمیز جاری نیست؛ حتّی وضع قوانین جزایی در حوزة مرافعات شرعیّه نیز منحصراً در اختیار مجتهدان و خارج از وظایف مجلس شورای ملّی است. این نکتهای است که بین موافق و مخالف مشروطه تفاوت نداشته است؛ هم رأی سیّد صاحب عروه و هم رأی آخوند صاحب کفایه همین بوده است. لذا در زمینة تفنین قضایی حتّی وکلای مجلس را ذی مدخل نمیدانسته اند.
نکته ی چهارم: فقیهان در تدبیر حوزه ی عمومی از حقوق ویژه یا امتیاز برخوردار نیستند. هیچیک از چهار قول مشهور فقها در زمینه ی ولایت فقیه قابل پذیرش نیست. آن چهار قول عبارتند از:
۱/ ولایت مطلقه ی فقیه(رأی مرحوم آیتالله خمینی) ،
۲/ ولایت عامه ی فقها (رأی صاحب جواهر و نراقی) ،
۳/ ولایت فقها در امور حسبیّه (رأی میرزای نائینی در تنبیهالأمّه) ,
۴/ جواز تصرّف فقها از باب قدر متیقّن (رأی حضرات آیاتخویی،حکیم و خوانساری).
آخوند خراسانی به هیچ یک از این چهار رویکرد قائل نیست؛ و قول پنجمی را تأسیس می کند.
آخوند خراسانی در یک سر طیفی قرار دارد که سر دیگر آن مرحوم آیتالله خمینی است؛ آیتالله خمینی بیشترین امتیازات و حقوق را در حوزه ی تدبیر امور سیاسی برای فقها قائل است و آخوند خراسانی کمترین اختیارات اختصاصی و حقوق ویژه را در نظر می گیرد؛ از این رو وقتی از مکتب سیاسی خراسانی سخن به میان می آید، باید توجّه داشت که این مکتب، در حوزه ی فقه شیعی کاری بسیار سترگ انجام داده است. او برای فقیه از آن حیث که فقیه است هیچ شأن سیاسی ویژه ای قائل نیست.
آنچه در این مجال مورد بحث قرارمیگیرد دو نکته افزون بر چهار رأی پیش گفته است؛ یکی حقوق مردم در حکومت مشروطه و دیگری جایگاه دین در حکومت مشروطه است. متناسب با وقت به ذکر چند نکته ی بدیع از هر کدام اکتفا میکنم.
یکی از اتّهاماتی که از جانب برخی نویسندگان لائیک در تاریخنگاری مشروطه به علمای مشروطه و مجتهدین مشروطهخواه زده میشود، اینست که آنها مشروطه را نمیفهمیدند یا از مشروطه درک صحیحی نداشته اند.این عبارات را دقّت کنید تا مشخص شود آخوند خراسانی به عنوان بزرگ ترین و بلندپایهترین مرجع مشروطهخواه از مشروطه چه میفهمیده است؟ و آیا مشروطه جز این است یا بیش از این است؟ و چنان ادّعایی تا چه اندازه قرین صحّت است؟ دعوا بر سر نکته ی دیگری است که به آن اشاره خواهم کرد. درباره ی جایگاه حقوق مردم عبارتی را از مرحوم آخوند برگزیده ام؛ این عبارت را از لایحه ی هیأت علمیّه ی نجف اشرف در ذیحجّه ۱۳۲۷ انتخاب کردهام:
“مشروطیّت هر مملکت عبارت از محدود و مشروط بودن ادارات سلطنتی و دوایر دولتی است به عدم تخطّی از حدود و قوانین موضوعه بر طبق مذهب رسمی آن مملکت؛ و طرف مقابل آن که استبدادیت دولت است، عبارت است از رها و خودسر بودن ادارات سلطنتی و دوایر دولتی و فاعل ما یَشاء و حاکم ما یُرید و قاهر بر رقائِب و غیر مسؤول از هر ارتکاب بودن آنها در مملکت.”
جان کلام آخوند در مشروطه فهمی این است که مشروطه کردن حکومت یعنی محدودکردن قدرت، توزیع قدرت بر طبق قانون. قانون را هم قانون موضوعه میداند. منتهی تفاوت قانون موضوعه در کشور اسلامی و کشور غیر اسلامی این است که با صراحت میگوید: قوانین موضوعه در هر کشوری میباید نحوه ای سازگاری با دین مردم آن کشور داشته باشد. چون در ایران، اکثریّت مسلمان هستند، چارهای نیست جز این که قوانین موضوعه ی آن با احکام شریعت نحوه ای سازگاری داشته باشد. از دیدگاه خراسانی مشروطه در ایران و انگلستان تفاوت مفهومی ندارد؛ تفاوتی اگر هست در فرهنگ و عرف و دین دو کشور است که در قانون این کشورها تجلی می کند. به نظر وی قانون جامعه ای که اکثریت مردم آن مسلمانند نمی تواند خلاف دین مردم باشد.
نکته ی دوم مسأله ی آزادی است. آخوند این را میفهمد که آزادی اساس مشروطیّت است. او آزادی را این گونه تعریف میکند:
” آزادی هر ملّت عبارت است از عدم مقهوریتشان در تحت تحکّمات خودسرانه ی سلطنت و بی مانعی در احقاق حقوق مشروعه ملیه.”
او به صراحت در رمضان ۱۳۲۷ در نقد دو دیدگاه استبداد دینی و منورالفکرهای لائیک درباره آزادی می نویسد:
“حقیقت حریت موهوبه الهیه عبارت از آزادی از اسارت و مقهوریت در تحت تحکمات دل بخواهانه کارگزاران امور و اولیاء درباری؛نه خروج از ربقه عبودیت الهیه والقاء قیود شرعیه.”
تلقی او ازمساوات هم به این شرح است:
” تسویه فیمابین قوی و ضعیف و غنی و فقیر در حقوق و احکام”.
لذا آخوند خراسانی هم به مساوات، هم به آزادی و هم به مشروطیّت قائل است: مساوات در حقوق و احکام؛آزادی از استبداد و خودسری های حکومتها و محدود و مشروط کردن قدرت حکومت به قانون موضوعه؛ اما این هرسه با رعایت دین مردم و بدون هرگونه امتیاز و حق ویژه برای فقها یا روحانیون.
این عبارات از قویترین عبارات یک مرجع شیعی است. این عبارات با نوشته ی یک نویسنده ی گمنام یا یک منورالفکر فاقد پشتوانه مردمی فرق میکند. با این گونه عبارات است که امثال ستارخان جرأت اسلحه کشیدن در مقابل شاه قاجار پیدا میکند. اگر کتاب روح القوانین منتسکیو در آن زمان به فارسی ترجمه شده است، اگر حبل المتین کلکته، آراء لاک و روسو را جسته و گریخته منتشر کرده است، چرا آخوند خراسانی از آن ها مطّلع نباشد؟ و چرا مراجع و علما را متّهم کنیم که مشروطه را درست نمیشناختند؟ البنه خراسانی علاوه بر مشروطه, فرهنگ و عرف و شرائط این مردم را هم می شناسد؛چیزی که بسیاری از منورالفکرها نمی شناختند و با فرافکنی ,جهل و بی اطلاعی خود را به رهبران دینی مشروطه نسبت میدهند. به این عبارت دقیق خراسانی در رجب ۱۳۲۹ دقّت کنید:
” در ممالک مشروطه زمام کلیه امور مملکت را خود ملّت بِالإِستِحقاق و بِالأَصالِه مالک است. و حقیقت انتخاب وکلای دارالشوری عبارت است از تفویض همین مالکیت به وکلای عظام؛ و حاکمیت مطلقه دادن به آنهاست در مدّت مقرره بر کلیه ی امور, مفتاح سعادت مملکت و التزام امور دین و دنیای ملّت فقط منحصر به حسن انتخاب ملّت است…”
موقّت بودن وکالت، اطلاق اختیارات وکلای مردم در همه ی امور مملکتی، اینکه مردم ذیحق هستند و این حق را به وکلای خود تفویض میکنند، و ملت این حق را بِالإِستِحقاق و بِالأَصالِه دارد؛ این تلقّی مرجعیت از مسأله ی وکالت به عنوان زیر بنای اندیشه ی مشروطه، در یکصد سال پیش بوده است. اگر این عالم اصولی بر اساس این تصریحات مشروطه و دموکراسی را نمی فهمیده پس چه کسی مشردطه را می فهمیده است؟ ملاحظه می فرمایید که او تا چه اندازه بر انتخابات و رأی مردم تأکید دارد.
مقاله و مقالات
این مجتهد اصولی درباره ی اعتبار رأی اکثریت به صراحت نوشته است:
“بدیهی است عقول عدیده، جهات خفیّه و کامنه ی اشیاء را بهتر از یک عقل درک میکنند؛ و ظلم و جور و تعدّی و اجحاف با فعالیت و حکمرانی مبعوثان ملت به درجات گمتر خواهد بود.”و نیز” به فتوای عقل و شرع و وجدان و انسانیت، اجتماع عقول ناقصه، بهتر از یک عقل ناقص هواپرست بی رادع است.”
این پایه ی متین شرعی قائل شدن برای رأی اکثریت، انتخابات، آزادی و مساوات است. اگر دیگران نتوانستند این راه زرّین را ادامه دهند، اشکال از تأسیسکنندگان آن نیست؛ اشکال از بیکفایتی ادامه دهندگان است.
از همه مهم تر، این چند جمله ای است که او به همراه شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا محمّد حسین نجل میرزا خلیل تهرانی در نامهای خطاب به محمّد علی شاه نوشته است:
” ضروری مذهب است که حکومت مسلمین در عهد غیبت حضرت صاحبالزمان ( عج ) با جمهور است.”
سه مرجع شیعه برای نخستینبار زیر این جمله را مهر کردهاند. اگر بپذیریم که مرجعیت به گزاف چیزی را مهر نمیکند، برای همچون عبارتی میباید پشتوانه ی دینی فراوانی تأمین شده باشد تا بگویند: در عهد غیبت، حکومت مسلمین با جمهور است. این جمله، مبنای نظرات آخوند خراسانی است. اگر او حوزه ی امور عمومی را به فقها سپرده بود، هرگز به لحاظ فقهی نمیتوانست آن را به جمهور مردم بسپارد.سوال اصلی این است: آیا در حوزه ی عمومی مردم باید به رأی فقها گردن نهند یا این فقها هستند که باید رأی اکثریت مردم را بپذیرند؟ شق اول مبنای مشروطیت و مردمسالاری است, و شق دوم مبنای ولایت فقیه و فقیه سالاری است.
کسی که قائل به ولایت فقیه در حوزه ی عمومی یا ولایت مطلقه فقیه است، نمیتواند این فتوی را صادر کند. نمی توان همزمان از میزان بودن رأی مردم و ولایت مطلقه فقیه دم زد,مگر با تأوبل یکی از دو مبنا. لذا آخوند در جمله ی دیگری مبانی شرعی خود را ذکر میکند؛ و در این نکته بین همه ی فقهای اسلام تا به امروز وحید و تنهاست. از این رو ذکر میکنم که مکتب سیاسی خراسانی، مکتبی است که باید دوباره آن را شناخت. اگر یکصد سال میگذرد و حتّی مراجع بزرگ حاضر، آراء او را نشناختهاند، اشکال از کیست؟ اگر مرحوم طالقانی کتاب تنبیهالأُمّه نائینی را در سال ۳۴ منتشر نمیکرد، ما نائینی را هم آن چنان که هست نمیشناختیم. خطاب به محمّد علی شاه قاجار می نویسد:
” فعّال ما یَشاء و مطلقالإختیار بودن غیر معصوم را هر کس از احکام دین بشمارد، لااقل مبدع خواهد بود.”
قائل به اختیارات مطلقه انسان غیر معصوم(چه فقیه چه غیر فقیه) بدعت گذار خواهد بود. به نظر او هیچ فرد غیر معصومی نمیتواند دارای اختیارات مطلقه باشد.
امّا آن مطلبی که پایة اندیشة سیاسی خراسانی و همفکرانش و محور تفکّر اوست، این جمله است:
” موجزاً تکلیف فعلی عامّه ی مسلمین را بیان میکنیم که موضوعات عرفیّه و امور حسبیّه، در زمان غیبت، به عقلای مسلمین و ثقات مؤمنین مُفَوَّض است و مصداق آن همین دارالشورای کبری بوده که امروز به ظلم طُغات و عُصات جبراً منفصل شده است.”
او و شیخ عبدالله مازندرانی، این عبارت را امضاء کردهاند. این عبارت بار فقهی بسیار زیادی دارد. اوّلاً: موضوعات عرفی را از حوزه ی کار فقها به در میکند و به عهده ی وکلای مجلس می گذارد. ثانیاً: در رابطه با امور حسبیّه که حتّی بسیاری از شاگردانِ شاگردانِ ایشان، نظیر مرحوم آیاتالله سید ابوالقاسم خویی، سیّد محسن حکیم و سیّد احمد خوانساری، قدر متیقّن جواز تصرف در امور حسبیّه را فقها میشمارند، در این حوزه، رأی متأخّر آخوند خراسانی این است که قدر متیقّن جواز تصرف در امور حسبیّه فقها نیستند؛ بلکه عقلای مسلمین و ثقات مؤمنین هستند؛ و از این بهتر به لحاظ فقهی نمیتوان دموکراسی را استخراج کرد. لذا وقتی در تقریظ تنبیهالأمّه مینویسد اصول مشروطیّت از شریعت قابل استخراج است، نحوه ی استخراج را نشان میدهد. آخوند خراسانی قویترین اصولی شیعه است. کتاب کفایه الاصول او امروز سرآمد کتب اصول فقهی در حوزههای شیعی است و او با این ضوابط فقهی و اصولی این فتوا را صادر میکند. زمانی که نائینی کتاب تنبیهالأمّه را نوشت، مرجع تقلید نبود؛ او یکی از فضلای حوزه ی نجف بود و ده، پانزده سال بعد به مرجعیّت رسید. امّا فتوای فوق الذکر، فتوای یک مرجع شیعه است که در زمان خود منشاء اثر و عمل بوده است.
خراسانی نخستین فقیهی است که آگاهانه از “حقوق طبیعی” ملت یا “حقوق بشریه و ملیه و وطنیه” دفاع می کند.او در دادخواهی از ظلم محمد علی شاه به مجلس حکمیت لاهه در ۱۳۲۶ می نویسد:
“سالهای دراز استرداد حریت طبیعی و خدادادی ملت ایران از دولت مستبده خود کشاکشها بو,تا در آخرین سال سلطنت مظفرالدبن شاه ملت حقوق طبیعی خود را استنقاذ نمود و دولت ایران رسما از استبداد به مشروطیت تحول یافت.”
او رعایت “مصالح عامه”را اهم تکالیف مسلمین تشخیص می دهد و بر این اساس بر اهتمام در تقلیل ظلم و مبارزه با استبداد پافشاری می کند.
حال به اختصار به بررسی آرای آخوند خراسانی در رابطه با نقش دین در حکومت مشروطه می پردازیم. اجازه دهید بر مبنای تفکیک قوای مطرح در حکومت مشروطه، آرای مرحوم آخوند را درباره ی قوه ی قضائیه، مجریه و مقنّنه مورد بحث قرار دهیم؛ و ببینیم او و همفکرانش چه نقشی برای دینداری و فقها و روحانیون در این سه حوزه قائل هستند.
آنها در حوزه ی قضا بسیار پر رنگ و غلیظ میاندیشند؛ و هیچ نقشی برای غیر فقها در این حوزه قائل نیستند. حتّی قانونگذاری در حوزه ی قضا را هم به عهده ی فقها دانستهاند. به نظر میرسد اگر همان روشن بینی که این بزرگوار و همفکرانش در حوزه ی امور جدید داشتند، در حوزه ی قوانین کیفری جدید هم میداشتند، چه بسا سخن دیگری میفرمودند.
در حوزه ی قوه ی مقنّنه: میدانیم اصل دوم متمّم قانون اساسی مشروطه به همّت چند نفر از علمای مشروطهخواه - که برخی بعداً تغییر فکر دادند - در قانون اساسی مشروطه درج شد. و آن، نظارت هیأت طراز اوّلی از مجتهدین بر حوزه ی قانونگذاری بود. گاهی تصوّر میشود آنچه به عنوان شورای نگهبان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ذکر شده، برگرفته از همین اندیشه است؛ امّا این دو با هم تفاوتهای بسیار جدّی دارند. آنچه مرحوم آخوند خراسانی در این زمینه نوشته و به صراحت ذکر کرده، اینست که میباید عدم مخالفت قوانین موضوعه ی مجلس با احکام شرعی سنجیده شود؛ این سنجش توسط هیأتی از مجتهدین صورت میگیرد؛ بیست نفر از مجتهدین ( چهار برابر تعداد لازم ) توسط مراجع، به مجلس معرّفی میشوند و توسط وکلای مجلس انتخاب یا به قید قرعه تعیین میشوند؛ پس از آن، صرفاً در حوزه ی احکام ، نه در حوزه موضوعات، نه در حوزه ی عرفیّات و نه در حوزه ی احکام مالی و بودجه اظهار نظر میکنند. به نظر وی در دو حوزه وکلا و مجتهدین به شکل متقابل حقّ دخالت ندارند؛ وکلا حقّ دخالت در حوزه ی قضایی را ندارند و مجتهدین حقّ دخالت در امور بودجه و امور مالیّه مجلس را ندارند؛ چون این امور از مسائل عرفیّه اند و ربطی به مسائل شرعیّه ندارند. به علاوه در مسائل قضایی هم آخوند تصریح میکند، تشخیص مصداق اینکه ” مجتهد نافذالحکومه کیست؟” بر عهده ی نمایندگان مجلس است نه بر عهده ی خود مجتهدین. در اینجا هم او باز دست مجلس را باز میگذارد. این موارد را مرحوم نائینی در رساله ی گرانبهای تنبیهالأمّه به وضوح تبیین کرده است.
در مجموع، نظارت بر تقنین یکی از رهاوردهای مکتب آخوند خراسانی است. در ابتدای راه، مرحوم شیخ فضلالله نوری هم با او همراه بود. سعد الدوله,مشاورالملک, حاجی امین الضرب,حاج سید نصرالله ,تقی زاده و مستشارالدوله از جمله افرادی هستند که متمّم قانون اساسی مشروطه را نوشتند. اصل دوم متمم پیشنهادی شیخ فضلالله نوری با آنچه الآن در متن متمّم قانون اساسی آمده است، تفاوت هایی دارد. یکی از این تفاوت ها اینست که در اصل مصوب این هیأت مجتهدین جزء مجلس هستند؛ در حالی که در پیشنویس ذکر شده توسط شیخ فضلالله نوری، این افراد خارج از مجلس و در واقع مسلّط بر مجلس هستند.تفاوت دیگر اینکه در پیشنهاد نوری تعداد هیأت طراز اول مشخص نبود و مرجعی برای تعیین این هیأت تعیین نشده بود و شرط عالم بودن به مقتضیات عصر شرط لازم عضویت هیأت نبود. اصل دوم متمم بر اساس آرای خراسانی تنطیم شده و با نظر نوری فرق دارد.
تفاوت اصل شورای نگهبان در قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل دوم متمّم قانون اساسی مشروطه در این نکته است که در متمّم قانون اساسی مشروطه صرفاً نظارت تقنینی بر عهده ی این مجتهدین است؛ امّا در قانون اساسی جمهوری اسلامی علاوه بر نظارت تقنینی، تفسیر قانون اساسی که امری بسیار مهم است و از آن مهم تر نظارت بر کلیه انتخابات هم بر عهده ی شورای نگهبان یا فقهای شورای نگهبان گذاشته شده است که جای تأمّل فراوان دارد. فقهای شورای نگهبان منصوب ولی فقیه هستمد در حالی که مجتهدان مشروطه نامزد مراجع و منتخب وکلای مجلس شورا هستند.هیأت مجتهدان طراز اول مشروطه به مراتب مترقی تر و دموکراتیک تر از شورای نگهبان جمهوری اسلامی است.
در حوزه ی قوه ی سوم، قوه ی اجرائیّه: مرحوم آخوند خراسانی قائل به هیچ نقش، حق اختصاصی و امتیاز ویژه ای برای فقها نیست. او از این حیث مانند ستارهای در بین فقهای شیعه میدرخشد. او معتقد است: فقیه از آن حیث که فقیه است در حوزه ی اجرایی، هیچ تفاوتی با آحاد مردم ندارد.
بحثم را با این سؤال جدّی به پایان میبرم: اگر فقیهان مدرسه ی قم، رهبران انقلاب اسلامی، با مکتب سیاسی خراسانی، رهاورد مدرسه ی نجف، آشنا می بودند، در قانون اساسی جمهوری اسلامی چه تغییراتی میدادند و کدام مشی سیاسی را پیشه میکردند؟ در سده ی اخیر تشیّع، مهمترین رقیب مکتب سیاسی آخوند خراسانی، مکتب سیاسی آیتالله خمینی، رهاورد فقیهان مدرسه ی قم است که انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه ی فقیه مهمترین دستاوردهای آن میباشند. عدم انتشار مدوّن آراء عالمان مکتب سیاسی خراسانی باعث غفلت جامعه ی شیعی و بالأخص فقیهان قم از نخستین تجربه ی اسلام شیعی در حوزه ی سیاسی شده است. سوگوارانه باید گفت: بسیاری از آراء محوری مکتب سیاسی خراسانی برای نخستین بار در محافل علمی و حوزههای علمیّه مطرح میشوند؛ اگر رهبران انقلاب اسلامی از این آراء مطّلع میبودند، قطعاً در قانون اساسی جمهوری اسلامی، ذکری از آنچه که جغرافیای قانون را به کلی تغییر داده ، یعنی” اصل مترقّی ولایت مطلقه فقیه” به میان نمیآمد.
15/ 5 / 1385 , تهران
۷ پاسخ به “جایگاه دین و حقوق مردم در حکومت مشروطه از دیدگاه آخوند خراسانی”1.حسین احسانی گفت:
دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷ در ۱:۳۱ ق.ظ
بسیار قابل استفاده بود. با تشکر از زحمات آقای کدیور
2.ناشناس گفت:
جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۸۸ در ۶:۴۸ ق.ظ
جناب سروش
ای ابوالحکم تمدن غرب و ای ابو جهل تمدن اسلام ناب محمدی!
بیانات جنابعالی پیرامون جشنی که قرار است پس از سرنگونی استبداد دینی! بگیرید را خواندم.
مرحوم نائینی در کتاب تاریخی خود پیرامون حکومت در اسلام بنام تنبیه الامه و تنزیه المله اصطلاح استبداد دینی را برای علمای درباری به کار برده است.
جنابعالی که نان ابر قدرتها را میخوری وتمجید ظالمان زمانه را میفرمایید و آمریکا و صهیونیسم بین الملل را ولی نعمت خود میدانید و نام خود را به همین دلیل از «فرج» به «عبد کریم!» مبدل نموده اید شایسته ترین فرد برای اصطلاح مرحوم علامه نائینی میباشید.
خداوند هر گاه بخواهد آبروی کسی را ببرد او را با نیکان در می اندازد. و اینک تو با نیک مردی عالم و شجاع و شهیدی زنده و جانبازی که ولیده های ارباب جنابعالی قصد جانش را نمودند در افتاده ای ، خداوند قصد بردن آبرویت را نموده است و طشت رسوائیت را از آسمان هفتم بر زمین خواهد زد.
ظاهرا همگام با صهیونیسم بین الملل و آمریکای جهانخوار و ولیده های داخلی آن و دوستان خود در سازمان جهنمی و منافق مجاهدین انقلاب اسلامی! « جاحدین لحق محمد و آل محمد) و حزب کثیف و لا ابالی مشارکت( شاکین فی حق محمد و آل محمد) و ساده دلی بی اطلاع و فریب خورده، آماده برگزاری جشن پیروزی باطل بر حق شده اید. اما نمیدانید که خداوند اراده نموده است که دین خود را پیروز گرداند اگرچه کافران را خوش نیاید.
شما و تمام اربابانتان با تمام امکاناتتان و تمام ناجوانمردیتان و تمام خباثتتان در حق زنان و کودکان نتوانستید چند جوان حزب اللهی را در جنوب لبنان شکست دهید و نتوانستید اندکی زن و مرد و جوان و کودک فلسطینی را که دو سال در غزه در محاصره یارانتان بودند را با تمام ناجوانمردیهایی که نموده بودید به زانو در آورید و ذلت و خواری را با تا اعماق سلولهایتان احساس کردید، حال چگونه است که قصد جان ملت ایران! نموده اید.
ظاهرا شما مانند همان شیری هستید که از یک سو فریاد میزد و از سوی دیگر از ترس باد از او خارج میشد! معلوم نیست این کلام شما از کدام ….. خارج شده است!
ای مگس این عرصه نه جولانگه توست، عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
3.ناشناس گفت:
جمعه ۱۱ دی ۱۳۸۸ در ۱۱:۲۱ ق.ظ
جنبش سبز ایران خواهان اعطای «جایزه صلح نوبل» به بزرگترین متفکر قرن عبدالکریم پوپروش، این فیلسوف بزرگ جهان و مغز متفکر این جنبش میباشد.
لازم به تذکر است که این فیلسوف بزرگ به پیروی از استاد خود کارل پوپر که او نیز تحت تأثیر افکار نیچه متفکر بزرگ قرون میباشد، اعلام نموده است که زندگی زیباست اگر چه انسان در روده یک خر بخصوص یک خر بزرگ زندگی کند و تنها سرش از سوراخ زیر دم او برای تنفس بیرون آمده باشد . به همین دلیل و تحت تأثیر این دو بزرگ فیلسوف جهان این متفکر بینظیر در تاریخ بشر که دکترای خود را در رشته داروسازی گرفته است و دنیای تفکر را نیز با آن اشتباه گرفته است و فکر نموده است میتوان با تولید فکر داروهای توهم زای تئوریک ساخت، بیان داشته است که باید در رودة بزرگ شیطان بزرگ با همزیستی با آن زیست و از سوراخ زیر دمب او سر را بیرون آورد و نفسی هم در آن فضای عفن کشید و از زندگی لذّت برد و شکر گزار آنان نیز بود. جنبش سبز ایران نیز با تأسی به این متفکر بزرگ که تمام دستگاههای تبلیغی دول معظم غربی تنیز او را به این صفت میشناسند خواهان اعطای جایزه به او میباشد.
در ضمن حجت الاسلام آمریکایی جناب حضرت آیت العظمی فیلسوف و علامه دهر و آیت الحق محسن کدیور را شایسته این مقام و نیز دریافت جایزه نوبل صلح میداند.
4.ناشناس گفت:
جمعه ۱۱ دی ۱۳۸۸ در ۱۱:۲۲ ق.ظ
جنبش سبز ایران خواهان اعطای «جایزه صلح نوبل» به بزرگترین متفکر قرن عبدالکریم پوپروش، این فیلسوف بزرگ جهان و مغز متفکر این جنبش میباشد.
لازم به تذکر است که این فیلسوف بزرگ به پیروی از استاد خود کارل پوپر که او نیز تحت تأثیر افکار نیچه متفکر بزرگ قرون میباشد، اعلام نموده است که زندگی زیباست اگر چه انسان در روده یک خر بخصوص یک خر بزرگ زندگی کند و تنها سرش از سوراخ زیر دم او برای تنفس بیرون آمده باشد . به همین دلیل و تحت تأثیر این دو بزرگ فیلسوف جهان این متفکر بینظیر در تاریخ بشر که دکترای خود را در رشته داروسازی گرفته است و دنیای تفکر را نیز با آن اشتباه گرفته است و فکر نموده است میتوان با تولید فکر داروهای توهم زای تئوریک ساخت، بیان داشته است که باید در رودة بزرگ شیطان بزرگ با همزیستی با آن زیست و از سوراخ زیر دمب او سر را بیرون آورد و نفسی هم در آن فضای عفن کشید و از زندگی لذّت برد و شکر گزار آنان نیز بود. جنبش سبز ایران نیز با تأسی به این متفکر بزرگ که تمام دستگاههای تبلیغی دول معظم غربی نیز او را به این صفت میشناسند خواهان اعطای این جایزه به او میباشد.
در ضمن حجت الاسلام آمریکایی جناب حضرت آیت العظمی فیلسوف و علامه دهر و آیت الحق محسن کدیور را شایسته این مقام و نیز دریافت جایزه نوبل صلح میداند.
5.واحد خر رنگ کنی حزب خران ایران گفت:
جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸ در ۹:۰۹ ب.ظ
جنبش سبز ایران خواهان اعطای «جایزه صلح نوبل» به بزرگترین متفکر قرن عبدالکریم پوپروش، این فیلسوف بزرگ جهان و مغز متفکر این جنبش میباشد.
لازم به تذکر است که این فیلسوف بزرگ به پیروی از استاد خود کارل پوپر که او نیز تحت تأثیر افکار نیچه متفکر بزرگ قرون میباشد، اعلام نموده است که زندگی زیباست اگر چه انسان در روده یک خر بخصوص یک خر بزرگ زندگی کند و تنها سرش از سوراخ زیر دم او برای تنفس بیرون آمده باشد . به همین دلیل و تحت تأثیر این دو بزرگ فیلسوف جهان این متفکر بینظیر در تاریخ بشر که دکترای خود را در رشته داروسازی گرفته است و دنیای تفکر را نیز با آن اشتباه گرفته است و فکر نموده است میتوان با تولید فکر داروهای توهم زای تئوریک ساخت، بیان داشته است که باید در رودة بزرگ شیطان بزرگ با همزیستی با آن زیست و از سوراخ زیر دمب او سر را بیرون آورد و نفسی هم در آن فضای عفن کشید و از زندگی لذّت برد و شکر گزار آنان نیز بود. جنبش سبز ایران نیز با تأسی به این متفکر بزرگ که تمام دستگاههای تبلیغی دول معظم غربی تنیز او را به این صفت میشناسند خواهان اعطای جایزه به او میباشد.
در ضمن حجتالاسلام آمریکایی جناب حضرت آیت العظمی فیلسوف و علامه دهر محسن کدیور را شایسته این مقام و نیز دریافت جایزه نوبل صلح میداند.
6.واحد خر رنگ کنی حزب خران ایران گفت:
جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۸ در ۹:۰۹ ب.ظ
شعارهای پیشنهادی حزب دموکراتیک خران برای راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۸۸
خواهشمندیم همراه با لگد پراکنی وموتور سیکلت فقیر فقرای بیچاره دیکتاتور را آتش زدن و همراه با آتش زدن زباله دانیها این شعارها سر داده شود:
شعار اوّل
ما خریم خر سوار میخوایم.
بوش که رفت اوباما رو میخوایم.
استقلال چیه، یونجه های کالیفرنیا رو میخوایم.
جفتک پرانی و عرعر کردن آزاد رو میخوایم
صد جفتک میزنیم، چون گرین کارت آمریکا رو میخوایم.
شعار دوم
مرگ بر استقلال، مرگ بر ازادی، مرگ بر جمهوری اسلامی!
شعار سوم
کاسه لیسیم کاسه لیس
نوکر سفارت انگلیس
شعار چهارم
نه ایران ، نه اسلام
درود بر آمریکا
نه استقلال نه آزادی، حکومت ایرانی آمریکایی
واحد خر رنگ کنی حزب دموکراتیک خران شعبه ایران
7.علویان گفت:
پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۸ در ۹:۴۳ ب.ظ
بنام خدا
جناب سروش
شما آرزوی نابودی جمهوری اسلامی را به گورخواهید برد. خون شهدا مانع کار شماست
ناله جانبازان شیمیایی و آه مظلومان سردشت و حلبچه و دل شکسته مادران فرزند فدا کرده و اراده میلیونها انسان عاشق سالار شهیدان، مخالفان جمهوری اسلامی را نشانه رفته است. امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السّوء
شما در دوران دفاع مقدس که هشت سال طول کشید ، جبهه که نرفتید، هیچ، جبهه رفتن، پیشکش! حتی یک سخن در تأیید فداکاری مردم نگفتید.
شاگردان شما نیز پیرو شما بودند. در محفل کیان شما چند نفر بودند که در این دوران فداکاری کردند؟! اگر لباس مقدس سپاه را نیز بر تن کرده بودند، یکبار برای فداکاری اقدام نکردند. شاگرد و همفکر شما جناب محسن کدیور به بهانه نبوغ بی مثال و بی مانندش حیف دید به جبهه برود و نشست خواند و خواند و خواند و شد یک عالم باسواد اما بی احساس و بی تعقل و دور از واقعیات و در خدمت نیات شوم جهانخواران و اینک نیز در سایه آنان چون جنابعالی دارد زیست میکند.
آقای گنجی، طشت رسوائیش از آسمان هفتم به زیر افتاده و رسوای عام و خاص است.
آقای سازگارا پادو بی حیثیت شبکه صدای آمریکا شده است.
آقای مخملباف، افتضاحش اظهر من الشمس گردیده.
و اگر از بقیه شاگردان و تربیت شدگان افکار جنابعالی سخن بگویم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود
جنابعالی زیر پوشش یک اصطلاح بی پایه، یعنی«استبداد دینی»، که آنگونه که در منبع اصلی( کتاب مرحوم نائینی) هست و مقصود نویسنده دانشمند آن از این اصطلاح علمای درباری میباشند، آمده ای مردم مسلمان را رنگ می فرمائی؟!
جنابعالی فرموده ای که جشن زوال استبداد دینی را خواهی گرفت. اما خود میدانی که در نظام جمهوری اسلامی، استبدادی در میان نیست. بلکه مشکل چیز دیگری است. مشکل این است که جنابعالی و دوستانت در مقابل حق نمی خواهید سر فرود آورید.
همان قضیه ای که در تاریخ بوده است.
پیامبران نیز با معاندان همین مشکل را داشتند.
یک مژده به شما بدهم!
ما مستضعفین به زودی جشن خواهیم گرفت!
جشن زوال نفاق
جشن زوال اسرائیل
جشن زوال آنان که به خاورمیانه آمده اند برای پیاده کردن دموکراسی و تا حال چند صد هزار مسلمان را به خاک و خون کشیده اند و جنابعالی سر سوزنی عکس العمل نشان نداده اید.
یک بار یک نامه، بر علیه آنان صادر نفرموده اید.
یک بار یک نامه و یک اطلاعیه بر علیه ظلم آشکار آنان ننوشته اید.
یک بار در یک راهپیمایی بر علیه آنان شرکت نکرده اید.
یک بار وجدان مبارکتان بر علیه کشتار زنان و مردان و کودکان و مظلومان مسلمان فریاد نزده است.
حیف نام انسان که به جنابعالی بدهند و شاگردان نامحترم شما که این روز ها همگی فراری فرنگ هستید و زیر سایه جنایتکاران بینالملل و جهانخواران نفت آشام زندگی میفرمایید و بر علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی نامه مینویسید و اطلاعیه صادر میفرمایید و داد و بیداد و قال و قیل به راه می اندازید و نظام مردمی ما را متهم به استبداد میفرمایید.
یک بار در زندگیتان بر علیه حق وتو اربابان قدرت و استبداد جهانی سخن نگفته اید.
هزار تئوری در تأیید جامعه باز و جامعه ایده آلتان که همان جامعه آمریکاست صادر فرموده اید، اما دریغ از یک بار فریاد و همراهی با مستضعفین مسلمان و مستضعفین جهان و همراهی با مردم مظلوم فلسطین بخصوص مردم در محاصرة غزه!
فرموده اید که آماده جشن زوال استبداد دینی شده اید.
اولا: حیف از انتظار حق جویی از وجدان خفته شما. شما که ما را با فریبکاری و شارلاتان بازی به استبداد متهم میکنید. همان اتهامی که حضرت مولا را بدان متهم مینمودند!
ثانیا: شتر در خواب بیند پنبه دانه. گهی لف لف خورد گه دانه دانه
دوستان شما که فعلا در حال آماده شدن برای چادر سر کردن و آرایش زنانه کردن و فرار به همان جایی که جنابعالی پناهنده شده اید هستند. جشن پیشکشتان!
مکتب شما، که همان مکتب دنیا خواهی و دنیا پرستی وخود محوری و خود خواهی است، البته با لعابی از شعر و حدیث و تفسیر من در آوردی، در حال زوال است.
منتظر باشید.
شما و جامعه باز ایده آل استادتان پوپر، مثل جامعه ضد دین و کمونیستی بسته شوروی در حال فروپاشی است و ما مسلمانان مظلوم جشن زوال آن را خواهیم گرفت و بر ویرانه های آن به شادی خواهیم پرداخت، ولو کره المشرکون.