میزگرد بررسی نقش علما در نهضت مشروطه
نهضت مشروطه به عنوان یكی از حوادث استثنایی تاریخ معاصر ایران از جنبههای مختلف قابل بررسی و تحلیل است كه یكی از وجوه مهم آن جنبهی اسلامی نهضت و نقش اساسی علمای شیعه در شكلگیری آن بوده است. یكی از موضوعات و مطالبات رهبر معظم انقلاب در عرصهی شناخت و تحلیل نهضت مشروطه، تبیین نقش ویژهی علما و مراجع و بازخوانی دوبارهی آن با هدف زدودن تحریفها و كجرویهای موجود در تاریخنگاری مشروطه است. در همین راستا میزگردی با محوریت موضوع مذكور با حضور دكتر محمدحسن رجبی تاریخنگار و استاد دانشگاه و همچنین آقای قاسم تبریزی رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی كتابخانهی مجلس شورای اسلامی ترتیب دادیم، كه مشروح این میزگرد را در ادامه میخوانیم.
- یكی از مسائل مهمی كه در نهضت مشروطه باید مورد توجه جدی قرار گیرد بازخوانی نقش علماست. مراجع و روحانیون در شكلگیری این جنبش مهم نقش اساسی را ایفا كردند؛ در حالیكه این نقش مغفول مانده است. شما این مسأله را چگونه تبیین میكنید؟
رجبی: من فكر میكنم قبل از اینكه به نقش علما در جنبش مشروطه بپردازیم، شاید بهتر باشد نقش سیاسی و فرهنگی علما را در جریانهای سیاسی ـ فرهنگی تاریخ معاصر مورد بررسی قرار دهیم و در ادامه آن به نقش آنها در تاریخ مشروطه اشاره كنیم.
اصولاً به دلیل اینكه علما از دورهی صفویه جایگاه بسیار مستحكمی در نظام سیاسی كشور پیدا كردند و از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار شدند ـ به حدی كه حتی با تفویض ولایت به پادشاهان به سلطنت آنها مشروعیت میبخشیدند ـ علاوه بر اینكه در بین توده مردم جایگاه والایی داشتند به موقعیتی نیز دست یافته بودند كه سلاطین صفوی، خود را ناگزیر به كسب نظر آنها میدانستند. در دورهی معاصر موقعیت علماء بسیار حساستر است، چرا كه ما با عامل جدیدی به نام "حضور قدرتهای خارجی" در سرنوشت سیاسی كشور مواجه هستیم كه در گذشتهی ما وجود نداشت؛ از این نظر نقش علما و مراجع بسیار پررنگتر است.
از آغاز دورهی قاجار ـ كه در واقع دورهی تاریخ معاصر ما محسوب میشود ـ محال است یك جنبش سیاسی ضد استبدادی یا ضد استعماری را مشاهده كنید، مگر اینكه علما رهبری آن را در دست داشتهاند و یا اینكه جنبش را تأیید میكردهاند و محال بود در غیر این دو صورت آن جنبش به یك جنبش مردمی تبدیل بشود. این مطلب یك استنباط شخصی نیست، بلكه یك واقعیتی تاریخی است كه اسناد و مدارك فراوانی این گفته را تأیید میكند.
دكتر رجبی: تنها ملجأ و مرجع مردم، خانههای علما بود كه به قول خانم لمبتون «سپر بلای مردم ستمدیده در مقابل حكام بودند.» جالب است یك خانم انگلیسی به این مسأله اشاره میكند و خیلی از مورخان دیگر بر این مطلب اتفاق نظر دارند.
به جنبش مشروطه اشاره كردید كه در واقع مطالبات متراكم مردم كشور در طی یك سده بود كه به صورت یك جنبش گسترده سیاسی ظهور و بروز پیدا كرد و چند ویژگی مهم داشت. (البته چنانكه میدانید بعدها این اسم یعنی مشروطه به آن اطلاق شد.)
اما ویژگیهای این جنبش:
اولاً نارضایتی عمیق و روزافزون مردم و علما از حضور سیاسی و اقتصادی قدرتهای خارجی در سرنوشت كشور بود. از زمانی كه جنگهای ایران و روسیه به شكست ایران انجامید، نفوذ سیاسی و اقتصادی قدرتهای خارجی ـ كه عمدتاً روسیه و انگلستان بودند ـ در سرنوشت كشور روز به روز فزونی گرفت. به طور مثال معاهده تركمانچای "كاپیتولاسیون" را در ایران برای روسیه رسمیت داد.
ثانیاً هر كدام از ایرانیهایی كه به سفارتهای خارجی وابستگی داشتند، مجاب و مجاز از هرگونه پیگیری بودند و لذا از آن زمان به بعد است كه فعالیت ستون پنجم در كشور با اتكای به قدرت خارجی آغاز میشود كه تا قبل از آن وجود نداشت. این چنین بود كه به تدریج شاهزادهها و حتی صدراعظمهای قاجار سعی كردند خودشان را به سفارتخانههای قدرتهای خارجی مسلط (به ویژه انگلستان و روسیه) نزدیك كنند و از تبعات مجازاتی كه برایشان وجود داشت، مصون باشند. به ویژه بعد از قتل قائممقام و امیركبیر و سرنوشت تلخی كه برای این دو صدراعظم مستقل و ملی رخ داد، صدراعظمهای بعدی سعی كردند كه به نحوی به یكی از دو قدرت مسلط یعنی روسیه و انگلستان نزدیك شوند؛ این از نقطهنظر سیاسی بود، اما از نقطهنظر اقتصادی بعد از قرارداد تركمانچای دولت انگلستان نیز از امتیاز كاپیتولاسیون برخوردار شد و بهتدریج كالاهای كارخانهای آن دو كشور كه بدون پرداخت گمرك وارد كشور میشد بازارهای كشور را در اختیار گرفتند.
كتاب «مكالمه یك هندی با یك ایرانی» نوشتهی میرزا حسن مؤیدالسلام كاشانی صاحب روزنامه «حبلالمتین» تهران را، اگر ملاحظه كنید، اشاره میكند كه كالایی كه در ایران تولید میشد، اگر میخواست به مرز برسد 16 بار به عناوین مختلف از آن مالیات گرفته میشد. این در صورتی بود كه سارقین در میان راه مال التجاره را به یغما نبرند، در حالیكه كالاهای انگلیسی و روسی بدون كمرگ وارد كشور میشد و دیگر كالاهای خارجی به دلیل اینكه كالاهای كارخانهای بود و به صورت انبوه وارد كشور میشد، طبعاً كالاهای داخلی قدرت مقابله و رقابت با آن را نداشتند و لذا ورشكستگی تجار، بیكاری كارگران و تعطیلی كارگاهها را به همراه داشت. طبعاً بخشی از این تجار كسانی بودند كه وجوهات حوزهها را تأمین میكردند. این افراد غالباً حوزههای علمیه و ابنیهی عمومی همچون پلها، مساجد، حمامها و كاروانسراها را میساختند. طبعاً وقتی درآمد این گروه رو به كاهش گذاشت، این نوع اقدامات خیریه، دیگر به شكل سابق وجود نداشت. ما جلوهای از همفكری و همصدایی اعتراض آمیز روحانیت و تجار را در جریان قیام تنباكو میبینیم، اما افول اقتصادی به صورت نامحسوس و تدریجی اتفاق افتاد. به همین دلیل است كه قبل از مشروطه فتوای علما در تحریم كالاهای خارجی و در تشویق به استفاده از كالاهای وطنی برای شكل گیری اقتصاد ملی و جلوگیری از ورشكستگی اقتصادی صادر شد.
دو عامل ذكر شده، عوامل خارجی بود اما بخش دیگری كه وجه داخلی داشت، بیقانونی و ناامنی در كشور بود. یعنی هر یك از اوامر پادشاه، حكام، شاهزادهها وغیره برای كشور قانون محسوب میشدند، لذا جان و مال و ناموس و امنیت افراد كشور در گرو اراده ملوكانهی و نزدیكان به حكومت بود و هیچ دستگاهی برای رسیدگی وجود نداشت. تنها ملجأ و مرجع مردم، خانههای علما بود كه به قول خانم لمبتون «سپر بلای مردم ستمدیده در مقابل حكام بودند.» جالب است یك خانم انگلیسی به این مسأله اشاره میكند و خیلی از مورخان دیگر بر این مطلب اتفاق نظر دارند.
در وجه داخلی، علاوه بر بیقانونی، عامل دیگر ناامنی فراوان در كشور بود؛ به طوری كه در شهر تهران كه پایتخت محسوب میشد، غروب به بعد دروازهها را میبستند و محلات شهر عملاً در اختیار لوتیها و متنفذان محلی قرار میگرفت. این عوامل سبب شده بود كه مردم به ستوه بیایند. همانطور كه عرض كردم علما كه در طول تاریخ معاصر، ترجمان خواست عمومی بودند؛ مطالبهشان در آعاز مشروطه «عدالتخواهی» بود كه در آن به عرایض و شكایات مردم، از هر صنف و درجه رسیدگی كند، و حق را به حقدار برسانند. بدین ترتیب خواست عمومی در آغاز جنبش، تأسیس عدالتخانه بود.
- این در واقع مطالبه اصلی علما بود؟
رجبی: بله؛ هم مردم و هم علما. عدالتخواهی همیشه خواست تاریخی مردم ما بوده است. به نظر من آزادی خواسته اصلی آنها نبوده بلكه به دنبال عدالتخواهی بودهاند و آزادیخواهی موضوع جدید ومتاخری است. بیاعتنایی شاه و دولت به این خواست عمومی و وقایعی هم مثل استبداد عینالدوله، تحصن اعتراض آمیز علما و مهاجرت صغری و كبری این قضیه را سرعت بخشید، اما آنچه كه در واقع محقق شد، مدنظر علما نبود. به تعبیر دیگر وجه سلبی اقدام علما نفی ظلم، ستم، تجاوز و تعدی بود؛ اما وجه ایجابی آن به تأسیس نظام پارلمانی و تدوین قانون اساسی و نظام مشروطه انجامید. وجه ایجابی چندان نسبتی با وجه سلبی نداشت و لذا گرچه برای همهی علما در آغاز جنبش، وجه سلبی كه همان عدالتخواهی بود كاملاً محرز بود اما آنچه كه برای این خواست عمومی یعنی انتخابات، پارلمان و قانون محقق شد، اولاً برای علما و عموم مردم ناشناخته بود؛ ثانیاً، آن لباسی نبود كه به تن آن خواست عمومی كه عدالتخانه بود دوخته شده باشد. به یك معنا وجه ایجابی تناسبی با وجه سلبی نداشت.
پس در وجه سلبی و مرحله اول این علما هستند كه پیشگامند، اما در وجه ایجابی كه ایجاد سازوكارهایی برای تحقق آن خواست میباشد، به دلیل اینكه این نظام جدید از غرب اقتباس شده بود - هم در شكل و هم در محتوا- چون علما نسبت به نظام جدید(مشروطه) شناختی نداشتند، به تدریج منورالفكرها رهبری و زمام كار را در دست گرفتند و چون با ساز و كار مشروطه و نظام پارلمانی آشنا بودند و آن نظامها را یا از نزدیك دیده و یا مطالعه كرده بودند، مقتضیات، لوازم و شرایط امور تحقق آن را میدانستند.
- این وجه ایجابی كه نظام پارلمانی و اقتباس شده از غرب بود، توسط چه كسانی نهادینه شد؟ آیا خواست علما بود یا عدهای آمدند و این مسأله را به آنها قبولاندند كه شما ناگزیرید به این مسائل تن دهید؟
رجبی: پاسخ این سؤال از نقاط عطف تاریخ مشروطهی ماست، یعنی چرخشی كه جنبش از ایجاد عدالتخانه به سمت تأسیس نظام مشروطه میكند در همین جاست و این زمانی رخ داد كه علما به قم مهاجرت كردند و در آنجا گفتوگوهایی كه بین حاج شیخ فضلالله نوری و علمای مهاجر صورت میگیرد. البته در فرمان مشروطه، لفظ مشروطه نیست، بلكه مجلس شورای اسلامی بود كه بعداً به مجلس شورای ملی تبدیل شد. وقتی كه این خبر به قم میرسد حاج شیخ فضلالله تأكید میكند كه خوب، برفرض كه كشور مشروطه شد، میخواهید چه كار كنید؟ یعنی چه راهكارهایی دارید؟ وقتی اشاره میكنند به دستاوردهای مشروطه چون آزادی و غیره شیخ میگوید این همان مسألهای است كه در آن با شما مشكل دارم. آزادی یعنی چه؟ حدود این آزادی چیست؟ این مناظره نشان میدهد كه خود علما هم شناخت درستی از آن چه كه میخواستند به وقوع بپیوندد نداشتند. مباحث آنجا در منابع تاریخی آمده است و حتی بعداً هم در كتاب خاطرات مرحوم سید محمد طباطبایی هست كه خواستیم آب انگور بگیریم اما شراب شد.
آن چیزی كه محقق شد سازوكار شناخته شدهای برای علما و خواستی كه مدنظر داشتند، نبود. اما وقتی به وقوع پیوست و به تدریج در جریان قرار گرفتند كه قرار است مجلس چه كار كند و چه خواستی را انجام بدهد، علما مخالفت نكردند؛ بلكه آن را تأیید كردند اما سعی نمودند با نظارت خودشان و جهت دادن به آن در جهت اهداف مردم، جریان را هدایت كنند.
- آیا میتوان در این موضعگیری علما را دستهبندی كرد؟
رجبی: در این زمان نه. زمانی كه بحث نوشتن متمم قانون اساسی پیش میآید، یعنی وقتی كه دیدند در قانون اساسی، در مورد مشروط كردن اختیارات پادشاه و به رسمیت شناختن حقوق افراد مملكت سخنی به میان نیامده است و چون سابقهای در تدوین قانون اساسی در كشور موجود نبود، لذا قانون اساسی بلژیك و فرانسه را ترجمه كردند. اما به هر حال باید آن را در معرض سایر نمایندگان، علما و مراجع میگذاشتند. وقتی كه در مجلس به بحث و گفتگو گذاشتند بخشی از نمایندگان مجلس و نیز حاج شیخ فضلالله نوری كه احتراماً در مجلس حضور مییافت، متوجه شدند كه اصولی از آن آشكار در تعارض با احكام اسلامی است، شروع به اعتراض كردند كه اختلاف از همینجا آغاز شد.
- این عدالتخانهای كه خواست اصلی علما بود در واقع به چه ساز و كار و ساختاری بازمیگشت؟ تعبیر عدالتخانه به دنبال ایجاد چه تحولی بود؟
تبریزی: همانطور كه جناب آقای دكتر رجبی به تفصیل فرمودند اولین نكته این است كه رهبری نهضت مشروطه با روحانیت و مراجع نجف و ایران بود. وقتی كه یك مرجع تقلید یا یك مجتهد مسلم و متعهد از عدالتخانه و نهضت سخن میگوید مشخص است كه محتوای آن خارج از حدود و ثغور اسلامی نیست. خواستهها هم عمدتاً در چارچوب معارف، مبانی و قوانین اسلامی است.
تبریزی: با توجه به دغدغههایی كه رهبر معظم انقلاب كه داشته و دارند و از سالهای قبل نیز سفارشهای اكید نموده بودند، باید پیرامون تاریخ مشروطه كاری جدی بشود. این امر برای ما جای نگرانی است كه هنوز منابع و مآخذ تاریخ مشروطه آثار كسروی، آدمیت، ادوارد براون، ملك زاده و امثال اینهاست.
جدای از این مطلب، لازم است در اینجا دو نكته را مطرح كنیم: با توجه به دغدغههایی كه رهبر معظم انقلاب كه داشته و دارند و از سالهای قبل نیز سفارشهای اكید نموده بودند، باید پیرامون تاریخ مشروطه كاری جدی بشود. این امر برای ما جای نگرانی است كه هنوز منابع و مآخذ تاریخ مشروطه آثار كسروی، آدمیت، ادوارد براون، ملك زاده و امثال اینهاست. در گذشته تاریخنگاری ما در دست جریانهای معارض با دین و روحانیت بوده است. نویسندگان تاریخ با اهداف و اغراض مشخص خودشان به كار تاریخنگاری پرداختند، چه كسروی كه یك فرد ضدروحانیت، ضداسلام و ضد تشیع بود و چه امثال ملكزاده، یحیی دولتآبادی و تقیزاده كه از ماسونها هستند. البته اگر بخواهیم به بحث تاریخنگاری وارد شویم، یك بحث مفصل است و باید به صورت مستقل گفت وگو نمود.
در نگارش تاریخ ، بخش اعظم رسائل خطی یا رسائل مكتوب ما به عمد یا به سهو نادیده گرفته شد. به خصوص تلاش چند ساله آقای دكتر محمدحسن رجبی در تدوین رسائل و نامههای سیاسی كه با انتشار جلد اول، حضور روحانیت را اندكی قبل از نهضت تنباكو تا مشروطه نشان داد و حضور علما در شناخت ماهیت استبداد و استعمار و عوامل آن به خصوص استعمار در ایران چگونه است و چگونه باید مبارزه كرد كه عمدتاً در راه حفظ هویت، عزت و استقلال جامعه اسلامی چگونه باید دشمن شناسی و موضوع شناسی داشت.
انتشار این رسائل و رسائلی كه تاكنون چند موردی از آن منتشر شده مثل رسائل حاج میرزا صادق مجتهد تبریزی، رسالهی انصافیهی ملا عبدالرسول كاشانی و رسائل سید عبدالحسین لاری و غیره تحریف تاریخ را طی این صد سال اخیر به خوبی نشان میدهد كه به عمد یا به سهو امثال آقای آدمیت، كسروی، تقیزاده و... به آن بخش از حضور و تلاش روحانیت نپرداختند. پس ما آنچه امروزه باید انجام بدهیم بازنگری و بازنویسی صحیح تاریخ مشروطیت است.
نكته دومی كه باید به آن اشاره كنم این است كه مشروطه نهضتی بود كه توسط روحانیت و مراجع شروع شده بود. قید اسلامیت آن هم به دلیل شخصیت رهبران انقلاب و هم به دلیل حركت اسلامی كه ما اندكی قبل از آن در نهضت تنباكو داشتیم، كاملاً روشن بود. این از مجموعه مكاتیب مراجع ثلاث نجف، كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی، لوایح شیخ فضلالله و...مشخص و روشن است. اگر این نگرش و دید را نگاه كنیم میبینیم كه اصل نهضت از نجف و تهران در مساجد و منابر و در انتقاد از استبداد، مشكلات اقتصادی مردم، مظالم حكام ولایت، عقبماندگی وغیره آغاز شد.
انقلاب مشروطه مراحل اولیهاش كه مبارزه با ظلم و ستم است و همه نیز بر آن متفق هستند، روند روشنی دارد. اما همانطور كه اشاره شد، در دوران ایجابی و اثبات انقلاب، جامعه دچار شقاق میشود. ما در این جا باید به سوابق جریان فراماسونری و عناصر وابسته به استعمار بپردازیم، یعنی تشكیلات فراماسونری از دورهی میرزا ملكمخان ارمنی تحت عنوان «فراموشخانه» شروع به كار كرد و رسائلی در تقلید و اطاعت از غرب و غربگرایی در اندیشه و عمل مطرح كرد. محور مدعای آنها این بود كه اگر میخواهیم به معنای واقعی آدم شویم باید اختیارمان را به طور كامل به دست غربیها بسپاریم. این جریان در دورهی ایجابی با یك مدیریت سازمان یافته مسیر نهضت را دچار شقاق و اختلاف نمود و این آغازی در حركت انقلاب شد.
این تشكیلات از ابتدا با برنامه و با هدایت غرب به خصوص انگلستان كار میكردند. اگر روشنفكران ما مستقل بودند، حداقل در برابر روحانیت و مرجعیت یا خاضع بودند یا متعادل. یعنی اصل اقتدار، استقلال و وحدت ملی را در نظر میگرفتند. اینگونه مسیر انقلاب مشروطیت و جریان روشنكری ما دچار انحطاط نمیشد و راه تصحیح آن هم آسان بود و هم امكانپذیر.
اما اینكه جریان فراماسونری در برابر مرجعیت و روحانیت میایستد و مرجعیت تا آنجا آگاهی و شناخت عمیق دارد كه رأس این تشكیلات كه سید حسن تقیزاده است به عنوان مفسد سیاسی و عقیدتی تكفیر میكند و این بسیار مهم و قابل توجه است. از نامههای مرحوم آخوند خراسانی و بعد مكاتیب مراجع نجف میتوان به عمق فاجعه پیبرد.
- این همان تشكیلاتی است كه خودشان را در قالب روشنفكرها (منورالفكرها) نشان میدهند؟
تبریزی: رهبر معظم انقلاب جملهی بسیار مهمی دارند به این مضمون كه روشنفكری از ابتدا در ایران بیمار به دنیا آمده است. این بدین معناست كه روشنفكری از درون جامعهی ما برنخاسته و تقلید كامل از غرب بوده است. مرحوم آلاحمد در آثاری همچون «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفكران» به همین مسأله اشاره میكند. اگر روشنفكری ما با خطا و گاهی كجراهه یا حتی بیراهه جلو میرفت، چنانچه از درون جامعه و فرهنگ ما برخاسته بود قابل اصلاح بود و این همه دچار مصائب و مشكلات نمیشدیم. اما چون برای خودش حوزهی مأموریتی داشت و كاملاً وابسته به انگلستان بود، این مسأله واقع نشد. درست مثل جریان ماركسیسم و كمونیسم در ایران كه از ابتدا به دستور حزب كمونیست شوروی و حضور و دخالت و برنامهریزیهای بیگانه آغاز شد؛ فاجعه آن را در دوران پس از مشروطه، نهضت جنگل و حزب توده شاهد بودیم كه چپ بیش از هفتاد سال خیانت، جنایت و وابستگی به دنبال داشت. البته این هم باید بر اساس اسناد و شواهد در وقت خودش بررسی شود. لذاست كه حركت این گروه به عنوان یك جریان مسلم و روشن در جامعه كاملاً آشكار است. علاوه بر جریان فراماسونری، برخی از انجمنها كه بسیاری از آنها همنام بودند، به صوررت قارچگونه رشد كرده بودند اما حركت اصلی توسط چهار یا پنج انجمن خاص اداره میشد كه هر كدامشان هم به جایی وابسته بودند. همین حزب دموكرات تقیزاده در بسیاری از شهرها علما را تحت فشار قرار میداد و یا آنها را ترور میكرد. ترور آیتالله سید عبدالله بهبهانی از همین دست است. بسیاری از اعضای این حزبها از اعضای فراماسونری هستند. اینها را كه در نظر میگیریم و رسائل آن روز را هم میبینیم، به این نتیجه میرسیم كه مورخین در نگارش و تدوین تاریخ مشروطه در چه جاهای مهمی سكوت كردند یا مسائلی را نادیده گرفتند و یا اینكه تحریف و غایت تاریخی مغشوش تهیه كردند.
- بررسی این نكته بسیار مهم است كه مردم در ابتدا و در شروع نهضت به خوبی از علما پشتیبانی كردند و آنها را حمایت كردند اما از یك مقطعی دیگر این حمایت تودههای مردم كم شد و داستانِ بر دار رفتن شیخ فضلالله و بقیه مسائل پیش آمد! چه عواملی باعث شد كه این حضور مردمی خدشهدار شود و مردم حق و باطل را با هم اشتباه كنند؟
رجبی: در اینجا باید به چند نكته اشاره كنم. همانطور كه آقای تبریزی اشاره كردند، گرچه مشروطه یك امر خارجی بود كه ما از غرب اقتباس كردیم اما برای توجیه و تفسیر اسلامی آن، دهها رساله نوشته شد، كه یكی از این رسالات هم كه خیلی مشهور شده است، رساله مرحوم نائینی است. رسالات فراوانی هم در دوره قبل از انحلال مجلس و بعد از آن نوشته شد. علاوه بر این، رسائل دیگری هم هست كه نوشته شده و نشاندهندهی تلاش برخی از علماست كه از منظر دینی برای توجیه و مشروعیت دادن به مقولهی مشروطه نوشته شده است.
نكتهی دوم اینكه حوادث مشروطه دارای دو لایه است: یك لایه آشكار و یك لایه پنهان كه پیوند مستحكمی بین این دو لایه برقرار است. لایه پنهان كه تقریباً به ندرت در تاریخ، ذكری از آن به میان آمده است. شاید دو سه كتاب بیشتر- اگر اشتباه نكنم - راجع به انجمنهای سیاسی مخفی، در سالهای قبل از انقلاب منتشر نشده است. اما بعد از انقلاب به تدریج، با كنجكاوی و اسنادی كه محققان جوان و متعهد به آن دست یافتند، این لایههای پنهان به تدریج مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفت و موجب تحلیلهای تاریخی متفاوتی گردید. در پیش از انقلاب و حتی در دورهی پس از انقلاب در همان لایهی آشكار هم تحریفات كاملاً متعمدانهای صورت میگیرد.
به نظرم جریان مشروطه سه مرحله داشت:
مرحله اول، از زمان آغاز جنبش تا پیروزی انقلاب و مرحله تدوین قانون اساسی بود. یعنی نفی استبداد و ستم كه به صدور فرمان مشروطه منجر شد. رهبری فكری و سیاسی این مرحله را علما بر عهده دارند. البته مفهوم آن هم این نیست كه در مراحل بعدی، رهبری علما منتفی میشود. منظور این است كه در این مرحله، خواست عمومی از زبان علما جاری میشود و علما نیز پیشگام هستند.
مرحله دوم، مرحله شرح و بسط مشروطه و ارائه راهكارهاست. میدانید وقتی كمیسیونی شروع به تدوین قانون اساسی كرد همهی اینها، فرنگ رفتهها هستند یا كسانیاند كه به هر حال با دنیای فرنگ آشنا هستند. پس در مرحله دوم منورالفكرهای لیبرال هستند كه به تدوین متمم قانون اساسی میپردازند، كسانیكه تنها راه دموكراسی و پیشرفت را در نظامهای اروپایی میدیدند و الگویی فراتر از الگوی لیبرال دموكراسیهای غربی برایشان مطرح نبود و البته وجود هم نداشت. اما علما هم با تصرف در محتوای متمم قانون اساسی سعی میكردند این پدیده خارجی را هر چه بیشتر به احكام اسلامی نزدیك كنند.
مرحله سوم، مرحلهای است كه بحث بر سر متمم قانون اساسی در مجلس پیش آمد. در این مرحله نمایندگان تندرو، بهخصوص برخی از نمایندگان آذربایجان كه به شدت متأثر از سوسیال دموكراتهای قفقاز بودند، از زمانی كه بحث متمم در مجلس پیش آمد، به شدت در مقابل هرگونه دخل و تصرف ایستادگی كردند، چرا كه میدانستند اگر خواست علما محقق میشود، رهبری در آینده از دست آنها خارج میشود و لذا ما میبینیم جریان سازیها و تلاشهای آشكار و پنهانی چون تحصنهای مختلف در تبریز و اغتشاشات فراوان و اقدامات ایذایی و تخریبی شكل میگیرد تا این خواست علما محقق نشود. متأسفانه به علت جنجالآفرینی و اغتشاشاتی كه این افراد شكل میدهند، ذهنیت بعضی از مراجع و علما را تغییر میدهند؛ نه اینكه آنها مخالف نظر شیخ فضلالله بودند؛ اتفاقاً در تلگرامی كه مرحوم خراسانی و شیخ عبدالله مازندارانی برای حاج شیخ فضلالله در ایام تحصن در آستان حضرت عبدالعظیم فرستادند نه تنها خواسته ایشان را كه بعداً اصلدوم قانون اساسی شد، خواستار هستند بلكه تأكید میكنند كه حتی باید قانونی برای كوتاه كردن دست بابیه و بهائیه وغیره در نظر گرفته شود تا مبادا اینها بیایند و در حاكمیت قرار گیرند.
تبریزی: اگر روشنفكری ما با خطا و گاهی كجراهه یا حتی بیراهه جلو میرفت، چنانچه از درون جامعه و فرهنگ ما برخاسته بود قابل اصلاح بود و این همه دچار مصائب و مشكلات نمیشدیم. اما چون برای خودش حوزهی مأموریتی داشت و كاملاً وابسته به انگلستان بود، این مسأله واقع نشد.
تصور رهبران روحانی مشروطه خواه (از جمله حضرات طباطبایی و بهبهانی) آن بود كه حالا یك انقلابی شده و به تدریج این مشكلات برطرف میشود، در حالیكه شیخ فضلالله میفهمید كه نباید آن را به آینده موكول كرد. اگر این قانون اینگونه تصویب بشود، در واقع اسلام به تدریج در حاشیه خواهد رفت و رهبری از دست علما خارج خواهد شد. این درایت و تیزبینی و دوراندیشی شیخ را علمای دیگر متأسفانه نداشتند و دیدیم كه بعداًنیز مراجع مشروطه خواه نجف و سیدعبدالله بهبهانی نیز، به تدریج در صف منتقدان قرار گرفتند.
- در واقع نكته اصلی اینجاست.
رجبی: بله، شیخ فضلالله میفهمید الآن كه علما در رأس كار هستند و رهبری جنبش را در دست دارند، محتوایی كه در قانون اساسی متجلی شده، سنخیتی با احكام اسلامی ندارد و با نظارت علما مخالفت میشود. اگر این قانون آنگونه كه اینها بخواهند به تصویب برسد، در آینده اصولاً دین از صحنه اجتماع و سیاست برای همیشه به كنار خواهند رفت و كسانی بر سر كار خواهند آمد كه هیچ نسبتی با دین ندارند.
الآن در مذاكرات مجلس هست كه سید عبدالله بهبهانی كه طرفدار مشروطه بود و معترض به حاج شیخفضلالله، خطاب به نمایندههای فرنگیمآب مجلس میگوید: شما اینقدر نگویید كه ایران باید مثل اروپا بشود كه مردم برآشفته میشوند. مردم، متدین و دینمدار هستند و در كشوری دینی زندگی میكنند.
در واقع برای اینكه جو جامعه را آشفته كنند و علما عقب بنشینند و صحنه را خالی كنند، جو غیر دینی ایجاد شده بود و از سوی افراد خاصی در داخل و خارج از مجلس تحریك و هدایت میشد. همانطور كه كسروی در تاریخ مشروطه میگوید اینها نگران بودند كه اگر متمم قانون آنگونه كه علما میخواهند نوشته و تصویب شود، دیگر برای همیشه جریان از دست اینها خارج میشود. آنها سعی میكردند با یكسری هجمهی تبلیغاتی بسیار سنگین وسازمانیافته نسبت به باورها ومقدسات مذهبی و علما از طریق روزنامهها، جراید، شبنامهها و توهینها و شانتاژها و بعدها ترورهایی كه انجام دادند علما را از صحنه خارج كنند و میدان را آنگونه كه می خواهند در دست بگیرند.
در این مرحله نمایندگان تندرو مجلس به همراه بازوهای سیاسی و نظامیشان در بیرون از مجلس كه همان روزنامهها و انجمنهای سیاسی تندرو و به ظاهر انقلابی بودند و نیز اقدامات تخریبی حیدرعموقلی ـ كه آن موقع به او حیدر بمبی میگفتند ـ سعی كردند نگذارند این قانون آنگونه كه علما میخواستند به تصویب برسد. بعد هم به دنبال آن بودند تا جریان مجلس را در مقابل دربار قرار دهند زیرا كه آنها اساساً به براندازی رژیم محمد علی شاه میاندیشیدند.
در نامههای مرحوم ثقهالاسلام تبریزی هست كه میگوید اینها بازار تبریز را میبندند و تحصن میكنند، وقتی میگوییم چرا این كار را میكنید، میگویند ما میخواهیم همان كاری را بكنیم كه سوسیال دموكراتها در روسیه تزاری كردند كه با بستن خطوط آهن و غیره در جهت سرنگونی رژیم تزاری كوشش میكردند. اینها میخواستند با چنین اقدامات تندی نظام نوپا را براندازند و دیكتاتوری پرولتاریایی چپ را بر سر كار آوردند.
همین آقای تقیزاده و گروهی از یاران و همفكرانش وقتی جریان به آنجا كشیده شد كه متأسفانه اكثریت مجلس هم به حمایت از این جناح تندرو برخاست و مجلس به سمت تعارض با دربار رفت و مجلس به توپ بسته شد، میبینیم در این روز، در مجلس حضور پیدا نكردند و با لباس مبدل به سفارت انگلستان پناهنده شدند و تحت تدابیر امنیتی سفارت انگلستان از ایران خارج شدند. سردار اسعد بختیاری و محمد ولیخان تنكابنی هردو وابسته به قدرتهای انگلیس و روسیه بودند. تنكابنی از عوامل سرشناس روسیه تزاری بود كه در محاصره تبریز شركت داشت و سردار اسعد از انگلیس حقوق ماهیانه دریافت میكرد منتها زمانی كه اینها احساس كردند قیام تبریز سركوب نشدنی است و با حمایت مراجع نجف كه همراهی با ستارخان را به مثابه شمشیرزدن در ركاب امام زمان(عج) تلقی كرده بودند در حال پیشروی است و به سایر شهرها كشیده میشود و یك نهضت جدیدی با رهبری علما در حال شكل گیری است، آمدند و برنامه ریزی كردند و پیش از آن كه ستارخان بیاید، تهران را توسط عوامل خود فتح كردند.
رجبی: سعی میكردند با یكسری هجمهی تبلیغاتی بسیار سنگین وسازمانیافته نسبت به باورها ومقدسات مذهبی و علما از طریق روزنامهها، جراید، شبنامهها و توهینها و شانتاژها و بعدها ترورهایی كه انجام دادند علما را از صحنه خارج كنند و میدان را آنگونه كه می خواهند در دست بگیرند.
جالب اینجاست وقتی تهران فتح شد مردم از نگرانی تجاوز و تعدی مجاهدان بختیاری به خانههایشان پناه بردند اما چند ماه بعد كه ستارخان و مجاهدانش به تهران آمدند، مردم تهران كیلومترها به استقبال او شتافتند و مقدمش را گرامی داشتند و او هم چندین بار از مردم تهران تشكر كرد. بدین ترتیب پیش از آنكه ستارخان بتواند و موفق شود تبریز را بگیرد، اینها تهران را فتح كردند و قدرت را بین خودشان تقسیم كردند و بعد هم حاجشیخ فضلالله را بر دار زدند. بعد هم موج ترور افرادی همچون سیدعبدالله و... حتی ستارخان آغاز شد، به طوری كه مراجع مشروطهخواه نجف متوجه شدند این جریان جدید هیچگونه التزامی به اسلام و احكام علما ندارد، لذا آخوند خراسانی از وضعیت پیش آمده نگران شد و سعی كرد به ایران مهاجرت كند و از نزدیك قضایا و حوادث ایران را نظارت كند كه شب حركت به طرز مشكوكی درگذشت و قضایای ایران نیز با مرگ آخوند به تدریج رو به سردی و فراموشی نهاد.
- این روند طی شد كه مردم از این نهضت و از همراهی علما منقطع شوند؟
رجبی: بله؛ بین رهبران روحانی اختلاف نظر بروز كرد. از طرفی هم نه تنها هیچ كدام از شعارها و آرمانهای مشروطه همچون رفاه نسبی، امنیت و آزادی محقق نشد، بلكه بستری برای درگیری میان جناحها فراهم شد و بعد هم به حذف فیزیكی همدیگر منتهی گردید، یعنی حتی امنیت نسبی دورهی استبداد هم از بین رفت و گرانی و مشكلات اقتصادی هم دو چندان شدت گرفت.
لذا مردم بعد از مدتی چون كه دیدند با ریخته شدن این همه خون و فداكاریها هیچ دستاوردی جز درگیری و اختلاف و ناامنی بوجود نیامده به تدریج كنار كشیدند و مایوسانه نظارهگر بازیگران سیاسی شدند.
ملاحظه كنید وقتی كه مجلس را به توپ میبندند، به یكباره همه چیز فروكش میكند. حالا در تهران اینطور شد، در شهرستانها چرا حركتی به نفع مشروطه انجام نشد؟ نشان میداد كه به تدریج مشروطیت جایگاه خودش را از دست داده و اگر در تبریز حركتی شد برای احیای مشروطه نبود. من بر این اعتقاد نیستم چون متأسفانه دولتیها به نام مخالفت با مشروطه به جان و مال و ناموس مردم تبریز تجاور كردند، مردم غیور تبریز به رهبری ستارخان برای مبارزه با آن فزونخواهیها بود كه قیام كردند نه برای احیای مشروطه. ستارخان برای قطع كردن دست متجاوزان دولتی و مداخلات آنها قیام كرد و با حمایت موكد مراجع مشروطه خواه نجف و پایداری مردم غیور و متدین تبریز موفق به شكست نیروهای دولتی تبریز گردید.
تبریزی: همانطور كه آقای دكتر هم اشاره كردند، مردم زمانیكه مشاهده كنند آرمانهای ملی و مذهبی كه به دنبال آن بودند و برای آن فداكاریها كردند، نه تنها تحقق نیافت بلكه حالت عكس پیدا كرد و موجب حاكمیت دوباره استبداد و دخالت مجدد روشنفكران وابسته به قدرتهای خارجی شد قطعاً دست از حمایت و پشتیبانی خود بر می-دارند و وضعیت بوجود آمده را به حال خود رها میكنند.