تاثیرپذیری ادبیات پسامشروطه ایران از ترجمه

تاثیرپذیری ادبیات پسامشروطه ایران از ترجمه

اين پژوهشها نکات زيادی درباره روزنامه نگاري و ابداع مقاله مطبوعاتي، تجارب اوليه در زمينه ادبيات داستانی، و تلاش  براي بازآفرينی نمايش‌نامه هايي به سبک اروپايي در فرهنگ ايراني به ما آموخته‌اند. با اين حال، هنوز چندين پرسش مهم درباره اين دوره بي پاسخ مانده است. اين پرسشها تأثير خاص ترجمه ادبي و تأثير اقتباس ادبي در تکامل ادبيات فارسي معاصر را مورد مداقه قرار مي دهند: نهضت ترجمه آثار ادبی تا چه حد الگوهايي بکر در ديدرس نويسندگان قرار داد و تا چه حد مخاطبان تازه  را به خواندن آثار ادبی مشتاق کرد (آن گونه که مخاطبان پذيراي اين متون، يا بهتر است بگوييم: خواستار اين متون شوند)؟
اين جستار نه به بررسي عمومي آثار ادبي اين دوره، بلکه بيشتر حول و حوش اين پرسشها را مورد نظر قرار داده  است.
تاريخ ترجمه ادبي در ايران ظاهراً هنوز به نگارش در نيامده است. تا آنجا که اطلاع داريم مورخان ادبيات فارسي معاصر، فقط اشاره اي گذرا به آن کرده اند (گرچه اکثراً بر اين باورند که ترجمه ادبي در خلق ادبيات و ارائه الگوهاي سبکي و نمونه‌وار به نويسندگاني که قصد داشتند جايگزيني براي گونه‌های سنتي ادبی بيابند، تأثيري به سزا داشته است). همچنين تا به حال در بررسي و طبقه بندي آثار ترجمه شده، ارزيابي کيفيت اين ترجمه ها، شناخت مخاطبان آنها، تعيين ميزان استقبال مردم و دلايل آن، يا برآورد تأثير اين ترجمه ها بر تحول ادبي معاصر، اقدامي نظام مند صورت نگرفته است. بخش آغازين مقاله، طرحی کلي از ابعاد تأثير ترجمه بر آثار ادبيات داستانی پس از مشروطه ارايه می دهد.

عصر ترجمه و اقتباس ادبي، به همراه تجدد ادبی، سرآغازی و حسن ختامی مهم دارد: سال 1854، تاريخ درگذشت قاآني، آخرين شاعر بزرگ سبک نئوکلاسيک در دوره قاجاريه؛ و سال 1921، تاريخ انتشار  يکي بود، يکي نبود  جمالزاده و  افسانه  نيمايوشيج. هر يک از اين دو نويسنده، نماينده دگرگوني در ذوق  ادبي و نيز شرايط حاکم بر اين برهه از جامعه ايران به شمار می آيند؛ تغييري که عمدتا از پيوند مداوم با غرب ايجاد شده و ابزار اصلي آن نيز ـ صد البته ـ ترجمه بود.
جمالزاده و نيما تحول تاريخي و فرهنگي اين پيوند را نشان مي دهند. بنا به گفته يان ريپکا، قاآني از ميان معاصران خود، اولين کسي بود که با زبانهاي اروپايي (به‌ ويژه فرانسه ـ با ترجمه کتابي درباره گياهشناسي ـ و نيز اندکي زبان انگليسي آشنايي داشت. اما اين تعامل اندک با غرب ـ که عمدتاً سمت و سويي کاربردی داشت ـ بر سبک اين شاعر درباري که شايد بهترين نماينده ذوق ادبی دوره قاجار بود، تأثيري چندان نداشت. اين ذوق و سليقه ها کم‌کم از ميان رفتند و سليقه هاي ادبي بيشتر غربي  جايگزين آنها شد. تحولي که نه تنها در نوشته هاي جمالزاده، بلکه در شخصيت اين نويسنده ايراني نيز (که بيشتر عمر خود را در خارج از کشور گذراند و اولين کتابش را در برلين چاپ کرد) آشکارا نمايان است. اگرچه موضوعات مورد علاقه جمالزاده بيشتر موضوعاتي برخاسته از فرهنگ سنتي خود او بود، به لحاظ سبک، از الگوهاي غربي الهام می گرفت. جمالزاده مظهر تأثير غرب بر نويسندگان فارسي، و تلاش براي بازگشت به موطن از غربت غرب است.
تاريخهاي ابتدايي و انتهايي پيشگفته به دلايل ديگري نيز بااهميت‌اند. مدرسه دارالفنون مترجمان فراواني پرورش داد که ترجمه هاي بسيار منتشر کردند. اين مدرسه در سال 1852 (دو سال قبل از مرگ قاآني) بنيانگذاري شد. از سوي ديگر، کودتاي رضاخان که ساختار کلي زندگي سياسي و اجتماعي را از ريشه دگرگون کرد، در ژانويه 1921 به وقوع پيوست. ريپکا معتقد است که در عصر قاآني سبک قديم رو به موت و سبک جديد رو به رشد گذاشت؛ و در نظر برخی مثل ورا کوبيچکوا، رنسانس ادبي دوره  مشروطه، گذار ايران سنتي به ايران معاصر را نشان می دهد. لذا اين تاريخها، دو قطب مخالف زندگي ادبي و فرهنگي ميان نويسندگان و مخاطبين به شمار می آيند. در اين دوره  ادبيات توانست با زباني خودماني تر با گروه کثيري از مردم درد دل کند، و به تدريج جايگزين ادبيات درباري با سبک مکلف، تکراری و شديداً عربي شود.
ترجمه ها و اقتباسهای ادبي اين دوره، در سه مقوله کلی جای می گيرند: نثر (شامل نثر ادبي و غيرادبي، در قالب رمان، رمان کوتاه، داستان کوتاه و تاريخ)، نمايشنامه (منثور و منظوم)، و شعر. در هر يک از اين گونه ها مسائل مربوط به مخاطب و نيز سبک به گونه‌ای مطرح مي شود. همان گونه که ترجمه قاآني نشان  مي دهد، نخستين کتابهاي ترجمه‌شده از زبانهاي اروپايي به فارسي، کتب درسي درباره  علوم نظامی و برخي علوم ديگر بودند؛ که براي استفاده  دانشجويان دارالفنون و مراکز آموزشي ديگر ترجمه شده بودند. سپس نوشته هاي تاريخي و بعداً نيز رمانها به تدريج به اين ترجمه ها افزوده شدند.
در ميان رمانها، ابتدا رمانهاي تاريخي، مانند مجموعه رمانهاي الکساندر دوما به فارسی ترجمه شدند. که شماري از آنها را محمدطاهر ميرزا (متوفي به سال 1276 خ) به فارسي برگرداند. وي کتاب  ژيلباس  نوشته لساژ را نيز ترجمه کرد. همچنين رمانهاي آموزشي مثل  تلماک  نوشته  فنلون،  رابينسون کروزوئه  نوشته دانيل دفو،  سفرهاي گاليور  نوشته  سويفت و برخي آثار سرگرم کننده تر، از جمله رمانهاي علمي تخيلي ژول ورن، و داستانهاي  شرلوک هولمز  نوشته  کانن دايل نيز از جمله اين آثار به شمار مي روند.
ترجمه  ميرزا حبيب اصفهاني (متوفي به سال 1276 خ) از کتاب  حاجي بابا  نوشتة جيمز موريه نيز چنان محبوبيتي يافت که براون آن را از جمله کتابهاي مؤثر در بيداري ملي مردم به شمار آورد. اين مترجم کتاب  مردم گريز/ ميزانتروپ  مولير را نيز ترجمه کرده است.
در ميان مترجمين فارغ التحصيل از دارالفنون، مي توان از نويسنده پرکار يعنی محمدحسن خان صنيع الدوله (اعتمادالسلطنه / وفات در سال 1275 خ)، مؤلف چندين اثر تاريخی و مترجم آثاري چون  خاطرات مادمازل دو مونت پيسينر ، زندگينامه کريستف کلمب ،  خانوادة سوئيسي رابينسون  و نيز کتاب  دکتر مانگري لوئي  نوشتة مولير نام برد. اين اولين گروه مترجمان، همان‌گونه که از القابشان پيداست، اگر هم نسب اشرافي نداشتند، وابسته به دربار يا طبقات بالاي مذهبي بودند. از همين رو گرچه سبک ادبي آنها رو به پيشرفت گذاشته بود، تأثير سلائق درباري را منعکس مي سازد؛ و در کل، اين ترجمه ها براي عامه مردم نوشته نشده است.
يحيي آريانپور ترجمه هاي اوليه را چنين ارزيابي مي کند:
 متاسفانه مترجمين اين آثار در رعايت مشخصات ادبي متون اصلي، توجه کافي مبذول نداشتند؛ و در بعضي موارد نيز داستان‌نويسان ايراني، اشعار فارسي را زينت‌بخش آنها می‌کردند. به علاوه، اينان در کنار ترجمه  شاهکارها و نمونه‌هاي برجسته ادبيات کلاسيک، آثار پيش ‌پاافتاده اي همچون  خاطرات مادام دومونت پنسير ، نوشته  رمان‌نويس فرانسوي، پونسون دوتريل، را نيز به فارسي برگرداندند. شگفت انگيزتر اينکه اين مترجمان پيشگفتارها و ديباچه هايي نيز براي رمانهاي جنايي، تجاری و کم‌ارزش نوشته]اند[ و طي آن، لزوم نشر دانش فراگير تحصيلات و فنون را مورد بحث قرار داده [اند] و بزرگواري و همت شخصيت]هاي[ محترم سلطنتي را که به چنين اهداف والا و متعالي تمايل نشان  داده اند، ستوده‌اند. اما اين مترجمين، به رغم اشکالات بالا، مجبور به پيروي از سبک نوشتاري متون اصلي و تا حد ممکن نگارش ساده و روان، و خودداري از ارائه عبارات مسجع و مرصع در ترجمه بوده اند؛ که تا پيش از اين جزو ويژگيهاي لازم نثر ادبي به شمار مي آمد. لذا اگر اين ترجمه ها وجود نداشت، ممکن بود سبک ادبي امروزي ـ که با وجود قرابت بسيار]ش[ با گفتار عاميانه، از زيبايي نثر ادبي اروپايي برخوردار است ـ هرگز به منصه  ظهور نرسد. 
در اين ارزيابي تناقضهاي به ديده مي‌آيد. برای نمونه، چگونه ممکن است مترجماني که مجبور بودند از سبک نوشتاري متون زبان اصلي پيروي کنند، به ويژگيهاي ادبي اين متون توجه نداشته باشند؟ اما جدا از اين تناقضها، به نظر مي رسد که آريانپور در ارزيابي خود، به برخي سؤالات اساسي درباره ترجمه‌های ادبی اوليه توجه نکرده است. وي بدون توجه به تفاوت  سبک بين مترجمين ـ و در واقع بين آثار منحصر به فرد ـ تمام موارد ياد شده را فقط  قطعاتي ادبي  در نظر مي گيرد. او در حالي که از تشخيص آثار ادبي کلاسيک ـ که بيش و کم ارزش ترجمه را دارند ـ عاجز است، از ترجمه آثار پيش پا افتاده و در واقع ارزيابي تأثير چنين ترجمه هايي دليلی به دست نمی‌دهد: اينكه چه کساني اين ترجمه ها را مي‌خوانند و مخاطبين ترجمه‌ها چه کساني‌اند؟
ما ابتدا سعي مي کنيم اين پرسش را بررسي کنم.
شمار زيادي از ترجمه هاي اوليه در نشريه‌هاي ادواري به سرعت در حال رشد، منتشر شد (با حداقل در اوايل درج مي شد). اين ترجمه ها، از نهضتهاي مشروطه خواهي مربوط به سال 1285 ه‍ . ش و به  طور مشخص سالهاي قبل از آن پيروي مي کردند؛ و در سال 1250 شمسي بود که ترجمه محمد حسن از کتاب  ماجراي کاپيتان هاتراس  نوشته ژول ورن، در بخش علمي روزنامه  ايران  - که يک ارگان رسمي دولتي و مختص اخبار و گزارشهاي درباري از کارهاي شخصي شاه بود - به چاپ رسيد و در دسترس همگان قرار گرفت.
به نقل از براون (براون 1983؛ ص 50)، کتاب فوق العاده مخرب  خاطرات مادمازل دومونت پنسير  پس از ترجمه، ضميمه  سالنامه  يا  کتاب سال  1313 ه‍ . ق گرديد و انتشار آن خشم شديد ناصرالدين شاه را در پی آورده، دستور داد همه نسخه هاي آن را ضبط و نابود کنند.
"تربيت" که در سال 1314 ه‍ . ق (97 ـ 1896م) به سرپرستي ميرزا محمدحسين ذکاءالملک فروغي اصفهاني منتشر مي شد، نشريه‌اي بوده که به خاطر سبک، انشاپردازی و سليس بودن نثر، اهميت ادبي ويژه اي داشته است؛ و گرچه شيوه اين نشريه در تملق و ستايش از افراد صاحبنام آن زمان، از ارزش ادبي آن کاسته بود، از تأثير و نفوذ قابل ملاحظه اي برخوردار بود. اين نشريه ترجمه ها را به شکل پاورقي چاپ مي کرد. که از جمله مي توان به آثاري از برنارد دوسنت پير و شاتوبريان اشاره کرد. نشريه  فرهنگ  که در سالهاي 1880 و نيز نشريه  گنجينه فنون  که اوائل سالهاي دهه 1900 انتشار مي يافتند، به لحاظ چاپ آثار ترجمه شده، با اهميت بودند. در واقع ترجمه به بخش کم اهميت تر مطبوعات پس از مشروطه تبديل گرديد؛ مطبوعاتی که عمدتاً مقالات روزنامه اي، سرمقاله ها و هجو سياسي و اجتماعي و شعرهای فارسی چاپ می‌کردند. مي توان چنين استنباط کرد که خوانندگان طرف توجه مترجمان ـ اگر چه نسبت به خوانندگان درباري از سوي محافل بزرگ‌تري هدايت مي شدند ـ هنوز محدود به طبقات تحصيلکرده بودند؛ و به رغم افزايش ميزان باسوادان در اين دوره و عدم محدوديت ادبيات به محافل اشرافي در اين زمان، ديگر نمي‌توان آنها را خوانندگان عام و مردمي دانست.
نگاهي اجمالي به فهرستی که محمدعلي تربيت از کتب منتشر شده (هم ترجمه و هم تأليف) از زمان آغاز به کار چاپ تا جنبش مشروطه جمع آوري کرده، نشان مي دهد که سلائق خوانندگان هم به کتب زبان فارسي و هم به ترجمه و اقتباس متمايل بوده است.
در اين دوره تمايلاتي چند مشهود است: اولا در هر دو مقوله فوق (ترجمه و تأليف فارسي) آثار منثور غالب‌اند.
عمده ترين اثر شعري اين دوره  سالارنامه  ميرزا آقاخان کرماني است، که به تقليد از  شاهنامه  فردوسي نوشته شده است. در هر دو مقوله سواي آثار علمي و فني، آثاري که مفاهيم تاريخي را در برداشتند (چه تواريخ مبتني بر واقعيات و چه رمانهاي تاريخي)، در مراتب بالاتري قرار داشتند. اما در عين حال، رمانهاي علمي ـ تخيلي (عمدتاً مربوط به ژول ورن) نيز با اهميت بودند.
ثالثاً زبان اصلي اغلب ترجمه ها و اقتباسها، زبان فرانسوي است. عجيب اينکه هيچ اشاره‌اي به ترجمه‌های عبدالحسين ميرزا قاجار از رمانهاي عربي و آثار جرجي زيدان و نيز قصه  هزار و يک شب  نشده است. اما ترجمه هاي عبدالرحيم طالبوف از نمايشنامه‌هاي آخوندزاده و نيز ترجمه‌ها از زبان روسي مورد توجه است.
رابعاً در آثار تاليف شده به زبان فارسي، اثر چندانی از تأثير ترجمه ها ديده نمي‌شود؛ و اين آثار عمدتاً حال و هوای آثار سنتي را دارند. اما در عين حال اين آثار، علاقه عامه به مطالب تاريخي و اخلاقي (که بايد آنها را آثار غالب در ميان آثار فارسي سنتي دانست) و نيز علاقه به دستاوردهاي تازه علمي و شرح و سفر به سرزمينهاي غريب را نشان می‌دهند.
اولين تلاشي که در زمينه نوشتن رمان در ايران صورت گرفت،  سياحتنامه ابراهيم بيک  نوشته حاج زين العابدين مراغه اي (1280ـ216 ه‍ ‍. ش) بود، که اولين مجلد آن در قاهره (اندکي قبل از انتشار آن در استانبول) به سال 1265 ش منتشر شد. اين رمان را عموماً اولين رماني قلمداد مي‌کنند که به سان الگوهاي اروپايي قرن نوزدهم، مشتمل بر سه مجلد است.
اين کتاب در واقع مبين تلاش براي تقليد از رمانهايي آموزنده چون  تلماک  نوشته فنلون است؛ و در عين حال شيوه بازسازي الگوهاي خارجي و تبديل آنها به اسلوبهاي شرقي را نشان مي دهد که از ويژگيهاي بارز بسياري از محصولات ادبي اين دوره است. اين اثر قرابت زيادي با کتاب  حديث عيسي بن هشام  نوشته محمد المويليحا دارد، که انتشار انبوه آن يک دوره بعد آغاز شد. اثر فوق، گرايشهای مشترک ميان مردم را نشان می‌دهد؛ اگرچه در واقع منابع مورد استفاده دو نويسنده مشترک نبوده است.
سنت ادبيات اسلامي از اين نوع انتقادات اجتماعي در قالب يک سفر خيالي که در آن واحد دنيوی، معنوي و آموزشي است، کم ندارد.
 رسالت الغفران  اثر المعري نمونه بارزي از اين قسم است. اما در عين حال، سنت ادب فارسي مفتخر به داشتن آثاری پندآموز است که انتقادات اجتماعي را با نقش آموزشي آنها توأم مي سازد.
مثال ملموس تر در زمينه تأثير ترجمه ها، ميزان رشد رمانهاي تاريخي است که از زمان مشروطه تا کودتاي رضاشاه، نگاه مترجمان را به خود خوانده بود.
آريانپور در زمينه اين تلاشهاي اوليه مي‌گويد:
 از آنجا که تنها انگيزه اين نويسندگان در نوشتن رمان، ناشي از خواندن رمانهاي خارجي است و خود آنها فاقد دانش جامعي از فنون رمان نويسي بوده اند، اغلب رمانهاي منتشره در اين زمان تقليدهايي چنان ضعيف و بي محتوا بودند که حتي ارزش خواندن هم نداشتند.
با اين حال، جمالزاده نخستين مورد از اين آثار يعني کتاب  شمس و طغرا  نوشته محمدباقر خسروي را در ميان آثار ادبي قرون اخير، بي نظير توصيف مي کند. اين کتاب رماني است سه جلدي درباره زندگي در فارس، در زمان حکمراني ايلخانان در قرن هشتم. جمالزاده اين کتاب را تنها کتابي مي داند که همچون نمونه اي از ادبيات معاصر ايران، در خور ترجمه به زبانهاي خارجي است.