راز پایندگی مردم ایران و ماجرای قتل گریبایدوف

ایران در گذشته از اقتدار و عظمت فراوانی برخوردار بود. انگلستان و روسیه در آن زمان دو قدرت بزرگ و مطرح دنیا بودند لذا ترفندها و تدابیری اندیشیدند تا در جهت تضعیف و تجزیه ایران اقداماتی انجام دهند از این رو با طرح جنگهایی، مناطق و سرزمینهایی مهم و استراتژیک را از این کشور جدا نمودند. در جنگ دوم ایران و روس که شکستی دیگر بر ایران تحمیل شد و منجر به پذیرش عهدنامه ترکمانچای شد، دولت روسیه «الکساندر گریبایدوف را با عنوان وزیر مختار روانه ایران کرد و ایشان پس از چند روز توقف در تبریز، در پنجم رجب سال 1244 وارد تهران شد1». 

الکساندر گریبایدوف در چهارم ژوئیه 1794 در مسکو متولد شد. در سال 1812 به خدمت نظام وارد و در سال 1814 به نویسندگی و کارهای ادبی روی آورد. نخستین نمایشنامه وی در سال 1815 به نام «همسران جوان» در سن پطرزبورگ نمایش داده شد. وی در سال 1817 وارد مدرسه عالی وزارت امور خارجه گردید و چندین نمایشنامه در معرض نمایش گذاشت. «کمی بعد از آنکه آخرین نمایشنامه ایشان به نمایش گذارده شد وزارت امور خارجه روسیه او را به سمت منشی هیئت نمایندگی سیاسی مأمور ایران برگزید و در 28 اوت 1818 / 25 شوال 1233 به سوی ایران عزیمت کرد2». نامبرده پس از پایان مأموریتش به سن پطرزبورگ و مسکو برگشت و مجدد فعالیتهای ادبی خود را از سر گرفت. 

گریبایدوفِ فراماسون خواهرزاده ژنرال پاسکوویچ سردار گرجستانی و حاکم قفقاز چون در منازعه بین دولت روس و ایران حضور داشت و از جزئیات آن مطلع بود در تحمیل قرارداد ننگین ترکمانچای به ایران، نقش مؤثری داشت. وی به توصیه پاسکوویچ از جانب امپراتوری روسیه به وزیر مختاری دولت روس در ایران منصوب شد. تکبّر و غرور سفیر خام و برخوردهایش حاکی از رفتار قوی با ضعیف و غالب با مغلوب بود. گریبایدوف با این گونه رفتارهای زشت و ناپسند سعی داشت عزت نفس و شکوه و عظمت ایرانیان را پایمال کند. این امر موجب شد کینه‌اش در دل ایرانیان جای گیرد. «وی از لحظه‌ای که وارد خاک ایران شد همه مقررات متداول دیپلماسی کشور میهمان را که همه سفرا و مأمورین کشورهای خارجی ناگزیرند از آن تبعیت کنند زیر پا نهاد و با نخوت و خامی به قانون شکنی و آزار و اذیت و هتک حرمت مردمان این خطه پرداخت. ایشان پا را فراتر نهاد و حتی به درباریان نیز بی‌احترامی می‌نمود و در امور داخلی ایران دخالت می‌کرد3». به هر حال گریبایدوف که با نوشتن نمایشنامه‌هایش از مجامع و محافل اعیان و اشراف آن روز و رفتار و رسوم آنها انتقاد می‌کرد به صورت یک نویسنده تبعیدی از اردوی پاسکوویچ راهی اردوی عباس میرزا شد تا به قول خودش از چنگ ستمگران بگریزد و در دامان ستم پذیران بیفتد. یکی از عوامل تجدید حوادث، میرزا یعقوب ارمنی بود. یعقوب مارکاریان معروف به آغا یعقوب ایروانی از خواجه سرایان حرم فتحعلی شاه که سالیان پیش از ایروان به تهران آمده و در دربار قاجار سمت مهمی داشت به واسطه معاملاتی که انجام داده بود مبلغی به دولت و مردم ایران بدهکار بود و مأموران دولتی درصدد دستگیری او بودند اما وی استنکاف کرد و با استفاده از ماده 13 عهدنامه به پناهندگی گریبایدوف و سفارت روس درآمد. ایلچی روس نه تنها از این مجرم فراری حمایت، بلکه در ایجاد فشار علیه مردم و استرداد اُسرا از وی استفاده نمود. «آغا یعقوب به حرکت زشت دیگری نیز دست زد که خشم مردم را افزون ساخت یعنی سیاهه اُسرای قدیم و جدید گرجستان را به گریبایدوف داد. در حالی که اکثر زنان منکوحه مسلمان و صاحبان اولاد بودند4». 

در همین رابطه، میرزا ابوالحسن خان وزیر امور خارجه وقت در نامه‌ای خطاب به گریبایدوف موضوع دزدیها و سوء استفاده‌های مالی آغا یعقوب را مطرح کرد و تقاضای محاکمه او را نمود ولی گریبایدوف در جواب از موضوع طفره رفت و در عمل با تحریک و تشویق آغا یعقوب، بر شدت عمل و رفتار خشن خود افزود. میرزا یعقوب پناهنده شده به همراه چند قزاق، مأمور شناسایی زنان گرجی و ارمنی شدند آنها به خانه مسلمانان می‌رفتند و اگر زنی گرجی یا ارمنی در جمع زنان خانه‌ای بود او را به خانه ایلچی برده تا ایلچی نظر خود را در خصوص ماندن یا نماندن آن زن در مملکت ایران صادر نماید. این اعمال زشت و ناپسند از نظر مسلمانان و امنای دولت، بارها با شکایت همراه بود ولی اصلاً مفید واقع نشد و هر روز بر تعدی و گردنکشی ایشان و مأمورانش افزوده می‌شد تا به حدی که این دست درازی به خانه اللهیارخان آصف‌الدوله رسید. گریبایدوف جمعی از مأموران خود را به خانه آصف‌الدوله که در میان ارگ مبارک? دارالخلافه بود فرستاد آنان تصمیم داشتند آن دو زن را که در خانه آصف‌الدوله بودند جبراً و قهراً با خود ببرند ولی آصف‌الدوله هر چه از ایشان مهلت خواست میسر نشد لذا مجبور شد زنها را با بعضی از معتمدان خود به خانه ایلچی بفرستد تا وزیر مختار رضایت یا عدم رضایت آن دو را از ماندن یا نماندن در خانه آصف‌الدوله جویا شود. بعد از اینکه معتمدان با آن دو زن نزد سفیر روس رسیدند ایشان معتمدان همراه را جواب کرد و زنها را نگاه داشت به این بهانه که خود باید بدون حضور کسی از اینان سؤال نمایم. چنین حرکات برای مردم معتقد، هرگز قابل تحمل نبود که گروهی روسی و ارمنی به عنف وارد خانه مسلمانان شده، زنان مسلمان را به اقامتگاه سفیر برده و یا اینکه زنان را وادار نمایند که اسلام را ترک کنند. آصف‌الدوله و مردمانی که از ظلم و ستم به تنگ آمده بوند نزد مرجع تقلید و مجتهد زمان جناب حاجی میرزا مسیح مجتهد رحمت الله علیه رفتند و اظهار شکایت و دلتنگی نمودند. حاج میرزا مسیح مجتهد به تکلیف مسلمانی خود نماینده‌ای نزد ایلچی روس فرستاد ولی ایشان در جواب سخنان درشت گفته و به ایشان با بی‌حرمتی جواب رد داد. میرزا مسیح برای بار دوم و سوم خواهش استرداد زنهای مسلمان را نمود که هر بار با سخنان زشت و مرتدانه گریبایدوف و عواملش رو به رو شدند و نیروهای روسی دست به تفنگ گشودند دوـ سه نفر از اهل اسلام را مقتول و جمعی را مجروح ساختند. مردم که از کشته و مجروح شدن تعدادی از هموطنان خود با خبر شدند به سوی درب سفارت که به دستور گریبایدوف قفل شده بود یورش بردند و به صورت گروههای ده نفری به داخل سفارت رفتند. درگیری بین مسلمانان و اعضای سفارت به صورت نفر به نفر شد «در این درگیری و قیام هشتاد نفر از مردم در راه دفاع از حق و ایستادگی در مقابل متجاوز به شهادت رسیدند 38 نفر از عوامل سفارت روس نیز کشته شدند. در بین مقتولین سفارت جنازه گریبایدوف به عنوان وزیر مختار، آولونگ دبیر دوم و پزشک سفارت، منشی ایرانی سفارت، یک شاهزاده گرجی، یک افسر روسی، آغا یعقوب ارمنی، یازده قزاق و چند مستخدم ارمنی مشاهده می‌شد. تنها مالتسوف دبیر اول سفارت از معرکه جان سالم به در برد که در مراجعت به روسیه در حمایت از ایران و بر ضد سفیر مغرور و خشن روسیه گواهی داد و اعمال او را سبب خشم و غضب مردم می‌دانست5». این اتفاق در روز ششم شعبان 1244 به وقوع پیوست. 

دولت روس در این زمان با دولت عثمانی بر سر قضایای بالکان اختلاف داشت و سعی کرد میان دولتین ایران و روس درگیری جدیدی رخ ندهد لذا با اقدامات عباس میرزا و اظهارات مالتسوف، امپراتور روسیه بوسیله سفیر جدید خود، ژنرال دالگورکی سه شرط را به دولت ایران توصیه نمود. 

1. یکی از شاهزادگان درجه اول را برای عذرخواهی به دربار روسیه اعزام کند. 

2. یک نفر از مسببین اصلی قضیه را در میان مردم اعدام کند. 

3. میرزا مسیح مجتهد را از کشور ایران تبعید نمایند. 


دولت ایران پیشنهاد روسیه را پذیرفت و با اعزام خسرو میرزا پسر عباس میرزا، به دار آویختن رضاقلی بیک فرزند پناه بیک طالشی و بالأخره با فرستادن میرزا مسیح مجتهد به عراق توانست به سه درخواست روسیه جامه عمل بپوشاند. رضاقلی خان هدایت در کتاب خود می‌گوید بدین ترتیب مسلمین تهران پیوند معنوی خود با روحانیون را اعلام کرده و با حرکت خویش انزجار خود را از حکمرانان بی لیاقت قاجاریه اعلام کردند. این پیوند حدود نیم قرن بعد با نهضت تنباکو آشکار و با انقلاب مشروطه هویت پیدا کرد. 


پی نوشتها: 

1. جهانگیر قائم مقام، نکاتی درباره واقعه قتل گریبایدوف، بی جا، بی تا، ص 2. 

2. همان، ص 4. 

3. غلامرضا گلی زواره، میرزا مسیح مجتهد و فتوای شرف، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1376، ص 107. 

4. همان، ص 114. 

5. همان، ص 134.