مبانی مشروطه از منظر آخوند خراساني

از زمان صدور فرمان مشروطيت تا جمادي‌الاول 1326 كه مجلس اول مشروطه با گلوله‌باران قواي محمد‌علي شاه و فرماندهي لياخوف روسي برچيده شد كشاكشهايي در باب مسئله مشروطه و ماهيت و آثار و نتايج و معايب و محاسن مشروطه از سوي دو جريان اصلي مطرح شد. يكي از اين دو جريان كه رهبري اصلي آن را آخوند خراساني بر عهده داشت و در شمار يكي از برجسته‌ترين از اين 3 تن بود به مشروطه با نگاه مثبت مي‌‌نگرد. نه به عنوان نظامي كه مشروع است و مي‌تواند در دوره غيبت مطابق با مباني شرعي اتفاق بيفتد و تحقق پيدا بكند. بلكه نظامي كه مي‌تواند در عصر غيبت و در دوره‌‌اي كه دسترسي به امام معصوم ميسر نيست، قدري از ستم را در جامعه محدود كند و با رنجها و آلام گسترده‌اي كه از سوي استبداد مطلقه بر گرده مردم وجود داشت بكاهد.
تحقق آن مقداري از عدل كه ميسر است براي مجتهد مبسوط‌اليد يا هر انساني كه مي‌تواند به اندازه توانايي در اين راستا فعاليت كند هم عقلي است، هم بنياد عقلي دارد و هم بنياد شرعي. بنابراين هيچ مسلماني به خصوص مجتهدين و مراجع نمي‌توانند در شرايطي كه استبداد مطلقه بر كشور حاكميت دارد نسبت به اجراي آن مقدار از عدالت كه ميسر است بي‌تفاوت بمانند و مردم را در اوج ستم و مصيبت به حال خود رها كنند. 
بنابراين تحقق عدل و تهديد ظلم يكي از مباني آخوند خراساني بود و به آن توجه جدي هم نشان داد و در این رابطه  به دو سند اشاره مي‌ شود . 
شيخ رساله كوتاهي دارد كه ناشناخته است . رساله عنوان، نام و تاريخ ندارد اما از محتوا و مباحث آن بر مي‌آيد كه در آستانه گلوله باران مجلس توسط محمد‌علي شاه نوشته شده و به دنبال شبهاتي كه در باب حرمت مشروطه مطرح شد و مواضع متعددي كه عليه مشروطه از سوي جناحهاي مخالف مشروطه گرفته شده است . من نام اين رساله را بر اساس محتواي آن گذاشتم علاج امراض مهلكه. سخن آخوند درباره اين مطلب است. مي‌گويد:
1. كشور هم زير يوغ استعمار قرار دارد. مردم بي‌هيچ قاعده و مبنايي مورد هجوم و ستم قرار مي‌گيرند. كسي كه به داد و فرياد مردم برسد نيست. بنابراين لازم است در اين شرايط وانفسا براي نجات مردم از اين مصيبت و از چنگال گرگان خونخوار كاري كرد. 
2. كشور در اوج فقر قرار دارد و براي نجات اين فقر كه علت اصلي آن استبداد و كارگزاران استبداد است، بايد قدمي برداشت. گرسنگان هر روز فريادشان فراوان‌تر و ناله‌هاي مظلومان بيشتر مي‌شود بايد براي نجات آنان كاري كرد.
3. كشور در اوج وابستگي به صنايع اجنبي قرار دارد. به خاطر روند وابستگي به صنايع اجنبي هر روز دارد كالاهاي اجنبي بيشتر مي‌شود. اولياي كشور و عمله استبداد براي نجات كشور از اين وابستگي و روند رو به تزايد وابستگي كاري نمي‌كنند. بنابراين بايد قاعده و قانون در كشور در پرتو يك نظام غير استبدادي ايجاد كرد تا بتوان كشور را از قيد وابستگي نجات داد. »
آخوند اوضاع اسفبار اقتصادي كشور را در حد يك پاراگراف مي‌نويسد بعد به راه چاره مي‌پردازد.
1. اصلاح حال كليه متصديان و تربيت آنها و همت گماشتن به مصالح نوعيه و نجات مردم از يوغ استبداد.
2. تحصيل اتحاد كامل فيمابين دولت و ملت. بعد اشاره مي‌كند اين اتحاد به دليل ستمي كه از سوي پادشاهان وجود داشته نسبت به ملت هرگز شكل نگرفته. براي نجات كشور اتحاد بين دولت و ملت لازم است و بنابراين راه چاره دومي كه عنوان مي‌كند عبارت است از: تحصيل اتحاد بين دولت و ملت به نحوي كه پادشاه به لفظ پادشاه بسنده نكند و واقعاً پدر ملت باشد و ملت نيز خود را فرزند پادشاه بنامند و بعنوان يك خانواده فرزند و پدر كشور را اداره كنند.
3. تهيه اسباب استغنا از اجانب با احداث كارخانجات داخلي در حاليكه غالب توليدات از خارج مي‌رسد.
4. ايجاد مدراس جديد براي تربيت فرزندان ملت.
در ادامه اين بحث آخوند به تعريفي از مشروطيت مي‌پردازد. آخوند صراحتاً گفته: 
تهديد استيلا و قصد تصرفات جائرانه متصديان امور از ارتكابات غير مشروع هست. 
اين عصاره‌اي است از بخشي از مباني آخوند در حمايت از مشروطيت. آخوند عبارتي دارد که يك متن تلگرافي است. در جمادي‌الاول 1326 نيروهاي محمد‌علي شاه بعد از كشمكشهاي فراواني كه شاه با مجلس داشت و به دنبال سوگندهاي فراواني كه محمد‌علي شاه در حمايت از مشروطه ياد كرد، قسمي را بر روي قرآن نوشت و به ادعاي مشروطه‌طلبان بارها آن را شكست و به تصريح آخوند كسي كه چندين بار قسمهايي را بر پشت قرآن نوشته سوگند مجدد و اعلان اينكه دوباره حامي مشروطه خواهد بود ارزشي ديگر ندارد. اين سخن را آخوند زماني به محمد‌علي شاه مي‌نويسد كه محمد‌علي شاه با قيام شهرهاي مختلف روبه‌رو شده و تهران در آستانه تصرف است و محمد‌علي شاه دوباره تلگرافي زده به آخوند كه من سوگند مي‌خورم كه مشروطه را دوباره برگردانم. بنابراين آخوند مي‌گويد سوگندي كه بارها شكسته شده ارزشي ندارد.
در جمادي‌الاول 1326 به دنبال رسيدن خبر گلوله‌باران مجلس به نجف، آيات ثلاثه آنجا به خصوص آخوند به شكلي جدي درصدد مقابله برآمدند. با اين اقدام محمد‌علي شاه يكي از تلگرافهاي آخوند صادر مي‌شود و ميزان پاي‌بندي ايشان به مشروطه را بيان مي‌كند که به اين تلگراف از منظر بحث سياسي و مقابله با محمد‌علي شاه نگاه نمی شود بلکه متن تلگراف از آن جهت مدنظر قرار می گیرد تا مبناي فكري در حمايت از مشروطيت در اين تلگراف بیان شود.
«اليوم همه در دفع اين سفاك جائر از اعظم واجبات است ( علماي بزرگواري كه با عبارات فقهي آشنا هستند و مسلط و صاحب نظر، مي‌دانند كه اين عبارات چه عبارتي است) و مجاهدت در راه اعاده مشروطيت به منزله مجاهدت در ركاب امام زمان (ع) است.»
ببينيد اين فتوا يا حكم در حقيقت اعاده مشروطيت و اعاده مجلسي است كه با گلوله‌باران از ميان رفته و برچيده شده است. مردم در شهرهاي مختلف با فتواي آخوند و علماي مدافع مشروطيت برخاستند و قيام كردند. ستارخان ـ باقرخان ـ بختياريهاي اصفهان هر كسي در هر جا عمدتاً بر مبناي رسالت ديني با پاسخ به يك درخواست پاسخ به يك فتوا پاسخ به يك نظر و استمداد برخاستند كه مشروطيت را برگردانند. در اين تلاش و فضا آخوند عنوان مي‌كند كه مجاهدت براي اعاده مشروطيت به منزله مجاهدت در ركاب امام زمان (عج) است.
اين به معناي اين است كه آخوند مي‌انديشد و در ساير نوشته‌هايش عنوان كرده چنان كه در ساير نوشته‌هاي شاگردانش مانند ميرزاي نائيني و ديگران كه او تأييد كرده نوشته‌‌ها را مهر تأييد زده است اين نوشته‌ها را بر تنبيه‌الامه و تنزيه المله تقريظ نوشته بر اللئالي المربوطه في وجوب المشروطه كه رساله‌اي است در حمايت از مشروطيت توسط ملا‌محمد اسماعيل غروي از ديگر شاگردان آخوند تقريظ نوشته شده است.
در همه اين رساله‌ها مشروطيت را نه به عنوان حكومت مطلوب قطعي نهايي و غير قابل خدشه در دوره غيبت مي‌شمارند اصلاً چنين چيزي نيست. به عكس مخالفان، اصلاً معتقد نيست مباني حكومت مشروطيت در اين دوره آرام نوشتن است. مباني آن وكيل فرستادن است به مجلس و مباني آن داشتن آزادي نه به معناي هرج و مرج آزادي به معناي رهايي از قيد استبداد است. با اين تأكيد آزادي از قيد استبداد نه بي‌بند و باري نه از قيد شرع. با اين مباني از مشروطيت دفاع مي‌كند حالا مشروطيت درعمل چه مي‌شود؟ آيا پاي‌بندي مي‌ماند؟ اينها بحث ديگري است كه در چارچوبهاي نظري نمي‌گنجد. در ديدگاه مخالف عده‌اي وجود دارند كه معتقدند يك حكومت دو قطبي بايد در دوره غيبت سلطان، قوه مجريه را متولي باشد و مجتهدين قانون بنويسند و به سلطان ارائه كنند. در مقابل چنين نظام و الگويي از حكومت در دوره غيبت، آخوند از حكومت مشروطه كه نمايندگان مردم به مجلس راه پيدا بكنند، نمايندگان مردم تحت نظر مجتهدين جامع‌الشرايط يا تراز اول قانون بنويسند و قانون مطابق با شرع باشد، دفاع مي‌كند. چرا؟ چون معتقد است در عصر غيبت مجتهدين هر مقدار كه بتوانند بايد خود را به عدل نزديك كنند. آن مقدار كه ممكن است عدل را اجرا كنند. مباني اصولي هم در پشت اين انديشه است. آخوند از بزرگان اصولي حوزه است و طبيعي است كه اگر نگوييم اين مبنا مبناي اصولي است اما اين سخن سخن عاقلانه‌اي است كه او و شاگردان آخوند به آن استناد مي‌جويند. اگر همين عدل را در عصر غيبت نمي‌شود پياده كرد!! اگر نمي‌شود همه عدالت را برپا كرد!! اما مي‌شود قدري آن را اجرا كرد. اگر قدري از عدل ميسر است كه اجرا بشود از اجراي همان مقدار از عدل نبايد روي برتافت.