ضرورت نقد و پالايش تاريخ مشروطيت

بسياري از صاحب نظران معتقدند که متون تاريخي کشورمان ، به ويژه آنچه که در يکصد سال اخير نگارش يافته ، از تحريف حقايق و درآميختگي راست و دروغ با يکديگر شديدا رنج مي برد و آلوده به گزارشهاي نادرست و تحليلهاي غرض آلود است. 

استاد محيط طباطبايي مدعي بود که خرمن تاريخ ايران را، «مجموعه اي از دروغهاي راست نما» پر کرده و او 50 سال روي آن کار کرده تا بتواند از اين دروغها بکاهد. 
محقق ديگر، دکتر منصوره اتحاديه ، مي نويسد: تاريخ انقلاب مشروطيت «بارها موضوع پژوهشهاي تاريخ ، و وقايع آن مايه سخن پردازي نويسندگان و شاعران شده ، اما هنوز تحقيق و تحليلي جامع و عميق در همه جوانب سياسي و اجتماعي آن به عمل نيامده است.راستي آنکه ملاحظات سياسي مذهبي ، اغراض شخصي و تمايلات گوناگون نويسندگان و پژوهشگران ، تاريخ نگاري اين دوره را دچار ضعف و کاستي و نادرستي و اغراق و چشم پوشي از برخي افکار و مواضع کرده است». 
ابراهيم صفايي ، پژوهشگر تاريخ قاجار و مشروطه ، حتي معتقد است: «در تاريخ ايران هيچ فصلي چون فصل تاريخ قاجاريه آلوده با شبهت و آموده با اغراض نيست» و انتشار اسناد منتشر نشده و دست اول آن روزگار توسط او، «بسياري از حقايق را بي پرده نشان داد و بسياري از داوريهاي نارواي شايعه نويسان را محکوم کرد». 
بعضي از محققان ، همچون آقاي محمد ترکمان ، رائسا وارد عمل شده و مواردي از افسانه پردازي ها، غرض ورزي ها، و نيز سرقتهاي موجود در تواريخ مشروطه را به طور مستند برملا کرده اند. 
در واقع بايد گفت که: وجود اخبار کذب ، شايعات دروغ ، تحليلهاي غلط و در يک کلام: تحريف واقعيات در کتب تاريخ معاصر ايران ، به ويژه تواريخ مشروطيت ، اجمالا امري مسلم و انکارناپذير و مورد اتفاق همگان است. 
تحريف و وارونه نگاري شاهد اين امر، انتقاد و بدگويي (بعضا تند و تيز) مورخان طراز اول مشروطه (به طور خاص يا عام) از يکديگر است: احمد کسروي ادعا مي کند: آنچه که وي را در اواسط دوران رضاخان به «نوشتن» و انتشار تاريخ مشروطه ايران «واداشت» ، «نارسايي» تواريخ مشروطيت و «چاپلوسي و پستي» نويسندگان آن بوده است: «ديدم در سي سال کسي به نوشتن تاريخ مشروطه برنخاست و اگر کساني چيزهايي نوشتند بسيار نارسا بود. 
پاره اي نيز راستي را فداي خوشنودي اين و آن کردند و کساني را که در جنبش آزادي خواهي در رده دشمنان توده بودند به مشروطه خواهي ستودند و جانبازي هاي مردان غيرتمند را گذارده به رويه کاري هاي 5اين و آن پرداختند. 
چاپلوسي و پستي نگذاشت تاريخ درستي از آب درآورند...». 
در ادامه ، با انتقاد از مورخان خودخواه ، چاپلوس ، گزافه گو و دروغ باف ، که به قول وي: «براي هر پستي عذري مي شناسند و از بهر فرومايگي فلسفه هايي در ياد دارند و همه بدآموزي هاي قرنهاي گذشته را در مغز خود انباشته دارند»، ناظم الاسلام کرماني را نمونه اي از اين گونه کسان قلمداد مي کند: «کتابي که به نام تاريخ بيداري ايرانيان نوشته شده بهترين نمونه اي است که با دست اينان چه سان تاريخ نگارش مي يابد ؛ با آنکه اين کتاب در سالهاي نخستين مشروطه ، و در پرشورترين زمان نگارش يافته است». 
جالب است که مهدي ملکزاده نيز، که تاريخش را سالها پس از انتشار تاريخ کسروي نوشته ، همان نوع ايراد کلي را بر تواريخ مشروطه مي گيرد که کسروي گرفته است (با اين تفاوت ، که ايراد ملکزاده ، شامل تاريخ کسروي نيز مي شود!). 
وي در تحليل و آسيب شناسي يي که در مقدمه کتابش از تواريخ مشروطه دارد مي نويسد: يکي از علل «اساسي» که مشوق وي در نوشتن تاريخ شد «لغزش و خطاهايي بود که عده اي از مورخين معاصر مرتکب شده اند و حب و بغض شخصي و يا عدم اطلاع از وقايع يا جاه طلبي و خودنمايي در نگارش آنها راه يافته و آنان را از راه حقيقت گويي و راستي منحرف نموده ، مطالبي دور از حقيقت نگاشته اند». 
فريدون آدميت نيز (همچون کسروي و ملکزاده) نسبت به کليت تواريخ مشروطه ، ديدگاهي منفي دارد و حتي مدعي است که در کتاب خويش ، «بسياري از مفروضات تاريخ نهضت مشروطيت را» به هم ريخته «و در پاره اي مفروضات ديگر، تجديد نظر» کرده است.