انديشه و عمل اقتصادى در اصفهان عصر مشروطيت و نقش حاج آقا نورالله نجفى
مشروطيت تحولى بود كه بخش عمدة آن به واسطه نارضايتى اقتصادى طبقاتى از جامعه از وضع موجود شكل گرفت. به همين خاطر در بررسى انگيزههاى اين حركت مطالبه بهبود اوضاع اقتصادى را نيز برشمردهاند. عجيب نيست كه پا به پاى تحولات سياسى، سخن از اصلاحات اقتصادى به ميان آمده و انتظار به سامان شدن نظام اقتصادى و معيشتى مردم به شدت بالا گرفت.
علاوه بر آن مشروطيت مشاركت مردم در ابعاد مختلف سياسى، فرهنگى و اقتصادى را دنبال مىكرد. اوضاعى كه مىخواست مردم خود را مسئول مصالح خويش بدانند. بىجهت نيست كه روزنامه «انجمن مقدس ملى اصفهان» عنوان كرد «تا چندى قبل كه طفل صغير نابالغ بوديم حسن و قبح اعمال ما از پدر بزرگوار و قيم عالىمقدار مسئول بود. الحال كه بالغ شديم و زمام اختيار به دست خودمان است چرا از مصالح خويش غافل باشيم؟» و روزنامه «جهاد اكبر» مصاديق روشنترى از اين پر شدن شكاف دولت ـ ملت به واسطه نظام مشروطه را عنوان كرد، حرفهايى كه پيش از آن در تاريخ ايران سابقه نداشت «امروز اگر دولت مقروض باشد بايد همت در اداى قرض دولت كرد. اگر ماليه دولت كفاف مخارج مملكت دارى نمىكند ما بايد به ميل قلبى در كمال جد و جهد اسباب ازدياد مدخول دولت را فراهم كنيم.»
اين مقاله درپى آن است كه مواجه انديشندان جامعه ما، علىالخصوص شهر اصفهان را نسبت به نابسامانيهاى اقتصادى آن روزگار بيان و بررسى كرده و نشان دهد مردم اين شهر، در پرتو نظام مشروطه، در اين راه چه كردند و در عرصه نظر و عمل چه واكنشى از خود نشان دادند.
نقد گذشته (خصوصيات فردى)
بى گمان برپايى هر اساس تازهاى بايد به شناسايى و نقد نابسامانيها و امراض گذشته همراه باشد مشروطيت نيز فضايى براى نگاه منتقدانه به گذشته ايجاد كرده بود. انديشمندان اقتصادى آن روز در بعد فردى برچندى از صفات و خصوصيات منفى ايرانيان انگشت گذاشته و آن را مضر به پيشرفت اقتصاد عنوان كردند. نخستين صفتى كه خواستار اصلاح آن شدند «ترجيح مصالح فردى بر مصالح جمعى بود» اينكه «ما ايرانيان قاطبا داراى اين صفت ذميمه هستيم و در تمامى امور اغراض شخصيه خود را از دست نمىدهيم، مصالح خاصه را بر منافع عامه ترجيح مىدهيم... پيداست كه ترقى هيچ قوم و ملت بدون رعايت جهت نوعيت فراهم نخواهد آمد» موضوع ديگرى كه آن روز از موانع پيشرفت اقتصادى دانسته شده» عدم اعتماد و اطمينان ايرانيان به يكديگر بود» چنان كه آمده است «آنچه مانع پيشرفت كار و كسب عموم و انتشار صنايع است همان ناراستى است كه كسى به ابناى وطن خود اطمينان ندارد. زيرا كه اجراى اداره و تشكيل شركت و توسعه زراعت و غيره اجزاء و كاركنان و مباشران مىخواند و در صورت عدم تأمين و اطمينان چگونه جارى مىگردد؟» روزنامه ديگرى در همين راستا از كارگزاران اقتصادى مىخواهد كه «تقلب» را كنار بگذارند و مثل سابق نباشد كه عدهاى مال زيادى از هموطنان جمع كرده سپس خود را به افلاس زده و با گرفتن يك «مفلسنامه» از زيربار پاسخگويى شانه خالى كنند. نيز همين روزنامه از اين مىنالد كه «گويا ما اهالى عادتمان شده گه گدايى و بيكارى را شرف خود دانستهايم» از هموطنان خود مىخواهد قدم به ميدان كار و فعاليت اقتصادى بگذارند.
نقد گذشته (ضعف اقتصاد ملى)
در بعد اجتماعى مهمترين اعتراضى كه به وضع موجود برآمد ناشى از تراز نابرابر تجارى ميان كشور ما و همسايگان بود. وضعى كه بواسطه عهدنامه تركمنچاى ميان ايران و روسيه ايجاد شده و كمكم تمام كشورهاى همسايه علىالخصوص انگلستان برطبق قانون «دول كامله الوداد» برخوردار از آن شدند. اين قانون عوارض گمركى كالاهاى وارداتى را به ميزان بسيار كم (4 درصد) در نظر مىگرفت. نتيجه آنكه صنايع داخلى مقهور كالاهاى ماشينساز خارجى شده تا بدانجا كه در آستانه مشروطيت گفته شد «شايد تمام بازارهاى بلاد ايران سراپا امتعه و اقمشة خارجه است مردم كارگزار و خدمتكار خارجهاند كه آن امتعه را پول نقد كنند و تقديم آنان نمايند» اقتصاد ملى در اين بازى نابرابر از ميان رفت «چه نگارم از هنرهاى ايران زمين... آن زرى بافيهاى قديم به بوريابافى و حصيربافى تنزل نمود آن غالىبافيها و قدك بافيها به موتابى و طناب تابى تنزل نمود»
در نقد تجارت آن روز انديشمندان معترض بودند كه «تجار اروپا غالبا مالالتجاره آنها فقط از نتايج صنايع و حرفههايى است كه از مهارت در اعمال فنون و تشكيل كارخانه و فابريكها از روى قواعد علمى حاصل است... نه چون ما كه مواد معيشت و سرمايه ملت به خارج نقل كنيم... يعنى طلا و نقره مملكت را دادن و چيزهاى غيرمفيده گرفتن و پنبهاى كه حاصل خود ايران است يك من چند قران به فرنگان دادن و يك من بيست تومان باز خريدن و به كل دست اهل مملكت را از كسب و كار و صنعت و حرفت مقطوع ساختن»
در اين حال تجار ما به واقع تبديل به بازارياب كالاهاى خارجى مىشوند «تجار مملكت ما دلالى براى خارجه مىكنند... صبح منتظرند كه نفت وارد شود. ظهر منتظرند قند وارد شود و عصر منتظرند چاى و شكر و قماش وارد شود. شب تا ساعت هفت خواب به چشم مباركشان حرام مشغول دفتردارى خارجه هستند.»
روزنامهها عرصهاى شده بود كه دلسوزان اين كشور از سراسر جهان پيشنهادات اصلاحى خود را دربارة دردهاى آن بيان نمايند. يكى از تجار ايرانى مقيم هند براى خلاصى از هجوم سيلآساى كالاهاى خارجى تجربه مردم هند را پيشنهاد مىكند كه «مالية خارجه را علانيه آتش زدند بلكه آنچه كه نداشتند خريدند و آتش زدند كه خارجه و داخله مقطوعالطمع گردند و عجب آن است كه در تحت خارجه هستند و اين طور نمودند.» او بر ايرانيان خرده مىگيرد كه «با وجود آزادى امروز و نهى شرع مقدس از احتياج به كافران و اتحاد مذهبى» چنين همتى ندارند.
اصلاح اوضاع اقتصادى (در حوزه نظر)
با اين پيشينة ناخوشايند مشروطيت شور و اميد پيشرفت را در دلها زنده كرده بود. خصوصا رهبران فكرى و سياسى، كه عمق جراحات را بيشتر احساس مىكردند، در اين راه حرارت بيشترى نشان مىدادند: حاج آقا نورالله نجفى، رهبر جنبش مشروطيت اصفهان و رئيس انجمن ولايتى اين شهر، توجه زيادى به بهبود اوضاع اقتصادى داشت. وى اندكى بعد از برپايى مشروطيت در نامهاى به «آقاميرزا ابراهيم مجتهد شيراز» نظرات خود را راجع به لزوم برقرارى اين اساس اعلام كرد. او دربند پنجم اين اعلاميه ده مادهاى راجع به نظرات مشورتى كه در مشروطيت ملاك عمل قرار مىگيرد نوشت «هر روز اين جمعيت آراء براى اصلاح مفاسدى مسلم است. بدعتى را رفع مىنمايند و سنتى را وضع مىكنند و تجارت و زراعت و فلاحت و صناعت ايران را رواج ميدهند و سالى صد كرور مكنت اين خلق گدا را كه خارجه مىبرد به ترويج صنايع داخله نخواهند گذارد بيرون برود... به علاوه كشف معادن و اصلاح طرق و ابداع كارخانجات خواهد شد»
علاه براين سند، حاج آقا نورالله در دوره استبداد صغير مهمترين كتاب سياسى خود يعنى «مكالمات مقيم و مسافر» را به نگارش درآورد. او در اين اثر ارزشمند نشان داد كه علاوه بر مديريت و رهبرى سياسى، در ميدان نظر و تئورى نيز به درستى و با نگاهى همه جانبه مىتواند از نظام مشروطه به دفاع برخيزد در اين مكالمه چندين بار صحبت به مسائل اقتصادى كشيده شده است. نويسنده ترقى اقتصادى را از جنبههاى مختلف از جمله جلوگيرى از تسلط اجانب و بالابردن توان دفاعى كشور و نيز رفع معضل بيكارى و ... ديده است. يكجا حاج آقا نورالله از زبان مسافر طرفدار مشروطه مىنويسد «مشروطه مىگويد بايد تشكيل كمپانيهاى بزرگ تجارى در مملكت كرد... معادن را بيرون آورد. كارخانجات داير كرد. ثروت مملكت را بايد زياد كرد. به اهل زراعت كمك كرد. زراعت
را توسعه داد تجارت را ترويج كرد»
حاج آقا نورالله يكجا در مجمعى از تجار نارضايتى خود را از وضع تجارت شهر چنين ابراز كرد «اى سلسله تجار و فرقه كسبه! تا كى طلا و نقره خود را به بلاد خارجه مىفرستيد و در عوض اقمشه زرد و سرخ آنها را زينت خود قرار مىدهيد؟... الحق عجب است از غفلت ما كه مدتها است فريفتة امتعة زرد و سرخ خارجه شده، مكنت خود را به باد فنا دادهايم در قرون گذشته چه قدر كارخانة نساجى داير بوده... كه فعلاً اثرى از آنها باقى نيست؟... از باب غيرت و حميت بايد مجدانه در ترتيب رواج اقمشه و امتعة اسلاميه بر سبيل اتحاد و اتفاق بكوشيد... اگر گذشتهها را به نظر عبرت و اسباب ويرانى ايران مىبينيد آينده را دريابيد» نيز در جايى ديگر خطاب به تجار عنوان كرد «گمان نفرماييد اين تجارت است كه در دست داريد. اين يك نوع دلالى است كه شماها به زحمت زياد اجناس فاسدة مغشوشة بىعاقبت خارجه را به ايران داخل كنيد و به ابناء وطن خود بفروشيد و طلا و نقرة ايران را به بهاى آنها از مملكت خارج نماييد... بلكه تجارت جارى كردن خط آهن است و انكشاف معادن و احداث كارخانجات و از قبيل اينها»
رهبر ديگر مشروطيت اصفهان شيخ محمدتقى آقانجفى، برادر بزرگ حاج آقا نورالله بود. وى نيز نسبت به تسلط اقتصادى اجانب بر كشورمان حساسيت ويژهاى نشان مىداد. او يكبار در نامهاى به مجلس در لزم ايجاد مشروطيت نوشت «چند سال است خارجه به ترتيب معامله، رابطه به بلاد محرومه مسلمين پيدا نمودهاند و البسه و امتعه خود را رواج دادند، حالا راجح و صلاح آن است كه مسلمانان به قدر امكان سعى در ترويج و معاملات در ملبوسات اسلاميه و امتعه ايرانيه نموده باشند»
پس مىتوان گفت در اثر انديشههاى اين مردان بزرگ بود كه نهضت مشروطيت اصفهان بيش از ساير شهرها وجهة اقتصادى داشت و به همين واسطه بود كه روزنامهها دايما به تجار توصيه مىكردند كه «به جاى حمل قند روسى به ايران، چند نفر تاجر كمپانى شده كارخانه قندسازى داير كنند يا همين كار قنادى كه در ايران هست، كه اصفهان و يزد قند بسيار خوب مىسازند، توسعه دهند... و در عوض آن همه ريسمان فرنگى كه مىخرند و به اهل مملكت مىفروشند، يك كارخانه ريسمانبافى داير فرمايند» همين روزنامه به تجار مملكت توصيه مىكند «شركتهاى متعدده برپا كنند و براى هركارى تشكيل كمپانى خاصى... قرار بدهند... اگر بيست شركت در شهرهاى ايران فراهم كنند هركدامى را براى كارى به خصوصيه يكى براى اخراج معادن، يكى براى كارخانه كاغذ، يكى براى چلوار، يكى براى اقمشه، يكى براى قند و شكر و چند عدد ديگر براى صنايع... آيا مملكت شما به زودى آباد نمىشود»
اصلاح اوضاع اقتصادى (در حوزة عمل)
پيشتر بايد بگوييم ترويج كالاهاى وطنى و ضديت با مصرف كالاهاى خارجى در اصفهان سابقهاى طولانىتر داشت. اين امر دست كم به سال 1316ق و تأسيس شركت اسلاميه به وسيله چندى از بزرگان شهر از جمله همين حاج آقا نورالله و حاج محمدحسين كازرونى برمىگردد. حتى پيش از امضاى فرمان مشروطيت، قاطبة علما و بزرگان شهر اصفهان پيمانى مهم را با يكديگر امضاء كردند. اين سند كه براى روزنامه حبلالمتين كلكته ارسال شد در پنج بند تنظيم شده بود كه سه بند نخست آن كاملاً اقتصادى بود. به موجب بند اول «قبالجات و احكام شرعيه از شنبه 14 به بعد بايد روى كاغذ ايرانى بدون آهار نوشته شود اگر بر كاغذهاى ديگر نويسنده مهر ننموده» بند دوم «كفن اموات اگر غير از كرباس و پارچههاى اردستانى يا پارچه ديگر ايرانى باشد متعهد شدهايم برآن ميت ماها نماز نخوانيم» بند سوم از همه مهمتر است «ملبوس مردانه جديد كه از اين تاريخ به بعد دوخته و پوشيده مىشود قرار دادهايم مها امكم [حتىالمقدور] هرچه بدلى آن در ايران يافت مىشود لباس خودمان را از آن منسوخ نماييم و منسوج غير ايرانى را نپوشم» برپاى اين تعهدنامه 17 نفر از بزرگان و علماى اصفهان از جمله آقاى نجفى، حاج آقا نورالله، ركنالملك و ديگران امضاء كردهاند.
يك ماه بعد كه ديگر فرمان مشروطه امضا شده بود، بزرگان اصفهان تصميم گرفتند از حالت انفعالى (تحريم) خارج شده به حالت فعال (توليد) به درمان دردهاى اقتصادى مملكت خويش بپردازند. گفتنى است هنوز انجمن ولايتى اصفهان تشكيل نشده است. خبر روزنامه حبلالمتين كلكته از اصفهان: «حضرات علماى اعلام و آقايان گرام و رجال حكومت و تجار و صاحبان ثروت اين شهر شهير، كه نصف جهانش مىخوانند، در صدد رفع احتياجات ملت از خارجه افتاده، اندكاندك در پى تأسيس كارخانجات و ترويج صنايع وطن و قطع علايق از خارجهاند. چنانچه جناب مستطاب آقاى حاجى آقانورالله ثقهًْالاسلام (دامظله) با جناب آقاى ركنالملك و بعضى از رجال و تجار محترم را شورا و گفتگو و صحبت آوردن و طلبيدن كارخانه كاغذسازى و چرخ و ماشين زراعتى از فرنگستان است.» حاصل جلسات مشاوره آنكه قرار شد با خارج تماس گرفته قيمت و كيفيت ماشينهاى توليدى مذكور را تحقيق كنند.
علاوه بر اين اقدام «حجج اسلاميه اصفهان» اعلانى به روزنامهها دادند كه نوعى عمل تشويقى براى توليد كننده بود «هريك از تجار محترم ايران دستگاه ريسمانتابى مختصر كه در بمبئى هم تجار ايران جارى كردهاند، به اصفهان، كاشان، يزد، كرمان، خراسان و غيره بياورد، مورد تمجيد و تحسين علما و اولياى دولت و ملت ايران واقع خواهد شد و نام او در جرايد خارجه و داخله به نيكى و ديانت و غيرت ثبت خواهد گرديد و هريك از نساجهاى اصفهان، كاشان، يزد، كرمان و غيره پارچه سفيد خوبى كه شبيه چلوار باشد بسازد و به قيمت عادله باشد نمانه او را به حضور حجج اسلاميه بفرستد، متاع او را به كلى مىخرند و از جانب دولت و روساى ملت به جهت او خلعت و لقب و امتياز مرحمت خواهد شد.»
تشكيل انجمن تجار
به تاريخ 16 محرم 1325 در اصفهان و با حضور 12 نفر از تجار درجه اول شهر، «انجمن تجار» در محل باغ حاج محمدحسين كازرونى شكل گرفت روزنامه پس از ذكر خبر تشكيل اين مجمع اظهار اميدوارى كرده است كه به واسطه آن «خيلى از مفاسد تجارتى و مملكتى ما اصلاح شود چنانچه در اين روز مذاكرات مجلس همه از اقدام به امورات نافعه و كوشش به لوازم ترقى مثل آوردن كارخانجات لازمه بود» در همين جلسه نخست حاج محمدحسين كازرونى پيشنهاد كرد كارخانه كاغذسازى برپا كنند. سه روز بعد كه اين انجمن در تيمچة حاجى محمد ابراهيم ملكالتجار، برگزار شد راجع به كارخانه كاغذسازى قرار گذاشتند «روز جمعه مستر حكاك، وكيل كمپانى حاجى علىاكبر و پسران، او را در انجمن احضار و تحقيقات لازمه به عمل آيد و در همان مجلس مشتركين معين و به تسوط مشاراليه كارخانه كاغذ خواسته شود»
برپايى بزرگترين مجمع اقتصادى
يك ماه بعد از آن تاريخ بزرگترين مجمع اقتصادى در اصفهان شكل گرفت. اين بار هم در باغ كازرونى «قريب دوهزار نفر از علما و تجار و كسبه و تمام سلسله جليله صدريه ازدحام نموده بودند ... درباب منسوجات و متاعهاى ايرانى عزم و جزم خود را به عرض يكديگر آورند كه لباسهاى مسلمان غيرتمند بايد از اقمشه اسلاميه باشد و همچنين اثاث البيت و آلات كسب و متاعهاى لازمه بايد از مصنوعات يران باشد» در همين جلسه حاج آقا نورالله سخنرانى مبسوطى كرد كه «ژاپونيها تا كرباس و گونى وطن خود را نپوشيدند و چند سال پاى برهنه راه نرفتند اين قسم ترقى نكردند» به واسطه همين فضاى پرشور «در اين وقت قرآن به معرض آورده، اكثر علما و تجار و اعيان و سلسله جليله صدريه و اصناف مهر كردند و متعهد شدند كه لباس و اثاث آنها خارج از مصنوعات وطن عزيز خود نباشد» كمى بعد آقا ميرزا محمود صدرالمحدثين، يكى از خطباى شهر «در ايوان چهلستون منبر رفته آن ميثاق و يمين و قرآن مهر شده را... به سمع اهالى رسانيدند و آنها را به اين شيوه ملت دوستى و وطنخواهى ترغيب نمودند» مردم به واسطة شنيدن سخنان او به هيجان آمده «رشته طاقت گسيخته، گريهها كردند، نالهها آغاز نمودند و يك مرتبه ريختند و قرآن مجيد سابقالذكر را مهر كردند كه زنهار لباس خارجه نپوشند»
در مجمع دوهزار نفرى مذكور، حاج محمدحسين كازرونى كه لباس كرباس پوشيده بود ابراز اميدوارى كرد «تا دوماه ديگر كارخانه ريسمان را هم خواهيم آورد»
چندى بعد رئيس انجمن شهر به اعضا توصيه كرد «خوب است كه اهل انجمن كليه لباس داخله بپوشند» و كازرونى كه نماينده تجار در آن انجمن بود گزارش داد «الحمدالله خيلى معمول شده است منسوجات ايرانيه و مردم كمال ميل و رغبت دارند» پوشيدن لباس ايرانى به ميان مدارس نيز كشيده شد چنانكه شاگردان مدرسه معرفت و ايمانيه نيز ملبس به اين لباس گرديدند.
تأسيس شركت شرافت
بالاخره اولين بنگاه توليدى پس از مشروطه تحت عنوان «شركت شرافت» با مشاركت بزرگان شهر تأسيس گرديد. شركتى كه مقصود آن «ترويج امتعه وطن و رفع احتياج از خارجه و توسعه دايره مكاسب و ساير مصالح عامه» بود و نخستين جلسه آن در خانه سيدحسن بنكدار، نماينده اصناف در انجمن ولايتى، برپا گرديد. موسسين اين شركت تعمد داشتند كه در خانه مذكور «اسباب و اثاث و ظروف و ساير چيزها» ساخته ايران باشد
گويا شركت شرافت به زودى آغاز به كار كرد چرا كه دو ماه بعد محصول اين شركت را كه لباس نظامى بود، به انجمن ولايتى عرضه داشتند و مورد تحسين قرار گرفت. گفتنى است مطابق اين خبر لباسى نيز از «منسوجات شركت اسلاميه» نمايش داده شد كه نشان مىدهد شركت مذكور نيز به فعاليت مشغول بوده است. بعد از آن حاج آقانورالله پيشنهاد كرد هر هشت ماه يك دست از اين لباسها به سربازان داده شود.
توليد ملبوسات وطنى به اندازهاى رسيد كه در بازار مغازهاى مخصوص فروش توليدات داخلى برپا گرديد. در جشن سالگرد مشروطيت، مغازه فروش كالاهاى وطنى در سراى ملاباشى مورد بازديد حاج آقا نورالله و كازرونى واقع گرديد فروشگاهى به اسم «اخوت... خاصه منسوجات وطنى تشكيل داده و افتتاح نمودهاند در اين جشن منسوجاتى كه تاروپودش از دست رشت وطن بود در معرض جلوه و افتتاح نمودهاند در اين جشن منسوجاتى كه تار و پودش از دست رشت وطن بود در معرض جلوه و ارائه آوردند. حاضرين ديدند و پسنديدند و هريك به قدر رفع حاجت خريدند» روزنامه از «آقا ابوالقاسم خوانسارى» موسس «شركت اخوت» سپاسگزارى مىكند. روزنامه «نداى وطن» اطلاعات بيشترى از اين شركت بدست مىدهد وى مديران آن را «آقا ابوالقاسم و آقا عباسعلى» ناميده كه «از تجار محترم اصفهان و مردمان با غيرت آن سامان است» نيز اضافه مىكند «حضرت ثقهالاسلام هم كمال مرحمت و مساعدت را در پيشرفت اين شركت فرمودند»
واكنش منتقدين و مخالفين
از همان زمان آگاهانى معتقد بودند تحريم كالاهاى خارجى بدون تقويت جانشين داخلى كار پرثمرى نخواهد بود. يكى از «فضلاى دانشمند اصفهان» ضمن تقدير از نهضت تحريم كالاهاى خارجى اشاره كرد «بر عاقل هوشمند سزاوار است وقتى كه فرمود اين لباس موجود را از تن بكَن لابّد بايد لباس ديگر بفرمايد بپوش. تا آن لباس موجود نشود خلع لباس اول سخت سست است... پس بهتر اين بود كه اول چرخ ريسمان تابى را تجار محترم در ايران موجود نمايند... والا كجا اين پارچههاى موجوده وطنية متقلبه كفاف مىنمايد... مجملاً از آن طرف عهد و ميثاق هم بستهاند و عجب آن كه به جاى خود نشستهاند. والله مىترسم باز اسباب خنده و استهزاء اجانب از هر جانب بشود. آن وقت است كه نظير كاغذسازى مىشود... امثال پارچه و كاغذ و غيره و غيره كارخانه لازم دارد» روزنامه نداى وطن نيز پس از درج اخبار مربوط نوشت «اما ترك امتعة خارجه در اين امر كمال دقت لازم است كه مثل سابق بىمطالعه نشود. اول بايد تهية حوائج را در داخل نمود آن وقت بر ترك امتعة خارجه اقدام بشود» نيز سياست تحريم مخالفين ديگرى هم داشت ايرانيانى كه از تجارت و يا فروش كالاهاى خارجى منتفع مىشدند. روزنامه الجناب با اشاره به پيمان 17 نفرهاى كه علما و بزرگان اصفهان در تحريم پارچه و كاغذ فرنگى با يكديگر بستند نوشت «باللعجب بيا و تماشا كن! چه مضمونها كه گفته نشد! اما عوام بيچاره كه هرچه به آنها گفته شود نمىفهمند... اما آنها كه مىفهمند ياآن است كه منافى شغل آنهااست از قبيل بزازى يا اُرسى فرنگى فروشى يا اجناس ديگر فرنگى كه مسلم النجاسهًْ مىباشند يا آن است كه به واسطه يا بىواسطه مربوط به خارجه هستند مثل تجار معظم يا دلالها»
پيروزى لباس وطن، كه شكست كالاهاى خارجى را به دنبال داشت، بدون واكنش تجار خارجه نمىتوانست باشد. تجارى كه سالها با خيال آسوده بازارهاى ايران را در قبضه داشتند. كنسول انگليس بارها به سفير اين كشور از اوضاع وخيم پيش آمده شكايت كرده است در نامهاى از سفير به وزيرخارجه انگليس آمده است «آقايان كليه معاملات تجارتى را با شركتهاى اروپايى غدغن ساختند... اين مسأله سبب شد كه شركت زيگلر اعتراض نمايد و عاملين شركت ديكسن مقيم اصفهان نيز گزارش دادند كه از ترس آقايان نمىتوانند روز را مشغول كسب باشند... كاردار دولت فخيمه اين وقايع را به نظر وزير امورخارجه ايران رسانيد و جناب ايشان رجوع به كابينه نمودند و قرار چنين شد كه اگر آقانورالله در مداخله امور تجارت مداومت نمايد او را از اصفهان حركت دهند سرقنسول دولت روس نيز مطلب را به سفارت خويش گزارش داد» تجار روسى طى تلگرافى كه در روزنامه «نوى ورميا» چاپ شده بود شكايت كرده بودند كه «علماى شهر مردم را ترغيب به شكستن متاع خارجيان مىنمايند ما تجار جدا خواستار و متمنى كمك و استعانت هستيم» چند ماه بعد حاج آقا نورالله آشكار كرد «درچند وقت قبل كه من بالاى منبر مردم را به استعمال متاع داخله و پوشيدن كرباس ترغيب و تشويق كردم روسها تلگراف به مركز خود كرده بودند كه فلانى استعمال متاع خارجه را حرام كرده و ما مطالباتمان بواسطه اين مطلب در اصفهان سوخت خواهد شد» در همين جلسه حاج آقا نورالله اعلام كرد «حال آنكه حرام نكرده بوديم محول به غيرت اسلامى اهالى نموده بوديم» حاج آقا نورالله در يكى از جلسات شركت شرافت اينگونه نظر فتواگونه خود را اعلام كرده بود «من مانع اهالى از منسوجات خارجه نيستم اما مىگويم امتعه خارجه مقوى كفر و شكست ملت اسلام است بلكه موجب انكسار قلب مقدس شخص عالم حضرت بقيهالله (عجلالله فرجه) مىشود»
علاوه بر اين تجار خارجه اقدامات ديگرى نيز انجان دادند. مثلاً به يكباره با شايعات و تبليغات زياد قيمت اجناس خود را به شدت كاهش مىدادند و متأسفانه در اين موقع در ميان زنان مشتريان مشتاقى مىيافتند. «چند روز است در ميانة نسوان شهرت دادهاند كه پارچههاى فرنگى ارزان شده و بازارها پر شده است كه زنان مىخواهند ارزان خرى كرده و در عوض هرچه پول دارند به كيسه فرنگى مىاندازند» خبرنگار روزنامه با ابراز تأسف كه «آنچه خيرخواهان قدغن كردند كه تا مىتوانيد ترك امتعه فرنگى نماييد نتيجه اين شد كه حالا زيادتر خريدارى مىشود» با عصبانيت فرياد زد «مگر اين زنان صاحب ندارند؟ يا مردان آنها اين قدر اسير شهوتند كه نمىتوانند يك حرف صحيح حالى زوجات خود كنند!»
روش ديگر تجار خارجى در مقابله با وضع جديد آن بود كه اجناس خود را به نسيه به بعضى بازاريان درجه چندم مىدادند. حاج آقا نورالله هشدار داد «فعلاً دست گذاشتهاند به مردم بىاعتبار نسيه مىدهند كه فردا از بابت مطالبات اسباب حرف شود»
هرچه بود در ماههاى پايانى سال 1325 سفير انگليس به وزير خارجه متبوع خويش گزارش داد كه «مخالف و ضديت جدى آقايان درخصوص تجارت با خارجه ظاهرا موقوف گرديد و ديگر تجار بومى مورد تهديد واقع نشدهاند.»
البته چهار سال بعد كه روسيه اولتيماتومى منافى استقلال ايران به دولت داد مسأله تحريم كالاهاى اين كشور با شدت زياد در كشورمان مطرح شد كه آقانجفى در روز 12 ذىحجه در انجمن ولايتى سخنرانى مفصلى كرده «شخصا و تمام علماء امتعه روس را ترك فرمودند عامه اهالى اظهار اطاعت و انقياد نمودند»
فعاليتهاى ديگر اقتصادى
خودكفاى اقتصادى در اصفهان منحصر به پارچه نبود به واسطه همين فضاى ايجاد شده در جهت تقويت صنايع داخلى اشخاص و مجامع به توليد كالاهاى داخلى روى آورده بودند حتى حاج آقا نورالله انجمنهاى سياسى را نيز داخل در اينكار كرد «ثقهًْالاسلام: هفته قبل به انجمن مركزى رفتم و چنين عنوان كردم كه خوب است اين انجمنها كه منعقد مىشوند هركدام يك قسم از احتياجات وطن را رفع نمايند» كه پس از آن انجمن الفت «كلاه نمدى» ساخته و به انجمن ولايتى فرستاده بود انجمن اتفاق هم يك «طاقهزرى» فرستاده بود كه مورد تحسين اعضاى انجمن قرار گرفت «چون كمال صنعت به كاربرده بودند از چرخ دستى كه از خارج آورده و تركيب در اينجا نموده، از همان بافته بودند و گفتند فعلاً چهار دستگاه اداره كردهاند و مشغول بافتن اجناس ديگر هم هستند» نيز وقتى شخصى كاشىسازى «يك زوج قاب قدح و گلدان» كار خود را به انجمن آورد مورد تشويق قرار گرفته سفارش ساخت از اعضاى انجمن گرفت. به همين مناسبت روزنامه جهاداكبر اطلاعاتى راجع به اقتصاد محلى شهر بدست مىدهد «اهل اصفهان سالهاست به واسطه شيوع صنايع و متاعهاى خارجه غالبا فقير و بىكار شدهاند و جهت اين است كه اصفهان نقدا جهت مركزيت ندارد و بندر و پايتخت و زيارتگاه نيست و طريق معاش اهالى صنايع يدى و ساختن اسباب نساجى و غيره مىباشد»
با گذشت زمان حوزه فعاليتهاى اقتصادى گستردهتر شد. حاج محمدحسين كازرونى به فكر افتاده كه راه اصفهان ـ شيراز را تسطيح نمايد. او پس از حصول امتياز و تعيين شركا، مهندسى را براى ملاحظه راه از «اول خيابان چهارباغ الى چاپارخانة مرغ كه چهار فرسخى شهر است» اعزام داشت «پس از تعيين حد و تشخيص طريق... شروع به شوسه نمودن و ساختن فرمودند» چند ماه بعد كازرونى جلسهاى در باغ باصفايش برپا كرد و در آنجا سهام شركتى را كه براى شوسه كردن راه مذكور ايجاد كرده بود به فروش رسانيد «شركت را بر مبلغ يك صدهزار تومان مقرر داشتند و تحديد شير سهام نمودند هر شير از قرار 25 تومان» راجع به اين شركت خبرنگار روزنامه اطلاع مىدهد كه از ماه قبل اينكار شروع شده و «به قدر چهار فرسخ راه صاف شده، تا حوالى اورچينى رسيده، هر روز 250 نفر عمله كار مىكنند و تا بحال به قدر سى پل از آهك و آجر از براى رفاهيت عابرين ساختهاند»
روزنامه نداى وطن كه نويسندهاش سالها در اصفهان زيسته، با ذكر ناكامى شركت اسلاميه اجراى اين مقصود بلند را وابسته به علمى بودن و اساسى بودند اقدامات دانسته و مىگويد «حالا جناب حاجى مىخواهد راه شوسه كند. نمىدانم استاد شعبان معمار يا استاد محمود آجرپز را براى اين خدمت مأمور نموده است! يا آنكه فىالحقيقه ادارة علمى تشكيل داده است كه مركب باشد از مهندس و مساح و دفتردار و مدير»
چندى بعد هم حوزه فعاليت اقتصادى به اكتشاف معادن كشيده شد. يك جا روزنامه گله كرد كه «در مملكت ما اگر بيش از ساير ممالك معدن نداشته باشد به قدر لزوم و رفع احتياج خودمان داد اين است كه هيچ يك به خيال نيستيم» سپس اضافه مىكند كه نزديك قمشه شخصى معدن ذغال سنگى پيدا كرده و تاكنون دو خروار از آن را به شهر آورده است همچنين كسى معدنى از سرب مخلوط به طلا و نقره هم در اطراف اصفهان يافته است. همين روزنامه هفته بعد خبر داد «به همت والاى آقاى ثقهًْالاسلام تشكيل كمپانى مرتبى گرديده فقط براى استكشاف معدنيات از فلزات و غيره» فعلاً سرمايه شركت را سه هزار تومان معين كردند كه در اسهام ده تومانى فروخته مىشود. نيز مقرر شد «معلمى خبير» از تهران بخواهند در روزنامه اطلاعات بيشترى راجع به كارهاى شركت مذكور نيامده است.
تصميمات انجمن اصفهان به يك آرزوى ديرين مردم اين شهر يعنى اتصال رود كارون به زاينده رود كشانده شد. روزنامه نداى وطن خبر مىدهد «چنانچه شنيدهام انجمن اصفهان جدا عازم شدهاند كه امتياز ضميمه كردن نهر كارون را به زاينده رود از زراعت بر مىدارند... صريحا مىگوييم يكى از كارهاى بسيار بزرگ پرفايده است» از اقدامى در اين رابطه نيز در روزنامهها چيزى نديدم. شايد در مرحله تصميم مانده باشد.
بانك ملى (آغاز شورانگيز و خاموشى غمانگيز)
حقيقت آن است كه داستان بانك ملى در دوره مشروطيت هر صاحب انديشهاى را به تأمل وا مىدارد. تقريبا فرداى برپايى مشروطيت فكر تأسيس بانك ملى، به اذهان خطور كرد. شور و شوق زايدالوصفى در سراسر كشور ايجاد شد، قدمهايى برداشته شد اما سرانجام اين بنيان كه قرار بود بزرگترين موسسه خصوصى كشورمان در آغاز قرن بيستم باشد شكل نگرفت. و برپايى آن تا دوره رضاشاه به تعويق افتاد.
آغاز كار بانك ملى بدين قرار بود كه بلافاصله پس از افتتاح مجلس دولت لايحة استقراضى به مجلس ارائه داد. اما مجلس كه نمىخواست كشور را، علاوه بر قروض كمرشكن گذشته، زيربار قرض ديگرى ببرد، به ابتكار يكصد نفر از تجار و بزرگان مملكت پيشنهاد تأسيس بانك ملى را مطرح كرد. امتياز بانك مذكور در ذىحجه همان سال از دولت گرفته شد. اين امتياز به مدت 110 سال بود و علاوه بر بانك، امتيازات ديگرى چون كشيدن راه، خط آهن، اكتشاف معادن، صيد مرواريد و... به موسسين داده شده بود. نيز عنوان شده بود كه عايدات دولتى بايد به اين نكته واريز شود
تجار نماينده مجلس به سرعت به تمام شهرها تلگراف زده و ضمن دادن اطلاع، از همكاران خود كمك خواستند ده روز بعد حاج آقا نورالله و آقا نجفى به تهران تلگراف كرده، ضمن گزارش اقدامات خود اعلام كردند «مخصوصا تشكيل بانك اسلامى كه كمال خيرخواهى است براى مسلمانان، فوايد كامله آن را حضور علما و اعيان و تجار مدلل داشتم... همه قبول نمودند. ترتيب صحيحى به عونالله داده مىشود» حاج آقا نورالله در يكى از سخنرانيهاى اقتصادى خود فوايد بانك ملى را جارى كردن خط آهن، انكشاف معادن و احداث كارخانجات برشمرد كه «اين نوع كارها را يك نفر از ماها نمىتوانيم اجرا بكنيم... در عهده بانك ملى است كه در واقع رشته تجارت صحيح منوط به اقتدار بانك ملى است... به علاوه ماليات ايران كه در هرجا تحويل بانك ملى مىشود... ديگر صرف مخارج فلان و بهمان نمىشود» روزنامه ارگان انجمن ولايتى در بيان اهميت بانك ملى و ضديت با بانكهاى شاهنشاهى و استقراضى نوشت «طلا و نقره ما را بانكهاى خارجه بردند و كاغذهاى بىاعتبار در عوض دادهاند كه اگر ورشكست شوند يك اسكناس يك تومانى را اگر به دولت انگليس و ايران ارائه كنيم و استيفا طلبيم ابدا ثمر ندارد. اين پولهاى بىكار كه به اداره جمشيديان و بانك انگليس سپرده و به اندك نفع اكتفا مىشود اگر به بانك ملى داده شود فايدهاش چندين برابر است»
حاج آقا نورالله، كه خود عجالتا پنجهزار تومان از سهام بانك ملى را خريده و اعلام كرده بود نصف مايملك خود را در اين راه خواهد گذاشت، چندى بعد گله كرد كه چرا در اصفهان دوماه مىشود «مطلب به اين مهمى» معوق مانده است. نيز به تجار شهر عتاب كرد «صريحا بگويم اگر تجار محترم... اقدام در اين امر ندارند اطلاع دهند تا در منبر اعلام نمايم بيوه زنهاى مسلمين به قدر مقدور خود اعانت كنند» بالاخره در 15 صفر با اصرار حاج آقا نورالله خريداران مقدار سهام خود را معين كردند حاجى محمدحسين كازرونى دههزار تومان تعهد كرد و اين علاوه بر پولى بود كه بيشتر به عنوان موسس پرداخته بود. آقا نجفى عجالتا هزار تومان، نظامالاسلام پنج هزار تومان، ميرزا محمدحسن مجتهد سيصد تومان و... در اصفهان سراى گلشن حجرهاى كه مربوط به كازرونى بود به عنوان شعبه بانك ملى معين شد تا سهام موقتى در آنجا عرضه شود. از اين پس خريد سهام بانك ملى نوعى مشاركت در نهضت مشروطيت محسوب مىشد. به طورى كه اطفال مدارس هم با شور و حرارت زياد ديگران را به خريد سهام بانك تشويق مىكردند و خود پولهاى اندكشان را روى هم گذاشته سهام مىخريدند. تا جايى كه به قول رئيس انجمن ولايتى «جمعى از خدمات طلاآلات خود را فروخته به جهت بانك ملى آوردند»
بانك ملى حتى پشتيبانى و حكم علماى عتبات را، كه رهبران معنوى انقلاب مشروطيت بودند كسب كرد و توانست با پولهايى كه از سراسر كشور جمع كرده بود دو كرور به دولت قرض دهد اما اين پروژه بزرگ ملى به سرانجام نرسيد. دلايل متعددى موجب شد كه بانك ملى تأسيس نگردد و در همان زمان عدم برپايى بانك براى بسيارى موجب سرشكستگى بود. يكبار مرتضى قلىخان نائينى، نماينده اصفهان در مجلس شورا گفت «تأسيس بانك ملى از واجبات و بديهيات است اين مسأله ملت و اين مجلس را بالمره از اهميت انداخت»
دلايل عدم شكلگيرى بانك ملى
با اينكه اين موضوع ارتباط زيادى با عنوان مقاله ندارد بدليل اهميت فراوان در اينجا ذكر مىشود. آنچه نگارنده از مذاكرات مجلس شورا در موانع تأسيس بانك ملى برخوردهام بدين قرار است:
عدم استقبال كافى مردم: «آقا شيخ حسين: ما اين ملت را به اقسام مختلف امتحان نموديم و گفتگوها كرديم، يك دفعه گفتند قانون اساسى تمام نشده، پس از آن كه تمام شد گفتند به صحه نرسيده، بعد از رسيدن به صحه اظهار داشتند كه امنيت نيست و بعد گفتند كه ماها به اين موسسين بانك اطمينان نداريم... تأسيس بانك به طور صحيح بشود آن وقت ببينيم پول مىدهند يا نه» و «سيد حسن تقىزاده: اين مردم كه مىگويند قشون ملى حاضر است و هم اينقدر كه اسم برده شود هزار خطابه بخوانند و رجز بگويند ولى در موقع هيچ نمىدهند و حاضر نيستند»
عدم همراهى دولت محمدعلى شاه: «حسنعلى خان: گويا به دولت فهماندند كه تأسيس بانك موجب ترقى مشروطيت مىشود اين بود كه مانع شدند»
تغيير در اساسنامه بانك: «آقا سيدحسين: دو ماه تمام در موضوع بانك گفتگو شد مردم هم پول مىدادند همين كه ديدند فصول نظام نامه بعضى از آن رد شد سلب اطمينان از آنها گرديد» و «حاج محمدتقى: تعطيل بانك به جهت اين بود كه 12 فصل به جهت بانك نوشته شده بود دولت مىخواست تغيير بدهد از اين جهت تعويق افتاد... آقا شيخ يوسف: جناب ناصرالملك به مجلس آمده بودند كه اين ترتيب بانك ملى صلاح حال ملت نيست... چون كه اين بانك مدتش خيلى است... آقا ميرزامحمود: يك فصلى از امتيازنامه بانك ملى اين بود كه عايدات دولتى تمام به بانك آمده و از آنجا خارج شود، قبول نشد» «حاجى سيدنصرالله: گويا آن اشخاصى كه مىخواهند دست قدرتى در ماليه دولت داشته باشند آنها مانع شدند»
انتظار زياد از بانك ملى: از آغاز بانك ملى را حلال تمام مشكلات پيچيده و عديده دولت تصور مىكردند. بدين نحو كه دولت پول فورى قرضى مىخواست تا مطالبات خود را كه يكى پرداخت ارباب حقوق بود بدهد. مجلس مانع شده و همه را به بانك ملى حواله داد. بانكى كه خود هنوز در حال تولد بود. ولى دولت نمىتوانست صبر كند و سنگاندازى مىكرد به هم مربوط شدن اين مسائل كار بانك را معوق گذاشت «رئيسالتجار: بانك پيشرفت نكرد براى اينكه چون قرض دولت با او جمع شد و قرض دولت پيشرفت نكرد براى اينكه با دادن حقوق مردم توأم شد. اين سه فقره كه داخل هم شد، اين شد كه كار پيشرفت نكرد» «سيد حسن تقىزاده: اول قرار شد كه سرمايه سىكرور باشد... تا پنج سال ديگر بر فرض چهارپنج كرور جمع شد و يك مختصرى به دولت داده شود، باز فايده به حال دولت ندارد. امروز هم بانك لازم است براى ملت و هم پول براى دولت و بايد اين دو از هم جدا بشود»
عدم وجود روحيه مشاركت در مردم: چندى از دلايل عدم تحقق بانك را نيز از قلم خبرنگار روزنانمه تايمز بشنويم «سه سال قبل دولت ايران براى آنكه محتاج به قرض خارجه نشود اقدام به تأسيس بانك ملى كرده ولى عاقبت اقداماتش بىنتيجه گرديد چنان كه خيلى اشخاص اسامى خود را در دفتر بانك ملى ثبت كردند ولى پول نقد خيلى كم دادند. يكى از دلتنگيهاى مردم هم همين بود كه صورت حساب پولى را كه جمع شده بود ارائه ندادند كه معلوم شود چگونه و به چه مصرف صرف شده است... فعلاً بعضىها پولى را كه دادهاند مطالبه مىكنند. بعضى ديگر صورت حساب مىخواهند. ايرانىها حقيقتا از هم مطمئن و خاطرجمع نيستند»
پايان كلام
اين مقاله به بررسى و بيان انديشه و كنشهاى اقتصادى شهر اصفهان پس از مشروطه پرداخت. چنان كه ديديم اگرچه در حوزه نظر همه چيز درست به نظر مىرسيد اما عوامل متعدد و پيچيدهاى موجب شد كارها در مقام عمل به پيش نرود. اين عوامل بخشى به خصوصياتِ فردى مان برمىگشت (آنچه در آغاز مقاله ذكر آن رفت) و برخى به عوامل بيرونى چون آشفتگيهاى پس از مشروطه و ضعف و تزلزل مديريت. (عاملى كه هرنوع تصميمگيرى بلند مدت را از بازيگران اقتصادى سلب مىكرد). چند سالى بعد نيز وقوع جنگ جهانى اول و پىآمدهاى آن كشورمان را دستخوش آشوب و سقوط كرد.
به هرحال چند سال بعد از مشروطه روزنامه «انجمن اصفهان» با نااميدى تمام نوشت «چرا بايد هنوز كمپانيهاى شركتى ايجاد نشده باشد؟ چه علت دارد كه هنوز بانك ملى تشكيل نشده؟» و در مدتى بعد روزنامه «زاينده رود» با اشاره به آرمانهاى اقتصادى مشروطه چون بانك ملى، راهآهن، شكوفايى اقتصادى و... گزارش داد «در هر يك از اين موضوعات صرف فكرتها شد و تشويقات به عملآمد. نگارشات مفصله گرديد و زحمات و مشقات كشيده شد و بدبختانه ملت در هيچ يكى از اين موضوعات مقصد خود را نيافته و به مطلوب خود نرسيده و بعد از چهار سال ... به هر مطلبى كه دست زده و شروع كرده، به جز يأس و حرمان نتيجه نبرده است»
آرى مشروطيت حركت بزرگى بود كه متأسفانه آرمانهاى اقتصادى آن نيز چون باقى جنبههاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى، در هزار توى حوادث به ديوار ناكامى برخوردند تا تجربهاى براى نسلهاى بعد باقى گذارند.