در خدمت و خیانت ناصرالدین شاه!

درست زمانی که همه دنیا داشتند با سرعت وارد عصر جدید می شدند، ایران گیر پادشاهی عجیب و غریب افتاد .

وقتی ناصرالدین میرزای ولیعهد داشت از تبریز به تهران می آمد تا بر تخت پدر تاجدارش بنشیند، به سربازان اش مدام تاکید می کرد که وارد مزارع مردم نشوند، اسب و چهارپای مردم را بدون کرایه به اردوی لشکر نیاورند و آسیبی به کسی نرسانند. 30 سال بعد، ناصرالدین شاه پیر برای تامین مخارج دومین سفرش به اروپا، قراردادی با یک لرد انگلیسی امضا کرد که طبق آن حق امتیاز انحصاری کلیه صنایع کشور، استفاده از زمین های کشاورزی، منابع معدنی، جنگل ها و ضرب سکه کشور را به بیگانگان سپرد. شاید همین مقایسه، برای پی بردن به نحوه زمامداری و وضعیت کشور در طول سلطنت چهارمین شاه قاجار کافی باشد، شاهی که با 49 سال سلطنت، همراه انوشیروان ساسانی، رکورددار طول مدت سلطنت در تاریخ ایران است.

حکومت طولانی ناصرالدین شاه از هر جهت در تاریخ ایران استثنایی است. در زمان او بود که اولین نشانه های مدرنیته به ایران آمد و روزنامه و صنعت چاپ در کشور فعال شد، سنگ بنای اکثر موسسات جدید در کشور گذاشته شد و تهران امروزی شکل گرفت. او اولین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا رفت و روابط ایران و جهان، در دوره او بیشتر از هر زمان دیگری گسترده شد. در عوض هرات، مرو، سرخس تا رود جیحون، افغانستان و بخش های زیادی از سیستان و بلوچستان از ایران جدا شدند، دین های انحرافی بابیت و بهائیت شکل گرفتند، اعطای لقب و نشان درباری به رکوردی بیشتر از تمام دوره های تاریخ رسید و شاید اگر نهضت های مردمی در پایان حکومت ناصرالیدن شاه شکل نمی گرفت، ایران به زودی بخشی از کمپانی هند شرقی می شد. ناصرالدین شاه این اقدامات درخشان را به کمک 6 صدراعظم انجام داد که شاید دانستن احوال و کردار ایشان، به فهم پارادوکس سلطنت او کمک کند.



میرزا محمدتقی امیرکبیر


شجاع، عالم و خادم. درست در زمانی که به علت نارضایتی مردم از حکومت محمدشاه، کشور بعد از مرگ او دچار هرج و مرج شده بود، ناصرالدین 16 ساله را در سفر سخت 33 روزه ای به تهران رساند تا پادشاه شود، مخالفان را سرکوب کرد و حکومت را برای او فراهم ساخت. ناصرالدین شاه هم در عوض نوشت که «امیر نظام! ما تمام امور ایران را به شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بد که اتفاق می افتد می دانیم». بعد هم برای پایبند کردن امیر، خواهرش را به عقد ازدواج او درآورد. امیرکبیر اولین مدرسه مدرن را در ایران تاسیس کرد، آموزش علوم و فنون جدید را متداول ساخت، دانشجو به اروپا فرستاد، با سیاست، انگلیسی ها را مشغول هندی های طرفدار ایران کرد، هرات را از خطر سقوط نجات داد، شرق اروند را تثبیت کرد، خراسان را- که در آن زمان مرکز ایران بود- از خطر جدایی نجات داد، با انگلیس و روس در بیرون و با طرفداران مهدعلیا- مادر شاه- که همه فاسد بودند در داخل مبارزه کرد و تصمیم داشت تا ارتشی تحت فرمان خودش تشکیل دهد تا اصلاحات را با سرعت بیشتری انجام دهد. ارتش او می توانست ایران را در مقابل عوامل نظامی بیگانه بیمه کند اما عمرش قد نداد و زودتر کشته شد. گرچه کمتر از 4 سال حکومت کرد اما تاثیر مثبتش بیش از تمام صدراعظم های دیگر بود. 



میرزا آقاخان نوری


بی عرضه، خائن و خودباخته. قوی ترین مافیای قدرت در ایران به رهبری مادر ناصرالدین شاه شکل گرفته بود. مهم ترین عنصر این مافیا در دربار، آقاخان نوری بود. او با گرفتن حکم قتل امیرکبیر توسط شاه مست گریان، توانست برای 7 سال صدارت را به عهده بگیرد. با پیروزی او جریان موافق امیرکبیر- که اکثر از جوانان غیر قاجاری بودند- نابود شد. او مستقیماً با دربار انگلیس در ارتباط بود و در جریان طغیان حاکم هرات- به رغم اصرار شاه مبنی بر سرکوب این حاکم سرکش- به محض وارد شدن انگلیس به نفع حاکم هرات و اشغال بوشهر، بلافاصله تسلیم شد و به این قطعه بزرگ از خاک ایران خودمختاری داد.عملکردش آن قدر افتضاح بود که شاه او را عزل کرد و تا 13 سال اداره کشور را خودش در دست گرفت. در ابتدای صدارت آقاخان، فتنه بهائیت به راه افتاد و در سال آخر صدرات او میرزا ملکم خان «فراموشخانه» معروفش را تاسیس کرد که شعبه ای از فراماسونری بود.



میرزا محمدخان سپهسالار


بی عرضه، خسیس و فامیل نواز. بعد از برکناری آقاخان نوری، شاه این بار کسی را به صدارت گماشت که طرفدار روس ها بود، همین هم شد که بلافاصله بعد از سرکار آمدن او امتیاز انحصاری شیلات دریای خزر به روس ها داده شد و شاه با احداث خط تلگراف از مسکو به تبریز موافقت کرد. با این حال، بی عرضگی میرزا محمدخان به قدری بود که انگلیس ها بتوانند با معاهده پاریس، افغانستان را برای همیشه از ایران جدا کنند. این بی عرضگی آن قدر زیاد شد که خود شاه صدایش درآمد و اول برای کمک به او یک شورای 6 نفره تشکیل داد (که می تواند اولین دولت ایران به حساب بیاید) و بعد هم او را عزل کرد.



میرزا حسن خان سپهسالار قزوینی


زیرک، مغرور و بسیار تندخو. به خاطر همین اخلاق گندش هم کشتندش. رشد او مرهون توجه امیرکبیر بود. در ابتدای کار مثل امیرکبیر جلوی رشوه خواری و فامیل بازی را گرفت؛ بریگاد قزاق، اولین ارتش مدرن ایران را تشکیل داد؛ پست را راه انداخت و تهران را به «دارالخلافه ناصری» تبدیل کرد اما علاقه او به دیدن اروپا و پیشرفت های این سرزمین، پاشنه آشیلش شد. سفارت انگلیس از همین علاقه او استفاده کرد و با دعوت او به لندن، کار را تمام کرد. سپهسالار ناصرالدین شاه را 2 بار به سفر اروپا برد و بار دوم، به خاطر تامین هزینه های سفر در روزگار قحطی قرارداد رویتر را امضا کرد. اولین مخالفت های روحانیون با وطن فروشی ها هم از همین رویتر شروع شد که می گفتند «همه چیز جز هوای ایران را به یک صراف اجنبی واگذار کرده». سپهسالار کشتیرانی دریای خزر را هم به عنوان هدیه به روس ها بخشید و ژنرال گلداسمیت انگلیسی را حاکم بین ایران و هرات کرد تا نصف بلوچستان را از ایران جدا کند. مدرسه سپهسالار (شهید مطهری امروزی) یادگار اوست.



میرزا یوسف مستوفی الممالک


آرام، مردم دار و خرافاتی. بعد از اعتراض های شدید علما به قرارداد رویتر، شاه سپهسالار را عزل کرد و مستوفی الممالک را به جای او منصوب کرد. این، یکی از بی حاشیه ترین صدراعظم ها بود. با اینکه تعداد خدم و حشم اش با دربار برابری می کرد ولی هیچ علاقه ای به افزایش قدرت و اختیارات اش نداشت و با اینکه همسر سومش ایرلندی بود. از دولت های اروپایی اجتناب می کرد. معروف است که هر وقت بین مردم می رفت، به همه بخشش های فراوان می کرد و همین شهرت او، باعث هجوم شهرستانی های فقیر به پایتخت شد. محله های یوسف آباد، بهجت آباد و ونک یادگار اوست.



علی اصغرخان امین السلطان (اتابک)


باهوش، بااراده، قدرت طلب، چرب زبان و مهم تر از همه خائن. او نشان عالی انگلیس را دریافت کرد. تا زمان امتیاز تنباکو موافق انگلیس و بعدش موافق روس بود. سفر سوم ناصرالدین شاه، شاهکار اوست. او صدراعظم 3 پادشاه قاجار، ناصرالدین، مظفرالدین و محمدعلی شاه بود و از مخالفان اصلی مشروطه شد. مورخان در ماجرای قتل ناصرالدین شاه، خود اتابک را هم جزء متهمان می دانند (ظاهراً قرار بوده شاه بعد از جشن های 50 سالگی سلطنتش او را برکنار کند). انگلیسی ها بابت امتیاز کشتیرانی در رود کارون، امتیاز بانک شاهنشاهی با مخلفات (معادن طلا و نقره، مسکوکات و انتشار اسکناس)، امتیاز لاتاری و امتیاز ساختن راه تهران به خلیج فارس از او متشکر هستند و روس ها هم بی نصیب نمانده و امتیاز پیمان آخال- که منجر به جدایی ترکمنستان و تاجیکستان از ایران شد- تاسیس بانک استقراضی روس، راه آهن، معادن و جنگل ها (جز طلا و نقره) گروی گمرکات شمال و در نتیجه عهدنامه ننگین گمرکی را از او گرفتند. قرضی که برای جبران خسارت کمپانی رژی در فتوای تحریم تنباکو از انگلیس گرفته شد. اولین قرضی بود که ایران از یک کشور خارجی می گرفت. دیگر تمام منابع ایران فروخته شده بود.




ناصرالدین وقتی کشته شد، 85 زن داشت و نفری 100 تومان مقرری هر کدامشان بود. سوگلی این زن ها انیس الدوله بود که هیچ وقت بچه دار نشد و قیافه خفنی داشت و ظاهراً جناب ناصرالدین هم با همه شاهی، زن ذلیل تشریف داشت و از او می ترسید. انیس الدوله همان زنی بود که وقتی میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را داد، به شاه گفت «همان کسی (قلیان کشیدن را) حرام کرده که من را به تو حلال کرده.»


ملیجک، محبوب شاه بود. او برادرزاده انیس الدوله بود. ملیجک آزاد بود به هر جای دربار سرک بکشد. و هر حرفی بزند.


ناصرالدین شاه تمام چیزهایی که شاهان قبلی داشتند را داشت، چیزهایی مثل دلقک دربار و ... دلقک مخصوص ناصرالدین شاه، کریم شیره ای بود که احدی از کله گنده های آن موقع از نیش زبان و تکیه کلام هایش در امان نبود. چند ضرب المثلی هم که الان داریم، بر اساس بعضی کارهای او ساخته شده، مثل «خر کریم را نعل کرد».


شاه پسری داشت به اسم «ظل السلطان» - حاکم اصفهان- که خون ملت را در شیشه می کرد. سرگرمی کودکی اش سیخ کردن در چشم گنجشک ها بود. می خواست همین کار را با مظفرالدین شاه هم بکند تا خودش شاه شود ولی مظفرالدین، شاه شد و ملت مشروطه راه انداختند.


اواخر سلطنت در سفرهای فرنگ، آن قدر کیسه خزانه خالی بود که ناصرالدین شاه القاب را می فروخت. «چی چی السلطنه» یک نرخ داشت، «چی چی الملک» یک نرخ و «چی چی الدوله» هم یک نرخ دیگر.


ناصرالدین، سینمایی ترین شاه تاریخ ایران است و بیشتر از هر کسی نقش اش روی پرده رفته. معمولاً نقش او را با بازی عزت الله انتظامی به یاد می آوریم.


ناصرالدین شاه نقاشی هم می کرد (از کمال الملک یاد گرفته بود) و همه جور طرحی را به صورت ساده می کشید، از شمایل آدم های واقعی و خیالی گرفته تا مناظر اطراف تهران، او نامه زیر را در کنار یکی از طرح هایش نوشته. هم می توانید نمونه نامه نویسی شاه را ببینید، هم طرح هایش را:


جناب صدراعظم، اولاً ان شاءالله احوال شما خوب است. ثانیاً شکلی امروز کشیدیم چون بسیار شبیه بود برای شما فرستادم. ثانیاً حالا گفتند پلنگی در کوه نمودار شده است، شما را به سر خودم قسم می دهم که مانع شوید که پلنگ را من خودم نزنم، بسیار حیف است. پیرارسال زحمت بسیار برای زدن پلنگ کشیدیم، پلنگی پیدا نشد. شما البته به آدم خودتان بگویید که برود کوه و حکما جای پلنگ را نشان بدهد که ان شاءالله بعد از اطمینان، ما برویم و پلنگ را بزنیم. البته شما دریغ نداشته باشید. یک پلنگ بزنم عوض هزار کبک است. البته به آدمتان بگویید راهنمایی کند. شما از من خاطر جمع باشید. به فضل خدا اگر هزار شیر باشد، شکار خواهم کرد.