آشنائي با انديشه هاي برخي از نخبگان ايدئولوژي مشروطهخواهي - ميرزا فتحعلي آخوندزاده
وي نمونهاي بارز از نوگراياني است كه مشروطه را با همان مفهوم غربي تفسير و تحليل ميكرد. اين هواخواهي يكجانبه كه با شرايط سياسي ـ اجتماعي ـ فرهنگي آن روز جامعه ايران هماهنگ نبود از سوي نوگرايان مصلحتگرايي همچون ميرزا ملكم خان به نقد كشيده شد و عليرغم آنكه ملكم به وي سفارش كرد كه نبايد متعرض انديشههاي مذهبي ملل قفقاز، عثماني و ايران شود و همانند او تلاش نمايد انديشههايش را در لفافه دين عرضه بدارد، سخن ملكم را نشنيده گرفت و جنبههاي ضداسلامي مشروطهغربي را به شيوهاي بسيار آشكار و روشن بيان كرد. اگر چه مشروطهگري در ايران بيشتر نشأت گرفته از انديشه رهبران ليبرال و نوگرا بود، اما او خواهان حكومت مشروطهاي بود كه خود مردم به دست آورند نه آنكه صرفاً از رهبران نوگرا سرچشمه گيرد؛ تمنايي كه در آن روز دستنيافتني بود.
وي همچون ملكم از طرفداران تشكيل فراماسونري در ايران بود و همچون گروهي از نوانديشان ناصواب ميپنداشت اين كار از لوازم آزادي و آزاديخواهي است؛ غافل از آنكه اين تشكل، دامي گسترده از جانب انگليسيها و ديگر دول غربي براي ايجاد نفوذ و پوششي بر جنايات خويش بود، آن گونه كه امروز تحت لواي آزادي، برابري و به تعبير ديگر حقوق بشر، همان اهداف را دنبال ميكنند.
تأثيرپذيري آخوندزاده از نوانديشان مغرب زمين همچون ولتر، روسو، مونتسكيو، ميرآبو به گونهاي است كه پيامبران و فيلسوفان را به درخواست از ستمگر براي دست برداشتن از ظلم و ستم متهم ميكند و مدعي است كه نوانديشان، ستمديدگان را به مقابله با ستم ستمگران تشويق ميكنند. از اين رو، آخوندزاده در جايگاه نوانديشان، مردم را به برانداختن ناصرالدين شاه از اريكه قدرت مطلقه از طريق تأسيس پارلمان ملي، متشكل از دو مجلس شورا و سنا تشويق ميكند.
آخوندزاده، يكي از مهمترين مباني نظري نظام مشروطه، يعني ناسيوناليسم را در تعارض با مذهب دانسته، فرد وطنپرست را كسي ميداند كه جان خويش را فداي ملت و كشور خود كند. «ديگر آن زمان گذشت كه كسي زندگي خود را قرباني مذهب كند.» از منظر آخوندزاده، آموزش روح وطندوستي و وطنپرستي و ملت و مليتخواهي از طريق سوادآموزي راهي است براي برون رفت از عقبماندگي و رهايي از يوغ بيگانگان. آخوندزاده در نقدي كه بر كتاب يك كلمه مستشارالدوله تبريزي نوشت عليرغم تمجيد از كتاب وي، تلاشهاي مستشارالدوله مبني بر هماهنگي ميان اسلام و نوخواهي رارد كرد و به اين ترتيب باورهاي سكولاريستي خود را بروز داد و با بيان مواردي از مسائل فقهي همانند نابرابري موجود ميان زن و مرد در برخي از مسائل اقتصادي خصوصاً قانون مجازات اسلامي را سخت مورد حمله قرار داده، اظهار ميدارد اين قوانين با روح يك نظام قانوني و دمكراسي غربييعني نظام مشروطه منافات دارد. وي برخلاف مستشارالدوله كه تلاش ميكرد با در نظر گرفتن شرايط حتي به صورت تصنعي هم كه شده با نقل قول از آيات و روايات به ايجاد هماهنگي ميان قواعد اسلامي و ارزشهاي اروپايي بپردازد، بيشتر در پي شفافسازي نكات مورد اختلاف بويژه نكات بنياني بود. اما اين شفاف سازي وي در ماهيت سكولاريستي نظام مشروطه، به مقابله جدي با اسلام انجاميد. به گونهاي كه پروتست در مذهب و نسخ برخي آيات قرآني و احكام فقهي از جمله پيشنهادهاي اوست. در اين حال او آرزو ميكرد كه ايرانيها متوجه اين نكته باشند كه او از فرزندان ايران و ميهن او ايران و كيش او شيعه دوازده امامي است!
انديشههاي راديكالي آخوندزاده هر چند در ابتداي جنبش با اقبال حتي نوانديشان ليبرالمآب اروپايي روبه رو نشد؛ اما در پروسه دولتسازي مشروطه در ايران بويژه در تدوين قانون اساسي و متمم آن مورد توجه واقع گرديد. هر چند در اصولي از متمم قانون اساسي (از جمله اصل دوم، مبني بر نظارت پنج تن از علما بر مصوبات مجلس) به مقتضاي زمان امتيازاتي به علما داده شد اما زيركانه به گونهاي تدوين يافت كه ديدگاه سكولاريستهايي همچون فتحعلي آخوندزاده را تأمين ميكرد. از جمله اصولي كه (71 و 86 متمم) به حوزه قضاوت مربوط ميشود ضربت سختي به قدرت قضايي علما وارد كرد و اين در حالي بود كه حتي اصل دوم هم به تدريج عملاً به دست فراموشي سپرده شد و يا اصولي كه پيرامون آزادي و برابري (20 و 29) در اين متمم آمده بود همان ديدگاههاي سكولاريستي بود كه آخوندزاده از ابتدا دنبال ميكرد در حالي كه ميرزا ملكم خان و همفكران او به اقتضاي زمان، مدعي بودند نظام نو با اسلام منافاتي ندارد، قانون اسلام كاملترين قوانين جهان است و بر حضور گسترده مجتهدين در مجلس شوراي ملي تأكيد ميكردند. آخوندزاده با تشريح ماهيت غيرديني نظام مشروطه و انديشة مشروطهخواهي، ماهيت نظام جديد (مشروطه) را در قالب پروتستانتيزم مطرح كرد و با نقش و كاركرد دين و علما در جامعه مخالفت ورزيد؛ مشروطهاي كه فينفسه غيرديني و حتي ضدديني بود.