آخوند خراساني و دغدغه هايش / مروري بر مواضع و عملكرد آخوند خراساني در انقلاب مشروطيت

فتواي آخوند خراساني(ره) براي حمايت مردم ايران از انقلاب مشروطيت و دفع استبداد شباهت بسياري به فتواي مرحوم ميرزاي شيرازي(ره) براي تحريم تنباكو داشت و حتي دايرة اثر اجتماعي آن بسي بيشتر از آن بود، امّا سرنوشت غمبار نهضت مشروطه سبب شد كه گاهي تأثير و اهميت اقدام مرحوم آخوند كمرنگ معرفي شود.
اگر كار مشروطه به سامان ميرسيد يا مرحوم آخوند خراساني(ره) موفق ميشد به ايران بيايد و زعامت جامعة ديني و سياسي ايرانيان را بر عهده گيرد، اكنون بسيار بيشتر از آنچه ميخوانيم و ميشنويم، نام، ياد، آثار و احوال او بر آفاق بود. هرچند مرحوم آخوند نتوانست با علمايي چون شيخ فضلالله نوري(ره) همراهي كند، پس از شنيدن خبر شهادت ايشان و تغيير مسير مشروطه، عزم ايران كرد تا جبران مافات و اصلاح امور كند.
باري ارتحال مشكوك وي در شب عزيمت به ايران، تاريخ انقلاب مشروطيت را نيز ناكام گذاشت و گذشت آنچه نميبايد گذشت.
در مقالة حاضر با اين شخصيت بزرگ تاريخ معاصر ايران و جايگاه او در انقلاب مشروطيت بيشتر آشنا خواهيد شد.
 
از ميان علماي مبارز دورۀ مشروطيت، آيتالله طباطبايي و بهبهاني از طرفداران مشروطه بودند و آيتالله شيخ فضلالله نوري نيز لوايحي در زمينۀ حكومت مشروطۀ مشروعه و تفسير آزادي، برابري و اجراي احكام شرعي نگاشت.
مراجع ايراني مقيم نجف، بهويژه آيتالله آخوند خراساني، آيتالله مازندراني و آيتالله تهراني، از مدافعان و حاميان مشروطيت بودند که انگيزة اصلي آنان دفاع از اسلام و منافع و حيثيت مسلمانان و وطنشان، ايران، بوده است. به عبارت ديگر، علما در مشروطيت شركت كردند تا با گسترش نفوذ خود، مردم مسلمان را از ستم حكومت استبدادي وقت برهانند و كشور اسلامي ايران و منافع اقتصادي آن را از تجاوز امپرياليسم غرب نجات بخشند. از آنجا كه آنان خود را وقف مذهب كرده بودند، حس مسئوليت مذهبيشان، در قيام آنان بر ضد استبداد و حمايتشان از نظام قانوني پارلماني، كه به نفع مسلمانان بود، سهم بسزایی داشت.
 
جایگاه آخوند خراسانی در مشروطیت
مرحوم آخوند خراساني جايگاه علمي بالايي در جهان اسلام داشت؛ بهگونهاي كه دانشمندان معتقدند كه از صدر اسلام تا عصر وي، مدرسي نظير او كمتر ظهور كرده است. اثر پربار و بزرگ علمي آخوند خراساني، يعني «كفايهالاصول»، نيز او را با عنوان صاحب كفايه مشهور گردانيد، اما صرفنظر از اين جايگاه علمي بررسي زندگي سياسي و مبارزاتي اين عالم بزرگ نيز امري ضروري و لازم است؛ زيرا به قول آن نويسنده، از زماني كه به مقام مرجعيت تقليد شيعيان رسيد و ديد كه پادشاه ايران بر ملت خود ستم ميكند، در آغاز به حكم موازين اسلامي، شاه را امربهمعروف و نهيازمنكر كرد و او را پندهاي نيكو بداد و اندرزنامهاي دهگانه برايش فرستاد.[1]
دكتر حائري در كتاب «تشيع و مشروطيت»، از زندگي مبارزاتي آخوند خراساني چنين ياد كرده است: «با مطالعۀ اوضاع و احوال زمان صاحبكفايه، از جنايتهاي شاهان قاجار گرفته تا نهضت مشروطيت و تا هجوم وحشيانۀ روس و انگليس به ايران مظلوم، درمييابيم كه آن بزرگوار هيچگاه از مبارزۀ و نبرد باز نايستاد و در هر مناسبتي اعلام خطر ميكرد و مردم را با هشدارهاي خود هوشيار ميساخت و البته بحث پيرامون مسائل سياسي آن زمان و واكنشهاي مرحوم آخوند بسيار است».[2]
 
اهداف و مواضع سياسي آخوند خراساني
نامهها، تگلرافها و پيامهاي سياسي آخوند خراساني، در مقدمات و پيدايي مشروطيت و بعد از پيروزي آن، از نجف به ايران و ديگر نقاط جهان، گوياي مواضع سياسي، علايق فرهنگي ــ سياسي و انگيزهها و اهداف ايشان است. مقيد كردن رژيم به ابتناي آن بر قانون مدّنظر اسلام، مبارزهكردن با استبداد و ستمگري در پناه مجلس متشكل از عقلا و علما، رفاه و آسايش طبقۀ متوسط و رفع ستم و بيعدالتي، اجرا كردن قانون الهي، رشد انديشۀ اسلامي و تشويق به قوانين اسلامي، از جمله اهداف آخوند خراساني در حمايت از جنبش مشروطيت بود.
بسیاری از نویسندگان بر سهم اساسي حوزة علمية نجف در پيشرفت مشروطيت تأكيد کردهاند. از جمله عقيقي بخشايشي در كتاب «فقهاي نامدار شيعه» نوشته است: «آخوند ملامحمدكاظم خراساني و حاجيميرزاحسين ميرزاخليل و آقاي شيخعبدالله مازندراني به طرفداري از مشروطيت قيام كردند و پيشوايي نهضت ملّي را عهدهدار شدند و با احكام اكيده، مردم ايران را به طرفداري از اصول مشروطيت و حكومت ملّي مكلّف نمودند ... طرفداري آن بزرگواران، يكي از بزرگترين عوامل پيشرفت مشروطيت در ايران شد».[3]
ملكزاده نيز در كتاب «تاريخ انقلاب مشروطيت» دربارۀ مواضع آخوند خراساني و انگيزۀ اقدامات او نسبت به مشروطيت چنين آورده است: «پشتيباني قاطع و بيدريغ آخوند از مجلس و حكومت قانون در ايران فقط به منظور برقراري عدل در مملكت و رفع ظلم از تودههاي محروم بود و آخوند از اقدامات و مجاهداتي كه براي رسيدن به اين هدف مبذول ميكرد، هيچگونه توقع و چشمداشتي نداشت و در پي كسب نام و رياست نبود».[4]
مرحوم آخوند خراساني پس از شنيدن خبر افتتاح مجلس اول، نامهاي به مجلس نوشت و نمايندگان را به اجرای قوانين اسلامي تشويق كرد: «... دول و ملل عالم در اين موقع نگران حال مايند تا از اين اتفاق ملّي و مجلس شوري كه آخرين علاج امراض مزمنه و مهلكه است چه نتيجه بگيريم... انشاءالله تعالي هيچ دقيقهاي را فروگذار نفرموده، قوانين محكمة دين مبين را كه ناموس اكبر و از اعظم اسباب ترقي و نفوذ است و فقط اسمي از آن باقي است، صحيحاً به موقع اجرا درآوريد».[5]
آخوند خراساني با شخصيت علمي و جايگاه بلند حوزوي و ديني خويش توانست در مقام زمامدار حركت مشروطهخواهي، فتواي خود را، در ضرورت انقلاب و تبديل نظام سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه، با استواري تمام، خطاب به مسلمانان ايران، صادر كند.
علماي داخل كشور، همانند آيتالله بهبهاني و طباطبايي، همراه سایر مشروطهخواهان در مبارزه با استبداد فعالیت میکردند و اشخاصي همچون آخوند خراساني، مازندراني و تهراني، از مراجع بزرگ مقيم نجف، با صدور اعلاميه، فتوا و رهنمودهاي ديني و مذهبي، پشتوانة حركت مشروطه و عامل مهم ورود تودههاي مردم به صحنۀ مبارزه و ايستادگي و پافشاري بر مواضع آن بودند.
در مجلس شوراي ملّي، دو ديدگاه دربارة تصويب قوانين وجود داشت: ديدگاه اول، ديدگاه روحانيت بيدار شيعه بود كه در رأس آنها آخوند خراساني از نجف و شهيد شيخفضلالله نوري از داخل قرار داشت؛ ديدگاه دوم را هم غربزدههايي چون تقيزاده بيان ميكردند. «آخوند ملامحمدكاظم خراساني و حاجيشيخعبدالله مازندراني و حاجي ميرزا حسين تهراني ... گاهي ... در پاسخ پرسشهايي كه ميرفت، انديشة خود را باز نموده چنين ميگفتند: اكنون كه صاحب شريعت (امام زمان (عج)) و اجراي شريعت نميشود و خواه ناخواه حكام جور، چيره گرديدهاند، بهتر است براي انجام وظيفه، به منظور جلوگيري از خودكامگي و ستمگري ايشان، قانون در ميان باشد و عقلاي ملّت و علما مجلس برپا كرده و در كارها شوري كنند».[6]
براساس سخنرانيها، بيانيهها و اطلاعيههاي آخوند خراساني روشن ميشود كه هدف اساسي او و همكارانش نجات طبقات محروم اجتماعي از استضعاف، اجرای قانون الهي در كشور و فراهم کردن زمينة رشد و بالندگي انديشههاي اسلامي بود.
رسول جعفريان، دربارة جایگاه علما و روحانيت در مشروطيت، بیان کرده است: «در هر صورت در صداقت علما در اقدامي كه به نفع مشروطه داشتند، ترديد نميتوان كرد، گرچه هركدام بهخاطر جنبههاي مختلفي كه مشروطيت داشت، مواضع مختلفي گرفتند. يكي از زاويۀ ’ضد ظلم بودن‘ آن جانبداري ميكرد و ديگري بهخاطر بُعد ’غربگرايي و رواج افكار الحادي‘ با آن مخالفت داشت».[7]
آخوند خراساني، همزمان با اعلام مواضع سياسي و مبارزات ضداستعماري، توجه خاصي به مسائل علمي و فرهنگي نيز داشت و نسبت به اشاعة فرهنگ اسلامي اهتمام خاصي ميورزيد، و در اين زمينه به ساختن، راهاندازي و ادارة مدارس حوزوي در نجف اقدام كرد.
بههرحال انگيزهها و خواستههاي آخوند خراساني، ابعاد مختلف و وسيعي داشته است. ابوالفضل شكوري نویسندۀ كتاب «سيرۀ صالحان» بعضي از خواستههاي آخوند خراساني را موارد ذیل دانسته است: 1ــ قطع ايادي خارجي از كشور؛ 2ــ رواج صنايع و دانشهاي نوين؛ 3ــ فقرزدايي و ترقي حال عمومي؛ 4ــ تأمين عدالت اجتماعي بر پاية قوانين شرعي اسلامي با نظارت فقيهان هيئت نظار بر اسلاميت آنها؛ 5ــ ايجاد ارتش مدرن و مسلح به سلاحهاي روز براي پاسداري از كيان كشور.[8]
آخوند خراساني در پيامي ده مادهاي در قالب نامهاي پرمحتوا، به منظور هدايت دلسوزانۀ محمدعليشاه و ممانعت او از همكاري با روسها و تشويقش به پذيرش خواستهاي قانوني مردم مسلمان ايران و نظام مشروطيت، درواقع سند جالب و زيبايي در تاريخ كشور در دورة استبداد صغير ارائه نموده است.[9] متن این نامه خطاب به «شاه» چنين آغاز شده است:
«1ــ بر شما سزاوار است كه از بذل جان و مال در حفظ شريعت مطهره و مباني مقدسۀ اسلام دريغ ننموده و يك معلم خوب براي خود انتخاب كنيد.
2ــ هميشه از مردمان فاسدالعقيده، كه بندۀ دنيا و دنياپرست ميباشند، پرهيز كنيد.
3ــ منسوجات و كالاهاي وطني را ترويج كنيد كه چنين عملي موجب ميشود مملكت از بند احتياج به منسوجات و مصنوعات خارجي آزاد گردد؛ چنانكه ’ميكادو‘ پادشاه ژاپن به اين طريق عمل نمود؛ زيرا ميدانست كه كليد تعالي و ترقي مملكت بسته است به عدم احتياج افراد ملت از آنچه از خارج وارد ميشود و بر اثر انجام اين امر، مملكت ژاپن به مراتب عاليهاي نائل گرديد... .
4ــ همت گماريد در نشر و بسط علوم و صنايع جديد.
5ــ بپرهيزيد و بسيار بپرهيزيد از اينكه بيگانگان در كار مملكت دخالت كنند و مراقبت كنيد بسيار تا فتنهسازيها را از ميان برداريد؛ زيرا سرمنشأ كليۀ بلاها و فساد از آنان ناشي ميشود و هيچ اعتمادي هم آنان را نشايد.
6ــ كوشش كنيد براي بسط عدالت و مساوات واقعي بهصورتي كه شخص شاه با ضعيفترين افراد ملّت از لحاظ حقوق برابر باشند و احكام شرعي اسلامي بر جميع افراد بدون استثنا حاكم باشد.
7ــ بايد نسبت به عموم رعيت محبت كرد و براي جلب قلوبشان به آنان مهرباني نمود.
8ــ سزاوار است به تاريخ مشاهير پادشاهان مراجعه و آن را مورد مطالعه قرار دهيد.
9ــ با مراجعه به تاريخ مكشوف ميگردد كه: پادشاهان ايران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر يك از آنها عمر خويش را در خوشگذراني و پيروي از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملكت هم از آنان پيروي كردند و نتيجه آن شد كه مملكت ناتوان گرديد و ملّت، خوار و زبون شد و ثروت ملّي نفله و حال مُلك پريشان گرديد.
10ــ انتظار داريم كه حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماي عاملين و فقها و مصلحين را هميشه وجه و منظور نظر قرار دهند».[10]
با توجه به مواضع و مفاد اين نامۀ ده مادهاي و ساير نامهها و تلگرافها و عملكرد آخوند خراساني، ميتوان علايق و ايدههاي او را در زمينههايي چون اسلامگرايي و قانونمداري، بيگانهگريزي و استعمارستيزي، مخالفت با وامهاي خارجي يا وامهاي استعماري، رفاه عمومي، خودكفايي و عدالت اجتماعي، نگرش تاريخي و آيندهنگري دانست.
آخوند خراساني در نصحيتنامهاش، با صراحت، بر پايبندي شاه به فراگيري علوم شرعيه و عمل به آن تأكيد نموده و نشان داده است كه نخستين علاقه و دلبستگي او، شرعيات دين اسلام است.
در نامهها و پيامهاي آخوند خراساني به افراد مختلف، در دورة مشروطيت، بر اسلام و حفظ آن قانون خدايي، يعني اساس كار مشروطه، بسيار تأكيد شده است.
دكتر حائري با استناد به يكي از نامههاي آخوند خراساني، دراينباره بیان کرده است: «او ميخواهد ’قانون خدايي‘ را اجرا، و كشورهاي اسلامي را از حملۀ كفار نگهباني كند. قصد او اجراي امربهمعروف و نهيازمنكر و ديگر قوانين اسلامي، كه همه به سود مردم است، ميباشد».[11]
 
ابعاد مبارزة آخوند خراساني
1ــ موضعگيري در برابر محمدعليشاه:
موضعگيري مرحوم آخوند خراساني نسبت به شاهان قاجار معاصرش، از جمله محمدعليشاه، دو مرحله داشت. مرحلۀ اول عبارت بود از نصيحت و پند و اندرز. او در اين مرحله نامۀ ده مادهاياش را به محمدعليشاه نوشت و ديدگاههاي خود را تشريح، و شاه را از خطاها برحذر، و به اجراي عدالت، رفاه و... تشويق كرد.
در مرحلة بعد، ایشان با نااميدي از رفتار شاه به دلیل دستور او برای به توپبستن مجلس و نيز دورۀ استبداد صغير محمدعليشاه، همراه چند تن از فقها و مراجع تقليد نجف، اعلامیۀ ذیل را در حمايت از مشروطيت صادر كرد. در این اعلامیه حمایت از مشروطیت تا حد «جهاد در راه امام زمان(عج)» تلقی شده بود. «اليوم، همّت در دفع اين سفاك جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمين، از اهمّ واجبات و دادن ماليات به گماشتگان او از اعظم محرمات و بذل جهد در استحكام و استقرار مشروطيت بهمنزلۀ جهاد در راه امام زمان ارواحنا فدا، و سر مويي مخالفت و مسامحه، بهمنزلة خذلان و محاربة با آن حضرت صلواتالله عليه است...» [الاحقر محمدكاظم خراساني]
اعاذ ناالله و المسلمين من ذالك انشاءالله تعالي
[الاحقر عبدالله مازندراني]
يا (محمدكاظم الخراساني، حاجميرزاحسينميرزا خليل، شيخ عبدالله مازندراني)».[12]
اين نامۀ كوتاه اما كوبنده، نشاندهندة مبارزهاي همهجانبه عليه محمدعليشاه بود؛ زيرا علاوه بر آنكه وي را ظالم و خونريز معرفي نمود، از لحاظ شرعي، اقتصادي و سياسي نيز پادشاه را در بحران بزرگي فرو برد و ملّت را در مبارزهاي همهجانبه عليه استبداد و براي استقرار مشروطيت رهبري كرد و آن را از لحاظ شرعی و عرفی به اقدام و قيامي فراگير موظف نمود.
بيدليل نيست كه نويسندگاني چون مهدي بامداد دربارۀ اقدامات آخوند خراساني نوشتهاند: «به واسطۀ مساعي و فتواي او (آخوند ملامحمدكاظم خراساني) و دو سه نفر از علماي ديگر بود كه سلطنت استبدادي تبديل به مشروطيت شده و سرانجام در سال 1327 هجري قمري به خلع محمدعليشاه منتهي گرديد».[13]
 
2ــ موضعگيري عليه انحرافات فكري و فسادهاي سياسي:
در كتاب «سيماي فرزانگان» نامه و نوشتۀ آخوند خراساني و مازندراني در قضيۀ تقيزاده، آمده كه حاكي از اسلامخواهي و مبارزات ديني دو عالم بزرگ شيعي است: «منع تقيزاده از دخول در مجلس ملّي و مداخله در امور مملكت و ملّت، بر عموم آقايان علما و اولياي امور و امناي دارالشوري كبري و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عسكر معظمه ملّيه و طبقة ملّت ايران ايدهم الله تعالي بنصره العزيز، واجب و تبعيدش از مملكت ايران فوراً لازم، و اندك مسامحه و تعاون حرام و دشمني با صاحب شريعت است. به جاي او فرد امين دينپرست و وطنپرور، ملّتخواه صحيحالتمسك انتخاب فرموده، او را مفسد و فاسد مملكت بشناسند و به ملّت غيور آذربايجان و ساير انجمنهاي ايالتي و ولايتي هم اين حكم الهي غراسمه را اخطار فرمايند و هركسي از او همراهي كند در همين حكم است. و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و به جميع ما رقم.
قد صدرالحكم من الاحقر الجاني محمدكاظم الخراساني [بذالك]».[14]
بدينترتيب، سيدحسن تقيزاده، نمايندۀ مجلس براساس حكم آخوند خراساني و مازندراني محكوم به تبعيد شد؛ زيرا علاوه بر اينكه تقيزاده رفتار ضدّ علما داشت، به شركت در توطئۀ كشتن سيدعبدالله بهبهاني نيز متهم بود.[15]
آخوند خراساني همچنين در نامهاي به ناصرالملك (نايبالسلطنه وقت)، نسبت به نظام اداري فاسد رژيم قاجار و فساد و تبهكاري مالي آنها، كه درواقع موانع آبادي و عمران كشور و تأمين رفاه حال عمومي بود، هشدار داد: «.... از تكثير ادارات مضره، و توسيع دواير مفسده، و صرف ماليۀ مملكت از مال ملّت مظلومه بپرهيزيد».[16] ايشان در ضمن نامۀ خود نوشته است: «هدف او و همكارانش [از] اينكه دست به مسئلۀ مشروطهخواهي زدهاند اين است كه براي همه، زندگي راحت بياورند، ستم را از سرشان بردارند و از ستمديدگان پشتيباني كنند».[17]
 
3ــ بیگانهستیزی آخوند خراساني:
آخوند خراساني در مادة پنج نامة ده مادهاي، شاه را نسبت به جلوگيري از مداخلة بيگانگان در كشور ــ که سرمنشأ همۀ بلاها و فسادها بودند ــ و فتنهسازيها و اعتمادناپذیر بودن آنان هشدار داد. وي نسبت به حضور بيگانگان در خاك ايران و مداخلۀ آنها در امور ايران بسيار حساس بود و از زمان به توپ بستن مجلس و حضور روسها در برخي نقاط ايران، در عراق تجهيز نيرو كرد تا براي جنگ به ايران بيايد كه با شنيدن خبر سقوط محمدعليشاه در 1327.ق، منصرف گرديد.
مرحوم آخوند خراساني، وامهاي خارجي را همچون دامهاي استعماري ميدانست كه براي به دام انداختن كشور وامگيرنده، گسترده شده است. وی اين اظهار عقيدهاش را در ذيل مادة پنج نامة دهمادهاي نوشته است.[18] ايشان همچنين نظام مشروطيت را راهي براي استقلال پيدا كردن كشور از بيگانگان ميدانست و برقراري آن را مقدمهاي واجب براي تأمين رفاه عمومي و كسب خودكفايي ملّي در اقتصاد تلقي ميكرد. او حتي راهحلهاي ويژهاي نيز براي آن مطرح كرد كه بعضي از آنها در مادههاي سوم و چهارم نامه به محمدعليشاه كاملاً بيان شده است.
اين عالم بزرگوار بار ديگر در 1329.ق، در برابر نقشۀ شوم روس و انگليس مبني بر تقسيم ايران به دو منطقۀ نفوذ بين خود و اشغال قسمتهايي از خاك ايران، با تجهيز نيرو و تدارك نظامي، به رهبري جنگي آزاديبخش و اسلامي دست زد؛ البته ايشان ابتدا کوشید با فرستادن نامههاي مختلف به مجلس ايران و مسئولان حكومت وقت و نيز به دولتهاي روس و انگليس، بيگانگان را از کشور اخراج کند، اما اين نامهها مؤثر واقع نشد و ايشان با ديگر دلسوزان اسلام در عراق تصميم گرفتند نيرويي براي جهاد در ايران تجهيز كنند.
 
4ــ سفر تاريخي آخوند خراساني به ايران:
آخوند خراساني، مقدمات و زمينههاي اين سفر را از طريق نامهها و اطلاعيههاي خود، اعلام كرد و در نامهاي طولاني و مفصل به رهبران و علماي بزرگ تبريز نوشت كه بر ضد كفار بپاخيزند و اجناس خارجي را تحريم كنند و از مصرف آنها بپرهيزند. وي، در اقدامي ديگر، مردم را به ياد گرفتن فنون نظامي و جنگي فراخواند و دراينباره تشكيل بسيج همگاني براي آموزشهاي نظامي را خواستار شد و بدان دستور داد. از اوضاع و احوال زمان آن مرحوم به دست ميآيد كه آن بزرگوار هيچگاه در اداي تكليف خود كوتاهي نمیكرد و در هر مناسبتي به مردم اعلام خطر ميكرد و آنان را با هشدارهاي خود هوشيار و آگاه مينمود. سرانجام نیز وی تصميم گرفت برای جهاد و مبارزه به ايران رهسپار شود، اما صبحگاه همان روزي كه جمعيت بسياري منتظر ورود ايشان در قرارگاههاي تعيينشده بودند، يعني در «بينالطلوعين 21 ذيحجهالحرام سال 1329 هجري قمري، گويا مسموماً از اين جهان درگذشت».[19]
مسئلۀ اشغال ايران توسط قواي روس و انگليس و موضعگيري علماي ايراني مقيم نجف، بهصورتي مختصر با اين بيان نيز آمده است: «در جنگ بينالملل اول كه ايران عزيز به دو بخش تحت نفوذ استعمارگران روس و انگليس درآمده بود و پايۀ حكومت نوكران استعمار نيز سست گرديده بود، آخوند خراساني ضمن تلگرافي به دول روس و انگليس اعتراض شديد به تهاجم آنان در ايران نمود و پس از تذكرات لازم، ناگزير حكم جهاد داد و با توافق و همياري علماي اعلام و آيات عظام با حضور شيعيان عراق، برنامهريزي نمودند كه به اتفاق كليۀ جانبازان اسلام از شهرهاي مختلف عراق، پس از زيارت عتبات در شب چهارشنبه 21 ذيحجه در مسجد سهله همگان مجهز و آمادۀ حضور يابند و پس از گرفتن نيرو بهوسيلۀ دعا و نيايش، صبح زود در معيت آخوند و آيات و اعلام با تصميمي جدي و قاطع به كمك برادران ايراني عازم گردند».[20]
مرحوم آخوند همانگونه كه اعلاميه و نامههايي در لزوم و اهميت دفاع و آموزش نظامي صادر ميكرد، بر اقدام بهموقع و تعجيل در دفاع نيز تأكيد كرده است:[21] «تعجيل در امر دفاع از الزم مسائل است و فيالتاخير آفات».
متن حكم جهاد آخوند خراساني بهمنظور مبارزه با قواي متجاوز به ايران، بدين شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحيم
بر كافة مسلمين واضح است كه نفاق و اختلافات داخليۀ ايران عبدۀ صليب را كامياب نموده و براي محو توحيد و نبوت حضرت ختمي مرتبت كه اهم مكنونات ديرينة آنهاست، كاملاً موقع يافته، از يك طرف ايتاليا به طرابلس غرب و از طرف ديگر روس و انگليس به شمال و جنوب ايران قشون وارد نمودهاند.
اندك تسامح موجب ذهاب اسلام است، اعاذالله المسلمين من ذالك علي هذا، بر قاطبة مسلمين و صاحبان فطرت اسلاميت و عرق ديانت، خصوصاً عشاير ايلات با جمعيت، واجب عيني است كه در مقام دفاع از بيضة اسلام و رفع حملات ظالمانۀ صليبيان كه بالضرورةالدينيه از اهمّ فرائض دينيه است، اتفاق و اتحاد حقيقي نموده از اتمام اغراض شخصي كه منشأ اين همه خرابيهاست اغماض نمايند و دعوت اسلام را اجابت و استغاثة شريعت محمديه را لبيك گويند. انشاءالله تعالي.
الاحقر محمدكاظم الخراساني».[22]
آخوند خراساني، دربارة مبارزه با روس و انگليس اشغالگر و تصميم جدياش براي حركت به سوي ايران در جلسهاي به اصحاب خود چنين گفته است: «بهتر اين است شب چهارشنبه در مسجد سهله باشيم و از حضرت وليعصر عجلالله تعالي فرجه الشريف كمك بگيريم، از آنجا برويم شب جمعه كربلاي معلي حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) از درگاه حضرت احديت خلاصي مسلمانان و رفع شرّ كفار را با تضرع، مسألت و درخواست نماييم، تمام آقايان هم امورات لازمة خود را انجام داده چه با ما چه بعد از ما الي يوم دوشنبه در كربلا مجتمع كه انشاءالله حسبالقرار يوم سهشنبه ديگر بالاتفاق از كربلا حركت و به كاظمين آمده، پس از اجتماع در آنجا به آنچه تكليف اقتضا كند عمل و رفتار خواهد شد؛ فعلاً تكليف همين است كه عرض شد، و خوب است به عموم خبر داده شود».[23]
مرحوم آيتالله سيد هبهالدين شهرستاني بیان کردهاند: «شب چهارشنبه موعود تا اواسط شب در منزل مرحوم آخوند بوديم و مشغول بررسي حسابهاي مختلف و در تدارك سفر صبح زود و استاد هم سالم بود؛ اما متأسفانه قبل از طلوع آفتاب، خبر فوت او در سراسر عراق پيچيده و همگان مبهوت مانديم. آقا بعد از نافلة شب وفات نمود ... به احتمال زياد او را مسموم نمودهاند. عاش سعيداً و مات سعيداً».[24]
مرگ ناگهاني آخوند آن هم در روزي كه قصد حركت از نجف و جهاد با روسها را داشت، موجب اين شايعه گرديد كه دستي نهاني آخوند را مسموم كرده است؛ بهويژه كه ميرزا محمود حكيم، كه سالها طبيب ویژۀ آخوند و از احوال وي آگاهي داشت، به ميرزا مهدي، پدربزرگ آخوند، و ديگران گفته بود: «به آخوند سمي دادهاند كه اثرش روي قلب او تدريجي بوده است ... اما چون اين قبيل اعمال غالباً پنهاني و بهدست اشخاص بزرگ و هوشياري صورت ميگيرد، كمتر اتفاق ميافتد كه عامل يا عاملان آن شناخته شوند».[25]
 
نتيجه:
از جمله شخصيتهاي شاخص مذهبي دورة مشروطه، آيتالله آخوند خراساني، حامي اصلي جريان مشروطيت و مرجع تقليد بزرگ شيعي، بوده است. بررسي زندگي آخوند خراساني در مقام رهبری مهم و برگزيدۀ اين مقطع تاريخي، نشان ميدهد كه وي حكومت مشروطه را براي حفظ اسلام، تأمين رفاه و عدالت اجتماعي و نيز رفع ظلم، بهتر از حكومت استبدادي ميدانست و به همين علت و برخلاف نظرياتي كه تأثير و فعاليت علما در پيروزي مشروطيت را خيلي كمرنگ جلوه ميدهند، وي و ساير رهبران بزرگ مذهبي با صدور فتوا، اعلاميه، حكم جهاد و در موارد لزوم آمادگي براي سفر به ايران، از مشروطيت حمايت جدي كردهاند.
ميتوان علت خيزش مشروطهخواهي علماي نجف را بدينترتيب بيان كرد: سه مرجع بزرگ تقليد يعني تهراني، خراساني و مازندراني خواهان خوشبختي و رفاه مردم مسلمان ايران بودند و رفاه و آسايش طبقة متوسط جامعه را سبب پيشرفت نفوذ علما و در نتيجه حفظ اهميت آداب و احكام مذهبي ميدانستند؛ همچنين در دورة قاجار دادگري وجود نداشت و زندگي مردم در دست قدرت نيرومندان بود و منافع مشروع حاميان اسلام، يعني بازرگانان، كاسبان و صاحبان حرفهها، تهديد ميشد؛ بنابراين علماي یادشده، از نظر مذهبي، در قبال حمایت و رهبری این جنبش، كه هدفش از ميان برداشتن چنين رژيم ضد مردم و ضد اسلامی بود، احساس مسئولیت کردند و به همين دليل پشتيباني از انقلاب مشروطه را با جهاد در راه خدا به امر امام غايب، يكسان و مخالفت با آن را به منزلة جنگ بر ضد آن امام دانستند.[26]
 
پينوشتها

 
________________________________________
[1] ــ ابراهيم صفايي، رهبران مشروطه، تهران: جاويدان، 1362، ج 1، ص 543
[2] ــ عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميركبير، 1360، صص 135 ــ 134
[3] ــ مهدي عقيقي بخشايشي، فقهاي نامدار شيعه، قم: 1405.ق، ص 397
[4] ــ مهدي ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، تهران: علمي، 1331، ج 4، صص 176 ــ 174
[5] ــ عبدالحسين (مجيد) كفايي، مرگي در نور يا زندگي آخوند خراساني، تهران: كتابفروشي زوار، 1359، ص 162
[6] ــ انديشه (فصلنامة حوزۀ علميۀ مشهد)، سال سوم، ش 7، 1372، صص 112 ــ 111
[7] ــ رسول جعفريان، بررسي و تحقيق در جنبش مشروطيت ايران، قم: طوس، 1369، صص 46 ــ 45
[8] ــ ابوالفضل شكوري، سيرة صالحان، قم: 1374، صص 132 ــ 131
[9] ــ عبدالحسين كفايي، همان، صص 182 ــ 179
[10] ــ جرفادقاني، علماي بزرگ شيعه از كليني تا خميني، قم: انتشارات معارف اسلامي، 1364، ص 36
[11] ــ به نقل از عبدالحسين كفايي، همان، ص 161
[12] ــ ابوالفضل شكوري، همان، صص 132 ــ 131
[13] ــ مهدي بامداد، شرح رجال ايران، تهران: 1347، ج 1، ص 389
[14] ــ رضا مختاري، سيماي فرزانگان، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1372، ص 115
[15] ــ مهدي ملكزاده، همان، ج 5 و 6، ص 1337
[16] ــ همان، ص 16
[17] ــ همان، ص 26
[18] ــ همان، صص 234 ــ 232. مؤلف كتاب مرگي در نور نيز در اين باب، مطالب درخور توجهي را با تفضيل بيشتري آورده است.
[19] ــ يوسف اردبيلي، اثبات الواجب، صدوقي سها، تدوين الا قاويل في مشيخته اردبيل، قزوين، 1397.ق، ص 22
[20] ــ انديشه، همان، ص 118
[21] ــ ع، س ناظمالدينزاده، هجوم روس به ايران و اقدامات روساي دين در حفظ ايران، بغداد، 1303.ق، ص 119
[22] ــ عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميركبير، 1360، ص 148
[23] ــ انديشه، همان، ص 120
[24] ــ جرفادقاني، همان، ص 341
[25] ــ پاسدار اسلام، دفتر تبليغات اسلامي حوزۀ علميۀ قم، ش 30، 1363، ص 65
[26] ــ عبدالهادي حائري، همان، ص 133