خاطرات میرزا احمدخان عمارلوئی؛ از رجال آزادیخواه انقلاب مشروطه
میرزا احمدخان عمارلوئی، از جمله رجالی است که در انقلاب مشروطیت و سالهای بعد از آن تا اواسط سلطنت رضاشاه از مردان موجه و مؤثر عرصه سیاست ایران به شمار میرفت.
با وجود پژوهشهای گستردهای که طی چند دهة گذشته پیرامون تحولات تاریخ سیاسی ایران روی داده، اما همچنان ناگفتههای زیادی از آن باقی مانده است. در این میان جنبش مشروطیت به عنوان نقطة عطف تحولات تاریخی ایران مطمئناً جایگاه خاصی دارد. جنبشی ملّی در ایران که با گذشت بیش از یک قرن باز هم موضوعی تازه برای محققین تاریخ به شمار میآید.
در همین رابطه طی ادوار اخیر آنچه بیشتر از هر چیزی به چشم آمده، احیاء بسیاری از اسناد و مکاتبات پراکنده از وقایع مشروطهخواهی ایران از گوشههای فراموش شده و یا مجموعههای شخصی خانواده های بازمانده از شاهدان یا حاضران آن عصر بوده که بهیقین تا به امروز کمک بزرگی در شناسائی هر چه بهتر و دقیق تر جریانات آن دوره، به اهل نظر و صاحبان قلم نموده باشد.
گنجینههای ارزشمندی که تاریخنگاران هر چند وقت با کنکاویها و پیگیریهای خود خبر از یافتن مجموعه که اکثراً به شکل نوشتههایی درباره آن رخداد تاریخی بوده، مخابره مینمایند که در واقع برای تکمیل تاریخ پر فراز و فرود ایران مؤثر و مفید بوده است.
تاریخ تحولات سیاسی سدة اخیر ایران، مملو از رجالی است که سوابق سیاسی آنها علیرغم شایستگی و لیاقت کمتر مورد توجه، تحقیق و تفحّص مورخان قرار گرفته است. شاید کمبود اسناد و سیر ناموزون این اشخاص در ایام کهولت و دوری از فعالیتهای اجتماعی در دوران بازنشستگی و گوشه نشینیهای گمنام از دلایل عمدة دور ماندن از ذهن کنجکاوان پژوهشهای تاریخی بوده باشد. از جملة این رجال میرزا احمدخان عمارلوئی است که در انقلاب مشروطیت و سالهای بعد از آن تا اواسط سلطنت رضاشاه از مردان موجه و مؤثر عرصة سیاست ایران به شمار میرفت. به طوری که به عنوان مثال در سوابق سیاسی وی دو دوره حضور در مجلس شورای ملی و عضویت در اولین مجلس مؤسسان در سال 1304 دیده میشود.
میرزا احمدخان عمارلوئی در جوانی به عشق فراگیری علوم دینی نزد علمای تراز اوّل جهان اسلام به نجف اشرف مسافرت کرد، در مکتب آخوند خراسانی حاضر شد و به مرحوم ملا عبدالله دیوشلی مازندرانی نیز ارادت خاصی یافت و از محارم این دو رهبر دینی شیعه شد. در اواسط جریان مشروطه خواهی ایرانیان از طرف علمای نجف اشرف و به دستور مرحوم آخوند خراسانی به ایران بازگشت تا گزارشی از آنچه در ایران اتفاق افتاده، برای رهبران دینی مستقر در نجف بنگارد.
وی در روزهای ورود به ایران به صف مبارزان مشروطه خواه پیوست و در درگیریهای تبریز حاضر شد و به کمک آزادیخواهان شتافت و لباس رزم پوشید و به عضویت «فوج نجات» درآمد و با احراری همچون حاج آقا رضازاده (دکتر شفق معروف)، حسینخان کرمانشاهی و حسنآقا حریری اسلحه در دست گرفت. این فوج که قریب سیصد نفر در آن عضو بودند، به رهبری معلم جوان آمریکائی «مستر باسکرویل» راهاندازی شده بود و در درگیریهای تبریز حرکتی خودجوش داشت و چند مرحله با قوای محمدعلی شاه به نبردی رودر رو پرداخت. حتی در صحنة کشته شدن رهبر این فوج یعنی مستر باسکرویل، عمارلوئی از نزدیکترین افراد به وی بود.[1]
عمارلوئی در انتخابات دورة دوم مجلس شورای ملّی به عنوان وکیل مردم قزوین به دارالشورا راه یافت و در دورة سوم نیز از جانب اهالی یزد انتخاب شد و چون به قوّه بیان و سخنوری مسلّط بود، از وکلای سرشناس در جلسات ادوار دوم و سوم مجلس شورای ملّی بود. در همان ایام، توسط سیّدحسن تقیزاده به عضویت حزب دموکرات درآمد و برای اهداف این حزب که در جهت تنویر افکار ملّت بود تلاشهای بسیار نمود.
بعد از جلسة فوقالعادة مجلس در هفتم محرم الحرام 1334 هـ ق (آبان 1294هـ ش) و مطرح شدن پیام احمد شاه به وکلای مجلس راجع به ترک تهران به خاطر پیشروی قوای روس از جانب قزوین به تهران، نمایندگان تدریجاً به قم مهاجرت کردند و در این میان سلیمان میرزا با کمک چند تن دیگر از وکلای مجلس، کمیتة دفاع ملی را تأسیس نمود، اما به خاطر فشار فراوانی که بر دوش این رجال بود، تصمیم به مهاجرت به سوی کرمانشاه گرفته شد و از آنجا به عراق و بعد از آن گروهی به اسلامبول و عدهای هم به آلمان سفر کردند. عمارلوئی نیز به مانند بسیاری دیگر از وکلاء به کرمانشاه و سپس به اسلامبول رفت و چند صباحی در آنجا اقامت نمود[2]. مدتی بعد از آن به آلمان رفت و در کنار دیگر دوستان همفکرش مانند سیدحسن مدرس، وحیدالملک شیبانی، محمدعلی خان تربیت، ناصرالاسلام ندامانی، محمدعلی خان کلوب و سیدحسن تقیزاده قرار گرفت[3]. در کابینة دولت ملّی نظام السلطنه در ایام مهاجرت، به عنوان معاون وزارت داخله در کنار میرزا حسین خان ادیب السلطنه حضور یافت. در سال 1297 هـ ش به ایران بازگشت و مدت کوتاهی در تهران از فعالیتهای سیاسی دور بود. اما دیری نپائید که دوباره به عرصة سیاست بازگشت و به حکومت گروس منصوب شد و سپس از طرف وزارت داخله مسئولیت برگزاری انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملّی در گیلان به وی محول گردید. در سال 1304 کفالت حکومت خوزستان را در اختیار گرفت و در آنجا با بصیردیوان زاهدی (سپهبد زاهدی بعدی) آشنا شد و با این که دوستیاش تا پایان عمر ادامه داشت، اما هیچگاه تحت تأثیر افکار جاه طلبانة او قرار نگرفت. بعد از آن به حکومت استرآباد منصوب شد و در 1309 حکمرانی اراک را در دست گرفت، اما در این سمت زیاد دوام نیاورد. در حدفاصل سالهای 1310 ¬ 1311 درصدد ترویج معارف در زادگاهش عمارلو و مناطق اطراف، نظیر منجیل و رودبار برآمد، اما در آبان 1311 به مرگ ناگهانی و مشکوک درگذشت. راز مرگ وی مدتها مورد بحث بود. به هر حال جسدش در گوشه ای از بارگاه حضرت معصومه(س) در قم به خاک سپرده شد. میرزا احمد خان عمارلوئی که به خاطر نزدیکی عمارلو به قزوین، برخی وی را قزوینی نیز خطاب میکردند، هیچگاه صاحب اولاد نشد و شیوة عموی خود را برگزید و برادرزادة خویش را که علی اصغرخان نام داشت، به فرزندی پذیرفت. نامبرده بعدها از پرسنل برجسته وزارت فرهنگ در گیلان شد و برای فرهنگ دیارش خدمات شایانی از خود نشان داد.
میرزا احمدخان عمارلوئی در جوانی همان طور که در خاطراتش آمده، به سلک روحانیت درآمد و تا اواسط انقلاب مشروطه در این لباس ماند، اما از دورة سوم مجلس شورای ملی و در جریان مهاجرت دسته جمعی وکلاء آن دوره به خارج از کشور به مانند بیشتر همقطارانش مانند میرزا یحیی دولت آبادی و سید حسن تقیزاده و سید یحیی ناصرالاسلام (ندامانی) لباس روحانیت را از تن خارج ساخت و با ظاهری جدید که مرسوم متجددین آن سالها بود، در انظار حاضر شد. در بخش تصاویر، عکسهائی از وی در هر دو لباس نشان داده شده است.
عمارلوئی، مردی دانا، دنیا دیده و زحمت کشیده بود. در همة مأموریتهایش ابراز لیاقت و کفایت فراوان نمود و از کاردانی و مدیریت کافی برخوردار بود. وی در گیلان، بیشتر با محمود رضا طلوع دوستی داشت و هرگاه به گیلان میآمد، در منزل طلوع، تجمعاتی به احترام حضورش برپا میشد. در بازی شطرنج، مهارت چشمگیری داشت و همیشه برای حاضرین در محفلش سخنانی بر زبان میآورد که تا آن روز کمتر کسی آن را شنیده بود[4].
وی سوای حضور در ادوار دوم و سوم مجلس شورای ملی بعدها مجدداً تلاش نمود تا دوباره به مجلس راه یابد اما هر بار به دلایلی ناکام ماند. از جمله برای انتخابات دوره ششم برنامه هائی در سر داشت تا از گیلان به مجلس راه یابد. ولی با همه تلاشی که صورت گرفت، در آن دوره وکیلی انتخاب نشد. ابراهیم فخرائی که در آن روزها مدیر جریدة فروغ رشت بود، در جائی با اشاره به علاقهمندی عمارلوئی به حضور در دورة ششم مجلس، چنین میآورد که اهالی رشت برای آن دوره به انتخاب شدن حاجی شیخ باقر رسولی و حاجی شیخ علی فومنی (علم الهدی) تمایل بیشتری نشان میدادند و در مقابل کاندیدای مورد نظرِ فرمانده تیپ شمال سرتیپ زاهدی، میرزا احمدخان عمارلوئی بود. از آنجا که زاهدی چهرة محبوبی در میان اهالی گیلان نداشت، رقابت کاندیداهای دو طرف به شکلی غیر متعارف دنبال گردید و رقابتی که بیشتر مبارزهای مابین مردم رشت و فرمانده تیپ مستقل شمال بود، به بحرانی درون استانی مبدل شد. فخرائی دربارة نتیجه این کشمکشها چنین مینویسد:
... با وجودی که حاجی شیخ باقر رسولی به دستور زاهدی دستگیر و به فومن تبعید شده بود و در آنجا نورمحمد خان تهمتن به اشاره زاهدی با رسولی بدرفتاریها مینمود و انواع آزار را در حقش روا میداشت، معهذا رشتیها دو پا را در یک کفش کرده از حمایتش دست بر نداشتند. شهر را سیاهپوش و کار و کاسبی روزانه شان را تعطیل کردند. به هیئت نظار هجوم برده، صندوقهای رأی را در اختیار گرفته [و] آتش زدند. نتیجه آنکه در آن دوره کسی از رشت به عنوان وکیل مجلس انتخاب نگردید.[5]
عمارلوئی در نویسندگی، تسلط و تبحر بالائی داشت. این امر مطمئناً برگرفته از تعلیم در مکتب روحانی سرشناس و نابغهای همچون مرحوم آخوند خراسانی و البته تجربة حضور در کلاس درس حکمت مرحوم میرزا هاشم اشکوری نادره مرد آن روزگار میباشد. وی چند بار در دوران حیاتش اقدام به نگارش خاطرات و مشاهدات خود نمود که سالها بعد از مرگ در گمنامی نگهداری میشد.
آنچه در ادامه خواهد آمد، مجموعهای از یادداشتهای مرحوم عمارلوئی است که در سه برهة زمانی نوشته شده است. دفتر اوّل که یادداشتهای یومیه وی در روزهای عزیمت از نجف اشرف به تبریز در کوران نهضت مشروطه را در بر دارد از بیستم شعبان 1326 هـ .ق لغایت اواخر شوال همان سال را شامل میشود. عمارلوئی خودش در وصیت نامهای که نوشته و در کتاب حاضر آمده، این بخش از یادداشتهای خود را سفرنامة احمدی نامگذاری نموده که در کتاب پیش رو به همین نام آمده است. دفتر دوم را عمارلوئی در سالهای مهاجرت در اسلامبول نگاشته و راجع به شرح احوال خودش از زمان تولد تا اوایل مشروطه میشود. در این دفتر، موضوعات جالبی دربارة رشد علمی عمارلوئی و آشنائی وی با علمای نجف به تفصیل به رشتة تحریر درآمده است.
اما قسمت سوم خاطرات عمارلوئی، یادداشتی کوتاه است مربوط به سال 1309 خورشیدی که عمارلوئی به تجربة برخورد با جریانی موسوم به «پان ترکیستها» و نفوذ عثمانیها در ایجاد افکار تجزیة آذربایجان و مشاهدة توطئههای مدافعان این افکار اشاره میکند.
یادداشتهای میرزا احمدخان عمارلوئی بعد از مرگش سالها در دست علی اصغرخان عمارلوئی نگهداری میشد. بعد از فوت علی اصغرخان، یکی از پسرانش به نام کیومرث عمارلوئی، مسئولیت نگه داری اوراق میرزا احمدخان را به عهده گرفت. سالها از این موضوع گذشت تا اینکه چند سال پیش در ملاقاتی دوستانه با ایشان به یادداشتهای مرحوم عمارلوئی برخورد نمودم و با اجازة آن بزرگوار، مشغول بازخوانی و بازنویسی آن شدم. اما در میانة راه به خاطر دغدغههای گوناگون و برنامههای دیگر کار بازنویسی این مجموعه دچار وقفه شد. به هر حال، با کوششی دوباره بعد از قریب چهار سال، کار بازنویسی و تصحیح خاطرات میرزا احمدخان عمارلوئی خاتمه یافت.
کتاب حاضر، دست کم، از نقطه نظر درج برخی اتفاقات سالهای مشروطهخواهی بخصوص رخدادهای ایام استبداد صغیر و بیان ناگفتههای جدیدی از کشمکشهای آن روزگار میتواند در ردیف منابع معتبر و قابل تأمل آن دورة تاریخی قرار گیرد. بخصوص بدانیم که نویسنده خود از شخصیتهای مبارز و فعال مشروطه بوده و سوابقی همچون حضور در جمع علمای مشروطهخواه نجف و نیز علمای مخالف مشروطه آن شهر بزرگ در کارنامة حیات سیاسیاش دیده میشود.
در روزهای مقابلة بخشی از نوشتهها با متن اصلی، یکی از دوستان گرامی به نام آقای سید ابوالحسن عابدینی گیلانی با نهایت دقت، ریزبینی و حوصله به کمک مخلص شتافت. لطف ایشان، شایستة تشکر و سپاس فراوان است.
در اینجا وظیفة خود میدانم که از جناب آقای دکتر علی ططری، مدیر محترم، دلسوز و فرهیختة مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی خالصانه سپاسگزار باشم. ایشان که به مانند برادری بزرگتر مرا راهنما و مشوق بودهاند، زحمت فراهم آوردن چاپ کتاب را در نهایت لطف به دوش کشیدند. خداوند بلند مرتبه، وجود گرم و صمیمی چنین مدیر کوشائی را برای اهالی پژوهش پایدار بدارد.
همچنین از ریاست عالیة کتابخانه مجلس شورای ملی، حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج رسول جعفریان، که دانشمند بودن ایشان مستغنی از توصیف و تعریف است، کمال تشکر و قدردانی را دارم که در مدت حضورشان در جایگاه مزبور، همه گونه توجه و تفقد را به جامعة پژوهش و اهالی تحقیق بیمنّت مبذول داشتهاند. از حضرت حقآرزوی سلامتی روز افزون و دوام دولتِِ وجود آن مدیر شایسته و دلسوز را استدعا دارم.
در ادامه، جهت آشنائی بهتر با سوابق زندگانی میرزا احمدخان عمارلوئی، سالشماری از حیات او تقدیم خواهد شد. امید است روند احیاء خاطرات و یادداشتهای گذشتگان به شکل شایستهای رو به فزونی یابد تا در آتیه ناگفتههای پیشینیان برای محققان امروزی و آیندگان بازگو گردد. آمین یا رب العالمین.
علی امیری
لاهیجان ¬ بیست و دوم آبان 1390
سالشمار زندگانی میرزا احمدخان عمارلوئی
- تولد: صفر 1293 هـ . ق (1253 هـ . ش) در قریة جیرنده عمارلو، فرزند محمدعلی خان عمارلوئی
- تحصیلات مقدماتی نزد عموی خود آخوند ملا ابراهیم قاضی عمارلوئی و رفتن به نزد حاجی ملا آقای خویینی به همراه پسرعمهاش شیخ عبدالرحیم و تحصیل در مدرسة التفاتیه آن شهر
- مسافرت به اصفهان و شاگردی در محضر آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقائی و همچنین بهرهمندی از محضر آقا سید محمد باقر درچهای
- معلم خصوصی همایون میرزا پسر ظل السلطان حاکم اصفهان
- رفتن به تهران جهت تحصیل نزد حاج شیخ علی نوری و اقامت در مدرسه صدر و شاگردی محضر میرزا کرمانشاهی، میرشهاب شیرازی و میرزا هاشم اشکوری در مدرسه سپه سالار
- آشنائی با میرزا محسن خان اقتدارالدوله و بروز تمایلات سیاستی
- عزیمت به نجف اشرف از راه همدان و کرمانشاه، شرکت در کلاس درس آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و دیگر علمای نامور آن شهر ¬ 1322 هـ . ق
- شرکت در مبارزات مشروطه خواهی تبریز و عضویت در «فوج نجات» به رهبری مستر باسکرویل آمریکائی 1326 هـ . ق
- نگارش «سفرنامة احمدی» در سفر نجف به تبریز و اشاره به اوضاع و احوال شهرهای در مسیرش ربیع الاوّل 1327 هـ . ق
- نمایندة مردم قزوین در دورة دوّم مجلس شورای ملّی 1329 هـ . ق
- رئیس دفتر حکومتی یزد و سرپرستی جماعت زردشتیان 1332 هـ . ق
- نمایندة مردم یزد در دورة سوم مجلس شورای ملّی 1334 هـ . ق
- مهاجرت به اسلامبول و سپس برلن آلمان به همراه دیگر نمایندگان و عضویت در حزب دموکرات و راهاندازی دولت ملّی به رهبری نظام السلطنه مافی و حضور در کمیته برلین به همراه سیدحسن تقیزاده، وحیدالملک شیبانی و عده ای دیگر ¬ 1334 هـ . ق
- معاونت وزارت داخله دولت ملّی به دستور نظام السلطنه مافی ¬ ربیع الثانی 1335 هـ . ق
- کفالت حکومت جنوب به دستور نظام السلطنه مافی رئیس دولت ملّی ¬ 1335 هـ . ق
- نگارش شرح احوالی از زندگانی خود در روزهای اقامت در اسلامبول با عنوان «یادداشتهای اسلامبول» ¬ 1338 هـ . ق
- بازگشت به ایران و اقامت در محلة سنگلج تهران ¬ خرداد 1299 هـ . ش
- حاکم گروس ¬ سنبله 1299 هـ . ش
- مسئول انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملّی در گیلان ¬ سرطان 1301 هـ . ش
- حاکم شوشتر و مضافات ¬ 19 میزان 1303 هـ . ش
- عضویت در نخستین مجلس مؤسسان ¬ 1304 هـ . ش
- کفیل حکومت خوزستان ¬ 23 دی 1304 هـ . ش
- حکمران استرآباد (گرگان) ¬ 1305 هـ . ش
- ناکامی در انتخابات دورة هفتم مجلس شورای ملّی ¬ 1307 هـ . ش
- حاکم عراق با حقوق ماهیانه دویست و چهل و هفت تومان و فوقالعاده یکصد و سه تومان ¬ 6 آبان 1310 هـ . ش
- رئیس معارف منجیل، عمارلو و رودبار ¬ 1310 هـ . ش
- مرگ ناگهانی در پنجاه و هشت سالگی و دفن در جوار حرم حضرت معصومه (س) ¬ دی ماه 1311 هـ . ش
________________________________________
[1]. برای اطلاعات بیشتر، نگاه کنید به تاریخ مشروطة ایران، احمد کسروی، ص 890.
[2]. جهت اطلاع بیشتر، نگاه کنید به صفحات 293 تا 298 کتاب ایران در جنگ بزرگ تالیف مورخ الدوله سپهر ¬ انتشارات ادیب.
[3]. از جمله جرایدی که از آن سالها به جانده و خوشبختانه به تعداد قابل توجهی مجدداً تکثیر شده، مجلة کاوه میباشد که به توسط سید حسن تقیزاده مدیریت میشد. در مجلدی که چند سال پیش به همت زنده یاد استاد ایرج افشار به طبع رسید، چند قطعه عکس از روشنفکران ایرانی مهاجر در آلمان مانند وحیدالملک شیبانی، جمالزاده، تقیزاده و چند نفر دیگر نیز آورده شده است.
[4]. یادگارنامه فخرائی، به کوشش رضا زاده لنگرودی، ص 98
[5]. همان، ص98