قوامالملك و ايلات خمسه در گذر استعمار انگليس و جنگ جهاني اول
از مجموعه مقالات ارائه شده در همايش دوم ايران و استعمار انگليس
موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي
ايلات خمسه
ايلات خمسه همانطور که از نام آن پیداست مرکب از پنج ایل عرب، باصری، اینانلو، بهارلو و نفر ميباشد که در سال 1275 ه .ق با فرمان ناصرالدین شاه قاجار، برای ایجاد توازن قوا و مقابله با ايل قشقایی، در ایالت فارس و جنوب ایران متحد شدند و ریاست آن نیز به قوامالملك شیرازی که از افراد متنفذ، ثروتمند و صاحب مناصب حکومتی بود، «فروخته» شد. ایلات خمسه در نیمه شرقی فارس، از آباده در شمال تا لارستان و جهرم و داراب در جنوب ایالت فارس به ییلاق و قشلاق ميپرداختند و نقطه مقابل ایل قشقایی در نیمه غربی ایالت فارس بود و از آنجا که جمعیت قابل ملاحظهاي داشت در موضع گیریهایش ميتوانست در این ایالت تأثيرات بسزایی ایجاد کند.
جمعيت ايلات خمسه در بیشتر منابع بالغ بر 30000 خانوار ذکر شده است که البته این آمار تخمینی است. ایوانف در کتاب «عشایر جنوب» معتقد است بنابر آمار سال 1870م کل عشایر خمسه 34000 خانوار و نزديك به 170000 نفر جمعیت داشته است. همین طور به نقل از تومانسكي در سال 1894، 29870 چادر در ایلات خمسه برپا بوده است. دومورینی ایلات خمسه را 34500 خانوار ذکر ميکند.
قوامالملك و تعامل با حكام ايالتي فارس
با توجه به فلسفه تشكيل اتحاديه ايلات خمسه و رياست قوامالملك، اين اتحاديه در بيشتر مواقع در جهت خواستههاي استبدادي دولت مركزي و منافع محلي قوامالملك گام برداشته است. مثلاً در همان سالهاي دهه پاياني قرن نوزدهم، قوامالملك در راستای حمایت از سلطنت ناصرالدین شاه به مبارزه با جنبش مردمی علیه امتیاز تنباکو برخاست و مردان مسلح ايلات خمسه به دستور او تظاهرات مردمی را به رگبار بستند.
قوامالملك که حامي منافع انگليس در فارس بود، از نظر شخصيتي نيز فردي خودخواه و مستبد بود. محمدرضاخان قوامالملك حتی بعد از پیروزی مشروطیت علناً از به رسمیت شناختن مجلس شورای ملی امتناع ميورزید. با کودتای محمدعلی شاه علیه مشروطیت، موقعیت و قدرت قوامالملك نيز بیش از پیش استحکام یافت که فرصت انتقام از آزادیخواهان و سران مشروطه در شیراز را فراهم ساخت و منجر به قتل شیخمحمدباقر اصطهباناتی و سیداحمد دشتکی توسط خاندان قوامالملك شد.
بعد از فتح تهران و فرار محمدعلی شاه، قوامالملك كه در تقابل با قشقاییها و مشروطهخواهان موقعیت خویش را در خطر ميدید، با بهرهگیری از اختلاف و دشمنی میان بختیاریها و قشقاییها، با سران بختیاری که دارای نفوذ گستردهاي در حکومت مرکزی شده بودند، متحد شد. در سال 1911م قوامالملك و صمصامالسلطنه بختياري علیه صولتالدوله قشقایی متحد شدند و با جلب حمایت انگلیس صولتالدوله را از ایلخانی قشقایی خلع كردند و برادرش ضيغمالدوله را به ایلخانی قشقایی برگزیدند. همچنين نظامالسلطنه حاکم فارس نیز که با قوامالملك اختلاف داشت، از حکومت شیراز خلع شد و به دستور رئیسالوزرا، قوامالملك به نیابت عینالدوله حکمران جدید فارس انتخاب شد. صولتالدوله همراه با نظامالسلطنه، كه در 15شوال1329ه . ق توسط صمصامالسلطنه از حكومت فارس معزول شده بود، با تهديد كنسول انگليس از شيراز خارج شدند «باركلي از طريق كنسول انگليس، نوكس، به نظامالسلطنه و صولتالدوله هشدار جدي داده بود كه اگر جان انگليسيها، و يا امنيت كنسولگري به خطر افتد، عكسالعمل دولت انگليس شديد خواهد بود وقتي اين هشدار نتيجه نداد پيام فرستاد كه اگر فوراً شيراز را ترك نكنند، از دولت خود خواهد خواست كه قوايي به فارس اعزام بدارد و مخارج آن نيرو را از نظامالسلطنه خواهد گرفت».
بنابراین حبیباللهخان قوامالملك با جلب حمایت کامل دولت مرکزی در تهران و همینطور حمایت انگلیسها توانست با خلع صولتالدوله از ایلخانی، میان سران قشقایی اختلاف ایجاد کند و آنان را که رقبای سنتیاش بودند، در موضع ضعف نگه دارد. همچنين او با مطیع نگه داشتن ايلات خمسه در حمایت از خويش، توانست به قدرتمندترین فرد ایالت فارس مقارن شروع جنگ جهاني اول تبدیل شود.
موضع قوامالملك در تقابل با استعمار انگليس
با شروع جنگ جهاني اول در تابستان سال 1914 م/1332 ه .ق حبیبالهسخان قوامالملك نیز که ریاست ایلات خمسه را بر عهده داشت با اطاعت از دولت مرکزی در فارس اعلام بيطرفي كرد؛ اگر چه او در باطن همچنان انگليسي بود.
اما از آنجا که حکومت مرکزی ایران دچار ضعف و انحطاط بود، روسها در شمال کشور به تصرف شهرها و ورود نیروهای خویش ادامه ميدادند، انگلیسیها نیز در جنوب کشور به نفوذ پرداخته و به بهانه تأمين امنیت اتباع خويش و همچنين تأمين امنیت راههای جنوب، نیروهای نظامی خویش را به داخل کشور وارد ميکردند. آلمانيها نيز درصدد تلاش براي گسترش نفوذ خويش برآمده بودند. در چنین شرایطی مخبرالسلطنه هدایت، والي فارس، همراه با صولتالدوله قشقایی، ناصر دیوان کازرونی و بسیاری از روحانیون مانند سيدعبدالحسين لاري و قاطبة مردم مخالف انگليس و حضور نيروهاي نظامي استعمار در ايران بودند. توده مردم و حزب دمكرات نيز با حضور انگليس در صفحات جنوب مخالف بودند؛ مردم عملاً به مبارزه با انگليسيها پرداختند به گونهاي که «در اواخر سال 1915م انگلیسیها از تمام فارس به استثنای بنادر خلیج فارس، بیرون رانده شدند.» اما در مقابل، قوامالملك همراه با اسماعیلخان شبانکاره، حیدرخان حیاتداودی و موقرالدوله حاکم بوشهر جانب انگلیسیها را نگه ميداشتند؛ و به مردم و خواستهايشان كه مخالفت و قيام عليه انگليسسيها بود، خيانت ميكردند. جنگ و درگیری میان مخالفان و موافقان انگليس در فارس و بوشهر آغاز شد. برخي سران محلي مانند رئیسعلی دلواری، زائر خضرخان و شیخحسینخان با حمایت مردم و همگام با روحانيت شيعه، به نیروهای انگلیسی در بوشهر حمله بردند و آنان را در ابتدا شکست دادند. اما انگلیسیها نیز در پاسخ به این حملات، بوشهر را در 27 رمضان 1333ه .ق/1915 م. به تصرف خویش درآوردند و در آن شهر حکومت نظامی اعلام کردند. در بحبوحه همين درگيريها، رئيسعلي دلواري، به دست يكي از افراد اغفال شده، به شهادت رسيد؛ و آيتالله سيدعبدالحسين لاري، رهبر قيام مردمي فارس، از لارستان به جهرم عقب نشست.
در حالیکه اغتشاشات و ناامنیها به شیراز کشیده شده بود در پی اعتراض دولت ایران، در ازای بازگرداندن بوشهر به حکمران ایرانی، انگلستان خواهان عزل مخبرالسلطنه از حکمرانی فارس و واگذاری نیابت حکومت آن به حبیباللهخان قوامالملك، تا رسیدن حکمران جدید از سوی دولت مرکزی شد. به این ترتیب قوامالملك زمام امور فارس را تا رسیدن نصرتالسلطنه برعهده گرفت و حاکمیت بوشهر نیز به دریابیگی رسید.
همراهي ژاندرمري فارس در قيام مردمي عليه استعمار
افسران سوئدی حاضر در ژاندارمری بنا به نفرتی که از روسها داشتند، متمایل به نیروهای آلمانی بودند. انگلیسیها نیز که به طرفداری ژاندارمری از آلمانها آگاه بودند و از آنجا که پرداخت حقوق ماهیانه ژاندارمری در تعهداتشان بود، كمكهاي مالي خود را به ژاندارمري قطع کردند.
حزب دموکرات فارس که از مخالفان نفوذ انگلیسیها در جنوب ایران بود، همکاری نزدیکی نيز با اعضای ژاندارمری داشت. لذا برخی افسران ژاندارمری به رهبری «یاور علیقلیخان پسیان» که فردی میهنپرست بود، کمیته «حافظین استقلال مملکت ایران» را تشکیل دادند و با همکاری دموکراتها جنبش ضدانگلیسی به وجود آوردند. آنها با همکاری ووسترو كنسول آلمان در شیراز، كنسولگري انگلیس را در 10 نوامبر 1915م/ محرم 1334 تصرف و اعضای كنسولگري را دستگیر کرده و به اهرم نزد زائرخضرخان فرستادند. نفرات ژاندارمری همراه با ساير مردم همچنین از قوامالملك ميخواستند با حمايت از قيام عليه استعمار انگلييس، نيروي مسلحي نيز به كمك «کمیته دفاع ملی» در قم بفرستد و به حمايت از متحدين وارد عمل شود. حبيباللهخان قوامالملك نيز با ردّ اين درخواست قبلاً «در حدود چهار هزار تفنگچي از ايل خمسه را به شيراز فراخوانده بود تا پيرامون خانه خود و محله قوام را سنگربندي كنند». مردم با كمك افسران ميهنپرست ژاندارمري با قطع سيم تلگراف شيراز مانع از برقراري ارتباط قوامالملك با حكومت مركزي شده و به قيام و تهييج عليه قوامالملك برخاستند. اما قوامالملك از طريق تلگراف يزد – تهران، حكومت مركزي را در جريان اوضاع گذاشته و خواهان مك بود. «مستوفيالممالك» رئيسالوزرا نيز از طريق همان خط يزد – تهران تلگرافي به شرح زير براي قوامالملك مخابره كرده كه نشان از حمايت دولت از قوام داشت:
حفظ و وقایه انتظام فارس به عهده شما نوکر دولتخواه است که به هر ترتیب صلاح ميدانيد از اقدامات لازمه فروگذار ندارید و عاصیان این اداره را تنبیه و مجازات لايق بنماييد، همین قدر ماژور پوست و صاحبمنصبان تازه برسند. اقدامات جنابعالی را در تنبیه آن عده عاصی، تعقیب و تکمیل خواهند نمود...
در طول مدت درگیری بین طرفین با توجه به اعلامیهها و آگهیهایی که از طرفین منتشر ميشد، هر كدام خويشتن را فدوي «اعليحضرت شاهنشاه قدر قدرت» ايران و حامي ملت و دولت دانسته و طرف مقابل را خائن، اوباش، وطنفروش و... معرفي ميكردند. با ورود نیروهای ناصر دیوان در حمایت از ژاندارمري به شهر، بعد از دوازده روز درگیری، در نهایت قوامالملك مجبور به فرار شد و از طریق لارستان و بندر لنگه خود را به نزد كنسولگري انگليس در بوشهر رسانيد. در اين قيام عليه قوامالملك مجموع تلفات نيروهاي ژاندارمري و مردمي به 39 نفر ميرسيد؛ ولي تلفات نيروهاي قوامالملك 311 نفر بود. قوامالملك در بوشهر باز هم مورد حمايت حكومت مركزي قرار گرفت و صولتالدوله قشقايي نيز از طرف حكومت مركزي به حمايت از وي فراخوانده شد. «سر پرسي سايكس» نيز با پذيرايي از قوامالملك، 30000 ليره نقدي همراه با دو عراده توپ، چهار مسلسل،550 تفنگ و مقادير قابل توجهي فشنگ و ديگر تجهيزات نظامي در اختيار وي گذارد تا با عبور از لارستان و شكست دادن ژاندارمري به شيراز وارد شود. همچنين مقرر شد چهار هزار تفنگ و دو ميليون فشنگ نيز از طريق بندر لنگه از هندوستان براي قوامالملك ارسال شود.
مخالفان قوامالملك نيز بعد از مصادره اموال و دستگيري كسان قوامالملك، اميرآقاخان عرب «منصورالسلطنه» را از زندان قوامالملك آزاد كردند و به رياست ايل خمسه گماشتند و همراه با افراد ايل عرب مدتي به تمرين و يادگيري فنون نظامي پرداختند تا از ورود قوام جلوگيري كنند. قوامالملك نيز در بازگشت از بوشهر به لارستان در 12 جماديالاول 1334 ه .ق نيروهاي عرب و بهارلو را نزد خويش فراخواند و با بسيج پنج هزار نفر از افراد عرب و بهارلو توانست نيروي اعزامي ژاندارمري را شكست داده و به طرف شيراز حركت كند. نيروهاي ژاندارمري در لارستان دچار شكست شده بودند، در بازگشت به شيراز نيز از آنجا كه در طول جنگ 12 روزه با قوامالملك نتوانسته بودند خسارات و ضرر و زيان مردم را جبران كنند، چندان مورد حمايت واقع نشدند و در حاليكه مهمات و پول كافي نيز در اختيار نداشتند، از طرف دولت نيز متمرد و ياغي معرفي شدند. علاوه بر اين مشكلات، قبل از درگيري نيروهاي ژاندارمري با قوامالملك، ضدكودتايي عليه آنها از داخل شيراز توسط «قاسمخان فتحالملك»، كه از قبل متهم به حمايت از قوامالملك بود و در زندان به سر ميبرد، شكل گرفت. فتحالملك توانست با رهايي از زندان و مخالفت با قيامكنندگان، به دستگيري و قلع و قمع كودتاچيان ژاندارمري و اعضاي كميته استقلال ملي بپردازد. فراشبندي در اين باره معتقد است فتحالملك با فرار از زندان «كميته وكلا» را تشكيل داد و با فريب درجهداران ژاندارمري آنان را با خودش همراه ساخته در «شب بيستم حمل 1334 قمري مطابق پنجم جماديالثاني غفلتاً ارگ كريمخاني را كه دارالحكومه بود تصرف و به دستياري عطاءالدوله نوري درصدد دستگيري احرار و صاحب«نصبان برآمد. شب بيست و ششم حمل نايبميرزا و اسدخان را به توپ بستند، بامداد روز بيست و ششم حمل امامقليخان و حسنخان فيلي را سر بريدند، روز اول ثور 1334 نيز سلطان مسعودخان را در ميدان توپخانه بدار آويختند، متصدي اين جنايت نايب محمدخان فراشباشي ايالتي قلمداد شده است.»
اما قوامالملك در حاليكه با فراخوان ايلات عرب و بهارلو در لارستان موفق شده بود نيروي ژاندارمري را شكست دهد و صولتالدوله را نيز با خويش هماهنگ ساخته بود و حمايتهاي انگليس و دولت مركزي را نيز پشت سر داشت، قبل از ورود به شيراز در 17 جماديالثاني 1334ق/21 آوريل 1916م به هنگام شكار در خفر از اسب به زمين افتاد و جان باخت، و پسرش ابراهيم نصرالدوله به رياست ايلات خمسه دست يافت. مدتي بعد با تشكيل پلیس جنوب در ژانويه توسط سر پرسي سايكس و ورود عبدالحسينميرزا فرمانفرما براي حكمراني فارس مناسبات جديدي ميان ابراهيم قوامالملك و صولتالدوله و نيروهاي انگليسي و فرمانفرما برقرار شد.
استعمار انگليس و پليس جنوب
با تشکیل پلیس جنوب توسط سر پرسی سایکس در ژانویه 1916 م و حرکت به سمت شیراز درگیریهاي جدیدي میان مردم فارس و پليس جنوب شروع شد. پلیس جنوب كه براي حفظ منافع انگلیس از قبیل حفظ چاههای نفت جنوب و امن داشتن راههای تجاری تشکیل شده بود، عملاً وظایف دیگری از قبیل مبارزه با مخالفان سیاستهای انگلیس همانند ایلات و طوایف و حزب دموکرات و ژاندارمری را نیز بر عهده گرفته و همچنین به تعقیب و بازداشت نیروهای مردمي و محلي به بهانة حمايت از آلمانها ميپرداخت. در بسياري از موارد نيز به كشتار مردم عشاير و ايلياتي بيدفاع دست زده است كه در ادامه به شرح آن ميپردازيم.
پلیس جنوب در حالیکه بجز دولت وثوقالدوله هیچ دولت دیگری آنها را به رسمیت نشناخت، خودسرانه به تعقیب و درگیری با مخالفان خویش پرداخته و با بسیاری از طوایف در ایل عرب، باصری و بهارلو در شرق و جنوب شرق درگیر شدند و تلفات بسیاری بر عشایر آن وارد كردند. پلیس جنوب درگیریها و زدوخوردهای بسياري با مردم کرمان و یزد و قشقاییها نیز داشته که تلفات و صدمات آن نیز بسیار سنگین بوده است.
در 3 رجب 1335 ق/ 25 مه 1917م سايكس قراردادی با صولتالدوله منعقد کرد و «در فاصله سه ماه پس از انعقاد قرارداد سایکس به سرکوب ایلات ساکن در اطراف جادههای تجاری عمده پرداخت. او مقابله با تمامی ایلات و قبایل ایرانی را تحت عنوان سرکوب راهزنان و غارتگران انجام ميداد به نظر ميرسد این اقدامات بیشتر به منظور اعاده حیثیت پلیس جنوب پس از شکستهای متوالی سیرجان و کازرون و شاید زهر چشم گرفتن و ترساندن ايلات فارس بود كه غالباً روحيه ضدانگليسي داشتند؛ خصوصاً آنکه در اغلب موارد، مجازاتهای بسیار سختی انتخاب و اعمال ميشدند».
از مهمترين جنگها و عمليات پلیس جنوب در ایالت فارس ميتوان به عملیات دشت ارژن علیه ناصردیوان، عمليات نيريز در تقابل با طوایف لشنی، عملیات زیارت واقع در ارسنجان، عملیات خان زنیان و درگیری با صولتالدوله، عملیات ده شیخ شورش پاسگاه خان زنیان، عملیات احمدآباد، عملیات چنار راهدار، عمليات آباده و در نهایت عملیات فیروزآباد اشاره كرد؛ که اینها همه درگیری و جنگ علیه مجاهدان و مخالفان استعمار انگليس در فارس بود. در اين جنگها پليس جنوب با استفاده از تجهيزات كامل مانند توپ و تيربار و مسلسل در بسياري از موارد حتي عليه مردم و طوايف بيدفاع وارد نبرد ميشد. به طور مثال در فاجعه خان زنيان نيروهاي انگليسي به بهانة گم شدن دو الاغ به طايفة درهشوري كه در حال كوچ بوده و مردان آن نيز براي خريد به شيراز رفته بودند، حمله برده و بيست نفر از زنان و بچههاي اين طايفه را كشتند. با انتشار اين خبر و با فتواي جهاد سيدعبدالحسين لاري، حملات صولتالدوله و مردم به نيروهاي انگليس دوباره شدت گرفت. اما ژنرال سر پرسي سایکس با عملیاتهای سازمانیافته و در نهایت با ایجاد تفرقه و دسیسهچینی میان صولتالدوله و همراهانش، توانست وي را شكست دهد.
پلیس جنوب در عملیاتهای خود بویژه در عملیات نیریز و ارسنجان، در گزارش کارگزاری به وزارت امور خارجه اینگونه به توجیه آن ميپردازد:
چند نفر عرب از طرف نیریز در خاك كرمان مرتكب سرقت ميشوند. منجمله يك نفر از قشون جنوب را خلع سلاح کرده. به ده چال نیریز آمدند، صاحبمنصب قشون جنوب ساخلو سیرجان را خلع سلاح کرد. به فتحالملك حاکم نیریز اطلاع داد. مشارالیه تفنگ و اسب قشون را پس گرفته در همان هفته یک نفر کاپیتان انگلیسی150 نفر قشون جنوب همراه كارواني كه ميهمان نظامي حمل داشته به نيريز آمد. در مراجعت ده چال رفته ميگویند از طرف احمدونه به آنها شلیک شد، آنها هم حمله بردهاند، 24 نفر زن و مرد و بچه مقتول و مجروح، چهار خرمن آتش زده، ده را غارت کردهاند و پنج نفر مرد اسیر بردهاند. باقی اهالی فراری منزل حاکم نیریز رفته متحصن شدهاند.
به هنگام تصرف کازرون توسط نیروهای انگلیسی فقط در «کازرون پنج هزار نفر از بیماری آنفولانزا [آنفلوآنزا] به ديار نيستي رفتند. لذا انگليس موقعيت را مغتنم شمرد، به آن صفحات حمله بردند. سهرابخان که متحد ناصردیوان بود بیماری بسیاری از افرادش را به کام مرگ فرستاد به گونهاي که سرانجام از نیروی اولیه چهار هزار نفری فقط 17 نفر سالم ماندند.» انگلیسیها نیز که دچار این بیماریها بودند تلفات بسیاری دادند، اما سرانجام با حیله و نیرنگ و ایجاد نفاق میان مخالفانشان با استفاده از تجهیزات نظامی پیشرفته توانستند به موفقیتهایی دست یابند و با وجود آنکه در 7 صفر 1377ق / 22 مارس 1918 م جنگ جهانی پس از چهار سال کشتار پایان یافته بود، پلیس جنوب در ایران همچنان به قلع و قمع مردم ميپرداخت.
همكاري قوامالملك و فرمانفرما با استعمار انگليس
بعد از قلع و قمع قيام مردم و ژاندارمري در شيراز، قوامالملك و صولتالدوله نيروهاي مسلط بر اوضاع فارس بودند؛ تا اينكه با انتخاب «عبدالحسينميرزا فرمانفرما» از سوي حكومت مركزي به حكمراني فارس، صولتالدوله چون فرمانفرما را حامي سياستهاي انگليس ميدانست، به مخالفت با وي پرداخت. اما چون نتوانست كاري از پيش ببرد، به هنگام ورود فرمانفرما در اكتبر 1916 /6 ذيحجه 1334 ق، به طرف فيروزآباد حركت كرد. اما ابراهيمخان قوامالملك استقبال گرمي از فرمانفرما به عمل آورد و در ادامه با ورود سايكس به شيراز، نيروي پليس جنوب جايگزين ژاندارمري شد.
فرمانفرما كه از حكمرانان مورد قبول انگليسيها در فارس بود، از هنگام ورود به شيراز به تلاش براي خلع صولتالدوله از مقام ايلخاني پرداخت و قوامالملك را نيز به تحريك عليه صولتالدوله ترغيب ميكرد. اما ابراهيمخان قوامالملك كه مدتي عضو كميته مركزي حزب دموكرات بود [و آنچنان كه شايع است با سياستهاي پدر خويش نيز مخالف بوده است، به گونهاي كه مخبرالسلطنه هدايت معتقد است مرگ حبيباللهخان قوامالملك به اشاره همين فرزندش صورت گرفته است]، از همكاري با فرمانفرما و حتي نيروهاي انگليسي عليه صولتالدوله و نيروهاي ناصرديوان كه به شيراز حمله كرده بودند خودداري ميورزيد و سياست مبهمي در پيش گرفته بود. اما بعد از آنكه درگيريهاي شديدي ميان پليس جنوب و صولتالدوله در گرفت و صولتالدوله از مقام ایلخانی خلع گرديد، قوامالملك به همکاری با پلیس جنوب و شكست صولتالدوله در فيروزآباد وارد عمل شد.
سر پرسي سايكس نيز درباره قوامالملك و همكاري وي با پليس جنوب مينويسد:
وقتي اين قضيه اساسي حل شد خلع صولتالدوله از ايلخاني [قشقايي] قوام محققاً تحتتأثير دو ضربت سختي كه به دشمن منفورش وارد شده بود راضي به اتفاق با ما شد.
ابراهيمخان قوامالملك بنا به درخواستهاي مكرر فرمانفرما و سر پرسي سايكس در حاليكه صولتالدوله از مقام ايلخاني خلع شده بود و حتي برادرش سرداراحتشام و سالارحشمت همراه با محمدعليخان كشكولي نيز از او جدا شده بودند و به جنگ عليه او ميپرداختند، موقعيت را براي يكهتازي در ايالت فارس و از بين بردن رقيب اصلي خويش مناسب ديده با چهار هزار نفر از ايل عرب بهارلو به تعاقب صولتالدوله در فيروزآباد رفت كه منجر به شكست صولتالدوله و تصرف فيروزآباد توسط سرداراحتشام شد. ناصرديوان نيز كه از متحدين صولتالدوله بود، پس از تصرف كازرون توسط نيروهاي ژنرال السمي، ابتدا به كوههاي اطراف متواري شد و پس از مدتي در شيراز به قوامالملك پناهنده شد. ناصر ديوان توانست از انگليسيها تأمين بگيرد و با پرداخت مبلغي پول به قوامالملك آزاد شود.
مردم و طوايف ايلات خمسه در تقابل و درگيري با استعمار انگليس
در شرايطي كه قوامالدوله در نهايت تن به همكاري با پليس جنوب علیه مردم و صولتالدوله قشقایی داده بود، برخی از طوایف و ایلات خمسه به نبرد و مبارزه علیه پليس جنوب و استعمار انگليس پرداختند و مشكلات بسياري براي آن بوجود آوردند. ركنزاده آدميت نامهاي از عبدالحسينخان بهارلو به صولتالدوله در كتاب خويش آورده است كه به اين شرح ميباشد:
به ما خبر رسيد كه انگليس به تازگي عده زيادي هندي از راه كرمان و بندرعباس وارد كردهاند و هنديها در لباس مكاري عازم شيرازند. چون اين كار آنها بر خلاف قرارداد با شماست، ناچار به نظاميان هندي كه لباس قاطرچي داشتند، حمله برديم ... پس از چند ساعت مبارزه شكست خوردند فرار كردند. چهل قبضه تفنگ و هفتاد زين اسب نصيب ما شد. براي اطلاع شما نوشتم كه بدانيد حضرات ميخواهند در پنهان قواي زيادي جمعآوري و همين كه مهيا شدند، همه ما را مغلوب و منكوب نمايند. منتظر دستور شما هستم... .
صولتالدوله نيز در جواب، آنان را به نزد خويش فراميخواند. مابرلي نيز در كتاب عمليات ايران مينويسد: «در واقع گروهي از بهارلوها -يكي از ايلات خمسه- در كنار صولتالدوله و برضد ما نبرد ميكردند».
همچنين در شرق فارس بسياري از طوايف ايلات خمسه از جمله طوايف لبو محمدي، غني، مزيدي، چهار راهي و لشني با پليس جنوب درگير شده و جنگهايي میان آنان به وقوع پيوست. طايفه عرب مزيدي از جمله طوايفي بودند كه در خلال سالهاي 1916 تا 1919م با نيروهاي پليس جنوب در شرق فارس درگير شدند. همچنين سعدالهيخان غني برادر ميرجانخان، كلانتر طايفه غني و طوايف همجوار، رهبري بخشي از جنگهاي چريكي و نامنظم عليه پليس جنوب را بر عهده داشت. عشاير محلي از ايشان با نام «سردار جنگي» و «جلوگير فرنگي» در اشعار خويش ياد كردهاند. سرپرسي سايكس درباره طايفه لبو محمدي و درگيري آنان با پليس جنوب در «تاريخ ايران» مينويسد: «زنان لبو محمدي از تاكتيكهاي ايجاد مانع استفاده ميكردند. يعني ناگهان گله را در مسير افراد اس.پي.آر قرار ميدادند و در نتیجه یا مردانشان فرصت ميیافتند كه در مقابل اس.پي.آر موضع بگيرند و يا فرار كنند». برخي از زنان آنها واقعاً شيرزن بودند. در عمليات 1918 عليه افراد لبو محمدي و چهارراهي روستاي چاهحق، خواهر سهام عشاير عملاً نبرد در ارتفاعات را رهبري ميكرد. عليرغم همكاري قوام با انگليسيها بسياري از طوايف و ايلات خمسه مانند ايل باصري، بهارلو و بسياري از طوايف ايل عرب به نبرد و درگيري با پليس جنوب پرداختند و در حمايت از دليرمردان و علماي مجاهد به دفاع از وطن و ناموس خويش پرداختند. نجفي به روايت پيران قوم مينويسد:
اميرآقاخان در طول رياست خود بر ايل بهارلو مبارزات چندي با حكام وقت داشته است؛ از جمله در اواخر دوره قاجاريه و جنگ بين شيخ كوهستان داراب از طرفداران آيتالله سيدعبدالحسين لاري بر عليه قوام شيرازي كه از سياستهاي دولت انگليس حمايت ميكرد، وارد عمل شد و شكستهاي سختي به اردوي قوام داد
علاوه بر هجوم نيروهاي بيگانه، قوامالملك و فرمانفرما نيز ايلات خمسه را مورد حمله و قتل و غارت قرار ميدادند، لذا آنان ميبايست در دو- سه جبهه وارد نبرد ميشدند. خمسهايها در مبارزاتشان متأثر از علماي ديني بودند؛ و به فتواي سيدعبدالحسين لاري در لزوم جهاد عليه استعمار انگليس عمل ميكردند. سيدلاري چنين فتوا داده بود:
... اعلان به هر كس و هر جا از فرق مسلمين خارج و داخل، حتي بر نسوان، صبيان و سلطان و فرمانفرما و قوام و اعراب و هر كس كه لاف مسلماني ميزند واجب فوري عيني است... و هركس تخلف و تقاعد از اين جيش مجاهدين و از اين جهاد اكبر و نهي از منكر نمايد، كأنه تخلف از جيش اسامه و امام عصر(عج) نموده اعم از اينكه ملحق به جيش كفار شود يا نشود مرتد و خارج از اسلام است و مال و جان او مال مسلمانان است، ولو قوامالملك باشد...
فهرست منابع و مآخذ
- اتحاديه، منصوره، رضاقليخان نظامالسطنه، تهران: كتاب سيامك: نشر تاريخ ايران، چاپ اول، 1379.
- امداد، حسن، فارس در عصر قاجار، شیراز، انتشارات نوید شیراز، چاپ اول، 1387.
- ایوانف، میخائیل سرگئی یویچ، عشایر جنوب، ترجمه: کیوان پهلوان و معصومه داد، تهران: آرون، چاپ اول، 1385.
- راضی، منیره، پلیس جنوب ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1381.
- رکنزاده آدمیت، محمدحسین، فارس و جنگ بینالملل (ج اول) تهران: اقبال، 1349.
- سایکس، سر پرسی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران: انتشارات علمی، 1362.
- سعیدی سیرجانی (به کوشش)، وقایع اتفاقیه، تهران: پیکان، 1376.
- شفیعی سروستانی، مسعود، فارس در انقلاب مشروطیت، شیراز، بنیاد فارس شناسی، چاپ اول، 1383.
- صفی نژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم، 1375.
- غنی، سیروس، ایران برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه: حسن کامشاد، تهران: نیلوفر، 1377.
- فراشبندی، علی مراد، تاریخچه حزب دموکرات فارس، انتشارات اسلامی، 1359.
- فسایی، میرزا حسن، فارسنامه ناصری (جلد اول)، تهران: اميركبير،1367.
- قطبي، بهروز، اسناد جنگ جهاني اول در ايران، تهران: نشر قرن، چاپ اول 1370.
- مابرلي، جيمز، عمليات در ايران، ترجمه كاوه بيات، تهران: رسا، 1369.
- نجفی، علیمحمد، وقایع ایلات خمسه، قم: نشر همسایه، چاپ اول،1380.
- نجفي، عليمحمد، بزرگان ايلات عرب و ايلات اينانلو، باصري، بهارلو و نفر، قم: انتشارات ائمه، چاپ اول، 1385.
- نصیری طیبی، منصور، ایالت فارس و قدرتهاي خارجي (از مشروطيت تا سلطنت رضاخان)، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1384.
- هدايت، مهديقلي (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران: زوار، چاپ دوم، 1344.
پانوشتها
1. کارشناس ارشد علوم سیاسی، دانشگاه مفيد.
2. . فسايي، 1367، صص 345 و 346.
3. . صفينژاد، 1375، ص 72.
4. . ايوانف، 1385، ص 96.
5. . ايوانف، پيشين، ص 247.
6. . شفيعي سروستاني، 1383، ص 127.
7. . اتحاديه؛ 1379، ص 98.
8. . ايوانف، پيشين، ص 256.
9. . نصيري طيبي، 1384، ص 86.
10. . فراشبندي، صص 359- 31.
11. . نصيري طيبي، صص 384-103.
12. . امداد، صص 593-387.
13. . امداد، پيشين، ص 106.
14. . نصيري طيبي، پيشين، ص 103.
15. . امداد، پيشين، ص 605.
16. . مابرلي، 1369، ص 201 و ركنزاده آدميت، پيشين، ص 276.
17. . فراشبندي، پيشين، ص 131.
18. . راضي، 1381، ص 192.
19. . نقل از: نصيري طيبي، 1384، ص 120.
20. . امداد، پيشين، صص 654 و 655.
21. . نصيري طيبي؛ پيشين، ص 112.
22. . راضي، 1381، ص 178.
23. . مخبرالسلطنه هدايت، 1361، ص 291.
24. . راضي، پيشين، ص 179.
25. . سايكس، 1362، ص 777.
26. . ركنزاده آدميت، پيشين، ص 624.
27. . ركنزاده آدميت، پيشين، ص 45.
28. . مابرلي، پيشين، ص 400.
29. . نجفي، پيشين، ص 42.
30. . نجفي، پيشين، ص 297.
31. . نجفي، 1385، ص 14.