خط «اعتدال» در نهضت مشروطیت ایران
در یك نگاه عذر و مستند كافی برای تصویری اسلامگرا از شخصیت مطرح دوره مشروطه، عبدالرحیم طالبوف وجود ندارد، بهویژه اگر عمده مستند، نوشتههای كسی چون فریدون آدمیتباشد و از اینرو نمیتوان طالبوف را قرین فقیهی والامقام چون آیتالله نائینی، در جبهه اسلامگرایان قرار داد، اما از منظری دیگر كه كاملا نیز مهم و راهگشاست، توجه به شخصیتهایی است كه دیگران سعی دارند گاه با تحریف و یا حذف برخی از ابعاد زندگی و شخصیتشان، آنان را مال خود كنند. از این دیدگاه، چنانچه با پرهیز از جزمیتگرایی و مطلقاندیشی، سعی كنیم شخصیتهای علمی، سیاسی، دینی و ملی خود را معرفی كرده و ابعاد مثبت و منفی آنان را فارغ از تعصبات تحلیل كنیم، سرمایههای فراوانی را كه هویت ملی و دینی ما را تقویت میكند به دستخواهیم آورد. و این نكتهای است كه چه بسیار مورد غفلت قرار میگیرد. كما اینكه در نگاه نویسنده محترم نیز «آدمیت» گرچه سكولار و فراماسون است و قابل احترام نیست اما به عنوان نویسندهای كه مجموعه آثار او در نهضت مشروطیت، مورد استنباد موافق و مخالف قرار میگیرد; طبعا به كلی نمیتوان آثار وی را حتی با دید انتقادی نادیده گرفت. نویسنده محترم در این مقاله تلاش كرده است از منظر دوم به «ملا عبدالرحیم طالبوف» نظر افكند و وی را در جرگه اسلامگرایان معتدلی چون میرزای نائینی قرار دهد. «حكومت اسلامی» حادثه انقلاب مشروطیت در تاریخ اجتماعی ایران، پدیده نوظهوری بود كه افكار و اندیشهها را از ریشه و بن، سخت تكان داد و تار و پود اجتماعی كشور را دگرگون ساخت.
در این حادثه، گرچه ظهور انقلاب، از كتك زدن یك بازاری (قندفروش) آغاز شد، (1) اما ریشههای آن، پیشاپیش در افكار و اندیشههای متفكران نوگرا وجود داشت و دههها جلوتر از حادثه بازار، در ذهن و اندیشه ایرانی، فكر تحول و دگرگونی اجتماع و ایجاد نظام پارلمانی، محدود كردن قدرت سلطنت، پالیزه كردن اندیشه سیاسی، طرح نوین یك فلسفه سیاسی مطرح بود. (2)
مهدی قلیخان هدایت، در آغاز كتاب خود، «تصویری از ایران» ارائه میدهد كه گویای وضع پریشان جامعه، بینظمی امور، ظلم و تعدی و انتظار وقوع یك حادثه اجتماعی در تحول اوضاع را حكایت میكند. او مینویسد:
«ایران را بیسامانی و پریشانی فرا گرفته، روس از یك سو میكشد و انگلیس از یك سو . تركیه هم سری توی سرها درمیآورد. دولتیكجا 5/22 میلیون روبل (درصد پنج) یكجا یازده كرور تومان (درصد چهار) به دولت روس مقروض است، دویست و نود هزار لیره به انگلیس.
گمركات وثیقه قرض است. خزانه، خالی و دولت محتاج پول .
بالمقاطعه حكام پیشكش به شاه و سهمی به صدور و مبلغی به اجزای دربار و صدراعظم میدهند و میروند به بخت و اقبال یا قوه تعدی كه چه وصول كنند.
به انواع اسامی، از رعیت نقد و جنس گرفته میشود. از مردم، آنكه در شمال استخودش را به روس بسته، آنكه در جنوب استبه انگلیس . وزراء چشمانشان به دهان «سفارتین» است. مردم بازاری كه خارج از این بازی هستند، خشمآلود منتظر دست غیباند. شاه مریض است و گرفتار به درد خود. رجال دولت، همه در فكر منفعت، فكری كه در هیچ كلهای نیست، فكر مملكت است. اگر چند نفری هم در این فكرند، مغلوب اكثریتاند. مردم، چیزهایی شنیدهاند و آرزوهایی در دل دارند. بمبی در سینهها مخفی است، تا كی بتركد .» . (3)
طبیعی است كه پیشقراولان این نهضت اجتماعی، اندیشهورزان روشنفكر و عالمان نواندیش بودند. نوشتهها و مكتوبات سیدجمالالدین، میرزا ملكمخان، عبدالرحیم طالبوف و همینطور شیخ هادی نجمآبادی، ملاعبدالرسول كاشانی و از همه مهمتر علامه زمان، آیتالله شیخ محمدحسین نائینی، در تحول و دگرگونی اجتماعی، نقش بارزی داشتهاند.
اینها، در برابر تحجرگرایان دینی و افراطگران غربزده، خط «اعتدال» نوینی را ارائه میدادند.
سه جریان
میتوان گفت، تاریخ ایران، در آن دوره از وجود سه اندیشه اجتماعی برخوردار بود:
1 - جریان تحجر و جمود كه هر گونه تحول و دگراندیشی را «بدعت» میشمردند;
2 - شرقگرایان سوسیالیست مانند آخوندزاده و جریان چپ و غربزدگان انگلوفیل به مانند میرزا ملكمخان;
3 - جریان اسلامی - ملی سیدجمالالدین و شاگردانش از جمله میرزای نائینی از جناح اسلامگرا، عبدالرحیم طالبوف از جناح روشنفكران.
این گروه سوم، بیشتر خط «اعتدال» را دنبال میكردند و همواره اصلاحات را در مسیر «نه شرقی و نه غربی» پی میگرفتند. با همه گونه سلطه بیگانه ستیز داشتند و از تسلط فرهنگی و سیاسی دولتهای بیگانه و اجنبی نه تنها تنفر داشتند بلكه به سختی مبارزه میكردند. و در سلوك و روش مبارزاتی نه تنبل بودند و نه خشن و قهرآلود. راهی میانه، منطقی، عمیق و استدلالی و آگاهانه را در پیش گرفته بودند.
تبلور این خط فكری (اعتدال) را میتوان در نوشتههای علامه نائینی و عبدالرحیم طالبوف دنبال كرد. مشتركات فكری، اسلوب مبارزه و پیشنهادهای اصلاحی این دو اندیشمند تحولگرا، چنان عمیق است كه آدمی را به شگفتی وا میدارد.
گرچه نویسندگان چپگرا به مانند «باقر مؤمنی» (4) و «فریدون آدمیت» (5) تلاش دارند كه طالبوف را یك ماتریالیست تجربهگرا، معرفی نمایند، اما او، حقیقتا یك مسلمان دینداری است كه جهان خلقت را (مطابق اندیشه زمان خود) عالمانه میفهمد و باور دارد. بارها در كتابهای خود، به اصالت اعتقاد به خداوند و سنن هستی، اعتراف میكند. او به صراحت میگوید:
«گرداننده جهان و مدیر كارخانه امكان، عزم بشری نیست، سابقه نامعلوم یا تقدیر الهی است و همان تقدیرات، عبارت از قانون خلقت است كه در هیچ مدار از موضوع خود، تخلف نمیكند. مقدر است كه از هر كس چه فعل آید، درخت مفل نه خرما دهد و نه شفتالو . اما اگر عزم بشری توجه به تربیت درختشفتالو نماید، درشتی او را به انار ساده میرساند و اگر بخواهد از درختشفتالو، انجیر بخورد، چون مخالف قانون خلقتیا همان «تقدیر» است عزم او باطل و سعیش عاطل گردد» . (6)
انگار كه استاد مطهری است كه در «عدل الهی» و «انسان و سرنوشت» نظام خلقت را تفسیر میكند و روند كارهای انسان را بر مقتضای قانون علت و معلول توجیه مینماید. طبیعی است كه این، اعتراف همه دینداران است كه جهان خلقت را همان فعل خداوند و تقدیرات جهان را همان «سنن و قوانین طبیعی» تفسیر میكنند و دقیقا این همان «توحید افعالی» است كه هر دانشمند مسلمان آن را قبول دارد و باور میكند.
به هر حال، مقایسه آرای این دو دانشمند و متفكر مسلمان (نائینی و طالبوف) در نهضت مشروطیت، آدمی را به عمق مفاهیم زمان و خواسته اصلی رهبران، آگاه میسازد، و ایجاب مینماید كه با ترسیم خطوط فكری آنها، تصویر روشنی از خط «اعتدال» اسلامگرای رهبران مشروطه، ارائه شود كه خود، الگویی برای رهبریت فكری نسلهای بعدی و خوانندگان آثار صدر مشروطیت ایران خواهد بود.
رهبری عالمان دین در نهضت مشروطیت
سنت فلسفه عقلی در فرهنگ خاص اسلامی - ایرانی، اصل اجتهاد در نظام شیعی، و بنیاد عرفان از منابع تفكر ایرانی، سه عاملی بودند كه هر كدام ذاتا میتوانستحاملان این اندیشه و روش را در تحولات عصری، پیشگام سازد و در اوضاع خاص تاریخی تجدد و تحولپذیر نماید و اهل حكمت و عرفان را در درك روح زمان و عناصر تحول تیزهوش كند.
دقیقا این سه عامل بودند كه انگیزه رهبری نهضت مشروطه را در عالمان دینی و مرجعیتشیعه، تهییج میكردند. چنان معروف است كه وقتی از مرحوم آیتالله خراسانی، مرجع مشروطهخواه و آزادیطلب زمانه، در مقابل مخالفت مرحوم آیتالله سیدكاظم یزدی، سؤال شده بود كه چرا و به چه انگیزهای رهبری نهضت مشروطیت را عهدهدار شدید؟ فرموده بود:
«زمان و عصر ما، در آستانه تحول است. دیر یا زود تحولات سیاسی و اجتماعی رخ خواهد داد. اگر عالمان دینی كه ادعای رهبریت جامعه اسلامی را دارند، یا باید خود زمام فكری نهضت را به دستبگیرند و یا از ادعای خود، صرف نظر نمایند، و گرنه، دیگران (و بیشتر اندیشمندان لائیك) این مهم را انجام خواهند داد .» (7)
آری درك روح زمان، تشخیص جایگاه اجتماعی و سیاسی، احساس مسؤولیت در برابر جریانها و حركات فكری و سیاسی، شرط عمده مرجعیت و رهبریت دینی است و گرنه «با مدعی بگو كه راحتبدار ما» !
با چنین انگیزهای است كه مرحوم نائینی قدم به اصلاح اجتماعی میگذارد و در دفاع از مشروطیتبه عنوان رایزن فكری بیت آیتالله آخوند خراسانی، و تئوریسین جناح اسلامی، رساله ارزشمند «تنبیه الامة و تنزیه المله» را كه كتاب جامعی در «اصول حكومت اسلامی» است، تحریر مینماید.
بیوگرافی علامه نائینی (ره) (1355 - 1265ه . ق)
او، به حق، یكی از برجستهترین چهرههای بیدارگری در جهان اسلام است. وی تحصیلات نخستین خود را در نائین، انجام داد و سپس به سال 1293ه به اصفهان آمد و 7 سال در آنجا زیست و تحصیل كرد.
آنگاه در سال 1303 به عراق رفت، تا سال 1313 در سامرا نزد میرزای شیرازی بزرگ و دیگر مجتهدان به تحصیل ادامه داد. نائینی در اواخر حیات خود، در سامرا محرر میرزا بود. در همین دوران است كه او با اندیشههای سیاسی سیدجمالالدین اسدآبادی آشنا میشود و بعدها، در بیت آیتالله خراسانی رایزن سیاسی - فرهنگی او میگردد.
شیخ آقا بزرگ تهرانی مینویسد:
«نائینی نزدیكترین مشاور آیتالله خراسانی در زمینه انقلاب مشروطیتبود. در خلال همین دوران است كه نائینی كتاب مهم خود را در باره مشروطیت» نوشت.
این كتاب «تنبیهالامة» در تایید مشروعیت نهضت مشروطه است و مورد تایید و تقریظ دو رهبر روحانی نهضت، آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی، میباشد» . (8)
منورالفكرها
اصطلاح «منورالفكر» معادل واژه انگلیسی Enlightened ، بر روشنفكران ایرانی در دهه پیش از انقلاب مشروطه، اطلاق میشد. اینان، همانند روشنفكران فرانسوی، گمان میكردند كه در برابر نوعی طرز تفكر تاریك و منسوخ و نوعی نظام حكومتی منحط و ستمگر سر به شورش برداشتهاند و تنویر افكار و روشنگری را وظیفه خود میدانستند. (9)
به زعم بسیاری از این جماعت «منورالفكرها» خصلت روشنفكری با دین و دینداری سر ناسازگاری دارد و نمیتوان آن دو را در یكجا گرد آورد!
«تغییر ساختار اجتماعی چه با اصلاح تدریجی و چه با انقلاب، در هر حال، با اراده و اقدام انسان صورت میگیرد. به این دلیل، در مواقعی كه ضرورت تغییر پیش میآید، این پرسش كه «چه باید كرد» ؟ به صورت حادی مطرح میشود. در زمانه مورد بحث (مشروطیت) اندیشهورانی كه سپس به نام روشناندیشان معروف شدند، چنین احساس میكردند كه پاسخهای بسیار روشنی برای این پرسش (چه باید كرد) در آستین دارند.
دستبرداشتن از خرافات، تعصبات كهن و معتقدات بیپایه، بهره گرفتن از نتایج علوم طبیعی كه پرتو آن تمام صحنه طبیعت را روشن كرده است و جاری كردن اصول ساده و كلی این علوم در عرصه زندگی فردی و اجتماعی انسان، و در یك كلام، گرایش به اندیشه روشن جدید، در مقابل تیرهاندیشی قرون وسطی، حل مشكلات اجتماعی، فكری انسان را به عهده دارد .» (10)
این قوم، چنین تصور داشتند كه چنین اندیشهای با تفكر دینی و باور دینداران، چندان سازگاری ندارد و از این موضع بود كه به جنگ اعتقادات مذهبی میرفتند و طبل ضد دینی میزدند و در نوشتههای خود، بانگ بیدینی سرمیدادند. نوشتههای فتحعلی آخوندزاده و كاسهلیسان آنها، در عصر ما، از این قماش میباشند.
ولی بر خلاف زعم این جماعت، عدهای از متفكران صدر مشروطه وجود داشتند كه تحولات عصری و استفاده از آثار علوم طبیعی و انسانی را، نه تنها با آیین دینداری منافی نمیدانستند، بلكه آیین عقلگرای اسلام را در اصول، موافق تحولات زمان و بهرهمندی از نتایج عقل تجربی، معرفی میكردند.
سیدعبدالرحمن كواكبی و محمد عبده در جهان عرب و میرزای نائینی از علمای نجف از یك سو، و حاج عبدالرحیم طالبوف تبریزی، از دیگر سو، این طیف از عالمان روشنفكر و روشنفكران دیندار را تشكیل میدادند.
هماهنگی، همرایی و تقارب اندیشه این اصلاحگران اجتماعی و نزدیكی و تقارب این متفكران را باید گامی مترقی در اندیشه اجتماعی جامعه تلقی كرد، گرچه ممكن است در عالم واقع، این گروه اندیشمندان چندان اطلاعی از یكدیگر نداشته باشند.
میرزا عبدالرحیم طالبوف
میرزا عبدالرحیم، در خانواده متوسط پیشهور در محله سرخاب تبریز به دنیا آمد. پدرش استاد ابوطالب نجار بود. در شانزده سالگی به تفلیس رفت و مقدمات دانش جدید را تحصیل كرد. زبان و ادبیات روسی را كه كتب و اندیشههای جدید را منعكس میساخت، فرا گرفت. در ضمن اهل كار و ابتكار اقتصادی نیز بود و در اثر مقاطعهكاری و فعالیتهای تجاری و اقتصادی خصوصی، به مدارج بالای طبقه متوسط ارتقا یافت و تاجر موفق و مرفهی گردید.
به تدریج نزد رجال و دانشمندان روسیه به درستكاری و راستگفتاری شناخته شد. در ترخان شوره (داغستان) اقامت كرد و مورد احترام مسلمانان و خیراندیشان بود. به خانهاش، هم دانشمندان رفت و آمد میكردند و هم امرا و اعیان و هم نیازمندان و مستمندان. (11) وی یكی از نویسندگان فارسی است كه ایرانیان را به تالیف رمانهای علمی، تآتر، ترجمه علوم و هنرهای زیبا و مكارم اخلاق به زبان ساده، آگاه ساخت و این امر روز به روز به اعتبار او نزد همگان افزود.
از آثار او: «كتاب احمد» ، «سفینه طالبی» ، «پندنامه قیصر» ، «مسالك المحسنین» ، «مسائل الحیات» ، «فیزیك» ، «تاریخ مختصر اسلام» ، «نخبه سپهری» در احوال حضرت رسول، «ترجمه پندنامه ماركوس» ، «هیات جدیده» ، از فلاماریون، «ایضاحات در خصوص آزادی» ، و «سیاستطالبی» را میتوان شمرد.
طالبوف همه آثارش را از 55 سالگی به بعد در بیست و چند سال بقیه عمرش نوشت. كتاب «مسالك المحسنین» او در آستانه پیروزی مشروطه در سال 1323ه در قاهره چاپ شده كه اندیشههای فلسفی و انتقادات اجتماعی او را در قالب گفتگوی فرضی میان دو مهندس، یك پزشك، و یك معلم شیمی، در بر میگیرد. در آن كتاب، فرهنگ و اندیشه اسلامی، با نو آوریهایی چون نظام وظیفه، اصلاح خط و ... جمع شده است.
به سال 1324 در تفلیس كتاب «مسائل الحیات» او منتشر شد كه در آن از طریق سه سمبل (عالم دینی موافق علم و اقتباس از غرب، عالم دینی مخالف اصلاحات و ترقیات و دانشمند متجدد علوم نو) اندیشه حقوق طبیعی در غرب و الگوی ترقی و تحولات ژاپن ستایش شده و در پایان كتاب، «قانون اساسی ژاپن برای آگاهی مردم، ترجمه گردیده است» . (12)
در مجموعه آثار، به خصوص در «مسالك المحسنین» است كه به جامعه فرسوده و كهنه عهد قاجار انتقاد میكند و طرح نظام مشروطهگری و لزوم قانون را، علاج رسمی مشكلات جامعه ایران میداند.
انتشار كتاب طالبوف، آنچنان تاثیری در اندیشهها گذاشت كه تغییر و دگرگونی اجتماع را شتاب بخشید.
«نوشتههای طالبوف و حاج زینالعابدین مراغهای، در انقلاب ایران، همان اثر را داشته است كه نوشتههای منتسكیو و ژان ژاك روسو در انقلاب كبیر فرانسه» . (13)
طالبوف و دینداری
طالبوف كه در اثر مطالعات علمی و اطلاعاتی كه در زمینه اسلام و اصطلاحات عربی داشت، آن اندازه زبان عربی میدانست كه عبارات و احادیثی را به جا بیاورد كه فراوان آورده است; (14) چنین آدمی هرگز علیه دین به ستیز برنمیخیزد و همواره آن را تایید میكند و به سان یك عالم روشنبین و با خرافهزدایی و پالایش مذهب، جوهره دین را تبلیغ میكند.
«كتابهای آسمانی و اندرزهای پیامبران فقط تحصیل معاش و حفظ وجود است و هیچ اندرزگری، ما را به كاهلی و تنبلی، بیغیرتی و دست روی دست گذاشتن، نشستن و مثل حیوانات خوردن و خفتن رهنمویی نكرده است.
اگر ملت ژاپن مثل اكثر ملل بیغیرت آسیا، دست روی دست میگذاشت تا روسها در سواحل اقیانوس كبیر استقرار پذیرند، سزای كاهلی و سستی و كوری، جز بندگی و نفی ملیت آن نبود .» (15)
او انسان را موجودی متعالی میبیند كه نباید با پستیها خو بگیرد و انسانیتخود را لكهدار سازد:
«هر فرد ملت ایران باید بداند كه او انسان است، یعنی قسمتی از روح خدا در اوست. نباید مباشر كاری بشود كه در نزد علویتخود منفعل گردد» . (16)
طالبوف همواره از اصول و اساس مذاهب آسمانی سخن میگوید، گوهر همه ادیان الهی را یكی میداند، ولی شرایع را متناسب با مقتضیات «متغیر» میبیند. به ضرورت اجتهاد مستمر دینی و اصلاح و بازسازی اندیشه و نظامات مذهبی پا به پای پیشرفت دانش و یافتهها و تجارب روزگاران معتقد است و سعی دارد مسلمانان را قانع كند كه مبادا به نام مقاومت در برابر «بدعت» و «تحریف» از اصلاح و تكمیل دین رخ بتابند:
«اساس همه مذاهب خداپرستی است ... معرفت نفس، حفظ وجود، محبت نوع و مساوات تمامی خلقت.
شرایع آسمانی و قوانین زمینی فقط برای سهولت زندگانی بشر وضع شده ... وقت است كه ما، قدری خدا و رسول را بشناسیم; یعنی احكام را بدانیم، بدعت و تحریف را از اصلاح و تكمیل، فرق بدهیم و معتقد باشیم كه همه شرایع و قوانین برای هدایتبشر; یعنی ارائه صراط مستقیم زندگی نوع انسانی است نه برای تراشیدن صعوبت و تردید و اشكال و نادانی .
البته اصول شرایع به جای خود، محفوظند. اما هر دورهای به مقتضیات زمانه تغییر میپذیرند. (گویا منظورش منطق اجتهاد است) آنچه در دوران خلفای عباسی به كار میرفت، در عصر ترقی از حیز انتفاع افتاده است .» (17)
از زبان زرتشت میگوید:
«اگر ناشرین ادیان، مبعوثین من هستند، پس همه حق گویند و طریقه واحده میپویند و اگر دیگران با عناوین مختلفه خدا میخواهند و خالق میجویند چون جز من خدای دیگر و خالق مكرر نیست، البته مقصود و مرجع توجه آنها، باز منم .
ای دیوجان: وحدت الله را ذرات كائنات گواه است، زیرا كه موجودات مركب از ذرات است و هر ذرهای فی حده هم واحد و هم حامل وحدت میباشد. پس ذرهای در كائنات نیست كه منكر خود یا منكر وحدت من گردد و اگر منكری پیدا شد همان وجود او اقرار اوست .» (18)
بدینسان، طالبوف به مانند یك دانشمند مسلمان بر دیانتخود تاكید میورزد و تحول اجتماعی را بر پایه اندیشه دینی در مطابقتبا تحول زمان پیجویی میكند.
پینوشتها:
1) مهدی قلیخانی هدایت، طلوع مشروطیت، ص25، انتشارات جام، تهران، 1363 .
2) همان، ص24 .
3) همان، ص24 - 23 .
4) باقر مؤمنی، مقدمه «مسالك المحسنین» ، ص54، شركتسهامی كتابهای جیبی، تهران، 1347 .
5) فریدون آدمیت، اندیشههای طالبوف تبریزی، ص20، نشر دماوند، تهران، 1363 .
6) طالبوف، مسالك المحسنین، ص65، چاپ اول، 1347 .
7) به نقل شفاهی از یكی از شاگردان مرحوم آخوند: آیتالله حاج میرزا عبدالله سرابی از تبریز .
8) شیخ آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر فی علماء القرن الثالث عشر، ج6، ص415، نشر مرتضی، قم، 1370 .
9) نجف دریابندری، مقدمه كتاب «فلسفه روشناندیشی» ، ص28، انتشارات خوارزمی، تهران، 1372 .
10) همان، ص14 .
11) سیدمحمدمهدی جعفری، نهضتبیدارگری در جهان اسلام، ص245، شركتسهامی انتشار، تهران، 1362 .
12) فریدون آدمیت، اندیشههای طالبوف، ص4 .
13) دكتر محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص48، كتابهای جیبی، تهران، 1350 .
14) آدمیت، ص3 .
15) طالبوف، مسالكالمحسنین، ص75 .
16) طالبوف، آزادی و سیاست، ص92 .
17) طالبوف، مسالك المحسنین، ص42، به نقل از «اندیشهها» ، ص81 .
18) همان، ص136 .