خط «اعتدال‏» در نهضت مشروطیت ایران

در یك نگاه عذر و مستند كافی برای تصویری اسلام‏گرا از شخصیت مطرح دوره مشروطه، عبدالرحیم طالبوف وجود ندارد، به‏ویژه اگر عمده مستند، نوشته‏های كسی چون فریدون آدمیت‏باشد و از این‏رو نمی‏توان طالبوف را قرین فقیهی والامقام چون آیت‏الله نائینی، در جبهه اسلام‏گرایان قرار داد، اما از منظری دیگر كه كاملا نیز مهم و راهگشاست، توجه به شخصیتهایی است كه دیگران سعی دارند گاه با تحریف و یا حذف برخی از ابعاد زندگی و شخصیت‏شان، آنان را مال خود كنند. از این دیدگاه، چنانچه با پرهیز از جزمیت‏گرایی و مطلق‏اندیشی، سعی كنیم شخصیتهای علمی، سیاسی، دینی و ملی خود را معرفی كرده و ابعاد مثبت و منفی آنان را فارغ از تعصبات تحلیل كنیم، سرمایه‏های فراوانی را كه هویت ملی و دینی ما را تقویت می‏كند به دست‏خواهیم آورد. و این نكته‏ای است كه چه بسیار مورد غفلت قرار می‏گیرد. كما اینكه در نگاه نویسنده محترم نیز «آدمیت‏» گرچه سكولار و فراماسون است و قابل احترام نیست اما به عنوان نویسنده‏ای كه مجموعه آثار او در نهضت مشروطیت، مورد استنباد موافق و مخالف قرار می‏گیرد; طبعا به كلی نمی‏توان آثار وی را حتی با دید انتقادی نادیده گرفت. نویسنده محترم در این مقاله تلاش كرده است از منظر دوم به «ملا عبدالرحیم طالبوف‏» نظر افكند و وی را در جرگه اسلام‏گرایان معتدلی چون میرزای نائینی قرار دهد. «حكومت اسلامی‏» حادثه انقلاب مشروطیت در تاریخ اجتماعی ایران، پدیده نوظهوری بود كه افكار و اندیشه‏ها را از ریشه و بن، سخت تكان داد و تار و پود اجتماعی كشور را دگرگون ساخت. 

در این حادثه، گرچه ظهور انقلاب، از كتك زدن یك بازاری (قندفروش) آغاز شد، (1) اما ریشه‏های آن، پیشاپیش در افكار و اندیشه‏های متفكران نوگرا وجود داشت و دهه‏ها جلوتر از حادثه بازار، در ذهن و اندیشه ایرانی، فكر تحول و دگرگونی اجتماع و ایجاد نظام پارلمانی، محدود كردن قدرت سلطنت، پالیزه كردن اندیشه سیاسی، طرح نوین یك فلسفه سیاسی مطرح بود. (2) 

مهدی قلی‏خان هدایت، در آغاز كتاب خود، «تصویری از ایران‏» ارائه می‏دهد كه گویای وضع پریشان جامعه، بی‏نظمی امور، ظلم و تعدی و انتظار وقوع یك حادثه اجتماعی در تحول اوضاع را حكایت می‏كند. او می‏نویسد: 

«ایران را بی‏سامانی و پریشانی فرا گرفته، روس از یك سو می‏كشد و انگلیس از یك سو . تركیه هم سری توی سرها درمی‏آورد. دولت‏یكجا 5/22 میلیون روبل (درصد پنج) یكجا یازده كرور تومان (درصد چهار) به دولت روس مقروض است، دویست و نود هزار لیره به انگلیس. 

گمركات وثیقه قرض است. خزانه، خالی و دولت محتاج پول . 

بالمقاطعه حكام پیشكش به شاه و سهمی به صدور و مبلغی به اجزای دربار و صدراعظم می‏دهند و می‏روند به بخت و اقبال یا قوه تعدی كه چه وصول كنند. 

به انواع اسامی، از رعیت نقد و جنس گرفته می‏شود. از مردم، آنكه در شمال است‏خودش را به روس بسته، آنكه در جنوب است‏به انگلیس . وزراء چشمانشان به دهان «سفارتین‏» است. مردم بازاری كه خارج از این بازی هستند، خشم‏آلود منتظر دست غیب‏اند. شاه مریض است و گرفتار به درد خود. رجال دولت، همه در فكر منفعت، فكری كه در هیچ كله‏ای نیست، فكر مملكت است. اگر چند نفری هم در این فكرند، مغلوب اكثریت‏اند. مردم، چیزهایی شنیده‏اند و آرزوهایی در دل دارند. بمبی در سینه‏ها مخفی است، تا كی بتركد .» . (3) 

طبیعی است كه پیشقراولان این نهضت اجتماعی، اندیشه‏ورزان روشنفكر و عالمان نواندیش بودند. نوشته‏ها و مكتوبات سیدجمال‏الدین، میرزا ملكم‏خان، عبدالرحیم طالبوف و همین‏طور شیخ هادی نجم‏آبادی، ملاعبدالرسول كاشانی و از همه مهمتر علامه زمان، آیت‏الله شیخ محمدحسین نائینی، در تحول و دگرگونی اجتماعی، نقش بارزی داشته‏اند. 

اینها، در برابر تحجرگرایان دینی و افراطگران غرب‏زده، خط «اعتدال‏» نوینی را ارائه می‏دادند. 

سه جریان 

می‏توان گفت، تاریخ ایران، در آن دوره از وجود سه اندیشه اجتماعی برخوردار بود: 

1 - جریان تحجر و جمود كه هر گونه تحول و دگراندیشی را «بدعت‏» می‏شمردند; 

2 - شرق‏گرایان سوسیالیست مانند آخوندزاده و جریان چپ و غرب‏زدگان انگلوفیل به مانند میرزا ملكم‏خان; 

3 - جریان اسلامی - ملی سیدجمال‏الدین و شاگردانش از جمله میرزای نائینی از جناح اسلام‏گرا، عبدالرحیم طالبوف از جناح روشنفكران. 

این گروه سوم، بیشتر خط «اعتدال‏» را دنبال می‏كردند و همواره اصلاحات را در مسیر «نه شرقی و نه غربی‏» پی می‏گرفتند. با همه گونه سلطه بیگانه ستیز داشتند و از تسلط فرهنگی و سیاسی دولتهای بیگانه و اجنبی نه تنها تنفر داشتند بلكه به سختی مبارزه می‏كردند. و در سلوك و روش مبارزاتی نه تنبل بودند و نه خشن و قهرآلود. راهی میانه، منطقی، عمیق و استدلالی و آگاهانه را در پیش گرفته بودند. 

تبلور این خط فكری (اعتدال) را می‏توان در نوشته‏های علامه نائینی و عبدالرحیم طالبوف دنبال كرد. مشتركات فكری، اسلوب مبارزه و پیشنهادهای اصلاحی این دو اندیشمند تحول‏گرا، چنان عمیق است كه آدمی را به شگفتی وا می‏دارد. 

گرچه نویسندگان چپ‏گرا به مانند «باقر مؤمنی‏» (4) و «فریدون آدمیت‏» (5) تلاش دارند كه طالبوف را یك ماتریالیست تجربه‏گرا، معرفی نمایند، اما او، حقیقتا یك مسلمان دینداری است كه جهان خلقت را (مطابق اندیشه زمان خود) عالمانه می‏فهمد و باور دارد. بارها در كتابهای خود، به اصالت اعتقاد به خداوند و سنن هستی، اعتراف می‏كند. او به صراحت می‏گوید: 

«گرداننده جهان و مدیر كارخانه امكان، عزم بشری نیست، سابقه نامعلوم یا تقدیر الهی است و همان تقدیرات، عبارت از قانون خلقت است كه در هیچ مدار از موضوع خود، تخلف نمی‏كند. مقدر است كه از هر كس چه فعل آید، درخت مفل نه خرما دهد و نه شفتالو . اما اگر عزم بشری توجه به تربیت درخت‏شفتالو نماید، درشتی او را به انار ساده می‏رساند و اگر بخواهد از درخت‏شفتالو، انجیر بخورد، چون مخالف قانون خلقت‏یا همان «تقدیر» است عزم او باطل و سعیش عاطل گردد» . (6) 

انگار كه استاد مطهری است كه در «عدل الهی‏» و «انسان و سرنوشت‏» نظام خلقت را تفسیر می‏كند و روند كارهای انسان را بر مقتضای قانون علت و معلول توجیه می‏نماید. طبیعی است كه این، اعتراف همه دینداران است كه جهان خلقت را همان فعل خداوند و تقدیرات جهان را همان «سنن و قوانین طبیعی‏» تفسیر می‏كنند و دقیقا این همان «توحید افعالی‏» است كه هر دانشمند مسلمان آن را قبول دارد و باور می‏كند. 

به هر حال، مقایسه آرای این دو دانشمند و متفكر مسلمان (نائینی و طالبوف) در نهضت مشروطیت، آدمی را به عمق مفاهیم زمان و خواسته اصلی رهبران، آگاه می‏سازد، و ایجاب می‏نماید كه با ترسیم خطوط فكری آنها، تصویر روشنی از خط «اعتدال‏» اسلام‏گرای رهبران مشروطه، ارائه شود كه خود، الگویی برای رهبریت فكری نسلهای بعدی و خوانندگان آثار صدر مشروطیت ایران خواهد بود. 

رهبری عالمان دین در نهضت مشروطیت

سنت فلسفه عقلی در فرهنگ خاص اسلامی - ایرانی، اصل اجتهاد در نظام شیعی، و بنیاد عرفان از منابع تفكر ایرانی، سه عاملی بودند كه هر كدام ذاتا می‏توانست‏حاملان این اندیشه و روش را در تحولات عصری، پیشگام سازد و در اوضاع خاص تاریخی تجدد و تحول‏پذیر نماید و اهل حكمت و عرفان را در درك روح زمان و عناصر تحول تیزهوش كند. 

 


دقیقا این سه عامل بودند كه انگیزه رهبری نهضت مشروطه را در عالمان دینی و مرجعیت‏شیعه، تهییج می‏كردند. چنان معروف است كه وقتی از مرحوم آیت‏الله خراسانی، مرجع مشروطه‏خواه و آزادی‏طلب زمانه، در مقابل مخالفت مرحوم آیت‏الله سیدكاظم یزدی، سؤال شده بود كه چرا و به چه انگیزه‏ای رهبری نهضت مشروطیت را عهده‏دار شدید؟ فرموده بود: 

«زمان و عصر ما، در آستانه تحول است. دیر یا زود تحولات سیاسی و اجتماعی رخ خواهد داد. اگر عالمان دینی كه ادعای رهبریت جامعه اسلامی را دارند، یا باید خود زمام فكری نهضت را به دست‏بگیرند و یا از ادعای خود، صرف نظر نمایند، و گرنه، دیگران (و بیشتر اندیشمندان لائیك) این مهم را انجام خواهند داد .» (7) 

آری درك روح زمان، تشخیص جایگاه اجتماعی و سیاسی، احساس مسؤولیت در برابر جریانها و حركات فكری و سیاسی، شرط عمده مرجعیت و رهبریت دینی است و گرنه «با مدعی بگو كه راحت‏بدار ما» ! 

با چنین انگیزه‏ای است كه مرحوم نائینی قدم به اصلاح اجتماعی می‏گذارد و در دفاع از مشروطیت‏به عنوان رایزن فكری بیت آیت‏الله آخوند خراسانی، و تئوریسین جناح اسلامی، رساله ارزشمند «تنبیه الامة و تنزیه المله‏» را كه كتاب جامعی در «اصول حكومت اسلامی‏» است، تحریر می‏نماید. 

بیوگرافی علامه نائینی (ره) (1355 - 1265ه . ق) 

او، به حق، یكی از برجسته‏ترین چهره‏های بیدارگری در جهان اسلام است. وی تحصیلات نخستین خود را در نائین، انجام داد و سپس به سال 1293ه به اصفهان آمد و 7 سال در آنجا زیست و تحصیل كرد. 

آنگاه در سال 1303 به عراق رفت، تا سال 1313 در سامرا نزد میرزای شیرازی بزرگ و دیگر مجتهدان به تحصیل ادامه داد. نائینی در اواخر حیات خود، در سامرا محرر میرزا بود. در همین دوران است كه او با اندیشه‏های سیاسی سیدجمال‏الدین اسدآبادی آشنا می‏شود و بعدها، در بیت آیت‏الله خراسانی رایزن سیاسی - فرهنگی او می‏گردد. 

شیخ آقا بزرگ تهرانی می‏نویسد: 

«نائینی نزدیكترین مشاور آیت‏الله خراسانی در زمینه انقلاب مشروطیت‏بود. در خلال همین دوران است كه نائینی كتاب مهم خود را در باره مشروطیت‏» نوشت. 

این كتاب «تنبیه‏الامة‏» در تایید مشروعیت نهضت مشروطه است و مورد تایید و تقریظ دو رهبر روحانی نهضت، آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی، می‏باشد» . (8) 

منورالفكرها 

اصطلاح «منورالفكر» معادل واژه انگلیسی Enlightened ، بر روشنفكران ایرانی در دهه پیش از انقلاب مشروطه، اطلاق می‏شد. اینان، همانند روشنفكران فرانسوی، گمان می‏كردند كه در برابر نوعی طرز تفكر تاریك و منسوخ و نوعی نظام حكومتی منحط و ستمگر سر به شورش برداشته‏اند و تنویر افكار و روشنگری را وظیفه خود می‏دانستند. (9) 

به زعم بسیاری از این جماعت «منورالفكرها» خصلت روشنفكری با دین و دینداری سر ناسازگاری دارد و نمی‏توان آن دو را در یك‏جا گرد آورد! 

«تغییر ساختار اجتماعی چه با اصلاح تدریجی و چه با انقلاب، در هر حال، با اراده و اقدام انسان صورت می‏گیرد. به این دلیل، در مواقعی كه ضرورت تغییر پیش می‏آید، این پرسش كه «چه باید كرد» ؟ به صورت حادی مطرح می‏شود. در زمانه مورد بحث (مشروطیت) اندیشه‏ورانی كه سپس به نام روشن‏اندیشان معروف شدند، چنین احساس می‏كردند كه پاسخهای بسیار روشنی برای این پرسش (چه باید كرد) در آستین دارند. 

دست‏برداشتن از خرافات، تعصبات كهن و معتقدات بی‏پایه، بهره گرفتن از نتایج علوم طبیعی كه پرتو آن تمام صحنه طبیعت را روشن كرده است و جاری كردن اصول ساده و كلی این علوم در عرصه زندگی فردی و اجتماعی انسان، و در یك كلام، گرایش به اندیشه روشن جدید، در مقابل تیره‏اندیشی قرون وسطی، حل مشكلات اجتماعی، فكری انسان را به عهده دارد .» (10) 

این قوم، چنین تصور داشتند كه چنین اندیشه‏ای با تفكر دینی و باور دینداران، چندان سازگاری ندارد و از این موضع بود كه به جنگ اعتقادات مذهبی می‏رفتند و طبل ضد دینی می‏زدند و در نوشته‏های خود، بانگ بی‏دینی سرمی‏دادند. نوشته‏های فتحعلی آخوندزاده و كاسه‏لیسان آنها، در عصر ما، از این قماش می‏باشند. 

ولی بر خلاف زعم این جماعت، عده‏ای از متفكران صدر مشروطه وجود داشتند كه تحولات عصری و استفاده از آثار علوم طبیعی و انسانی را، نه تنها با آیین دینداری منافی نمی‏دانستند، بلكه آیین عقل‏گرای اسلام را در اصول، موافق تحولات زمان و بهره‏مندی از نتایج عقل تجربی، معرفی می‏كردند. 

سیدعبدالرحمن كواكبی و محمد عبده در جهان عرب و میرزای نائینی از علمای نجف از یك سو، و حاج عبدالرحیم طالبوف تبریزی، از دیگر سو، این طیف از عالمان روشنفكر و روشنفكران دیندار را تشكیل می‏دادند. 

هماهنگی، همرایی و تقارب اندیشه این اصلاح‏گران اجتماعی و نزدیكی و تقارب این متفكران را باید گامی مترقی در اندیشه اجتماعی جامعه تلقی كرد، گرچه ممكن است در عالم واقع، این گروه اندیشمندان چندان اطلاعی از یكدیگر نداشته باشند. 

میرزا عبدالرحیم طالبوف 

میرزا عبدالرحیم، در خانواده متوسط پیشه‏ور در محله سرخاب تبریز به دنیا آمد. پدرش استاد ابوطالب نجار بود. در شانزده سالگی به تفلیس رفت و مقدمات دانش جدید را تحصیل كرد. زبان و ادبیات روسی را كه كتب و اندیشه‏های جدید را منعكس می‏ساخت، فرا گرفت. در ضمن اهل كار و ابتكار اقتصادی نیز بود و در اثر مقاطعه‏كاری و فعالیتهای تجاری و اقتصادی خصوصی، به مدارج بالای طبقه متوسط ارتقا یافت و تاجر موفق و مرفهی گردید. 

به تدریج نزد رجال و دانشمندان روسیه به درستكاری و راست‏گفتاری شناخته شد. در ترخان شوره (داغستان) اقامت كرد و مورد احترام مسلمانان و خیراندیشان بود. به خانه‏اش، هم دانشمندان رفت و آمد می‏كردند و هم امرا و اعیان و هم نیازمندان و مستمندان. (11) وی یكی از نویسندگان فارسی است كه ایرانیان را به تالیف رمانهای علمی، تآتر، ترجمه علوم و هنرهای زیبا و مكارم اخلاق به زبان ساده، آگاه ساخت و این امر روز به روز به اعتبار او نزد همگان افزود. 

از آثار او: «كتاب احمد» ، «سفینه طالبی‏» ، «پندنامه قیصر» ، «مسالك المحسنین‏» ، «مسائل الحیات‏» ، «فیزیك‏» ، «تاریخ مختصر اسلام‏» ، «نخبه سپهری‏» در احوال حضرت رسول، «ترجمه پندنامه ماركوس‏» ، «هیات جدیده‏» ، از فلاماریون، «ایضاحات در خصوص آزادی‏» ، و «سیاست‏طالبی‏» را می‏توان شمرد. 

طالبوف همه آثارش را از 55 سالگی به بعد در بیست و چند سال بقیه عمرش نوشت. كتاب «مسالك المحسنین‏» او در آستانه پیروزی مشروطه در سال 1323ه در قاهره چاپ شده كه اندیشه‏های فلسفی و انتقادات اجتماعی او را در قالب گفتگوی فرضی میان دو مهندس، یك پزشك، و یك معلم شیمی، در بر می‏گیرد. در آن كتاب، فرهنگ و اندیشه اسلامی، با نو آوری‏هایی چون نظام وظیفه، اصلاح خط و ... جمع شده است. 

به سال 1324 در تفلیس كتاب «مسائل الحیات‏» او منتشر شد كه در آن از طریق سه سمبل (عالم دینی موافق علم و اقتباس از غرب، عالم دینی مخالف اصلاحات و ترقیات و دانشمند متجدد علوم نو) اندیشه حقوق طبیعی در غرب و الگوی ترقی و تحولات ژاپن ستایش شده و در پایان كتاب، «قانون اساسی ژاپن برای آگاهی مردم، ترجمه گردیده است‏» . (12) 

در مجموعه آثار، به خصوص در «مسالك المحسنین‏» است كه به جامعه فرسوده و كهنه عهد قاجار انتقاد می‏كند و طرح نظام مشروطه‏گری و لزوم قانون را، علاج رسمی مشكلات جامعه ایران می‏داند. 

انتشار كتاب طالبوف، آنچنان تاثیری در اندیشه‏ها گذاشت كه تغییر و دگرگونی اجتماع را شتاب بخشید. 

«نوشته‏های طالبوف و حاج زین‏العابدین مراغه‏ای، در انقلاب ایران، همان اثر را داشته است كه نوشته‏های منتسكیو و ژان ژاك روسو در انقلاب كبیر فرانسه‏» . (13) 

طالبوف و دینداری 

طالبوف كه در اثر مطالعات علمی و اطلاعاتی كه در زمینه اسلام و اصطلاحات عربی داشت، آن اندازه زبان عربی می‏دانست كه عبارات و احادیثی را به جا بیاورد كه فراوان آورده است; (14) چنین آدمی هرگز علیه دین به ستیز برنمی‏خیزد و همواره آن را تایید می‏كند و به سان یك عالم روشن‏بین و با خرافه‏زدایی و پالایش مذهب، جوهره دین را تبلیغ می‏كند. 

«كتابهای آسمانی و اندرزهای پیامبران فقط تحصیل معاش و حفظ وجود است و هیچ اندرزگری، ما را به كاهلی و تنبلی، بی‏غیرتی و دست روی دست گذاشتن، نشستن و مثل حیوانات خوردن و خفتن رهنمویی نكرده است. 

اگر ملت ژاپن مثل اكثر ملل بی‏غیرت آسیا، دست روی دست می‏گذاشت تا روسها در سواحل اقیانوس كبیر استقرار پذیرند، سزای كاهلی و سستی و كوری، جز بندگی و نفی ملیت آن نبود .» (15) 

او انسان را موجودی متعالی می‏بیند كه نباید با پستی‏ها خو بگیرد و انسانیت‏خود را لكه‏دار سازد: 

«هر فرد ملت ایران باید بداند كه او انسان است، یعنی قسمتی از روح خدا در اوست. نباید مباشر كاری بشود كه در نزد علویت‏خود منفعل گردد» . (16) 

طالبوف همواره از اصول و اساس مذاهب آسمانی سخن می‏گوید، گوهر همه ادیان الهی را یكی می‏داند، ولی شرایع را متناسب با مقتضیات «متغیر» می‏بیند. به ضرورت اجتهاد مستمر دینی و اصلاح و بازسازی اندیشه و نظامات مذهبی پا به پای پیشرفت دانش و یافته‏ها و تجارب روزگاران معتقد است و سعی دارد مسلمانان را قانع كند كه مبادا به نام مقاومت در برابر «بدعت‏» و «تحریف‏» از اصلاح و تكمیل دین رخ بتابند: 

«اساس همه مذاهب خداپرستی است ... معرفت نفس، حفظ وجود، محبت نوع و مساوات تمامی خلقت. 

شرایع آسمانی و قوانین زمینی فقط برای سهولت زندگانی بشر وضع شده ... وقت است كه ما، قدری خدا و رسول را بشناسیم; یعنی احكام را بدانیم، بدعت و تحریف را از اصلاح و تكمیل، فرق بدهیم و معتقد باشیم كه همه شرایع و قوانین برای هدایت‏بشر; یعنی ارائه صراط مستقیم زندگی نوع انسانی است نه برای تراشیدن صعوبت و تردید و اشكال و نادانی . 

البته اصول شرایع به جای خود، محفوظند. اما هر دوره‏ای به مقتضیات زمانه تغییر می‏پذیرند. (گویا منظورش منطق اجتهاد است) آنچه در دوران خلفای عباسی به كار می‏رفت، در عصر ترقی از حیز انتفاع افتاده است .» (17) 

از زبان زرتشت می‏گوید: 

«اگر ناشرین ادیان، مبعوثین من هستند، پس همه حق گویند و طریقه واحده می‏پویند و اگر دیگران با عناوین مختلفه خدا می‏خواهند و خالق می‏جویند چون جز من خدای دیگر و خالق مكرر نیست، البته مقصود و مرجع توجه آنها، باز منم . 

ای دیوجان: وحدت الله را ذرات كائنات گواه است، زیرا كه موجودات مركب از ذرات است و هر ذره‏ای فی حده هم واحد و هم حامل وحدت می‏باشد. پس ذره‏ای در كائنات نیست كه منكر خود یا منكر وحدت من گردد و اگر منكری پیدا شد همان وجود او اقرار اوست .» (18) 

بدین‏سان، طالبوف به مانند یك دانشمند مسلمان بر دیانت‏خود تاكید می‏ورزد و تحول اجتماعی را بر پایه اندیشه دینی در مطابقت‏با تحول زمان پی‏جویی می‏كند. 

 


پی‏نوشت‏ها: 

1) مهدی قلی‏خانی هدایت، طلوع مشروطیت، ص‏25، انتشارات جام، تهران، 1363 . 

2) همان، ص‏24 . 

3) همان، ص‏24 - 23 . 

4) باقر مؤمنی، مقدمه «مسالك المحسنین‏» ، ص‏54، شركت‏سهامی كتابهای جیبی، تهران، 1347 . 

5) فریدون آدمیت، اندیشه‏های طالبوف تبریزی، ص‏20، نشر دماوند، تهران، 1363 . 

6) طالبوف، مسالك المحسنین، ص‏65، چاپ اول، 1347 . 

7) به نقل شفاهی از یكی از شاگردان مرحوم آخوند: آیت‏الله حاج میرزا عبدالله سرابی از تبریز . 

8) شیخ آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر فی علماء القرن الثالث عشر، ج‏6، ص‏415، نشر مرتضی، قم، 1370 . 

9) نجف دریابندری، مقدمه كتاب «فلسفه روشن‏اندیشی‏» ، ص‏28، انتشارات خوارزمی، تهران، 1372 . 

10) همان، ص‏14 . 

11) سیدمحمدمهدی جعفری، نهضت‏بیدارگری در جهان اسلام، ص‏245، شركت‏سهامی انتشار، تهران، 1362 . 

12) فریدون آدمیت، اندیشه‏های طالبوف، ص‏4 . 

13) دكتر محمداسماعیل رضوانی، انقلاب مشروطیت ایران، ص‏48، كتابهای جیبی، تهران، 1350 . 

14) آدمیت، ص‏3 . 

15) طالبوف، مسالك‏المحسنین، ص‏75 . 

16) طالبوف، آزادی و سیاست، ص‏92 . 

17) طالبوف، مسالك المحسنین، ص‏42، به نقل از «اندیشه‏ها» ، ص‏81 . 

18) همان، ص‏136 .