جريانشناسي نهضت مشروطيت
نهضت مشروطيت، حركت مهمي در تاريخ ايران به شمار ميرود. اين نهضت ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و فكري و اجتماعي مختلفي داشته كه پژوهشِ هر يك از ابعاد آن، محتاج سالها تحقيق و مطالعه است. در اين نوشتار قصد داريم نگاهي گذرا بر جريانات فكري مشروطه و دلايل بروز اختلاف در بين رهبران نهضت بيندازيم.
نهضت مشروطيت با تمام فراز و نشيبهاي آن بالاخره در جمادي الثاني 1324 به ثمر نشست. موضوع نظام سياسي آينده و تشكيل مجلس بلافاصله مطرح ميشود. همين موضوع با توجه به آشكار شدن تدريجي اهداف ضد ديني برخي مشروطهخواهان زمينه را براي بروز اختلافات جدي فراهم مينمايد.
قانون اساسي و متمم آن و نقش جريانات فكري و سياسي درتدوين آن
در تاريخ 14 ذيالقعده 1324 قمري قانون اساسي مشروطه كه ابتدا نظامنامه اساسي خوانده ميشد و در 51 ماده توسط مجلس شوراي ملي تدوين شده بود به امضاء مظفرالدين شاه رسيد. اين قانون مشتمل بر وظايف و تكاليف مجلس و حدود و روابط آن نسبت به ادارات و دولت بود، اما مسئله قوانين، اختيارات حكام و ساير مسايل مهم محتاج به وضع قوانين جديد و روشن بود و لذا مسئله تكميل قانون اساسي مطرح شد. در اين مورد نظراتي چند ابراز شد،گروهي از روشنفكران مسئله ترجمة صرف و تقليد بيچون و چرا را مطرح نمودند ؛ چنانكه در تاريخ آمده است سعدالدوله از تقيزاده پرسيد:
«شما اين ترتيبات و قواعد اساسي را ميخواهيد در اينجا اختراع بكنيد، يا تقليد ميكنيد آنچه را كه در ممالك متمدنه است؟
تقيزاده پاسخ داد:
آنچه كه در ممالك متمدنه است.
سعد الدوله ميگويد:
البته در بين مردم اين مسئله با اين صراحت مطرح نميشد. در بين مردم اين گونه تبليغ ميشد كه قانون اساسي بايستي بر اساس قوانين سلطنت مشروطه و موافق با قانون شرع هم باشد.
اين تناقض در گفتار و نوشتار تا قبل از تدوين قانون اساسي در حد بحث و فحص محفلي و اما و اگرهاي سياسي در حوزة نظر بود ولي به محض اينكه قرار شد مطلب مصوب و عملي روي كاغذ بيايد و اجرا شود مسئله ابعاد مهمتري به خود گرفت.
در هر حال در كميسيون تكميل قانون اساسي فقط از يك طيف و تفكر سياسي يعني فرنگ رفتگان استفاده شد و شرط دانستن «زبان خارجه» و «تتبع و بصيرت» در امورات داخله از جمله شرايط اعضاء تعيين شد. اعضاي اين كميسيون آقايان سعد الدوله، تقيزاده، مشاور الملك، حاجي امينالضرب، حاجي سيد نصرالله تقوي و مستشار الدوله بودند.
اين اشخاص غالباً از اعضاي انجمن باغ سليمان خان ميكده و از اعضاي شيفته و علاقهمند به غرب بودند و لذا اين تركيب يكدست و همگون و نسبتاً سكولار سرنوشت فاجعه باري را براي مشروطه رقم زد. در اين كميسيون كه عمر آن دو ماه به طول انجاميد متمم قانون اساسي بر مبناي قانون اساسي بلژيك و فرانسه تهيه شد.
در مورد تقليد از قوانين اساسي كشور فرانسه و بلژيك در همان زمان و ازمنة بعدي حتي بين خود غربرفتگان اختلاف افتاد چنانكه مخبرالسلطنه هدايت دركتاب خاطرات و خطرات مينويسد:
قوانين اساسي فرانسه يا بلژيك را ما هم خوانده بود. مملكتي كه تازه پا به سازماني غيرآشنا ميگذارد بايد آهسته پيش برود. متأسفانه به حكم عادت سياسي، قانون اساسي بلژيك را مصدر قرار دادهاند كه بر اساس فرانسه بود. مردم فرانسه آتش مزاج همان قانون كنستيتوسيون را هم مجري نكردهاند، كنوانسيون سابق را از ريشه برآورده، اوباش غلبه كردند و خرابيها به بار آوردند وما همان رشته را دنبال كرديم. اگر ملاحظات سياسي نبود ميبايست تقليد از انگليس كرده كه هميشه اصول قديمي را ملحوظ ميدارد و نواقص را اصلاح مي كند. اگر چه قانون اساسي ما بر بنيان محكم شرع است، تندرويها ما را از جاده صلاح بيرون برده و به مقصد نرسيديم.
بحث از تطبيق مواد قانون اساسي با شرع از همان اول كار مطرح شد و به خصوص در چند ماده از قانون اين مسئله صورت جديتري به خود گرفت و لذا يك «مجلس فوقالعاده» تشكيل شد كه در آن عدهاي از علماء هم شركت كردند. آيت الله حاج شيخ فضلالله نوري از علماي مدعو در اين جلسه است كه در نامة 24 ربيعالاول به فرزندش ضياء الدين نوري كه در نجف اشرف بوده مينويسد:«داعي هم ميروم براي اصلاح و مشغول، خدا كند متخربين مقصد خود را از پيش نبرند» ايشان بعدها درمورد مجلس فوقالعاده مينويسند: «تا آنكه آن دستور ملعون كه مسمي به قانون اساسي است نوشته شد و خواهش تطبيق آن را با قواعد اسلاميه نمودند. داعي با يأسي كه از فلاح اين ترتيبات داشتم مماشاتاً مساعدت نمودم و وقتي را صرف اين كار با جمعي از علما كردم و به قدر ميسور تطبيق به شرع يك درجه شد.»
بعد از بررسي مختصر روند تصويب قانون اساسي و اختلاف در متمم آن، جا دارد به بحث مختصر ديگري در مورد وقايع مشروطيت اشاره كنيم. در ابتداي حركت، مسئله اصلي، عدالتخانه و عدالتخواهي بود و به همين دليل نهضت مشروطه را در ابتدا نهضت عدالتخانه ميگفتند. بااوجگيري نهضت ، به تدريج مسئله پارلمان و مجلس و محدود كردن قدرت شاه مطرح شد.
بعد از مشروطيت، به علت افراط در تجدد،كمكم برخي مشروطه خواهان منورالفكر شروع به توهين و هتاكي به اصول اعتقادي تحت عنوان خرافات و سپس اهانت به علما و ديانت كردند تا اينكه استبداد محمد علي شاه برقرار شد.
در سال 1327 قمري آزاديخواهان تهران را فتح كردند؛ بعد از فتح تهران و سوء استفاده دولتهاي خارجي و شهادت آيت الله حاج شيخ فضلالله نوري و غلبة جريان سكولار بر كشور، عناصر وابسته به بيگانه كم كم متدينين و مليون و آزاديخوهان واقعي و ضد اجنبي را از صحنه طرد و منزوي كردند و انقلاب مشروطه با خالي شدن از محتواي ديني و اسلامي اولية خود به طرف سكولاريزم عصر پهلوي حركت كرد، عصري كه استبداد از يك سو و وروشنفكري ضد مذهبي از سوي ديگر با شعار تجدد و ناسيونالييزم و سكولاريزم، ايران را از هويت ملي، بومي و سنتي خود جدا كردند و هر چه بيشتر به سمت مغرب زمين و اهداف سياسي آن پيش بردند.
مهمترين دلايل به وجود آمدن اين وضعيت عبارتند از:
الف) كم رنگ كردن رهبري ديني
نهضت مشروطيت قبل از تأسيس مجلس شوراي ملي به همت و پايداري علما و مراجع نجف اشرف و ايران رشد يافت و فتاوا و اعلاميههاي آنان بود كه مردم را ترغيب و تشويق به حضور فعال در آن نهضت مينمودند اما با پيروزي اوليه، انجمن سري و محافل غربگرا و غيرديني در صدد جايگزيني اين رهبري ديني برآمدند و در جهت تضعيف آن سعي فراواني نمودند. يكي از برنامهها، رهبر تراشيهاي كاذ ب از غيرعلما و بزرگنماييهايي بود كه در آن زمان و در تاريخ نويسي بعد از مشروطيت انجام يافت.
ب) نفوذ عناصر فرصتطلب در نهضت
نهضت مشروطيت مانند بسياري از انقلابها و نهضتها از آفات نفوذ اشخاص و افكار غيرصالح مصون نماند و به خصوص در دوران بعد از پيروزي و در موقع بازگشايي مجلس و بعد از آن، عدهاي به دليل نيتهاي غيرصادقانه به منظور قدرتطلبي و رياست خواهي و دنيا مداري به ميدان آمده، آزادي خواه و مشروطه طلب و انقلابي شدند.
اين افراد در راه رسيدن به مقصود از هيچ كوششي فروگذاري نكردند. تهمت زدن به اشخاص محترم، جو سازي برخي از مطبوعات و شبهه ايجاد كردن، ايجاد شايعات بياساس و ترور شخصيتها و بيتقوايي سياسي، نشان دادن ارتباط با سفارت خانههاي بيگانه و همچنين مسئلهسازي و ايجاد هيجانات ساختگي،گوشهاي از كارهايي بود كه اين گروه در راه رخنه در مشروطيت در اختيار داشتند، محيط آن روز ايران در سردرگمي و تشتت آرا به سر ميبرد.
ج ـ نقش تخريبي انجمنهاي سري و گروههاي وابسته به سفارتخانههاي خارجي
تا زماني كه آحاد مردم در صحنه بوده و با شور و عشق و ايمان و اخلاص به رشد و تكامل مشروطيت ياري ميرساندند، نهضت گامهاي خود را درست برميداشت ولي از زماني كه احزاب و دستههاي سياسي، قيم و وكيل و سخنگوي مردم شدند اشخاص غيرصادق و غيرصالح و مرامهاي افراطي توانستند مسير نهضت را در جهت خواستههاي خود منحرف كنند.
حكايت اختلافات و درگيرهاي دو حزب اعتدال و دمكرات و دستهبنديهاي مختلف در محيطهاي سياسي را ميتوان از جمله اين موارد برشمرد. همچنين فعاليتوسيع انجمنهاي فراماسونري به خصوص لژ بيداري و برخي از انجمنها و اشخاص نزديك به سفارتخانههاي بيگانه نيز در اين مورد قابل ذكر است. اين مسئله كه بيگانه در يك نهضت بزرگ حامي مردم شود، از جمله مصائب و اشكالاتي بود كه درآغاز نهضت وارد مشروطيت شد و به جنبة ضد استعماري آن ضربة جدي زد. زيان استمداد از بيگانه ـ ولو براي ترويج اهداف ملي ـ در دراز مدت بيش از سود آن خواهد بود زيرا بيگانگان در هر حال منافع خود را بر منافع ملي ترجيح ميدهند و به علاوه اين مسئله به نوعي تحقير آميز است و باعث به فراموشي سپرده شدن مشكل بزرگترـ يعني خود استعمارگران ـ ميشود. از طرفي، سادگي، و خوشبيني بيش از حد باعث شد كه كار احزاب ،برخي لوايح مجلس و مسير فرهنگي مطبوعات و در نهايت حتي نگارش قانون اساسي به سمت و سويي برود كه در شأن يك هضت بيدادگرانة اسلامي با هدف تحقق يك جامعه ديني نبود.(1)
د- كم رنگ نمودن انديشههاي ديني در قانون اساسي
مشروطيت با تلاشهاي علماي ديني به پا شد و ايمان ديني مردم آن را به پيش برد ولي در مرحلة ساختن نظام و جامعة بعد از مشروطيت عناصر و نيروهاي طرفدار و متمايل به غرب با تطبيق ناقص جامعة ايران با اوضاع و تحولات غرب براي جامعه ايران نسخهاي تدارك ديدند كه كمتر اثري نميتوانست داشته باشد. در قانون اساسي بسياري از شرايط و امكانات و زمينههاي مناسب براي حاكميت مردم و رشد جامعه پيشبيني شده بود ولي نظريههاي ديني و ضمانت اجرايي در آن كم تر حضور داشت و به عبارتي، دين و دينمداري محور حركت آيندة جامعه معرفي نشد و صورت مسئله درهالهاي از ابهام قرار گرفت. فقط در اثر پايداري و همت شهيد حاجي شيخ فضلالله نوري در متمم دوم قانون اساسي قرار بر اين شد كه پنج نفرمجتهد طراز اول به عنوان ناظر در مجلس حضور داشته باشندكه البته به غير از دوراني محدود ، اين اصل درعمل اجرا نشد و يكي از مواردي كه علماي بزرگ و حتي امام خميني در دهةهاي بعدي، حكومت هاي بعد از مشروطه را غير مشروع و غيرقانوني ميدانستند عدم اجراي اين اصل بود.
هـ ـ اختلاف دو انديشة ديني و غيرديني
نهضت مشروطيت بعد از كنار زدن استبداد و تأسيس مجلس شوراي ملي در جهت اهداف و آمال و آينده جامعه و نهادي مدني و روند حركت كشور دچار دوگانگي مهمي شد؛ گروهي، اسلام و احكام ديني را نجات بخش و رهايي دهندة كشور و نهضت از استعمار و استبداد ميديدند و گروهي ديگر، الگوها و مرامهاي غرب ـ يعني انديشه ها و آمال غيرديني ـ را براي نهضت و نظام مشروطيت خواستار بودند. اختلاف اين دو طرز تفكر و عقيده در زمينههاي مختلف اجتماعي، سياسي و فكري خود را نشان داد.
در نگارش قانون اساسي و متممهاي آن در دستهبنديهاي مجلس شوراي ملي وايجاد فراكسيونهاي آن، در مطبوعات، جرايد و كتب، رسايل و اعلاميهها و گرايشسياسي آنها در مورد ارتباط با دولتهاي خارجي و حضور يا عدم حضور آنان در مسائل ايران در احزاب و گروهها و دستههاي سياسي درتفسير از قانون خواهي و انقلاب، در هيجانات ملي و تظاهرات ملي و تظاهرات عمومي، در اجراي احكام شرعي مانند قصاص و ديات و قوانين حقوقي ديگر در مورد مسائل مهم ملي و تحولات و بحرانها مانند اولتيماتوم روسها يا پناه بردن به سفارتخانههاي خارجي، قراردادهاي 1906، 1915، 1919 و...
مردم به چند دليل به انديشههاي غيرديني در مشروطيت بياعتنا شدند:
اول ـ مردم ايران مسلمان و شيعه مذهب بوده و هستند و اگراهداف ملي در ساية تشيع و دين تفسير و تعيين نشود، شور،حرارت و ايمان خود را كمتر به عرصه عمل ميآورند. نهضت مشروطه تا زماني كه ديني، مقدسو الهي تفسير ميشدند حضور مردم را به همراه داشت ولي بعد از آن طور نشد؛ زيرا فضا، در زمينهها و آمال برخي مشروطهخواهان با دين و دينداري و دينمداري فاصله ايجاد نمود.
دوم ـ كلام، منطق و گفتار آنان براي تودة مردم نامأنوس و نامفهوم بود؛ زيرا از دل سنت و فرهنگ مردم برنيامده بود و لذا نميتوانست به طور عميق و دراز مدت در آنها تأثير كرده و آنان را در صحنه نگاه دارد.
سومـ افراط و تفريط، قدرت طلبي و عدم انسجام و بدنام بودن برخي از چهرههاي غيرديني باعث شد نه تنها مردم نسبت به آنان بياعتنا شوند بلكه در مقطعي نسبت به روند مشروطيت و ارزشهاي آن احساس دلسردي و سپس بدبيني كنند.
و ـ از برداشتهاي مختلف ديني در مشروطيت تا زمينههاي اختلاف
نهضت مشروطيت موجبزرگي بود كه همة ابعاد جامعه را تحت الشعاع قرار داد و حوزههاي ديني نيز از ثمرات و عوارض آن نميتوانستند بركنار باشند و با توجه به اين كه خود زعما و پيشوايان روحاني مؤسسان اوليه نهضت عدالتخانه و مبارزه عليه دربار و حكومت قاجار بودند، لذا بعد از صدور فرمان مشروطيت و تأسيس مجلس، بحثهاي حقوقي، فكري و سياسي مشروطيت وارد حوزههاي داخلي گرديد و علماي بزرگ را در مورد مفاهيم جديد به تأمل انداخت و اجتهادهاي گوناگون به منصة ظهور رسيد. در اين بين گروهي از علما از همان اوان كار و به خصوص با ورود انگلستان و برخي بدبينانه از همكاري با مشروطهطلبان سرباز زدند. دستة ديگري از مقدسان و علماي بزرگ نيز مرام بيطرفي پيش گرفته و نه مخالف و نه موافقت نموده با سكوت به خود سياستِ نه تأييد و نه تكذيب روي آوردند اما بيشتر علماي بزرگ و حوزههاي فكري شيعه با علاقه مسايل و تحولات مشروطه را پيگيري نمودند و ضمن دعوت مردم براي حضور در مشروطيت در امور مختلف نيز وارد شدند. اين دسته از علما نيز به دو گروه تقسيم ميشدند:
1- علماي مشروعه خواه مشروطه كه در رأس آنها شهيد آيت الله حاجي شيخ فضلالله نوري قرار داشت. او در مراحل اولية نهضت مشروطيت عليه استبداد، در برقراري قانون و ضرورت عدالتخانه با نهضت همگام بود، بعد از ورود افراد ناصالح و غيرخوشنام به نهضت و با توجه به افراط برخي مطبوعات و همچنين اشتباهات مكرر مشروطه خواهان غربگرا،خواهان انجام اصلاحات اسلامي و ديني براي احتراز از غربيشدن مشروطه بود و اعتقاد داشت كه چون مشروطه و آزادي در ايران سابقة نداشته و استعداد، تفسيرها و برداشتهاي غيرديني در آنها وجود دارد لذا بايد به لفظ مشروطه،مشروعه نيز افزوده شود.
2- علماي مشروطهخواه؛ اين گروه از علما كه داراي بيشترين نفوذ در بين مردم بودند، همواره از مشروطيت پشتيباني ميكردند و به سرنوشت آن در تحقق اهداف ديني خوشبين و اميدوار بودند. علماي طراز اول و مراجع بزرگ كه با اين ديدگاه در مراحل مختلف مشروطيت حضور داشتند، بيشترين ضربات را بر استبداد و ظلم وارد آوردند از طرفي در دورة مشروطيت نيز همواره خطر نفوذ خارجيان و عوامل و افكار آنان را آفتي مهم در راه رسيدن مشروطيت به اهداف خود قلمداد ميكردند. علماي بزرگي كه در اين گروه قرار ميگيرند، عبارتاند از آيت الله آخوند ملامحمد كاظم خراساني، زعيم مذهبي ـ سياسي نهضت مشروطيت در نجف اشرف به همراه دو نفر از مراجع بزرگ، مرحوم آيت الله شيخ عبدالله مازندراني و ميرزا حسين تهراني. همچنين آيت الله ميرزا محمد حسين نائيني مشهور به علامه نائيني نيز از جمله مجتهدان و علماي بزرگي بود كه در آن زمان با نوشتن رسالة مشهور «تنبيه الامه وتنزيه المله» كوشيد كه مفاهيم مشروطيت و آزادي را به نحو مؤثري با مباني ديني مورد بررسي قرار دهد. به همين دليل از ايشان به عنوان نظريه پرداز نجف در مشروطيت نام برده ميشود.
آيت الله حاج آقا نورالله اصفهاني زعيم مشروطه خواهان از اصفهان و بختياري همچنين آيت الله سيد عبدالحسين لاري در خطة فارس و لارستان نيز ميتوانند در اين گروه مورد بررسي قرار گيرند. دو رهبر مشروطه خواه تهران يعني آيت الله سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي را نيز در موضعي نزديك و تقريباً مشابه با اين گروه ميتوان بررسي و مطالعه كرد.
آيت الله سيد حسن مدرس نيز كه در دهة دوم مشروطيت پرچم مقابله با استعمار و چند سال بعد، عَلَم مبارزه با رضاخان پهلوي را برافراشته، به نحو مؤثري به نجف و به اين تفكر مرتبط و متصل ميباشد.
از نظر علماي نجف، مشروطيت ميبايست مبتني بر اصول شريعت اسلام باشد. در همين ارتباط به يكي از اعلاميههاي علماي نجف در تأييد مشروطه توجه كنيد:
«اما غرضي جز تقويت اسلام و حفظ دعاي مسلمانان و اصلاح امور عامه نداريم علي هذا مجلسي كه تأسيس آن براي رفع ظلم و اغاثة مظلوم و اعانت ملهوف و امر به معروف و نهي از منكر و تقويت ملت و دولت و ترفيه حال رعيت و حفظ اسلام، قطعاً و عقلاً و شرعاً و عرفاً، راجح بلكه واجب است.»
شهيد شيخ فضلالله نوري، نيز هميشه در اعلاميهها و بيانيههاي خود اذعان ميداشت كه مسئله اختلاف بيين علما، امري ريشهاي و مهم نيست و آنها در كليات با هم اختلاف جدي ندارند. وي در اين باره مينويسد:
من همان مشروطه و مجلس را ميخواهم كه جناب آخوند خراساني ميخواهد ولي اختلاف بين ما و لامذهبهاست كه از عناوين مقدس سوء استفاده ميكنند. اي مسلمانان، كدام عالم است كه ميگويد مجلسي كه تخفيف ظلم نمايد و اجراي احكام اسلام كند، بد است و نبايد باشد؟ تمام كلمات راجع است به چند نفر لامذهب بيدين آزاد طلب كه احكام شريعت قيدي است براي آنها. ميخواهند نگذارند كه رسماً اين مجلس مقيد شود به احكام اسلام و اجراي آن، هر روز به بهانهاي القاي شبهات مينمايند.
1- امام خميني در اين مورد تحليل حكيمانه و قابل توجهي دارند و معتقدند كه:
«جنبش مشروطيت هم همين طور بود كه از روحانيون نجف و ايران شروع شد، مردم تبعيت كردند و كار را تا آنجا كه توانستند آن وقت انجام دادند و رژيم استبداد را به مشروطه برگرداندند ليكن خوب نتوانستند مشروطه را آن طور كه هست درستش كنند، باز همان بساط بود» 30/4/58
«از اول كه مشروطه را اينها درست كردند، اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمناني كه تبع آنها بودند بازي دادند اينها را، خدعه كردند متمم قانون اساسي را قبول كردند و اينها وقت عمل، عمل نكردند به متمم قانون اساسي، يعني پنج نفر مجتهد در مجلس نياوردند.» 18/8/57
منابع:
براي مطالعه بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد:
1- ابراهيم صفايي، اسناد مشروطه.[بيجا]،[بينا]، 1348
2- عقيقي بخشايشي، يكصد سال مبارزه روحانيت مترقي.قم نويد. 1358
3- علي ابوالحسني. سلطنت علم و دولت فقر، قم. دفتر انتشارات اسلامي، 1374
4- علي ثقهالاسلام،مجموعه آثار قلمي ثقه اسلام شهيد تبريزي، به كوشش نصرتالله فتحي. تهران. انجمن آثار ملي ،1355
5- موسي نجفي، انديشه سياسي در تاريخ نهضت حاجآقا نورالله اصفهاني. تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1378
6- ـــــ . جريان شناسي و فلسفه سياسي و تاريخ معاصر ايران، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي و رضوي. 1379
7- مهدي انصاري، شيخ فضلالله نوري، و مشروطيت، تهران، اميركبير، 1369
8- نامههاي تبريز، به كوشش ايرج افشار. تهران فرزان روز، 1378
9- نصرتالله فتحي، زندگينامه شهيد نيكنام ثقهالاسلام تبريزي، تهران، بنياد نيكوكاري نورياني، 1352