مشروطه انقلاب نبود؛اصلاحاتی کم هزینه بود

نام حجت الاسلام والمسلمین عبدالمجید معادیخواه این سال ها با بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی گره خورده که خود دبیرکل آن است و مجله ای که منتشر می کند "یاد" در چند شماره به موضوعات مرتبط با مشروطه با استناد به اسناد بجای مانده از آن دوره پرداخته است. گفت و گو با معادیخواه به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه در 14 مرداد 1285 نگاهی است به تصویر و تصورهای بجای مانده از مشروطه از دید یک  وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران حضرت امام خمینی و شاه بیت گفته های وی اینکه آنچه 104 سال پیش رخ داد نه انقلاب بلکه اصلاحاتی تحمیلی بود محصول دو نیم شدن حاکمیت قاجار.
آنچه در تاریخ درباره مشروطه آمده چقدر با آنچه در ذهن و ضمیر مشروطه خواهان و مشروطه ستیزان بود،تطابق دارد؟آیا نقدی که بر تاریخ نگاری در ایران دارید و آن را سلیقه ای می خوانید،درباره تاریخ مشروطه هم صادق است؟
تاریخ نگاری وضع مطلوبی ندارد؛جامعه ما با مبانی روش شناسی تاریخ تا مرز بیگانگی فاصله دارد.من در باب مشروطه مطالعاتی داشتم و سؤال هایی در ذهنم ایجاد شد که در تعقیب برای یافتن پاسخ آنها با مسائلی روبرو شدم که با قرائت های مرسوم و غالب تاریخی ناهمخوانی داشت.یکی از سؤال ها درباره چهره های شناخته شده مشروطه،افکار آنها و تلقی است که خود آنها از مشروطه داشتند و نمونه اش سید جمال الدین واعظ اصفهانی است که یکی از زبان های مشروطه بود و نقش مثبتی در آن برهه ایفا کرد.سید جمال واعظ چنان مورد توجه بوده که خطبه ها و گفته های منبرش در روزنامه ای به نام "الجمال" منتشر می شد که فقط شرح سخنرانی های او بود و اکنون مجموعه این روزنامه ها منتشر شده و در اختیار مورخین و محققین قرار گرفته است.اگر محققی قصد تحقیق درباره مشروطه را داشته باشد یکی از منابع تقریبا دست اول،سخنرانی های اوست که تا حدود زیادی تصویری از گفتمان های آن روز ارائه می دهد. آنچه از سخنرانی سید جمال مستفاد می شود اینست که او سنگ ظل السلطان پسر ناصر الدین شاه و حاکم اصفهان را بر سینه می زند و معتقد است که اگر ایران را به دست او بسپاریم،مملکت بهشت می شود.این نگاه سید جمال واعظ است که یکی از لیدرهای گفتمان سازی عصر مشروطه است،کسی که معتقد است اگر یک ارتش قوی تاسیس شود تمام مشکلات حل خواهد شد.او حتی وقتی ویژگی های وزیر جنگ را شرح می دهد می گوید این وزیر باید از قانون تخلف نکند،باید با عرضه و استعداد باشد مثل ظل السلطان!کسی که بتواند در مملکتی با سی کرور جمعیت اقلا 40 هزار سرباز مرتب را گرد آورد.خب کسی که دنبال اشخاصی مانند ظل السلطان می گردد که از برجسته ترین نمادهای ظلمه است، چقدر با آنچه در ذهن ما از مشروطه نقش بسته،همخوانی دارد؟امروز متاسفانه چنان تصویری از مشروطه ارائه می شود که گویی همه مردم در آن زمان با مفاهیمی چون حکومت قانون،تفکیک قوا و... آشنایی داشتند و پس از اطلاع از آن حرکتی را شروع کردند. اگر به متن سخنرانی های سید جمال واعظ رجوع کنیم که اتفاقا با این نگاه سطحی مورد توجه ویژه مردمی بود،به عمق تحلیل ها و درک مفاهیم در سطح عمومی و حتی لیدرهای مشروطه پی می بریم. سؤال من اینست که آیا تاریخ مشروطه با چنین دقت هایی نگاشته شده است؟چرا تصویری از گذشته ارائه می دهیم که در اصل نبوده و وجود نداشته و یا آنگونه که گفته می شود،نبوده است؟

بارها گفته اید با اطلاق واژه "انقلاب" برای مشروطه مخالفید.البته دیگرانی هم هستند که مشروطه را ببیشتر جنبش قلمداد می کنند تا انقلاب؛استدلال آنها هم بر پایه تعریفی است که علم سیاست از انقلاب ارائه می دهد و هم معتقدند در اصل ما با جنبش عدالتخانه مواجه بودیم که بعدها تبدیل به نظام مشروطه شد.زاویه دید شما چیست که می گویید مشروطه انقلاب نبود؟

انقلاب حرکتی است که از پائین شروع می شود و علیه طبقه بالا می شورد و کلیه شؤون اجتماعی،سیاسی،فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی را دگرگون می کند و تحت الشعاع قرار می دهد؛ولی در مشروطه چنین نبوده که اقشار پائین دست جامعه بشورند،بلکه بالعکس در آن مقطع اتفاقاتی در سطوح فوقانی جامعه اتفاق افتاد و اتفاقا ظل السلطان یکی از ارکان به راه انداختن مشروطه خواهی بود. دعوای ظل السلطان با مظفرالدین شاه هم سر این بوده که او پسر همسر صیغه ای ناصرالدین شاه بود و محروم از ولایت عهدی؛برادر ناتنی شاه که پادشاهی نکرد. ترس از تکرار مشروطه ناشی از فریبی است که تاریخ نگاری مشروطه سبب شده است؛این ذهنیت وجود دارد که مشروطه را روحانیت بوجود آورد و فوکلی ها آن را مصادره کردند.از نظر آنها مبتکر مشروطیت روحانیت بودند و مسایلی که پیش آمد به سرکار آمدن رضاخان ختم شد.
در این مسائل ناگزیزیم به روش شناسی تاریخ بپردازیم.هر کسی اظهار نظر می کند بدون استثنا می گوید باید در تاریخ بی طرف بود.در بحث روش شناسی،بی طرفی در تاریخ به معما بر می خورد و به جایی می رسد که بی طرفی عملا امکان پذیر نیست.هر کس قلمی در دست دارد،گرایشی پیدا می کند،به سمت جریانی می غلتد و پس از آن نمی تواند به وقایع بدون دخالت نگاه و گرایشش بنگرد،او ناگزیر از وابستگی است،پس بحث نسبیت مطرح  می شود.تمام کسانی که تاریخ مشروطه را نوشتند طرفداران دو آتشه آن بودند،اصلا قلم در دست این هواداران پروپا قرص بود و آنها همه خوبی ها و محسنات را برجسته کردند و ضعف ها را نادیده گرفتند.بنابراین تاریخی که درباره مشروطه برجای مانده آمیزه ای است از درست و نادرست،شایعه،سیاه نمایی و بزرگ نمایی.بدون شک بخش زیادی از بودجه مربوط به مشروطه را شاهزاده های قاجار که از مظفرالدین شاه ناراضی بودند،پرداخت می کردند.مظفرالدین شاه پسر همسر رسمی ناصرالدین شاه بود و دیگر فرزندانش از زنان صیغه ای نگاه بدی به او داشتند.یکی از زمینه های وقوع مشروطه همین بوده که جنگ قدرتی در بین هزار فامیل حاکم رخ داد که یک سوی آن پسری بود از زنی که جزء اشراف بود و سوی دیگرش مجموعه ای از پسرهای ناصرالدین شاه از زن های صیغه ای او که از سلطنت برادر ناتنی ناراضی بودند.از مطالبی که روزنامه تایمز لندن منتشر کرده پیداست که غربی ها کم و بیش از ظل السطان حمایت می کردند.در این جنگ قدرت به شکلی تلاش می شده که از قدرت خارجی برای سنگین کردن کفه ترازو استفاده شود.در دوره ای جنگ نامرئی اصفهان(محل استقرار ظل السلطان) و تبریز(محل استقرار مظفرالدین میرزا ولیعهد) در جریان بود و کم و زیاد شدن قلمرو اصفهان موجب رقابت آن با محدوده استقرار ولیعهد در تبریز شد.

یعنی جنگ قدرت در خاندان قاجار،مشروطه را رقم زد؟در این میان نقش روشنفکران غرب دیده و هواداران عدالتخانه چه می شود؟

اگر جنگ قدرتی در بین طبقه حاکم جریان نداشت امکان نداشت کسی در محفلی مشروطه خواهی را زمزمه کند.بنابراین یکی از زمینه های وقوع مشروطه دو نیم شدن حاکمیت قاجار بود.البته همه چیز در این خلاصه نمی شود،بلکه مواردی چون سفر روشنفکران و نخبگان به فرنگ هم موثر بود.به تاریخی که از مشروطه ارائه می شود نباید دلخوش کنیم؛چنانکه همین تصویر ما را چنان فریب می دهد که بسیاری از مطالبات،داوری ها و نگاه های ما در حال حاضر متاثر از آن می شود.مشروطه بنا به ضرورت های تاریخی در مقطعی،اصلاحاتی را به حاکمان تحمیل کرد،از جنگ قدرت استفاده شد،نخبگانی که آشفتگی های ایران و جاذبه نظم غربی را دیده بودند،به کمک شاهزادگان قاجاری شتافتند که در اصل هدفشان این بود که مظفرالدین شاه نباشد که این اتحاد به اصلاحات کشیده شد. مشروطه اصلاحاتی بود نسبتا کم هزینه؛از زمان طرح مسائل تا امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه چقدر طول کشید؟نسبت به رخدادهای مشابه چقدر هزینه داشت؟چطور انقلابی می تواند رخ دهد که مجموعا طی یکی دو سال به پیروزی برسد؟متاسفانه گفتمانی در تاریخ نگاری مشروطه حاکم شده که غلط انداز است.آیت الله العظمی بروجردی تعبیری دارند که با یک واسطه(آقا سید جلال آشتیانی)نقل می کنم. به گفته این مرجع نامدار شیعه،مشروطه در ایران با دو علت عمده شکل گرفت:ظلم سلاطین قاجار و ناسخ و منسوخ اصحاب عمائم.این عصاره برداشت های فردی مثل بروجردی است که فتنه های پس از مشروطه را دید و چون وارد سیاست نشد،بی طرف تر از خیلی ها بود.در آن زمان طبق تقسیم کاری که صورت گرفته بود،قضاوت همراه با مکتب خانه ها در اختیار اصحاب عمائم بود که مراد از آن بیشتر عمامه داران هستند تا روحانیون؛در آن زمان اگر یکی از این اصحاب عمائم در ورقه ای می نوشت این زمین یا ملک متعلق به فلان فرد است،همان نوشته سند بود.گاه پیش می آمد افرادی که با آن آقا ارتباط داشتند و او به این افراد خوش بین بود،در مقام شاهد عادل که حجت شرعی بود،شهادت می دادند که فلان پارچه آبادی متعلق به فلان فرد است،آن آقا می نوشت و تبدیل به سند می شد. افراد دیگری پیش همان آقا می آمدند و باز شهادت می دادند که آن چند پارچه آبادی مزبور متعلق به فلان فرد دیگر است،آن آقا هم می نوشت و سند دیگری از همان چند پارچه آبادی بدست می آمد و بدین منوال،چند نفر مدعی زمینی واحد می شدند.همین امر موجب می شد چند گروه به جان هم بیفتند و مصایبی پدید می آمد. در آن زمان اینگونه نبود که سندها تاریخ دار باشد،اما پس از آن مقرر شد اسناد دارای تاریخ باشد و بدین ترتیب اسناد با تاریخ جدید ناسخ اسناد قبلی باشد؛بواقع حکم پسین،احکام پیشین را نسخ کند،منظور از ناسخ و منسوخ این است. در سخنرانی های سید جمال واعظ هم اشارات مشابهی شده است چنانکه او در یکی از نطق ها می گوید استبداد بر دو قسم است؛جسمانی و روحانی. مصداق استبداد جسمانی از نظر وی،حکام و ظلمه هستند،چنانکه او در اظهاراتی عجیب می گوید اینها علنا می گفتند کار ما ظلم است و ظلم و تخریب می کردند.منظور سید جمال از استبداد روحانی عالم نمایانی هستند که لباس بایزید بسطامی بر تن دارند و طینت آنها همچون طینت یزید بن معاویه است؛برخی از آنها هم دست در دست حکام ظالم می گذارند و مردم بدبخت هم بین این دو سنگ آسیاب،آرد می شوند. به گفته سید جمال واعظ ،ضرر این دسته از مستبدین بیشتر از دسته اولی است چرا که مردم اینها را وارث پیغمبر و حافظ دین اسلام می دانند.

 سال هاست در مقاطعی از تاریخ معاصر نسبت به تکرار مشروطه هشدار داده می شود؛این هشدار برخاسته از ذهنیت تاریخی ایرانیان از یک تجربه بی نظیر اما ناکام است؟
ترس از تکرار مشروطه ناشی از فریبی است که تاریخ نگاری مشروطه سبب شده است؛این ذهنیت وجود دارد که مشروطه را روحانیت بوجود آورد و فوکلی ها آن را مصادره کردند.از نظر آنها مبتکر مشروطیت روحانیت بودند و مسایلی که پیش آمد به سرکار آمدن رضاخان ختم شد. همه این تحلیل مصداق این هستند که خسن و خسین فرزندان معاویه هستند؛واقع امر اینست که بدون مشارکت روحانیت،حرکتی شکل نمی گرفت و جریان مشروطه بخشی از روحانیت را با خود همراه کرد و نفی مظالمی که می شد مورد قبول مراجع بزرگی مثل مرحوم آخوند خراسانی بود و البته نجف هم نقش برجسته ای در جریان مشروطیت داشت.اما این نبود که مشروطه را روحانیت خلق کرده باشند،اصولا برای مشروطه زحمتی کشیده نشد و آنچه راحت بدست آمده بود را راحت از دست دادند.

آیا شما هم از آن قسم افرادی هستید که معتقدید ما هنوز در عصر مشروطه بسر می بریم؟
این حرف ناشی از ساده اندیشی است،ما خیلی جلو آمدیم،این ظلم به مردم است که بگوییم هنوز در همان خانه هستیم که صد سال قبل بودیم؛مقایسه کنید حرف یکی از لیدرهای مشروطه را که می گفت کلید کشور را دست ظل السلطان بدهید،بهشت می شود؛آن ذهنیت کجا و ذهنیت فعلی کجا؟متاسفانه همه چیز در دعواها قربانی می شود.نگاهی به اعتبارنامه های نمایندگان مجلس اول(گرچه مجلس دوم بود)نشان می دهد که جو عمومی در آن مقطع درباره مشروطه چگونه بود؛این اعتبارنامه ها در یکی از شماره های مجله یاد منتشر شده،در اعتبارنامه موتمن الملک آمده که وی با 380 رای 5800 رای دهنده دارالخلافه تهران انتخاب شده است؛ سؤال اینست که مگر در اسناد نیست تعداد متحصنین در سفارت انگلیس بیش از 20 هزار نفر بودند؛پس اینها کجا بودند وقتی در اولین تجربه انتخابات از جمعیت آن روزهای تهران فقط 5800 نفر در انتخابات شرکت می کنند؟این چه انقلاب مردمی بود که در همان اوان به چنین سرنوشتی دچار شد؟متاسفانه ذهنیت های غلط از تاریخ مبنای تحلیل می شود.