مشروطه بستر غرب زدگي شتابان در ايران

بازخواني و تحليل اسنادي از نهضت مشروطيت 

نهضت مشروطيت، مانع بزرگ رشد و گسترش فرهنگ استقلال در ايران شد و در نقطة مقابل فرهنگ وابستگي و طفيلي‌گري را تبليغ كرد. 
"غرب‌زدگي" كه همزمان با انحراف مشروطه از مسير اوليه و خارج شدن آن از رهبري فقها و علماي آگاه به زمان و جدا كردن مردم از آنان و ميدان‌داري وابستگان به انگليس آغاز شد، آفت بزرگ فرهنگ استقلال گرديد. زيرا جريان‌هاي فكري و سياسي غرب‌زده همه چيز را به نفع ممالك غربي و بر ضد اعتلا و استقلال ايران مصادره كردند و فرهنگ اسلامي و بومي را به مذبح بردند و به مصداق "آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌كرد"، بر همه حقايق و ارزش‌هاي زيبا و رهايي بخش چشم فرو خوابانيدند. 
اين"از خود بيگانه‌شدن" و "با بيگانه خودي شدن" و چوب حراج بر همة ذخاير فرهنگ ديني و بومي‌زدن تا آنجا شدت گرفت كه برخي از همين غرب‌زدگان و از خود بيگانگان با صراحت اعلام كردند كه:‌ايران بايد سر تا پا غربي شود!(1) 
همچنين اين غرب‌زدگي به گونه‌اي مطلق گرديد و همچون بت به پرستش درآمد و هر چه غير از آنچه در ممالك اروپايي است نفي شد كه بعضي از اين عوامل خودباخته خواستار نابودي اساس دين اسلام شدند(2) 
انگلستان با روش هاي مكارانة خود"‌غرب‌زدگي" را به ايران تحميل كرد و عناصر اروپا رفته را كه به طور كامل به"از خود بيگانگي" رسيده بودند مطرح ساخت و به تهاجم عليه فرهنگ استقلال پرداخت و همه عوامل را براي بهره‌برداري‌هاي گوناگون از شرايط به وجود‌آمده به خدمت درآورد. 
انگليس هم پيمان خود يعني روسيه را نيز متقاعد مي‌كند كه بايد غرب‌رفتگان و اروپا ديدگان را برايران حاكم كنيم. 
در يكي از اسناد مربوط به نهضت مشروطيت، به طور روشن و گويا، واقعيت مزبور را مشاهده مي‌كنيم. اين سند، تلگرام "نيكلسون" سفير روسيه در ايران به "ادوارد گري" وزير خارجه انگليس است. در اين سند، به اظهارات نيكلسون دقت كنيم: 
"تلگرام‌هاي سر جورج باركلي را براي ميسيوايزولسكي] وزير خارجه روسيه[ قرائت كردم... به او اصرار كردم تا به اقدامات پيشنهاد شده موافقت كند و به شاه فشار بياوريم تا بي‌درنگ مشروطيت را اعلام كند و بعضي از اطرافيانش را بركنار نمايد و ايرانيان لايق را از اروپا فرا خواند."(3) 
جان كلام و پيام اصلي اين تلگرام در اين عبارت نهفته است كه "به شاه ايران فشار بياوريم تا مشروطيت را مستقر و ايرانيان لايق را از اروپا فرا خواند! 
ايرانيان لايق در اين تلگرام، همان عناصري هستند كه وقتي به اروپا رفتند و جلوه‌هاي فريبنده و ظاهري تمدن غرب را ديدند به شدت دلباخته شدند و طاقت از كف دادند و چنين پنداشتند كه همه شرف و عزت و آزادي را يافته‌اند و بايد ايران و ايراني را نيز همچون خود مجذوب و وابسته به ممالك اروپايي كنند. 
آنچه اين عناصر خودباخته يافتند و اسير آن شدند، پوسته تمدن غرب بود، نه هستة آن. در پوسته تمدن غرب ظواهر اغواگري مي‌يابيم كه عبارتند از: روابط نامشروع دختر و پسر و زن و مرد، آزادي‌هاي لجام گسيخته ، بي‌بند و باري‌هاي جنسي، شرابخوارگي ، قماربازي، تحقير ارزش‌هاي انساني، پوشش‌هاي نامناسب، تحقير كانون خانواده و گريز از تعهد در همه امور از جمله تعهد در هنر و ادبيات و نقش‌آفريني مكتب‌هاي فلسفي، فكري ، فرهنگي و سياسي گمراه ساز و.. 
در هسته يا محتواي تمدن غرب، علم و دانش نهفته است كه رشد و پيشرفت به ارمغان مي‌آورد و طبيعي است كه اخذ علوم و فنون از هر كشور از جمله كشورهاي غربي امري شايسته است و هيچ منعي در فرهنگ اسلامي در اين باره نمي‌يابيم،‌به گونه‌اي كه پيامبر اكرم(ص) فرمان مي‌دهد براي طلب علم تا دورترين نقاط و سرزمين‌ها حركت و تلاش كنيد(4) و در نگاه امير‌مؤمنان(ع) دانش و حكمت گمشده انسان مؤمن است و آن را طلب مي‌كند، اگر چه از مشركين(5) 
نبايد اين واقعيت‌تاريخي را نيز فراموش كنيم كه علوم و فنون و پيشرفت‌هاي علمي در ممالك غربي خاستگاه اوليه‌اي دارد كه آن سرزمين‌هاي اسلامي و دانشمندان مسلمان مي‌باشد كه بنا بر اعترافات مورخين دنياي غرب همچون "ويل دورانت" (6) و "گوستاولوبون"(7)و "ژول لابوم"(8) ترجمه آثار دانشمندان اسلام در رشته‌هاي گوناگون پزشكي، نجوم، رياضي، شيمي، هندسه و ساير رشته‌ها، زمينه‌هاي رشد و پيشرفت دنياي غرب را آماده ساخت و متأسفانه مسلمين تمدن بزرگ و اعتلاي علمي و فرهنگي خود را رها كردند و از آن پس، شماره معكوس عقبگرد و ركود علمي آنان آغاز گرديد! 
در نهضت مشروطه، اروپا‌رفتگاني كه اسير نفسانيت‌هاي فردي بودند و بر محور تمايلات و خواهش‌ها و شهوات خود مي‌چرخيدند، در دام ظواهر تمدن غرب گرفتار آمدند و بدون اطلاع از گذشته پرفروغ سرزمين‌هاي اسلامي و پيشرفت و تمدن شكوهمندي كه دانشمندان مسلمان به وجود آوردند و دنياي غرب را نيز سيراب كردند، به خودباختگي و غرب‌زدگي گرفتار آمدند! همچنين بدون اينكه به فكر كاوش و تلاش در مسير احياي فرهنگ و تمدن بزرگ اسلامي برآيند و در مسير دانشمنداني حركت كنند كه حتي به اختراع و اكتشاف دست يافتند و آثار آنان در سال‌هاي طولاني در دانشگاه‌هاي غربي تدريس مي‌شد، به همه چيز پشت كردند و در خدمت غرب در‌آمدند و بدترين اعمال و سخيف‌‌ترين آثار را از خود برجاي نهادند. 
در واقع، آيت‌‌الله شيخ فضل‌الله نوري در برابر اين جماعت غربزده مي‌ايستاد و بر بي‌هويتي و طفيلي‌گري آنان مي‌تاخت و ايران و ايراني را "مستقل" و "آزاد" مي‌خواست و مشروطه را نه با محتواي غربي و بر اساس منافع انگليس و روسيه، كه بر مبناي فرهنگ و قوانين اسلام مي‌طلبيد و به همين دليل نظريه "مشروطه مشروعه" را مطرح مي‌كرد. 
غرب‌زدگي كه ارمغان شوم مشروطه غربي و انگليسي بود، به گونه‌‌هاي مختلف در عناصر از خود بيگانه تجلي يافت و آنان را فريفت و اسير كرد، و سپس توسط آنان و در قالب‌ها و روش‌هاي خاص به تبليغ و ترويج آن در ايران پرداختند. در برخي از اين شيوه‌ها دقيق مي‌شويم. 
ادبيات غرب به جاي ادبيات بومي و ملي 
يكي از جلوه‌هاي غرب‌زدگي كه هر عنصر غربزده و اسير در چنبره فرهنگ غربي را به شدت تحت تأثير قرار مي‌داد و جلب و جذب مي‌كرد، گرايش به ادبيات غربي و رها كردن ادبيات بومي و ملي بود. 
اين جلوه از غربزدگي در زبان و ادبيات، با خودباختگي در برابر واژه‌ها و تعابير و كلمات غربي به ظهور و بروز درآمد و به مرور روشنفكرنمايان و غرب‌گرايان چنان شيفته و شوق‌زده شدند كه زبان بومي و ملي خود را رها ساختند و درآوردن اصطلاحات و تعبيرات غربي در محاورات و سخنان و آثار مكتوب خويش از يكديگر سبقت گرفتند. 
غرب‌گرايان از اصطلاحات و كلماتي استفاده مي‌كردند كه مردم نمي‌فهميدند و حال آنكه هر مدعي روشنفكري بايد به آگاه سازي مردم بپردازد و هرگونه ابهام را برطرف و زواياي تاريك اذهان را روشن كند. 
اصطلاحات غربي را كه عناصر غرب‌زده در مواجهات و تعاملات و رفتارهاي اجتماعي خود به بهره‌برداري مي‌رساندند، نه تنها مردم عصر مشروطه نمي‌فهميدند، كه امروز هم مردم ما و به ويژه جوانان نمي‌فهمند! به نمونه ذيل كه در پرسش يكي از پژوهندگان مطرح شده است دقت كنيد: 
"آيا نوشته‌هاي ميرزاآقاخان كرماني، طالبوف ، آخوند‌زاده و ملكم‌خان با آن تعبيرها و اصطلاحاتي كه اغلب بيگانه و يا برگردانيده از زبان‌هاي خارجي بود، مانند:"ليتراتور" و "پروگرام" و "پروغرس" و"ديسپوني" و "شانژمان"، به ترتيب در برابر "ادبيات"‌و "برنامه" و "پيشرفت" و "خودكامگي"و "دگرگوني" ، براي چه كساني در ميان مردم ايران قابل فهم بود و اين كسان چه نسبتي از كل نفوس ايران را تشكيل مي‌داده‌اند؟ بايد گفت كه حتي امروزه نيز ، مطالب آن نوشته‌ها براي اكثريت مردم وطن‌ ما دريافتني نيست، تا چه رسد به آن كه در اواخر قرن سيزدم هجري، از جانب مردم، دريافته و پذيرفته شود و از آن مهم‌تر در ايشان شور و شوقي كه لازمة هر جنبش بزرگ سياسي است، برانگيزد."(9) 
اين شيفتگي در برابر غرب و استفاده از واژه‌ها و تعبيرهاي ياد شده، به مرور تبديل به يك تلاش منسجم و گسترده درعرصه فرهنگ و انديشه و ادبيات شد و از اين طريق بود كه:"فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مأيوس نموده و مي‌نمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد يا عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثنا‌جويي، آنها را به خورد ملت‌ها داده و مي‌دهند."(10) و نمونه‌اي از اين خودباختگي اين است كه: اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژة فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن بااعجاب‌پذيرفته، و گوينده و نويسندة آن را دانشمند و روشنفكر به حساب مي‌آورند. و از گهواره‌ تا گور هر چه بنگريم اگر با واژه غربي و شرقي اسم‌گذاري شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب، و اگر واژه‌هاي بومي خودي به كار رود مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود."(11) 
و اين رنج و حقارت در حالي توسط اين عناصر خودباخته و بازرق و برق و تبليغات فريبنده از مشروطه تا امروز بر ملت ما تحميل گرديده كه اينان وظيفه داشتند به ملت ايران فرهنگ خود باوري را منتقل كنند تا آنان دريابند كه مي‌توانند با فرهنگ غني و همه جانبة اسلام روي پاي خود بايستند. 
غرب‌گرايي در لفافه دين يا نفاق اعتقادي براي فريب افكار عمومي 
در نهضت مشروطه و در برخي از غرب‌زدگان، با "نفاق اعتقادي" براي "فريب افكار عمومي" مواجه مي‌شويم. 
نفاق اگرچه در هر موضوع و جلوه و نمود، خطرناك است، لكن در موضوع اعتقادات ديني بسيار خطرناك‌تر مي‌باشد و قدرت تخريب‌گري آن بسيار بالاست. بي‌جهت نيست كه بخش قابل توجه‌اي از تعاليم اسلام شامل آيات قرآن و روايات معصومان(ع) به آشكار كردن ماهيت نفاق و اهل آن براي مسلمانان اختصاص يافته تا از اين طريق بينش اعتقادي، فكري، اجتماعي و سياسي مردم بالا رود و در دام‌هاي منافقان در هر عصر و زمان گرفتار نيايند. 
در قرآن كريم مشخصه‌هايي از اهل نفاق معرفي مي‌شود كه بسيار معرفت‌زا و آگاهي‌بخش است. برخي از اين مشخصه‌ها چنين هستند كه آنان ادعاي "ايمان" مي‌كنند و درهمان حال ايمان ندارند(12) و در زمين فساد مي‌كنند و خود را مصلح مي‌دانند(13) و آن زمان كه با اهل ايمان مواجه مي‌شوند اعلام مي‌كنند كه ما ايمان آورده‌ايم، لكن وقتي با شياطين همجنس خود خلوت مي‌كنند خود را در باطن همراه آنان مي‌دانند و مي‌گويند ما مومنان را به مضحكه و استهزاء گرفته‌ايم.(14) 
در متون روايي نيز درباره نفاق و منافق فراوان سخن رفته است و از آن ميان، نمونه‌هايي را ياد مي‌كنيم كه اعلام مي‌كنند: نفاق همزاد كفر است(15) و منافق گفتارش زيباست ولي عملش دردي جانسوز است (16) و اهل نفاق گمراه و گمراه كننده‌اند (17) و با سخنان خويش امر را براي مردم مشتبه مي‌سازند(18) 
"ميرزاملكم خان" از روشنفكران غربزده و فراماسونرو وابسته به انگليس بود كه با اتخاذ روش "نفاق اعتقادي"، ‌مدعي حمايت از اسلام شد و سعي كرد با اين روش، اسلام را از محتوا و معاني اصيل تهي كند و با مفاهيم غربي آميخته سازد و به مردم معرفي كند تا به اين وسيله اهداف استعمار انگليس را جامه عمل بپوشاند. 
ميرزاملكم خان با اين روش قصد داشت هدف دنياي غرب در "اسلام‌زدايي" را محقق گرداند و اين حركت در جاي خود قالب و شيوه‌اي موثر را مي‌طلبيد كه همان پنهان داشتن اهداف باطني و ظاهر كردن حمايت از دين در قالب گفتار شيرين بود! 
ميرزاملكم خان درباره هدف و روش خود مي‌نويسد: 
"در اروپا كه بودم، سيستم‌هاي اجتماعي و سياسي و مذهبي مغرب زمين را مطالعه كردم، با اصول مذاهب دنياي نصراني، و همچنين تشكيلات فراماسونري آشنا گرديدم، طرحي ريختم كه عقل سياست مغرب را با ديانت مشرق زمين به هم آميزم و چنين دانستم كه تغيير ايران به صورت اروپا، كوشش بي‌فايده‌اي است، از اين رو، فكر ترقي مادي را در لفافه دين عرضه داشتم تا هموطنان آن معاني را نيك دريابند. دوستان معتبري را دعوت كردم و از پيرايش اسلام سخن راندم"(19) 
ميرزاملكم‌خان با اين روش فريبكارانه توانست مفاهيم غربي را در نهضت مشروطه نشر دهد و مردم را به بيراهه اندازد و از اسلام اصيل دور دارد و در برابر علماي دين به تضاد و تعارض اندازد. 
ميرزاملكم‌خان، روش صريح و آشكار ميرزافتحعلي آخوندزاده در مقابله با دين اسلام را نمي‌پسنديد و آن را موثر نمي‌دانست و معتقد بود بايد در برابر مردم جامعه تظاهر به ديانت كرد و به طور مرموز و خزنده پيش رفت و دين تهي شده از محتواي اصلي را به نام دين صحيح به آنان معرفي كرد. ملكم‌خان خطاب به آخوندزاده توصيه مي‌كند: نبايد به مسلمان‌ها بگويي كه اعتقادتان باطل است و شما در ضلالت هستيد، كه با اين شيوه ناملايم براي خود هزار نوع مدعي و بدگو خواهي تراشيد و به مقصود خود نخواهي رسيد. 
هر كسي از مسلمانان از روي لجاجت و عناد حرف تو را بيهوده و دلايل تو را پوچ خواهد شمرد و زحمت تو عبث و بي‌جا خواهد شد. تو دين آنان را كنار بگذار و در خصوص بطلان آن هيچ حرف نزن."(20) 
ميرزاملكم‌خان مثل همه غرب‌زدگان هيچ فكر جديد و ابتكار نوين از خود نداشت و آثار مكتوب فكري دنياي غرب را كپي‌برداري ميكرد و به عنوان فكر و روش خويش در ايران رواج مي‌داد. 
شدت غربزدگي و خودباختگي ملكم‌خان را در سخن ذيل مي‌توان مشاهده كرد كه توصيه مي‌كند ايران نبايد درصدد پيشرفت برآيد و به مراتب رشد علمي برسد، بلكه بايد فقط به غرب ديده بدوزد و سراپا محتاج به كشورهاي اروپايي باقي بماند: 
"در اخذ اصول تمدن جديد و مباني ترقي عقلي و فكري حق نداريم درصدد اختراع باشيم، بلكه بايد از فرنگي سرمشق بگيريم و در جميع صنايع، از باروت گرفته تا كفش‌دوزي محتاج غير باشيم."(21) 
عنصر وابسته‌اي چون ملكم‌خان كه اينگونه شتابان در غرب‌گرايي و مشتاق و مطيع در مقابل تفكرات غربي و انگليسي است، انتظاري جز اين نيست كه دلباخته و سر از پا نشناخته در مسير تحقق منافع بيگانگان حركت كند، لكن آنچه شگفت‌آور و غيرقابل انتظار مي‌باشد اين است كه چگونه مردم جامعه‌اي كه اسلام را از مرزبانان توحيد يعني فقها و علماي اسلام مي‌آموختند و در دام‌هاي بيگانگان گرفتار نمي‌آمدند، در نهضت مشروطه از روحانيت فاصله گرفتند و اسير ترفندها و روش‌هاي مكارانه و منافقانه عناصري چون ملكم‌خان ارمني شدند؟ آيا جز اين است كه استعمار انگليس به وسيله افراد و جريان‌هاي وابسته و با برنامه‌ريزي‌هاي دقيق خود شيرازه وحدت ملت و روحانيت را از هم گسيخت و مانع تكرار اتحاد و اقتدار مردم و علماي دين در نهضت پيروز تنباكو شد؟ 
*پاورقي: 
1 - "سيد حسن تقي‌زاده" از جمله عناصري بود كه تفكر ضرورت سرپا غربي شدن ايران و ايراني را تبليغ مي‌كرد. 
2 - "ميرزافتحعلي آخوندزاده" در رأس غرب‌زدگاني قرار داشت كه اضمحلال و نابودي اساس و بنيان دين اسلام را مي‌طلبيد. 
3 - شيخ فضل‌الله نوري و مشروطه، مهدي انصاري، انتشارات اميركبير، ص 224 
4 - اطلبوالعلم ولو بالصين (در طلب علم بكوشيد، اگرچه آن در دورترين سرزمين همچون چين قرار داشته باشد) 
5 - الحكمه ضاله المومن فاطلبوها ولو عندالمشرك (حكمت - كه دانش صحيح و نافع و مطابق با حقيقت است - گمشده انسان مومن است و او را مي‌جويد و مي‌آموزد، اگرچه در نزد مشرك باشد) 
6 - مراجعه شود به "تاريخ تمدن" اثر ويل دورانت 
7 - رجوع شود به "تاريخ تمدن اسلام و عرب" اثر دكتر گوستاولوبون 
8 - مراجعه شود به "فرهنگ و ايدئولوژي اسلام" اثر 
ژول لابوم 
9 - روحانيت و مشروطه، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ص 613 
10 - صحيفه امام، ج 21، ص 415 
11 - همان مدرك 
12 - قرآن كريم، سوره بقره (2)، آيه 8 
13 - سوره بقره، آيه 11 
14 - سوره بقره، آيه 14 
15 - غررالحكم، موضوعي، ج 2، باب‌النفاق، ص 514، روايت 5 
16 - همان منبع، ص 515، روايت 11 
17 - همان منبع، روايت 14 
18 - همان منبع، روايت 30 
19 - روحانيت و مشروطه، ص 608 
20 - همان مدرك، ص 609 
21- تمايزات مشروطه‌خواهان مذهبي و جريان غرب‌گر، محمدصادق مزيناني، دفتر تبليغات اسلامي، ص 52 
* در نهضت مشروطه، "از خود بيگانه شدن" و "با بيگانه خودي شدن" و چوب حراج بر ذخاير فرهنگ ديني و بومي زدن تا آنجا شدت گرفت كه برخي از غرب‌زدگان با صراحت اعلام كردند كه ايران بايد سراپا فرنگي و غربي شود! و برخي ديگر از غرب‌زدگان خواستار اضمحلال و نابودي اساس دين اسلام شدند! 
* آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري در برابر عناصر غرب‌زده مي‌ايستاد و بر بي‌هويتي و طفيلي‌گري آنان مي‌تاخت و ايران و ايراني را "مستقل" و "آزاد" مي‌خواست و مشروطه را نه با محتواي غربي و براساس منافع انگليس و روسيه، كه بر مبناي فرهنگ و قوانين اسلام مي‌طلبيد. 
* از عناصر وابسته و فراماسونر و بيگانه پرستي چون "ميرزاملكم خان ارمني" در شتاب به سوي غرب‌زدگي و استقلال ستيزي انتظاري جز آن نبود، لكن آنچه شگفت‌آور و غيرقابل انتظار مي‌باشد اين است كه چگونه مردم جامعه‌اي كه اسلام را از مرزبانان توحيد يعني فقها و علماي اسلام مي‌آموختند و در دام بيگانگان گرفتار نمي‌آمدند، از روحانيت فاصله گرفتند و اسير ترفندها و روش‌هاي منافقانه عناصر غرب‌زده و دين و استقلال ستيز شدند!