شيخ، اهل سازش با روسها نبود!

شيخ، آماج اتهامات

ماجراى فروش زمين به بانك استقراضى، تنها موردى نيست كه حاجى شيخ فضل‏اللّه‏ در آن، به ارتباط و سازش با روسها متهم شده است. سناتور ملكزاده، حاج شيخ فضل‏اللّه‏ را   در طول مشروطة اول و استبداد صغير  به داشتن رابطه با روسها! متهم مى‏كند  و اساساً تواريخ مشروطه، پر از اين گونه اتهامات به شيخ است: 

يحيى دولت آبادى، فعاليت شيخ در عصر مشروطه را ناشى از دو چيز مى‏داند كه يكى از آنها، به زعم وى، ارتباط با روسها است!  همو، شيخ را در اواخر روزهاى تحصن در مدرسة مروى تهران (ذى‏قعدة 1325 ق) متهم به برقرارى ارتباط با سفارت روس و كسب اطمينان از پشتيبانى آنها مى‏كند.  ناظم‏الاسلام كرمانى نيز، در شرح حوادث مربوط به اواخر محرم 1327 ق، يعنى ماههاى پايانى دوران استبداد صغير، از شايعة تصميم شيخ نورى به پناهندگى در سفارت روسيه و جواب ردّ سفارت به وى! سخن مى‏گويد!  همو در بخش حوادث 23 ربيع الثانى 1327 باز از شايعة تصميم نورى و همرزمان وى (آخوند ملا محمد آملى و ديگران) جهت رفتن به سفارت روسيه! خبر مى‏دهد.  همچنين در يادداشت 8 جمادى الثانى 1327 ادعا مى‏كند كه: «امروز شخصى به شيخ فضل‏اللّه‏ گفته بود اگر قشون روس وارد شود، ديگر از اسلام چيزى باقى نمى‏ماند. شيخ گفته بود: در قفقاز، سالدات روس، در وقت نماز، مردم را امر مى‏كنند به نماز جماعت؛ اگر روس وارد شود، دين ما را قوّت خواهند داد»!  و در يادداشت بعدى (مورخ 25 جمادى الثانى 1327) مى‏نويسد: «بدا به حال شيخ فضل اللّه‏ و اتباعش كه متصل دعا مى‏كنند قشون روس وارد شود... وااسفاه اين وطن فروشان  راضى به تسلط و سلطنت خارجه مى‏شوند و راضى به اساس عدل و مشروطيت نمى‏شوند براى دو روز رياست ارباب و آقايشان»! 

حتى فردى چون دكتر عبدالهادى حائرى  تحت تأثير همين نگاه و نگره  شيخ فضل‏اللّه‏ را در مقابله با مشروطه خواهان، تحريك شده از سوى روسها مى‏شمارد!  و اين شايعات و اتهامات، در حالى است كه شيخ فضل‏اللّه‏ نورى، در واپسين روزهاى حيات خويش (يعنى زمانى كه تهديد مشروطه‏چيانِ حاكم بر پايتخت نسبت به وى، كاملاً جدّى بوده و اعدامش به دست آنها امرى مسلّم مى‏نمود) به اعتراف دوست و دشمن، از التجا به سفارتخانه‏هاى بيگانه امتناع جست و حتى پيشنهاد محترمانة روسها مبنى بر نصب پرچم روسيه بر فراز خانة خويش جهت حفظ جان از گزند مشروطه چيان افراطى را نپذيرفت. معاصران شيخ همچون حاج ميرزا عبداللّه‏ سُبّوحى، مدير نظام نوّابى، آخوند ملا محمدجواد صافى، ملا على مدرّس، ميرزا حسن جابرى اصفهانى، محمد مردوخ كردستانى، ضياءالدين دُرّى اصفهانى، امين الشرع خويى، سيد محمدعلى شوشترى، سيد فخرالدين جزايرى و حاج شيخ حسين لنكرانى به اين نكته تصريح دارند و كسانى نيز كه سالها پس از مرگ شيخ دست به قلم برده (و غالباً هم مخالف او بوده‏اند) نظير: نوراللّه‏ دانشور علوى (مجاهد السلطان)، مهدى ملكزاده، مهدى بامداد، اقبال يغمايى، ابراهيم صفايى، دكتر محمد اسماعيل رضوانى، محمدابراهيم باستانى پاريزى، صحّت اين امر را تأييد كرده‏اند.  براى نمونه، همين جناب ملكزاده مى‏نويسد: 

مى‏گويند همان روز كه محمّدعلى شاه به سفارت رفت، سعدالدوله براى حاجى شيخ فضل‏اللّه‏ پيغام فرستاد كه جان شما در خطر است و خوب است به يكى از سفارتخانه ها پناه ببريد. ولى حاج شيخ فضل‏اللّه‏ از اين پيشنهاد سرباز زد و زير بار اين ننگ نرفت و جواب داد: مقام روحانيّت من، اجازة اقدام به اين عمل را نمى‏دهد. 


اصولاً شيخ در طول زندگى، از ارتباط و اختلاط با بيگانگان پرهيز داشت و جرج چرچيل (مدير ادارة شرقى سفارت انگليس در عصر مشروطه) در گزارش به لندن، از وى به عنوان «يكى از مجتهدين طراز اول تهران» ياد مى‏كند كه «از تماس با اروپاييان احتراز مى‏جويد و از گفتگو با آنان سر باز مى‏زند».  از اين گذشته، موارد متعددى در حيات سياسى شيخ وجود دارد كه او مستقيم و غير مستقيم با مطامع استعمارى روسيه (و حتى با موجوديت همين بانك استقراضى) به مقابله برخاسته است، كه در اين زمينه، موارد زير درخور ذكر است:

الف) چاپ و انتشار فتواى ميرزا شيرازى در سال 1306 ق مبنى بر خطر ورود كالاهاى خارجى (از جمله قند روسى) به ايران، و لزوم مقابله با آن.

ب) تلاش مجدّانه جهت براندازى حكومت امين السلطان، صدراعظم «روس فيل» مظفرالدين شاه، كه دستش به گرفتن دو وام سنگين از روسهاى تزارى آلوده بود.

ج) همكارى صميمانه با عين الدوله در نيمة نخست صدارت وى زمان مظفرالدين شاه، كه سعى در كاهش و نابودى نفوذ و سلطة روس و انگليس بر ايران داشت.

د) برافراشتن پرچم عدالتخواهى (منتهى به مشروطيت) به منظور جلوگيرى از فرورفتن كشور در كام قدرتهاى «جهانخوار» (شامل روسيه و انگليس).

هـ) حمايت از تأسيس «بانك ملى» در صدر مشروطه، كه موجوديت بانك استقراضى روسيه را  همچون بانك شاهى  در كشورمان به خطر مى‏افكند و لذا مورد مخالفت شديد آن دو قرار داشت. 

موارد فوق، همراه با امتناع قهرمانانة شيخ (به بهاى شهادت) از التجا به سفارت روسيه، هرگونه نسبت ارتباط و بدتر از آن: رشوت ستانى شيخ از روسها را شديداً رد مى‏كند. 

ذيلاً در بارة موارد فوق توضيح مى‏دهيم: 

* اقدامات شيخ بر ضدّ نفوذ و سلطة روسيه

1. طبع و انتشار فتواى ضدّ استعمارى / ضدّ روسى

شيخ در سال 1306 ق (دو سال پيش از جنبش تحريم تنباكو) به تدوين و انتشار 60 فقره سؤال و جواب از ميرزاى شيرازى پرداخت كه در نخستين مسئلة آن، بر خطر ورود كالاهاى خارجى (همچون قند روسيه) به ايران اسلامى، و لزوم مبارزة با آن از طُرُقِ گوناگون (تحريم علما و جلوگيرى دولت از ورود آنها به كشور) تأكيد شده بود.  

هشدار حاج سياح محلاتى نسبت به خطرات ناشى از ورود سيل آساى كالاهاى روسى (نظيرقند و شكر) به كشورمان در سال 1296 ق، اهميت اقدام شيخ در مخالفت با نفوذ اقتصادى روسيه را كاملاً روشن مى‏سازد: «راست بگويم سيل نفتى كه از راه روسيه به ايران جارى است و من اين يك خط راه تا طهران را مى‏بينم  سواى خطوطى كه به آذربايجان و خمسه و خراسان و غيرها است  اين سيل، ثروت ايران را خواهد برد و اين هزاران هزار خروار قند و شكر، دندان ايرانيان بيچاره را كُند خواهد كرد و اين اشياى شكستنى شيشه و بلور و بارْفَتَن و غيرها سر ايشان را خواهد شكست و بالأخره، با كبريت تجارتِ خرمنهاى كاغذ و البسه كه به ايران مى‏ريزد آتش خواهد گرفت. ايرانى غافل از اينكه چه مى‏كند؟!...»! 

2. براندازى صدراعظم روس فيل

شركت فعال شيخ در مبارزه جهت براندازى حكومت امين السلطان، كه جرم عمده‏اش «اخذ وامهاى كمرشكن از روسيه» بود، گواهى ديگر بر ناوابستگى او به همساية شمالى است. سر سسيل اسپرينگ رايس، دبير سفارت انگليس در تهران در زمان مظفرالدين شاه، در نامه‏ها و گزارشهايى كه به مقامات لندن دارد، همه جا از گرايش و بستگى امين السلطان به روسها سخن مى‏گويد:

صدراعظم ايران (امين السلطان) «به اعتقاد خيليها جيره خوار» روسها است...  «وى فقط به حكومت روسيه اتكا دارد و آنها را به چشم تنها ستون قابل تكيه مى‏نگرد».  «روحاً و جسماً تحت تملك روسها» قرار دارد «و تقريباً هر مطلبى را كه با» وى «در ميان بگذاريد فوراً بى كم و كاست به سفارت روسيه خبر» مى‏دهد.  او «اكنون بكلى طرفدار روسها شده و سر هر فرصتى كه پيش بيايد خصومت خود را علناً نسبت به ما نشان مى‏دهد». 

مورخان، علت عمدة ستيز علما با امين السلطان را، ناشى از وام گيريهاى او از بيگانگان و امتيازدهى‏اش به آنها مى‏دانند  و كسروى تصريح دارد كه: مردم، اتابك را «افزار سياست همساية شمالى مى‏دانستند».  چنانكه در بخش مربوط به مناسبات شيخ و امين السلطان (در ضميمة شمارة 2 پايان همين كتاب) مفصلاً آورده‏ايم، شيخ در مبارزه با چنين صدراعظمى پيشگام بود و حتى در سرنگونى وى نقش اول را داشت، و اين امر، به هيچ روى با بستگى وى به همساية شمالى سازگار نيست.

3. همكارى با صدراعظم استقلال خواه و مخالف با سلطة روسيه

شيخ با سرنگونى امين السلطان، راه را بر صدارت عين‏الدوله گشود و به همين علت نيز، عين‏الدوله در زمان صدارت خويش، تا مدتها، با شيخ همكارى گرم و صميمانه داشت و مسائل مهمّ كشور را با مشورت وى پيش مى‏برد. جالب است بدانيم كه عين‏الدوله، در اين زمان، همِّ خويش را مصروفِ مبارزه با دخالت روس و انگليس در امور ايران ساخته بود، چندانكه هاردينگ (سفير وقت انگليس) در گزارش به وزير خارجة لندن (لنسداون) (مورّخ 31 ژانوية 1905 م/25 ذى قعدة 1322 ق) «سياست» عين‏الدوله را در اين جمله خلاصه مى‏كرد: «دفع هرگونه نفوذ اروپايى تا حد امكان»! حتى بايد گفت كه عين الدوله با روسها (به دليل آنكه در آن مقطع، نفوذ بيشترى را در حكومت ايران اعمال مى‏كردند) بيش از انگليسيها ضديت نشان مى‏داد. فريدون آدميت، با اشاره به گزارش هاردينگ، مى‏نويسد : 

به روزگار ناتوانى حكومت كه سياست روس و انگليس، قدرت فائقه داشت، كردار اين وزير اعظم در استقامت در برابر نفوذ خارجى و بى اعتنايى به عنصر فرنگى، فى نفسه قابل توجه است. از نخستين كارهايش اين بود كه دستگاه بريگاد قزاق روسى را كه به صورت تشكيلات مستقلى درآمده بود  «تحت اداراة مستقيم» وزارت جنگ قرار داد. وزير مختار روس كه مخالف چنين تصميمى بود به مشيرالدوله [ = وزير خارجة وقت ]معترضانه گفته بود: «به پطرزبورگ اطلاع خواهد داد» ، امّا عين‏الدوله وقعى ننهاد. حتى مى‏شنويم كه: «روس بر آن شد كه عين الدوله را با پول بخرد، امّا شكست خورد» ...

عين الدوله هيچ امتيازنامه اى خارجى هم نداد. حتى در 1322 اعلام كرد: اتباع ايرانى كه صاحب امتيازنامه هايى هستند«حق واگذاردن آنرابه اتباع خارجى ندارند. و نقض اين قاعده، به خودى خود موجب ابطال امتيازنامه است». اين تصميم ناشى از اين بود كه معيرالممالك نصف حقوق امتيازنامة تلفن رابه بانك روس فروخته بود... 

هاردينگ، همچنين، در تلگراف محرمانه به وزير خارجة لندن (مورخ 15 مه 1905) به «نارضايى» آشكار سفير وقت روسيه (مسيو دواسپير) «از كارشكنى‏ها و رفتار غير دوستانة صدراعظم [ عين الدوله] نسبت به روسيه و امور روسى و در واقع نسبت به همة منافع خارجى» اشاره مى‏كند. 

با توجه به نقش برجستة شيخ فضل‏اللّه‏ در روى كار آوردن عين‏الدوله، و حمايت از وى در اين برهه، طبعاً بايستى سهمى مهم از تلاش عين‏الدوله جهت پاكسازى ايران از نفوذ بيگانگان (من جمله: روسيه) را، در حساب شيخ منظور كرد. 

4. ضديت دوستان شيخ (در دربار محمدعلى شاه) با ايادى روسيه

گفتنى است كه شيخ فضل‏اللّه‏ يك بار ديگر نير، به دست دوستان خويش، مبارزه با نفوذ ايادى روسيه در حكومت ايران را سامان داد: در دوران موسوم به استبداد صغير، و به دست امير بهادر. چگونگى آنكه: 

امير بهادر، از رجال برجستة عصر مظفرالدين شاه و محمدعلى شاه، با شيخ فضل‏اللّه‏ ارتباط صميمانه داشت و به وى ارادت مى‏ورزيد. از جملة اقدامات امير، چاپ «وسائل الشيعه» اثر مشهور شيخ حرّ عامِلى (تهران، 1323 ق) است كه شيخ فضل‏اللّه‏ بر آن تقريظ نوشته و ضمن آن از امير تقدير و تشكر كرده است.  مخالفت امير بهادر با مشروطة وارداتى نيز (از جمله) ريشة دينى داشت و روى تبعيت از شيخ بود. كسروى مى‏گويد: «چنين مى‏گويند امير بهادر و كسانى را از نزديكان محمدعلى ميرزا، به حاجى نورى سرسپردگى بوده، كه هرگاه او از دشمنى با مشروطه بر مى‏گشت آنان هم بر مى‏گشتند».  از اين رو، به رغم خطراتى كه اين امر براى امير در برداشت، بر وفاى به شيخ، تا پايان استوار ماند و پيشنهاد مصرّانة مشروطه چيان براى دستگيرى و تحويل شيخ به آنان را  كه بى‏گمان برايش سود مادّى بسيار داشت  نپذيرفت و در برابر فشار آنان تسليم نشد.  در جريان ترور نافرجام شيخ (ذى‏حجة 1326 ق) نيز كه سفارت انگليس مانع محاكمه و مجازات ضاربين بود، امير فشار مى‏آورد تا سوء قصد كنندگان به كيفر برسند. 

آنگاه، اين جناب امير بهادر، هرچند جزو درباريان محمدعلى شاه محسوب مى‏شد، اما مناسباتش با عناصر روسىِ مرتبط با شاه، تيره بود و گزارش منابع انگليسى و روسى (در دوران استبداد صغير) مجموعاً از تقابل او با دستة روسوفيلهاى دربار قاجار به رياست كلنل لياخوف و شاپشال، حكايت دارد: 

چرچيل (دبير امور شرقى سفارت انگليس) در يادداشت خود (مورخ 17 ژوئية 1908) مى‏نويسد: در باغشاه با امير بهادرملاقات و گفتگو داشتم. «وى شاپشال را سخت به باد حمله گرفت و او را ديوانه خواند».  همو در گزارش به لندن (12 اوت 1908) مى‏نويسد: «امير بهادر جنگ كه لقب سپهسالار و مقام وزارت جنگ را به دست آورده به ظاهر قدرتى فوق العاده يافته است. مناسبات او با كلنل لياخوف كه هنوز فرماندهى نظامى تهران را بر عهده دارد به ظاهر چندان دوستانه نيست».  نيز در گزارش سپتامبر 1908 خود به لندن، «مناسبات بين امير بهادر (سپهسالار) و كلنل لياخوف» را «همچنان تيره» شمرده و مى‏افزايد كه: «شاپشال به روسيه رفته» است.  در گزارش مستر مارلينگ (كاردار سفارت انگليس) به ادوارد گرى (13 اوت 1908) مى‏خوانيم كه: «...آشكار به نظر مى‏رسد كه شاه بر خلاف گذشته، كمتر ميل دارد به دستة روسى دربار اتكا كند و از اين جهت امير بهادر جنگ را مشاور اصلى خود نموده است...».  همچنين از گزارش خيلى محرمانة مارلينگ به لندن (30 سپتامبر 1908) بر مى‏آيد كه مسيو دو هارتويگ (سفير روسيه در ايران) در اوايل سپتامبر 1908 «امير بهادر را خطرناكترين دشمن شاه» خوانده و گفته است كه: «سفارت روسيه هيچ گونه رابطه‏اى با او نخواهد داشت».  

مامونتوف، خبرنگار مجلة نظامى روسيه، نيز گزارش جالبى از تضادّ امير بهادر با شاپشال در دربار به دست مى‏دهد. وى با اشاره به دوستى و صميميت شاپشال با محمدعلى شاه از دوران ولايتعهدى، و استفاده از نفوذ و موقعيت خويش به نفع روسها، مى‏نويسد:

بدبختانه اين اواخر يك دستة قوى از درباريان بر عليه او تشكيل شده، ساعى هستند او را طرف كم مرحمتى شاه قرار داده از دربار برانند... در اواخر 1908 پس از مراجعت من از ايران، با وجود غمخوارى فوق العادة شاه كه در خيلى چيزها رهين شاپشال بود و تأسف قلبى او، شاپشال مجبور به ترك ايران و بازگشت به روسيه شد. فقط سعايت و ضديت دستة محافظه‏كار باعث شد شاپشال شاه را ترك كند. از لحاظ منافع روس، كناره گيرى شاپشال فقدان عظيمى است. زيرا با رفتن او از نفوذى كه روسيه در دربار داشت كاسته شده، به اشكال مى‏توان با جريان دستة قديمى محافظه كار ايران كنار بيايد. رئيس اين دسته... اميربهادر جنگ مى‏باشد... 

بدين گونه، امير بهادر، در فترت بعد از مشروطة صغير، مورد خشم شديد روس و انگليس قرار داشت و آن دو قدرت استعمارى در اواخر آن دوران به شدت اصرار داشتند كه شاه وى را از مقام سپهسالارى عزل كرده و از پيش خود برانَد.  انگليسيها از به اصطلاحْ «نفوذ شرارت آميز» او بسيار ناراحت بودند  و نهايتاً نيز به كمك روسها، شاه را به عزل او واداشتند.  او مى‏گفت: «تا كى توسرى خور روس و انگليس باشيم و رعيت ما بروند در سفارتخانه و آنچه بگويند مجبور باشيم بشنويم»  و باك نداشت كه حرف دل خويش را صراحتاً به سفير روسيه نيز بگويد و لرزه بر اندام وى افكند.  چنين كسى مريد شيخ فضل‏اللّه‏ و از دوستان و پيروان وفادار وى بود.

5 . نهضت عدالتخواهى، انگيزة ضدّ استعمارى (و از جمله: ضدّ روسى) داشت

شيخ در لايحه‏اى كه 18 جمادى الثانية 1325 ق به عنوان «شرح مقاصد» خويش از تحصن در حضرت عبدالعظيم (ع) بيرون داد، صراحتاً هدفش از مبارزه با استبداد و برپايى جنبش عدالتخواهى صدر مشروطيت را جلوگيرى از بلع ايران در كام قدرتهاى «جهانخوار» شمرد (كه روشن است روسية تزارى، با مطامع و تجاوزات آشكارش به ايران اسلامى، يكى از اين قدرتهاى «جهانخوار» بود). او نوشت:

... سال گذشته از سمت فرنگستان سخنى به مملكت ما سرايت كرد... كه هر دولتى كه پادشاه و وزرا و حكامش به دلخواه خود با رعيت رفتار مى‏كنند، آن دولت سرچشمة ظلم و تعدّى و تطاول است و مملكتى كه ابواب ظلم و تعدّى و تطاول در آن مفتوح باشد آبادانى برنمى‏دارد و لايزال [ = پيوسته] بر پريشانى رعيت و بى سامانى اهالى مى‏افزايد تا آنجا كه بالمرّه آن مملكت از استقلال مى‏افتد و در هاضمة جانورهاى جهانخور به تحليل مى‏رود.

و گفتند معالجة اين مرضِ مهلك... آن است كه مردم... از پادشاه بخواهند كه سلطنت دلخواهانه را تغيير بدهد و در تكاليف دولتى و خدمات ديوانى و وظايف دربارى قرارى بگذارند كه مِن بَعد رفتار و كردار پادشاه و... خدم و حشم او هيچ وقت از آن قرار تخطى نكند و اين قرارداد را هم مردمان عاقل و امين و صحيح از خود رعايا به تصويب يكديگر بنويسند و به صحّة پادشاه رسانيده در مملكت منتشر نمايند...

...علماى عظام... چون از اين... ترتيب، استحضار تام به هم رسانيدند، مكرّر با يكديگر ملاقات نمودند و... همه تصديق فرمودند كه اين خرابى در مملكت ايران، از بى‏قانونى و ناحسابى دولت است و بايد از دولت تحصيل مجلس شوراى ملى كرد... تا آنكه بحمد اللّه‏ تعالى پادشاه مرحوم [ =  مظفرالدينشاه ]موفّق، و مساعى علماى عظامْ مَشكور، و مجلس دارالشوراى كبراى اسلامى مفتوح شد... 

6 . هشدار نسبت به دسايس روس و انگليس در مشروطه

در همان زمان تحصن حضرت عبدالعظيم عليه السلام، شيخ مكتوبى خطاب به علماى ايران و عراق صادر كرده است كه در آن (ضمن تحذير شديد علما از عواقب سوء مشروطة اروپايى، و دعوت آنان به پاسدارى از مصالح اسلام و مسلمين) نسبت به «دسايس دولتهاى همجوار» روى شاه هشدار داده است، كه مى‏دانيم مقصود از اين دولتها، در درجة نخست، روس و انگليس است: «پادشاه اسلام پناه آيا خود نيز غافل است يا متغافل؟! نمى‏دانيم! شايد وساوس وزراى خيانت شعار و دسايس دولتهاى همجوار... در ضمير» شاه «تأثير نموده» و او را «براى تسليم كردن اسلام و تبديل دادن شرايع و احكام حاضر ساخته» است!  اين لحن تند، ويژة كسى است كه نه تنها هيچ گونه بستگى به روس و انگليس ندارد، بلكه با نقشه‏ها و دسايس آنان، آشكارا سر ستيز نيز دارد.

نيز در يكى از لوايح منتشره از سوى شيخ و يارانش در همان دوران (مشخصاً 23 جمادى الثانى 1325) ضمن انتقاد از حملات و توهينهاى بى‏رويّة مشروطه چيان تندرو به شاه، خاطر نشان مى‏شود كه: «از سوء نتايج ِ آن بى‏اندامى‏ها و بى‏احترامى‏ها است كه امروز دولتهاى همجوار [ = روس، انگليس و عثمانى] در حدود ايران خودنمايى و لشگرآرايى مى‏كنند. كشتيهاى جنگى روس در سه مركز از سواحل جنوبى خزر لنگر انداخته است و عساكر عثمانى... غفلتا بر خاك ايران تاخته هفت هزار كس از هموطنان ما را طعمة آتش ساخته است...». 

به همين نمط، در رسالة تذكرهًْ الغافل (منسوب به شيخ شهيد) مى‏خوانيم: «اگر بناى» مشروطة وارداتى «بر حفظ دولت اسلام بود، چرا يك عضوى از روس پول مى‏گرفت و ديگرى از انگليس»؟! 

7. حمايت از تأسيس «بانك ملى»؛ حركتى در راستاى قطع نفوذ اقتصادى روس و انگليس

مورد ديگرى كه شيخ به مقابله با نفوذ روس و انگليس برخاست، هنگام طرح تأسيس «بانك ملى» توسط برخى از نمايندگان مجلس در صدر مشروطه بود؛ طرحى كه انديشة رهايى كشور از استعمار اقتصادى را تعقيب مى‏كرد  و بى‏گمان در صورت موفقيت، به سلطة روس و انگليس بر منابع مالى اين سرزمين، كه در قالب دو بانك «شاهى» و «استقراضى» جلوه‏گر بود، پايان مى‏داد.  شيخ از اين طرح، كاملاً حمايت كرد و (به نوشتة كسروى و ملكزاده): «دويست تومان سهام بانك را خريدارى كرد».  شيخ، در نامه به علامه محمد قزوينى نيز كه آن زمان در پاريس مى‏زيست، مژدة «پيشرفت تشكيل بانك ملى» را داد كه موجب «كمال اميدوارى به بقاء استقلال وطن عزيز و مزيد تقويت دين حنيف اسلام» بود. قزوينى در پاسخ نامة شيخ مى‏نويسد: 

...از اينكه مرقوم فرموده بوديد كه مجلس محترم شوراى ملّى رو به استحكام و مزيد قوّت است، فوق العاده اسباب مسرّت كافّة دعاگويان و ايرانيانِ مقيمينِ پاريس گرديد، چرا كه اين تصديق از مثل بندگان حضرت مستطاب عالى، در حكم نصّ قاطع و برهان ساطع است. و همچنين از پيشرفت تشكيل بانك ملّى كه آراء در باب آن در اينجا مختلف بود، كمال اميدوارى به بقاء استقلال وطن عزيز و مزيد تقويت دين حنيف اسلام گرديد.

تمام اينها از تفضّلات وجودهاى محترم حجج اسلامية طهران مَتَّعَنَا اللّه‏ُ بِطولِ بَقائِهِم، على الخصوص بندگان حضرت مستطاب عالى و حضرت مستطاب آقاى آقا مير سيد محمد طباطبائى و حضرت مستطاب آقاى آقا سيد عبداللّه‏ ادام اللّه‏ ظلّهما مى‏باشد.

8 . چالش با استراتژى روس و انگليس در استبداد صغير

از همه مهمتر، چالش آشكار و فزاينده‏اى است كه شيخ، در يك سال اخير عمر خويش (در فترت بعد از مشروطة صغير) با سياست روس و انگليس داشت. سياست اين دو دولت استعمارى (متعاقب عقد قرارداد 1907 تجزية ايران به مناطق نفوذ روس و انگليس) تجديد مجلس و مشروطه به گونة «هرج و مرج زا» و «اغتشاش آفرينِ» مشروطة اول، و در پى آن اشغال نظامى ايران به بهانة حفظ امنيت اتباع خويش بود و شيخ، كه دست آنها را خوب خوانده بود، با برپايى تظاهرات مكرّر مردمى در باغشاه در شوال 1326 ق و نوشتن عريضه به شاه (مبنى بر درخواست عدم تجديد مشروطة وارداتى، و احياى عدالتخانه)، مخالفت شديد سفارتخانه‏هاى روس و انگليس را برانگيخت  و درگيرى وى با آنها بدانجا كشيد كه شاه اعلاميه اى را كه (پس از تجمّعِ باغشاه) روى اصرار شيخ و علما، و در پاسخ به عريضة آنها، صادر كرده بود، زير فشار شديد سفراى لندن و پطرزبورغ، از كوچه و بازار جمع كرد  و شيخ نيز شاهِ مرعوب را به مقاومت در برابر آنها فراخواند.  به قول كسروى: «محمدعلى ميرزا در آن ايستادگى كه در برابر... نمايندگان سياسىِ دولتهاى اروپا مى‏نمود بيش از همه به دلگرمى از پشتيبانىِ» شيخ بود.  

سابلين، مستشار ارشد وزارت خارجة روس تزارى، همان روزها در گزارش خويش به پترزبورگ، با لحنى تهديد آميز نوشت: 

شيخ فضل‏اللّه‏... و مرتجعين ديگر در حومه‏هاى نزديك تهران، مردم عوام را جمع مى‏كنند تا نمايش ضدّ مشروطه تشكيل دهند. نمايندگيهاى روسيه و انگلستان در اين باره از قبل، شاه را مطلع ساختند تا مسئوليت هر گونه عواقبى را كه اين نمايش ممكن است در بر داشته باشد، بر عهدة وى بگذارند. 

به نوشتة همو: «سفارتخانه‏هاى انگليس و روسيه پس از اطلاع از» صدور دستخط شاه به علما، «از طريق وزير امور خارجه [ سعدالدوله] مخالفت شديد خود با اين عمل شاه را «به وى اعلام نمودند. اين مخالفت، تأثير زيادى بر شاه گذارد و فوراً دستور صادر شد كه جلو پخش عريضة مذكور را گرفته و نُسَخِ پراكنده شده را نيز گردآورى نمايند».  

اين عمل در 27 شوال (22 نوامبر) انجام شد كه سفراى روس و انگليس يادداشت مشتركِ شديداللحنى تقديم وزير خارجه نمودند كه انتشار دستخط شاه عليه مشروطه را مورد اعتراض قرارداده و از مشاورين «بدخواه» وى انتقاد مى‏كرد.  شاه از اين عمل، بسيار ناراحت شد ولى عملاً جازد و دستور به جمع آورى آن داد.  متعاقباً چرچيل و بارونفسكى (مترجمان سفارت روس و انگليس) تقاضاى ملاقات با شاه كردند و شاه ابتدا نپذيرفت  ولى بر اثر تهديد دو سفارتخانه بالاخره در 28 نوامبر آنها را به حضور پذيرفت و آنها با لحنى صريح و تند، شاه را از قبول درخواست علما و مردم مبنى بر عدم تجديد مشروطيت برحذر داشتند. 

در چنان شرايطى بود كه شيخ، به عنوان انسانى «از جان گذشته» در راه اسلام، توسط صدراعظم وقت (مشير السلطنه) صريحاً به شاه پيغام داد:

واللّه‏ُ العلى الغالب المهلك المُدرِك كه اگر فى‏الجمله سستى اظهار شود در اين موقع امر [خواهد ]گذشت و به اَسوِء حال  گرفتار خواهيد شد. اين مردم كه شاه را مى‏خواهند محض اين است كه عَلَم اسلام دست ايشان است. سعدالدولة عَلَيهِ ما عَلَيه، حضرات سفرا را تهييج مى‏نمايد. اگر در اين موقع، از اعليحضرت ثبات قدمى ظاهر شود ديگر گذشته. واللّه‏، واللّه‏، واللّه‏ اين تَشَرها [ كه سفارتين روس و انگليس مى‏زنند ]مأخذ ندارد... بايد اجتماع ملّى بشود و فرياد وااسلاما بلند شود و تلگراف به مراكز اين سفارات سخت شود و به خود اينها هم پيغامات سخت داده شود و اعليحضرت هم بيهوده تمكين ننمايند و جواب سخت بدهند. ان شاء اللّه‏ هيچ عيبى نخواهد داشت و امر اسلام، قوى خواهد شد. 

اين آخر زحمت اين دعاگو است. خداحافظ شما. آدم از جان گذشته خيلى كارها مى‏تواند بكند... 

9. امتناع از پناهندگى به سفارتخانة روسيه

پيش از اين ديديم كه يحيى دولت آبادى، شيخ را در اواخر تحصن مروى (20 25 ذى قعدة 1325) به ايجاد ارتباط با سفارت روسيه و كسب اطمينان از جانب آن متهم ساخته است.  در آن روزها، مخالفان شيخ، يعنى مشروطه خواهان سكولار و تندرو، چَو انداخته بودند كه شيخ و يارانش قصد دارند همگروه به سفارت روس پناهنده شوند!  و شدت تبليغات آنان چنان بود كه حتى پاره‏اى از دوستان صميمى و ديرين شيخ (همچون مرحوم عضدالملك) را نيز به شبهه افكنده بود! از شيخ نامه‏اى خطاب به عضد الملك در دست است كه ظاهراً همان روزها، و در ردّ شايعة نامبرده نگاشته است: 

...امروز مسموع شد كه داعى، بر خلاف وضعِ حالى، اقدامى دارم و به خيال رفتن سفارت افتاد[ ه‏ا] م! اگر چه يقين دارم كه حضرت اقدس و ساير آقايان [اين شايعه را] باور نمى‏فرماييد، لكن محضِ احتياط عرض مى‏نمايم: آن وقتى كه زمانِ نزول بليّات بود [و] هر كسى به خيال خود پناهى پيدا كرد... غيرت اسلامى، مرا مانع شد كه به احدى غير از خداوند جلّ و علا پناهنده شوم.  اگر اين ملّت، همين غيرتِ اسلامىِ داعى را ملاحظه بفرمايند بايد خيلى خشنود باشند! 

به علاوه، پناهندگى براى چه؟! تقصيرى ندارم! در آغاز اين مطلب، خود حضرت اقدس مستحضريد داعى مؤسّسِ اين اساسِ محترم بودم و چهار هزار تومان از مال خود خرج در اين راه كردم و احدى دينارى به داعى نداد و خودِ حضرت اقدس اطلاع داريد. بعد از انعقاد مجلس [شوراى ملّى] چه همراهى كردم؟ همه مى‏دانند، بدون طمعى و غرضى. بعد از مدتى كه ديدم اجنبى داخل شد و اغراضى مستعمل، ناچار به عزم عتبات رفتم زاوية مقدسة [ حضرت عبدالعظيم عليه السلام ]و آمدند و مانع شدند از حركت. آن مدت كه آنجا بودم، در كلمات و منبر جز خير نگفتم و تمام حرف اين بود كه: بايد مجلس، تهذيب شود... لوايح زاوية مقدسه كه چاپ شد و تفريق شد؛ الآن موجود است، بفرماييد بياورند همه [ را ]ملاحظه بفرماييد كه منظورِ داعى چه بود؟ فى الحقيقه همين است كه امروز مشغولند... در اين صورت، داعى در خودْ تقصيرى نمى‏بينم ... از اين گذشته، امروز مملكت بحمداللّه‏ مشروطه است، هر كه بر خلاف قدمى بزند مستحقّ همه گونه جزا است. خوب است حضرت اقدس، راپرتى كه مى‏دهند امر بفرماييد در صددِ تحقيق برآيند، و الاّ بدخواهْ بسيار، و همه گونه جعليّاتْ راهِ آن باز [ است]. اگر تحقيق فرموديد، به آن شخصْ مجازاتْ امر بفرماييد بدهند كه پيرامون جعل و دروغ نباشد... 

عملاً نيز ديديم كه شيخ، در هيچ يك از مراحل سخت و دشوار زندگى، به هيچ سفارتخانه‏اى نرفت، بلكه پيشنهاد مؤدبانة سفارت روسيه (مبنى بر نصب بيرق آن كشور بر فراز بام خانه، و بهره‏مندى از توجه خاص تزار) را نيز پس زد. 


انصاف دهيم! به راستى، آيا چنين شخصيتى (با چنين جوهرة ضدّ استعمارى) حاضر مى‏گشت در ازاى 700 تا 2000 تومان! رشوه از مدير بانك استقراضى روسيه، ميدان را براى تاخت و تاز آن بانك در كشور خويش باز كند؟!

* محقق بى‏طرف، شيخ را دلبستة كيان اسلام و استقلال ايران مى‏يابد

محمد تركمان، مشروطه پژوه معاصر، در گفتگو با مجلة دنياى كتاب (مورخ تير 1375) تصريح مى‏كند: زمانى كه وى كار تحقيق و پژوهش دربارة شيخ فضل‏اللّه‏ نورى را آغاز كرده، تحت تأثير پاره‏اى از تواريخ مشروطه، نظر خوشى نسبت به شيخ نداشته است، اما در فرايند تحقيق، نظرش تدريجاً راجع به ايشان عوض شده و نهايتاً وى را شخصيتى شديداً هوادار استقلال ايران و دلبستة آيين اسلام يافته است. 

تركمان، با تأكيد بر اين مطلب كه: هيچ گاه جوّ روز را در نظر نگرفته و در پژوهشهاى تاريخى خود، صرفاً در پى شناخت حقيقت بوده است، مى‏نويسد:

زمانى اين مسئله براى من مطرح شد كه در مورد شيخ فضل‏اللّه‏ نورى شخصاً تحقيق كنم؛ حتى ارادتى به وى نداشتم، بلكه بر اساس كتابهايى كه خوانده بودم ارادت به عالمان دينىِ متعلّق به جناح مقابل او داشتم، مثل آخوند خراسانى، ملا عبداللّه‏ مازندرانى، آيت اللّه‏ نائينى و... 

قدرى براى من تشكيك به وجود آمد در داده‏هاى تاريخى كه در اين كتابها است، مى‏تواند مطلق نباشد و مى‏تواند داراى اشتباه هم باشد. چون در دوران خودم مى‏ديدم كه چگونه مطالبى قلب مى‏شود و اين نكته، راهنماى من شد در شك كردن به نوشته‏هاى پيشين. اين ذهنيّت در مورد او، اين فكر را در من به وجود آورد كه خود در مورد شيخ فضل‏اللّه‏ كارى را شروع كنم، با منابع آشنا شوم و منظور و هدف آن منابع را بشناسم. 

وقتى كه بازنگرى و منبع يابى را شروع كردم متوجه شدم كه ظاهراً شيخ نمى‏بايستى آن چهره‏اى را كه در اكثر كتابهاى تاريخ مشروطه از او ترسيم كرده‏اند، داشته باشد، و كم كم (البته تفكر شيخ را در تمام جوانب نمى‏گويم) به بعضى از مواضع شيخ علاقمند شدم. از جمله، متوجه شدم كه شيخ سخت وفادار به استقلال كشور و خواهان اقتدار ملّى و سخت دلبستة به عظمت اسلام بوده است. او حاضر به هتك اسلام نبود. البته دريافت افراد مختلف از اسلام مى‏تواند متفاوت باشد، ليكن شيخ وفادار به دريافتش از اسلام بود. البته كارى به اين نكته نداريم كه بين آنچه كه او از اسلام دريافت مى‏كرد با دريافت ديگران تفاوت بود. اما او به دريافتهاى خودش وفادار بود و مهم براى من اين بود كه آن دريافتها، منافاتى با استقلال ايران و اقتدار آن و بهروزى مردم كشور نداشت. اين امر منجر شد كه بنده، پس از مدتى جستجو و كوشش، بخشى از آثار شيخ فضل‏اللّه‏ را در دو جلد منتشر كنم. 

آقاى تركمان، «برخلاف آنچه عموماً در جامعة روشنفكرى تبليغ مى‏شود [ كه تنها ]ديگران و طيف مقابل، انحصار طلب، تنگ نظر و يكسويه نگر هستند»، معتقد است «متأسفانه، به دليل سطح فرهنگى نازل جامعه، ما همه گرفتار اين بليّه هستيم و نمى‏توانيم بگوييم كه فقط بخش خاصى از اين جامعه گرفتار يكسونگرى، انحصارطلبى و يا اين نگرش كه تماميت حقيقت را خود در اختيار دارد، مى‏باشد... هم روشنفكر ما و هم عامى ما گرفتار است و همه اين گرفتارى را داريم». وى مى‏افزايد: 

پس از انتشار كتابهاى فوق، من با اعتراض بعضيها مواجه شدم كه مى‏گفتند شما از شيخ فضل‏اللّه‏ دفاع كرديد و اين، برايشان قابل هضم نبود كه بتوانند ذهنيّت قبلى خود را به نقد بكشانند. 

در جواب اين عده مى‏گفتم: زمانى، من خود به ايشان معتقد نبودم و اعتراضاتى داشتم و امروز بر اثر مطالعاتم به اين نتيجه رسيده‏ام كه شيخ، حرفهاى حقّى هم داشته است. به اين مطلب، بر اثر سعى و كوشش رسيده‏ام. متأسفانه ذهن ما يك ذهن ساده انديشى است كه مثلاً وقتى مطالبى را در يك كتاب خوانده‏ايم، آن براى ما حجت مى‏شود و حاضر نيستيم آن را به نقد بكشيم. 

من متوجه شدم وقتى دست سياست خارجى در كار است كه دولت مركزى را تضعيف كند، شيخ نمى‏خواهد در اين دام بيفتد (اتفاقات و حركاتى را كه از حول و حوش سال 1322 هـ. ق و قبل از آن اتفاق افتاد تا تصرف تهران [ مطالعه و بررسى شود]). به همين دليل، او و بعضى عناصر ديگر چون مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى متوجه اين نكته شده‏اند كه تضعيف حكومت مركزى به صلاح مردم و مملكت نيست و روى اين اصل به شهرآشوبى‏ها اعتراض داشتند.

وقتى من اين مطلب را با تمام وجود حس كردم و متوجه شدم هرگونه خلل و ضربه به توانايى و اقتدار ملى موجب اضمحلال ملى خواهد شد، طبيعى است از افراد و جرياناتى كه مدافع استقلال كشور بوده‏اند جانبدارى كنم، اگر چه نظام حاكم در آن مقطع و مقاطع ديگر ضعفهايى هم داشته باشد. 

براى شيخ، ابتدا مسئلة اساسى، كيان اسلام و ايران بود. بعضيها وى را متهم به استبداد كرده‏اند. او، جرياناتى را كه به موجب آن، كلّ كشور و مسلمين را تضعيف مى‏كرد مى‏ديد؛ آن چنان كه در سوم اسفند، انگلستان توانست يك قزّاق را حاكم ايران كرده و بيست سال اختناق در كشورمان حاكم گشت و بعد هم پسر وى روى كار آمد.