انقلاب مشروطه در ايران و نقش امپراتوري عثماني

 انقلاب مشروطه در ايران و نقش امپراتوري عثماني

 بخشي از اين اثر گذاري به مقدّم بودن اين دولت در امر اصلاحات سياسي و اجتماعي باز مي‌گردد كه موجب تبعيت اصلاح طلبان ايران از تحولات آن دولت مي‌شد. بخشي ديگر به تعاملات و رقابت‌هاي دايمي دو دولت و بخشي از آن هم به حضور پررنگ ايرانيان از اصناف و طبقات مختلف در امپراتوري عثماني باز مي‌گردد كه بالطبع موجب تأثرپذيري آنان از تحولات آن سرزمين مي‌شد.


انقلاب مشروطه، يكي از مهم‌ترين تحولاتي است كه تاريخ معاصر ايران را از تاريخ گذشته آن جدا كرده و حيات سياسي و اجتماعي جديدي را براي ايران رقم زده است.
در تدارك مقدمات مشروطه‌خواهي در ايران، امپراتوري عثماني هم به انحاي مختلف اثرگذار بود و زمينه‌ساز آشنايي ايرانيان با مشروطه، در كنار دولت‌هاي اروپايي، به شمار مي‌رود. بررسي دقيق انديشه‌هاي اصلاح طلبانه در ايران نشان دهنده تشابه جدي بين دغدغه‌هاي اين اصلاح طلبان با خواست‌هاي اصلاحي در عثماني است. چارچوب اصلي فكر مشروطه منبعث از تحولات سياسي اروپا بود و امپراتوري عثماني هم به عنوان حلقة واسط، نقش مؤثري در انتقال اين انديشه‌‌ها به ايران ايفا كرد. چنانكه ديديم مسائل دو دولت عثماني و ايران كاملاً شبيه هم بود و با معضلات مشابهي مواجه بودند. انقلاب مشروطة ايران از انقلاب 1905 م. روسيه و تحولات ژاپن در حال نوسازي و تجدد، نيز متأثر بود. اين مراودات در توجه ايرانيان به تجدد و اصلاحات بسيار مؤثر بود. اما امپراتوري عثماني در اين راستا جايگاه ديگري داشت. مفاهيم اصلي مربوط به مشروطيت از عثماني به ايران وارد شد، چون امپراتوري عثماني از لحاظ پيوستن به جريان تجدد بسيار جلوتر از ايران قرار داشت در واقع آگاهي قلمروي جديد در ايران كه منشأ توليد رساله‌هاي جديد در باب حكومت در ايران شد در پرتو همسايگي امپراتوري عثماني تحقق يافت.[1] هدف عمدة اين رسائل يافتن راه حل‌‌هاي عملي براي خارج كردن كشور از وضع اسفناك آن دوران بود. بسياري از نويسندگان و نخبگان اين را از طريق قانون مي‌خواستند. اين تغيير محصول تحولاتي بود كه در نظام جهاني و نيز همسايگي ايران رخ داده بود. تغيير در نظام جهاني بسياري از مسائل داخلي ايران را جهاني كرده بود كه بخشي از اين مسائل در ارتباط با امپراتوري عثماني رخ داده بود. البته خود عثماني هم متأثر از چنين شرايطي بود. فريدون آدميت در تحليلي بر نقش مثبت سياست خارجي بر روند اصلاحات در عثماني تأكيد مي‌كند. به نظر وي كل فرايند اصلاحات در عثماني از آغاز عصر تنظيمات با خط شريف گلخانه (1255 ق) تا قانون اساسي مدحت پاشا (1293 ق) تحت تأثير مثبت فشارهاي دولت‌هاي غربي بود. وي اين تأثير را به حدي مي‌داند كه ممكن بود بدون آنها اين اصلاحات بسيار كند باشد. حتي دولت‌هاي غربي براي اصلاحات در اين دولت گاه از تهديد هم استفاده مي‌كردند. البته آدميت اين وضعيت را مثبت ارزيابي مي‌كند، زيرا به نظر وي بقاي عثماني به دوام اصلاحات در اين كشور بستگي داشت.[2] در عين حال معتقد نيست كه بيگانگان سازندة اصلاحات در عثماني بودند، بلكه اصلاحات ناشي از وضعيت داخلي عثماني بود. در حالي كه آدميت تحليل كاملاً متفاوتي از نقش دولت‌هاي خارجي در مسير اصلاحات در ايران دارد و عملكرد آنان را در اين زمينه يكسره به باد انتقاد مي‌گيرد. در تحليل وي روس و انگليس هر دو بنا به منافع خود مخالف پيشرفت اصلاحات در ايران بودند و با تداوم و تعميق آن مخالفت مي‌كردند.[3] البته لرد كرزن به همان ميزان كه روسيه را به منزله مانع اصلاحات در ايران متهم مي‌كند، انگليس را طرفدار اصلاحات در ايران معرفي مي‌كند. به هر حال آنچه به آزادي‌خواهان قوت مي‌بخشيد، تحولات كشور همسايه بود؛ به ويژه در دوران كه مستبدين با به توپ بستن مجلس موقعيت برتري پيدا كرده بودند، پيروزي موقت مشروطه‌خواهان عثماني موجب تقويت آزادي خواهان ايران و سستي محمد علي شاه شد، زيرا محمد علي شاه گمان مي‌كرد و اميدوار بود كه سلطان عثماني به هر طريق بساط آزادي‌خواهي را در عثماني بر چيند و اين دستاويزي براي ادامه سركوب آزادي‌خواهان در ايران باشد.[4]
بعد ديگر تأثيرگذاري مسائل خارجي بر اصلاحات را مي‌توان در واقعه‌اي كه در آن سال‌ها اتفاق افتاد سراغ گرفت. در سال 1273 وباي عمومي آمد و در تهران تلفات سنگيني بر جاي گذاشت و به سمت غرب كشور رفت. دولت عثماني براي پيشگيري از ورود وبا به آن كشور قرنطينه گذاشت. وزير اعظم وقت ايران ميرزا آقاخان نوري، كه به ناداني و بي كفايتي معروف بود، غافل از تمام تحولاتي كه دنيا را دگرگون ساخته، كاري بهتر از اعتراض نداشت. حرف وي اين بود كه بايد به دولت عثماني حالي كرد كه حق ندارد قرنطينه بگذارد.

اتفاقاتي از اين قبيل آگاهي قلمروي و بينش سياسي جديدي را پي مي‌افكند و نويسندگان به تأليف رساله‌هايي دست مي‌زدند كه برگرفته از اين تحولات و آگاهي‌هاي جديد بود. البته در آن مقطع تحليل‌هاي ساده انگارانه هم از تحولات عثماني كم نبودند؛ براي مثال يحيي دولت‌آبادي در اين باره مي‌نويسد: خوشبختي عثماني در اين است كه در اين ديار بيداران رشتة امور را در اختيار خود گرفته‌اند و تكاني به جامعة عقب ماندة عثماني داده‌اند، در حالي كه در ايران عكس اين قضيه اتفاق افتاده بود.[5] در اين تحليل وي در واقع از عمق شكاف‌هايي كه در درون دستگاه حكومتي عثماني وجود داشت غفلت مي‌كند. اين شكاف‌ها آن قدر عميق بود كه دولت عثماني پس از آنكه گرفتار جنگ‌هاي اروپايي شد، نتوانست بقاي خود را تضمين كند.

 
ريشه لغوي مشروطه
در دوران پيشرفت اصلاحات در امپراتوري عثماني شمار وسيعي از برجسته‌ترين روشنفكران ايران از طريق ارتباط با اصلاح طلبان عثماني با مفاهيم و واژگان اصلاحات آشنا شدند. حتي واژة مشروطه هم از اين طريق وارد ايران شد. در مورد واژة مشروطه، ريشة لغوي آن و چگونگي ورود آن به ايران روايت‌هاي مختلفي وجود دارد، ولي يكي از قوي‌ترين روايت‌ها حاكي از آن است كه اين واژة از عثماني به ايران آمده است. سيد حسن تقي‌زاده پس از مرور تاريخچة مشروطيت اول عثماني و اشاره به استبداد 32 سالة سلطان عبدالحميد كه سرمشق ظلم و دژخيم محمد علي شاه قاجار بود، چنين تذكر مي‌دهد كه: اين مشروطيت اولي (عثماني) كه نخستين حكومت ملي در شرق بود، در اذهان مسلمانان عدالت دوست و آزادي خواه مشرق باقي ماند... طبعاً در نهضت اصلاحي و آزادي طلبي و تجدد سياسي و تغيير شكل حكومت و تأسيس عدالت كه از اوايل قرن چهاردهم هجري در ايران به ظهور رسيد مملكت عثماني تا حدي سرمشق بود.[6] وي در جاي ديگر معتقد است كلمة مشروطه بلاشك از عثماني آمده است و از زمان تأسيس حكومت ملي در آن جا رايج شد.[7] ممكن است آن را ترك‌ها درست كرده باشند كه به معناي حكومت ضد استبدادي يا حكومتي كه محدود به شرايطي است مي‌باشد، ولي در نوشته‌هاي ترك‌ها به اين مطلب هم اشاره شده است كه آنها لفظ مشروطيت را از واژة عربي شرط نگرفته‌اند، بلكه آن را از لاشارت فرانسوي استفاده كرده‌اند و اين گونه اشتقاق‌ها در بين ترك‌ها رايج است.[8] اين واژه همچون بسياري از اصطلاحات كليدي آن دوران، از جنبش تركان جوان سرمنشأ مي‌گرفت. نامق كمال در پي يك حكومت مشروطه بود كه نظام وكالتي را تحت توجهات اسلام تأسيس كند كه براي تمامي ملت‌هاي تحت سلطة عثماني كارايي داشته باشد. اين اصطلاح را مدحت پاشا در خلال مقطع بي‌دوام مشروطه خواهي طي سال‌هاي 1876 م. پذيرفت. بنابراين احتمالاً به لحاظ زبان شناسي ارتباط مشروطه با «شرته» (chart ) بيشتر از ارتباط آن با «شرط» عربي است. هر چند كه اين احتمال هم چندان دور از ذهن نيست و شايد بتوان گفت كه هر دو واژة در اين واژه سازي جديد نقش داشته‌‌اند.

 
كيفيت تأثيرگذاري
براي بررسي دقيق‌تر كيفيت تأثيرگذاري تحولات عثماني بر مشروطه ايران بايد موضوع را به تفكيك بررسي و تحليل كنيم.

نحوه تاثيرگذاري امپراتوري عثماني بر انقلاب مشروطه در ايران از ابعاد مختلفي قابل بررسي است. يك بعد آن مربوط رجال سياسي و مذهبي دوران قاجار است كه به نحوي از وضعيت داخلي امپراتوري عثماني متأثر شده و در پي ايجاد اصلاح و تحول در ساخت سياسي ـ اداري كشور بر آمدند. بعد ديگر آن مربوط به فعاليت روشنفكران و بازرگاني است كه با حضور در امپراتوري عثماني از آن تأثير پذيرفته و براي ايجاد تحول در ايران از آن الهام مي‌گرفتند. بعد سوم مربوط تأثير گذاري مستقيم امپراتوري عثماني درانقلاب مشروطه است. و بعد چهارم مربوط به فعاليت روزنامه‌هاي ايراني مقيم استانبول است.

در بررسي ابعاد مختلف اين تأثيرگذاري ابتدا به بررسي شخصيت‌ها و رجال  و جريان‌ها و نيروهايي مي‌پردازيم كه با تأسي مستقيم يا غير مستقيم از امپراتوري عثماني به دنبال ايجاد تحول در ايران بودند.

 

1. رجال و نخبگان سياسي
رجال و نخبگان سياسي ايران از يك جهت بيشترين و قديمي‌ترين تأثيرگذاري را با استفاده از الگوي امپراتوري عثماني بر روند مشروطة ايران داشتند. در سال‌هاي قبل از مشروطه در ايران، رجال سياسي با آشنايي نزديكي كه با تحولات عثماني داشتند مزاياي بسيار تحولات آن ديار را درك كرده بودند. آنها به دليل نزديكي به قدرت، توانايي بيشتري براي انجام دادن اصلاحات در جهت حفظ نظام داشتند و مي‌توانستند اقدامات مشابهي را در ايران پي‌گيري كنند.

به هر حال زمينه‌‌هاي اصلي و اولية اصلاحات در ايران را كه به انقلاب مشروطه منتهي شد، همين رجال سياسي عهد ناصرالدين شاه فراهم كردند. اميركبير از اولين افرادي است كه با ملاحظة اصلاحات در دولت عثماني به فكر اصلاحات در ايران افتاد. وي چهار سال در رأس هيئت ايراني در ارزنة الروم در امپراتوري عثماني اقامت داشت. و از نزديك شاهد تحولات اصلاح طلبي در آن­جا بود. اگر چه امپراتوري عثماني در آن مقطع بسيار عقب مانده‌تر از اروپا بود، ولي اوضاع و احوال خاصي در آن حاكم بود و اصلاح‌طلبان جنب‌وجوشي را براي اصلاحات ايجاد كرده بودند.

اميركبير زماني كه منشي مخصوص ارتش بود، مجذوب اين نظام شد و هنگامي كه در مقام فرستادة ويژه ايران به امپراتوري عثماني رفت. به اصلاحات حاصل آمده از جنبش تنظيمات در آنجا علاقه عميقي پيدا كرد.[9] بنابراين مي‌توان گفت كه اصلاحات در ايران به تبع تنظيمات در عثماني و از زمان صدارت اميركبير آغاز شد. وي در تأسيس دارالفنون، ترجمه وتأليف كتاب و مطبوعات متأثر از عثماني بود. حتي وي در پي برقراري مشروطه در ايران هم بوده است.[10] اميركبير بر سر اين مسائل جان خود را نيز از دست داد.

ميرزا حسين خان سپهسالار برجسته‌ترين فردي است كه هم از حيث تأثيرپذيري از عثماني و هم از حيث اثرگذاري بر روند تحولات ايران در عصر ناصري از جايگاه ممتازي برخوردار بود. او دانش آموخته فرانسه و چهارده سال وزير مختار ايران در استانبول بود. او پس از بازگشت به ايران، در مقام وزير عدليه، اصلاحاتي در نظام قضايي ايجاد كرد و پس از رسيدن به صدرات در 1288 اصلاحات گسترده‌اي را آغاز كرد. اصلاحات به معناي واقعي كلمه، با وزارت عدليه و صدارت پرفراز و نشيب وي پاي گرفت و ريشه يافت. صدارت وي هم زمان با اوج تنظيمات در عثماني به دست مدحت پاشا و نوسازي ژاپن به دست ايتو بود. وي به دليل حضور دراز مدت در عثماني در اوج كشمكش‌هاي اصلاح‌طلبانه به مراتب بيش از اميركبير تحت تأثير افكار و آراي مدرن تركان اصلاح طلب قرار گرفت و با رجال ترقي خواه ترك ارتباط بسيار نزديكي داشت.[11] سپهسالار در گزارش‌هاي خود سعي مي‌كرد تلاش تركان را براي ترقي و اصلاح به رخ حكام قاجار بكشد و آن را از اين طريق به اصلاحات ترغيب كند. وي در گزارش‌هاي خود از موضوعاتي چون ناسيوناليسم، حكومت قانون، ترقي مادي و فكري مغرب زمين و لزوم اخذ تمدن اروپايي و حقوق اجتماعي سخن مي‌گفت به حدي كه مي‌توان گفت مفهوم جديد ملت و وطن را بيش از هر كس، در نوشته‌هاي رسمي دوران قاجاريه وارد ساخت.[12] وي همچنين به همراه مستشار الدوله براي اولين بار مفاهيمي چون منفعت نوع، منافع عمومي، رأي عامه و آراي ملت را در نوشته‌هاي خود به كار برد. وي علاوه بر ترقي مغرب زمين، به تحولاتي اصلاح‌طلبانه در امپراتوري عثماني نيز همواره اشاره داشت. از همين رو به ميرزا سعيدخان انصاري، وزيرامور خارجه، سفارش مي‌كند كه خطابه سلطان عثماني و نظامنامه‌هاي مزبور را بخواند كه بصيرت عالي از مضامين آنها خواهد گرفت.[13] وي همچنين برخي كتاب‌‌هاي مؤلفان اروپايي درباره قواعد ملكيه و قوانين دولتي و رسوم پليتيك كه به تركي ترجمه شده بود را براي ناصرالدين شاه فرستاد. همچنين ‌كوشيد تا آثار ديگري را كه به كار دولت و ملت بخورد، جمع‌آوري كند.[14]

همچنين سپهسالار اقدامات مختلفي را كه در راستاي آزاد سازي افكار در امپراتوري عثماني صورت مي‌گرفت به طور دايم در گزارش‌هاي خود منعكس مي‌ساخت. در گزارش‌هاي وي نهادهايي كه بيشتر مورد تأكيد بوده، پارلمان، مطبوعات آزاد و احزاب بودند.

نكته شايان ذكر اينكه سپهسالار براي جلب همكاري ناصرالدين شاه با اصلاحات، او را براي آشنايي با ترقيات دولت‌هاي اروپايي و نتايج اصلاحات در آنجا به اروپا برد.[15] اما بسياري از درباريان و عوامل حكومتي به دليل احساس خطر براي منافع عظيم نامشروع خود، با او به مقابله برخاستند.[16] البته تلاش سپهسالار در گزارش تحولات عثماني و ايجاد انگيزش در دولت ايران براي درس‌آموزي موجب شد كه برخي او را مقلد عثمانيان تلقي كنند.[17] درباريان با پشتيباني عوامل روس، زمينه را براي انداختن او از صدرات فراهم كردند و ديري نگذشت كه سپهسالار دريافت كه تدبير همايوني كار را حواله به تقدير كرده است.[18] واقعيت اين بود كه عواملي چون نظام نابه‌سامان مالياتي كشور، اجاره دادن گمركات، زندگي پرتجمل درباري، سفرهاي پرخرج شاه به اروپا و بالأخره فساد موجود در تمام اركان كشور اضمحلال كشور را اجتناب‌ناپذير مي‌نمود.[19] براي مثال يكي از اقدامات سپهسالار براي جلب نظر شاه، جهت اصلاحات، همين سفرهاي اروپايي بود كه نتيجه كاملاً معكوس به دنبال داشت و خزانة ويران كشور را تهي كرد. به هر حال مخالفت‌هاي داخلي و خارجي موجبات عزل سپهسالار و در نهايت مرگ مشكوك وي را در مشهد فراهم ساختند و اصلاحات وي را عقيم گذاشتند.

در دوران قاجار رجال ديگري نيز تحت تأثير اصلاحات عثماني بودند كه در ادامه اشاره مي‌كنم. يكي از اين افراد، ميرزا يوسف خان مستشارالدوله تبريزي است كه تحت تأثير امپراتوري عثماني بود. وي زماني كه نماينده سياسي ايران در پاريس بود، ضمن شرح نقشه اصلاحات مملكت عثماني، كوشيد تا زمامداران ايران نيز از بيداري افكار در مملكت همسايه خود عبرت بگيرند و در راه تجدد و ترقي قدم بردارند.[20] همچنين بايد به ملكم خان اشاره كرد. دوران طولاني توقف ملكم‌خان در استانبول مصادف با دومين مرحله جنبش مشروطه‌خواهي در عثماني بود. وي به جهت آشنايي نزديك با رجال و روشنفكران عثماني و ورود در خدمت آن دولت، از نزديك شاهد جريان اصلاحات عصر تنظيمات بود مشاهداتش به طور مستقيم و غير مستقيم در افكار و نوشته‌‌هايش منعكس شده است. استعمال اصلاحات سياسي عثماني در نوشته‌هاي ملكم خان حكايت از تأثيرپذيري وي از فرهنگ سياسي عصر تنظيمات دارد. به نظر وي امور ايران و عثماني چون حلقه‌هاي زنجيري است كه از هزار طريق به هم پيوسته است.[21] ملكم در روزنامه‌نگاري خود هم متأثر از عثماني بود و روزنامة قانون خود را با وجود محدوديت‌ها براي ورود به ايران، از طريق استانبول به ايران مي‌رسانيد.[22] ملكم خان همچنين با جلب نظرشاه يك دفتر براي دربار تنظيم كرد. اين دفتر كه كاملاً از جنبش تنظيمات امپراتوري عثماني الهام گرفته شده بود، يكي از نخستين طرح‌هاي اصولي منظمي است كه در سده نوزدهم به منظور انجام اصلاحات نوشته شده است و سرنوشت نويسنده آن هم تبعيد به عثماني بود كه در آنجا با ميرزا حسين خان سپهسالار دوست شد.[23]

همچنين بايد به عباس ميرزا ملك آرا شاهزادة فراري به عثماني نيز اشاره شود كه به شدت متأثر از اصلاحات دورة تنظيمات در عثماني بود.[24] فرد ديگر در اين زمينه، خبيرالملك ژنرال كنسول ايران در استانبول است كه با سيد جمال الدين اسد آبادي همكاري و همدستي داشت.[25] مجدالملك هم از وابستگان دستگاه حاكم قاجار است كه در سال 1275 براي مذاكرات ديپلماتيك به عثماني مأموريت يافت و با اصلاحات عثماني آشنا شد.[26]

 

2. نويسندگان، روشنفكران و تجار
امپراتوري عثماني به دلايل مختلف در اوان مشروطيت به محل تجمع ايرانيان تبديل شده بود. عده‌اي به دليل فضاي آزادتر سياسي براي ايرانيان در آنجا اقامت گزيده بودند، برخي براي كسب و كار به اين مملكت رفته بودند. اين افراد به طور كلي زمينه‌هاي آشنايي ايرانيان را با مشروطيت و دموكراسي و حكومت قانون فراهم ساختند. آنان واسطة ورود انديشه‌هاي سياسي جديد به ايران بودند. بنابراين تحولات و اصلاحات امپراتوري عثماني صرفاً بر مقامات و رجال سياسي از اين تحولات متأثر مي‌شدند كه از جمله آنها مي‌توان به ميرزاملكم خان و ميرزا آقاخان كرماني اشاره كرد.

سيد جمال الدين اسد آبادي كه نقش مهمي در شكل‌گيري زمينه‌هاي اوليه مشروطه داشت در اواسط 1860 م. از افغانستان به استانبول رفت و در آنجا با روشنفكران دوره تنظيمات كه غالباً سكولار بودند تماس گرفت و در سال 1870 م به شوراي آموزش منصوب شد.[27] وي از مشهورترين و مؤثرترين نويسندگاني بود كه دنياي اسلام را به اصلاحات فرا خواند و از اولين هواخواهان اتحاد اسلامي به رهبري عثماني بود. گويي دولت عثماني فكر اتحاد اسلامي را تحت تأثير آراي وي تعقيب مي‌كرد.

ميرزا آقاخان كرماني حدود سي سال داشت كه با حكمران كرمان در افتاد و مجبور شد از شهر خود بگريزد و در استانبول پناهندگي بگيرد. وي در آنجا با عقايد جديد و مشرب‌هاي گوناگون و بزرگان و محافل سياسي عثماني آشنا شد و در محفل تجدد خواهان ترك شهرت يافت.[28] همچنين ميرزا عبدالرحيم طالبوف تبريزي كتاب احمد يا سفينه طالبي را در سال‌هاي 1272 و 1273 در دو جلد در استانبول منتشر كرد. هر دو جلد به بحث درباره علم و فن، آن طور كه او مي‌شناخت، مي‌پرداخت.[29] بايد گفت كه بسياري از آثار ادبي، هنري، تاريخي و اجتماعي ايرانيان در اين دوره در امپراتوري عثماني چاپ مي‌شد و استانبول محل تجمع نويسندگان و روشنفكران ايران بود.

ويژگي همه اين افراد اين بود كه به نوعي از طريق امپراتوري عثماني با غرب آشنا شده و روش‌هاي غرب را براي زندگي سياسي فرا گرفته و به دولت و ملت ايران توصيه و منتقل مي‌كردند.[30] گروهي از روشنفكران جوان تحت تأثير همين گرايش‌هاي فرهنگي نواحي قفقاز و امپراتوري عثماني روزنامه فارسي زبان گنج فنون را منتشر كردند. سيد حسن تقي‌زاده و ميرزا محمدخان تربيت، دو عضو اصلي اين گروه بودند كه در انقلاب مشروطه نقش مهمي داشتند.[31] اين جوانان بعدها مركز غيبي را در تبريز بنياد گذاشتند كه داراي فعاليت‌هاي بسياري در جنبش مشروطه بود.

همچنين بايد به برخي از بازرگانان نيز در مورد تأثيرپذيري از امپراتوري عثماني اشاره كرد. آنان نه تنها از تحولات و اصلاحات اروپا مطلع بودند، بلكه با ايجاد دفاتر نمايندگي در قاهره، بمبئي، كلكته و استانبول از قوانين دنياي سرمايه‌داري آگاهي يافته و در پرتو همين قوانين به تجارت مشغول بودند.[32] ارتباط زيادي بين بازرگانان و روشنفكران ايراني مقيم عثماني و هموطن‌هاي ايراني آنها در جنوب روسيه يعني باكو و تفليس وجود داشت. در دوره مشروطه و بعد از آن برخي از آنها پديد آورنده ادبيات سياسي مشروطه بودند كه يكي از مهم‌ترين آنها سياحت‌نامة ابراهيم بيگ نوشتة زين‌العابدين مراغه‌اي است. زين‌العابدين مراغه‌اي بازرگاني بود كه در كتاب خود به توصيف وضعيت ناگوار سياسي و اجتماعي ايرانيان پرداخته بود. او در اين كتاب وضعيت ايران را با وضع دولت‌هاي اروپايي و عثماني مقايسه مي‌كند و آن را محصول بي‌كفايتي دولت حاكم مي‌داند. همچنين تجار اصلاح طلب به روشنفكران ايراني كه در بيرون از ايران اقامت داشتند كمك مالي مي‌كردند.[33] مي‌توان گفت كه همكاري تجار با روشنفكران و شركت آنان در نهضت مشروطه تا حدي نتيجة افزايش نسبي امنيت و رونق كسب و كار آنها بود كه موجب رشد تجارت و فعاليت‌هاي اقتصادي مي‌شد آنان به دنبال ايجاد آن فضا در داخل ايران هم بودند.

بخش ديگر تأثيرگذاري امپراتوري عثماني را بايد در فعاليت ايرانيان مقيم استانبول در راستاي انقلاب مشروطه مطالعه و بررسي كرد. در پي انقلاب مشروطه و سركوب آن، مجاهدان و مبارزان بسياري از ايران تبعيد يا فراري شدند كه بخش عمده آنها در استانبول اقامت گزيدند و در آنجا اقدامات گسترده‌اي را شروع كردند. زين‌العابدين مراغه‌اي از تعداد زياد ايرانيان مقيم عثماني كه همگي وضع و حال پريشاني داشتند تعجب مي‌كند.[34]

البته بايد به نقش برجسته  تبريز در انتقال انديشه‌ها‌ي اصلاح طلبانه‌ نيز اشاره كرد آذربايجان گذرگاه كاروان‌هاي تجاري از سوي قفقاز و روسيه و نيز عثماني بود. روسيه و عثماني خود نيز همانند ديگ‌هاي جوشان حركت‌هاي مردمي بوده‌اند. آذربايجان با باكو ارتباط داشت. شهر باكو به سبب جهش صنعت نفت و گسيل سرمايه‌ها و نيروهاي كارگر به آن، در عرض چند دهه از يك شهر سيزده ـ چهارده هزار نفري به يك شهر چند صد هزار نفري تبديل شد. بيكاران ايراني هم به علت كوتاهي نسبي مسافت و نيز همزباني در شاخه‌هاي مختلف صنايع روبه‌ رشد و توسعه و نيز كشاورزي و تجارت قفقاز در آنجا به كار مشغول مي‌شدند. نكته جالب اينكه مردم آذربايجان براي زيارت امام رضا u از طريق قفقاز و از راه درياي خزر به خراسان مي‌رفتند، حتي نمايندگان دوره اول مجلس نيز براي رفتن به تهران از همين راه استفاده كردند. ايرانيان در سازمان «همت» كه تشكيلات سوسيال ـ دموكرات‌هاي مسلمان قفقاز بود، نيز حضور داشتند و حتي بعضي از آنها در حزب سوسيال ـ دموكرات كارگري روسيه، عضو بودند. وقتي در مجلس دوم مشروطه حزب دموكرات تأسيس شد، جناح راديكال آن همان اجتماعيون عاميون به رهبري حيدرخان عمواوغلي بودند. حتي سردبيري «ايران نو» كه ارگان حزب دموكرات ايران بود، در دست اينان قرار داشت.

البته بنادر درياي خزر و خليج‌فارس و در انتقال انديشه اصلاحي به ايران نقش داشتند، ليكن اين تأثيرات نسبت به آذربايجان كم‌رنگ بود. به همين سبب مشروطيت در آذربايجان زمينه رشد و توسعه مي‌يابد و هم پاسداري مي‌شود، و در برابر استبداد مي‌ايستد. حتي وقتي پاي نمايندگان آذربايجان در دوره اول مجلس به تهران مي‌رسد، وضع قانون اساسي دگرگون مي‌شود و بلافاصله پس از ورود اينان مسئله تنظيم و تدوين متمم قانون اساسي مطرح مي‌شود كه در كل خيلي مترقي‌تر از خود قانون اساسي است. انجمن ايالتي تبريز هم خيلي كارآمدتر از انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي ايالات ديگر ايران بوده و پس از بمباران مجلس جاي آن را مي‌گيرد.

 

3. مطبوعات و انقلاب مشروطه
از عوامل مهم در شكل‌گيري افكار عمومي جديد در ايران دوره ناصرالدين شاه، مطبوعاتي بود كه در ايران و خارج از ايران منتشر مي‌شد. نوشته‌هاي سياسي جديد نظير روزنامه‌ها، جزوات، رساله‌ها و كتابچه‌ها در ميان عامه با سواد محبوبيت روز افزوني داشت. نشريه‌هاي گوناگون با مباني ايدئولوژيك و ظواهر مختلف نظير حبل­المتين، نسيم شمال و صور اسرافيل در داخل و اختر در استانبول منتشر مي‌شدند. در اوان انقلاب مشروطه، نشريات متعددي از آزاديخواهان ايران در استانبول، بمبئي، كلكته، مصر و لندن منتشر مي‌شد و با تحمل سختي‌هاي فراوان و به طور پنهاني در داخل توزيع مي‌شد. اين جرايد را بازرگانان، جهانگردان و همچنين زوار به ايران منتقل مي‌كردند و ازاين راه در ترويج افكار نو و علاقه‌مند كردن مردم به حكومت قانون در كشور مي‌كوشيدند.

اولين روزنامه آزاديخواهان مهاجر، روزنامه اختر است كه دو روزنامه نگار جوان به نام ميرزا مهدي و محمد طاهر در سال 1875 در استانبول منتشر كردند. و نويسندگان زيادي چون ميرزا آقاخان كرماني و زين‌العابدين مراغه‌اي در آن مقاله مي‌نوشتند اختر در دوران 22 ساله انتشار خود، روزنامه‌نگاري ايران را وارد مرحله جديدي كرد و به نضج آگاهي‌هاي سياسي و اجتماعي جديد كمك شاياني كرد. كسروي دربارة اين روزنامه مي‌نويسد كه گفتارهاي آن مايه بيداري كسان بسيار گرديده است.[35] يحيي دولت آبادي هم اختر را يگانه آيينه‌اي براي انعكاس افكار بيداران ملت به زبان فارسي مي‌داند.[36] حامد الگار هم معتقد است روزنامه اختر بدون شك متأثر از جرايد ترك بود كه در دهه قبل در آنجا بسط و توسط يافته بودند.[37] اختر خوانندگان فراواني در ايران عثماني، هند و قفقاز داشت و نمايندگي‌هاي متعددي را تأسيس كرده بود. محتويات اختر شامل مطالبي دربارة حكومت قانون، آموزش و پرورش جديد، سياست خارجي، نقش دولت‌‌هاي روس و انگليس، وضعيت امپراتوري عثماني، و وضعيت داخلي ايران بود.[38] محتويات اختر، به ويژه مقالات ميرزا مهدي و محمدطاهر، عامل مهمي در بسط و توسعه افكار جديد در ايران بود. تأثير روزنامه اختر به حدي بوده است كه تقي‌زاده آن را در كنار مطالعه آثار طالبوف تبريزي و ميرزا ملكم‌‌خان، در رديف عوامل مؤثر بر طرز فكر خود قرار مي‌دهد و مي‌نويسد كه مطالعه مرتب روزنامه اختر به حدي در شكل دادن افكار من مؤثر بود كه در سال 1316 ق. حوزه‌اي از اشخاص متجدد در تبريز تشكيل داديم.[39] همچنين انتشار اختر در عثماني سبب شد تا عده‌اي از آزاديخواهان ايراني مهاجر در استانبول به دور هم گرد آيند. دولت عثماني هم به دليل مخالفت با حكومت ايران، اجازه فعاليت روزنامه اختر را مي‌داد. هدف اصلي اختر آگاه ساختن مردم از وضعيت ايران در آن دوره و مقايسه آن با ممالك راقيه بود.

يكي ازمهم‌ترين اقدامات روزنامه اختر انتشار مطالبي در مورد امتياز توتون و تنباكو بود. احمد كسروي يكي از علل آگاهي مردم از اين امتياز را گفتارهاي اين روزنامه مي‌داند. روزنامه اختر در استانبول دو مقاله مهم و پرمغز درباره امتياز رژي و انحصار تنباكو نوشت و آن را با رژيم عثماني چنين مقايسه كرد. در حالي كه محصول توتون عثماني خيلي كمتر از تنباكو و توتون ايران است، دولت عثماني بابت حق انحصار خارجي ساليانه هفتصد هزار ليره عثماني مي‌گيرد. يك پنجم مداخل نيز عايدش مي‌شد. از آن گذشته صادرات توتون عثماني از قيد انحصار آزاد است. زارع و تاجر هر دو مي‌توانستند صادر نمايند؛ بنابراين در ايران از اين انحصار و امتياز منافعي به ملك و ملت عايد نخواهد شد. سهل است خيلي مضرت ... به مملكت وارد خواهد آمد كه از حالا تعداد آن ممكن نيست.[40] روزنامه اختر نخستين‌بار مذاكرات و متن قراردادي را قبل از آنكه دولت ايران اعلام كند، منتشر كرد و از واگذاري اين امتياز در مقابل سود اندك اظهار نگراني كرد و آزاديخواهان و روحانيون ايران را به مبارزه با آن دعوت كرد.[41] اين روزنامه‌ نگراني عمومي بازرگانان ايراني را چنين بيان مي‌كند: واضح است كه صاحب امتياز، كار را با سرمايه اندكي شروع خواهد كرد و تنباكو را از زارعان خريده و به قيمتي بالاتر به تجار و صاحبان كارگاه‌ها خواهد فروخت و كليه منافع به جيب انگليسي‌‌ها خواهد رفت. از آنجا كه تجار ايراني حق صدور تنباكو به خارج را ندارند، آنها كه در سابق به اين تجارت مشغول بودند... بيكار و براي يافتن شغل‌هاي ديگر دچار خسران خواهند شد.[42]

همچنين يكي از اقدامات جالب اختر انتشار متن كامل قانون اساسي 119 ماده‌اي مدحت پاشا در اوايل سال 1877 م. است كه در انتشار انديشه‌هاي مشروطه‌‌خواهي در ايران اهميت زيادي دارد. بدين ترتيب سي سال قبل از نهضت مشروطه، روزنامه اختر در مورد ترتيبات و تشكيلات لازم حكومت مشروطه آشنايي فكري داده بود.[43] كسروي در مورد تأثيرگذاري روزنامه اختر بر فرهنگ طبقه تحصيل كرده به اين گفته حاجي ميرزا حسين رشديه ـ بنيان‌گذار مدرسه در ايران است كه با دردسرهاي فراواني اولين مدارس جديد را در ايران تأسيس كرد ـ[44] اشاره مي‌كند كه مرا براي رفتن به بيروت و ياد گرفتن شيوه نوين آموزگاري گفتاري از اختر برانگيخت.[45]

سرانجام روزنامه اختر با فشار دولت ايران تعطيل شد.[46] در يكي از رساله‌هاي عصر مشروطه در اين باره آمده است كه شياطين دولتين عثماني و ايراني موجب تعطيلي نيكو رقم اختر شدند.[47]

 

4. انجمن سعادت
انجمن سعادت در كانون تحولات مشروطه در ايران قرار داشت و در حمايت از مشروطه‌خواهان تلاش‌هاي فراواني كرد و در وقايع مشروطه اثر بسياري گذارد. در اوان مشروطه شكل‌گيري انجمن‌هاي سرّي بسياري در ايران براي اهداف مختلف شكل گرفت. اما يكي از اين انجمن‌ها كه به دليل استقرار در عثماني آزادانه و آشكارا فعاليت مي‌كرد انجمن سعادت بود كه به دنبال سعادت ايرانيان از طريق برقراري حكومت مشروطه بود. بعد از به توپ بسته شدن مجلس به دستور محمد علي شاه قاجار، مهم‌ترين تحولات مربوط به مشروطه در خارج از ايران رقم مي‌خورد، چون مليّوني كه مجبور به مهاجرت به خارج شده بودند، در لندن، پاريس، قفقاز و عثماني مستقر شده و به تكاپو افتادند كه عمده‌ترين مركز آن استانبول بود. در اين ميان نقش انجمن سعادت از همه خطيرتر بود.[48]

اين انجمن‌ نقش مؤثري در برخي جهت‌گيري‌هاي جنبش مشروطه خواهي داشت و در خارج از كشور در نقش رابط بين نيروهاي آزادي‌خواه تبريز با نجف و شهرهاي اروپا ايفا مي‌كرد. در مورد اين انجمن و هويت بنيان‌گذاران آن و اقداماتشان اختلاف نظر وجود دارد. احمد كسروي از اين انجمن به نيكي ياد مي‌كند و افسوس مي‌خورد كه نام بنيان‌گذاران آن معلوم نيست. به زعم وي اين انجمن در استانبول به دست بازرگانان آذربايجاني اداره مي‌شده است.[49] حسين آباديان مؤسس انجمن را سيد اسدالله خرقاني مي‌داند كه از شاگردان شيخ هادي نجم آبادي بوده است. سيد اسدالله خرقاني در اين دوره از گردانندگان اصلي مشروطه خواهان ايران در امپراتوري عثماني بوده است. وي پيش از مشروطه هم نقش فعالي در گسترش انديشه‌هاي مشروطه‌خواهي در ايران داشته است. او در نجف اقامت داشت كه مشروطه اول به تعطيلي كشيده شد و به همراه مهاجراني ايراني مقيم عثماني انجمن سعادت را تشكيل دادند. خرقاني احكام علماي نجف را مي‌گرفت و به ايران مي‌فرستاد و از مردم مي‌خواست عليه محمد علي شاه بر آشوبند و او را سرنگون سازنند. اما عبدالهادي حائري اسدالله ممقاني را نماينده آخوند خراساني معرفي مي‌كند كه وي براي تماس با آزادي‌خواهان به آنجا اعزام شده بود.[50] به نظر مي‌رسد كه اسدالله ممقاني به واقعيت نزديك‌تر است. علي قيصري هم معتقد است ممقاني از شاگردان آخوند خراساني بوده است و كتابي تحت عنوان مسلك الامام في سلامة الاسلام نوشته است.[51] در عين حال آخوند خراساني در نامه‌اي كه به انجمن ايران در لندن فرستاده، از كمك‌هاي انجمن سعادت استفاده كرده و از كمك‌هاي آن «محبين نوع بشر قدرداني» شده و نيز از مساعي انجمن كه وقت خود را صرف ترقي و آزادي مي‌كند تشكر شده است. انجمن سعادت در اين دوران بين آزاديخواهان در پاريس، لندن و استانبول ارتباطات منسجمي ايجاد كرد و از اين طريق با داخل ايران مرتبط مي‌شدند. همچنين اين انجمن ارتباطاتي بين آزاديخواهان با گروه‌هاي انقلابي روسيه برقرار كرد. تعداد اعضاي انجمن سعادت را سي نفر ذكر كرده‌اند.

انجمن سعادت در بيرون از ايران نيز خود را نماينده انجمن ايالتي آذربايجان شناسانيد و بدين سان اطلاعاتي كه از انجمن تبريز مي‌رسيد به همه جا ارسال مي‌كرد و در‌خواست‌هاي انجمن تبريز را به پارلمان اروپا مي‌رسانيد. گذشته ازاين، از ايرانيان مقيم عثماني، اروپا و هند براي تبريز اعانه جمع‌آوري مي‌كردند. زماني كه نيروهاي دولتي به تبريز حمله كردند، برخي از نمايندگان انجمن تبريز با ميانجي‌گري انجمن سعادت از علماي نجف درخواست كمك كردند. همچنين هنگام اولتيماتوم عين‌الدوله به تبريز، آنان علماي نجف را از اين اولتيماتوم مطلع كردند.[52] نيروي انجمن به حدي زياد شد كه ارفع الدوله هم كه دشمن سرسخت مشروطه بود، خود را مشروطه خواه جلوه مي‌داد و سه هزار تومان اعانه به انجمن داد.[53] زماني كه نيروهاي دولتي به تبريز حمله كرده بودند، برخي از نمايندگان انجمن تبريز كه هنوز پي به توانايي مجاهدان نبرده بودند به بيم افتاده به ميانجي‌گري انجمن سعادت از علماي نجف خواستند كه خودشان به ياري مشروطه ايران بيايند. همچنين زماني كه عين الدوله التيماتومي به تبريز داد، انجمن ايالتي تبريز، تلگرافي به استانبول فرستاد كه دولت قتل عموم را اعلام كرده است. انجمن سعادت هم تلگرافي را به نجف و ديگر جاها فرستاد.[54] همچنين انجمن سعادت با انجمن‌‌هاي پاريس گرد آمده بودند كه چهره بسيار مهم گروه پاريس، ميرزاكريم خان رشتي بود. اين گروه نمايندگاني به رشت نيز اعزام مي‌كردند و به صورت تلگرافي با انجمن سعادت استانبول ارتباط داشتند. بنابراين بين پاريس، لندن و استانبول ارتباط منسجمي وجود داشت و از اين طريق با داخل ايران ارتباط برقرار مي‌شد. عامل مهم ارتباط همه اين گروه‌ها با ايران انجمن سعادت بود كه احكام علماي نجف را به نقاط مختلف كشور ارسال مي‌كرد. اعضاي انجمن سعادت همچنين كميته ديگري نيز تشكيل داد تا همه تبعيد شدگان را متحد كنند.[55]

انجمن سعادت همچنين با حزب اتفاق و ترقي عثماني ارتباط داشت و تحت حمايت آن بود و يكي از علت‌هاي موفقيت آن نيز همين حمايت حزب اتفاق و ترقي بود. ماشاءالله آجوداني در اين باره مي‌نويسد:  در دوره استبداد صغير كه مجلس ملي به توپ بسته شد محمد علي‌شاه مجدداً بساط استبداد را پهن كرد. گروهي ازمشروطه خواهان به خارج از كشور گريختند. در استانبول انجمن سعادت مركز تجمع ايراني‌ها بود. در 21 شوال 1326 آزاديخواهان گروهايي متشكل از ترك، فارس، كرد، ارمني و ايراني تشكيل داد كه دربارة مسائل مشروطيت ايران و جنايات شاه و مستبدان سخن گفتند. يحيي دولت آبادي و سيد سلماسي هم از سخنرانان بودند.[56] به نظر كسروي علت موفقيت انجمن اين بود كه در عثماني نيز در آن زمان آزادي‌خواهان پيروز شده بودند و به دليل برقراري مشروطه در آنجا هيچ‌گونه ممانعتي در برابر آنان وجود نداشت.[57] به نوشته دولت آبادي عده‌اي از تبعيد شدگان هم با اعضاي آن حزب قرار كمك گذاشته بودند.[58]

يكي از اقداماتي كه انجمن در دوره مشروطه دوم انجام داد، اعتراض جدي به اولتيماتوم و اقدام نظامي انگليس در ايران بود. در سال 1911م. نظارت دولت‌ها بر استان‌ها به وخيم‌ترين حالت ممكن تنزل يافته بود. بحران‌هاي داخلي و راهزني ايلات و اغتشاش و بي‌نظمي در جنوب، انگليس را بر آن داشت تا نيروهاي خود را روانه شيراز كند. در اين مقطع خيال انگليس از روسيه هم راحت بود، چون بر اساس قرارداد 1907م. ايران را به دو منطقه نفوذ تقسيم كرده بودند. اين اقدام انگليسي‌ها در بين مشروطه خواهان از جمله در عثماني بازتاب بسيار نامطلوبي داشت و انجمن سعادت از اين اقدام نزد علما شكايت برد. تلگراف‌هاي اعتراض آميزي به سفارت‌هاي عثماني فرانسه، بلژيك، ايتاليا، اتريش، امريكا و آلمان مخابره شد و در آن، اقدام انگليسي‌ها با اقدامات وتجاوزات روس مقايسه گرديد. همچنين كنفرانسي در شهر استانبول برگزار شد كه در آن سخنرانان به ايران احساسات دوستي ابراز كردند و سرانجام نامه‌اي به ويلهلم دوم امپراتور آلمان نوشتند و از او طلب كمك كردند. در اين مورد هم رقابت بين قدرت‌ها موجب شد كه استقلل نسبي ايران حفظ شود.[59]

 

5. رسائل مشروطيت وانقلاب مشروطه
بُعد ديگر تاثيرگذاري امپراتوري عثماني، برخي رسائل مشروطه است كه نويسندگان در آنها بين ايران و امپراتوري عثماني مقايسه مي‌كردند و به دليل پيشرفت عثماني، دولت ايران را براي ايجاد اصلاحات تحت فشار قرار مي‌دادند. البته اين مقايسه گاهي وجه منفي نيز داشته است؛ بعضي تلاش‌هاي دولت عثماني را در راه اصلاح و ترقي مورد توجه قرار مي‌دادند؛ اما برخي اين اصلاحات را حيله‌اي مي‌دانستند كه موجبات شكست عثماني را فراهم كرده است. آقا نورالله نجفي در تأييد اصلاحات عثماني در رساله مقيم و مسافر مي‌نويسد:

امروز بر حسب احكام علما اعلام و حجج اسلام برتمام افراد و آحاد مسلمانان واحب است كه اقدام در مشروطيت سلطنت و برقراري دارالشوري بنمايند و در ممالك عثماني همين مطالب باعث شد بدون هيچ اشكال به نعمت مشروطيت برسند.[60]

ايشان همچنين مي‌نويسد:

در اين ايام مكتوبي از استانبول به نجف اشرف رسيد و كلامي از شيخ الاسلام دولت عليه عثماني در آنجا مذكور بود كه بايست به آب طلا نوشته شود و در اطراف ممالك اسلاميه منتشر گردد. و آن اين است كه اگر امروزه تمدن حقيقي اسلامي را كه بسط عدل و داد و رفع جور است بر طبق مذهب اسلام در ممالك اسلاميه جاري نكنيم، سيل عظيمي كه از طرف مغرب زمين به نام تمدن بشري بر خاسته، تمام ممالك اسلاميه را محو و نابود خواهد ساخت.[61]

اما مخالفان مشروطه به تحولات عثماني ديد منفي داشتند و آن را آغاز زوال امپراتوري عثماني مي‌دانستند. يكي از رساله نويسان در اين باره مي‌نويسد:

سلطان عبدالعزيز پادشاه عثماني نيز چون به اجرا همان قانون فنون پرداخت از روس‌ها شكست خورد، ولي سلطان عبدالحميد به واسطه رأي سديد وتلافي شديد اكيد در حمايت اسلام و علماي اعلام با كمال اقتدار و فتوحات بسيار تدارك نموده است.[62]

همچنين وي علت شكست‌هاي عثماني در آن دوران را مشغول شدن امپراتوري عثماني به مسائل داخلي مي‌داند. از يك طرف اشتغال به منازعه با يونان و از طرفي تحريك ارامنه و اختلاف داخلي، جنگ جزيره كريمه، منازعه يمني‌ها و اعراب، مسئله مقدونيه و بالكان و در ضمن اين همه گرفتاري، عثماني سيطره خود را در مصر محكم كرد.

همان‌طور كه مشاهده مي‌شود، مخالفان مشروطه ناكامي‌هاي امپراتوري عثماني را محصول همين تحولات مي‌دانستند؛ در حالي كه موافقان، مشروطه عثماني را الگوي توسعه و تحول در ايران تلقي مي‌كردند كه اين ديدگاه هم در بين سياستمداران، ديپلمات‌ها و روشنفكران رايج بود و هم در بين علماي مذهبي. تأثير ناپذيري علماي مذهبي از امپراتوري عثماني به سبب قرار گرفتن شهر نجف، مركز علماي تشيع، در حوزه امپراتوري عثماني بود. ارتباط زيادي هم بين روحانيون مجاهد تهران با علماي نجف وجود داشت و روحانيون مجاهد تهران كه با استبداد در نبرد بودند، براي رفع هرگونه سوء تفاهمي از روحانيون نجف (عثماني) استفتا مي‌كردند.[63]

در مورد شيوه حكومت و نوع ارتباط با دولت‌هاي بيگانه هم اين مقايسه سازي صورت مي‌گرفت؛ براي مثال در جايگاه سفارتخانه‌هاي دولت‌هاي اجنبي نوشته شده است كه در ممالك عثماني هم مأموران سفارتخانه‌هاي اجنبي حق حضور را دارند، ولي ابدا حق حرف و حكم ندارند؛ اما در محاكمات وزارت امور خارجه در حقيقت حاكم مأمور سفير است نه رئيس مجلس.[64]

امتياز رژي يكي از موضوعاتي بود كه در مورد آن بيشترين مقايسه‌ها با امتيازات دولت عثماني انجام گرفت. از اين منظر كار عثمانيان هم در دادن برخي از امتياز نامه‌هاي اقتصادي به بيگانگان غلط و مضر تلقي مي‌شد. با اين حال از نظر نويسندگان، دولت عثماني در قرارنامه دخانيات به مراتب بهتر از ايران منافع‌اش را تأمين ساخته بود. در عين حال اين سؤال مطرح مي‌شد كه اگر عمل عثماني معيار معقولي به شمار مي‌رفت، چرا ايران در جهت اصلاح امور از عثمانيان تقليد نمي‌كند و تنها كارهاي بدش را به كار مي‌بندد.[65] اين نگرش به امپراتوري عثماني به حدي بود كه علما در نامه‌اي به سلطان عثماني به وي نوشتند:

اكنون روي اميد خويش را به سوي آن پادشاه مطلق اسلام كه نسبت به همه مردم در سراسر آفاق خيرخواه و مهربان مي‌باشد، گردانيده اين دوره كه قانون اساسي در رژيم مشروطه‌اي كه حاكميت همه شهروندان وهمه مسلمانان را با پايداري كامل تأمين كند در ايران اعلام دارد.[66]

ميرزا ابوطالب بهبهاني در كتاب خود منهاج العلي در تقسيم‌بندي كه از حكومت مطلقه ارائه مي‌دهد، آن را به دو قسم تقسيم‌بندي مي‌كند: دولت‌هاي مطلقه بر دو قسم‌اند: سلطنت مطلقه منظم مانند روس و عثماني و سلطنت مطلقه غير منظمه مانند ايران و افغانستان.[67] ميرزا يعقوب خان، از نويسندگان رساله‌هاي مشروطه، كه در حدود سال 1290 م. در استانبول مي‌زيسته، اصولاً وجود دولت در ايران را انكار مي‌كند. به نظر وي در ايران هرگز بساط دولت وجود نداشته است؛ معناي سلطنت ايران اين بوده كه اسباب قتل و غارت جمع نموده و به جان اهالي خانه بيفتند و يا اينكه هرگاه فرصت نمايند به تاخت و تاز به ولايات همجوار بپردازند. در ايران از قديم الايام كار حكام رعيت تازي بوده و هرگاه هم رعيت فرصت يافته كارش حاكم دواني بوده است.[68]

علاوه بر اين تنظيمات و اصلاحات عثماني، بسياري را وادار كرد كه آن را دائماً به رخ ايران بكشند و نوعي انفعال در قبال اصلاحات عثماني وجود داشته باشد. در واقع تحركات دولت همسايه به جاي اينكه الگويي براي تحول باشد، موضوعي براي احساس ضعف و سستي بوده است؛ چنانكه آدميت مي‌نويسد: حالت انفعالي نسبت به اصلاحات عثماني همسايه و رقيب ديرين ايران بيشتر بود. در تضاد ركود اجتماعي ايران، تحرك تنظيمات عثماني خيره  كننده بود.

اما بعد ديگر تأثيرگذاري امپراتوري عثماني، تأثير مستقيم آن بر جريان مشروطه ايران است. در اين باره در وهله اول بايد گفت كه نقش مستقيم دولت عثماني در جريان انقلاب مشروطه به دلايل ضعف داخلي آن و درگيري متمادي با دشمنان خارجي زياد نبوده است. تنها برخي از تحركات نظامي عثماني در مرزهاي ايران بر روند انقلاب مشروطه اثرگذاشت. همچنين برخي تحركات داخلي آزاديخواهان عثماني بر روحيه انقلابي در ايران نيز اثر گذار بود.

در جريان و روند انقلاب مشروطه سفارت‌هاي روس و انگليس بسيار فعال بودند و سفارت انگليس و محل تحصن آزاديخواهان ايران بود؛ ولي سفارت عثماني در اين زمينه فعاليتي نداشت. ريشه اين امر به دو عامل باز مي‌گشت: اول، ضعف عثماني و درگير بودن آن با اصلاحات داخلي بود كه فرصت و قدرت لازم را براي مداخله در ايران را نداشت؛ دوم، امپراتوري عثماني تمايلي به اصلاحات در ايران نداشت، حتي دولت عثماني از ورود اصلاحات ايران به عثماني بيمناك بود، چون از پيشرفت مشروطه در ايران واهمه داشتند. سلطان عبدالحميد در اوج مشروطه در ايران از ترس آنكه پيشرفت مشروطه در ايران جنبش آزاديخواهي را در عثماني نيرومند‌تر گرداند بيمناك بود و به همين دليل با فشارهايي كه دولت ايران از طريق سفير ايران در عثماني محمد علي ميرزا عليه مشروطه‌خواهان ايران در عثماني اعمال كرد، همدردي و همدستي مي‌كرد.[69] علاوه بر اين از تحولات ايران تا حدي واهمه داشتند، به طوري كه پيش از بين رفتن اختناق عبدالحميد، چنان سانسور شديدي بر مطبوعات عثماني اعمال مي‌شد كه مردم آن كشور از حوادث جنبش مشروطه خواهي و اعلان فرمان مشروطه در اوايل اوت 1906 بي‌اطلاع مانده بودند، اما خبر تخريب مجلس اول و برچيده شدن مشروطه در آنجا منتشر شد ولي به قول تقي‌زاده مردم عثماني نفهميدند كه كدام مجلس برانداخته شده است.[70]  يحيي دولت آبادي هم همين موضوع را تأييد مي‌كند كه در ظرف دو سال مشروطيت در ايران جرايد عثماني كلمه‌اي در اين موضوع ننوشتند؛ اما روز شنبه 23 جمادي الثاني كه مجلس ما را در تهران به توپ بستند. تمام جرايد عثماني اين خبر را منتشر كردند. بديهي است كه اين امر به دست سلطان بوده تا زهر چشمي از مشروطه‌خواهان عثماني گرفته باشد.[71] علاوه بر مستبدين، حتي رجال اصلاح طلب عثماني هم نگرش مثبتي به ايران نداشتند. توصيفي كه فؤاد پاشا از ايران ارائه مي‌دهد، اگر چه غير منصفانه است، ولي واقع بينانه هم است او مي‌نويسد:

امروز سلطنت شاه ايران به كلي تابع اراده تاجدار پترزبورگ است... اين دولت ضعيفه نادان كه در هر جا و نزد هر كس از درجه اعتبار و حرمت افتاده است، از يك طرف زير بار دسپوتزم بربري خصلت به سر مي‌برد و مدعيان بي‌شمار موجود، پيوسته طالب فتنه انگيزي مي‌باشند. از طرف ديگر چهار جانب آن ملك، مسكون به ايلات تبهكار است.[72]

بايد گفت كه در اين دوره تصور كاملاً منفي از دولت ايران و عناصر و عوامل آن در امپراتوري عثماني وجود داشت؛ چنانكه امين‌الدوله از قول خالد بيگ، سفير عثماني وصف زبانداري از حكومت ظل السلطان آورده است: «يك دستگاه دزد و شرير ظالمي است كه خود اهالي بزرگترين دشمن آن است».[73]

 

6. سفارت عثماني در تهران و انقلاب مشروطه
سفارت عثماني با وجود نقشي كه در جريانات مشروطيت در ايران ايفا كرد، انتظار لازم را برآورده نكرد. شايد علت اين امر ضعف داخلي آن از يك سو و مخالفت سلطان عثماني با پيروزي مشروطه در ايران از سوي ديگر بود. اين نقش را در سه مقطع كاملاً متفاوت مي‌توانيم بررسي كنيم.

در دوران جنبش مشروطه، آزاديخواهان از سفارت عثماني كمك گرفته بودند. تحصن كنندگان در حرم حضرت عبدالعظيم و ساير رهبران و سران مشروطه خواستار عزل عين الدوله از صدارت بودند و يقين داشتند كه با كسب اين پيروزي به موفقيت‌هاي ديگري هم نايل خواهند گرديد. اما چون هنوز نيروي نهضت براي كسب چنان موفقيتي كافي نبود از اين رو علماي پناهنده، سفير عثماني را واسطه خود و شاه قرار دادند و سفير نيز اين مأموريت را پذيرفت و عريضه پناهندگان را كه متضمن درخواست‌هاي آنان مبني بر اجراي قوانين اسلام در سراسر كشور، عزل نوز بلژيكي از رياست گمرك و ماليه، عزل علاء الدوله حاكم تهران، تأسيس عدالتخانه ... نزد مشيرالدوله، وزير امور خارجه فرستاد و او عريضه را به شاه داد و با حضور عين الدوله آن را قرائت كرد. مظفرالدين شاه كه تا آن روز از خواسته‌هاي علما و پناهندگان اطلاعي نداشت، به مشيرالدوله ابلاغ كرد كه موافقت خود را با خواسته‌هاي مشروطه خواهان به سفير عثماني اعلام كند و به عين الدوله دستور داد كه تا آقايان را بااحترام به تهران بازگرداند. عين الدوله با خدعه و نيرنگ چهار تن از پيشكاران علما و روحانيون پناهنده در حرم حضرت عبدالعظيم را به بهانه گفت‌وگو درباره خواسته‌هاي آنان به خانه خود كشانيد و آنان را نزد خود نگاه داشت و بدين ترتيب ميانجي‌گري سفير عثماني نيز به نتيجه نرسيد.[74]

همچنين سفارت عثماني در تهران محل تحصن مخالفان دولت نيز شد، ولي نتوانست امنيت آنان را تأمين كند. محمد علي‌شاه پس از كودتاي موفق خود، مجلس شوراي ملي را منحل كرد و 39 نفر از مخالفان را كه موفق به فرار شده يا به سفارت عثماني پناه برده بودند بازداشت و اغلب آنها را اعدام كرد.[75] از همين رو آزاديخواهان چندان نمي‌توانستند در سفارت عثماني احساس امنيت كنند، چون دولت عثماني ضعيف‌تر از آن بود كه بتواند حريم امن مطمئني براي متحصنان به وجود بياورد، چون به گفته روزنامه اخبار مشروطيت، بعد از گرفتن مجلس، سفير عثماني با دولت همراهي كرد و متحصنان را از سفارت خارج كرد و به آنان گفت كه اگر شما مشروطه مي‌خواهيد، شاه اعلان كرده است كه بعد از سه ماه مشروطيت برقرار خواهد شد و اگر تامين مي‌خواهيد به شما بليت تأمين مي‌دهم. آنها هم به اجبار خارج شدند.[76] با وجود اين گروهي از مشروطه خواهان بر آن شدند كه يك مركز اجتماعي بر ضد شاه تشكيل دهند، بنابراين در 26 ذي‌قعده 1326 (29 آذر) گروهي از علما، تجار و اصناف كه عده آنان بالغ بر سيصد تن مي‌شد به سفارتخانه عثماني پناهنده شدند و گروهي ديگر هم با سيد علي آقا و سيد جمال افجه‌اي به حضرت عبدالعظيم رفته، بست نشستند. برخي علت اين تحصن را ناتواني شاه در بازسازي اقتصادي مي‌دانند. اين ناتواني باعث شد كه مشروطه‌خواهان به سركردگي صنيع الدوله در 26 ذي‌قعده 1326 در سفارتخانه عثماني بست نشستند. در روز بعد تعداد آنها به 250 نفر رسيد و از شاه خواستند تا مشروطه را بار ديگر برقرار سازد. در چهارم ذي‌الحجه (28 دسامبر) بازار بسته شد و ماهاي ژانويه و فوريه شاهد كشمكش‌هاي طولاني براي تسلط بر بازار بوديم كه به پيروزي مشروطه خواهان انجاميد.

تدارك مالي متحصنين به عهده تجار مشروطه خواه بود. اين تجار براي اعاده مشروطه به همان شكل سابق تلاش مي‌كردند؛[77] اما اينكه چرا اين بار به جاي سفارت انگليس در سفارت عثماني به بست نشستند تأمل برانگيز است به نظر مي‌رسد علماي نجف و مشروطه خواهان پيرو آنها با آگاهي از آثار زيانبار بست‌نشيني دوران مبارزه در سفارت انگليس بر افكار عمومي و سرنوشت نهضت، اين بار سفارت يك كشور اسلامي را براي تحقق اهداف خود مناسب‌تر يافتند. ممكن است بست­نشيني در سفارت عثماني به اين علت نيز باشد كه دولت انگليس با تجربه‌ از دوره قبل، بست‌نشينان را به آن سو هدايت كرده تا از سويي تظاهر به بي‌طرفي كرده باشد و از سوي ديگر روشن سازد كه هر سفارتي قادر به حل بحران  سياسي ايران نيست.[78] در هر حال بعد از اين بست‌نشيني، علما تلگراف‌هاي متعددي را به تهران ارسال كردند؛ علماي ايراني مقيم عراق به دليل دوري از دسترس محمد علي شاه توانستند نهضت مشروطيت و آزاديخواهي را با فعاليت خستگي ناپذير ادامه دهند. يحيي دولت آبادي در مورد اين تحصن و خطري كه از سر متحصنان گذشته مي‌نويسد:

در تهران بعد از اينكه آزاديخواهان از اينكه شاه به وعده خود در دادن اعلان انتخابات وفا كند، مأيوس و نااميد شدند، كثيري از وجوه روحانيون و كسبه و تجار آزادي خواه در سفارت عثماني متحصن شدند و از آنجا به اشاعه در خصوص اعاده حكومت ملي صحبت مي‌دارند و اقدامات دولتي براي متفرق كردن آن‌ها بي‌نتيجه مي‌ماند و در نهايت به توسط دو سفارت روس و انگليس در استانبول از وزارت خارجه عثماني خواسته مي‌شود كه درخواست ايران را در بيرون كردن آن مردم از سفارت در تهران بپذيرند و دولت عثماني هم آن را مي‌پذيرد. و اين خبر از سوي به انجمن سعادت مخابره مي‌شود و در اين ميان دولت آبادي با مذاكره با شيخ‌الاسلام عثماني به وي مي‌گويد كه تهرانيان راه سفارت ديگري را كه از سفارت شما وسيع‌تر است مي‌شناختند، ولي نخواستند در ايام مشروطيت به خانه كفر پناه ببرند و امروز وجوه روحانيت در سفارت عثماني جمع‌‌اند و شايسته نيست كه آنها را از سفارت بيرون كنند. پس از آن شيخ الاسلام مانع از آن مي‌شود و بعد از بحث در هيئت وزرا شيخ الاسلام از تعرض به متحصنين جلوگيري مي‌كند.[79]

در اعاده مشروطيت، علاوه بر تحصن در سفارت عثماني، تحولات داخلي ايران و عثماني هم  اثر گذار بودند. بحراني شدن اوضاع تهران و ولايات، ملاقات سفيران روس و انگليس با شاه و انتشار اخباري مبني بر درخواست آنان براي اعطاي مشروطيت و نيز انتشار خبر حركت نيروهاي بختياري به سمت تهران، و در عثماني هم تغييرات سياسي در آن و بركناري سلطان عبدالحميد كه طرفدار نظام استبدادي بود، ضرورت اعطاي مشروطه را براي شاه فراهم كرد. همچنين در خلال اين تحصن، دو سفارت روس و انگليس مسئله بست‌نشيني مخالفان شاه در سفارت عثماني را دست مايه فشار عليه عثماني قرار دادند و خارج شدن آنان از بست‌نشيني را منوط به اعاده مشروطه كردند.[80] شاه در چهارده ربيع‌الثاني 1327 پنج مه 1909 اجازه تشكيل مجلس منتخب ملت را صادر كرد و پس از آن متحصنان سفارت عثماني را ترك كردند و سفير عثماني هم ادامه حضور آنان در سفارت را نادرست خواند؛ از اين رو متحصنان كه خواسته‌‌هايشان تأمين شده بود به تدريج از سفارت خارج شدند.[81]

بعد از پيروزي مشروطه دوم و در جريان خلع سلاح مجاهدان هم، عثماني نقش متفاوت و دوگانه‌اي ايفا كرد. از يك سو دو نماينده از سفارت‌هاي عثماني و آلمان سعي كرده بودند به ستارخان بقبولانند كه در مقابل دولت مقاومت نكند، از سوي ديگر وقتي نمايندگان دولت براي خلع سلاح مجاهدان رفتند دو عضو سفارت عثماني در پارك اتابك حاضر شده و مردم را به مقاومت تشويق كردند. اما بعد از اقدام نظامي عثماني عليه ايران، اين وضعيت تا حدودي تغيير پيدا كرد و آزاديخواهان و مشروطه طلبان چندان تمايل به حضور در سفارت عثماني نشان ندادند، چون هدف ملّيون پاسداري از حدود و حريم زيربناي فكري بود وآنان نمي‌توانستند تجاوز قشون عثماني به ايران را ناديده بگيرند.

در مورد تأثير غير مستقيم امپراتوري عثماني ونيز معضلات داخلي آن در انقلاب مشروطه ايران بايد به نقش ارامنه و حزب داشناكسيون در انقلاب مشروطه اشاره كرد ارامنه بيشتر به دنبال آزادي و استقلال خود از امپراتوري عثماني بودند. انقلاب مشروطيت ايران پديده‌اي منحصر به فرد در گرد آوردن مردماني با زمينه‌هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي، قوميت‌ها و اعتقادات مذهبي، ايدئولوژي‌هاي متنوع و جتي كشورها در يك درگيري براي پارلمان و مشروطه بود؛ از جمله داشناكسيون در انقلاب ايران و در كشمكش‌ها شركت فعال داشت؛ به اين دليل كه اعتقاد داشت شرايط و اوضاع حال و آينده ارمني‌ها در ايران، قفقاز و امپراتوري عثماني مستقيماً وابسته با مردم ايران است، چون موفقيت يك قيام مشروطه طلبانه در ايران، بر حكومت‌هاي منطقه از قبيل امپراتوري‌هاي روسيه و عثماني تأثير داشت و مي‌توانست شرايط و اوضاع را در ارمنستان، روس و عثماني بهبود بخشد. برجسته‌ترين فردي كه از ارامنه در جنبش مشروطه ايران شركت كردم يپرم خان ارمني بود.

 

نتيجه‌گيري
انقلاب مشروطه در ايران از عوامل مختلفي متأثر گرديده است كه بخشي از آن به امپراتوري عثماني باز مي‌گردد. در اين ميان تحولات عثماني نقشي تعيين كننده داشت. امپراتوري عثماني كانالي براي ارتباط  و پيوند فكري ايرانيان با تحولات دنياي غرب محسوب مي‌شد و استانبول قوي‌تر از تفليس، بمبئي و قاهره عمل مي‌كرد و ايرانيان از اين طريق به عقب ماندگي خود پي مي‌بردند. در مجموع مي‌توان گفت دولت عثماني نقش مثبتي در تحولات مشروطه‌خواهي در ايران ايفا نكرد؛ البته تحولات و انديشه‌هايي كه در عثمان مطرح بود در زمينه‌سازي براي مشروطه‌ در ايران نقش اساسي داشت؛ اما در دوره نهضت مشروطه و پس از آن و ناامني‌هاي ناشي از آن كه ايران نياز به امنيت و آرامش داشت تا بتواند نهادهاي جديد را تثبيت كند به ايران حمله كرد و ناامني‌ها را به مراتب بيشتر كرد و اين حملات ضربات مهلكي را بر مشروطه‌خواهي ايران وارد كرد، به طوري كه دولت و مجلس بعد از مشروطه هرگز نتوانستند به اين اوضاع سر و سامان بدهند؛ البته در اين اقدام عثماني نمي‌توان نقش تحولات بين‌المللي و سياست خارجي جديد آلمان را هم ناديده گرفت. بي‌ترديد نظام بين المللي از اواسط دوره قاجاريه بر روند تحولات مستقيم و يا غير مستقيم اثر مي‌نهاد. انگليس حمايت نيم‌بند خود را از مشروطه تا زماني كه قدرت‌هاي جديدي در نظام بين‌الملل ظهور نكرده بود ادامه داد و زماني كه خطر آلمان را احساس كرد با روسيه همنوا شد و قرارداد 1907 م. را با آن كشور امضا كرد. اين امر به خوبي نشان مي‌دهد كه مشروطيت در ايران بيش از هر چيز قرباني تحولات نظام بين‌الملل گرديد. پس از تحولات جهاني و شكل‌گيري بلوك بندي‌هاي جهاني و فراهم شدن مقدمات جنگ جهاني اول، بريتانيا و روسيه در اقدامي هماهنگ سياستي نسبتاً يكپارچه در ايران اتخاذ كردند تا از پاگيري يك قدرت سوم در ايران جلوگيري كنند. ماجراجويي‌هاي آلمان پاي عثماني را هم به وسط كشيد و نهايتاً هر دو قرباني اين ماجراجويي شدند. عثماني به طور كلي از هم پاشيد و آلمان هم تقريبا در جنگ منهدم شد و مشروطه ايران هم از گزند اين تحولات مصون نماند.

در واقع ايران بعد از مشروطه از هر طرف در معرض مداخلة نيروهاي خارجي قرار داشت و آغاز جنگ جهاني اول امپراتوري عثماني را هم به طور ويژه‌اي به اين كشور اضافه كرد. در چنين شرايطي جمع‌آوري نيروهايي كه جنبش آزادي ملي را تداوم بخشيده و آن را توسعه دهد، امكان‌پذير نبود؛ بنابراين اين دولت حتي اگر به واقع هم ملي بود نمي‌توانست نقشه‌هاي اصلاحي خود را اجرا كند. در واقع از سقوط محمد علي شاه تا كودتاي 1299 بيست كابينه در ايران به سر كار آمد كه هيچ كدام از آنها نتوانستند رضايت عمومي را جلب كنند و اين عمده‌ترين زمينه براي نابودي مشروطيت بود، ولي بخش اعظم اين ناكارآمدي از تبعات جنگ جهاني اول در ايران بود. به نظر مي­رسد كه ايران همواره بدون اين كه بخواهد بخشي جدايي‌ناپذير در معادلات سياسي جهاني بوده است.

 

پي­نوشت­ها

 

--------------------------------------------------------------------------------

* عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم     

 


--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مراد ثقفي، رسائلي در باب حكومت­مندي، بازبيني تلاش سياسي نخبگان ايران در دوره قاجار، فصلنامه گفتگو، ش 44 (آذرماه 84) ص 48.

[2] . فريدون آدميت، انديشه ترقي و حكومت قانون، (تهران: خوارزمي، چاپ اول، 1351) ص 162 ـ 163.

[3] . همان، ص 165.

[4] . همان، ج 6، ص 92 و نيز يحيي دولت آبادي، حيات يحيي (تهران: عطار، فردوسي، 1374) ص 28.

[5] . حسن تقي‌زاده، مقالات تقي‌زاده، ج 1، (تهران: بي­جا) ص 259.

[6] . همان، ص 39.

[7] . همان، ص 253 ـ 254.

[8] . يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب (تهران: نشر ني، 1380) ص 70.

[9] . رحيم رئيس نيا، ايران و عثماني در آستانه قرن بيستم، ص 35.

[10] . همان، ص 50.

[11] . همان، ص 130.

[12] . فريدون آدميت، پيشين، ص 136.

[13] . همان، ص 138.

[14] . همان، ص 132.

[15] . صادق زيبا كلام، سنت و مدرنيته، ص 123.

[16] . فريدون آدميت، انديشه ترقي، ص 138.

[17] . ماشاءالله آجوداني، مشروطه ايراني (تهران: نشر اختران، چاپ چهارم، 1384) ص238.

[18] . اولريخ گركه، پيش به سوي شرق، ايران در سياست شرقي آلمان در جنگ جهاني اول، ترجمه پرويز صدر (تهران: كتاب سيامك، 1377) ج 1، ص 44.

[19] . حامد الگار، ميرزا ملكم خان، ترجمه جهانگير عظيما (تهران: نشر مدرس، 1369).

[20] . رحيم رئيس نيا، پيشين، ص 232.

[21] . آبراهاميان، پيشين، ص 86 ـ 85. همچنين بايد گفت كه لژفراماسونري براي اولين بار در ايران به دست ملكم راه اندازي شد كه در عثماني با آن آشنا شده بود. (ر. ك: آدميت، ص165).

[22] . عباس ميرزا ملك آرا، شرح حال عباس ميرزا ملك آراء، عباس اقبال آشتياني (تهران: بابك، 1325) ص 41.

[23] . همان، ص 130.

[24] . فرزين وحدت، روياروي ايران با مدرنيته، ترجمه مهدي حقيقت خواه (تهران: انتشارات ققنوس، 1383) ص 15.

[25] . همان، ص70.

[26] . همان، ص 86.

[27] . رسول جعفريان، مقالات تاريخي، ج 6 (قم: انتشارات دليل، 1379) ص 95.

[28] . سهيلا ترابي فارساني، تجار، مشروطيت و دولت مدرن (تهران: نشر تاريخ ايران، 1384) ص139.

[29] . علي قيصري، روشنفكران ايران در قرن بيستم، ترجمه محمد دهقاني (تهران: انتشارات هرمس، 1384) ص 30.

[30] . زين العابدين مراغه‌اي، سياحت نامة ابراهيم بيگ يا بلاي تعصب او، (تهران: سپيده، 1362) ص 19 ـ 20.

[31] . يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي (تهران: نشر ني) ص 97؛ احمد كسروي، تاريخ مشروطه، ص169.

[32] . اسمائيل رائين، انجمن‌هاي سري در انقلاب مشروطه (تهران: انتشارات جاويدان، چاپ اول، 1341) ص 25 و 35.

[33] . همان، 170.

[34] . احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، ص 40.

[35] . ر. ك: رحيم رئيس نيا، پيشين، 277 ـ 410.

[36] . حسن تقي‌زاده، زندگي طوفاني من (تهران: انتشارات فردوس، چاپ اول، 1378) ص27.

[37] . فريدون آدميت، شورش بر امتياز نامه رژي (1360) ص 12.

[38] . ذاكر حسين، مطبوعات سياسي ايران در عصر مشروطيت (1369) ص 44.

[39] . يرواند آبراهاميان، پيشين، ص 96.

[40] . رحيم رئيس‌نيا، پيشين، ص 328.

[41] . براي مطالعه اين دردسرها، ر. ك: ماشاءالله آجوداني، پيشين.

[42] . احمد كسروي، پيشين، ص 87.

[43] . حميد مولانا، سير مطبوعات در ايران (دانشگاه تهران، 1370) ص 98.

[44] . غلامحسين زرگري نژاد، رسائل مشروطه، ص 591.

[45] . احمد كسروي، پيشين، ص 624 و 686.

[46] . حسين آباديان، ص 107،منصوره اتحاديه مافي، ص 286.

[47] . احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران (تهران: اميركبير، چاپ سوم، 1330).

[48] .  علي قيصري، پيشين، ص 45.

[49] . مافي، ص 287؛ كسروي، پيشين، ص 684.

[50] . احمد كسروي، پيشين، ص 689 ـ 688.

[51] . همان، ص 684.

[52] . مافي، ص 287. 

[53] . ماشاءالله آجوداني، پيشين، ص 432.

[54] . كسروي، پيشين، ص 477.

[55] . به نقل از مافي، پيشين، ص 364.

[56] . حسين آباديان، پيشين، ص 234 ـ 235.

[57] . غلامحسين زرگري نژاد، رسائل مشروطه، ص 447.

[58] . همان، ص 532.

[59] . همان، ص 367 و ص 379.

[60] . م. پاولويچ، پيشين، ص 17.

[61] . فريدون آدميت، ايدئولوژي نهضت مشروطيت، ص 17.

[62] . همان، ص 43.

[63] . عبدالله حائري، پيشين، ص 337.

[64] . فريدون آدميت، انديشه ترقي، ص 95.

[65] . همان، ص 99 ـ 100.

[66] . احمد كسروي، پيشين، ص 476.

[67] . سيد حسن تقي‌زاده، مقالات تقي‌زاده، ج 1، به كوشش ايرج افشار (تهران: افست، 1349) ص 242ـ 243.

[68] . يحيي دولت‌آبادي، پيشين، ج 3، ص 27.

[69] . فريدون آدميت، انديشه ترقي، ص 91. به گفته آدميت ناصرالدين شاه هم اين مقاله را خوانده است.

[70] . همان، ص 39.

[71] . علي اصغر شميم، ايران در دوره سلطنت قاجار (1383) ص 466 ـ 667.

[72] . يرواند آبراهاميان، پيشين، 122.

[73] . روزنامه اخبار مشروطيت، ص 273.

[74] . سهيلا ترابي فارساني، پيشين، ص 194.

[75] . مصطفي تقوي، فراز و فرود مشروطه (بي­جا: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1384) ص 330.

[76] . يحيي دولت آبادي، پيشين، ج 3، ص 64.

[77] . مصطفي تقوي، پيشين، ص 332.

[78] . سهيلا ترابي فارسان، پيشين، ص 194. 

[79] . منصوره اتحاديه مافي (1373) ص410.

[80] . اويسي نامه (مرداد 1384) ص 83.

[81] . همان، ص 65 و 68.

 

 

منابع
- آبادیان، حسین، بحران مشروعیت در ایران (تهران: موسسه مطالعات و پژوهش­های سیاسی، 1383).

- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی (تهران: نشر نی، 1380).

- آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ایرانی (تهران: نشر اختران، چاپ چهارم، 1384).

- اتحادیه مافی، منصوره، پیدایش و تحول احزاب سیاسی، مشروطیت (تهران: نشر گستره، 1361).

- آدمیت، فریدون، اندیشۀ ترقی و حکومت قانون (انتشارات خوارزمی، چاپ اول  1385).

- آدمیت، فریدون، ایدئولوژیی نهضت مشروطیت (تهران: انتشارات وشنگران، بی­تا).

- آدمیت، فریدون، شورش بر امتیاز نامه رژی (تهران: پیام، 1360).

- الگار، حامد، میرزا ملکم خان، ترجمه جهانگیر عظیما (تهران: نشرمدرس، 1369).

- پاولويج، و.تريا، س. ايرانسكي، سه مقاله دربارة انقلاب مشروطه، ترجمه م هوشيار (تهران: شركت سهامي كتابهاي حبيبي (و انتشارات امير كبير) چاپ دوم، 1357.

- پاکتچی، احمد، مدخل اصلاح طلبی، در دانش نامه جهان اسلام، 1379، ج 9.

- پی ام هولت و آن لمپتون، تاریخ اسلام، پژوهش دانشگاه کمبریج، انتشارات امیرکبیر، 1382.

- ترابی فارسانی، سهیلا، تجار، مشروطیت و دولت مدرن (تهران: نشر تاریخ ایران، 1384).

- تقوی، مصطفی، فراز و فرود مشروطه (تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایرن، 1384).

- تقی­زاده، حسن، زندگی طوفانی من (تهران: انتشارات فردوس، چاپ اول، 1378).

- تقی­زاده، حسن، مقالات تقی­زاده، ج1 به کوشش، ایرج افشار (تهران: افست، 1349).

- ثقفی، مراد، رسائلی در باب حکومت­مندی، بازبینی تلاش سیاسی نخبگان ایران در دورة قاجار، فصلنامۀ گفتگو، ش 44، آذر ماه 84.

- جعفریان، رسول، مقالات تاریخی، دفتر ششم (قم: انتشارات دلیل، 1379).

- حائری، عبد الهادی، تشیع و مشروطیت درایران و نقش ایرانیان مقیم درعراق (تهران: امیرکبیر، 1381).

- دورسون، داوود، دین و سیاست در دولت عثمانی، ترجمه داوود رضایی و منصوره حسینی (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، 1381).

- دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، چ چهارم، 1374 (تهران: عطار، فردوسی، 1371).

- ذاکر حسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1369.

- رئیس­نیا، رحیم، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم (تبریز: ستوده، 1374).

- رائین، اسماعیل، انجمن­های سری در انقلاب مشرطه (تهران: انتشارات جاویدان، چاپ اول، 1341).

- تمجید السلطان تفرشی، میرزا اسدالله، روزنامه اخبار مشروطییت و انقلاب ایران (به کوشش ایرج افشار) (تهران: امیر کبیر، 1386).

- زرگری، غلام­حسین، رسائل مشروطه (تهران: کویر، 1374).

- زیبا کلام، صادق، سنت و مدرنیته (تهران: روزنه، 1377).

- ساسانی، خان ملک، یادبودهای سفارت استانبول (تهران: بانک،1354).

- شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار (تهران: نشر زریاب، 1379).

- طباطبایی، جواد، دیباچه­ای بر نظریة انحطاط ایران، چاپ چهارم، نشر نگاه معاصر،1384.

- فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377).

- فوکو، میشل، حکومت­مندی، ترجمه مراد ثقفی، فصلنامه گفت و گو، شماره 44.

- قیصری، علی، روشنفکران ایران در قرن بیستم، ترجمه محمد دهقانی (تهران: انتشارت هرمس،1384).

- كاتوزيان، محمدعلی، تضاد دولت و ملت در ايران، ترجمه علی­رضا طیب (تهران: نشرنی، 1380).

- گرکه، اولریخ، پیش به سوی شرق، ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول، ترجمه پرویز صدری (تهران: کتاب سیامک، ج1،  1377).

- مراغه­ای، زین العابدین، سیاحت نامة، ابراهیم بیگ، یا بلای تعصب او (تهران: سپیده، 1362).

- ملک آراء، عباس میرزا، شرح حال عباس میرزا ملک آراء، اقبال آشتیانی، عباس (به کوشش و مقدمه) (تهران: نشر بابک، 1325).

- مولانا، حمید، سیر مطبوعات در ایران (تهران: دانشگاه تهران، 1370).

- میلانی، محسن، شکل­گیری انقلاب اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده (تهران: نشر گام نو، 1381).

- نایب­پور، محمد، تحولات ارتش از عهد قاجار تا پایان سلطنت پهلوی، ماهنامۀ زمانه، دی 1385، شماره 52.

- نوایی، عبدالحسين، شرح حال عباس‌ميرزا ملك آرا (تهران: بابك، دوم، 2535).

- وحدت، فرزین فرویارویی ایران با مدرنیته، ترجمه مهدی حقیقت خواه (تهران: انتشارت ققنوس، 1383).

- کاتوزیان، محمدعلی، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار (تهران: نشر مرکز، چاپ سوم، 1384).

- کرزن، جرج ناتانیل، ایران و قضیه ایران، ج2 (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1362).

- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران (تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1330).