طباطبايي يزدي پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد

در آنجا بود كه به سر تاثير و نفوذ زياد و حسن شهرت او پي بردم.» اينها بخشي از خاطرات ژنرال استورز مشاور كميسر عالي انگلستان در عراق است كه ما را با حال و هواي آن مرد بزرگ آشنا ميكند. وقتي كه دشمن اينگونه از او تعريف كند بيجهت نخواهد بود كه دوستان در جذبههاي معنوي او غرق شوند و «كلامش از عراق تا اصفهان نافذ» باشد. او صاحب كتاب گرانقدر و معروف «عروهالوثقي» است كه حاشيهنويسي علماي بزرگ شيعه بر آن، نشانه درجه علمي و اجتهادي آنان محسوب ميشود. او كه در رديف مراجع بزرگي چون ملامحمدكاظم خراساني(ره) و ملاعبدالله مازندراني(ره) قرارداشت به تدريج حوزه نفوذ و مقلدانش گسترش يافت، تا زماني كه مرجع عليالاطلاق زمان گشت. صرفنظر از مقام علمي و معنوي بلندمرتبه، در سيره اجتماعي و سياسي نيز شخصيتي ممتاز و اسطورهاي بود. توجه فراوان به مظلومان و ضعيفان جامعه و كمكهاي مستقيم و غيرمستقيم به مساكين و ايتام و درماندگان يكي از خصوصيات چشمگير او بود. مبارزه او با نفوذ سياسي اقتصادي استعمارگران و مشاركت در اصلاحگريهاي اجتماعي روزگار در هالهاي از فراست و وقار و پختگي قرارداشت. در عين بيباكي و شجاعت؛ در مقابل آنچه كه به شخص او مربوط ميشد، گذشت و سعه صدر پيشه ميساخت و در مورد تكاليف شرعي به جد و جهد تمام پايداري ميكرد. دفاع جانانه او از مرحوم شيخ فضلالله نوري(ره)، همفكران وي، نشاندهنده آن بود كه بيهيچ واهمهاي بر سر حقيقت ايستادگي ميكند و از توهينها و تهمتها و آسيبها نميهراسد. آري، او دانشمند بزرگ فقه اماميه و مرجع بزرگوار شيعيان، مرحوم آيتالله العظمي سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي(ره) معروف به «صاحب عروه» است كه از هر زاويه به مطالعه شخصيت و زندگاني او بپردازيم، درسها و نكتههاي ارزشمند و رغبتانگيزي نصيبمان ميشود. در اين زمينه توجه شما را به مقالهاي كه پيش رو داريد جلب ميكنيم.
مرحوم آيتالله العظمي سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي، معروف به صاحب عروه، به سال 1247 يا 1256 ق (بنا به اختلاف اقوال) دريكي از روستاهاي يزد، موسوم به كسنويه كه اينك جزو شهر شده است درخانوادهاي كشاورز چشم به جهان گشود.
سيدمحمدكاظم، علوم مقدماتي را در شهر يزد آموخت. سپس راهي حوزه پررونق آن روز اصفهان گرديد و از محضر عالمان برجسته آن ديار، همچون صاحب روضات و شيخ محمدباقر نجفي (پدر بزرگوار آقانجفي و حاجآقا نورالله اصفهاني معروف) بهره جست و از مرحوم نجفي اجازه اجتهاد گرفت. آنگاه، بار سفر بست و درسال 1281 ق به نجف اشرف مشرف گرديد، در آنجا نزد فقهاي بزرگي چون شيخ راضي نجفي، شيخ مهدي آل كاشفالغطا و ميرزاي شيرازي (پرچمدار نهضت تحريم تنباكو) به تكميل بنيه علمي خويش پرداخت تا آنكه به طور مستقل بساط تدريس گسترد و به تعليم و تربيت شاگردان پرداخت و ديري نگذشت كه از بزرگترين مراجع عصر خود شد و به ويژه، پس از فوت مرحوم آخوند خراساني، اكثريت قاطع شيعيان جهان در عراق، ايران، هند، افغانستان، قفقاز و… به تقليد وي درآمده و مطيع حكم و فتواي او گشتند!1
1 مقام عالي علمي و معنوي
جلالت قدر مرحوم سيد در علم و تقوا، بيش از آن است كه به وصف درآيد و در اين خصوص، همين بس كه مراجع بزرگ تقليد شيعه در دوران اخير، آغاز مرجعيت خويش را به نوعي با نشر حواشي خويش بر كتاب گرانسنگ عروعالوثقاي او اعلام ميكنند.
صاحب ريحانهالادب در وصف او ميفرمايد:
«از فحول و متبحرين علماي اماميه قرن… چهاردهم هجرت و عالمي است متقي، عامل، محقق، مدقق، جامع تمامي علوم دينيه فروعيه و اصوليه، سيد علماي وقت، حامل لواي شريعت، ازمفاخر شيعه و رييس مذهبي فرقه محقه، بالخصوص در فقه جعفري به نهايت متبحر، داراي فكري عميق و نظري دقيق، مرجع تقليد اغلب شيعه، علامه وقت و سرآمد فقهاي عصر، حوزه درس او در نجف اشرف انفع حوزههاي علميه و مرجع استفاده اكابر و فحول اساتيد بود…»2
محدث قمي، وي را «سيد عالمان امت، شيخ طائفه، پرچمدار تشيع و قطب آسياي شريعت… فقيه عصر و مايه بركت روزگار ما» برشمرده است.3
آيتالله شيخ محمد حرزالدين از شاگردان برجسته آخوند خراساني مينويسد:
«صاحب عروه، خصوصا درايام اخير عمر خويش، به رياست و زعامتي بسيار وسيع و گسترده رسيد؛ بلكه فقيه اعظم و زعيم مطلقي شد كه هيچكس را ياراي رقابت با او نبود. وي دريايي مواج و متلاطم از علم و تحقيق و متانت بود. همه مسايل فقهي و اخبار اهل بيت را در گنجينه ذهن و دل خويش حاضر داشت.»4
ديگر مورخان نيز، از صاحب احسنالوديعه گرفته تا حاج شيخ آقابزرگ تهراني و ديگران، هريك در اين زمينه داد سخن دادهاند كه در اين مختصر، مجال ذكر آنها نميباشد.
صرفنظر از ديگر خدمات سيد، ايشان دركار تدريس علوم ديني و پرورش فضلا و مجتهدان گرانمايه توفيقي شگرف داشت و شخصيتهاي بسيار برجستهاي از محضر شريفش برخاستند كه تاريخ تشيع و روحانيت شيعه در عصر اخير مفتخر به وجودشان است. حضرات آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي، حاج آقا حسين قمي، حاج آقا حسين بروجردي، شيخ محمدحسين كاشفالغطا، شهيد سيد محمدتقي خوانساري، حاج آقا رضا مسجدشاهي اصفهاني، سيد عبدالحسين شرفالدين عاملي، سيد محمد فيروزآبادي، شيخ زينالعابدين عابدي زنجاني، شيخ فضلالله شيخالاسلام زنجاني، سيد يونس اردبيلي، شيخ جعفر نقدي، آقاميرزا محمود امام جمعه زنجاني، ميرزا مهدي آشتياني، شيخ عبدالنبي عراقي و بسياري ديگر از آن جمله به شمار ميروند.
2 نفوذ اجتماعي ديني
از ديگر امتيازات مرحوم سيد، نفوذ اجتماعي چشمگير اوست. احمد كسروي درخصوص نفوذ گسترده وي در ميان مردم آورده است:
«سيد يزدي در رده آخوند خراساني و حاج شيخ [عبدالله] مازندراني شمرده ميشد و گروهي انبوه از ايرانيان، از «مقلدان» او ميبودند…»5
مهدي ملكزاده، از نويسندگان تاريخ مشروطه نيز ميگويد:
«سيد «مريدان و مقلدين زياد در ايران داشت و عشاير شيعه عراق عرب، از او تقليد ميكردند واو را پيشواي مطلق خود ميدانستند و هرگاه ضرورت ايجاب ميكرد، ممكن بود هزارها عرب مسلح تحت اختيار او گذارند و احكامش را با آهن و آتش پيش ببرند.»6
درتلگرام سر جرارد لوتر كنسول انگليس در زمان مشروطه نيز خطاب به وزير خارجه وقت آن دولت آمده است كه: «سيد كاظم يزدي… نفوذ قابل ملاحظهاي در قفقاز دارد.»
3 سيره اجتماعي سياسي
سيره مستمر سيد در امور اجتماعي سياسي آنگونه كه خود بارها درنامههاي خويش به اين و آن متذكر شده است، نخست: تحصيل اطلاع دقيق و كامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رويدادها بود و ديگر: تامل در صحيحترين راه و پختهترين نوع برخورد با آنها (به نحوي كه «بد»، «بدتر» نشود و «فاسد» به «افسد» نينجامد) و در نهايت: تصميم و اقدام قاطع از سر بصيرت و تدبير به رد يا تاييد حوادث مزبور.
حقيقت اين است كه وي در اتخاذ برخورد منفي يا مثبت با جريانات و جناحهاي گوناگون، از اقدامات شتابزده، ناپخته و احساساتي، به شدت پرهيز ميكرد و اگر كساني، مغرضانه يا سادهلوحانه، سيد را در قبال حوادثي كه بر جوامع اسلامي و جهان تشيع ميگذشت، عنصري بيتفاوت و كنارهگير! شمردهاند، سخت به خطا رفتهاند. نامهاي كه مرحوم سيد، در ايام تحصن علماي تهران در صدر مشروطه در قم، به دو تن از علماي پايتخت مرحوم حاج ميرزا ابوتراب شهيدي و حاج شيخ روحالله قزويني نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وي به اصلاح امور جامعه اسلامي و بيانگر متانت و احتياط او در برخورد پخته و درست با قضايا و حوادث است.
اسناد به جاي مانده از مرحوم سيد، به خوبي نشان ميدهد كه هر جا وي احساس تكليف شرعي مينمود، اقدام ميكرد و بر روي آن نيز ميايستاد و با جوسازي گروههاي فشار و توهين و تهديد مخالفين، صحنه را خالي نميكرد و در عين حال، نسبت به آنچه به شخص او مربوط بود، سعه صدر و گذشت بسيار نشان ميداد، چنانكه در گرماگرم مشروطه اول، جمعي در مقام توهين و تهديد او برآمدند و پخش اين خبر موجب تحريك شديد احساسات ديني عشاير دجله و فرات شد و به ورود مسلحانه آنان به نجف و اقدامشان در تعقيب توطئهچيان انجاميد. حكومت عثماني نيز به حمايت از سيد برخاست (در آن زمان هنوز سلطان عبدالحميد عثماني را از تخت به زير نكشيده بودند)، اما سيد، در عين پايمردي و استقامت بر عقيده ديني سياسي اجتماعي خويش، كيفر توطئهچيان را به خدا واگذاشت و از انبوه هواداران مسلح خويش و نيز حاكم عثماني مصرانه خواست كه از تعقيب اشخاص دست بردارند.
4 سيد و مشروطه وارداتي
در صدر مشروطه، سيد از امضاي بيقيد و شرط مصوبات مجلس شورا كه از ماهيت اعضا و حاصل كار آنان در آينده، بياطلاع و نگران بود سرباززد و حمايت از آن نهاد قانونگذاري را منوط به انطباق كامل مصوبات آن با موازين شرع انور شمرد. زماني هم كه موج فتنه و آشوب بالا گرفت و جمعي از عناصر مشكوك همچون تقيزاده در نقاب هواداري از آزادي و ضديت با استبداد، به «مبارزه با دين و روحانيت» پرداختند، به مقابله برخاست و در اين راه سختيها و رنجها كشيد.
وجهه نظر ايشان نسبت به مشروطه، همسو با آرا و نظريات شهيد حاج شيخ فضلالله نوري بود و آنگاه كه شيخ شهيد، با همفكران خويش، به حضرت عبدالعظيم(ع) در شهرري پناهنده شد، سيد مجدانه به حمايت از او پرداخت. نامهاي كه شهيد نوري در محرم 1327 شش ماه پيش از اعدام خويش به مرحوم سيد نگاشته، گواه پايمردي و خلوص آن دو بزرگوار در دفاع بيامان از ساحت اسلام و تشيع است.7
بر پايه نامههايي كه سيد صاحب عروه در مشروطه به افراد مختلف نوشتهاند، به روشني ميتوان دريافت كه وي، «دفع كفريات و حفظ عقيده و اجراي قوانين محكمه قرآنيه و شريعت ابديه محمديه» همراه «با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صيانت دين و دماي مسلمين» را «اهم فرايض ربانيين علما» ميدانست.8 آن زمان نيز كه در بحبوحه مشروطه، از سوي گروههاي ترور، تهديد گرديد، به صراحت فرمود:
«اين امر، راجع به دين اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمين بايد بشود و حفظ شوكت مذهب جعفري (صلواتالله عليه و علي آبائه الطاهرين و ابنائه المعصومين) و دماء بايد بشود و اين معني، جز به مطابقت با شريعت مطهره نخواهد شد و از كشتن هم باك ندارم، چيزي از عمر من باقي نمانده كه از آن خائف باشم و از دين خود دست بردارم…»9
5 حمايت از مظلومان و دلسوزي نسبت به ضعيفان
ترجيعبند كلام سيد، در نامهها، تلگرافها و پيغامهاي متعدد خويش به صاحبان قدرت و ارباب دولت توصيه به «رعايت ضعفاي مسلمين و حمايت مظلومين و اعانت به فقرا و مساكين و نهي از منكرات و امر به معروف» بود و «حراست رعايا را كه ودايع الهياند» از اهم وظايف آنان ميشمرد. خود نيز، همهجا، به شخصه و يا از طريق ارسال وسايط، به ياري تهيدستان و مستمندان و از پايافتادگان، خصوص آنان كه آبرو و مناعت طبعي داشتند، ميشتافت. بيجهت نيست كه به نوشته آيتالله حرزالدين پس از مرگش «عموم فقيران و حاجتمندان، در سوگ فقدان وي گريستند».10
اين روحيه كه سيد آن را از نياي والاي خويش، اميرمومنان علي(ع) به ارث برده بود، حماسههاي درخشاني را در كارنامه اعمال وي رقم زده كه به يكي دو مورد از آن اشاره ميكنيم. نوشتهاند:
«موقعي كه ارتش انگلستان وارد عراق شد، با مقاومت مردم مسلمان عراق مواجه گرديد و از جمله كساني كه با آنان مقابله كردند، اهالي نجف اشرف بودند. لهذا، زماني كه انگليس بر عراق تسلط كامل يافت، در مقام انتقامجويي از اهالي نجف اشرف برآمد و در اين باب، حاكم انگليس به حضور مرحوم سيدمحمدكاظم يزدي (قده) آمده و عرض كرد: دولت از شما خواهش ميكند كه نجف اشرف را ترك گوييد و به كوفه برويد؛ زيرا دولت ميخواهد مردم نجف را تاديب كند. سيد فرمود: به تنهايي بروم يا اهل بيتم نيز همراه باشند؟ گفته بود كه اهل بيتتان را نيز همراه ببريد. آن مرحوم دليرانه فرمود:
مردم نجف، اهل بيت منند؛ پس من نيز خارج نميشوم. بگذار آنچه كه به اهل بيتم ميرسد، به من نيز برسد.11
و با اين سخن استوار، اهل نجف را از آسيب انتقام قشون فاتح كه چشمشان را خون فراگرفته بود مصون داشت؛ زيرا با نفوذ عميقي كه سيد در جهان اسلام داشت، انگليسيها صلاح نميديدند كه به صراحت و به طور رسمي به وي متعرض گردند و با اين كار، احساسات منفي شيعيان جهان را به ويژه در مستعمره آشوبزده هند بر ضد خويش تحريك كنند.
همچنين نقل شده است كه يكي از بزرگان حوزه قم،12 در روزگار مرجعيت فراگير مرحوم سيد، روزي به اتاق خصوصي ايشان رفته و در گوشه اتاق، يك ديزي كهنه و سياه ميبيند. از ايشان سوال ميكند: «اين چيست؟» سيد جواب ميدهند: «ديگ زمان طلبگي من هست. گذاشتهام اين بالا، جلوي چشمم، تا خود را فراموش نكنم!»13
يعني: ميخواهم سختي و سادگي ايام طلبگي خويش را همواره به ياد داشته باشم تا از حال ضعيفان و بيچارگان غافل نشوم و نيز غرور قدرت مرا نگيرد!
در نظر سيد، رياست و زعامت، ابزاري براي خدمت به خلق خدا و دفاع از آيين وي به شمار ميرفتند.
6 هشياري نسبت به توطئهها و دسيسههاي استعمار
سيد صاحب عروه، نسبت به دسيسههاي استعمار و شيوههاي مرموز نفوذ و رخنه آنان در جامعه اسلامي كه گاه چهرهاي دلسوزانه و حق به جانب نيز به خود ميگيرد سخت حساس بود و مداراي وي با حكومتهاي ايران و عثماني، به همين امر بازميگشت و جهتي ضداستعماري داشت.
ضديت ايشان با مشروطه نيز بدين علت بود كه دست دشمن را در آستين آن حركت هويدا ميديد و در حقيقت، آن دقت نظر ويژه سيد كه پيشتر از آن ياد شد در عرصه سياست خارجي به غايت عمق و اوج خويش ميرسد و از همينرو بودكه آن مجتهد شيعي، از قبول پول «موقوفه اود» هند كه انگليسيها در پي سلطه بر هند، بر آن چنگ انداخته و در پخش آن ميان طلاب، خالي از اغراض سياسي نبودند سرباز زد و با اين عمل، پا جاي پاي شيخ انصاري نهاد كه پيش از آن تاريخ، از پذيرش آن پول سرباز زده بود.
اود، از مناطق شيعهنشين در شمال مركزي هند است كه از ديرباز، برخي از متمكنين آن مبلغ قابل توجهي را وقف حوزههاي علمي شيعه در عراق كرده بودند تا با نظارت مجتهدين به مصرف طلاب و روحانيون برسد. انگليسيها كه به مرور بر سرزمين هند و از آن جمله اود (ايالت اوتارپرادش فعلي) مسلط شدند، همچون ديگر امور بر روي موقوفه مزبور دست گذاشته و پخش آن در عراق را بر عهده كنسولگري انگليس در بغداد نهادند. در كتب مختلف آن عصر، از اين پول، با عناوين «وجوه هند» يا «پول هند» ياد شده و نام برخي از علما كه آن پول را در ميان طلاب و مستحقين پخش كرده و كموبيش خود نيز در فقر و تنگدستي ميزيستند در بعضي كتب تراجم نظير قصصالعلما، كرامالبرره و معارفالرجال آمده است. ظاهر كار، در اوايل امر، چندان مشكلي نداشت و تا حدودي طبيعي مينمود…
عوامل كهنهكار استعمار، زير نقاب تحويل اين پول به علما و پخش آن در ميان طلاب و مستحقين شهرهاي مقدس عراق، موذيانه به دنبال پيشبرد اغراض سياسي خويش بودند و اينجاست كه مراجع بيدار و تيزبين شيعه همچون شيخ انصاري و صاحب عروه از همين مقدار دخالت دستهاي مشكوك در امور حوزهها نيز نگران بوده و سخت از آن پرهيز ميكردند.14
خان ملك ساساني دركتاب دست پنهان سياست انگليس در ايران مينويسد:
«مرحوم حاجي محمدصالح كپه (بر وزن قبه) وكيل و پيشكار مرحوم شيخالطائفه حاج شيخ مرتضي انصاري كه خود نيز از نيكان و اخيار بود، براي پدرم حكايت كرده بود كه: روزي قنسول انگليس در بغداد به منزل شيخ انصاري در كاظمين آمد، سلام ملكه ويكتوريا را رسانيده و خواهش كرد كه از وجوه اوقاف هند قبول بفرمايند. عادت شيخ بر اين بود، هر وقت كه ميخواست تقاضايي را نپذيرد، به درون آستين راست خويش نگاه ميكرد و جواب ميداد. همين كه شيخ به درون آستينش نگاه كرد، ما متوجه شديم. پس از لحظهاي سر برآورد و فرمود (تكليفم چيست).»15
آري، سيد نيز از پذيرش آن وجوه سرباز زد16 و از قبول پولهاي ديگري هم كه انگليسيها به عناوين فريبنده ديگر، گهگاه به محضر وي عرض ميداشتند، امتناع ورزيد كه در اظهارات برجاي مانده ازآنان منعكس است.
سر رونالد استورز يكي از سياستمداران انگليسي است كه در قسمت امور مربوط به خاورميانه عربي، به ويژه عربستان، اطلاعات وسيع و جامعي داشته و در جنگ بينالملل اول (1914 1918) از بازيگران مهم سياست انگلستان در عربستان، عامل ايجاد تنفر نسبت به تركان عثماني در ميان اعراب و سرپرست كلنل لورنس مشهور (سلطان بيجقه انگليس) بوده است.17
زماني كه انگليسيها در سال 1917 كشور عراق را اشغال كردند، ژنرال استورز در اداره كميسر عالي انگلستان سمت مشاور را داشت و چون زبان عربي را به خوبي و با لهجه اعراب، صحبت ميكرد، هميشه با رجال و متنفذين آن كشور در تماس بود.
وي خاطرات روزانه خويش را در كتابي به نام شيوههاي خاوري18 گرد آورده كه بخشي از آن را براي بار نخستين مجله خواندنيها19 ترجمه و منتشر كرده است. استورز، درخاطرات مزبور، ماجراي ديدار و گفتوگوي خويش با مرحوم آيتالله سيدمحمدكاظم يزدي را چنين شرح ميدهد:
«روز 20 مه 1917، ساعت دو و چهل دقيقه بعدازظهر، از كوفه به نجف مراجعت كرديم. پس از كمي استراحت در هواي خنك زيرزمين (سرداب)، در حدود ساعت 5 بعدازظهر به اتفاق گاريت يكي از مامورين كميسارياي عالي انگلستان در بغداد براي ملاقات سيدمحمدكاظم يزدي كه كلامش از عراق تا اصفهان نافذ است، حركت كرديم.
مشاراليه چندان احساسات خوبي نسبت به ما (انگليسيها) نداشت و حتي هديهاي را كه به مبلغ دويست ليره قبلا به او تقديم شده بود رد كرده بود. گاريت اين مرتبه دستور داشت كه با مبلغ يكهزار ليره به او نزديك شود و با آنكه نااميد بود كه باز بتواند وي را به پذيرفتن آن بقبولاند، از من خواهش كرد كه در اين كار به او مساعدت كنم.
من با كمال احتياط اين ماموريت را قبول كردم و پاكت محتوي اسكناس را در جيب خود گذاشتم و به اتفاق گاريت به طرف منزل سيد شتافتيم. چند دقيقه درب منزل سيد منتظر شديم و سپس طلبهاي با كمال وقار به جايگاه او رفته و ورود ما را اطلاع داد.
سيد، كه بسيار پير بود و جامه سفيد وعمامهاي سياه بر سر داشت و محاسن و ناخنهاي وي با حناي قرمز خيلي خوب رنگ شده بود و درخشندگي خاصي داشت، بيرون آمد و با كمال سردي و بياعتنايي به ما خوشامد گفت و ما را روي حصيري كه در بيرون اتاقش افتاده بود، نزديك خود نشانيد. در آنجا بود كه به سر تاثير و نفوذ زياد و حسن شهرت او پي بردم.
در خطوط صورت او قوه جاذبهاي وجود داشت و چشمانش خاكستري و خسته مينمود و در وجود نحيف و خسته او، يك قدرت ونفوذ خارقالعاده موجود، و بيان او بسيار سحرآميز بود كه من كمتر در كشورهاي اسلامي نظير آن را ديده بودم. پس از سلام و تعارفات معمول گفتم كه هر فرمايشي داشته باشيد، انجام آن مورد اطاعت خواهد بود. جواب دادند: عتبات مقدسه را حفظ كنيد! عتبات مقدسه را حفظ كنيد! از اظهارات ايشان اينطور استنباط كردم كه منظورشان، حفظ حرمت عتبات مقدسه و آقايان علما و مجتهدين بهطور كلي است.
سپس گوشزد كرد كه در شهرهاي شيعهنشين عراق، تنها افراد شيعه را به سمتها و مسووليتها بگماريم و دستور داد كه بايستي دكتر مظفر بك و جمال بابا، دو تن از شيعيان را كه در بغداد توقيف بودند، آزاد نموده، فرماندار نجف را نيز ميرزامحمد قرار دهيم.
در اين موقع، معلوم شد آن وضعي كه در ابتداي ملاقات داشتند، تغيير كرده و تا اندازهاي نرم شدهاند و با كلماتي كه بوي رضايت و خوشوقتي از آن ميآمد با ما سخن ميگفتند.20
بعد به فارسي به يكي از طلابي كه در حضور ايشان بود و بعد من فهميدم، گفتند: اگر تركان عثماني اين شيوه رفتار را با مردم پيش گرفته بودند، هيچوقت ممالك عربي را از دست نميدادند.
من گفتم [كه] اوامر عالي ايشان را به سرپرستي كاكس كميسر عالي انگلستان در عراق اطلاع خواهم داد.
بعد به ايشان نزديكتر شده خواهش كردم كه سه دقيقه خلوت كنيم. پس از آنكه تنها مانديم، موضوع فقراي بيحد و حصر آنجا را پيش كشيده، تقاضا كرديم كه در اين باب با ما مساعدت كنند و سپس پاكت اسكناس را جلوي ايشان گذاشتيم.
سيد، با كمال وقار، پاكت را به طرف ما پس زده، با عزم راسخي گفت كه: هنوز موقع آن نرسيده است و از دريافت مبلغ، معذرت خواست. من ملاحظه كردم كه فشار بيش از اين متناسب با مقام شامخ او نيست. از اينرو مجراي صحبت را برگردانده، راجع به شريف مكه كه از هواخواهان و دوستداران او بود، صحبت را به ميان كشيدم. تقريبا در حدود يك ساعت صحبتهاي ما طول كشيد و قبل از اينكه از وي خداحافظي كنيم، يك مرتبه ديگر، تقاضاي خود را تجديد كردم و او با كمال خوشرويي تقاضاي ما را رد كرد و گفت: ممنون ميشوم اگر آن چند تقاضاي كوچك مرا انجام دهيد.
من اطمينان حاصل كردم كه با او نميتوان صحبت از پول كرد، مقام عالي او قابل خريد و فروش نيست و بسيار خوشوقت است كه در اين باب با او صحبتي ننماييم و البته چنين وضعي را در كشورهاي مصر و حجاز كه همه براي پول به دنبال ما ميدوند نميتوان يافت.
پس از بازگشت از خدمت سيد به منزل سيدعباس، كليددار نجف رفته شب را توقف كرديم و فرداي آن روز به بغداد بازگشتيم.»
7 جهاد با متفقين در جنگ جهاني اول
در جنگ جهاني اول، متفقين (روس، انگليس، فرانسه و…) از زمين، دريا و آسمان به ممالك اسلامي حمله بردند و از هر طرف عرصه را بر دولت عثماني كه با همه عيوبش، به هر حال، عنوان اسلامي داشت تنگ كردند و به متصرفات آن از جمله سوريه و عراق لشگر كشيدند. مرحوم سيد، با احساس خطر شديد براي اسلام و مسلمين، مجدانه بهپاخاست و در صحن حرم اميرالمومنين علي(ع) در نجف منبر رفت وخطبهاي آتشين بر ضد استعمار ايراد كرد و مسلمين را به ستيز با اشغالگران فراخواند. پس از آن نيز همهجا، با ارسال نامهها و تلگرافها وصدور احكام جهاد و صرف وجوهات، مجاهدان را ياري داد وافزون بر اين، فرزند بزرگ و فاضل خويش سيدمحمد را نيز كه بسياري از مردم، به مرجعيت او پس از پدر، چشم دوختهبودند به نمايندگي خويش به جبهه رزم فرستاد كه شرح جانفشانيها و حماسهآفرينيهاي آن فقيه وارسته، خود تفصيلي جداگانه دارد و داستان آن، جز با مرگ مشكوك فرزند و نماز پدر بر جنازه وي در صحن حرم مولا(ع)، پايان نميگيرد.
معروف است كه انگليسيها، در بحبوحه جنگ با مسلمين درعراق، يكي از مقامات عاليرتبه خويش را نزد سيدمحمد فرستادند و با تهديد و تطميع، به او پيشنهاد دادند كه چنانچه شخص او از معركه كناره گيرد، مناصب حساس حكومت عراق را پس از اشغال آن توسط انگليسيها براي هميشه در اختيار او و اولادش قرار خواهند داد.
سيدمحمد، پيشنهاد مزبور را كه انگليسيها در ازاي آن بهايي گزاف ميپرداختند بلافاصله قاطعانه ردكرد و پس از آن، شبانه به نجف آمد و پدر خويش، صاحب عروه را از ماجرا باخبر ساخت؛ ولي مرحوم صاحب عروه، پس از شنيدن خبر، خيلي طبيعي و معمولي چنانكه گويي هيچ اتفاقي رخ نداده است!
به وي فرمود:
«كاري بجاكردي و جز اين شايسته نبود؛ اما آمدنت به نجف و آوردن اين خبر براي من، لزومي نداشت … سريعا به جبهه برگرد و به ادامه كار جهاد بپرداز!»
بازتاب فتواي جهاد مرحوم سيد و عرصه مبارزات فرزند وي در جنگ با انگليسيها، محدود به كشور عراق وبه اصطلاح سرزمين بينالنهرين نبود؛ بلكه جنوب غربي ايران، يعني حدود استان خوزستان فعلي را نيز دربرميگرفت. با پيوستن دولت عثماني به دول محور (آلمان و …) و اعلام جنگ آن دولت با متفقين، انگليسيها بهطور همزمان دست به اشغال مناطقي از جنوب عراق و ايران زدند ودر نتيجه، زماني كه مرحوم سيد بر ضد اشغالگران انگليسي حكم جهاد داد، آيتالله سيدمحمد يزدي فرزند مرحوم سيد حكم جهاد ايشان را به ميان عشاير غيور شيعه خوزستان آورد و آنان را بر ضد انگليسيها كه براي محافظت از تاسيسات مهم نفتي خويش در جنوب ايران آن استان را اشغال كرده بودند برانگيخت. مرحوم سيد، همچنين در اول محرم 1333 ق نامهاي به شيخ خزعل والي وقت خوزستان فرستاد و از وي خواست كه مجاهدين اسلام را بر ضد انگليس ياري دهد. در پي اين فتواي تاريخي، عشاير خوزستان در اسفند 1293 ش در نزديكي اهواز در منطقهاي موسوم به غدير دعي و تپههاي المنيور با قشون تحت امر انگليس درگير شدند و تلفات زيادي به آنها وارد ساختند؛ به گونهاي كه نيروهاي انگليسي ناگزير به عقبنشيني گشتند؛ ولي بعدها با رفتن نيروهاي عثماني از منطقه و تنها ماندن عشاير خوزستان و خيانت ستون پنجم، نيروهاي انگليسي به سوي سوسنگرد پيشروي كردند و آن شهر قهرمانپرور را زير آتش سنگين توپخانه خويش، وحشيانه به خاك و خون كشيدند.21
مرحوم سيد، در عرصه ستيز با استعمار، تنها با انگليسيها روبهرو نبود؛ بلكه زماني هم كه روسها در اواخر سلطنت محمدعليشاه و اوج كشاكش مشروطه و استبداد، به بهانه حفظ امنيت اتباع خويش در ايران، به برخي از مناطق شمالي ايران (آذربايجان، گيلان و مازندارن) نيرو وارد كردند، صاحب عروه از جمله كساني بود كه به شدت به اعتراض برخاست.
در تلگراف سر جرارد لوتر به سر ادوارد گري وزير خارجه وقت انگليس كه در همان روزها ارسال شده، چنين ميخوانيم:
«موضوع: ايران.
تلگرام زير را از نماينده سياسي و سركنسول دولت اعليحضرت پادشاهي [= انگليس] در بغداد دريافت داشتم:
معتقدم تا تخليه ايران از سپاهيان روس كه مورد تنفر علما بوده و ميگويند شومتر از تعلل [محمدعليشاه] در اعلام مشروطه است، نميتوانم انتظار چندان كمكي از علماي نجف و كربلا داشته باشم. بهطوري كه شنيدهام، سيدكاظم يزدي كه تاكنون در سياست دخالتي نداشت و اينك همقطار روسيام به من اطلاع ميدهد كه نفوذ قابل ملاحظهاي در قفقاز دارد، تلگرامي به عنوان شاه مخابره كرده و اشغال خاك ايران را توسط سپاهيان بيگانه تفبيح كرده است. درباره اين تلگرام، من چيزي به كنسول روس نگفتهام».22
در جريان اخطار 1911 روسها به دولت ايران نيز كه به اشغال بخشهايي از كشورمان توسط روسها و اعدام مرحوم ثقهالاسلام تبريزي به روز عاشورا در تبريز، انجاميد، سيد در فتوايي چنين نگاشت:
«امروز اروپاييها به حمله نظامي به كشورهاي اسلامي سرگرم هستند. ايتاليا، طرابلس [ليبي] را و روس و انگليس به ترتيب شمال و جنوب ايران را مورد تاخت و تاز قراردادهاند و اسلام رو به نابودي ميرود؛ بنابراين، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است كه آماده دفاع از سرزمينهاي اسلامي باشند. مسلمانان بايد در راه بيرون راندن سربازان ايتاليايي از طرابلس و نيروي نظامي روس و انگليس از ايران، جان و دارايي خود را فداكنند.
اكنون بزرگترين وظيفه مسلمانان اين است كه ايران و عثماني را از شر اين كفار صليبي اشغالگر برهانند.»23
8 مبارزه با استعمار اقتصادي
صاحب عروه، تنها به خطر نفوذ و سلطه سياسي استعمار و جلوگيري از اين نفوذ و سلطه نميانديشيد؛ بلكه از آنجا كه وابستگيهاي اقتصادي جامعه اسلامي به غرب را مقدمه و زمينهساز اسارت سياسي مسلمين در چنگ استعمار ميشمرد، لحظهاي از مبارزه با استعمار اقتصادي نيز غافل نبود.
غيرت ديني و حميت ملي او هرگز نميپذيرفت كه امت اسلام را در عرصه توليد و تجارت و مصرف، نيازمند و وابسته به اجانب ببيند؛ آن هم اجانبي كه مواد خام را خروار خروار، به بهايي ناچيز از كشورهاي اسلامي ربوده و سپس كالاهاي تهيه شده از همان مواد را مثقال مثقال، با بهايي گران به خود آنان ميفروشند!
دستخط مرحوم سيد خطاب به آقاميرزارحيم، كه رونوشت آن نزد حقير موجود است، به روشني از توجه اكيد و شديد وي به لزوم استقلال و خودكفايي اقتصادي جامعه اسلامي، و قطع رشتههاي وابستگي به اجانب درامر معاش و تجارت، پرده برميدارد. دراين دستخط ميخوانيم:
«جناب آقاميرزا رحيم
خداوند عالم بر توفيقات وتاييدات شما و هركس در ترويج ملبوسات و صنايع اسلاميه مجدانه ساعي باشد، بيفزايد.
در اين زمان كه [دول] خارجه، به انواع حيل، رشته كسب و صنايع تجارت كه مايه عزت و منشا ثروت است از دست مسلمين ربوده و منحصر به خود نموده[اند] و مثل خون در مجاري عروق ايشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدريج منحصر به دلالي و بيع و شراء24 اجناس خارجه شده [است]، با آنكه اكثر مواد اجناس از قبيل پنبه و پشم و ابريشم و خاك چيني و غيره، خروار خروار، به ثمن بخس از بلاد مسلمين جلب ميكنند و به الوان متعدده و اشكال مختلفه به اعلي القيم25 در بازار مسلمين، مثقال مثقال، فروش ميرود، مناسب است مسلمين از خواب غفلت بيدار شوند و به تدريج رفع احتياجات خود را از خارجه بنمايند و به تاييدات ربانيه، از ذل فقر و احتياج و سوال و تحمل عملگي كفار و تشتت در بلاد كفر برهند.
اميدواريم چنانچه در بدو اسلام، با قلت عدد، به نصرت الهي مويد شدند، بر حسب كريمه واذكروا اذانتم قليل مستضعفون فيالارض تخافون ان يتخطفكم الناس فاواكم و ايدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون26 در اين زمان كه بحمدالله تعالي بر عده مسلمين به اضعاف مضاعف افزوده [شده] از بركات توجهات وليالله امام زمان عجلالله تعالي فرجه رجاء تاييدات تامه و ترقيات فوقالعاده داريم.
اين احقر كه از بدو عمر تاكنون، اغلب اوقات، لباسم از منسوجات دارالعباده [= شهر يزد] بوده و مكررا به برادران ايماني توصيه نموده و گفتهام كه لباسي كه از ابتدا زرع ماده آن تا غزل27 و نسج و رنگ آن با كلمه طيبه «لا اله لا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله» انجام شود و جمعي از مسلمين از آن منتفع شوند، كجا و قماشهاي منحوس كمدوام خارجه كجا؟!
و چند ماه قبل، شرحي در جواب استفتاي شخص طهراني، وجوه متعدده در رجحان آن شرعا و عقلا و عرفا نوشتهام و اكنون كه بحمدالله نوع علما و طلاب نجف اشرف، كرباس اسلامي را پوشيده، اميدوارم اخوان مومنين، اقتدا و تاسي به روساي ملت28 نموده برحسب غيرت اسلاميت مهما امكن29 اقتصار به همان ملبوسات اسلامي نمايند؛ بلكه در تمام اثاث البيت خود تا ممكن است، اكتفا به مصنوعات اسلامي نموده و در ملبس و مطعم و مسلك خود، از شباهت به كفار بپرهيزند چنانچه در اخبار شريفه از آن نهي شده بلكه تمام افعال و اعمال و اخلاق خود را اسلامي نمايند تا كليتا ممتاز و در صورت و معني به هيچوجه شباهتي به كفار نداشته باشند. انشاءالله تعالي متدينين تجار هم بعد از اين، اجناس خارجه را به بلاد اسلاميه جلب نكنند تا اين يك مشت به كشت و كار و صنايع بپردازند و تشتت و تفرقه آنها بدل به اجتماع، به قليل زماني نتايج حسنه آن را مشاهده نمايند.
نصرالله من نصرالاسلام، والسلام علي اخواننا المومنين.»
به مناسبت اين سند، توجه خوانندگان را به دستخط ديگري از مرحوم سيد صاحب عروه در تاييد «شركت اسلاميه» اصفهان (كه هدف آن، مبارزه با استعمار اقتصادي بود) جلب ميكنيم.
شركت اسلاميه، شركتي بود كه در تاريخ ذيقعده 1316 ق (سالهاي پس از پيروزي نهضت تحريم تنباكو) به همت مرحوم آيتالله آقانجفي اصفهاني و جمعي ديگر از رجال ديني و اجتماعي اصفهان بهوجودآمد و مقصود از تاسيس آن: بسيج نيروها و امكانات موجود جامعه اسلامي براي توليد كالاها و منسوجات وطني، تشويق و رواج صنايع و كالاهاي داخلي، و در نهايت، ايجاد استقلال و خودكفايي صنعتي و مبارزه با استعمار اقتصادي بود. شعبه اصلي اين شركت در اصفهان بود و شعبات فرعي آن در بلاد گوناگون ايران (وحتي خارج از ايران، همچون اروپا و روسيه و…) قرارداشت.
با تاسيس اين شركت و ايجاد شعبات آن در مناطق مختلف، علماي بزرگ وقت ايران و عراق همچون آيات عظام محمدحسن مامقاني، شرابياني، آخوند خراساني، ميرزاحسين نوري، ميرزاحسين تهراني و… از آن حمايت كردند كه يكي از آنان نيز مرحوم سيد صاحب عروه بود.30 دستخط مرحوم سيد، از قرار زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله علي ما انعم، و لهالشكر بما الهم، و صلي الله علي سيدنا محمد و آله و سلم.
فوايد و منافع و عوايد اين انتظام، كمال وضوح دارد، حسن اين نظم، از بيان مستغني است. شايسته و مناسب و به موقع و محل است كه عموم مومنين… از هر صنف و هر نوع، هر يك به قدر مقدور و به وجه ميسور، در تشييد اساس وترويج اين امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمايند و مهما امكن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند؛ بلكه سزاوار اين است كه در ساير جهات حركات و سكنات و كيفيات لباس و طعام و شراب و گفتار و كردار، از وضع و طرز كفار خود را برحذر و بركنار دارند.
قال الصادق صلوات الله عليه: «اوحي الله تعالي الي نبي من انبيائه قل للمومنين لاتلبسوا لباس اعدائي و لاتطعموا مطاعم اعدائي ولاتسلكوا مسالك اعدائي فتكونوا اعدائي كما هم اعدائي»31 . ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم.
حرره الاحقر محمدكاظم الطباطبايي32
9 سخنان مرحوم سيد صاحب عروه
مرحوم سيد، سخنان كوتاه به زبان عربي دارد كه در پايان كتاب عروهالوثقاي ايشان (چاپ اول، نجف) آمده است كه برخي از آنها را، همراه با ترجمه، در زير ميخوانيد:
*ازدد خيرا، تزدد خيرا.
كارهاي نيك را بيشتركن، خير بيشتري خواهي ديد.
*اعمال السداد سداد لابواب الفساد.
انجام كار خير، قفل درهاي فساد است.
*اضاعه السر ذاعه الشر.
افشاي راز مردم، مايه انتشار بديهاست.
*بلوغ الامال بركوب الاهوال.
دستيابي به آرزوها، در گرو تن دادن به خطرات است.
*التفكر مصباح النجاح.
انديشه و تفكر، چراغ پيروزي است.
* زينوا محاسن الاقوال بمحاسن الافعال.
گفتار نيك خويش را به كردار شايسته زينت بخشيد.
*الزهاده مجمع كل سعاده.
زهد و وارستگي، جامع هر سعادتي است.
*العدو الصادق خير من الصديق المنافق.
دشمن صاف و صريح، از دوست منافق و دورو بهتر است.
* قله الكلام من كثره العقل.
كمگويي، نشانه پرعقلي است.
*قل خيرا تسمع خيرا.
نيك بگو، تا نيك بشنوي.
*لا تجالس من تجالس الا بعد اختباره في مجالس.
هيچكس را به همنشيني خويش برنگزين؛ مگر آنكه او را قبلا در مجالس آزموده باشي.
*لابد للرياسه من كياسه، و سياسه، و متانه، و وزانه، و ديانه وامانه، و وقار من غير استكبار، و سكينه من غير استنكار، و هيبه في لين ومنعه في تمكين، و بصيره بالامور ليوقعها مواقعها، وخيره بالمطالب ليضعها مواضعها و معرفه بطبقات ليعطي كلا حقه، و ملاحظه جلال الله و هيبته و كبريائه و عظمته، فان كتابه لايغادر صغيره الا احصاها، والقمصد الاقصي والغايه القصوي مراقبته تعالي في جميع الحالات و سائر الاوقات في كافه الحركات و السكنات.
رياست و سروري بر خلق، لوازمي دارد كه از جمله آنها امور زير است:
كياست و زيركي، سياست و تدبير، متانت و سنگيني، ديانت و امانت، وقاري كه از تكبر به دور باشد، آرامش خاطر، مهابت و صلابت در عين نرمي و امتناع و خودداري در عين تمكين، بصيرت به امور و گزينش اهداف تا هرچيز را در جايگاه شايسته آن نهد و معرفت به طبقات مختلف مردم تا حق هر كس را به خوبي اداكند و ملاحظه جلال الهي و هيبت كبريا و عظمت وي، كه همه اعمال آدمي چه كوچك و بزرگ در ديوان او ضبط ميشود و بزرگترين مقصد و مقصود آدمي آن است كه در جميع حالات و اوقات و در تمامي حركات و سكنات خويش، خداي متعالي را در نظر داشته باشد.
*المال زيند، لا كمال.
مال و ثروت، مايه زينت است نه نشانه كمال.
*ما فاز بالمعالي من ترك السهر بالليالي.
كسي كه شب زندهداري و مناجات با خداي متعال را در دل شبهاي تاريك ترك كند، به مقامات بلند معنوي نخواهد رسيد.
*من خف عياره كثر عثاره.
كممايگان، لغزش بسيار دارند.
10 غروب خورشيد
مرحوم آيتالله سيدمحمدكاظم يزدي، در سال 1337 ق در نجف اشرف درگذشت و جهاني را عزادار خويش ساخت. وي پيش از مرگ، چند تن از فقهاي عصر را اوصياي خويش قرارداد كه يكي از آنان، مرحوم آيتالله حاج شيخ محمدحسين آل كاشفالغطا صاحب كتاب اصل الشيعه و اصولها مصلح ديني مشهور در عصر اخير بود كه از شاگردان و ارادتمندان ويژه مرحوم سيد محسوب ميگرديد و علاقه و ارادت وافرش به پيشگاه سيد، از نامه بسيار اديبانهاي كه در سال 1330 ق خطاب به سيد نگاشته آشكار است.33
*مآخذ تحقيق پيرامون زندگي، آثار و خدمات مرحوم صاحب عروه
حاج شيخ آقابزرگ تهراني، ميرزاي شيرازي، ترجمه وزارت ارشاد، صص 182 183.
موسوي اصفهاني، احسن الوديعه، ج 1، ص 188 به بعد.
مهدي بامداد، تاريخ رجال ايران، 6/250 251.
مدرس تبريزي، ريحانهالادب، 6/391 393.
محدث قمي، فوائد الرضويه، 2/592 598.
واعظ خياباني، علماء معاصرين، صص 113 114.
معلم حبيبآبادي، مكارم الآثار، 4/1321 1324.
سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، 10/43.
عبدالحسين مجيد كفايي، مرگي در نور، صص 9 93.
شيخ محمد حرزالدين، معارف الرجال، 2/316.
احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، صص 294 و 382 385 . 496 498.
باقري بيدهندي، مجله نور علم، نشريه جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوره دوم، شماره 3، صص 76 86.
پينوشتها
1 سيد محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق و اخراج: دكتر حسن امين، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت 1403 ق، 10/43: كان فقيها اصوليا محققا مدققا انتهت اليه الرياسه العلميه و كان معول التقليد في المسائل الشرعيه عليه و قبض علي زعامه عامه الاماميه و سوادهم…
2 محمدعلي مدرس، ريحانهالادب، كتابفروشي خيام، چاپ دوم، تبريز، بينا، 6/391.
3 حاج شيخ عباس قمي، فوائد الرضويه، كتابخانه مركزي، تهران، بهمن 1327 ش، 2/596 597.
4 شيخ محمد حرزالدين، معارف الرجال، افست كتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، قم 1405 ق، 2/326.
5 ر.ك: احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، موسسه چاپ و انتشارات اميركبير، چاپ پنجم، تهران، فروردين 1340 ش، بخش دوم، صص 496 498.
6 مهدي ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، انتشارات علمي، چاپ دوم، تهران، زمستان 1363 ش، 3/512. يحيي دولتآبادي نيز در حيات يحيي، انتشارات عطار و انتشارات فردوسي، چاپ سوم، تهران 1361 ش، 4/13. با اشاره به نفوذ تام و يگانه سيد در جنگ جهاني اول مينويسد: «اكنون در نجف شخص اول است» و نيز «اكنون كه خود رييس مسلم شده، طرفي ندارد كه مخالف يا موافق شناخته شود».
7 براي اين نامه، ر.ك؛ پايداري تا پاي دار؛ سيري در حيات پربار علمي، معنوي، اجتماعي و سياسي شهيد حاج شيخ فضلالله نوري، از همين قلم موسسه تحقيقاتي وانتشاراتي نور، تهران 1368 ش، 59 66.
8 رسائل… شيخ شهيد فضلالله نوري، گردآوري محمد تركمان، موسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران 1362 ش، 1/240، تلگراف مرحوم سيد به آخوند ملامحمد آملي.
9 همان، ص 308.
10 شيخ محمد حرزالدين، همان، 2/328.
11 اين جريان، معروف است و در ماخذ گوناگون از آن جمله كتاب پندهايي از رفتار علماي اسلام، ص 14 آمده است.
12 مرحوم آيتالله العظمي مرعشي نجفي.
13 مجله نور علم، دوره دوم، ش 3، ص 84.
14 در باب موقوفه مزبور و حوادث مربوط به آن، به تفصيل دركتاب تراز سياست؛ مروري بر سياست و مديريت شيخ انصاري قدس سره، كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد ميلاد شيخ اعظم انصاري رحمهالله، قم: پاييز 1373 ش، صص 65 66 و 96 184 بحث كردهايم.
15 خان ملك ساساني، دست پنهان سياست انگليس درايران، انتشارات بابك، چاپ سوم، تهران: زمستان 1362 ش، صص 104 105.
16 مهدي بامداد، تاريخ رجال ايران در قرون 12 و 13 و 14 هجري، كتابفروشي زوار، تهران: 1347 ش، 6/251.
17 لورنس در جاي جاي كتاب مشهورش هفت ركن حكمت، ترجمه مسعود كشاورز، موسسه مطبوعاتي عطايي، چاپ دوم، تهران 1369 از وي ياد كرده است. در جلد اول، ص 113 كتاب مزبور مينويسد:
«سرپرست ما، رونالد استورز، منشي قسمت شرق اداره [اطلاعات و جاسوسي ارتش و جاسوسي غيرنظامي انگليس در مصر، مستقر در قاهره] باهوشترين انگليسي در خاورميانه بود كه از كارآمدي و كفايت بهره داشت. او برخلاف علايق متنوعي كه در زمينههاي موسيقي، ادبيات، مجسمهسازي، نقاشي و خلاصه هر آنچه كه از موهبات زيباي جهان هستي بود، داشت، درعين حال لايق و كاردان بود و هر آنچه ما برداشت ميكرديم، حاصل كشتههاي او بود. در ميان ما او هميشه برترين بود، چنانچه ميتوانست خود را از دنيا و هرچه در آن وجود دارد به دور بدارد و روح و جسم خود را با استقامتي چون يك ورزشكار براي يك نبرد بزرگ بسازد. سايه او كار و سياست انگليسي را در مشرقزمين چون زيوري دربرميگرفت». وي به زبان عربي و اقناع حريف تسلط داشت و با آلماني و فرانسه نيز آشنا بود (همان: 1/133 و 145 146 و 127 به بعد).
استورز، پس از چندي، از سوي انگليسيها به سمت فرماندار قدس برگزيده شد تا زمينه را براي ايجاد كانون ملي يهود در فلسطين (يا به تعبيري دقيقتر: پيريزي مقدمات تشكيل دولت اسرائيل) فراهم سازد.ر.ك؛ عجاج بويهض، پروتكلهاي دانشوران صهيون، ترجمه حميدرضا شيخي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1373 ش، صص 53 و 225.
18 ___ Sir Ronald Storrs: Orientations, London, 1945.
19 سال ششم، ش 48، 1325 ش. و نيز ر.ك؛ جعفر الخليلي، موسوعه العتبات المقدسه، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، بيروت 1407 ق، ج 6، قسم النجف، بخش 1، صص 252 258.
20 خواننده آگاه توجه دارد كه با «روايتي انگليسي» از ماجرا روبهرو بوده و به اصطلاح قلم در دست دشمن است؛ بنابراين در مطالعه اين گزارش كه طبعا خالي از تعصب و غرضورزي و دست كم، تسامح نيست دقت لازم را اعمال خواهد كرد. مفاد سفارشهاي مرحوم سيد (توصيه به اشغالگران انگليسي مبني بر پرهيز از خشونت و توهين نسبت به مردم وعلما و عبرتگيري از سرنوشت تركهاي عثماني) به طور كامل معلوم است و پيداست كه آن مرد بزرگ، در آن وانفساي سلطه نظامي بريتانيا بر اعتاب مقدسه، از طريق نفوذ بر زواياي روح و شخصيت صاحبمنصبان انگليسي و نصيحت ايشان، سعي در تقليل مظالم قشون فاتح داشته است.
21 جناب حجتالاسلام والمسلمين حيدري، امام جمعه موقت اهواز، در باب حماسه المنيور تحقيق مبسوطي دارند كه به تازگي منتشر شده است.
22 حسن معاصر (مترجم)، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، مستخرجه از روي اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، انتشارات ابنسينا، تهران، دوره كامل يكجلدي، ص 1149.
23 عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، موسسه انتشارات اميركبير، تهران: 1360ش، ص 161.
24 بيع و شراء: فروش و خريد.
25 اعلي القيم: گرانترين قيمتها.
26 انفال، آيه 26.
27 غزل: رشتن و تابيدن مو يا پشم.
28 روساي ملت: مقصود، علما و مراجع مذهبي است.
29 مهما امكن: تا آنجا كه ممكن است.
30 ر.ك؛ موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاجآقا نورالله اصفهاني، بيتا، تهران، بهار 1369ش، صص 53 127.
31 امام صادق(ع) فرمود: «خداي متعال به يكي از پيامبران خويش وحي فرمود كه به مومنان بگو: لباس دشمنان مرا نپوشيد و خوراك دشمنان مرا نخوريد و رفتار دشمنان مرا پيش نگيريد كه در اين صورت همچون آنان دشمنان من خواهيد شد.
32 نقل از: روزنامه ثريا، سال دوم، شماره 13، رجب 1317ق.
33 ر.ك؛ فصلنامه تراثنا، سال اول، ش4، ص 163 به بعد.
سوتيترها
ديري نگذشت كه مرحوم صاحب عروه از بزرگترين مراجع عصر خود شد و به ويژه، پس از فوت مرحوم آخوند خراساني، اكثريت قاطع شيعيان جهان در عراق، ايران، هند، افغانستان، قفقاز و… به تقليد وي درآمده و مطيع حكم و فتواي او گشتند!
در فقه جعفري به نهايت متبحر، داراي فكري عميق و نظري دقيق، مرجع تقليد اغلب شيعه، علامه وقت و سرآمد فقهاي عصر، حوزه درس او در نجف اشرف انفع حوزههاي علميه و مرجع استفاده اكابر و فحول اساتيد بود…»
وي دريايي مواج و متلاطم از علم و تحقيق و متانت بود. همه مسايل فقهي و اخبار اهل بيت را در گنجينه ذهن و دل خويش حاضر داشت.»
وي از اقدامات شتابزده، ناپخته و احساساتي، به شدت پرهيز ميكرد و اگر كساني، مغرضانه يا سادهلوحانه، سيد را در قبال حوادثي كه بر جوامع اسلامي و جهان تشيع ميگذشت، عنصري بيتفاوت و كنارهگير! شمردهاند، سخت به خطا رفتهاند.
اسناد به جاي مانده از مرحوم سيد، به خوبي نشان ميدهد كه هر جا وي احساس تكليف شرعي مينمود، اقدام ميكرد و بر روي آن نيز ميايستاد. در عين حال، نسبت به آنچه به شخص او مربوط بود، سعه صدر و گذشت بسيار نشان ميداد.
وجهه نظر آيتالله طباطبايي يزدي نسبت به مشروطه، همسو با آرا و نظريات شهيد حاج شيخ فضلالله نوري بود و آنگاه كه شيخ شهيد، با همفكران خويش، به حضرت عبدالعظيم(ع) در شهرري پناهنده شد، سيد مجدانه به حمايت از او پرداخت.
ترجيعبند كلام سيد، در نامهها، تلگرافها و پيغامهاي متعدد خويش به صاحبان قدرت و ارباب دولت توصيه به «رعايت ضعفاي مسلمين و حمايت مظلومين و اعانت به فقرا و مساكين و نهي از منكرات و امر به معروف» بود. خود نيز، همهجا، به شخصه و يا از طريق ارسال وسايط، به ياري تهيدستان و مستمندان و از پايافتادگان، خصوص آنان كه آبرو و مناعت طبعي داشتند، ميشتافت.
نقل شده است كه يكي از بزرگان حوزه قم،12 در روزگار مرجعيت فراگير مرحوم سيد، روزي به اتاق خصوصي ايشان رفته و در گوشه اتاق، يك ديزي كهنه و سياه ميبيند. از ايشان سوال ميكند: «اين چيست؟» سيد جواب ميدهند: «ديگ زمان طلبگي من هست. گذاشتهام اين بالا، جلوي چشمم، تا خود را فراموش نكنم!»
آن مجتهد شيعي، از قبول پول «موقوفه اود» هند كه انگليسيها در پي سلطه بر هند، بر آن چنگ انداخته و در پخش آن ميان طلاب، خالي از اغراض سياسي نبودند سرباز زد و با اين عمل، پا جاي پاي شيخ انصاري نهاد كه پيش از آن تاريخ، از پذيرش آن پول سرباز زده بود.
سيد، كه بسيار پير بود و جامه سفيد وعمامهاي سياه بر سر داشت و محاسن و ناخنهاي وي با حناي قرمز خيلي خوب رنگ شده بود و درخشندگي خاصي داشت، بيرون آمد و با كمال سردي و بياعتنايي به ما خوشامد گفت و ما را روي حصيري كه در بيرون اتاقش افتاده بود، نزديك خود نشانيد. در آنجا بود كه به سر تاثير و نفوذ زياد و حسن شهرت او پي بردم.
من اطمينان حاصل كردم كه با او نميتوان صحبت از پول كرد، مقام عالي او قابل خريد و فروش نيست و بسيار خوشوقت است كه در اين باب با او صحبتي ننماييم و البته چنين وضعي را در كشورهاي مصر و حجاز كه همه براي پول به دنبال ما ميدوند نميتوان يافت.
در جنگ جهاني اول، مرحوم سيد، با احساس خطر شديد براي اسلام و مسلمين، مجدانه بهپاخاست و در صحن حرم اميرالمومنين علي(ع) در نجف منبر رفت وخطبهاي آتشين بر ضد استعمار ايراد كرد و مسلمين را به ستيز با اشغالگران فراخواند.
بازتاب فتواي جهاد مرحوم سيد و عرصه مبارزات فرزند وي در جنگ با انگليسيها، محدود به كشور عراق وبه اصطلاح سرزمين بينالنهرين نبود؛ بلكه جنوب غربي ايران، يعني حدود استان خوزستان فعلي را نيز دربرميگرفت.
سيد در فتوايي چنين نگاشت: «امروز اروپاييها به حمله نظامي به كشورهاي اسلامي سرگرم هستند. ايتاليا، طرابلس [ليبي] را و روس و انگليس به ترتيب شمال و جنوب ايران را مورد تاخت و تاز قراردادهاند و اسلام رو به نابودي ميرود؛ بنابراين، بر همه مسلمانان، چه عرب و چه عجم، واجب است كه آماده دفاع از سرزمينهاي اسلامي باشند.
صاحب عروه، از آنجا كه وابستگيهاي اقتصادي جامعه اسلامي به غرب را مقدمه و زمينهساز اسارت سياسي مسلمين در چنگ استعمار ميشمرد، لحظهاي از مبارزه با استعمار اقتصادي نيز غافل نبود.
مناسب است مسلمين از خواب غفلت بيدار شوند و به تدريج رفع احتياجات خود را از خارجه بنمايند و به تاييدات ربانيه، از ذل فقر و احتياج و سوال و تحمل عملگي كفار و تشتت در بلاد كفر برهند.
شايسته و مناسب و به موقع و محل است كه عموم مومنين… از هر صنف و هر نوع، هر يك به قدر مقدور و به وجه ميسور، در تشييد اساس وترويج اين امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمايند و مهما امكن از البسه و اقمشه خارجه متحرز باشند.