روحانيت پيشتاز در نهضت مشروطه

  روحانيت پيشتاز در نهضت مشروطه


نقش روحانيت شيعه در مسائل سياسي و اجتماعي معاصر ايران كاملاً مشهود است. انقلاب مشروطه نيز يكي از مقاطع حساس در تاريخ معاصر ايران به شمار مي‌آيد كه بي‌شك نحوه صف‌بندي نيروهاي اجتماعي به ويژه نقش روحانيت در اين نهضت از اهميت زيادي برخوردار است. از اين رو در بحث حاضر با توجه به نقش سنتي روحانيت در ظلم‌ستيزي و برانگيختن مردم، كانون توجه خودرا معطوف به نقش پيشرو علماءدين در شكل‌گيري، پيروزي و تداوم مشروطه‌ خواهيم كرد. بنابراين پس از بررسي نقش غير‌قابل انكار روحانيت در نهضت، به بررسي نقش، آراء و افكار مجتهدان عالي قدري نظير نائيني، بهبهاني، محلاتي و شيخ فضل‌الله نوري خواهيم پرداخت.

روحانيت پيشرو؛ نقشي غير‌قابل انكار
روحانيت از ديرباز به لحاظ پيوند عميق جامعه ايران با دين از اقتدار و نفوذ زيادي برخوردار بوده است. در دوره صفويه با گسترش مذهب شيعه،‌روحانيت به عنوان عاليترين نهاد مردمي و تنها نهاد قدرتمند غيردولتي مطرح شد. حتي شاه نيز به عنوان حاكمي مطلق‌العنان، به لحاظ مذهبي فقط يكي ازمقلدان پرشمار مراجع بزرگ محسوب مي‌شد و شرعاً حق تخطي از فتواي مراجع را نداشت. از قرن نوزدهم به بعد نيز افزايش علماي بزرگ و رشد سريع مدارس و حوزه‌هاي ديني به گسترش كميت و كيفيت نهاد روحانيت انجاميد. به نحوي كه از آن پس، علما و روحانيون شيعي بي‌وقفه در امور سياسي حضور پيدا كرده و رهبري مردم را بر عهده داشته‌اند.
فتواي آيت‌الله شيرازي مبني بر تحريم تنباكو، حمايت اكثريت قريب به اتفاق روحانيون بلند‌پايه از نهضت مشروطه، حضور روحانيت در ملي شدن صنعت نفت، مخالفت با لايحه انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي، مخالفت با لايحه كاپيتولاسيون، مخالفت با انقلاب سفيد شاه و مردم، واقعه 15 خرداد 42، پيروزي انقلاب اسلامي، حوادث پس از انقلاب و ... حكايت از حضور مستمر و تأثير‌گذار روحانيون در تاريخ معاصر ايران دارد. در جريان انقلاب مشروطه نيز روحانيون به عنوان تأثيرگذارترين گروه به نقش‌آفريني خود ادامه دادند و رهبري مردم را بر‌عهده گرفتند.
نقش پيشرو روحانيون در تاريخ معاصر ايران را امام خميني چنين شرح داده است: «اين صد‌ سال اخير را وقتي ما ملاحظه كنيم هر جنبشي كه واقع شده است از طرف روحانيون بوده است. بر ضد سلاطين،‌جنبش تنباكو بر ضد سلطان وقت آن بوده است، جنبش مشروطه بر ضد رژيم بود البته با قبول داشتن رژيم، عدالت مي‌خواسته‌اند ايجاد كنند.» 1
در اين بين علما و روحانيون طراز اول نظير آخوند خراساني، ميرزا عبدالله مازندراني و ميرزا خليل تهراني در نجف سيد‌عبدالله بهبهاني، سيد‌محمد طباطبايي و شيخ فضل‌الله نوري در تهران، مجتهد تبريزي و ثقة‌الاسلام در تبريز، آقا نجفي و حاج‌آقا نورالله اصفهاني در اصفهان، محلاتي و مجتهد لاري در فارس و ... نقش مهمي در برانگيختن توده مردم در راستاي شكل‌گيري، پيروزي و تداوم نهضت مشروطه ايفا نمودند.
علما، وعاظ و طلاب كه با توده مردم و كسبه و بازاريان پيوند نزديكي داشتند، به عنوان سخنگوي مردم در برابر حكومت شناخته مي‌شدند. به نحوي كه اصطلاح «علماي ملت» در مقابل «اولياي دولت» در آن دوران از كاربرد فراواني برخوردار بود. به طور كلي مجتهدين،‌از يك سو به خاطر عقايد آزاديخواهانه خود و از سوي ديگر به دليل تلاش براي يافتن راهي به منظور تقويت پايگاه مردمي،‌ درصدد حمايت از نهضت برآمدند و نقش غير‌قابل انكاري در پيروزي مشروطه ايفا نمودند.
در اين بين مراجع نجف از آغاز مبارزه يعني مهاجرت علما به قم حمايت خود را از نهضت اعلام كردند و معمولاً هر سه نفر (آيت‌الله آخوند خراساني، ملاعبدالله مازندراني و ميرزا حسين تهراني) يك اطلاعيه و بيانيه را به صورت مشترك صادر مي‌كردند. از مجموعه اعلاميه‌ها، بيانيه‌ها، پاسخ‌ها و فتاواي اين مراجع عالي‌قدر استنباط مي‌شود كه آنها به مشروطه به عنوان ابزاري جهت حفظ اسلام و اجراي قوانين اسلام و همچنين حفظ استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور مي‌ نگريستند و مشروطه را هم‌تراز حفظ اسلام مي‌پنداشتند.
نفوذ عميق اين مراجع در قلوب مردم ايران نقش غير‌قابل انكاري در حضور مردم و حمايت از نهضت داشته است. به عبارت ديگر در جوامعي كه احزاب سياسي وجود نداشت، روحانيون با نفوذ و اقتدار سنتي خود، عملاً تنها جرياني بودند كه مي‌توانستند نقش اپوزيسيون حكومت را به خود اختصاص دهند. بدين ترتيب مجتهدين طرفدار اصلاحات، طلايه‌دار جنبش عمومي گشتند؛ چرا كه از اين طريق قادر بودند پيام فعالان را با اقتدار و اراده خود، در هم آميزند. از اين رو مي‌توان روحانيون را مهم‌‌ترين نيروي پشتيبان انقلاب مشروطه محسوب نمود. زيرا اگر آنان انقلاب را تأييد نمي‌كردند مسلماً در نطفه خفه مي‌شد. 2
امام خميني مي‌گويد: ‌«در جنبش مشروطيت همين علما در رأس بودند، اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش رفت. اين قدر كه آنها مي‌خواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد، شد.» 3 «... علماي اسلام، در صدر مشروطيت، در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند...». 4
بنابراين روحانيت شيعه با توجه به منزلت اجتماعي خويش تلاش خود را جهت تحديد استبداد شاهنشاهي قاجار و تأسيس مجلس شورا و تدوين قانون اساسي در راستاي اصول اساسي اسلام و منافع عمومي مردم به كار گرفت. از اين رو مي‌توان يكي از جنبه‌‌هاي بارز انقلاب مشروطه را حمايت روحانيون از آزادي‌خواهان به حساب آورد. اين امر تقريباً در تاريخ جهان بي‌بديل است و به همين دليل نتايج مجتهدان از نهضت مشروطه و تكفير عملي شاه توسط آنها، از ديد هيچ‌كس پنهان نمانده است. 5
حتي فردي همچون احمد كسروي كه از مخالفان سرسخت دخالت روحانيون در سياست به شمار مي‌آمد، نقش عالمان در پيروزي مشروطه را ناديده نگرفته است: «اين نكته را نبايد فراموش كرد كه مشروطه را در ايران علما پديد آوردند. در آن روزها كه در ايران غول استبداد درفش افراشته، كسي را ياراي دم زدن نبود، تنها علما بودند كه دل به حال مردم سوزانيده گاهي سخناني مي‌گفتند. نمي‌گويم ديگران چيزي نمي‌فهميدند؛ مي‌گويم ياراي دم زدن نداشتند. شماره‌هاي حبل‌المتين را بخوانيد. در آن زمان كه توده‌ي انبوه در بستر غفلت خوابيده و هرگز كاري به نيك و بد كشور نداشت در بسياري از شهرها علما پيشقدم گرديدند. بنياد مشروطه را علما گذاردند.» 6
«آن‌چه مشروطه را نگه‌داشت، پافشاري‌هاي مردانه دو سيد ـ بهبهاني و طباطبائي ـ و ‌آخوند خراساني و حاج شيخ مازندراني بود. اينان،‌ با فشارهايي كه ديدند و زيان‌هايي كه كشيدند،‌از پشتيباني مجلس و مشروطه بازنايستادند و آن را نگه داشتند.» 7
بدين ترتيب مشاهده مي‌شود كه از يك سو پايگاه وسيع مردمي به عنوان مهمترين عامل قدرت روحانيت محسوب مي‌شد و از سوي ديگر روحانيون به عنوان تنها پناهگاه مردم در برابر ظلم و ستم حاكمان به شمار مي‌رفتند. از اين رو روشنفكران غربگرا نيز با آگاهي از قدرت و نفوذ عظيم روحانيان در دل مردم مي‌كوشيدند، به اين كانون قدرت نزديك شوند و خواسته‌هاي خود را در پوشش اسلام و شريعت بيان كنند. با اين حال روشنفكران كه براي براندازي حكومت استبددي به نفوذ روحانيون نياز داشتند، پس از پيروزي انقلاب و با گشايش مجلس اول از قدرت روز‌افزون آنان به وحشت افتادند و زمزمه جدايي سردادند.
به هر روي پس از پيروزي مشروطه اول و در جريان مبارزه جديدي كه عليه استبداد محمد‌علي شاه آغاز شد، علماي فعال در مشروطه به دو گروه اصلي تقسيم شدند. يك گروه از خلع محمد‌علي شاه دفاع مي‌كرد و گروه ديگر خطر اصلي را از جانب غربگرايان افراطي مي‌ديد و حفظ محمد‌‌علي شاه را ضروري مي‌دانست. در گروه اول عموم مراجع و علما، عالي مرتبه نجف و تهران حضور داشتند و سردمدار گروه دوم كه به مشروعه‌خواهان معروف شدند،‌ شيخ فضل‌الله نوري يكي از علماي درجه اول تهران بود.
در ميان روحانيون طرفدار مشروطه،‌ آيت‌الله محمد‌حسين نائيني، مدافع متبحّر مشروطيت پيش از سال 1911، در كتاب ارزشمند خود با عنوان «تنبيه‌الامّه و تنزيه‌الملّه» كوشيد تا اثبات كند كه مباني مشروطه نظير آزادي، مساوات، پارلمان و تفكيك قوا در بطن شريعت وجود دارد. بنابراين او به ‌آرمان‌هاي مشروطه جنبه ديني بخشيد و وجود آنها را در شريعت، مسلّم و محرز انگاشت. وي استقرار استبداد را ناشي از عدم آگاهي مردم نسبت به حقوق خويش مي‌دانست و عدم نظارت آنها بر عملكرد حكام را اساس برپايي استبداد تلقي مي‌كرد. بر همين اساس، او دفاع از مشروطيت را جايز مي‌دانست؛ زيرا از ظلم مضاعف جلوگيري مي‌كرد. از نظر نائيني، حكومت مشروطه هم از حكومت غصبي بودن خارج نيست؛ زيرا توليت و حكومت آن در دست غيرمعصوم است؛ اما تبعيت از حكومت مشروطه، بر متابعت از حكومت استبدادي ترجيح دارد؛ چون در اين نظام سياسي، حداقل به رعيت ستمي وارد نمي‌شود. بر اين مبنا وي محدود ساختن قدرت سلطنت را از ضروريات اسلام و از اهم تكاليف نوع مسلمانان و از اعظم نواميس دين مبين مي‌دانست. 8
بدين ترتيب آيت‌الله محمد‌حسين نائيني به عنوان يك روحاني پايبند به آموزه‌هاي ديني، تلاش زيادي جهت پيوند دغدغه‌ها و علقه‌هاي مذهبي از يك سو و انگاره‌هاي تازه عقلي، علمي، عرفي و غربي از سوي ديگر نمود و با نگارش «تنبيه‌الامه و تنزيه‌المله» به حمايت تئوريك و نظري از مشروطه‌خواهان برخاست و استوارترين متن سياسي را در حمايت از مشروطه نگاشت.
مجتهد ذي‌نفوذ ديگري كه فراخوان وي به اصلاحات اساسي، با نوعي مصلحت‌انديشي و همچنين اعتقاد راسخ به آزاد‌انديشي همراه بود، سيد‌عبدالله بهبهاني نام داشت. وي نيز نقش مهمي درتحول جريانهاي سياسي اين دوره داشت. رهبري و نقش داهيانه او در انقلاب مشروطه و ايجاد مجلس ملي، چنان قاطع و روشن است كه منتقدانش هم ناگزير از تحسين و ستايش وي بوده‌اند.
آيت‌الله بهبهاني كه در تهران از مرجعيت تام برخوردار بود، از مخالفان استبداد و ناراضيان صدارت عين‌ الدوله به شمار مي‌آمد. قضيه مسيو نوز بلژيكي و اقدام او در پوشيدن لباس روحانيت، باعث گرديد كه بهبهاني به دليل توهين وي به روحانيت، خواستار عزل نوز گردد. در نهايت پي‌گيري‌هاي وي و همراهي طباطبايي و برخي ديگر از روحانيون منجر به ارائه سه درخواست از شاه شد؛ عزل علاءالدوله حاكم تهران، بركناري مسيو نوز و تأسيس عدالتخانه.
يكي ديگر از ماجراهايي كه بهبهاني در آن نقش خاصي داشت، تحصن در حرم حضرت عبالعظيم بعد از گراني قند و شلاق زدن عده‌ اي از تجار بود، اين تحصن تا بركناري علاءالدوله حاكم تهران ادامه داشت. با فعاليت روحانيون جهت برآورده شدن درخواست‌‌‌ها، مبارزات به دستگيري سلطان‌المحققين و قتل يك طلبه جوان به نام سيد‌عبدالحميد منجر شد كه باعث مهاجرت سيدين بهبهاني و طباطبايي به قم شد و اين مهاجرت تا عزل عين‌الدوله و صدور فرمان مشروطيت ادامه داشت.
بهبهاني علاوه بر دفاع از دين در تحولات مشروطه از اصلاحات سياسي و وطن‌پرستي نيز حمايت كرد و به عنوان يك مبارز، حضوري مستقيم در فعاليت‌هاي مشروطه‌خواهان داشت و به رهبري آنان مي‌پرداخت. بهبهاني دردور دوم مجلس مشورطه حضور يافت و با توجه به قدرت و نفوذ خود به پناهگاه و مأمن مردم تبديل شد، تا اينكه سرانجام نمايندگان حزب دمكرات با كمك كميته مجازات و حيدرخان عمواوقلي، رجب سرابي و دو نفر ديگر در 8 رجب 1328، بهبهاني را در خانه‌اش به قتل رساندند.
به هر روي بهبهاني به دليل مرجعيت ديني و جايگاه شخصيت، سخنگوي روحانيت طرفدار مشروطه بود و توانست با شجاعت و نوانديشي خود به عنوان يكي از عوامل اساسي پيروزي انقلاب مشروطه و از روحانيون نوگرا در تاريخ صدساله اخير ايران به حساب آيد.
آيت‌الله محلاتي نيز يكي ديگر از علماي بزرگ جهان تشيع به شمار مي‌آيد كه در تبيين نظام مشروطه و نسبت آن با آزادي مساعي فراوان نمود.
آيت‌الله شيخ فضل‌‌الله نوري معروفترين چهره مشروعه خواهان محسوب مي‌گردد كه آراء و انديشه‌‌هايش قابل تأمل مي‌باشد. وي نيز همانند مشروطه‌خواهان خواستار محدود شدن سلطنت بود، با اين تفاوت كه شيخ برخلاف مشروطه‌خواهان از قدرت متمركز نيز حمايت مي‌كرد. شيخ از عالمان بزرگ تهران و از رهبران جنبش مشروطه به شمار مي‌آمد كه به لحاظ جايگاه و موقعيت ممتاز خود در بين علماي تهران و به ويژه حضورش در قيام تنباكو (به عنوان شاگرد و نيز معتمد ميرزاي شيرازي)، همواره مورد توجه انقلابيون بود. از اين رو شيخ در ابتداي جنبش مشروطه به هواداري از آن برخاست و در مهاجرت علماء به قم شركت كرد و حتي تا زمان صدور فرمان مشروطيت نيز همراه مشروطه‌خواهان بود. اما پس از آشكار شدن ماهيت و مبناي غربي تفكر مشروطه‌خواهي، وي خواستار تطبيق قوانين مشروطه با اسلام شد و تلاش خود را جهت جلوگيري از انحراف و مقيد نمودن مشروطه به شرع و نظارت «هيئت طراز اول» به كار بست. شيخ فضل‌الله نوري بر اين اعتقاد بود كه افراد فاقد آموزش فقهي و با گرايش‌هاي سكولار، فاقد شرايط لازم جهت قانونگذاري مطابق با شريعت هستند. بنابراين بايد هيئتي متشكل از پنج مجتهد در خصوص مصوبات مغاير با شريعت تشكيل شود.
شيخ فضل‌الله نوري، مبناي سياست را توجه به خاستگاه و اصالت قوانين اسلامي مي‌دانست و برتري آموزه‌‌هاي اسلامي را متذكر مي‌شد: «بهترين قوانين، قانون الهي است... و بحمدالله ما طايفه اماميه بهترين و كامل‌ترين قوانين الهي را در داست داريم. ... اين قانون الهي ما، مخصوص به عبادت نيست‌، بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل و اوفي داراست.» 9
شيخ فضل‌الله بر خلاف تبليغات وسيع مخالفانش، نه با مشروطه‌خواهي و اصل قانون‌گذاري مخالفت داشت و نه كاركرد اصلي مجلس را زير سؤال مي‌برده است، بلكه معتقد بود كه در وضع قوانين بايد اصول اسلامي رعايت شود. او در جواب كساني كه وي را مستبد و مخالف برقراري مجلس مي‌خواندند، مي‌گفت: «من به هيچ وجه منكر مجلس شوراي ملي نيستم؛ بلكه مدخليت خود را در تأسيس اين اساس،‌ بيش از همه كس مي‌دانم. من [آن] مجلس شوراي ملي را مي‌‌خواهم كه اساسش بر اسلاميت باشد و برخلاف شريعت، قانوني نگذارد.» 10 «... صريحاً مي‌گويم كه من آن مجلس شوراي ملي را مي‌خواهم كه عموم مسلمانان آن را مي‌خواهند؛ به اين معني كه البته عموم مسلمانان مجلسي مي‌خواهند كه اساسش بر اسلاميت باشد و بر خلاف قرآن و برخلاف شريعت محمدي و برخلاف مذهب مقدس جعفري، قانوني نگذراند.» 11 «احدي را در موضوع مشروطيت حرفي نيست ولكن قوانين مملكتي و ادارات و وزارت‌خانه‌ها بايد صورت شرع و مطابقت با قرآن، كه كتاب آسماني است، داشته باشد.» 12 «مجلس براي ما خيلي خوب است. مشروطيت خيلي به‌جا است. اما مشروطه بايد قوانين و احكامش سرمويي از طريقه شرع مقدس نبوي خارج نشود. پس ما را در موضوع مشروطيت ابداً حرفي نيست.» 13 «... در اين مدت مكرر گفته و باز مي‌گويم، همه بدانيد كه مرا در مشروطيت و محدود بودن سلطنت ... حرفي نيست. بلكه احدي نمي‌تواند موضوع را انكار كند و موقوف داشتن بعضي بدعت‌‌ها لازم است. اصلاح امور مملكتي از قبيل ماليه و عدليه و ساير ادارات لازم است كه تماماً محدود شود. اگر ما بخواهيم مملكت را مشروطه كنيم و سلطنت مستقله را محدود داريم، و حقوقي براي دولت و تكليفي براي وزرا معين نماييم، محققاً قانون اساسي و نظامنامه و دستورالعمل‌ها مي‌خواهيم.»
به هر روي بعضي رهبران، الگوي خود را در ليبراليسم و مشروطه‌گرايي به سبك غرب يافته بودند و حتي در نگارش و تدوين قانون اساسي نيز به اقتباس از قوانين اساسي بلژيك و فرانسه پرداختند به همين دليل هرگز تلقي درستي از مشروطه، قانون و آزادي به دست نياوردند. چنانكه آناني كه مدافع قانون بودند و بر ضرورت آزادي تكيه مي‌كردند، خود تاب مشاهده مخالفاني همچون مشروعه‌خواهان را نياورده و شيخ‌فضل‌الله نوري را به سبب بيان نظراتش به دار آويختند؛ شايد بتوان اين عمل را نقطه‌ي آغاز شكست مشروطه‌خواهي محسوب نمود.
امام خميني كه به وضوح بر اين مسئله واقف بود، در دفاع از شيخ فضل‌الله نوري و تقبيح رفتاري كه با وي شده است، چنين فرمودند: «... ليكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ‌فضل‌الله رحمة‌الله ايستاد كه: مشروطه بايد مشروعه باشد قوانين بايد قوانين اسلام باشد در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود ومتمم قانون اساسي هم از كوشش ايشان بود، مخالفين، خارجيها كه چنين قدرتي را در روحانيت مي‌ديدند كاري كردند در ايران كه شيخ فضل‌الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را، دادگاه درست كردند.» 14 «حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل‌الله را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند اين جوي كه ساختند در ايران و در ساير جاها، اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل‌الله را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محكوم كردند، و او را آوردند به وسط ميدان و به دار كشيدند وپاي آن هم ايستادند و كف زدند و شكست دادند اسلام را آن وقت و مردم هم غفلت داشتند از اين عمل حتي علما هم غفلت داشتند.» 15
جلال آل‌احمد نيز به عنوان يكي از روشنفكران و پيشروان انديشه غربزدگي، به دار آويختن شيخ را نماد مقاومت در برابر استيلاي غرب بيان كرده و آيندگان را چنين هشدار داده است: «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون بيرقي مي‌دانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم، ما شبيه به قومي از خود بيگانه‌ايم، در لباس، خانه و خوراك و ادب و مطبوعات و خطرناكتر از همه در فرهنگمان فرنگي مآب مي‌پروريم و فرنگي‌ مآب راه‌حل هر مشكلي را مي‌جوييم.16
شايان ذكر است كه در جريان انقلاب مشروطه، گروهي از علماء، وعاظ و طلاب نيز حضور داشتند كه بايد از ساير اقشار روحانيت به ويژه مجتهدين عالي‌قدر تفكيك گردند. اين گروه شامل افرادي است كه در كسوت روحانيت بودند ولي از نظر فكري در صف تجدد‌گرايان غربگرا جاي داشتند و يا با اين گروه همكاري مي‌كردند و عملكرد ايشان عليه كل روحانيت بود. از اين افراد در كسوت علما بايد به سيد‌ اسدالله خرقاني و شيخ ابراهيم زنجاني اشاره كرد. خرقاني مدت‌ها در بيت‌ آخوند خراساني از نفوذ فراوان برخوردار بود و از اين طريق تأثير بزرگي بر تحولات مشروطه نهاد. زنجاني در دوران مشروطه اول شخصيت مهمي نبود و در زنجان اقامت داشت. او به عنوان نماينده‌ي مجلس اول وارد حوادث مشروطه شد و از آن پس به يكي از شخصيت‌هاي مؤثر فكري و سياسي تجدد‌گرايان غربگرا بدل شد. در ميان وعاظ نيز ملك‌المتكلمين و سيد‌جمال واعظ از اين گروه بودند ودر ميان طلاب افراد سرشناس متعددي به اين طيف تعلق داشتند كه شاخص‌ترين آنها سيد‌حسن تقي‌زاده است.

نتيجه‌گيري
با توجه به آنچه گذشت مي‌توان به نقش پيشرو عالمان ديني در نهضت مشروطيت پي برد و انقلاب مشروطه را يكي از سرفصل‌هاي مهم حضور روحانيت در عرصه سياست به شمار آورد. زيرا روحانيت هم از لحاظ نظري و هم از جنبه عملي در رهبري انقلاب نقشي غير‌قابل انكار ايفا نمود و مردم نيز به رهبري عالمان، دستگاه استبداد را ناگزير به پذيرش خواسته‌هاهي خود كردند.
به رغم آن كه به ظاهر ميان روحانيوني نظير محلاتي، نائيني و... از يك سو و شيخ‌فضل‌الله از سوي ديگر اختلاف نظري وجود داشت، اما نبايد از اين نكته غافل ماند كه نگاه كلي روحانيت به مشروطه با نگاه روشنفكران سكولار و غربگرا تفاوت داشت. زيرا هم روحانيون مشروطه‌خواه و هم روحانيون مشروعه‌خواه در مورد رعايت اصول اساسي اسلام و آموزه‌هاي قرآني مصمم بودند و از اين لحاظ هيچ اختلافي با يكديگر نداشتند.
در نهايت نيز تندروي‌هاي برخي از سران مشروطه‌خواه، اعدام شيخ فضل‌الله نوري، ترور آيت‌الله بهبهاني و حوادثي از اين قبيل دركناره‌گيري مجتهدان و عالمان بزرگ از مشروطه و شكست نهضت نقش مؤثري داشت.       

منابع
1. صحيفه نور، ج 7، ص 204.
2. عبدالهادي حايري، تشيع و مشروطيت در ايران،‌ تهران: انتشارات اميركبير، 1360‌،ص 2.
3. صحيفه نور،‌ ج 15، ص 202.
4. صحيفه نور، ج 1، ص 68.
5. ادوارد براون، انقلاب مشروطيت ايران، ترجمه: مهري قزوين، تهران: انتشارات كوير، 1376، صص 128 ـ 133.
6. احمد كسروي، تاريخ هجده‌ساله آْذربايجان، ص 106.
7. احمد كسروي، تاريخ مشروطه، ص 361.
8. پيشين، عبدالهادي حائري، ص 224.
9. غلامحسين زرگري‌نژاد، رسائل مشروطيت، هجده رساله و لايحه درباره مشروطيت، تهران: انتشارات كوير، 1377، صص 175 ـ 177.
10. محمد تركمان، مجموعه رسائل، اعلاميه‌ها و لوايح شيخ شهيد فضل‌الله نوري، صص 191 ، 244، 245.
11. حسن حجابي، شيخ فضل‌الله نوري و حكومت مشروطه، فصل‌نامه حكومت اسلامي، شماره 16.
12. هاشم محيط مافي، مقدمات مشروطيت، به كوشش مجيد تفرشي و جواد جان‌فدا، تهران: انتشارات فردوسي، 1363، ص 339.
13. همان، ص 364.
14. همان، صص 241 ـ‌242.
15. صحيفه‌نور، ج 18، ص 181.
16. جلال‌آل احمد، غرب‌زدگي، تهران: چاپ رواق، 1356، ص 78.