بررسی هفته نامه صور اسرافیل

بررسی هفته نامه صور اسرافیل

بلکه هر چیزی را در جای خود می بیند و بر می رسد. وقتی دقت نظر ناظر دقیقتر می گردد که آن سند و مکتوب تاریخی به دست خود اشخاص نوشته شده باشد و مورد تحقیق و داوری وی قرار گیرد. برای مثال وقتی کسی نوشته بی واسطه دهخدا و صور اسرافیل (میرزاجهانگیر خان) را می خواند به طور شفاف به عقاید، آداب و ادب ایشان دست می یابد. با این وصف دیگر فراوانی مجلدات فلان کتاب یا قطع و قطر زیاد فلان لغتنامه موجب انحراف معیار وی نمی گردد بلکه زحمت آن کتابها را در جای خود- با حفظ نقدشان- می ستاید و از این پس غبارها را از چهره سایر مکتوبات و اسناد می زداید یا افشا می نماید.
در این نوشتار، «هفته نامه صور اسرافیل» بررسی می شود و بدون هیچ واسطه ای آداب و ادب، عقاید و افکار ناشران آن نشریه به خوانندگان اندیشمند ابلاغ می گردد.
حیات و ممات سیاسی میرزا جهانگیر خان شیرازی
میرزا علی اکبر دهخدا، یار و همکار میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل درباره او می نویسد:
میرزا جهانگیر خان شیرازی پسر آقا رجبعلی، مدیر روزنامه «صور اسرافیل» به خاطر نام روزنامه اش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملک زاده ترجمه او را چنین آورده است: وی درسنه ۱۲۹۲ق، در شهر شیراز متولد شد. خانواده او در شیراز مردمان فقیری بودند. در اوان کودکی پدرش آقا رجبعلی در گذشت و عمه وی سرپرستی او را برعهده گرفت. پنج ساله بود که با عمه و جده خود به تهران آمد. چهارده ساله بود که به شیراز بازگشت و در آنجا به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات و منطق و ریاضی را نزد اساتید زمان فرا گرفت و به سال ۱۳۱۱ق با عمه خود به تهران رفت و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیه تهران به تحصیل علوم و فنون جدید پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطه خواهی آغاز شده بود. در انجمنهای سری و مجامع خفایی ایرانیان راه یافت. میرزا جهانگیر خان به هم داستانی چند نفر [دهخداو قاسم خان] روزنامه ای موسوم به صور اسرافیل ایجاد کرد. روزنامه صور اسرافیل به مشکلاتی دچار شد؛ چندین بار نویسنده او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامه نویسی اش را فرو پیچیدند. سپس آنان را به باغ شاه بردند و روز چهارشنبه ۳ تیر/۲۴ جمای الاولی ۱۳۲۶ او را خفه کردند(۱)
میرزا جهانگیر خان شیرازی و فامیل او میرزاقاسم خان صور اسرافیل و چند نفر دیگر عضو کمیته انقلاب و از اعضای اجتماعیون و عضو هیئت مدهشه بودند که سه جوقه چهار نفری برای ترور تشکیل داده و زیر نظر حیدر عمو اغلی کار می کردند(۲)
صور اسرافیل طبق قول ملک زاده عضو کمیته انقلاب (ترور) به تعبیر خود حیدرخان، «حزب اجتماعیون عامیون تهران» بود(۳) از ترورهای میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل می توان به ترور نافرجام امین السلطان اشاره کرد.(۴)
طبق نوشته صور اسرافیل، دهخدا و ملک زاده چندین بار نویسنده او را تکفیر کردند(۵) و چند بار بساط روزنامه نویسی اش را فرو پیچیدند.(۶)
بعد از چاپ مقاله ای توهین آمیز به مقدسات در آن نشریه مرحوم طباطبایی به بهبهانی می گوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب می دهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت می گوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده اند و واجب القتل اند». طبق اسناد معتبر بعد از تنبیه آن روزنامه نگار و توقیف روزنامه اش، وزیر علوم در ۲۰ جمادی الثانی توبیخ آنان را به عموم مطبعه ها اعلام می کند. (۷)
عین السطنه، در مورد میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و نشریه اش نوشته است:
این میرزا جهانگری شیرازی یکی از آن لامذهب ها است، لاشی محض، تا به حال دو بار روزنامه اش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردن های سابق باعث ترقی او شده…؛ بالأخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد می نویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین… از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج- شش نسخه روزنامه آنچه میل دارم، دلم می خواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر می کنم و خودم هم مخفی می شوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامه ها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و می خواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است! (۸)
همین عین السلطنه ذیل حوادث سال ۱۳۲۶ ق به شهر آشوبی و تخریب مقدسات به وسیله ی میرزا جهانگیرخان و نشریه اش می نویسد:
چهارشنبه ۲۴ جمادی الاولی، صبح به اتفاق حاجی افخم الدوله باغ شاه رفتیم. لدی الورود مسموع شد که ملک المتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پی او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در کهنه پرستی و دین و مذهب و تربت حضرت سید الشهدا (ع) مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دست بردار نیست. برای سی و دو عدد روزنامه خودش را به کشتن داد اما ملک پولی جمع کرد، افسوس که لذتی از آن نبرد. این دو نفر اگرچه بابی ازلی بودند؛ اما عقیده ی بیشتر مردم در لامذهبی آنهاست.. خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرماید. (۹)
تاثیر پذیری میرزا جهانگیر خان از اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی
فریدون آدمیت درباره ی یکی از تالیفات میرزا آقا خان کرمانی و چگونگی ارتباط صور اسرافیل با او نکته هایی را بیان کرده است. آدمیت ضمن بیان مقدمه نویسی صور اسرافیل بر رساله ی آقا خان و تاثیر پذیری وی از اندیشه های او می نویسد:
…شاید عنوان این جزوه با رساله ی در تکالیف ملت نوشته ی میرزا آقا خان کرمانی بی ارتباط ندانست. می دانیم که میرزا جهانگیر خان نویسنده ی صور اسرافیل با آثار میرزا آقاخان خوب آشنا بوده و متاثر از اوست. مقدمه ای هم بر رسانه ی مورد بحث نگاشته شده، رنگ تفکر میرزا آقاخانی را دارد، گرچه مقدمه از متن اصل رساله جداست. از سوی دیگر، مضمون رساله ی میرزا آقا خان به اعتراف خودش انقلابی بوده، حال آنکه رساله ی حقوق و وظایف ملت، آهنگ انقلابی ندارد… به نظر ما موضوع رساله با سلسله مقالاتی که به امضای «م.ا.د» (علی اکبر دهخدا) در روزنامه صور اسرافیل منتشر شده دقیقا جور می آید. (۱۰)
کفر و الحاد میرزا عبدالحسین خان معروف به آقا خان، فصل مفصلی می طلبد که خارج از تحمل این نوشتار کوتاه است. (۱۱)
دبیر و مدیر نشریه
علی اکبر دخو، معروف به دهخدا فرزند خان بابا خان در ۱۲۵۸ ش متولد شد. وی تحصیلاتش را در مدرسه سیاسی تهران تمام کرد و مدتی نزد میرزا ابراهیم خان معاون الدوله کاشی به سر برد و به همراه او عازم بالکان شد و گویا از آنجا به عنوان منشی گری معاون الدوله به رم و سپس به بادکوبه رفت. بعد ازچند ماه به رشت مسافرت کرد. چون این مسافرت او (سال ۱۳۲۳ ق) مصادف با نهضت مشروطه و به تعبیر درست تر، مقارن با نهضت عدالتخانه گردید، او نیز به تهران آمد و در سال ۱۳۲۵ ق به کمک میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و خویش او، میرزا قاسم خان صور اسرافیل، روزنامه صور اسرافیل را تاسیس کرد. پس از انحلال مجلس، دهخدا و جمعی دیگر از دوستانش به سفارت انگلیس رفتند و جان سلامت به در بردند و روانه اروپا شدند. وی در ایوردون سوئیس، مدتی به نشر همان روزنامه پیش گفته پرداخت، به گونه ای که برون انگلیسی از او تمجید کرد. درباره دهخدا گفته اند که: «از جمله نجات یافتگان سفارت انگلیس بود». (۱۲)
پس از فتح تهران در سال ۱۳۲۷ ق به تهران آمد و در دوره دوم، وکیل کرمان شد. (۱۳) نامبرده در هشتم اسفند ۱۳۳۶ در ۷۶ سالگی در تهران، در گذشت. (۱۴)
میرزا علی اکبر دهخدا – در زندگانی سیاسی اش- فراز و فرود عجیبی دارد؛ یک زمان، او را در صدر مشروطه می بینیم که جزء تندروترین افراد قرار دارد، به گونه ای که به همدستی گروهی، مانند جمال واعظ، مساوات و… قصد از میان برداشتن و ترور یکی از مجتهدان بزرگ پایتخت را می نماید. (۱۵)
در همین دوره بود که به اروپا گریخت. اما یک زمانی دیگر (مشروطه دوم) نیز دهخدا را می یابیم که ازحزب تندرو به حزب «اعتدالیون» پیوسته، به گونه ای که به ناسزاهایی که در روزنامه ها علیه او می نویسند، پاسخ تفصیلی نمی دهد! پس از درگذشت جهانگیر خان، مجددا انتشار این نشریه به وسیله ی علی اکبر دهخدا در شهر ایوردون از بلاد سوئیس ادامه یافت. (۱۶)
ابراهیم صفایی ذیل عنوان «تندروی مخالفان» می نویسد:
مشروطه خواهان و مخالفان شاه، کار هتاکی و ناسزاگویی را به حد بی شرمی رسانده بودند. دهخدا با امضاهای مستعار در روزنامه صور اسرافیل، حملات زننده و ناروایی به شاه می نمود. (۱۷)
میرزا علی اکبر دهخدا اگر قبلا در ایران فقط به دین و عالمان اهانت می کرد؛ ولی بعد از رفتن به خارج، شروع به تخریب و هتک حرمت مردم ایران نمود. دخو این جسارت هایش را یک عادت می داند که ترکش موجب مرض است. او در نخستین شماره‌ی روزنامه اش از ایوردون در ستون «چرند پرند» می نویسد:
الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من [به جهت] بعضی ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ یعنی این عادت یکسال و نیم خودم را ترک کرده بودم و چنان که همه ایرانی ها می دانند ترک عادت هم موجب مرض است. یعنی همان طور که یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیر دست چهارده پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند؛ ناخوش می شوند… . همان طور که خاقان مغفور فتحعلی شاه روزی در ساعت… ناخوش می شد و همانطور که اگر مهد علیا مادر ناصرالدین شاه شب ها… ناخوش می شد. و همان طور که ام خاقان زن حاج نصیر السلطنه اگر شبها با محمد علی شاه ملاقات نمی کرد ناخوش می شد و همانطور که محمدعلی میرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه [؟!‍] خود تاج السلطنه را نمی دید ناخوش می شد و همانطور که اعلی حضرت… و همانطور…. نزدیک بود من هم ناخوش بشوم… و من بعد از پنج ماه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار داغ دلی از چرند پرند بگیرم… همان طور که گاو وزیر داخله، وزیر داخله گاوهاست. (۱۸)
پیشتر شاره شد که ابراهیم صفایی و فریدون آدمیت نیز به این مطلب تصریح دارند، (۱۹) چنانکه صفایی، دهخدا و بی شرمی های او را باعث قتل میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل می دانسته و نگاشته است:
… بیچاره جهانگیرخان، جوان پرشور و بی تجربه، فدای بی آزرمی و تندروی های دهخدا گردید که در روزنامه ی صور اسرافیل به شاه و درباریان [و مقدسات دینی] بی پروا توهین می کرد و ناسزا می گفت. (۲۰)
صفایی در کتاب دیگرش می نویسد:
دهخدا در طهران سردبیر و نویسنده مقالات اساسی صور اسرافیل بود و تندروی ها و بی پروایی های او، میرزا جهانگیر خان را به کشتن داد و خود از معرکه گریخت. (۲۱)
دهخدا نویسنده ثابت صور اسرافیل، در جای جای نشریه به روشنی نوشته که اعتقاد چندانی به اسلام ندارد (۲۲) و رو به سوی غرب و ملکم خان و فروغی نهاده است. او گاهی نوشته است:
من آن وقت ها همین حرف ها را می خواندم و بهمان اعتقاد قدیمی ها که خیال می کردند هرچه توی کتاب نوشته صحیح است، من هم گمان می کردم این حرف هم صحیح است؛ اما الان که کمی چشم و گوشم وا شده؛ حالا که سری توی سرها داخل کرده ام می بینم که بیشتر از آن حرفهایی که توی کتاب نوشته اند پر پای قرصی ندارد. بیشتر آن مطالب هم که ما قدیمی ها محض همین که توی کتاب نوشته شده ثابت و مدلل می دانستیم پاش به جایی بند نیست. (۲۳)
میرزا قاسم خان صور اسرافیل، از مدیران صور اسرافیل و سرمایه گذار آن
میرزا قاسم خان صور اسرافیل پسر میرزا حسن خان، معروف به تبریزی (گویا اصالتا از فارس) بوده است. در ابتدا در دوره مظفر الدین شاه، پیشکار امین حضرت تبریزی در امورات بناخانه بود. در دوره ی مشروطیت به سرمایه ی او روزنامه ی صور اسرافیل تاسیس و او جزء مشروطه طلبان گردید و وکیل و وزیر گشت و مدافع رضا خان و مخالف مدرس شد. (۲۴)
اسماعیل رائین درباره دست داشتن میرزا قاسم خان در کمیته ی ترور و تاسیس گروه ضربت می نویسد:
یکی از ماموریت های مامور اعزامی (که از مرکز حزب در باد کوبه) این بود که او بتواند تصمیمات مهم کمیته مرکزی را از بادکوبه به تهران برساند و به شعبه حزب در تهران تسلیم کند و راههای اجرای خط مشی اصلی را در وضع پیدا شده به آنان بفهماند… برای انتخاب چنین ماموریت مهم و خطرناک، من به ابتکار خود پدرم، میرزا علی اکبر افشار را پیشنهاد کردم. پیرمرد با کمال میل و داوطلبانه، آن مسافرت خطرناک را پذیرفت. علاوه بر آن، او موفق شده همراه انقلابی معروف ایران، میرزا قاسم خان صور اسرافیل که از اعضاء کمیته حزب سوسیال دموکرات بود، گروه ضربت را تشکیل دهد. این گروه برای محمدعلی شاه آماده می شد. برای اینکه کار گروه ضربت سریع و مطمئن به نتیجه برسد، پدرم با کمک کمیته ی انقلاب یک کالسکه مجلل و دو راس اسب قشنگ یورغه به رنگ خاکستری خالدار خریداری کرد و… متاسفانه در سازمان سری گروه ضربت، خائنی به نام نورادلین مانع اجرای فکر ترور شد. (۲۵)
شکل ظاهری و مشخصات نشریه
بعد از اشاره ی کوتاهی به مدیر و دبیر نشریه، اکنون به طور خلاصه به شکل و محتوای آن اشاره ای می شود. این هفته نامه، در ۳۵ شماره منتشر شد که ۳۲ شماره آن در تهران پخش گردید. نخستین شماره اش در ۱۷ ربیع الاول ۱۳۲۵ و آخرین شماره اش در شنبه ۲۰ جمادی الاولی ۱۳۲۶، یعنی سه روز قبل از کشته شدن میرزا جهانگیرخان منتشر شد. (۲۶) سه شماره ی آن نیز در ایوردون سوئیس تنها به کوشش علی اکبر دخو (دهخدا) و سرمایه ی مالی معاضد السلطنه پیرنیا تهیه شد و انتشار یافت. (۲۷) هفته نامه ی صور اسرافیل در تهران به صورت هفتگی چاپ و منتشر گردید. (۲۸) در تهران از ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۲۵ تا ۲۰ جمادی الاول سال ۱۳۲۶، و در ایوردون (Iverdon) از اول محرم ۱۳۲۷ تا ۱۵ صفر همان سال انتشار یافت. (۳۹)
بالای صفحه ی هفته نامه، مصور است به یک نقاشی تخیلی؛ فرشته ای که (به شکل آدمی با دو ال) شیپوری بر دهان دارد که در آن دمیده و بر روی امواج صدای آن، شعارهای گردانندگان هفته نامه، نقش بسته است؛ یعنی «حریت»، «مساوات» و «اخوت». بر صدر صفحه ی آن آیه ی ۵۱ سوره ی یس نقش بسته که کلمه ی صور در آن است. و ذیل تصویر ها و آغاز نوشتارش؛ بخشی از آیه ی ۱۰۱ مومنون که باز کلمه ی مبارک صور در آن هست. تمام ۳۵ شماره، هر کدام هشت صفحه می باشند، حتی دو شماره ی ۷ و ۸ را که بعد از توقیف کوتاهی با هم چاپ نموده، شانزده صفحه شده است؛ یعنی باز هر شماره؛ هشت صفحه دارد.
این روزنامه چندین بار، به خاطر جسارت به مقدسات دینی و شخصیت های دینی و حاکمان، توقیف شد و از طرف مرحوم طباطبایی حکم تکفیر نویسندگان آن داده شد. (۳۰)
طبق اسناد موجود (خود روزنامه) و ادعای دهخدا، قلم زن اصلی آن از اولین شماره تا آخرین آن، دهخدا بوده است؛ (۳۱) به نوشته ی کسروی میرزا علی اکبر دهخدا، نویسنده گفتارهای صور اسرافیل بوده است. (۳۲) صور اسرافیل طرف توجه همه ی مشروطه طلبان تندرو بود و میرزا جهانگیر خان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و میرزا قاسم خان تبریزی مدیر و آقای دهخدا سردبیر و مقالات اساسی و «چرند و پرند»های این هفته نامه نیز به قلم ایشان بود. (۳۳)
بیان نظر و مشاهده ی شاهدان در مورد نشریه
۱٫ عین السلطنه: نشریه صور، دست از یقه ی شریعت بر نمی دارد.
یکی از شاهدان عینی در مورد آن نشریه و نویسنده چرند پرند آن نوشته است:
روزنامه صور اسرافیل اگر دست از یقه ی شریعت و اوهامات بر دارد، از همه بهتر است، خصوصا چرند پرند آن… . (۳۴)
پیش تر گفته شد که عین السلطنه، در مورد صور اسرافیل و نشریه اش می نویسد:
این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبها… یا از مذهب بد می نویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین… بعد از هزار و سیصد سال دنبال مذهب افتاده و می خواهند مذهب تازه ای برای ما درست کنند! (۳۵)
۲٫ کسروی: از کفریات آن روزنامه ها، جسارت های عجیب صور اسرافیل به دین خاتم است.
کسروی از قول یک شاهد عینی که در هفتم رجب ۱۳۲۵ سخنرانی می کرد، چنین نقل نمود که گفت:
…. ای برادر دینی! مجلس کجا و مذهب کجا. تو رفتی مجلس برای تعدیل امور دولت فراهم کنی یا اظهار مذهب که این روزنامجات را محرک شده… مردم را به شورش و غوغا آورند. اگر از کفریات آن روزنامجات سوال کنی می گویم از جمله…. در روزنامه «صور اسرافیل»، دین پیامبر را بازیچه خبرداده… . (۳۶)
۳٫ طباطبایی: نویسندگان مقاله در صور، کافرند و واجب القتل
ملک زاده نیز به آن سخن کسروی (مبنی بر جسارت آن نشریه به دین خاتم) و تکفیر گردانندگان آن هفته نامه از سوی مرحوم طباطبایی تصریح می نماید؛ اما با اندکی تحریف و وارونه سازی! (۳۷) او از قول دهخدا، حکایتی نقل می کند که به قول خودشان «پایه تقوا و علاقه مندی» اداره کنندگان روزنامه صور اسرافیل را به مشروطیت می رساند: «در یکی از نمره های صور اسرافیل، مقاله تندی بر ضد روحانیت نوشته بود…».
مرحوم طباطبایی… به بهبهانی می گوید:
آقا شما مقاله صور اسرافیل را خوانده اید؟ بهبهانی با خونسردی جواب می دهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت می گوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کرده اند و واجب القتل اند. (۳۸)
در پی این حکم مرحوم طباطبایی، میرزا قاسم خان صور اسرافیل بعد از توقیف و رفع آن، نامه ای به مرحوم طباطبایی نوشت تا خود و همکارانش را تبرئه کند. (۳۹)
جسارت این نشریه، در بین مردم مسلمان بازتابی تند یافت و شخصیتی چون سید محمد طباطبایی را آزرده و بر آشفته ساخت.
۴٫ سید عبدالله بهبهانی: وزیر علوم! صور اسرافیل را توقیف و تنبیه کنید!
سید عبدالله بهبانی، پیشوای دیگر مشروطه نیز طی نامه ای به مخبر السلطنه، وزیر علوم، خواستار توقیف روزنامه و تنبیه مدیر آن گردید:
… امروز جمعی از اهل علم و غیره، جریده صور اسرافیل را ارائه به داعی کرده و بعضی امور غیر لایقه در آن درج بود، دیدم. علاوه بر اینکه حقیقتاً درج این گونه مطالب در روزنامه و نشر آن، با لوازم اسلامیت سازش ندارد. گمان دارم این مطالب به همین زودی موجب فساد عظیمی در دارالخلافه و سایر بلاد شود. آخر خودتان ملاحظه بفرمایید که اگر بنا باشد در روزنامه ‍[ای] که در پایتخت اسلام طبع می شود، صریحا نوشته شود که هزار و سیصد سال کسی پیدا نشده است که در مقابل نصارا سخن حسابی بگوید…، دیگر برای اسلام چه باقی می ماند؟! و این چنین تعرض به علمای اعلام به طوری که موجب توهین [به] نوع است و به تمام اهل علم بر می خورد…؛ جدا از جناب اجل عالی می خواهم که فوراً این روزنامه توقیف، و مدیر آن را هرکس است به سیاست لازمه، تنبیه بفرمایید. خیلی فوری این اقدام را فرموده و داعی را مستحضر دارید… ۲۶ جمادی الاول ۱۳۲۵ ق. (۴۰)
گزارشی اجمالی از محتوا و مبانی هفته نامه ی صور اسرافیل
پرداختن به تمام مطالبی که در صور اسرافیل نوشته شده، فرصتی دیگر می طلبد، اما به طور گذرا به محتوای آن نشریه و اندیشه ی نویسندگان و گردانندگان آن اشاره می شود.
به طور کلی اندیشه ی گردانندگان هفته نامه، یعنی میرزا علی اکبرخان دهخدا، میرزا جهانگیر خان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و دیگر همکارشان میرزا قاسم خان و چاپ آن نشریه، بر مدار زیر بود:
۱٫ دین ستیزی، تخریب، تحریف دین، شبه افکنی و هتاکی
هفته نامه ی صور اسرافیل، شرع و مشروعه خواهی و مشروعه خواهان را خرافه، اوهام، مضحک، مزخرفات و کهنه پرستی نامیده است. (۴۱) گاهی به کنایه و گاهی هم صریح علیه اعتقادات مردم قلم زده و گاهی هم خیلی راحت به بهانه ی جسارت به علما،در حقیقت به خدا و قرآن ایراد گرفته و به حکم روشن اسلام تعرض کرده است. (۴۲)
۲٫ اهانت به حکما، فقیها و دانشمندان مسلمان
هفته نامه ی صور اسرافیل، به تمام علما، حکما و دانشمندان ایرانی جسارت نمود. صور اسرافیل در یکی از شماره های خود، مقاله ای را به چاپ رساند که در واقع، ادعانامه ای تند علیه تمامی حکما و متکلمان بزرگ مسلمان کشورمان بود! او بود که چنین نوشت:
حکمت و کلام ما، معجونی است مضحک از خیالات بنگی های هند، افکار بت پرستهای یونان اوهام کاهن های کلده، و تخیلات رهابین یهود. پیشوایان پرستندگان گنگ، علمای عابدین لاما و روسای عناصر پرستان هند، هر یک اقلا یک یا دو کتاب مختصر و مفصل در فلسفه مذهب باطل خود نوشته در میان ملت و امت خویش انتشار می دهند، اما در هزار و سیصد سال، شهوت ریاست، لذت اصوات نعال و حرص قرب سلطان، به علمای ما فرصت نداد که فلسفه اسلامی را از این مزخرفات جدا کرده و یک رساله مختصر مشتمل بر حکمت طریقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته، منتشر کنند… . (۴۳)
۳٫ تخریب عالمان و روحانیان و اهانت های عجیب به علمای مشروطه خواه
از جمله رسالت های این هفته نامه، جسارت و تخریب علمای دین، به ویژه عالمان مشروطه خواه، مانند مرحوم کنی، مرحوم میرزا حسن آشتیانی، شهید شیخ فضل الله نوری، محمد آملی، ابوطالب زنجانی، سید علی آقا یزدی، میرزا هاشم تبریزی، میرزا حسن مجتهد تبریزی و مرحوم آخوند ملا عباس بود. این تخریبها در غالب آن ۳۵ شماره به چشم می خورد. (۴۴)
میرزا جهانگیر خان و دهخدا در آن نشریه، این گونه لب به جسارت می گشایند و خطاب به همه ی مردم ایران می نویسند:
… اگر همه اهل ایران با شما کهنه پرستان هم عقیده باشند جمعیتتان بالغ بر سی کرور نخواهد شد. سه هزار و یکصد کرور آدم های دنیا که تمام با عقاید ما شریک اند، شما را خواه نا خواه [خواه، ناخواه]، مجبور به قبول این اصول مسلمه خواهد کرد… عنقریب سیل این خیالات تازه، اراضی مقدسه شما را گرفته، لوث این اوهام و خرافات مندرسه شما را از روی زمین خواهند شست.(۴۵)
همین نشریه و گردانندگان و گردان آنها با بانگ بلند فریاد بر می دارد که:
قوانینی که به تأیید مجتهد بخواهد باشد آن قانون به کلی بی مصرف و به قدر ذره ای معنی نخواهد داشت.(۴۶)
نشریه صور اسرافیل در یک تهمت عظیمی پا را از این هم فراتر گذاشته و نوشته است:
علت جایگاه و پایگاه داشتن علما نزد مردم ایران دو امر بیشتر نیست: یک جهل، دیگری عادت به تعبد. درمدت هزار و سیصد سال… چنان ما را به تعبد و قبول کورکورانه اصول و فروع خودمان نمودند و چنان راه غور و تأمل توسعه افکار را بر روی ما سد نمودند که…(۴۷)
نشریه، جسارت به سید میرزا ابوطالب موسوی به میرزا ابوطالب زنجانی را چنین با تمسخر یاد کرده است:
بقیه سال نامه و هم درین سال جناب عالم بما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری، یعنی آقا سید ابوطالب زنجانی که چند دفعه در زمانهای پیش، شیخ فضل الله را تکفیر کرده[؟!](۴۸) دوباره به صحت عقاید شیخ معتقد شده و در لوطی بازی…، درست مثل میمونهای هند، تقلید شیخ را بیرون می آورد.(۴۹)
میرزا ابوطالبی به صدق و صفا و علم و تقوا معروف بود به گونه ای که مهر او و شیخ نزد قضات دادگستری ارجو اعتبار خاصی داشت به گونه ای که تا مدتها بعد نیز هر جا مهر آن پاکان را بر پای سندی می دیدند قضات می گفتند که کار ما آسان شد. زیرا که مهر شیخ و ابوطالب ناسخ و منسوخ ندارد. تفصیل این مسائل را در مقاله ای درباره میرزا ابوطالب آورده ایم.(۵۰)
هفته نامه، خطاب به علما و مراجع دینی می نویسد:
… سید علی آقا و شیخ فضل الله و عاملی[آملی] و رستم آبادی و سید محمد تفرشی و حاج ابوطالب زنجانی و نقیب السادات و پسرش و اکبر شاه و حاج میرزا لطف الله روضه خوان و سلطان العلماء و جمعی دیگر از سید و آخوند را … پلوهای چرب پر ادویه و قرابه های عرق محله همه را گرم کار کرد.(۵۱)
ناظم الاسلام کرمانی، ثقه الاسلام تبریزی، فریدون آدمیت و … نوشته اند که صوراسرافیل و یارانش منبع فساد و عناد و آشوب(۵۲) و خرابی و ترور بودند؛ (۵۳) نه شیخ فضل الله و دیگر علما.
۴٫ ترویج اندیشه های ماسونی و غربی
معرفی و تبلیغ کتابهای میرزا ملکم خان و افکار ماسونی ها در نشریه صوراسرافیل جلوه ای خاص دارد که نشانه گرایش نویسندگان این روزنامه به افکار غربی و ماسونی است.(۵۴) صور اسرافیل گاهی با تیتر«مژده» و زمانی با عنوان «بشارت»- در اینجا کنایه مردم ایران را مرده های چند هزار ساله گورستانهای غفلت و نادانی می داند که تنها با خواندن و عمل به کتابهای ملکم خان بیدار می شوند! تا بستری برای تبلیغ نوشته های ملکم خان ارمنی فراهم سازد!(۵۶)- و بارها هم در قالب «اطلاعیه» برای کتابها،روزنامه ها و مجموعه آثار (کلیات) ملکم خان تبلیغ فروش آنها را می کردند.(۵۷)
نشریه صوراسرافیل می نویسد: «… همان انجمن (ماسونیک) است که موجب آبادی دنیا و رفع خرافات و اوهام باطله می باشد».(۵۸)
اسماعیل رائین درمورد فراماسونها می نویسد: ماسونیها نه تنها برای ایران نکبت به بار آوردند بلکه برای انگلیس نیز هم او در آخر جلد اول کتابش به اشاره ای معنادار با این عبارت «پوزش و تأسف» از خرابکاریهای ماسونرها و خرابی ایران به دست آنها با تاسف و تأثر یاد کرده است.(۵۹) همین نویسنده در عبارتی کوتاه و گویا نوشته است:
کاری که فراماسونهای انگلیسی و ایرانی عالماً و عامداً با میهن ما کردند عواقب نکبت باری داشت که بدبختی آن بعدها دامنگیر خود انگلیسی ها نیز گردید.(۶۰)
۵٫ جسارتهای ناموسی و خلاف ادب به ایرانیان و تحقیر ملت
سردبیر سابق و همه کاره کنونی نشریه بعد ار آنکه از طریق سفارت انگلیس به خارج از کشور فرار داده می شود به شهر ایوردون در سوئیس می رود و در یکی از ستونهای همان «چرندو پرند» صور اسرافیل می نویسد:
… یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیر دست چهارده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند، ناخوش می شوند. همانطور که اهالی رشت، شیراز، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، کرمانشاهان، لرستان، عراق، کردستان و یزد، اگر سالی چندین صد دختر باکره و هزارها طفل امرد برای اندرون آبدارخانه های حکام ندهند. ناخوش می شوند و همانطور…؛ ای ادبای ایارن[!] الان شما یک سال ونیم است به چرند و پرند نوشتن دخو عادت کرده اید و خوب می دانید چرند و پرند نوشتن یعنی چه… به بینید [ببینید] من هرگز در تمام عمر بان [به این] چرند و پرندی نوشته ام یا شما در عمرتان خوانده اید.(۶۱)
۶٫ اهانت به شعائر دینی
نشریه و انتشاردهندگانش به بهانه های مختلف به مسخره کردن و تخریب حجره و حوزه درس(۶۲) و عالمان و دیگر شعائر و مظاهر دینی مردم پرداخته است.(۶۳)
۷٫ ترویج باستان گرایی
نشریه صوراسرافیل به طور صریح و بی پرده به ترویج باستان گرایی می پرداخت و از مزدک و مجوس و کاوه و کامبیز و نادر و دیگر سلاطین! آن هم بدون نامی از اسلام یا خدمات متقابل ایران و اسلام تعریف می کرد!(۶۴)
این هفته نامه، سراسیمه و تناقض گویان منتشر می شد و به قول کسروی«با نفاق و دورویی»(۶۵) گاهی- همان طور که پیش تر دیدیم- از باستان پرستی قلم می زد و زمانی از غرب گرایی! نشریه صوراسرافیل- در اواخر کار- بی پرده تر از قبل می نوشت. در یکی مانده به آخرین شماره اش درباره یکی از مهم ترین دستورهاو نشانه های اسلام یعنی تقسیم کار در خانواده و ریش مردان و نیز به طور ضمنی به تمسخر دعاو نیایش می پردازد و می نویسد:
حالا من صریح می گویم و وجدان تمام وزرا و وکلا و اولیای امور را شاهد می گیرم که اصل خرابی مملکت و بدبختی اهل ایران همان اعتقاد کاملی که…، دیگر عقل من به جایی نمی رسد بروند ختم عمن یجیب(۶۶) بگیرند… این اولش و این هم آخرش دخو(۶۷)
۸٫ ترویج آزادی مطلق؛ بدون قید شرع و عقل
نشریه صور و گردانندگان سه گانه اش برای دستیابی به آزادی مورد نیازشان به انبیا نیز افترا بستند و به آرامی دست وحی را از زندگی اجتماعی و تعیین آزادی کوتاه کردند آنان می گفتند که چون نوع بشر بر اساس طبیعتش در تشخیص کمال قادر است! حد ومرزی برای محدود کردن آزادی ندیده اند؛ مگر ضرر به آزادی دیگران! عین قول و قلم آنها را بنگریم که خود گویا و روشن است. آنان نوشته اند:
معنی آزادی که تمام انبیا و حکما و علمای دنیا مستقیم یا غیر مستقیم برای تکمیل معنی آن کوشیده اند… همین است که مدعیان تولیت قبرستان ایران کمال انسان را به معرفی های حکیمانه خودشان محدود نکرده و اجازه فرمایند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتی در تشخیص کمال و پیروی آن بدون هیچ دغدغه خاطر ساعی باشند معنی آزادی چیست؟… [ابتدا می نویسد]: آزادی رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه. آیا سرحدی برای این رفتار دلخواه هست؟ سرحد این رفتار دلخواه تنها آزادی دیگران است… یعنی سرحد این آزادی تا آنجا منبسط می شود که به آزادی دیگران صدمه[ای] نرساند. حدود آزادی هر فرد هیئت دیوار آزادی فرد دیگر است.(۶۸)
نتیجه
در این مقال پس از اشاره به احوال نشریه و ناشرانش بر اساس سند و مکتوب بی واسطه که در کمال آزادی و اوج اختیار و قدرت آن را نگاشته اند ناشران نشریه طلوع مشروطیت ایران به هیچ خط قرمزی اعتقاد نداشتند. از همه بد می گفتند و مخالف همه چیز بودند بازار را آشفته می کردند. دم از قانون و ترقی می زدند ولی به منطق جنگل عمل می کردند، به گونه ای که نه تنها مردم را به خود بلکه به مشروطه هم بدگمان و متنفر می کردند.
مجموعه عملکرد آنان موجب به فعلیت رسیدن استبداد محمد علی شاه و انزوا و اعدام علما گردید. سرانجام آنان به دامن بیگانه پناه بردند و در کنار پهلوی قرار گرفتند و بنیانگذار حکومت استبدادی رضا خان شدند اینان دم از ترقی خود و تحجر علما می زدند!
پی نوشت‌ها:
1. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج۱۰ (ط جدید)، ص۱۵۰۸۰، ذیل کلمه «صوراسرافیل»
2. ر. ک: رحیم رضا زاده ملک، چکیده انقلاب حیدر خان عمو اغلی، ص۴۳-۴۲،۴۶ و ۷۲/ همچنین ر.ک: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران…، ج۲، ص۱۱۰-۱۰۹ و ۱۷۳/ عباس اقبال، مجله یادگار، ش۷۱۶، (سال ۱۳۲۵)/ منصوره اتحادیه (نظام مافی)، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت دوره اول و دهم مجلس شورای ملی، ص۶۸-۷۱ به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاریخی،کتاب پنجم(قاجاریه)، ص۱-۲٫ و نیز ر.ک: رئیسی نیا، حیدر عمو اغلی گذر از طوفانها، ص ۸۳-۸۴٫
3. به نقل از: رحیم رضا زاده ملک، چکیده انقلاب حیدرخان عمواغلی، ص۴۰٫
4. ر. ک: رحیم رضا زاده ملک،همان، ص۸۱-۸۲، برای اطلاع از ترورهای حیدر عمو اغلی و یارانش، ر.ک: رئیسی نیا، حیدر عمو اغلی گذر از طوفان ها،ص۴۸-۳۸٫
5. این تکفیر- همان طور که در متن می بینیم- از طرف یکی از سران مشروطه خواه بوده، نه مشروعه.
6. علی اکبر دهخدا، همان، ج۱۰، ص۱۵۰۸۰، مدخل صور اسرافیل.
7. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹ و نیز ر.ک: احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۸/علی ابوالحسنی منذر، مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیوندها و گسست ها، ص۱۳۰-۱۳۲٫
8. عین السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۱۸۳۴/ و نیزر.خبرنامه همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، ش۱،۱۴ و ۱۵ مرداد ۱۳۸۵، ص۵۵٫
9. عین السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۲۱۲۳٫
10. فریدون آدمیت/ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ص۳۲۷٫ اعظام الوزاره و ناظم الاسلام کرمانی نوشته اند که اندیشه میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل از شیخ هادی نجم آبادی نیز متاثر بود و به همراهی یارانش با او ارتباط داشتند.(ر.ک: حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، ج۲، ص۱۲۴۵).
11. برای آگاهی از اسلام ستیزی آقاخان کرمانی و انحرافات عقیدتی و فکری او، ر. ک: مجموعه تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، ج۶، ص۴، ۲۱-۲۳ و ص۷۵ به بعد / علی اکبر ولایتی، مقدمات فکری نهضت مشروطیت، ص۲۲-۲۵، ۱۵۰-۱۸۲/ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ص۲۲/ کونت گوبینو، «امیرکبیر۱ و ۲و ۳» مجله محیط، ش ۳۲و ۵۷و ۵۰/ مهدی بامداد، شرح حاغل رجال ایران در قرن ۱۲ و۱۳ و ۱۴ هجری قمری، ج۱، ص ۸۰-۸۳ و ۳۲۶/ ناظم الاسلام کرمانی،تاریخ بیداری ایرانیان، ص ۱۳-۱۵/ سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، ص ۲۱۲ث-۲۱۱/فریدون آدمیت، اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی و اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده.
12. مهدی بامداد، شرح حال رجچال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ هجری قمری، ص۴۲۹٫
13. کتاب اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی به نقل از: ابراهیم صفایی، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، ص۳۶۱٫
14. آنان به خانه ملک المتکلمین رفته تا به او بگویند که وسایل کشتن شیخ فضل الله را آماده کرده اند. (ر.ک: مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، کتاب سوم، ص۶۲۰).
15. آنان به خانه ملک المتکلمین رفته تا به او بگویند که وسایل کشتن شیخ فضل الله را آماده کرده اند. (ر.ک: مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، کتاب سوم، ص۶۲۰).
16. ه. ل. رابینو، روزنامه های ایران از آغاز تا سال ۱۳۲۹ق/ ۱۲۸۹ش،ص۱۹۱٫
17. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ص۳۳۱-۳۳۲/ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش سوم، ص۵۹۴-۵۹۵٫
18. ر.ک:هفته نامه صوراسرافیل، ش۱، ایوردون- سویس، غره محرم الحرام ۱۳۲۷، ص۷، پاراگراف دوم، سطر۶ به بعد/ و نیز ر.ک: همان، ش۱۱، ص۸، ذیل تیتر«بشارت» برای تبلیغات نوشته های ملکم خان که مردم ایران را «مرده های …» خطاب نموده است. نیز ر. ک: ه. ل. . رابینو، روزنامه های ایران از آغاز تا ۱۳۲۹ق،ص۱۹۲-۱۹۳٫
19. آنجا که سخن از بحران آزادی و جسارتهای مشروطه طلبان تندرو به میان می آورد.
20. ابراهیم صفایی، ده نفر پیشتاز، ص۹۷٫
21. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ص۶۳۵-۶۳۶٫
22. این معانی را با خواندن چرند و پرند نشریه صوراسرافیل و مرور لغت نامه دهخدا و نیز کتاب نقد و بررسی لغت نامه دهخدا، تالیف رضا استادی می توان دریافت.
23. ر.ک: هفته نامه صوراسرافیل، ش۲۴، ص۶، ستون دوم، چرند و پرند/ ش۳، ص۱، ستون دوم، ش۴، ص۶/ش۷و۸،/شماره ۱۲، ص۳/ش۱۴، ص۷، ستون چرند وپرند.
24. میرزا قاسم خان صوراسرافیل «دراول جزو غلامان امیر بهادر بود…» (ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ص۶۳۵-۶۳۶). پدرش میرزا حسن خان معروف به تبریزی در دوره مظفرالدین شاه، پیشکار امین حضرت تبریزی در امورات بنا خانه بود (مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲و ۱۳و ۱۴ هجری، ج۳، ص۱۲۵). قاسم خان در دوره مشروطیت نشریه صور اسرافیل با سرمایه او تاسیس و او نیز یکی از دو مدیر نشریه شد. قاسم خان موسس گروه ضربت و ترور بود(اسماعیل رائین، اسناد و خاطره های حیدر عمو اغلی، ج۲، ص۱۷) در دوران دوم و سوم مجلس وکیل شد و بعد نیز مدافع رضا خان و مخالف مدرس. در کابینه سردار سپه (درخرداد ۱۳۰۶) بدواً کفیل وزارت پست و تلگراف و بعد هم وزیر شد و نامش در حزب «ایران نو» متعلق به تیمور تاش دیده می شود (ر.ک: خاطرات … بولارد، ص۴۷۱/ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲و۱۳و ۱۴ هجری، ج۳، ص۱۲۵و ج۵، ص ۱۷۸/ دولتهای عصر مشروطیت به کوشش جمشید ضرغام بروجنی، ص۱۸۰و ۱۸۵/ محمود تربقتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، ص۳۳۳ به نقل از: علی ابوالحسنی منذر، همان، ص۸۰).
25. اسماعیل رائین، اسناد و خاطره های حیدر عمو اغلی، ج۲، ص۱۷٫
26. ه. ل. رابینو، روزنامه های ایران از آغاز تا ۱۲۸۹ش،ص۱۹۰٫
27. همان/ و نیز ر.ک: هفته نامه صوراسرافیل، ص۱، مقدمه.
28. بنا به نوشته خود نشریه، به سبب خشم مردم و مسئولان در امان نبود، به همین لحاظ از شماره «۱-۶» در تهران، خیابان ناصری، کتابخانه تربیت؛ از شماره«۶-۲۰» در خیابان علاء الدوله محاذی مهمانخانه مرکزی؛ از شماره«۲۰ -۳۲» در محله امام زاده یحیی کوچه مسجد فاضل خلخالی؛ از شماره «۳۲-۳۵» دفتر چاپش در پاریس و انتشار آن درایوردون سویس بود.
29. ر.ک: هفته نامه صور اسرافیل، ش۱، از ایوردون- سویس، ص۸، ستون۱، پاراگراف۲٫
30. مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹/ و نیز ر.ک: احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۸/ اسناد مطبوعات، ۱۴۲/۲و ۱۴۵به نقل از: علی ابوالحسنی منذر، مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیوندها وگسست ها، سال۴، ش۱۵و ۱۶، ص۱۳۰-۱۳۲٫
31. ر.ک: لغت نامه دهخدا، ذیل نام میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل.
32. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش سوم، ص ۶۵۳-۶۵۵٫
33. عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری قاجاریه، ج۲، ص۳۵۱/ نیزر.ک: ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیدرای ایرانیان، ج۳، ص۶۵۱/ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۳-۲۷۸٫
34. عین السلطنه، روزنامه خاطرات، ج۳، ص۱۸۲۰٫
35. همان، ج۳، ص۱۸۳۴/ خبر نامه همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، ش۱، ص۵۵٫
36. به نقل از محمد ترکمان، مجموعه رسائل، اعلامیه ها و…، ج۱، ص۳۲۸/ و ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰- علاوه بر این مطالب می نویسد: آن روزنامه ها« مردم را به محاسن و فواید خمار خانه ها و افتتاح بیوتات فواحش تقریب و ترغیب می کنند».
37. ملک زاده می گوید که «مقاله تندی برضد روحانیت» تا نزاع را شخصی جلوه نماید در حالی که در آن مقاله به دین اسلام علما و مراجع و مردم ایران جسارت شده. متن کامل آن را در همین نوشتار، نوشته ایم (ر. ک، ش۱۲، هفته نامه صوراسرافیل، ش۱۲، ص۳).
38. مهدی ملک زاده، تاریخ مشروطیت ایران، کتاب دوم، ص۴۳۸-۴۳۹/ و نیز ر.ک: احمد کسروی،تاریخ مشروطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۸/ اسناد مطبوعات، ۱۴۲/۲ و۱۴۵ به نقل از: علی ابوالحسنی منذر، تاریخ معاصر ایران، ص ۱۳۰-۱۳۲٫
39. ر.ک: هفته نامه صوراسرافیل، ش۶، ص۲٫
40. اسناد مطبوعات، ۱۴۲/ ۲، به نقل از: علی ابوالحسنی منذر، مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیوند او گسست ها، س۴، ش۱۵و ۱۶، ض۱۳۲٫
41. ر.ک: هفته نامه صوراسرافیل، ش۱۲، ص۱، ستون۱، پاراگراف۲/ ص۳/پاراگراف۷/ ش۵، ص۳، سطر۱۴/ش۱۴، ص۷، ش۷و۸،ص۸ ، ستون ۱، پاراگراف آخر/ و ش۴،ص۶، ستون۲، پاراگراف۵٫
42. ر.ک: هفته نامه صوراسرافیل، ش۲۴، ص۶، ستون دوم، چرند و پرند/ ش۳،ص۱،ستون دوم/ش۴، ص۶/ش۷و ۸،ص۸/ش۱۲،ص۳/ش۱۴،ص۷،ستون چرند وپرند/ش۳،ص۱٫
43. صوراسرافیل، ش۴، ص۶و۷، به نقل از: علی ابوالحسنی منذر، مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیونداو گسستها، ص۱۳۰-۱۳۲/نیز ر.ک: صوراسرافیل، ش۷و۸، ص۸/ش۱۲، ص۳/ش۵،ص۳،سطر ۱۴٫
44. ر.ک: همان، شماره۱،ص۷، ستون اول، پاراگراف آخر، ش۲، ص۹، ستون دوم /ش۳،ص۸،ستون اول/ش۴،ص۶،پاراگراف دوم/ش۶،ص۴-۷،ستون چرند وپرند/ش۷و۸،ص،۴،۵،۶،۷،۸،۹،۱۴و۱۶/ش۱۲،ص۳/ش۱۴،ص۷/ش۱۵،ص۷،ش۱۶،ص۷و۸،ش۱۸،ص۷،ستون دوم/ ش۲۱، ص۷و۸/ ش۲۲، ص۷،۶،۵و۸/ ش۲۳، ص۶/ ش۲۵، ص۷/ ش۲۶،ص۸،ستون اول، پاراگراف آخر،ش۲۷،ص۶-۸،ستون دوم،پاراگراف آخر/ش۲۸،ص۶/ستون اول،پاراگراف آخر وص۷و۸ (قندرون)؛ش۳۰،ص۷/ش۱ (از ایوردون- سوئیس)، ص۸،ستون اول، پاراگراف اول.
45. هفته نامه صوراسرافیل، ش۱۲، ص۳٫
46. ر.ک: همان، ش۱۶، ص۱، ستون دوم، پاراگراف دوم و ص۸٫
47. ر.ک: همان، ش۴، ص۶، ستون اول، پاراگراف آخر.
48. دهخدا دروغ می گوید. زیرا یک مجتهد دیگر را تکفیر نمی کند. اگر هم چنین اتفاقی می افتاد دهخدا آن را با سند می آورد و حدیثش را در عالم داستان می کرد. از همه اینها گذشته میرزا ابوطالب، از حامیان طرح مشروعه شیخ بود و نام و امضایش در کنار نام شیخ فضل الله نوری(ر.ک:عباس اقبال، مجله یادگار، س۳،ش۲، ص۲۹-۳۰٫ محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها و …، ج۱، ص ۱۵۲-۱۵۳/ و ج۲، ص۵۷-۵۸).
49. ر.ک: صور اسرافیل، ش۲۷، ص۶، چرند و پرند، ستون دوم، پاراگراف آخر و ص۷٫
50. ر.ک: علی احمدی خواه، مجموعه گلشن ابرار، مقاله فقیه فداکار، ج۷٫
51. صوراسرافیل، ش۲۰، ص۶، سطر آخر و ۷٫
52. ر.ک: ثقه الاسلام تبریزی، مجموعه آثار قلمی ثقه الاسلام تبریزی، ص۸۴، ۱۵۴، ۲۱۷/ یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج۲، ۲۲۵- ۲۲۷و ۳۴۴/ فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه مشروطیت، ص۳۲۴-۳۲۵/ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۴، ص۱۶۳،۱۶۹،۱۹۸،۲۰۶،۲۳۸،۲۶۵،۲۷۵،۴۲۴،و۴۷۴/ج۵،ص۳۲۸-۳۲۹/ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه،ص۳۵۶-۳۵۷ و… .
53. ر.ک: رحیم زاده ملک، چکیده حیدرخان عمو اغلی، ۴۲-۴۳، ۴۶ و۷۲/ و نیز ر.ک: فریدون آدمیت/ ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران…، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰و۱۷۳/ عباس اقبال، مجله یادگار، ش۷۱۶، سال ۱۳۲۵/ منصوره اتحادیه (نظام مافی)، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت دوره اول و دهم مجلس شورای ملی، ص۶۸-۷۱ به نقل از: مجموعه متون و اسناد تاریخی…، ص۱و ۲/ و رئیسی نیا، حیدر عمو اغلی گذر از طوفانها، ص ۴۸-۸۳٫
54. علی ابوالحسنی منذر، مشروطه و رژیم پهلوی، پیوندها و گسست ها، ص۱۳۳٫
55. ر.ک: صوراسرافیل:ش۵، ص۸
56. ر.ک: میرزا علی اکبر دهخدا، ش۱۱، ص۸٫
57. ر.ک: ش۱۳، ص۸/ وش۱۳، ص۸٫
58. ر.ک: همان،ش۱۲، سطر آخر.
59. ر.ک: اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج۱، ص۶۹۲٫
60. همان، ج۱،ص۳۰۴٫
61. ر.ک: صوراسرافیل:ش ۱، از ایوردون- سوئیس، غره محرالحرام ۱۳۲۷، ص۷، پاراگراف دوم، سطر ۶ به بعد ( تمام نوشت ها و را در اول این ذیل شرح حال دهخدا آوردیم). و نیز ر.ک: همان، ش۱۱، ص۸، ذیل تیتر« بشارت » ( برا ی تبلیغ نوشته های ملکم خان ارمنی که به کنایه مردم ایران را« مرده های …» خطاب نموده!) و نیز ر.ک: روزنامه های ایران از آغاز تا سال ۱۳۲۹ق/ ۱۲۸۹ش، ص۱۹۲-۱۹۳٫
62. صور اسرافیل، ش۱۸، ص۷، ستون ۲، پاراگراف آخر. با مسخره می نویسد: « به حوزه درس شیخ ابوالقاسم قسم! به درد دین سید علی آقا یزدی قسم و …».
63. صوراسرافیل، ش۲۲، ص۷ سطر۱۱به بعد+ستون ۲، پاراگراف آخر وص۸، پارگراف۴،سطر.ش۲۹،ص۷و۸،ذیل همان تیتر قندرون/ش ۱۸،ص۷٫ ش۱۴،ص۸،ستون۱٫ش۶،ص۷و۸/ش۷و۸،ص۱۳،ستون۱،پراگرافآخر/ش۱۶،ص۷،ستون۱،پاراگراف۵وستون۲،پاراگراف۱،ش۱۷،ص۷/صوراسرافیل،ش۲۷،ص۷و۸،ذیلقندرون وش۳۱،ص۸،ستون۲،سطر۱۶٫
64. هفته صوراسرافیل،ش۲۰،ص۲،ش۱۴،ص۷،ستون۱،پاراگراف ۲/ همان،ش۱، از ایوردون- سوئیس،ص ۱، ذیل تیتر «از طرف اداره نشریه» البته تناقض گویی های نشریه را که به نظر می رسد بر عکس این مطلب می باشد می توان در شماره های ذیل دید: همان،ص ۵، پاراگراف۲/ش از ایوردون، ص۲۱، ستون۱وص۲ و…
65. کسروی می نویسد: « روزنامه صور اسرافیل … در آغاز برخاستن خود بیش از همه رویه و رنگ «شریعت طلبی» می داشت تا کم کم رنگ و رویه «میهن پرستی» گرفت. این دو رنگی در روزنامه ها نیز پدیدار بود و روزنامه صور اسرافیل از گام نخست این رویه نوین را می داشت… تا آنجا که شادروان طباطبایی از آن آزردگی نمود و یکبار نیز با دستور وزیر علوم جلوگیری از بیرون آمدن آن شد ولی دوباره راه آن را باز نمودند [ البته با چند شرط: عزل مدیر مسئول و عدم ذکر نامش در صفحه نخست نشریه] و صوراسرافیل می بود تا سال توپ بستن دارالشوری پیش آمد و …» (احمد کسروی، تاریخ مشوطه ایران، بخش یکم، ص۲۷۷).
66. عجیب است از دهخدا که آیه مشهور قرآنی را اشتباه نوشته است. اشاره به آیه ۶۲ سوره نمل است:« أمن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء …» که همزه استفهامی را با عین نوشته است!
67. ش۳۱، ص۸، ستون ۲،پاراگراف ۳٫
68. هفته نامه صوراسرافیل، ش۱۲،ص۲٫