تايمز لندن: تنفر از انگليس، سراسر ايران را فراگرفته است

روزنامه تايمز در 20 آگوست 1921، مطلبي را از يك «گزارشگر ويژه در خاورميانه» تحت عنوان «تنفر از انگليس سراسر ايران را فرا گرفته است. مطبوعات ناراضي، به سر حد انفجار رسيدهاند»، به چاپ رساند. بوتلر رايت بريده مربوط به اين قسمت از روزنامه تايمز را ضميمه نامه خود كرده و از «عدم محبوبيت بريتانيا در تهران خبر ميدهد» و ميافزايد: «نارضايتي مردم ايران از بريتانيا بسيار افزايش يافته است و نفرت ايشان از اين كشور بسيار شديدتر از احساس نفرتي است كه در گذشته نسبت به روسية تزاري داشتند؛ و جو عمومي با اينكه روزي به نفع بريتانيا بود اما اكنون به طور محسوسي فرق كرده است. در پارلمان و مطبوعات منازعه سختي عليه پليس جنوب ايران به راه افتاده و اصل و اساس اين نيرو، مورد حمله قرار گرفته است.» مقاله روزنامه تايمز اين چنين آغاز ميشود: «انعكاس سخنان لرد كرزن در مجلس اعيان بريتانيا (در 26 جولاي)، بيش از يك هفته است كه صفحات روزنامههاي تهران را به خود اختصاص داده است؛ و روزنامههاي ايران و ستاره ايران در انتقاد از اين سخنراني مطالبي را به چاپ رسانيدند. شايد خشم و غضب شديد بهترين صفاتي باشند كه در توصيف رويكرد اين دو روزنامه به كار برد. مطبوعات تهران با درج مجموعهاي از مقالات، كلمه به كلمه سخنان لرد كرزن را گزارش كرده و بدين وسيله تلويحاً خشم مردم را دامن زدند و از دو رويي و رياكاري بريتانيا پرده برداشتند.» توصيفات تايمز از روزنامه ستاره ايران: «خشم غيرقابل كنترل نويسنده [روزنامه ستاره ايران] در نوشتههاي او به چشم ميخورد كه لرد كرزن منظور خاصي نداشته و تنها وانمود كرده كه در طول جنگ بريتانيا منجي ايران بوده و پس از آن او را از شر شوروي خلاص كرده است؛ و اكنون نيز مدعي است كه ايران آلت دست يكي از متحدين مسكو ميباشد. اين نويسنده ميگويد، ايران بيطرفي خود را در همان ابتداي جنگ اعلان كرد و اين مسئله خطري براي هيچ كشوري نداشت مگر روسيه تزاري و بريتانيا كه در يك جبهه ميجنگيدند. چنانچه روسيه نيروهاي خود را از تبريز خارج ميكرد، تركها هرگز اين شهر را مورد حمله قرار نميدادند و همچنين انجام عملياتهاي نظامي متعدد ضروري نميگرديد. بر كسي پوشيده نيست كه حضور نيروهاي بريتانيا در ايران، تنها دليل پهلو گرفتن كشتيهاي نظامي روسي در انزلي ايران بود؛ چرا كه شوروي احساس خطر ميكرد. قيام جنگليها نيز در پي فعاليت نيروهاي بريتانيا در ايران شكل گرفت. لذا پس از خروج انگليسيها، نيروهاي شوروي نيز عقبنشيني كردند.» نويسنده از سخنان كرزن در مورد مورگان شوستر و مقايسه او با آرميتاژ اسميت بسيار خشمگين شده است. مورگان شوستر «در امور اقتصادي مجلس به وكلا كمك ميكرد و مورد احترام و اعتماد تمام ايرانيان بود. وي طي اولتيماتيومي بيرحمانه كه حاصل تلاش مشترك بريتانيا و روسيه تزاري بود، در سال 1911 از كار بركنار شد.» تايمز به نقل از روزنامه ستاره ايران مينويسد: «بريتانيا با توافقنامه 1907، اولتيماتيوم 1911 و توافقنامه 1919، به وجود آوردن پليس جنوب ايران، اعزام آقاي آرميتاژ اسميت به ايران، وارد ساختن نيروهاي هندي به ايران، ممانعت از انجام اصلاحات و مسدود كردن وامهاي خارجي و به طور كلي با عملكرد مقامات خود در ايران به ملت ايران فهماند كه هيچ علاقهاي به ترقي و افزايش قدرت ايران نداشته و در پي اين است كه اين كشور را به هند دوم تبديل كند تا بتواند سياستهاي استعماري خود را توسعه دهد. بريتانيا با وجود ارتش در ايران مخالفتي ندارد؛ اما ارتشي كه تحت فرمان افسران انگليسي باشد و از فرامين دولت هند پيروي كند. درست همانند پليس جنوب ايران. بريتانيا از اينكه ايران صاحب تشكيلات اقتصادي شود ترسي ندارد اما تشكيلاتي كه همانند مصر تحت نظارت بريتانيا و كنترل مستشاران اين كشور باشد. بريتانيا خواهان تأسيس خط آهن در ايران است، اما به هيچ شركت خارجي يا بينالمللي غير از شركتهاي خود اجازه نميدهد امتياز اين خط آهن را به دست بياورد. بريتانيا در پي صنعت معدن ايران است، اما همانند نفت اهواز، تنها شركتهاي انگليسي ميبايست به اين اقدام مبادرت ورزند تا از اين طريق بتواند مخارج دولت ايران را تحت كنترل داشته باشد. بريتانيا از تغيير و تحول در تعرفههاي گمركي استقبال كرد، چرا كه به نفع تجارت شاهنشاهي بريتانيا بود. اين است رويكرد دولت انگليسي؛ دولتي كه وزير خارجه آن مدعي است هيچ قدرت غربي همانند ايشان، بدون غرض و بدون طمع ورزيدن براي نجات زندگي و كمك به حفظ عظمت كشورهاي شرقي، فعاليت نميكند. اما با كمال احترام، ملت ايران اين بيغرضي و همچنين تلاشهاي خالصانه براي احيا و زندگي بخشيدن به ايرانيان را نميپذيرند. ايراندوستي خود را با دربار لندن اعلام ميكند و لازم به ذكر ميداند كه هيچگاه ابزاري در دست دشمنان بريتانيا نخواهد بود؛ اما تعهدي هم ندارد كه تمام منابع اقتصادي خود را در اختيار بريتانيا قرار دهد. بريتانيا در پي آن است كه خزانههاي خود را از ثروت تمام ملل پر كند و خواهان اين است كه از تجارت تمام كشورها به نفع پيشرفت اقتصادي خود بهره ببرد.» روزنامه ستاره ايران در 5 اكتبر 1921 مينويسد: «آقاي چيك، كنسول بريتانيا در شيراز، در شش سال گذشته تمام توان خود را به كار گرفته است تا عشاير قشقايي و كشكولي را به جان هم بياندازد و از اين طريق تا كنون هزاران ايراني بيگناه كشته شدهاند... بريتانيا باني و مسبب تمام فجايع قضيه آندرلينكو (اسرائيلينكو) در تهران ميباشد كه تاكنون نتايج بسيار ناميموني به همراه داشته است... بريتانيا با دخالت در امور اموال عمومي، زمينه قحطي جديدي را مهيا ميسازد.» ستاره و ديگر روزنامههاي ايراني، به زودي بهاي سنگيني را در برابر جسارت خود پرداخت كردند.
در پاييز سال 1921، جان آر. داس پسوس يكي از نويسندگان مشهور آمريكايي، به ايران سفر كرد و به دوست خود، فردريك برد، نايب كنسول آمريكا در بيروت نامهاي نوشت. در نوشتههاي داس پسوس آمده است كه با اينكه ظاهراً قوامالسلطنه و «سرپرستان قديمي» قدرت را در دست دارند، «شاه از ترس سكوت كرده است» و تمام مجموعه دولت «تحت امر و اختيار رضاخان ميباشد. وي همچنان بر مسند وزارت جنگ تكيه زده است و فرماندهي 000/18 سرباز را برعهده دارد؛ بزرگترين نيروي نظامي كه ايران تا به امروز به خود ديده است. وي فردي قابل توجه به نظر ميرسد؛ بيسواد است و زندگي [كاري] خود را از زماني كه يك سرباز صفر بود آغاز كرد، اما انرژي بسياري داشت. داستانها حاكي از آن است كه وي قادر به خواندن و نوشتن نيست. به هر حال اگر اين داستانها صحت هم داشته باشند، شكي نيست كه وي بر اوضاع فعلي چيره است؛ و ارتش او تمام عوايد مملكت را ميبلعد و حتي يك شاهي هم براي ديگر وزارتخانههاي دولت باقي نميگذارد.» پس از فرار سيدضياء، رضاخان «دولت موقتي را به رهبري قوامالسلطنه تشكيل داد و طبق معمول براي اينكه سر و صداها را آرام كند، دستور تشكيل مجلس را داد... مستشاران بريتانيا براي دومين بار ايران را ترك كردند و انگليسيها فضايي را به وجود آوردهاند كه گويي همگي قصد دارند از خاك ايران خارج شوند؛ نيروي پليسي خود، (پليس) جنوب ايران را منحل كرده و آقاي نرمن، وزير مختار خود را از ايران فراخواندهاند.» داس پسوس متذكر ميشود عليرغم «خروج» بريتانيا از ايران، «استيلاي بريتانيا خرد كنندهتر به نظر ميرسد. به نظر من، تنها فكري كه به ذهن اقشار مختلف جامعه ايران خطور ميكند اين است كه از شر اين كابوس خلاص شوند. اين احساسات موجي از نفرت و بياطميناني نسبت به تمام اروپاييان به وجود آورده است و تعصبات ديني قديمي را عليه «سگان كافر» تجديد كرده است. به نظر ميرسد بريتانيا ميكوشد با به كار گرفتن هر سياست ممكني از جانب اداره امور هند، از خودكفايي ايران جلوگيري كند و تلاشهاي اين كشور را براي نزديك شدن به ديگر كشورهاي مدرن دنيا عقيم بگذارد. اين يعني در پيش گرفتن سياستي كه همواره ايران را وابسته نگاه داشته و از چيزي كه خود نيازي به آن ندارد دريغ ورزند.» داس پسوس اضافه ميكند كه مطمئنترين راه براي عقب نگاه داشتن ايران، حمله به نظام آموزشي آن است: «در مورد نظام آموزشي، شواهد حاكي از آن است كه عوامل بريتانيا با پرداخت پول و رشوه به مجتهدين با نفوذ (روحانيون ايراني كه قدرتمند، فاسد و به خوبي سازمان يافته ميباشند)، آنان را واداشتند كه اوباش بازار را عليه اين مدارس تحريك كنند؛ و از اين طريق مدارس غير ديني را به تعطيلي كشاندند. همه اينها باعث شد كه روز به روز نفرت مردم از بريتانيا و ديگر اروپاييها بيشتر شود.» داس پسوس در ادامه گزارش ميكند كه بريتانيا در مقابل اين موج نفرت، دست به تشكيل ديكتاتوري نظامي ميزند: «با اين حال، براي رسيدن به اين مهم، تمام عوايد مملكتي، كه بيشتر آن از حق الامتياز پرداختي شركت نفت انگليس ـ ايران تأمين ميشود، تا آخرين سكه جذب خزانه وزارت جنگ ميشود. ديگر وزارتخانههاي دولت به ندرت وجهي را دريافت ميكنند، لذا مقامات اين وزارت خانهها خواه ناخواه مجبورند به كمك پيشكش و هدايا زندگي خود را اداره كنند. هر انتقاد و اعتراضي هم به شدت سركوب ميشود؛ همانطور كه اخيراً شاهد توقيف يكي از روزنامههاي پر مخاطب تهران يعني ستاره ايران بوديم؛ اين روزنامه سخنان توهينآميزي در مورد قزاقها منتشر ساخته بود. سردبير روزنامه به چوب و فلك بسته شد و سپس روانه زندان گرديد... شاه و اعيان فئودال هيچ قدرتي ندارند. ديكتاتوري نظامي نيز اساس چندان محكمي نمييابد كه بناي خود را بر آن استوار سازد... سؤال اينجاست كه بريتانيا در گام بعدي دست به چه اقدامي خواهد زد؟»