دیگ پلو سفارت انگلیس !!!

.. تا این وقت (در تحصن) سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمی‌دانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند...یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید، ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد، با نهایت خنده رویی و تغمز به نزد ما آمد، گفت: آقایان ! شما برای چه اینجا آمده اید؟ یک نفر...گفت: ما آمده ایم اینجا یک مجلس عدالت می‌خواهیم. گفت: نمی‌دانم مجلس عدالت چیست ! گفت: پس شما یقین مشروطه می‌خواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه از دهان خانم انگلیسی شنیدیم...بعد طولی نکشید که شنیدیم یکی فریاد می‌کرد: ما می‌خواهیم. یکی فریاد می‌کرد: ما شرطه می‌خواهیم. کسی فریاد مشربه می‌کرد: بگویید آنچه را خانم گفت ! ما مشروطه می‌خواهیم...»
 
دیگ‌های پلو در راه سفارت انگلیس!
واقعیت این است که قضیه مشروطیت از ابتدا، نام و عنوان مشروطیت و البته اهداف و آرمان‌هایی که بعدا از درون سفارت انگلیس و دیگ‌های پلوی آن بیرون آمد و برایش نوشته شد، را برخود نداشت. ماجرا از اعتراض علما وروحانیون به ظلم و فسادی آغاز شد که از سوی تتمه حکومت قاجاریه بر مردم می‌رفت ؛ از چوب زدن 14 طلبه به دستور عین الدوله و به زنجیرکردن آنها و گرداندن در شهر و سپس تبعید به اردبیل گرفته تا انتشار عکس مسیو نوز بلژیکی با لباس روحانی در آستانه ماه محرم و اعتراضات آیت الله بهبهانی تا اهانت شاهزاده ظفرالسلطنه به روحانی بزرگ کرمان حاج میرزا محمد رضا کرمانی و اهانت وزیر اکرم به سید جمال الدین قزوینی و اهانت حاکم سبزوار به روحانی شهر و به دنبال آن اعتراضات مرحوم سید محمد طباطبایی بر بالای منبر تا به چوب بستن بازاریان تهران توسط علاءالدوله و عکس العمل علماء در مقابل این اقدام،همگی نشان از نارضایتی مردم و روحانیون از حکومت قجرها داشت.


 اما محور تمام این موضع گیری‌ها، تقبیح ظلم و دعوت حاکمان به عدالت و احترام به ارزش‌های دینی بود. از همین روی نخستین اجتماع علمای تهران با حضور سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، شیخ فضل الله نوری، صدرالاسلام و سایر علماء، طلاب و مردم در مسجد شاه سابق،  در اعتراض به ظلم حاکم و درخواست برقراری عدالت بود که به دنبال درگیری در مسجد شاه، علمای بزرگ تهران همچون طباطبایی، بهبهانی، شیخ فضل الله نوری، شیخ مرتضی آشتیانی و سید جمال الدین افجه‌ای تصمیم گرفتند تا به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرده و از این طریق صدای اعتراض خود را به گوش حکومت برسانند.


خواسته اصلی متحصنین در کنار درخواست‌هایی همچون لغو امتیاز عسگر گاریچی در حمل و نقل قم، بازگرداندن حاج محمد رضا کرمانی از تبعید و بازگرداندن تولیت مدرسه مروی به شیخ مرتضی آشتیانی، همچنین برداشتن مسیو نوز از مسئولیت گمرک و اداره مالیه (که وجه ضد استعماری نهضت را تشکیل می‌داد)، اساسا برپایی بنیاد عدالتخانه و جاری ساختن قانون اسلام در مورد همه مردم بود. بر اساس اسناد تاریخی و مدارک معتبر، در آن تحصن هیچ سخن و درخواستی مبنی بر مشروطه خواهی یا مانند آن عنوان نشد.


حتی پس از آن در مکاتبات حضوری و غیرحضوری مابین علماء و دولت از جمله در نامه‌ها و صحبت‌های سید محمد طباطبایی سخن از مجلس و دارالشوری به میان می‌آید ولی این دارالشوری و مجلس بنا به تصریح خود طباطبایی، همان عدالتخانه بوده است. او در نامه‌ای که شخصا به شاه می‌نویسد، عدالت خانه را این گونه معنی می‌کند:


«... مجلس عدالت یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند. شاه و گدا در آن مساوی  باشند...مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد. خرابی‌ها آباد خواهد شد. خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد. سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد. فلان محل را روس نخواهد برد. عثمانی تعدی به ایران نمی‌تواند بکند...» (تاریخ بیداری ایرانیان - جلد دوم- ناظم الاسلام کرمانی)
 
دیگ‌های پلو در سفارت انگلیس
پس از حمله به تحصن علما در مسجد شاه که خواستار عدالت خانه بودند، آنها دست به مهاجرت کبرا به قم زدند که همین موضوع، شاه را وحشت زده کرد تا به آنها تلگرام بزند و علماء و روحانیون مهاجر نیز در پاسخ آن تلگراف برای نخستین بار تقاضای مجلس مشورتی حکومتی را بکنند. همزمان با مهاجرت علما به قم، عده‌ای از تجار به سرکردگی محمد تقی بنکدار نیز از ترس جانشان با هدایت برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلیس مانند حسینقلی خان نواب که از اعضای تشکیلات فراماسونری بود، به این سفارت پناهنده شدند و مدت زمانی به طول نینجامید که حیاط سفارت انگلیس مملو از این گونه افراد شد، چادرهای اصناف برپا گردید، دیگ‌های پلو بار گذارده شد و خروارها قند و چای توزیع گردید تا به قول یحیی دولت آبادی که گویا در خفا با سفارت در تماس بود، اجزای سفارت هر چه بیشتر بتوانند از واردین دلربایی کنند تا اینکه ناگهان در خواست مردم و سران تحصن از مجلس عدالت یا مشورت به مشروطه خواهی تبدیل شد.

در واقع، بنا بر روایات تاریخی و اسناد و شواهد موجود، اعضای انجمن مخفی وابسته به فراماسون‌ها و اعضای سفارت، آنقدر در میان متحصنین تبلیغات کردند که در مدت کوتاهی، درخواست عدالت خانه تبدیل به مشروطه شد.

از قول مرحوم ضیاءالدین دری درباره تاثیر سفارت انگلیس در تغییر خواست مردم در کتاب «مجموعه‌ای از مکتوبات و اعلامیه ها... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضل الله نوری در مشروطیت» آمده است:


«... تا این وقت (در تحصن) سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمی‌دانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند...یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید، ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد، با نهایت خنده رویی و تغمز به نزد ما آمد، گفت: آقایان ! شما برای چه اینجا آمده اید؟ یک نفر...گفت: ما آمده ایم اینجا یک مجلس عدالت می‌خواهیم. گفت: نمی‌دانم مجلس عدالت چیست ! گفت: پس شما یقین مشروطه می‌خواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه از دهان خانم انگلیسی شنیدیم...بعد طولی نکشید که شنیدیم یکی فریاد می‌کرد: ما می‌خواهیم. یکی فریاد می‌کرد: ما شرطه می‌خواهیم. کسی فریاد مشربه می‌کرد: بگویید آنچه را خانم گفت ! ما مشروطه می‌خواهیم...»
 
درشکه شارژ دافر انگلیس در میان متحصنین
روایت مهدی ملک زاده از پدرش ملک المتکلمین این است که وی این لغت را در دهان متحصنین حضرت عبدالعظیم گذارده است. او در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» می‌نویسد:


«... در جلسه سران متحصنین در 9 ذیقعده وقتی از مجلس مبعوثان و مشروطیت سخن به میان آمد، گفتند: دیگر مشروطه چیست؟...ملک المتکلمین در اطراف کلمه مشروطیت و مجلس مبعوثان توضیحات داد ولی استماع این الفاظ برای گوش آن مردم ثقیل بود و اکثرا به مخالفت پرداختند...»


به این ترتیب بر اساس ادعای مهدی ملک زاده، اولین کسی که در تحصن، مشروطیت را مطرح کرد، ملک المتکلمین عضو لژ ماسونی بیداری بود؛ اما تردیدی نیست که با حمایت عوامل کانون‌های جهان وطن صهیونی در تشکیلات فراماسونری و انجمن مخفی وابسته به آن، همچنین سفارت انگلیس که نقش بسیار فعالی ایفا می‌نمود، مبارزات ضد استعماری مردم تبدیل به مشروطه خواهی شد و جریان سفارت، ماجرای مهاجرت را که می‌توانست نقشی تعیین کننده‌ای در پیشبرد نهضت مردمی داشته باشد، تحت الشعاع خود قرار داد و رهبری روحانیت در رتبه دوم قرار گرفت.


به این ترتیب، کانون‌های صهیونی در ادامه تهاجم خود به ایران و اسلام، پس از تلاش‌هایی که از اوایل عصر حاکمیت قاجار در تشکل فراماسون‌ها و نفوذ در ارگان فرهنگی و سیاسی کشور نمودند، اینک می‌رفتند تا با سوار شدن بر موج نهضت عدالت طلبی و اسلام خواهی مردم، به نام مشروطیت، نخستین تحرک را در ساختار بخشیدن ایدئولوژیک به حکومتی که قرار بود به زودی جانشین سلسله قجری گردد، انجام دهند.


در جریان انقلاب مشروطه، تلقی‎هایی که از واژه «مشروطه» می‌شد به‌کلی متفاوت بود و هر گروهی آرمان خود را در نظر داشت و تصور می‌کرد پیروزی مشروطه یعنی تحقق این آرمان. مثلاً، علمای شیراز در یکی از تلگراف‎های خود از مفهوم مشروطه «جمهوری اسلامی» را مدّ نظر داشته و عنوان کردند و نوشتند: «ایران جمهوری اسلامی است. چه، از عهد سلف تا حال خلف، علمای هر شهری به حکومت شورش کردند، دولت با مصلحت جمهور، حاکم را عزل فرمود.»


 تعریف واحد و دقیقی از مفهوم نظام مشروطه وجود نداشت. مردم خواستار تغییر و تحول بودند و این تغییر و تحول را با مفهوم «مشروطه» به آنها القا کرده بودند. آن چیزی که در مرحله اول مشروطیت مد نظر مردم و علما قرار داشت،عدالتخانه بود. عدالتخانه نهادی معرفی شد که مرجع تظلمات مردم بوده و منحصر به تهران هم نباشد. در دستخط دوّم مظفرالدین‌شاه این نهاد به «مجلس شورای اسلامی» تبدیل شد که هدف از آن اجرای «قوانین شرع مقدس» اعلام شده بود. اما بلافاصله از سوی عوامل ماسونی، تلاش برای تغییر این نام آغاز شد. نمایندگان متحصنین در سفارت انگلیس به‌ همراه یکی از اعضای بلندپایه این سفارت به‌نام گرانت‎داف به خانه مشیرالدوله صدراعظم رفتند و در آنجا قرار شد، دستخط جدیدی از شاه اخذ شود که در آن عبارت «مجلس شورای اسلامی» به «مجلس شورای ملّی» تغییر یابد. باید توجه داشت که هدایت متحصنین در سفارت انگلیس با دیوان‌سالاران غرب‎گرا و کمپرادورها بود و هدف تحرکات ایشان سلب اقتداری بود که علما در جریان تحصن حضرت عبدالعظیم کسب کرده بودند.
 
لژ ماسونی بیداری ایرانیان
عاملی که در بررسی انقلاب مشروطه بایستی همواره مدنظر باشد و به هیچ وجه نمی‌توان تأثیر مهم آن را نادیده گرفت، نقش کانون‌های دسیسه‌گر استعماری است. عناصری از این کانون‌ها در میان تمامی گروه های مشروطه خواه حضور داشتند که به وسیله انجمن های سری ماسونی هدایت می‌شدند و عملکرد آنها در جهت انتقال قدرت به دولتمردان غربگر و سرمایه داران وابسته بود. امروزه بر اساس اسناد تاریخی در مقایسه با تاریخنگاری گذشته، شناخت جامع‌تری می‌توان دربارۀ این انجمنهای سرّی داشت. مهم‌ترین این انجمنهای سرّی سازمان ماسونی لژ بیداری ایران بود. اعضای این شبکه‌های مخفی از طریق اقداماتی چون به دار کشیدن شیخ فضل الله نوری، ترور سید عبدالله بهبهانی، اقدامات زننده و توهین آمیز علیه آخوند خراسانی، ترور و حذف رجال سیاسی غیر وابسته، تشکیل کمیته مجازات و اقدامات مشابه دیگر به تدریج راه را برای تحقق آرمانهای خود هموار کردند. این آرمانها در نهایت در دیکتاتوری رضا خان تجلی یافت. اندیشه دیکتاتوری منور، که بنیان نظری صعود سلطنت پهلوی را تشکیل می‌داد، نه تنها از بدو انقلاب مشروطه بلکه از آغاز تکوین طبقۀ جدیدی به نام دولتمردان غرب گرا در دورۀ ناصری وجود داشت. توجه کنیم که میرزا فتحعلی آخوندزاده، یکی از برجسته ترین نظریه پردازان اولیه این گروه، مروج تمرکز قدرت دولتی در ایران بود و کسب «استقلال باطنی و ظاهری سلطنت» و تبدیل آن به «تنها مرجع ملت» را گام نخست برای به اصطلاح «سیویلیزه کردن ایران» یا همان متمدن نمودن آن می‌دانست.


از دیگر سازمان‌های صهیونی فعال در جریان تبدیل نهضت عدالت طلبانه مردم  به مشروطه، انجمن مخفی بود که اسماعیل رایین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» درباره‌اش می‌نویسد:


«... دومین انجمن مهمی که با کمک پنهانی لژفراماسونری و مشروطه خواهان تشکیل شد،«انجمن مخفی» در تهران بود. این انجمن که نامی نداشت توسط ملک المتکلمین و سیدجمال الدین واعظ که هر دو از اعضای برجسته لژ فراماسونری ایران بودند، رهبری و اداره می‌شد...»

جلسه اول این انجمن در باغ میرزا سلیمان خان میکده (پدر خانم دکتر ملک زاده فرزند ملک المتکلمین) برگزار شد و افراد معلوم الحالی نظیر یحیی و مهدی دولت آبادی بهایی و فراماسونرهایی مثل حاج سیاح محلاتی و اردشیر جی ریپورتر، جاسوس رسمی انگلیس، در آن حضور داشتند. وظیفه اصلی آنها به انحراف کشاندن نهضت عدالت طلبی- که توسط مردم شروع و به رهبری علما می‌رفت بساط ظلم و استبداد را از ایران برچیند و عدالت را حاکم گرداند- به سوی مشروطه غربی از نوع سکولاری بود که الحق باید گفت در این قضیه موفق شدند تا جایی که دستخط مظفرالدین شاه مبنی بر تشکیل مجلس شورای اسلامی و مجدداً دستخط دیگری مبنی بر تشکیل مجلس شورای ملی صادر شد اما در تاریخ نگاری ماسونی، نشانی از دستخط اول به چشم نمی‌خورد. لازم است بگوییم که اعضای این انجمن همگی از همپالکی‌های اردشیر جی بودند، همان جاسوس رسمی انگلیسی که در کشف رضاخان و نصب او به سلطنت در ایران نقش مهمی را ایفا کرد.


متاسفانه غفلت ناشی از ضعف تاریخنگاری درباره مشروطه و وارونه جلوه دادن وقایع آن توسط فراماسون‌ها و مورخین وابسته، باعث گردیده که بسیاری از واقعیات دوران مشروطیت پنهان مانده و تحریفات سنگینی برآن وارد شود. یعنی ضعف و تحریف سایر عرصه‎های تاریخنگاری معاصر، به این حوزه مهم تاریخی نیز راه یافته و همین دیگرگونه نمایاندن حوادث مشروطه حتی نحله‌های فکری و اتفاقات سیاسی فرهنگی امروز جامعه ما را تحت تاثیر قرار داده است. مثلاً، تاریخ کسروی به عنوان معروف‌ترین تاریخ مشروطه همچنان که درباره قراردادهای ننگینی مثل رویتر و رژی سکوت کرده، درمورد برخی مقاطع مهم انقلاب مشروطه نیز به‌کلی خاموش مانده یا در «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظم‌الاسلام کرمانی بخش مهمی از حوادث مشروطه اصلا بیان نشده است.


در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» فی المثل درباره ماجرای اتابک، که از گره گاه ‎های تاریخ مشروطه است،‌ مطلب قابل اعتنایی درج نشده است. همچنین موارد متعددی را می‌توان ذکر کرد که بخش‎هایی از یادداشت‌های ناظم‌الاسلام، در همان چاپ اوّل آن،‌ سانسور شده و دلایلی وجود دارد که این اقدام را تعمدی نشان می‌دهد نه تصادفی. انبوه اسناد، خاطرات و منابع داخلی و خارجی که در طول سال‌های اخیر منتشر شده، انجام پژوهش‌های جدی و عمیق را در زمینه انقلاب مشروطه، کاملاً ضروری ساخته است.


این فقر تاریخنگاری در زمینه نقش مراجع ثلاث در نهضت مشروطیت بیشتر مشاهده می‌شود. فی المثل هیچگونه بیوگرافی مستند علمی از زندگی آخوند خراسانی یا شیخ عبدالله مازندرانی ویا میرزا حسین خلیلی تهرانی و سید کاظم یزدی در دست نیست، همانگونه که تک ‎نگاری درباره سایر رجال و حوادث مشروطه نیز بسیار نادر است. حتی اسناد مهم آرشیوهای موجود در انگلیس یا روسیه درباره حوادث مشروطیت در تاریخنگاری معاصر ایران بازتاب بسیار اندک داشته‌اند.


دو مجموعه که به‌نامهای «کتاب آبی» و «کتاب نارنجی» به فارسی ترجمه و منتشر شده، تنها گزیده ‎ای است از انبوه اسناد خارجی در زمینه حوادث مشروطه ایران که در داخل کشور منعکس گردیده است. البته در برخی از کتاب‌های منتشر شده، مورخین ماسونی تعمدا جایگاه مراجع ثلاث در حوادث منجر به ماجرای مشروطه کمتر از واقع نشان داده و نقش گروه‌هایی که در واقع، تأثیر اندک یا محدودی داشتند برجسته ‎تر از واقعیت نمایانده شده است
.

دکتر مهدی ملک‌زاده در کتاب «تاریخ مشروطه» خود به‌سود پدرش، ملک‌المتکلمین، اغراق و جعل فراوانی انجام داده است که یک نمونه آن،‌ درباره مراسم افتتاح اولین جلسه مجلس مشروطه است. این جلسه با سخنرانی میرزا نصرالله خان مشیرالدوله (صدراعظم) از طرف دولت و شیخ مهدی سلطان‎المتکلمین از طرف ملت افتتاح شد. در آن زمان سلطان‎المتکلمین به «خطیب ملت» شهرت داشت و مورد وثوق کامل مراجع ثلاث نیز بود. ملک‌زاده این نطق مهم سلطان‎المتکلمین را در کتاب خود به‌نام پدرش، میرزا نصرالله خان بهشتی (ملک‌المتکلمین)، چاپ کرده است. یعنی در افتتاح مجلس گویا ملک‌المتکلمین چنان مقامی داشته که به‌عنوان سخنگو و زبان ملت سخنرانی افتتاحیه ایراد نماید. این روایت از تاریخ یک جعل آشکار است.
 
از راست: اردشیر جی ریپورتر(سرجاسوس سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا و از بنیانگذاران لژهای فراماسونری در ایران)، مهدی ملک زاده و ملک المتکلمین
ملک‌المتکلمین در آن زمان مطرود و بدنام بود و در میان مردم محبوبیت نداشت. به نام بابی شهرت فراوان پیدا کرده بود و خانم منگل بیات نیز در کتابش رسماً او را به‌عنوان بابی معرفی کرده است. آقا نجفی اصفهانی بارها ملک المتکلمین را طرد کرده بود و در دوران حوادث مشروطه اوّل او حتی یک بار هم در صحن حرم قم سخنرانی نکرد. چگونه چنین آدمی می‌توانست به ‌عنوان خطیب و سخنگوی ملت در افتتاح مجلس لایحه بخواند؟ واقعاً چرا دو واعظ بزرگ و مؤثر انقلاب مشروطه،‌ یعنی سلطان‎المتکلمین و سلطان‎المحققین، در تاریخنگاری مشروطه گمنام مانده‌اند؟ امروزه چند نفر از کتابخوانان ما سلطان‎المتکلمین را می‌شناسند، در حالی‌که ملک‌المتکلمین شهرت فراوان دارد.


در واقع تاریخ پردازی ماسونی بخش مهمی از کارنامه سلطان‎المتکلمین خوشنام را به‌سود ملک‌المتکلمین بدنام مصادره کرده است. این گونه موارد تحریفی در تاریخ معاصر ایران، فراوان است که دریافت واقعیات آنها، به یک تلاش تخصصی سنگین و متکی بر اسناد نیاز دارد. تلاشی که بتواند به دور از دروغ پردازی‌های فراماسون‌ها، یک دوره تاریخ جامع و مستند و علمی از حوادث مشروطه در اختیار پژوهشگران و محققین قرار دهد.