شكل گيري مشروطه در كرمان و پيامدهاي آن در تحولات سياسي كشور

با سقوط محمدعلي شاه و استيلاي نيروهاي متحد سپهسالار تنكابني و سرداراسعد بختياري بر تهران (جماديالثاني 1327ق.)، دوره جديدي از حيات سياسي مردم ايران آغاز شد. كمي بعد، در ذيقعده 1327ق.، مجلس دوم آغاز به كار كرد. اين مجلس عرصه تعارض دو حزب جديدالتأسيس دمكرات و اعتدالي بود. در حزب دمكرات چهرههايي چون سيدحسن تقيزاده، سليمانميرزا اسكندري، حسينقليخان نواب و وحيدالملك شيباني ديده ميشدند. حزب اعتدالي نيز كانون تجمع بسياري از رجال مشروطه، از جمله دو روحاني نامدار تهران آيتالله طباطبايي و آيتالله بهبهاني، بود. 

حزب دمكرات از همان آغاز انفكاك كامل قوة سياسي از قوة روحاني را در برنامه خود قرار داد و با طرح شعارهاي اصلاحطلبانه از قبيل مخالفت با مجلس سنا، تقسيم املاك بين رعايا، منع احتكار و اجباري كردن تعليم اجباري، كوشيد تا در ميان مردم، بهويژه اقشار جوان و تحصيلكرده، پايگاهي به دست آورد؛ در حاليكه در عمل به اين شعارها پايبند نبود. 

حزب دمكرات به سرعت تشكيلاتي منسجم بر پا كرد و شعب خود را در شهرهاي مهم ايران تأسيس نمود و از جمله شعبهاي در كرمان تأسيس كرد. كرمان طي ساليان مديد از سلطه شاهزادگان قاجار از يكسو و خاندان وكيلالملك از سوي ديگر آسيبهاي فراوان ديده بود و لذا محيط مناسبي براي طرح شعارهاي عوامفريبانه دمكراتها به شمار ميرفت. طولي نكشيد كه برخي از شخصيتهاي سياسي موجه و غيرموجه اين خطه به شعبه فرقه دمكرات پيوستند. سيد مصطفي خان كاظمي، محمود درگاهي (دبستاني)، آقا مهدي رئيس بلديه، حاج حسين ياسائي، عبداللهخان پامناري، محمدميرزا ابوالفتح، آقاسيد جواد و برادرش ميرزاشهاب، ناظمالتجار، آقاميرزا غلامحسين، احمد دهقان (بهمنيار)، ابوالقاسم (معروف به ابوالقاسم شمر)، علي كاكو و ميرزاحسينخان رئيس نظمية كرمان از اين گروه بودند. فرزندان ياسايي، ميرزاشهاب و بهمنيار تا سالها بعد روابط صميمانة خود را حفظ كردند و مظفر بقايي بعدها با آنان روابط نزديك داشت. 

پريشاني سياسي پس از فتح تهران به كرمان نيز سرايت كرد. واليان كرمان (قوامالملك، صارم الملك و جلال الدوله مسعود) در سالهاي 29-1328 قمري عملاً اقتداري نداشتند و در اين زمان دمكراتها يكي از عوامل مهم ايجاد تشنج سياسي در منطقه بودند. در اين دو سال بلوچستان از حوزة اقتدار حكمرانان كرمان خارج شد. سعيدخان، ياغي سرشناس بلوچ، اينك داعيه سياسي داشت و تاراجگريهاي خود را در اين پوشش پنهان ميساخت. خفيهنويسان انگليس از قول او نقل كردند كه در نامهاي خطاب به قوامالملك شيرازي گفته است: «چون دولت ايران بي قدرت و امورات مغشوش است، بلوچ ها نميدانند چه كنند.» بدينسان، اغتشاش سياسي در كرمان به اوج خود رسيد. 

سِر كلارمونت اسكرين، كنسول انگليس در مشهد و كرمان، دمكراتهاي كرمان را نيروي سومي بين شيخيه و خاندان وكيلالملك ميدانست. اين نيروي سوم در اندك زماني چنان نيرومند شد كه رقبا را از ميدان به در كرد. رئيس نظميه، كه خود از دمكراتها بود، زمينة قدرت يابي اعضاي اين گروه را مهيا مينمود و اقدامات عليه آنان را از پيش نقش بر آب ميكرد. با آغاز نيابت سلطنت ابوالقاسمخان ناصرالملك قراگوزلو اوضاع دگرگون شد. دمكراتها، كه در گذشته حاميان ناصرالملك بودند، اينك با او ميانهاي نداشتند و مستوفيالممالك را براي تصدي اين سمت ترجيح ميدادند. معهذا، با حمايت سردار اسعد بختياري و رأي تمايل مجلس دوّم، سرانجام در هشتم صفر 1329ق. ناصرالملك نيابت سلطنت را به دست گرفت. 

در همين زمان حكومت كرمان به نصرتالله خان اميراعظم (اميرخان سردار)، از نوادگان فتحعليشاه قاجار و برادرزاده عينالدوله، تفويض شد. مقارن با ورود اميراعظم، ميرزاحسينخان، رئيس نظميه و از سران فرقه دمكرات كرمان، روانة گرمسير شد تا از سعيدخان رودباري و ضرغام السلطنه ماليات بگيرد. در اين ايام، اين دو بر جيرفت و رودبار مسلط بودند و مالياتي نميپرداختند. ميرزا حسينخان در كوير بم و نرماشير با فردي بهنام رفعتنظام نرماشيري ديدار نمود. 

اين رفعت نظام مدتها در دارالتحرير ايالتي كرمان سمت منشي گري داشت. مقارن با حوادث مشروطه، او نيز، كه در آن ايام در بلوچستان ميزيست، مشروطهخواه شد. رفعت نظام به بهانة اينكه احتمال حملة بلوچ ها به نرماشير وجود دارد، وجوهي از خوانين جمع كرد، عدهاي را به دور خود گرد آورد و قدرتي شد. در دوره مجلس اول رفعت نظام بر بم چيره شد و در دوره موسوم به «استبداد صغير» با تفنگچيان خود از مشروطه طلبان حمايت ميكرد. اين عنصر ياغي در ذيقعدة 1327ق. از بم به تهران احضار شد. ولي بهناگاه اهالي دكانها را بستند، در تلگرافخانه بست نشستند و اعلام كردند نميگذارند رفعت نظام حركت كند زيرا وي مانع تهاجم بلوچ ها به منطقه است. معهذا، رفعتنظام به تهران رفت، در مركز با برخي از سران حزب دمكرات ديدار كرد و در بازگشت بار ديگر زد و خوردي ميان او و خوانين محلي درگرفت. وي با اجير كردن تعدادي بلوچ قصد تصرف بم را داشت. 

درست در اين ايام، ميرزا حسينخان براي دريافت ماليات از خوانين رودبار و جيرفت به منطقه آمد. او با رفعت نظام طرح دوستي ريخت و هر دو متفقاً براي جمعآوري ماليات به جيرفت رفتند. اميراعظم نيز عدهاي را براي دريافت پول از خوانين به آن سو حركت داد. خوانين رودبار و جيرفت نامهاي از حسينخان دريافت كردند كه آنها را به اتحاد براي مبارزه عليه اميراعظم، حاكم كرمان و نماينده دولت مركزي، دعوت ميكرد. بدينسان، اتحادي از خوانين و حسينخان پديد شد و طرفين عزم نبرد كردند. رفعت نظام به ميرزاحسينخان اعلام كرد كه ميتواند بلوچءها و بميها را رهبري كند و او را ياري دهد. از سوي ديگر حسينخان معينالممالك، يوسفخان سنجري، سعيدخان رودباري و ضرغامالسلطنه به او قول مساعد دادند. بهزودي بلوچها، نرماشيريها، بميها و رودباريها متحد شدند و روانة بافت شدند. تفنگچيان حسينخان و رفعت نظام همراه با اخراج خوانين از راه بردسير رو به كرمان نهادند. 

نمايندة كنسولگري انگلستان در كرمان با مهاجمين وارد گفتگو شد. مضمون گفتگو اين بود كه اگر شهر سقوط كند آيا خطري خارجيها را تهديد خواهد كرد يا خير؟ به گزارش كتاب آبي، دمكراتهاي كرمان ياغيان را به اشغال شهر كرمان تشويق ميكردند. اميراعظم از مقام خود دست كشيد و به كنسولگري انگليس پناهنده شد، ليكن انگليسيها او را تشويق كردند كه به كرمان رفته و به وظايف خود مشغول شود. براساس اين گزارش ها، اميراعظم همانقدر كه از ياغيان ميترسيد، از دمكراتها نيز بيم و وحشت داشت. در تهران ميرزا حسينخان نصرتالسلطنه (سردارنصرت)، نوه وكيلالملك بزرگ، به اين تشنجات دامن ميزد. او قبلا نايب الاياله كرمان بود. عدلالسلطان، برادر سردارنصرت كه در كرمان حضور داشت، تلگرافهاي عديدهاي از تهران دريافت ميكرد كه مضمون آن حمايت از دمكراتها بود. در اين ايام دمكراتها از حمايت نايب حاجيابراهيم، فراش حكومتي، نيز برخوردار شدند. اين مرد با چماقداران خود به شدت از دمكراتها پشتيباني ميكرد. ائتلاف خاندان وكيلالملك، فراشان حكومتي، خوانين محلي و دمكراتها عجيب مينمود. 

هيك ليوتنان، كنسول انگليس در كرمان، به خوبي از جمع نامتجانس ياغيان آگاه بود. در بين اين «آزاديخواهان» كساني حضور داشتند كه صرفاً به دليل اهمال در پرداخت ماليات به شورش پيوسته بودند. 

بههر روي، در نبردي كه ميان اميراعظم و حسينخان درگرفت، حسينخان شكست خورد و اين در حالي بود كه پيش از اين در صفوف متحدان او رخنه افتاده بود. اين حادثه مصادف با جماديالثاني 1330ق. است. ميرزا حسينخان و رفعت نظام توسط دوستان خود دستگير و تحويل مقامات محلي شدند؛ اما درست در همين زمان نامه عزل اميراعظم از حكومت كرمان به دست او رسيد. بهرغم اين، اميراعظم عزم جزم كرده بود تا قلع مادة حسينخان كند. پس در جلسهاي كه براي مذاكره با سرجنبانان مخالف خود در باغ بهادرالملك (برادر ميرزاآقاخان نوري) ترتيب داد رهبران مخالف، از جمله ميرزا حسينخان و رفعتنظام، را دستگير كرد. به زودي ساير سران فرقه دمكرات نيز دستگير شدند. از ميان آنها، ميرزاحسينخان و رفعت نظام به دار آويخته شدند. 

پس از اميراعظم، مدت كوتاهي اميرمفخم و سپس غلامحسينخان سردار محتشم بختياري والي كرمان شدند. در اين دوره دمكراتها، از جمله ناظم التجار، به شدت تحت تعقيب قرار گرفتند. اين ايام مطابق با دوره نيابت سلطنت ناصر الملك است كه با دمكراتها خصومت ميورزيد و آنان را مشتي عناصر آشوبگر ميشناخت. 

در شوال آن سال (1333ق.) فرمان انتخابات دورة سوم مجلس شوراي ملي صادر شد. در اين انتخابات نيز آشوبگري دمكراتها تداوم يافت. آنان به بهانه تقلب انتخاباتي در تلگرافخانة كمپاني تلگراف هند و اروپا متحصن شدند. اين همان تلگرافخانه انگليس است. ناظمالتجار از رهبران دمكراتها، كه خود كانديداي نمايندگي از بم بود، اين تحصن را هدايت ميكرد. والي دستور داد ناظم التجار را در بم دستگير و به كرمان اعزام كنند. پس از وصول خبر، ناظم التجار در تلگرافخانه متحصن شد و متحصنين كه مسلح بودند از او حمايت كردند. سرانجام، با هدايت يك افسر سوئدي، متحصنين متفرق شدند و ناظمالتجار دستگير شد. 

كمي بعد، جنگ اول جهاني آغاز گرديد. پس از شش ماه سردار محتشم به حكمراني اصفهان رفت و سردار ظفر بختياري به جاي او به حكومت كرمان منصوب شد. در اين ايام يكي از عمده ترين مراكز فعاليت دمكراتها مدارس جديد بود. ميرزاشهاب راوري از گردانندگان اين مدارس بود. 

در زمان آغاز جنگ جهاني، دمكراتها به ظاهر سياست طرفداري از آلمان را در پيش گرفتند. نقطة مقابل آنها ميرزا حسينخان سردارنصرت (نوة وكيلالملك بزرگ) بود كه از تهران به كرمان بازگشته و رياست قشون را نيز بر عهده داشت. سردارنصرت، كه پيشتر در تهران در زمره حاميان دمكراتها جاي داشت، اينك جبههاي يا نقشي ديگر را برگزيد و آشكارا جانب انگليس را گرفت. تلاش هاي هيئت آلماني به سرپرستي زوگماير براي جلب حمايت سردارنصرت و سردار ظفر به جايي نرسيد. روزي در خارج شهر نارنجكي در پيش پاي اين سردارنصرت منفجر شد، اسب او پاره پاره شد ولي سردار جراحت مختصري برداشت. يكي از همراهان او را برشانه گذاشت و نجات داد. گفته ميشد اين كار دمكراتهاست. در جماديالاول 1334ق. سفارت روسيه در تهران اطلاع يافت كه دمكراتها توپخانه و ارگ را به تصرف درآوردهاند. در همان ماه سرپرسي سايكس، سركنسول سابق بريتانيا دركرمان، در رأس يك هيئت سياسي و نظامي به بندرعباس وارد شد. 26 افسر انگليسي و هندي همراه با عدهاي تفنگدار ژنرال سايكس را همراهي ميكردند. سايكس كه قشون انگليسي ايراني موسوم به «پليس جنوب» (اس. پي. آر.) را تشكيل داده بود، همراه با سردار ظفر به آلمانيها هجوم برد. عدهاي گريختند و دكتر بياخ اسير شد. در طول جنگ اول جهاني سيرجان يكي از عمده ترين مراكز زد و خورد بين طرفداران آلمان و قواي انگليس بود. در 24 جماديالاول 1334ق. دمكراتها خود را تسليم قواي بختياري كردند. اين گروه همراه با عدهاي ديگر مدتها در شيراز نزد قوامالملك زنداني بودند، ولي با ورود ميرزاعبدالحسينخان فرمانفرما بهتدريج آزاد شدند. 

در شعبان 1334ق. نصرتالسلطنه (عموي احمد شاه) به حكومت كرمان منصوب شد. به زودي ميان او و سردارنصرت اختلاف بروز كرد. در اين اختلاف دمكراتها در جبهه نصرتالسلطنه جاي داشتند. با حمايت دمكراتها، به زودي سردارنصرت معزول و به تهران احضار شد. سِر چارلز مارلينگ، وزير مختار انگليس، به دليل اصرار سِر كلارمونت اسكرين، خواستار آزادي سردارنصرت شد و اين كار انجام گرفت. بار ديگر گروهي از سران حزب دمكرات كرمان دستگير و به فارس فرستاده شدند. آنان مدتها در ارگ كريمخاني زنداني بودند و در رمضان 1335ق. آزاد شدند. 

از اين سال فعاليت دمكراتهاي كرمان گستره و حدت بيشتر يافت. جلسات هفتگي مرتباً برگزار ميشد. رابطه با كميتة مركزي فرقه در تهران بيشتر شد. در آستانة انتخابات مجلس چهارم، حزب دمكرات در بسياري از شهرستانهاي كرمان شعبه خود را داير كرده بود. اين مصادف با 1296 شمسي است. سه سال بعد كه كودتاي رضاخان ميرپنج در تهران رخ داد، بسياري از دمكراتها از آن حمايت كردند. 

از زمان سقوط محمدعلي شاه تا پايان سلطنت خاندان پهلوي، اعقاب دوتن از مقتدرترين مردان كرمان از عهد فتحعليشاه به بعد، يعني ابراهيم خان ظهيرالدوله و محمد اسماعيل خان وكيلالملك، همچنان موقعيت خود را حفظ كردند. 

از خاندان ظهيرالدوله، لقمان نفيسي (محاسب الدوله) بعدها به نمايندگي دوره هيجدهم و نزهت نفيسي دختر او به نمايندگي دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي رسيدند. اعضاي خاندان نفيسي، از جمله همين لقمان، از دكتر مظفر بقايي كرماني، پسر ميرزاشهاب، و سياستهاي او حمايت جدي ميكردند. منصور رفيعزاده، در زمان تحصيل در آمريكا با لقمان رابطه داشت و نظرات او را به بقايي اطلاع ميداد. تا واپسين سالهاي حكومت پهلوي، تعدادي ديگر از بستگان خاندان ظهيرالدوله نيز به نمايندگي مجلس دست يافتند. خانوادههاي ابراهيمي و امير ابراهيمي از بستگان و اولاد و احفاد ظهيرالدوله هستند. 

محمد اسماعيلخان وكيلالملك (وكيلالملك اول) ابتدا پيشكار كيومرثميرزا داماد ناصرالدينشاه بود. او و پسرش مرتضيقلي خان (وكيلالملك دوم) ساليان مديد با اقتدار تمام بر كرمان حكومت كردند. از خاندان وكيلالملك نيز افراد زيادي در دوره پهلوي در زمره رجال متنفذ جاي داشتند. يكي از آنها ميرزا حسينخان اسفندياري (سردارنصرت)، نوة وكيلالملك بزرگ، بود كه در مجلس پنجم حضور داشت. خاندان وكيلالملك در دورههاي بعد نيز نمايندگاني در مجلس شوراي ملي داشتند. مهم ترين آنها حسنخان مرآت اسفندياري (مرآتالسلطنه)، فرزند ميرزا حسينخان سردارنصرت، بود. او در ادوار ششم تا چهاردهم نمايندة مجلس بود. اين مرآتالسلطنه نيز از دوستان نزديك بقايي و پدرش بود و به سان بقايي در حزب اتحاد ملي سهامالسلطان بيات عضويت داشت. خاندان وكيلالملك تا واپسين سالهاي حكومت پهلوي هميشه نمايندهاي در مجلس شوراي ملي داشت. خانوادههاي اسفندياري و سالار بهزادي از خويشاوندان خانواده وكيلالملكاند. 

بنابراين، «مشروطه كرمان» به معناي اقتدار روزافزون خاندانهايي بود كه بيش از يكصد و پنجاه سال بر اين خطه حكومت ميكردند. براي نمونه، فرزندان سردارنصرت، اين چهرة سرشناس استعمار انگليس در كرمان، يكي پس از ديگري روانة مجلس ميشدند. سردارنصرت خود نمايندة مجلس پنجم بود؛ مجلسي كه در آن ميرزاشهاب دمكرات نيز شركت داشت و البته هر دو به تغيير سلطنت قاجار رأي مساعد دادند. 

نقش تعيين كنندة خاندان وكيلالملك در رشد فرقه دمكرات كرمان انكارناپذير است. فرزندان سردارنصرت در عهد پهلوي نيز موقعيت سياسي خود را كماكان حفظ كردند. پس از شهريور 1320، در حزب اتحاد ملي، كه به عنوان حزبي «انگلوفيل» شهرت داشت، تعداد كثيري از اين خانواده عضويت داشتند. از دوره سوم مجلس شوراي ملي نيز هميشه حداقل يكي از اعضاي اين خاندان در مجلس حضور داشت. مرآتالسلطنه، فرزند سردارنصرت، از مهم ترين اين عناصر بود. او در دورة رضاشاه با ميرزاشهاب راوري روابط خود را حفظ كرد. بعدها اين گروه بيشترين حمايتها را از مظفر بقايي كرماني به عمل آوردند.