اسنادی از نقش انگلستان در انحراف جنبش مشروطیت

بدون تردید جنبش مشروطیت ایران پدیدهای خلق الساعه نبود که به یکباره سایه بر فضای سیاسی ایران و نظام سیاسی حاکم بر آن افکنده باشد. زمینههای این جنبش از دهههایی پیش از صدور فرمان مشروطیت در ایران شکل گرفته بود.
آشنایی منورالفکران ایرانی با نظامهای سیاسی حاکم برکشورهای اروپایی و ارزیابی این که ایشان از نقش پارلمان و قانون در پیشرفت دولتهای اروپایی داشتند، سبب شده بود تا امثال «میرزا ملکم خان ناظم الدوله» ارمنی با نوشتن «کتابچه غیبی» و یا «میرزا یوسف خان مستشار الدوله» با نوشتن رسالهی «یک کلمه» و یا افراد دیگری نظیر «عبدالرحیم طالبوف»، «زین العابدین مراغهای» و «فتحعلی آخوندزاده» با نوشتن کتب و رسایل دیگری و با چشم ظاهربین خود به تمجید، تبلیغ و ترویج روبنای نظامهای سیاسی اروپایی و حاکمیت قانون و نظم بپردازند.
افزون بر این افکار و عقایدی که از جانب منورالفکران شیفتهی غرب و اروپا که از دهههای پیش از مشروطیت در ایران نشر مییافت، اوضاع نابسامان داخل مملکت ایران نیز مستعد شکلگیری هرگونه حرکت اعتراض آمیز برضد حاکمیت بود. ضعف و بیتدبیری شاهان قاجار که به ویژه در دوران سلطنت «ناصرالدین شاه» و «مظفرالدین شاه» بیش از پیش آشکار بود و ناتوانی ایشان در ادارهی ناب کشور و وادادگی آنها در برابر قدرتهای استعمارگر روسیه و انگلستان، نارضایتیها را از دستگاه حاکم افزون میکرد. این زمینهها و عوامل بسیار دیگری که خارج از موضوع بحث است و پرداختن به آنها ضرورت ندارد، شرایط را برای شکلگیری جنبش مشروطیت در ایران مهیا کرد.
اما فارغ از هر آن چه گفته شد، مسألهای که در جنبش مشروطیت ایران حایز اهمیت است، نقش سفارتخانهی انگلستان در شکلگیری و پیشبرد اهداف آن است. اگر تا پیش از ورود سفارت انگلستان به جنبش مشروطیت میتوانستیم جنبش اصلاحی مردم و علما را تنها به قصد دفع ظلم و برای برقراری عدالت فارغ از هر نوع دگراندیشی و مشروطه خواهی و به عنوان حرکتی اصلاحگرایانه برضد اوضاع نامطلوب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران تلقی کنیم، پس از ورود انگلستان به این جنبش که همراه با تغییر ماهیت اساسی حرکت اصلاح گرایانهی علما و مردم بود، میبایست با تردید و تأمل بیشتری جنبش مشروطیت ایران را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم. چراکه مردم ایران در حافظهی تاریخی خود- دست کم در چند سدهی گذشته- کمتر موردی از تعاطی منافع انگلستان با مصالح مملکت و خود سراغ دارند.
پس از بازگشت از سفر سوم فرنگ به ایران، «مظفرالدین» شاه به «عین الدوله» عنوان صدراعظم را داد و «علاءالدوله» را با اختیارات تام در مقام حکمرانی پایتخت تثبیت نمود. بیش از یک ماه از بازگشت شاه گذشته بود. کمیابی، گرانی و احتکار قند، باعث تنبیه چند بازرگان قند از سوی علاءالدوله شد و همین تنبیه آن چند بازرگان و تحصن آنان در مسجد شاه، زمینهی تشنج در بازار را در آذر 1284ه.ش. فراهم آورد. به خصوص که «سید عبدا... بهبهانی» و «سیدمحمد طباطبایی» از آنان حمایت کردند و با دیگر علما در مسجد شاه حضور یافتند و عزل علاءالدوله را خواستار شدند، این تجمع در مسجد، تعطیلی بازار را در پی داشت.
دولت در برابر این تشنج سختگیری کرد و بر اثر این سختگیری مردم از مسجد پراکنده شدند و بهبهانی و طباطبایی به همراه قریب یکهزار نفر روحانی، طلبه، بازرگان و بازاری به شهر ری مهاجرت نمودند. دربار و دولت برای بازگرداندن آنها بسیار کوشیدند که در نهایت متحصنین شروط خود را برای بازگشت اعلام کردند که در میان آنها به عزل علاءالدوله و برقراری عدالتخانه اشاره شده بود. شاه تأسیس عدالتخانه و عزل علاءالدوله را پذیرفت و آقایان علما با تشریفات بایسته به تهران بازگشتند.
اما پس از این شاه به وعدهی خود مبنی بر تأسیس عدالتخانه عمل نکرد که این امر زمینهها را برای بروز تشنجی دیگر فراهم نمود. عین الدوله که به شدت از جانب علما و روحانیون به خاطر اقدامهایش نکوهش میشد، همواره در صدد برخورد با ایشان بود. از زمانی که در تیرماه 1285ه.ش. شیخ «محمد سلطان الواعظین» مدرس مدرسهی کاظمیه بر منبر انتقادهای سختی را به زبان راند و با ناسزاگویی به صدراعظم و دولت مردم را تحریک به شورش کرد، مأموران شهربانی او را توقیف و به قراولخانهای انتقال دادند.
گروهی متشکل از 30- 40 طلبه برای رهایی شیخ محمد واعظ هجوم آوردند. در این بین، فرماندهی سربازان آتش گشود و یکی از طلاب به نام «سیدعبدالحمید» کشته شد. طلاب که از مرگ همدرس خود به خشم آمده بودند در حالی که به سمتشان شلیک میشد به قراولخانه هجوم بردند و ضمن ویران کردن آن جا، شیخ محمد واعظ را آزاد کردند. مردم جنازهی سیدعبدالحمید را برداشته و فریادکشان به خانهی علما رفتند. سیدعبدا.. بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلا.. نوری به همراه دیگر علما، روحانیون و طلاب به مسجد جامع رفته و در آن جا ازدحام نمودند. بازارها بسته شد و علما پس از بحث و گفتوگو متحدالقول شده، قرآن در میان گذاشته و سوگند یاد کردند که تا مقصودشان حاصل نشود، از مسجد بیرون نروند.
سران علما نامهای توسط «کامران میرزا نایب السلطنه» برای مظفرالدین شاه فرستاده و متذکر شدند که اگر هرچه زودتر عین الدوله برکنار نشود، مبارزهی آنان شدت خواهد یافت. پس از چندی و بدون این که شاه، عین الدوله را از صدارت برکنار کند، علما برای نشان دادن حسن نیت خود مردم را از مسجد پراکنده کردند و بازارها و دکانها بار دیگر باز شد. اما این پایان ماجرا نبود چرا که پس از آن که علما اقدامهای عین الدوله مبنی بر منزوی کردن ایشان و فاصله انداختن میان مردم و علما را از جانب وی مشاهده کردند و از طرفی هیچ اقدام مسالمت آمیزی را از جانب شاه مبنی بر رسیدگی به درخواستهای پیشینشان مشاهده نکردند، این گونه گفتند: «یا عدالتخانه را برپا کنید یا ما را بکشید و یا به ما راه بدهید از شهر بیرون رویم.»
سیدعبدا... بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی و صدرالعلماء و برخی دیگران از شهر بیرون شده، آهنگ «ابن بابویه» کردند که بازماندگان نیز به آنها بپیوندند. تمامی روحانیون، طلبهها و دیگران که در مسجد همراهی با روسیه کرده بودند، در این سفر نیز همراهی نمودند. حاج شیخ فضل ا... نوری نیز دو روز دیگر روانه گردید و در کهریزک به آنان پیوست. بدین ترتیب آنان که به نام عتبات بیرون رفته بودند در قم متحصن شدند.
اما در حالی که سران علما و قاطبهی روحانیون راه قم را در پیش گرفته بودند، گروهی دیگر از مردم، تجار و بازرگانان راه دیگری را برای خود برگزیده و با توجه به هماهنگیهایی که از پیش با سفارت انگلستان انجام داده بودند، راه سفارت انگلستان در تهران را در پیش گرفتند. «ادوارد براون» در این باره مینویسد: «مردم با دریافت عدم توانایی خود به قیام مسلحانه علیه حکومت، بر آن شدند که در مقر سفارت بریتانیا بست نشسته و این اقدام شیوهای موفقیت آمیز برای حصول به اهداف ایشان بود.»
اگر تا پیش از ورود سفارت انگلستان به جنبش مشروطیت میتوانستیم جنبش اصلاحی مردم و علما را تنها به قصد دفع ظلم و برای برقراری عدالت فارغ از هر نوع دگراندیشی و مشروطه خواهی و به عنوان حرکتی اصلاحگرایانه برضد اوضاع نامطلوب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران تلقی کنیم، پس از ورود انگلستان به این جنبش، میبایست با تردید و تأمل بیشتری جنبش مشروطیت ایران را مورد مداقه و بررسی قرار دهیم.
بدین ترتیب در 26 تیر ماه 1285ه.ش. تحصن عدهای از بازرگانان، کسبه و طلاب در آن سفارت انگلستان آغاز گردید. گروه اول پناهندگان 40 نفر بودند. در روزهای بعد، عدهی پناهندگان به 3 هزار نفر رسید. در سفارت انگلیس از پناهندگان خواستند مطالب خود را بنویسند و پای آن نوشته را مهر کنند و نیز تعهد بسپارند که تغییر مطلب ندهند و بدون اجازهی سفارت ترک پناهندگی نکنند تا سفارت از آنها حمایت نماید.
نخستین درخواستهای این عده در همان آغازین روزهای تحصن به وسیلهی وزیر مختار انگلیس طی مکاتبهای به اطلاع دولت و دربار ایران رسید. «رایس» از قول متحصنین مینویسد: «اولاً میگویند که بعد از این اطمینان جانی و مالی ندارند و دیگر آن که سربازهایی که دولت صلاح دانسته به بازار گذارده به آنها اذیت و آزار میکنند. ثانیاً تجار شکایت کردهاند که به واسطهی غیبت رؤسای علما نمیتوانند قراردادهای خود را به مهر برسانند و نیز نمیتوانند کلیهی معاملات خود را مجری دارند. ثالثاً میخواهند که دیوان خانههای عدلیه برپا شود و این دیوان خانهها نبایستی فقط در دست مأمورین دولتی باشد چراکه اعتماد به آنها ندارند. رابعاً تا این که رفع شکایت آنها نشود[،] از تحت حمایت انگلیس خارج نخواهند شد ...»
آن چه که بیش از هر چیز در این درخواستهای متحصنین جلب توجه میکند این است که در روزهای آغازین این تحصن هنوز بحثی از مشروطه و تشکیل مجلس قانونگذاری به میان نیامده و نخستین درخواستهای متحصنین سفارت انگلستان فاقد از هرگونه صبغهی مشروطه خواهی بود. با پذیراییای که در سفارت از متحصنین به عمل میآمد هر روز بر تعداد متحصنین افزوده میشد چنانچه در ظرف یک هفته عدد متحصنین از 5 هزار نفر گذشت. مأمورین سفارت نیز به دستور مقامهای سفارت، مأمور به ممانعت از ورود مأمورین دولت ایران به داخل سفارت بودند. ایشان دستور داشتند حتی در صورت تقابل با عین الدوله با وی برخورد کنند.
پناهندگان توسط سفارت، تلگراف تظلمی به پیشگاه «ادوارد هفتم» پادشاه انگلستان مخابره نمودند. پادشاه انگلیس در یک تلگراف توسط سفارت عمیقاً با پناهندگان همدردی کرد و تلگراف پناهندگان را به مجلس نمایندگان انگلیس فرستاد و هم پادشاه و هم مجلس انگلستان از مظفرالدین شاه رفع تعدیات مستبدانه از مردم ایران و پناهندگان را خواستار شدند. حدود یک هفته پس از آغاز تحصن در سفارت انگلیس، «سسیل الپرینگ رایس» وزیر مختار انگلیس با نگارش نامهای به وزیر امور خارجهی ایران ضمن حمایت از متحصصین، خواستار «استرضای خواطر» آنها از جانب دولت ایران میشود: «کراراً از روی احترام خاطر محترم جناب مستطاب اجل عالی را زا وضع حزن انگیزی که بالفعل در سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در طهران موجود است[،] مستحضر داشتهام[؛] عدهی پناهندگان آن جا امروز صبح به 8 هزار و 500 نفر رسیده است. اینک دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان به دوستدار دستورالعمل دادهاند به جناب مستطاب اجل عالی اطلاع دهم که تکلیف دولت ایران است که استرضای خواطر اشخاصی را که حال پناهنده بیرق انگلیس میباشند به عمل آورند که به این طور وضع خیلی ناگوار انجام پذیرد.....»
سپس در ادامه رایس، نسبت به خطری که با اتمام صبر متحصنین دولت ایران را تهدید میکرد، هشدار میدهد: «باید خاطر محترم عالی را مسبوق سازم از این که صبر متحصنین سفارت در کار تمام شدن است و امیدوارم اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی عاجلاً از روی عطوفت ملوکانه جواب تظلمات آنها را که دوستدار به جهت جناب مستطاب اجل عالی فرستادهام[،] مرحمت فرمایند. لازم نیست خاطر محترم عالی را از خطراتی که به واسطهی غفلت از اقدامات کافیهی فوریه در جلوگیری این کار که ممکن است در قلیل مدتی اسباب خطر مملکت شود[،] متذکر سازم. تمنا مینمایم مراسله را به عرض حضرت اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی برسانند. در این موقع احترامات فائقه خود را تجدید مینماید. سسیل اسپرینگ رایس»
فحوا و لحن این مراسلات حاکی از حمایت سفارت و دولت انگلستان از متحصنین [است]، ضمن این که مقارن با این ایام، جراید و مطبوعات انگلستان با انتشار مطالبی ضمن تأیید اقدام متحصنین به حمایت از ایشان میپرداختند. اما نقش اصحاب سفارت انگلیس در قالب حمایت محدود نشد و ایشان با فرا رفتن از حمایت، با جهتدهی به خواستهای متحصنین افزون بر این که مدیریت اقدامها و تعاملهای متحصنین با دولت ایران را در دست گرفته بودند، آشکارا با دخل و تصرف در خواستههای متحصنین به مداخلهی مستقیم در یک اختلاف داخلی پرداختند. در ادامهی سلسله مراسلاتی که وزیر مختار انگلیس در ایران با وزارت امور خارجهی ایران داشت، این بار رایس مسألهی طرح دعاوی و خواستههای متحصنین در «مجلس مبعوثین دولت انگلیس» را از زبان متحصنین به سمع دولت ایران میرساند.
رایس در این مکاتبه به تاریخ 10 جمادی الثانی 1324 ه.ق. مینویسد: «دیشب به شهر رفته اشخاصی را که در سفارت متحصن هستند[،] ملاقات نمودم و سعی کردم که رؤسایشان را وادار کنم که نمایندگانی از طرف متحصنین به حضور اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی روانه نمایند ولی حضرات متحصنین به کلی امتناع نمودند و اظهار داشتند که تا از طرف دولت علیه ایران اطمینان صحیحی به آنها داده نشود که عرایضشان به خاک پای همایونی مقبول افتاده است، مصمم گردیدهاند که در این سفارتخانه متحصن و پناهنده باشند [و] نیز مصمماند که هرگاه شکایاتشان به زودی اصلاح نشود، مسأله را کلیه به مجلس مبعوثین دولت انگلیس رجوع نمایند.... سسیل اسپرینگ رایس»
پس از این عین الدوله نامهای برای پناهندگان سفارت فرستاد ولی به دستور «گرانت راف» کاردار سفارت انگلیس نامهی عین الدوله را نپذیرفتند و نیز عین الدوله طرح تأسیس عدالتخانه را که توسط «میرزا اسماعیل خان ممتاز الدوله» تنظیم شده بود، توسط «میرزا حسن خان مشیرالملک» برای پناهندگان فرستاد آن را هم نپذیرفتند.
«گرانت داف» کاردار سفارت انگلیس شبها به دیدار پناهندگان میرفت و با مردم بسیار مهربانی میگرد و میگفت: «پادشاه انگلستان پدر مهربان شما است، شما از هر حیث در امان هستید، شما به جای عدالتخانه مشروطه بخواهید و منشیان سفارت که به زبان فارسی احاطه داشتند معنای مشروطه و حکومت مشروطه را برای آنان توضیح میدادند.» از سوی سفارت به اکثریت پناهندگان کارت تحتالحمایگی داده شد تا هر وقت بخواهند از سفارت بیرون روند آسوده خاطر باشند. روی کارت پناهندگی نوشته شده بود:
«دارندهی این کارت آقای ....... با کسانش زیر حمایت دولت انگلیس هستند و هر کس با او حرفی دارد به سفارت اعلیحضرت پادشاه انگلستان و امپراطور هندوستان مراجعه کند.»
اما سرانجام سیاستهای مداخله جویانهی انگلستان در قبال متحصنین جواب داد و در نهایت مظفرالدین شاه با توجه به فشارهای واردهی ناشی از تحصن در سفارت انگلیس و همچنین فشارهای مستقیم و غیرمستقیم وارده از جانب سفارت انگلیس و وزارت امور خارجهی آن کشور به دولت ایران، ناگزیر به عقب نشینی شد. شاه زمانی که با افزایش روز افزون متحصنین در سفارت انگلیس و امساک سفارت از اخراج متحصنین علیرغم درخواست رسمی سفارت ایران در لندن از دولت انگلیس و همین طور مکاتبهی سفارت انگلیس که دولت ایران را متوجه تمامی خسارات و هزینههای تحصن در سفارت میکرد، مواجه شد با اکراه عین الدوله را وادار به استعفا کرد و «میرزا نصرا... خان مشیرالدوله» را که وزیر امور خارجه بود با حفظ سمت به صدارت منصوب کرد.
هفتهی پس از آن و در 14 مرداد 1285ه.ش. مطابق با 15 جمادی الثانی 1324 ه.ق. شاه با صدور فرمانی برقراری نظام مشروطه را پذیرفت و دستور داد مجلسی از شاهزادگان، اعیان و بزرگان قاجاریه، علما، ملاکین و بازرگانان و اصناف برای استقرار نظام جدید تشکیل شود. این فرمان همان روز منتشر شد و از سوی شاه «عضدالملک» و «حاجی نظام الدوله» برای بازگرداندن علما به قم رفتند. پس از ورود علما به تهران سیدعبدا... بهبهانی و سید محمد طباطبایی با کالسکه به جلوی سفارت انگلستان رفته و از 360 نفری که هنوز سفارت انگلیس را ترک نکرده بودند، خواستند که سفارت را ترک کنند و بدین گونه سفارت به کلی از وجود متحصنین تخلیه گردید.
بدین ترتیب انگلیسیها که در ابتدای دوران مظفرالدین شاه با افزایش نفوذ روسها در دربار ایران، جایگاه خود را در ایران نسبت به گذشته متزلزل ارزیابی میکردند و همواره نگران از دست رفتن اشراف و نفوذ خود بر امور ایران بودند، اینک پس از سپری شدن قائلهی متحصنین در سفارت انگلیس و اعمال نفوذ و استفادهای که سفارت و دولت انگلیس از فرصت پیش آمده کردند، اختلاف علما، تجار، بازرگانان و گروههایی از مردم با شاه و دولت بر سر عزل صدراعظم و برپایی عدالتخانه، در نهایت منتهی به شکلگیری نظام مشروطه در ایران گردید که ایجاد کنندهی فضای جدیدی در ایران بود. فضایی که افزون بر احیای جایگاه انگلیسها در ایران بیش از پیش ایران را مستعد نفوذ و اعمال نظر انگلستان در امور داخلیاش میکرد.(*)
سند شماره1: مکاتبه وزیر مختار انگلستان در ایران با دولت ایران دایر بر اعلام درخواست متحصنین در سفارت
سند شماره 2:مکاتبه وزیر مختار انگلستان در ایران با وزیر امور خارجه ایران در خصوص جلب رضایت متحصنین از جانب دولت ایران
سند شماره 3: مکاتبه وزیر مختار انگلستان در ایران با وزیر امور خارجه ایران در خصوص ارجاع خواست متحصنین به مجلس مبعوثین انگلستان
پی نوشتها:
1ـ صفایی، ابراهیم. نهضت مشروطه بر پایهی اسناد و مدارک وزارت امور خارجه. (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی ، بیتا) .ص 126
2ـ همان. ص 132
3ـ همان. ص 134
4ـ همان. ص 88
5ـ همان. به نقل از تاریخ مشروطهی ایران. احمد کسروی
6ـ براون، ادوارد. انقلاب مشروطیت ایران. مهدی قزوینی. ( تهران: کویر، 1380). ص 126
7ـ صفایی، ابراهیم. نهضت مشروطیت ایران. ص 15
8ـ سند شمارهی 1 (این در حالی بود که عین الدوله و وزیران او همچنان بدون کوچکترین عقب نشینی از مواضع قبلی پاسخ درخواستهای متحصنین سفارت را اینگونه دادند: «اول- چند نفر آقایان به اختیار خود عازم عتبات شده دیگران در شهر هستند، وجود آنها لازم نیست. دوم- بی تقصیر دولت کسی را نمیگیرد. سوم- مملکت در کمال امنیت است. چهارم- سالها است عدالتخانه باز و در انجام امور ساعی، مخصوصاً این ایام حضرت اشرف والا شعاع السلطنه رییس دیوانخانهی مبارکه مقرر شدهاند که به عرض عارضین رسیدگی کامل شود. هیچ وقت در ایران مرسوم نبوده که از طبقات رعایا شرکت در دیوانخانهی مبارکه داشته باشند.» (محمود.همان. ج 8. صص 91-90)
9ـ همان.
10ـ صفایی، ابراهیم. نهضت مشروطه بر پایهی اسناد. ص 116
11ـ سند شمارهی 2
12ـ سند شمارهی 2
13ـ مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی. آرشیو اسناد روابط ایران و انگلیس. ش ب: 37و 39
14ـ سند شمارهی 3
15ـ صفایی، ابراهیم. اسناد سیاسی دوران قاجاریه. (تهران: بابک،0 135).
16ـ صفایی، ابراهیم. نهضت مشروطیت ایران. ص 151
17ـ همان.
18ـ همان. ص 152
19ـ همان. ص 153
*بهزاد جامه بزرگ؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/انتهای متن/