مشروطه نگاهی دیگر

جنبش مشروطه را باید آغازگر تحولات بنیادین در تاریخ معاصر ایران دانست. اندیشه های نو و نوگرایی همزمان با جنبش مشروطه، به گفتمان غالب در اندیشه سیاسی ایران تبدیل شد. حرکتی که با طلیعه های مشروطه آغاز گردیده، هنوز نیز با قالبی دیگر به حیات و شکوفایی خود ادامه می دهد و از این روست که اگر جنبش مشروطه را از اثرگذارترین حرکت های تاریخ معاصر ایران به شمار آوریم، سخنی به گزافه نگفته ایم.


گفت وگویی که می خوانید نگاهی است دیگرگونه به جنبش مشروطه. شاید بسیاری از مسایل مطرح شده در این گفت وگو برای خوانندگان تازگی داشته باشد.


رحیم رئیس نیا، مورخی است که در بیشتر آثارش به موضوع جنبش مشروطه و تاریخ معاصر ایران پرداخته است: «زمینه های اجتماعی و اقتصادی جنبش مشروطه»، «دو مبارز جنبش مشروطه»، «حیدر عمواوغلی در گذر از توفان ها»، «در سنگر آزادی»، «گزارش هایی از جنبش مشروطه» (مقالات و گزارش های محمد امین رسول زاده)، «ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم» و...


او معتقد است که برای درک بهتر تحولات تاریخ معاصر ایران باید آن را نه به صورت مجرد که در بستر تحولات منطقه به مطالعه بنشینیم. گفت وگویی را که می خوانید رویکردی به تاریخ جنبش مشروطه دارد.


* جناب آقای رئیس نیا، به نظر شما آیا هنوز زاویه تاریکی از تاریخ مشروطه مانده است؟

- از یک نظرنه، از یک نظر هم آری. واقعیت این است که هر روزه اسناد نو و مطالب تازه، مانند خاطرات مختلف یا مطالبی که در روزنامه های آن زمان ایران یا کشورهای دیگر چاپ می شدند و یا نامه ها و یادداشت ها و احکام و پرونده ها و شب نامه ها و... پیدا می شوند؛ مخصوصاً خاطرات از این منظر خیلی با ارزش هستند و هر کدام پرتوی بر گوشه ای از یک حرکت بزرگ اجتماعی می افکنند. مسأله دیگر این است که نگاه محقق به حوادث و اتفاقات، با توجه به اطلاعات گسترده ای که به مرور زمان به دست می آورد جویاتر و عمیق تر و احیاناً واقع بینانه می شود. پایگاه فکری محقق و فلسفه ای که مورد پذیرش اوست، در هرحال در کار تحقیق تأثیرگذار است. به عنوان مثال، من اگر امروز بخواهم زندگی ستارخان را بنویسم دیگر عین موضعی را که به هنگام تألیف کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» داشتم، نخواهم داشت و مسلماً با دستی پرتر، از نظر منابع و مآخذ و احیاناً از یک زاویه متفاوت به قضیه نگاه خواهم کرد و تحلیلی دیگرگونه خواهم داشت. می خواهم بگویم که حتی اگر تمام اسناد و مدارک هم منتشر شده باشد، باز ما به بررسی ها و تحلیل های جدیدی از این حادثه بزرگ تاریخ معاصر کشورمان نیاز داریم.


* یعنی ما با در نظر گرفتن همین مطالب و مدارک موجود می توانیم با نگاهی نو با مسأله برخورد کنیم، و تحلیل ها و نگرش های خود را باز تعریف و نو کنیم؟ 

- بله، مسلماً. البته همانگونه که گفتم بی گمان هنوز اسناد و مدارک منتشر نشده بسیاری از دوره مشروطه وجود دارد که به مرور زمان منتشر می شوند.


* بنیان های فکری مشروطه را در چه می بینید و چگونه ارزیابی می کنید؟

- مدرنیته و تجدد در ایران به اوایل دوره قاجار برمی گردد. شکست هایی که ما در نیمه اول قرن نوزدهم از دولت تزار می خوریم، به ضربه ای بیدار کننده تبدیل می شود. یعنی کمبودها و نیازها و ناتوانیمان وادارمان می کند که به غرب نگاهی دیگرگونه داشته باشیم. ضرورتاً به این نتیجه می رسیم که اگر بخواهیم خود را به رقیب برسانیم و به اصطلاح از پسش بربیاییم، بایستی به امکانات و به سلاح های او مجهز شویم. این فقط مخصوص ایران نیست.

روسیه عصر پطر کبیر- در اوایل قرن هجدهم- ژاپن و مصر و عثمانی هم در سده های بعدی چنان وضعی و چنین رویکرد و عملکردی داشته اند. اگر شما تاریخ عثمانی را از نظر بگذرانید، خواهید دید که امپراطوری عثمانی که تا اواخر قرن هفدهم بر متصرفات خود در اروپا تسلط داشت، در اثر شکست های نظامی متعدد بعدی به «مرد بیمار اروپا» تبدیل شد و با هر قراردادی که به آن تحمیل گردید، بخشی از سرزمین هایش را از دست داد و خواه ناخواه با ضربات دردناک شکست بیدار شد و پای در راه اصلاحات نهاد. نخستین حلقه مهم از سلسله جنبش های اصلاح طلبی در عثمانی تشکیل لشکر نوینی تحت تربیت و نظر معلمان و کارشناسان اروپایی در اواخر قرن هجدهم است. جالب توجه است که عباس میرزا هم که در زمره نخستین اصلاح طلبان و نوگرایان تاریخ ایران در عصر جدید به شمار می رود، بر اثر شکست های نظامی از روسیه بود که با تقلید از سلطان سلیم سوم به فکر پایه ریزی «نظام جدید» افتاد. سخنانی که وی در جریان ملاقات با فرستاده ناپلئون بر زبان آورده، نشان از اشتغالات فکری اش در آن شرایط و احوال دارد: «ای مرد بیگانه... مانند موج های خشمگین دریا که در برابر صخره های استوار خرد می شود، تمام کوشش ها و دلاوری هایم در برابر سپاه فالانژ روس شکست خورده است... یک مشت سرباز اروپایی تمام دسته های سپاه مرا با ناکامی مواجه ساخته است... رود ارس که سابقاً همه آن در میان اراضی ایران روان بود، امروزه سرچشمه اش در زمین بیگانه است و به دریا می ریزد که جولانگاه کشتی های دشمنان ماست... دلایل پیشرفت شما و ضعف ما کدام است؟»


* از جنبش های اصلاح طلبی در عثمانی می گفتید... 

- بله. دومین موج مهم اصلا ح طلبی در عثمانی جنبش تنظیمات است که بیشتر جنبه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارد. دولتمردانی که در برابر رویدادهای زمانه درمانده شده بودند، برای برون رفت از مشکلات و بحران های گوناگون و پیشگیری از اضمحلال و از هم پاشیدن امپراطوری چاره را تنها در تن دادن به اصلاحات می بینند و بدین ترتیب فرمان تنظیمات (خط همایون گلخانه) به همت مصطفی رشید پاشای اصلاح طلب که سال ها در سفارت های عثمانی در اروپا کار کرده بود و با توافق سلطان عبدالمجید در سال ۱۸۳۹ م. و به دنبال آن فرمان ۱۸۵۶، که به فرمان اصلاحات شهرت یافته، صادر می شود که به موجب آن ها حقوقی از جمله امنیت جان و مال و ناموس و برابری اتباع مسلمان و غیرمسلمان و پاره ای آزادی دیگر برای عثمانیان به رسمیت شناخته می شود.


* و سرانجام؟

- و سرانجام مرحله ای فرا می رسد که دیگر اصلاحات محدود از بالا کافی و چاره ساز نمی نماید. از این رو، در سال ۱۸۷۶ شاهد مشروطیت اول عثمانی و تدوین نخستین قانون اساسی در شرق هستیم. جالب توجه این که همین لفظ مشروطیت را ما از عثمانی ها گرفته ایم.


*اما انگار مشروطیت اول عثمانی چندان نمی پاید؟ 

- درست است. مشروطیت اول عثمانی بیش از پانزده ماه دوام نمی آورد و با تسلط سلطان عبدالحمید به اوضاع و سرکوب مشروطه، استبداد صغیر عثمانی آغاز می شود که ۳۳ سال طول می کشد. شما می دانید که استبداد صغیر در ایران حدود سیزده ماه دوام می آورد. شاید یکی از علل سهولت واپس زده شدن مشروطیت اول عثمانی و کنار گذاشته شدن قانون اساسی و بازگشت استبداد و استقرار پردوام آن ناشی از آن بوده باشد که مشروطیت اول و قانون اساسی مذکور، حاصل اقدامات کودتا گونه گروهی از دولتمردان اصلاح طلب به رهبری مدحت پاشا بوده باشد، نه دست آورد یک انقلاب. انقلاب ژوئیه ۱۹۰۸ ترکان جوان که به دوره استبداد صغیر عثمانی پایان داد، در حدود یک ماه پس از آغاز استبداد صغیر ایران که با بمباران مجلس شورای ملی آغاز گردیده بود، در گرفت. علت اشاره به حوادث عثمانی، خاطرنشان کردن این نکته است که ما اگر می خواهیم تاریخ کشور خودمان را مطالعه کنیم بهتر است آن را در زمینه منطقه و با مقایسه ای که با جوامع همسایه انجام می دهیم، بررسی کنیم. به عنوان مثال، انقلاب مشروطیت ما همزمان است با انقلاب مشروطیت دوم عثمانی و انقلاب ۱۹۰۷ روسیه.

این انقلاب ها خواه ناخواه از همدیگر تأثیر پذیرفته اند و همانند ی های موجود در آنها حاکی از قانونمندی حرکت تاریخ است.


* برگردیم به ریشه های فکری جنبش مشروطه در ایران...

- می شود گفت که شکست های ایران از روسیه در نیمه اول قرن ۱۹، موجب سمت گیری هایی به سوی اصلاح طلبی و نوگرایی می شود. در آن دوره گروهی از محصلین به خارج فرستاده می شوند. به عنوان مثال، میرزا صالح شیرازی یکی از این افراد است که در سفر نامه اش اطلاعات جالبی از نظام سیاسی و مشروطیت انگلیس به دست داده است. این همان میرزا صالح است که دومین چاپخانه حروفی را به ایران (یعنی تبریز) وارد کرده و نخستین روزنامه ایران را در تهران انتشار داده است. اینها به هرحال بذرهایی بودند که به تدریج بارور می شوند.

همین طور که به جلو حرکت می کنیم افتتاح دارالفنون را در زمان امیرکبیر شاهد هستیم که فارغ التحصیلان آنجا پایه گذاران نسلی هستند که مشروطه طلب ها را تربیت می کنند.

مطبوعات داخلی و خارجی هم تأثیر عمده ای در شکوفایی اندیشه ها داشتند. روزنامه های داخلی، با وجود تمام محدودیت ها، به هرحال با توجه به اخباری که از اروپا می نوشتند و تصویرهایی که به دست می دادند، تأثیرگذار بودند. روزنامه هایی نیز که ایرانیان در خارج منتشر می کردند جای خود دارد: حبل المتین در هند؛ پرورش، ثریا، چهره نما در مصر، قانون در لندن و تأثیرگذارترینشان اختر در عثمانی که از سال ۱۸۷۶ یعنی همان سال اعلان مشروطیت اول عثمانی شروع به انتشار کرد و غالباً تبعیدی های آن زمان ایران در استانبول در آن قلم می زدند. همین روزنامه متن نخستین قانون اساسی عثمانی را ترجمه و در همان شماره های اول منتشر کرده است. انتشار اختر حدود بیست سال ادامه داشته است و بد نیست بدانیم که نخستین مطلب در مورد جنبش چپ جهان به زبان فارسی در همین روزنامه نوشته شده است.

به نقش کتاب و به ویژه ترجمه ها هم باید اشاره کنیم. همین قانون اساسی عثمانی، چندین ترجمه به فارسی دارد؛ یا کتاب های ملکم خان که همه بر قانون و قانون خواهی تأکید می کنند. جالب است که در آن زمان در ایران هم مثل عثمانی معمولاً افرادی که در وزارتخانه کار می کردند، خواه ناخواه با اروپا آشنایی نزدیک پیدا می کردند و حاملان اندیشه های نوین به ایران بودند. به عنوان مثال، میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی از این دولتمردان است. او کتاب «یک کلمه» را که درباره لزوم قانون و تطبیق قوانین فرانسه به ایران استبدادزده عصر ناصری است، در حدود سال ۱۸۷۰ در پاریس نوشته و با گذاشتن این نام به روی اثر خود خواسته است بگوید که وسیله سعادت ایران تنها یک کلمه و آن قانون است. او تقریباً همزمان با جریانات کمون پاریس در فرانسه بوده و در کتاب خودش مواد اصلی حقوق بشر را که دست آورد انقلاب کبیر فرانسه بود آورده است.


* به همزمانی جنبش ها و انقلابهای ایران، عثمانی و روسیه اشاره فرمودید. می دانیم که شرایط تکاملی این سه جامعه یکسان نبوده است. فرض بفرمایید روسیه در آستانه صنعتی شدن بوده، ایران کاملا یک جامعه فئودال شرقی بوده و ... اگر اینها را در نظر بگیریم، برخی این شبهه را پیش می کشند که اندیشه مشروطه، نوعی عقیده وارداتی و شاید حتی تجویزی بوده است؟

- هر انقلابی از یک رشته زمینه هایی که شرایط انقلاب را فراهم می کند، فرا می روید. تا شرایط عینی در جامعه ای فراهم نیامده باشد، انقلابی در آن جامعه به وقوع نمی پیوندد. به جز شرایط عینی، زمینه های فکری و ذهنی هم لازم است تا آن را به سمت آرمان هایش سوق دهد. واقعیت این است که ما در شرق، آن تجربه غرب را در تحدید حکومت های مطلقه نداشته ایم. ما در دهه ها و حتی سده های پیش از انقلاب مشروطیت جنبشی را که به تحولات بنیادی پایدار در ساختار جامعه وحاکمیت منجر شده، راه به سوی مردم سالاری بگشاید، در تاریخ کشورمان سراغ نداریم. بدیهی است، تجربه ها، دست آوردها و الگوهای جنبش های مردم سالارانه در غرب مورد توجه انقلابیون و اصلاح طلبان شرق قرار بگیرند. بنابر این می توان گفت که انقلاب مشروطیت ما بر مبنای تجارت انقلاب های بورژوا دموکراتیک جهانی، البته به تناسب کمی و بیشی و چگونگی آشنایی با آن الگوها، منتهی براساس فرهنگ و بینش خودمان شکل یافته است. روشنفکرها روی هم رفته تحت تأثیر غرب بوده اند، در حالی که مردم معمولی غالباً به منظور رسیدن به زندگی بهتر بود که به میدان می آمدند و مبارزه و جانبازی می کردند. اگر بخواهیم با زدن انگ وارداتی به این جنبش سرنوشت ساز قلم بطلان بکشیم، در حقیقت چشم بر واقعیت خواهیم بست. 

این جنبش ها مردمی بوده اند، از درون توده ها نشأت گرفته اند و در سرنوشت آنها اثر گذاشته اند و البته از تجارب غرب هم استفاده می کردند. ولی ما می بینیم که در اینجا هرگز نتوانسته ایم عین نهادهایی را که غرب به وجود آورده، ایجاد کنیم، بلکه نهادهایی نهایتاً متناسب با شرایط خودمان ایجاد کرده ایم.


* چرا جنبش مشروطه در آذربایجان تکوین یافت؟ 

- فکر می کنم این امر بیشتر به موقعیت آذربایجان مربوط بوده باشد. آذربایجان گذرگاه کاروان های تجاری مختلف بود. از یک سو با قفقاز پیوند داشت و از سوی دیگر با عثمانی مرتبط بود. می دانیم که روسیه و عثمانی خودشان همانند دیگ های جوشان حرکت های مردمی بوده اند. آذربایجان با باکو ارتباط داشت. باکویی که در عرض چند دهه از یک شهر سیزده- چهارده هزار نفری به یک شهر چند صد هزار نفری تبدیل شد. با توسعه جهشی صنعت نفت، هم سرمایه و هم نیروهای کارگری اقوام مختلف به این شهر جذب شدند. بیکاران ایرانی هم که غالباً آذربایجانی بودند، به علت کوتاهی نسبی مسافت و نیز همزبانی گروه گروه از مرز عبور می کردند و در شاخه های مختلف صنایع روبه رشد و توسعه و نیز کشاورزی و تجارت به کار مشغول می شدند. جالب است بدانیم که مردم آذربایجان وقتی می خواستند به زیارت امام رضا(ع) بروند، از طریق قفقاز و از راه دریای خزر به خراسان می رفتند. حتی نمایندگان دوره اول مجلس برای رفتن به تهران از همین راه استفاده کرده اند. می بینیم که بسیاری از همرزمان گرد آزادی ایران از همین زحمتکشان قفقاز دیده بوده اند. بنابه روایتی حتی خود ستارخان هم مدتی در قفقاز و تأسیسات راه آهن آنجا کار کرده است. در سازمان «همت» که تشکیلات سوسیال- دموکرات های مسلمان قفقاز بود، چند نفر ایرانی آذربایجانی نیز حضور و حتی بعضی از آنها در حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه عضویت داشتند، بعدها اینان فرقه اجتماعیون عامیون یا مجاهدین ایران را به وجود می آورند. وقتی در مجلس دوم، حزب دموکرات تأسیس می شود، جناح رادیکال آن همان اجتماعیون عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی هستند. حتی سردبیر «ایران نو» که ارگان حزب دموکرات ایران بود، محمد امین رسولزاده قفقازی است.


* بنابر این افکار سوسیال دموکراسی و به طور کلی چپ از طریق قفقاز به ایران وارد می شده است، درست است؟

- بله، معمولاً افکار و اندیشه های رادیکال و چپ از طرف شمال و از طریق روسیه به شمال ایران، به ویژه به آذربایجان رخنه می کرد و از این طریق به جاهای دیگر ایران راه پیدا می کرده است. شما روزنامه ملانصرالدین را در نظر بگیرید. این نشریه در کل منطقه تأثیر داشت. تاریخ طنزنویسی ما بدون در نظر گرفتن نقش «ملانصرالدین» ناقص است. مطالب این نشریه روی ادیبی مثل دهخدا که ترکی کم می دانسته تأثیر می گذارد، روی شاعر مردمی چون نسیم شمال که او هم ترکی کم می دانسته، تأثیر می گذارد؛ تا آنجا که او مترجم آزاد سروده های «صابر» می شود. یا روزنامه «آذربایجان» تبریز را در نظر بگیرید که با ملانصرالدین مناظره و مشاعره می کردند. کار تأثیر و تأثر به جایی رسیده است که می گویند شعر صابر به اندازه یک اردو به جنبش مشروطیت ایران کمک کرده است.

ولی عثمانی بیشتر واسطه انتقال اندیشه های لیبرالی است. روزنامه اختر، که پیشتر از آن سخن رفت ، چنین افکاری را منعکس و تبلیغ می کند. روشنفکران ایرانی ساکن عثمانی غالباً رویشان به غرب است؛ یعنی استانبول واسطه ارتباط اروپای غربی و ایران است، البته از طریق آذربایجان. یعنی آذربایجان حکم پنجره دونبشی را داشته است که از یک سو به عثمانی و اندیشه های لیبرالی گشوده می شد و از دیگر سو به جانب قفقاز، که منطقه آمد و رفت زحمتکشان بود. نتیجتاً این افکار حتی در دهات ما هم نفوذ می کردند. یعنی وقتی جنبش به مرحله مسلحانه می رسد و در مدت کمی بیش از بیست هزار مجاهد زیر سلاح می روند، بیشتر اینها، حتی شخص سردار ملی نیز خاستگاه روستایی دارند واکثرشان کسانی هستند که در قفقاز بوده اند. حتی تبریز با گرجستان هم پیوند انقلابی دارد و از اقوام قفقازی، گرجی ها و ارامنه هم در صفوف مجاهدین تبریز نقش فعالی دارند و حتی افرادی از آن، جان خود را فدای انقلاب ایران می کنند.


* با این وصف آیا می توانیم بگوییم که آذربایجان دروازه ورود اندیشه های نوین در قرن بیستم به ایران بوده است؟

- بله، آذربایجان دست کم یکی از عمده ترین دروازه های ورود اندیشه های نوین به ایران در قرن های نوزدهم و بیستم بوده است. بی گمان از طریق بنادر دریای خزر و خلیج فارس و... نیز تأثیراتی بوده است؛ لیکن این تأثیرات با تأثیری که از طریق آذربایجان جاری بوده، قابل مقایسه نیست. به همین مناسبت هم هست که مشروطیت در اینجا زمینه رشد و توسعه می یابد و هم در اینجا پاسداری می شود. به شهادت تاریخ حتی وقتی پای نمایندگان آذربایجان در دوره اول مجلس به تهران می رسد، وضع قانون اساسی دگرگون می شود و بلافاصله پس از ورود اینان مسأله تنظیم و تدوین متمم قانون اساسی که در کل خیلی مترقی تر از خود قانون اساسی است. انجمن ایالتی تبریز هم خیلی کارآمدتر از انجمن های ایالتی و ولایتی ایالات و ولایات دیگر ایران بوده و پس از بمباران مجلس جای آن را می گیرد. تبریز اگر در مقابل تمامیت استبداد ایستادگی می کند، به دلیل همین زمینه های بارور آگاهی است. یعنی اینها هم از نظر دفاع مسلحانه کار مشروطه را پیش می برند و هم از نظر آرمان پردازی و راهبری جنبش.


* پس اجازه بدهید این مسأله را تفکیک کنیم. یکی مسأله آرمانی و ایدئولوژیک و دیگری مسأله مبارزه مسلحانه. در بعد حرکت های مسلحانه ما می بینیم که عیارهایی مثل ستارخان ظهور می کنند. من می خواهم ببینم که محیط آذربایجان، تا چه حد در این مبارزه الهام بخش بوده است؟ 

- ستارخان قبل از این که در میدان نبرد آزادی تعمید انقلابی یابد و به سطح قهرمان ملی ارتقا پیدا کند، عیاری بوده است که دشت گیری، یعنی خرید و فروش اسب می کرده است. برادر بزرگش اسماعیل جزو قاچاقهای آذربایجان بوده. قاچاق هایی مثل نبی، کرم، فرهاد و ... اینها افرادی بودند که در دو سوی مرز مبارزه می کردند، مردم به اینها پناه می بردند و اینان در حقیقت پناهگاه مردم بوده اند. اینان معمولاً از قدرتمندان می گرفتند و به ضعفا می دادند و جلوی زورگویی ماموران دولتی را می گرفتند. ستارخان از تبار چنین مردانی بوده است . برادرش اسماعیل سر خود را در این راه بر باد داده بود، صدای دردآگین پدرش که می گفت «ستار باید خون اسماعیل را از قاجاریه بگیرد» همیشه در گوشش طنین انداز بوده است. محمدخان و کریم خان که پسران اسماعیل که زیر پرچم سردار می جنگیدند، بعدها به دست روس ها کشته شدند. آری، گفتم که اسماعیل یک قاچاق بود، یک قاچاق اعدام شده، قاچاق ها در بین مردم و در ادبیات مردمی جایگاه والایی دارند. فولکلور شناسی، قاچاق ها و جوانمردانی چون قاچاق نبی، قاچاق کرم و ... را نوادگان کوراوغلو نامیده است. شخصیت افسانه ای کوراوغلو هم، آمیزه ای است از عناصر مختلف افسانه ای و تاریخی. 

داستانهای کوراوغلو بی گمان گرما بخش سنگرها و دلهای مجاهدان و فداییان بوده و ترانه های آن قهرمان رزم و بزمگاه با ساز عاشیق ها، خنیاگران دوره گرد مردمی همراهی می شده است.


* برگردیم به مسأله آرمانی و ایدئولوگ های مشروطه. ما افرادی را می بینیم مثل «علی مسیو» یا تشکلی داریم به نام انجمن غیبی یا اجتماعیون عامیون. گویا اینها کسانی هستند که مدتی در قفقاز بوده اند و در حقیقت جزو اولین سوسیال دموکرات های ایران هستند. در مورد این تشکل ها و افکارشان کمی توضیح دهید؟

- به طور کلی می شود گفت که اندیشه های سوسیال دموکراتیک روی هم رفته از طریق روسیه وارد ایران می شده است و همین مهاجرین هستند که آنها را با خود به آذربایجان آورده اند. ما خصوصاً در بین ارامنه ساکن تبریز، شاهد بوجود آمدن محافل سوسیال دموکراتیک هستیم. می بینیم که اینها با رهبران سوسیال دموکرات روسیه و آلمان چون «پلخانف» و «کائوتسکی» مکاتبه می کنند. اینها اگر چه از حد هسته های مطالعاتی فراتر نمی روند، ولی در هر حال تداوم پیدا می کنند. مثلاً وقتی تقی زاده و همفکرانش حزب دموکرات ایران را پس از فتح تهران و در آستانه گشایش مجلس دوم در تهران تأسیس می کنند، ارامنه سوسیال دموکراتی چون ورام پیلوسیان و تیگران درویش که در تبریز سکونت داشتند، با نوشتن نامه هایی به زبان فرانسه به تقی زاده نظریات خود را درباره این که حزب دموکرات چگونه حزبی باید باشد اظهار می کنند وتیگران درویش، یکی از نویسندگان روزنامه ایران نو ارگان آن حزب می شود. مقالات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی او از مقالات ارزنده آن روزنامه کم نظیر به شمار می روند. سلسله مقالات او درباره ترور، در زمانی که «بلای ماوزر» بیداد می کرد، از ارزش و تأثیر خاصی برخوردار بودند. گذشته از ارامنه، مهاجران آذربایجانی نیز که به آن سوی ارس می رفتند، خواه ناخواه در همان محیط های کارگری قفقاز می گذراندند. در مورد علی مسیو من اطلاعی ندارم که او در قفقاز بوده یا نه، ولی مشخص است که با زبان فرانسه آشنایی داشته، احتمالاً در عثمانی، شاید در اروپا هم بوده است. با توجه به این که او با تاریخ انقلاب فرانسه آشنایی داشته و در هر موردی از این انقلاب مثال هایی می زده است، ای بسا بیشتر به آرمان های انقلاب کبیر فرانسه- که به هر حال غرب و شرق را تکان داده و تأثیرش در ایران و تا حدود زیادی در روسیه و عثمانی قابل پیگیری است- عقیده داشته است.

وقتی که حزب ایرانی مجاهد، که نام دیگرش اجتماعیون عامیون بود، در قفقاز تشکیل می گردد، با جنبش سوسیال دموکراتیک ارتباط تنگاتنگی داشته است، این حزب در صادر کردن ادبیات انقلابی به ایران و بویژه آذربایجان، جذب نیروهای مسلح، فراهم کردن پول و مواد منفجره فعالیت پیگیر و مؤثر داشته است. 

سوسیال دموکرات های قفقاز و نیز اجتماعیون عامیون ایرانی در انقلاب مشروطه در رادیکالیزه کردن و تعمیق آن سهم قابل توجه داشته اند. 


* می توانیم بگوییم که دسته مجاهدین در حقیقت بازوی نظامی یا شاخه نظامی اجتماعیون عامیون بودند؟

- به اعتباری می توان گفت. چون ما می دانیم که رهبریت گروه مجاهدین انجمن غیبی بوده است. البته بهتر است بگوییم که مجاهدین به طور کلی بازوی مسلحانه جنبش مشروطیت بودند و این سوسیال دموکرات ها، نقش راهبری و موثری در آن داشتند.


* این اجتماعیون عامیون همان ترجمه سوسیال دموکراسی است؟

- بله، اجتماعیون عامیون ترجمه سوسیال دموکرات است، اما اجتماعیون عامیون ضمن متأثر بودن از گرایش های سوسیال دموکراسی روسی، هویت خاص ایرانی خودش را داشتند و معمولاً فعالیت های سیاسی خود را با استناد و توسل به آیات و احکام قرآن توجیه می کردند و اهداف انجمن های مجاهدین را که به کمیته مرکزی فرقه اجتماعیون عامیون مستقر در باکو وابسته بودند، مقدس می شمردند.


* مرامنامه شان هم ترجمه مرامنامه همت است؟

- بله، ولی جالب است بدانید که در دوره دوم مجلس وقتی حزب دموکرات که حزب عامیون بود به وجود می آید، می بینیم که حزب رقیب اعتدالیون اسمشان را اجتماعیون اعتدالیون می گذارند که خوب می بینید اصلاً بی معنی است.


* جناب آقای رئیس نیا، علاوه بر این حزب اجتماعیون عامیون، به طور کلی نقش احزاب در جنبش مشروطه چگونه نقشی بوده است؟

- تا دور دوم مجلس غیر از همین حزب اجتماعیون عامیون که آن هم هسته اصلی اش در قفقاز است، از حزب دیگری در ایران خبر نیست. ما تا آن وقت فقط جمعیت ها و انجمن های سیاسی مختلف را داریم. ولی از دوره دوم مجلس با تشکیل حزب دموکرات ایران، در تاریخ کشورمان وارد مرحله مبارزات حزبی می شویم.


* پس می توانیم بگوییم که در خود جنبش مشروطه احزاب نقش فعالی نداشتند، بلکه در تداوم و ادامه جنبش، وارد عرصه فعالیت و مبارزه می شوند؟

-بلی، تا مجلس دوم یعنی تا زمان فتح تهران، هیچ حزبی در ایران وجود نداشته است. البته در صورتی که اجتماعیون عامیون را در نظر نگیریم. ولی انجمن های مختلف بخشی از کار احزاب را انجام می دادند. در دوره دوم مجلس ما دقیقاً شاهد کشمکش های حزبی در مجلس هستیم. که البته اگر این مبارزات حزبی آن گونه که در مجلس دوم شروع شده بود در دوره های بعد نیز ادامه پیدا می کرد راه دموکراسی خیلی هموارتر از آنی می شد که ما الان شاهدش هستیم.


* نقش مطبوعات در جنبش مشروطه یک نقش حیاتی بوده است. به روزنامه آذربایجان و به ملانصرالدین اشاره کردید. در بحبوحه مبارزات چه مطبوعاتی در تبریز فعالیت می کردند و چه تأثیر هایی داشتند؟

- در آن دوره مطبوعات زیادی منتشر می شد. مثلاً در یک زمان در حدود چهارده روزنامه به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی در تبریز منتشر می شده است. نام بعضی از آن که در سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۲۶ هجری قمری انتشار یافته اند، از این قرار است: روزنامه انجمن که ارگان ایالتی بوده؛ روزنامه مصور آذربایجان که از شیوه ملانصرالدین پیروی می کرد؛ حشرات الارض که مثل آذربایجان روزنامه طنزی بود و گفتارهایش را از زبان غفار وکیل، که دیوانه بازارگردی در شهر بوده، نوشته می شد؛ مجاهد، سخنگوی سازمان مجاهدان مسلح و شاخه تبریز حزب اجتماعیون عامیون، اتحاد، ارگان انجمن اتحاد و شورای ایران ارگان مطبوعاتی انجمن مشورت بود. ادارات نوبنیاد شهری چون نظمیه و بلدیه نیز سخنگویان مطبوع خود به نام نظمیه و بلدیه را داشته اند. ناله ملت در گرماگرم جنگ های تبریز، به مثابه یکی از ارگان های مطبوعاتی مبارزان مسلح انتشار می یافته است. ملاعمو هم سخنگوی انجمن اسلامیه و مخالف مشروطه بود.


* انتشار این نشریات واقعاً به این معنی بوده که مردم اینها را می خوانده اند؟

- بلی، مردم اخبار جبهه ها را از این روزنامه ها می گرفتند. البته نه این که شما به تیراژهای امروزی فکر کنید، ولی مطمئناً اگر خواننده ای نداشتند نمی توانستند منتشر شوند. حتی مستبدین هم روزنامه هایی داشتند. در آن دوره با این که کاغذ با شتر، قاطر و اسب و به هر حال به سختی آورده می شد، با این همه در یک زمان این همه روزنامه منتشر می شد و مردم مسلماً اینها را یا می خواندند و یا در هر حال از مضامین و مطالبشان خبردار می شدند. معمولاً افراد باسواد روزنامه را در قهوه خانه یا خانه و محل های گردهمایی برای افراد بی سواد می خواندند و بدین ترتیب یک روزنامه بیش از یک خواننده داشت. 


* به نقش ادبیات هم بهتر است که اشاره ای داشته باشیم. ما می بینیم که اشعار صابر در سنگرهای مجاهدین قرائت می شود و به مجاهدان مشروطه نیرو می دهد. ادبیات چه تأثیری در جنبش مشروطه داشته است؟

- ادبیات نوین ما اساساً از دوره مشروطه و اگر فعالیت های قلمی روشنفکران ایرانی خارج از ایران چون آخوندزاده، طالبوف، حاجی زین العابدین مراغه ای، میرزاملکم خان، میرزاآقاخان کرمانی، میرزا حبیب اصفهانی و ... را در نظر بگیریم، از آستانه انقلاب مشروطه شروع به شکل گیری می کند. همین مطبوعاتی که صحبتش شد زبان را هموارتر و روان تر و به زبان مردم نزدیک تر می کند. با به وجود آمدن همین زبان، شما فرضاً اشعار نسیم شمال را در نظر بگیرید، یا مقالات چرند و پرند دهخدا را، می بینیم که نوشتار خیلی به گفتار نزدیک شده است. همان درد دل مردم است که به روی کاغذ آورده شده است. هر کس و هر تیپی به زبان خودش صحبت می کند؛ یعنی که زبان ادبی نوین و نیز انواع ادبی نوینی به وجود می آید.



گفت و گو شونده : رحیم رئیس نیا